نه آن جنسم که در قحط خريدار از بها افتم

شاعر : صائب تبريزي

همان خورشيد تابانم اگر در زير پا افتمنه آن جنسم که در قحط خريدار از بها افتم
جهان ماتمسرا گردد اگر من از نوا افتمبه ذوق ناله‌ي من آسمان مستانه مي‌رقصد
که در هر گردش چشمي به گرداب فنا افتمدرين درياي پرآشوب پنداري حبابم من
نمي‌دانم کجا خيزم، نمي‌دانم کجا افتمخبر از خود ندارم چون سپند از بيقراريها
عزيزم، هر کجا چون سايه‌ي بال هما افتمتلاش مسند عزت ندارم چون گرانجانان
نمي‌رويد زر از جيبم که چون گل بر قفا افتمپي تحصيل روزي دست و پايي مي‌زنم صائب