آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا

در بازي، خطا نکنيد

پيش از عمليات طريق القدس، بچه ها در دانشگاه « جندي شاپور » اهواز بودند و در پاره اي از اوقات، در زمين چمن دانشگاه به ورزش بخصوص فوتبال مي پرداختند. يک روز عصر، تيم تشکيل داديم و بازي کرديم. من، شهيد «
سه‌شنبه، 23 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در بازي، خطا نکنيد
 در بازي، خطا نکنيد

 

نويسنده: موسسه فرهنگي هنري قدر ولايت




 

 آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا

اگر جدّي بازي نمي کردي، ناراحت مي شدم!

شهيد رضا حبيب اللهي

پيش از عمليات طريق القدس، بچه ها در دانشگاه « جندي شاپور » اهواز بودند و در پاره اي از اوقات، در زمين چمن دانشگاه به ورزش بخصوص فوتبال مي پرداختند. يک روز عصر، تيم تشکيل داديم و بازي کرديم. من، شهيد « مهدي زيدي » ، « بني لوحي » و « عابدي » در يک طرف، و حاج رضا، شهيد خرازي و رضايي در طرف ديگر. بازي گرم بود و به ياد دارم که حاج رضا سريع بازي مي کرد. ناگهان در يک دريبل زدن، جلوي او را گرفتم و با يک تکل بلند، جلويش را سد کردم. حاج رضا با وجود قدرت زيادي که داشت، به زمين خورد. من ناراحت شدم و بچه ها نيز مرا سرزنش کردند. گفتم: « بازيه، من هم نمي خواستم اين طور بشه! » و بعد از بازي بيرون آمدم.
حاج رضا در اين حال جلو آمد و گفت: « آقا حميد اصلاً ناراحت نباش! طوري نشده، اگر جدي بازي نمي کردي، ناراحت مي شدم. بازي جوانمردانه است و بايد اين طور باشد. ناراحت نباش، بيا به بازي ادامه بده! » (1)

در بازي، خطا نکنيد

شهيد رضا حبيب اللهي

در فرصتهايي که پيش مي آمد، در محوطه ي نزديک اتاق فرماندهي، در شهرک، فوتبال مي کرديم. چندين نوبت هم حاج رضا حضور داشت. ايشان چون قامت بلند و سرعت خوبي داشت، در دفاع کمتر کسي مي توانست از او عبور کند. من چندين بار تلاش کردم، ولي موفق نشدم. ما هم بازي را خشن کرديم تا بتوانيم نفوذ کنيم و گل بزنيم.
چند بار روي حاجي خطا کرديم و فرماندهي و مسئوليت او را فراموش کرديم. اما ايشان هيچ حرفي نزد، تا اينکه بالاخره « حاج آقا حسيني » - که در بازي از ياران ما بود – گفت: « بي جهت به در بسته نزنيد، در ضمن حرمت آقا رضا را نگه داريد، مگر يادتان رفته ايشان کيست. حالا او چيزي نمي گويد، دليل ندارد خطا بازي کنيد! » (2)

حفظ اخلاق در ورزش

شهيد مهدي کازروني

توي بازي هم اين اخلاقش را حفظ مي کرد. من که زياد از فوتبال سر در نمي آورم ولي دوستانش مي گفتند که هر وقت دو تيم با هم مسابقه ي فوتبال مي دادند، مهدي هيچ وقت از اوّل، وارد بازي نمي شد. اول کنار مي ايستاد و بازي هر دو طرف را مي سنجيد بعد به نفع ضعيفتر وارد بازي مي شد و اکثراً تيمي که مهدي در آن بازي مي کرد، برنده ي مسابقه بود. (3)

مجمع کوهنوردي دانشجويان

شهيد دکتر مصطفي شهيدزاده

کوه و کوه نوردي تجلي گاه برنامه خودسازي او و دوستانش بود. بچه هاي مسجد و دانشگاه را دور هم جمع مي کرد و مي گفت: بچه ها بياييد هر هفته به کوه برويم تا روح و جسم مان را براي آينده اي سخت و دشوار آماده کنيم. شايد روزي زير شکنجه دوام نياوريم. و اين آغاز همان مجمعي بود که گروه کوهنوردي دانشجويان نام گرفت. (4)

عضو دو تيم فوتبال و واليبال بود

شهيد عبدالمجيد سپاسي

رفتم به دوران مدرسه. مدرسه ي راهنمايي « اقليدس » . همکلاسي زرنگي که هميشه، در پيشاني جنگي کلاس مي نشست. خط مقدم درس بود و درسش را مثل کالک عمليات، از بر بود. زبل و شوخ بود و بچه ها دوستش مي داشتند. با توپ هم سر و کار داشت، مثل همين الآن. يک نفرم بيشتر نبود که تو هر دو تيم فوتبال و واليبال عضو باشد، آنهم خودش بود. تيم مدرسه ي اقليدس، تو مدارس شيراز هميشه اول بود. بيشترش به خاطر همين حريفِ زرنگِ درسخوان که مدير مدرسه از چشمش هم راضي تر بود که مجيد تو هر دو تا تيم بازي کند. چون هم اخلاقش خوب بود، هم درسش نمره ي اول. خلاصه هم تو فوتبال درسش را خوب بلد بود، هم تو درس همه را دريبل مي زد و جا مي گذاشت. مي دانيد که تيم « فجر سپاسي شيراز » هم به اسم همين عزيز است. (5)

خودش رفت پشت خط!

شهيد يدالله کلهر

در پادگان ابوذر، با بچّه ها واليبال بازي مي کرديم. قرار بود هر که در حين بازي خراب کرد برود بيرون زمين و پشت خط بايستد.
حاج يدالله يک ضربه اشتباه زد. تا برگشتم با ناراحتي بگويم برو پشت خط، ديدم خودش رفته پشت خط ايستاده!
گفت: « ناراحت نباش! من رفتم پشت خط. يک نفر را بفرست جاي من بايستد ».
رفتار او دراين زمينه براي همه درس بود. با اين که جانشين فرمانده تيپ بود، با بچه ها راحت ورزش و بازي مي کرد. در بازي هم مانند بقيه عمل مي کرد. (6)

کُشتي

شهيد سيد محمد جهان آرا

محمد بچّه هاي شمال را در مدرسه ي عراقي ها مستقر کرد: آن ها با روحيه و سرحال بودند، شوخي مي کردند، سر به سر يکديگر و بچه هاي جنوب مي گذاشتند. در شهر به گردش مي پرداختند و همراه بچّه ها به گشت شبانه مي رفتند.
يک روز محمد براي سرکشي به مدرسه ي عراقي رفت، کشتي راه انداخته بودند. احمد و صالح کشتي مي گرفتند . همه دست مي زدند، اما صادق دور از آنها با وزنه اي ورزش مي کرد که با يک ميله ي فلزي و دو حلب روغن ساخته بود. محمد ايستاد ونگاه کرد ولوله بود.
- بنازمت احمد جان.
- کمرش را بگير صالح، کمرش را.
- پاتو بکش احمد.
- مي خوامت صالي!
صالح احمد را روي دست بلند کرد: حالا چه کارش کنم؟
بچّه ها هورا کشيدند.
احمد از همان بالا خونسرد گفت: يکي يک مدال بياره بزنه به سينه اش، همه خنديدند.
صادق محمد را ديد.
فرياد زد: محمد آقا!
وزنه را زمين گذاشت و به طرفش دويد: سلام محمد آقا! محمد با او دست داد: صالح احمد را زمين گذاشت. (7)

قهرمان بسکتبال و ژيمناستيک

شهيد داور يُسري

کلاس يازدهم هنرستان کشاورزي اردبيل بوديم. وي در رشته ي بسکتبال فعّاليّت داشت. تيم ما در سطح شهرستان مقام دوم را کسب کرد و ما اين موفقيّت را مديون حضور فعالانه و آموزشهاي مستمر داور بوديم که کاپيتان تيم ما بود. او علاوه بر بسکتبال، قهرمان ژيمناستيک نيز بود. در ورزشهاي ديگر از جمله فوتبال، پينگ پنگ و کاراته، بهترين بازيکن محسوب مي شد. از ورزشهاي مورد علاقه ي داور يکي هم کوهنوردي بود که هر وقت فرصتي پيش مي آمد خود را به کوه مي زد. (8)

با پاي آسيب ديده در ستيغ کوهها

شهيد داور يسري

علاقه ي داور به کوهنوردي شديد بود. در دوران فرماندهي سپاه اردبيل، غالباً کليّه ي پاسداران را جهت شرکت در عمليّات مختلف آموزشي و آماده سازي بدن، به کوه و جنگل مي برد.
« يک روز دستور رسيد برادران براي شرکت در برنامه ي کوهنوردي حاضر شوند. من نيز در اين برنامه شرکت کردم. حوالي ساعت 9 شب، همگي در محلّ « آق چاي » واقع در گردنه ي حيران از کاميون هاي نظامي پياده شديم. پس از صرف شام، با آرايشي ستوني، به طرف « مئشه سوئي » به راه افتاديم. صفاي طبيعت شبانگاهي در اعماق جنگلهاي تاريک، زمزمه ي نيايش وار برگهاي درختان، آواي خفيف حشرات، بادهاي ملايمي که سر و گردن ما را نوازش مي داد، حالتي روحاني در ما ايجاد کرده بود. نيمه هاي شب بود که به خواهش همراهان در محلي نسبتاً فراخ توقّف کرديم و بعد، راهمان را ادامه داديم.
اقامه ي نماز ظهر و عصر، در ميان ساقه هاي تنومند درختان سرافراز و جنگلي، شکوه و عظمت تماشايي طبيعت چنان معنويتي در ما ايجاد کرده بود که به وصف نمي گنجد و اين حالات روحاني، بيشتر، محصول حضور گرم داور در ميان جمع ما بود که گاه و بيگاه، با اشارات و کناياتي عارفانه و شاعرانه، روح ما را جلا مي بخشيد و هشدارها و پيامهاي آموزنده اش درسهاي بزرگي براي ما بود.
بخصوص که در اين برنامه ي کوهنوردي، استواري و صلابت روحي او، ما را بيشتر تحت تأثير قرار مي داد، چرا که شهيد يسري، از ناحيه ي پا به شدّت آسيب ديده بود و جراحان، در قسمتي از ران وي پلاتين کار گذاشته بودند. آثار جراحات وارده، در نحوه ي پياده روي وي کاملاً به چشم مي خورد و مانع حرکت طبيعي نامبرده مي شد. با همه ي اين احوال، چنان چالاک و نيرومند ستيغ هاي سر راه را مي نورديد و با چستي و سبکي از فرازها به فرودها مي لغزيد که گويي، کوهنورد مجرب و کار آزموده اي است که راههاي پرپيچ و خم کوهستان را مثل کف دست مي شناسد و مانند حرفه اي ها راه مي پيمايد. اين سبکبالي و اراده ي محکم، ما را به اعجاب وامي داشت. جالب توجه اينجاست که برخي از برادران نمي توانستند پابه پاي او راه بروند. رفتارها و حرکت هاي جالب شهيد يسري، در اين کوهنوردي خاطره آفرين، به حدي زيبا بود که گمان نمي کنم همقطاران ما به اين زوديها فراموش کنند. (9)

دوي استقامت

شهيد علي محمّدي پور

حاجي از نظر جسماني هم خيلي قوي بود. يک روز دوي استقامت داشتيم. کل بچّه هاي گردان با تجهيزات مي دويدند. چند کيلومتري که دويديم، بعضي از بچّه ها بريدند. راه طولاني بود. حاج علي وقتي افراد در راه مانده را مي ديد، تجهيزات آنها را مي گرفت و خودش حمل مي کرد. اين جوري، آنها سبک تر مي شدند. در پايان آن راه، حاجي بار زيادي روي دوش داشت. يک تيربار گذاشته بود روي شانه اش. چند کلاش همه به دستش گرفته بود. يک آر.پي.جي هم در دست ديگرش بود. با اين وضع و با آن همه بار، نه تنها از کسي عقب نماند که حتي چند دفعه هم به عقب ستون برگشت تا گردان را جمع و جور کند. (10)

پي‌نوشت‌ها:

1- عاشق صادق، ص 90.
2- عاشق صادق، ص 100.
3- روزهاي سخت نبرد، ص 23.
4- ترا اينگونه مي خوانم، ص 22.
5- زخم کبود کبوتر، صص 81- 80.
6- در ميان آتش، صص 66- 65.
7- آبي پرواز، صص 108 – 107.
8- اين سبز سرخ، ص 73.
9- اين سبز سرخ، صص 75- 74.
10- در انتظار آن لحظه، صص 82- 81.


منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت،(1390)، آمادگي جسماني، روحيه پهلواني؛ سيره ي شهداي دفاع مقدس (28)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
دمام‌زنی در مراسم تشییع شهدای خدمت در بیرجند
play_arrow
دمام‌زنی در مراسم تشییع شهدای خدمت در بیرجند
تصاویری تلخ از گریه و بی‌تابی مادر رئیسی؛ بیا ابراهیمِ مادر...
play_arrow
تصاویری تلخ از گریه و بی‌تابی مادر رئیسی؛ بیا ابراهیمِ مادر...
محل دفن شهید آیت‌الله آل‌هاشم
play_arrow
محل دفن شهید آیت‌الله آل‌هاشم
ویدیوی وایرال شده از شهید امیرعبداللهیان
play_arrow
ویدیوی وایرال شده از شهید امیرعبداللهیان
لحظه ورود پیکر ابراهیم رئیسی به بیرجند
play_arrow
لحظه ورود پیکر ابراهیم رئیسی به بیرجند
تصاویری جدید از محل دفن ابراهیم رئیسی در حرم امام‌رضا (ع)
play_arrow
تصاویری جدید از محل دفن ابراهیم رئیسی در حرم امام‌رضا (ع)
روایت شنیده نشده از امیرعبداللهیان از بلایی که نفربر آمریکایی بر سر یک پیرمرد آورد
play_arrow
روایت شنیده نشده از امیرعبداللهیان از بلایی که نفربر آمریکایی بر سر یک پیرمرد آورد
قیام بیرجندی‌ها برای میزبانی از خادم الرضا
play_arrow
قیام بیرجندی‌ها برای میزبانی از خادم الرضا
روایتی شنیده نشده از ملاقات یک مادر شهید با ابراهیم رئیسی
play_arrow
روایتی شنیده نشده از ملاقات یک مادر شهید با ابراهیم رئیسی
طنین فریاد حیدر حیدر در تشییع شهید رئیسی در بیرجند
play_arrow
طنین فریاد حیدر حیدر در تشییع شهید رئیسی در بیرجند
دختری که در صف استقبال از شهدا در فرودگاه بیرجند ایستاده کیست؟
play_arrow
دختری که در صف استقبال از شهدا در فرودگاه بیرجند ایستاده کیست؟
تعریف جالب الهام علی‌اف از رئیسی
play_arrow
تعریف جالب الهام علی‌اف از رئیسی
خلاصه دیدار والیبال ایران 1-3 صربستان
play_arrow
خلاصه دیدار والیبال ایران 1-3 صربستان
سالار عقیلی و محمد معتمدی در سوگ رئیس‌جمهور شهید خواندند
play_arrow
سالار عقیلی و محمد معتمدی در سوگ رئیس‌جمهور شهید خواندند
رهبر انقلاب: به لطف خداوند، ملت ایران از این حادثه تلخ به عنوان یک فرصت استفاده خواهد کرد
play_arrow
رهبر انقلاب: به لطف خداوند، ملت ایران از این حادثه تلخ به عنوان یک فرصت استفاده خواهد کرد