ما در شکست گوهر يکدانه‌ي خوديم

شاعر : صائب تبريزي

سنگ ملامت دل ديوانه‌ي خوديمما در شکست گوهر يکدانه‌ي خوديم
ما غافلان به خواب ز افسانه‌ي خوديمچون بلبل از ترانه‌ي خود مست مي‌شويم
چون لاله دلسياه ز پيمانه‌ي خوديمدر خون نشسته‌ايم ز رنگيني خيال
هر چند سيل گوشه‌ي ويرانه‌ي خوديمگيريم گل در آب به تعمير ديگران
مشغول خاکبازي طفلانه‌ي خوديمدست فلک کبود شد از گوشمال و ما
هر جا رويم معتکف خانه‌ي خوديمما چون کمان ز گوشه نشيني درين بساط
تا خوشه چين خرمن بي‌دانه‌ي خوديمصائب، شده است برق حوادث چراغ ما