به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ما بی غمانِ مستِ دل از دست داده ایم *** همراز عشق و هم نفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند *** تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای *** ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
پیر مغان ز توبه ی ما گر ملول شد *** گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم
کار از تو می رود، مددی ای دلیل راه *** کانصاف می دهیم وز راه اوفتاده ایم
چون لاله مِیْ مبین و قدح در میان کار *** این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست *** نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم

تفسیر عرفانی
1. ما همان عاشقان و رندان مستی هستیم که غصّه ی این دنیا و جاه و مال آن را ندارند؛ اما داغدار دوستی و راستی و یار عشق و همدم جام باده ایم.
2. به محض اینکه معشوق با اشاره ی ابروی خود، گره از کار ما باز کرد و ما شادی و دلخوشی را در عاشقی او یافتیم، چه ملامتگران بسیاری که ما را آماج حمله و انتقاد و اعتراض خود قرار دادند و ما را سرزنش کردند.
3. ای غنچه ی گل سرخ که سحرگاه به امداد نسیم شکفته خواهی شد و به صورت جام -جامی که زبان حالش همانا ساغر گرفتن و صبوحی زدن است -در می آیی! تو فقط یک شب از غنچگی تا شکفتن حسرت برده ای و داغ صبحگاهی بر چهره ی خود یافته ای تا جلوه کنی؛ حال آنکه ما شقایقی هستیم که با داغ عشق و درد و حسرت زاده شده ایم و انگار از ازل، داغی در حال داشته ایم.
4. اگر مرشد و پیر ما که باده نوشی آیین طریقت اوست، از توبه ی ما از می نوشیدن آزرده خاطر و مکدّر شده، به او بگو:باده را صاف کن، ما عذرخواهی می کنیم و توبه ی خود را می شکنیم تا دل او را نشکسته باشیم.
5. ای مرشد و راهنمای ما! یاری مان کن که اینک فقط از دست تو کاری بر می آید و کار ما با هدایت تو پیش می رود. ما از روی انصاف اقرار می کنیم که راه را گم کرده ایم و درمانده ایم.
6. ما را مانند شقایق که جام شرابش همیشه آماده است و در دست دارد، در نظر نگیر، بلکه با دیده ی بصیرت داغ عشقی را که بر دل خونین ما قرار دارد، بنگر.
7. گفتی که ای حافظ! این همه نیرنگ و ریا و خیال پردازی های دور و تصورات باطل که در تو می بینیم، چیست؟ ولی اشتباه مکن که لوح دل ما ساده و بی رنگ و بی تکلّف است.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول