به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ای دل ریش مرا با لب تو حقّ نمک *** حق نگه دار که من می روم الله معک
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس *** ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن *** کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم *** وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
بگشا پسته ی خندان و شکر ریزی کن *** خلق را از دهن خویش مینداز به شک
رخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد *** من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چون بر حافظ خویشش نگذاری باری *** ای رقیب از بر او یک دو قدم دور ترک


1.ای معشوق من!دل مجروح و آزرده پر درد من با لب شیرین و نمکین تو حقّ دوستی و محبت دارد، حال که قصد سفر و رفتن دارم، حق دوستی مرا نگه دار و به من وفادار بمان؛ خدا نگهدارت.
2.ای معشوق!تو آن هرگز پاکیزه سرشتی هستی که حاصل تسبیح و ذکر فرشتگان در عالم ملکوت، ذکر خیر و خوبی توست.تو آن چنان زیبایی که فرشتگان آسمان هم در ستایش آفرینش پروردگار، گویی از تو سخن می گویند.
3.ای یار و دلبرم!اگر در صداقت و خلوص عشق من نسبت به خودت شک و تردید داری، مرا امتحان کن؛ زیرا تو کسی هستی که خوب می داند کدام عاشق راست می گوید و در عشق او خلوص و صداقت هست.تو همچون محکی هستی که کسی مانند تو نمی تواند زر خالص عشقم را بشناسد.
4.ای معشوق!به من گفته بودی که در حال مستی دو بوسه به تو می دهم.افسوس که وعده از حد گذشت و هر چه انتظار کشیدیم بوسه ندادی.
5.ای معشوق زیبا!دهان خندانت را باز کن و سخنان شیرین و لطیف و دلنشین بگو؛ چراکه دهان تو آن قدر کوچک است که اگر سخن نگویی دیده نمی شود و مردم در دهان داشتن تو به شک و تردید می افتند.
6.اگر روزگار و احوال زندگی برخلاف میل و آرزوی من بگذرد، آن را بر هم می زنم.من آن کسی نیستم که از گردش روزگار، خواری و ذلّت را تحمل کنم.در واقع باید کاری کرد تا زندگی به مراد باشد.
7.ای نگهبان یار و محبوب!اکنون که نمی گذاری معشوق نزد حافظ خود بماند و به وصالش برسد، خود نیز از او کمی دورتر بنشین که من از رشک در عذاب هستم.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول