به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ای روی ماه منظر تو نو بهار حُسن *** خال و خط تو مرکز حُسن و مدار حُسن
در چشم پر خمار تو پنهان فسون سِحر *** در زلف بی قرار تو پیدا قرار حُسن
ماهی نتافت همچو تو از بُرج نیکویی *** سروی نخاست چون قدت از جویبار حُسن
خرّم شد از ملاحت تو عهد دلبری *** فرّخ شد از لطافت تو روزگار حُسن
از دام زلف و دانه ی خال تو در جهان *** یک مرغ دل نماند نگشته شکار حُسن
دایم به لطف دایه ی طبع از میان جان *** می پرورد به ناز تو را در کنار حُسن
گِرد لبت بنفشه ازان تازه و تر است *** کآب حیات می خورد از جویبار حُسن
حافظ طمع برید که بیند نظیر تو *** دیّار نیست جز رُخت اندر دیار حُسن


1. ای معشوق که چهره ی مانند ماه تو سرآغاز فصل بهار است! خال و خط دلربای تو مرکز و مدار دایره ی زیبایی هاست.
2. ای یار! در چشم مست خواب آلود تو افسون جادوگری پنهان است که عاشقان را گرفتار می کند و زلف بی قرار و پریشان تو جای قرار و آرامش حسم و زیبایی است.
3. ای معشوق! از برج جمال و زیبایی، هیچ ماهی مانند تو نتابید و از جویبار لطافت و حسن، هیچ سروری به موزونی تو نرویید؛ چهره ی تو از همه ی زیبایان زیباتر است و قد تو از همه ی خوش قامتان موزون تر.
4. ای یار! زیبایی و ملاحت تو این زمانه را سرسبزتر و شاداب تر می کند و لطافت تو این روزگار را مبارک و خجسته می گرداند.
5. ای محبوب! در عالم هیچ دلی نیست که صیّاد ماهر زیبایی تو آن را با دام گیسوی پیچیده و دانه ی زیبای خالت اسیر نکرده باشد؛ همه گرفتار جلوه ی جمال تواند.
6. ای معشوق! طبیعت و زندگی این جهانی، همیشه تو را با همه ی وجود با لطف و مهربانی در ناز و نوازش و در آغوش حسن و جمال پرورش می دهد؛ تو هر لحظه زیبا و زیباتر می شوی.
7. ای یار! این سایه ی روی لب تو مانند بنفشه ی تازه است که گویی از آب حیات پرورش می یابد؛ زیرا چشمه ی این آب حیات، دهان زیبای تو است.
8. حافظ از اینکه بتواند زیباروی دیگری مانند تو را ببیند، قطع امید کرد؛ به درستی که هیچ کس در زیبایی همتای تو نیست.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول