گر من از سرزنش مدّعیان اندیشم
زهد رندان نوآموخته راهی به دهی است *** من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم
شاه شوریده سران خوان من بی سامان را *** زانکه در کم خردی از همه عالم بیشم
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی *** تا بدانند که قربان تو کافر کیشم
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا *** تا درین خرقه ندانی که چه نا درویشم
شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان *** که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم
من اگر باده خورم ورنه چه کارم با کس *** حافظ راز خود و عارف وقت خویشم
تفسیر عرفانی
1. اگر از سرزنش مدعیان پرهیزکاری و صلاح بترسم، هرگز نمی توانم در عاشقی و رندی کاری از پیش ببرم و به مقصود برسم؛ بدنامی در این راه از زهد ریایی بهتر است.
2. رندان مبتدی و تازه کار، خود را پرهیزکار و زاهد نشان می دهند و این کارشان بد نیست، زیرا خود را از سرزنش مدعیان آسوده نگه می دارند؛ اما من که بدنام جهانم و همه ی شهر مرا سرزنش می کنند، چه صلاح اندیشم؟ چرا با حفظ ظاهر، خود را پرهیزکار نشان دهم؟
3. من پیشکسوت عاشقان و رندان شوریده هستم و به این رندی خود می بالم. اگر می گویند که عقل من کم است، بلکه بیش از کم خردان دیگر، نقص عقل دارم؛ بگذار هر چه می خواهند بگویند.
4. من قربانی عشق توام و تو ای محبوب کافر کیش و بی رحم! خون مرا بریز و از آن بر پیشانی خود خالی بگذار تا همه بدانند که من فدای عشق تو شده ام.
5. بی اعتقاد به من نگاه نکن. بگو که ان شاءالله من زاهد و پرهیزکارم. تو را به خدا با نگاهت مرا سرزنش مکن. به خاطر خدا ارادتی از دور نشان بده و بگذر تا ندانی که در این خرقه چه درویش ریاکاری هستم.
6. ای صبا! شعر غمناک مرا به آن معشوقی که با مژگان سیاه و دلفریبش بر رگ جان من نیشتر زده و خون دلم را ریخته، برسان.
7. من اگر شراب می نوشم یا نمی نوشم، به کسی مربوط نیست؛ من خود نیک و بد خود را خوب می دانم و اگر گناهی کرده ام، انکار نمی کنم. من اوضاع و احوال خود را خوب می دانم و نیازی به اندرز و دلسوزی مدعیان ندارم.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}