به کوشش: رضا باقریان موحد




 
خنک نسیم معنبر شمامه ی دلخواه *** که در هوای تو برخاست بامداد پگاه
دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا *** که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه
به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است *** هلال را ز کنار افق کنید نگاه
منم که بی تو نفس می کشم زهی خجلت *** مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر *** سپیده دم که صبا چاک زد شِعار سیاه
به عشق روی تو روزی که از جهان بروم *** ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه
مده به خاطر نازک ملامت از من زود *** که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله

تفسیر عرفانی
1. خوشا نسیم خوشبوی دلخواه و شادی بخش که صبح زود از دیار محبوب شروع به وزیدن کرد.
2. ای پرنده ی مبارک دیدار! راهنمای من باش تا به کوی دوست برسم؛ زیرا که از اشتیاق دیدار او، چشمانم غرق در اشک شد و آن قدر گریست تا نابینا شد.
3. به یاد تن رنجور و لاغر من که بسیار اندوهگین و آزرده خاطر است، به هلال ماه نو در گوشه ی آسمان نگاه کن؛ ای معشوق! اگر می خواهی حال زار مرا ببینی، هلال ماه نو را نگاه کن که چه بی رمق در کنار افق دیده می شود.
4. ای یار! بسیار مایه ی شرمندگی است که من بی تو نفس می کشم و زنده ام، مگر اینکه تو مرا ببخشایی؛ و گرنه چه عذری و چه بهانه ای می توان برای این گناه بی تو زنده ماندن داشت؟
5. همان گونه که عاشقان و یاران تو در راه عشق و محبت، پرده ی تاریکی و سیاهی را پاره کردند و به نور و روشنایی رسیدند، باد صبا نیز که در سپیده ی صبح پوشش سیاه شب را دریده از آنان آموخت که از اشتیاق تو جامه بر تن دریده اند.
6. اگر من در راه عشق تو جان سپارم، پس از مرگ به یاد تو و در اشتیاق دیدار روی زیبایت از خاک گورم گل سرخ می روید.
7. به این زودی به خاطر و طبع لطیف و حساس خود آزردگی و دلتنگی راه مده؛ اگر حرفی یا رفتاری تو را می رنجاند، تحمل کن؛ زیرا که این حافظ تو تازه و در همین لحظه «بسم الله»عشق را گفته و دیدار تو را آغاز کرده است.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول