آثار و نتايج تقوا در دنيا از منظر قرآن کريم (2)

[ فرقان از ريشه فرق است ] و فرق گذاشتن ميان دو چيز؛ يعني جدا کردن ميان آنها. خواه اين جدايي با چشم سر [ بصر ] باشد يا با چشم دل [ بصيرت ] فرقان کامل تر و دقيق تر از فرق است؛ زيرا در مورد جدايي حق از باطل بيان مي
يکشنبه، 28 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آثار و نتايج تقوا در دنيا از منظر قرآن کريم (2)
 آثار و نتايج تقوا در دنيا از منظر قرآن کريم (2)

 

نويسنده: سيد کمال حيدري




 

فرقان، قدرت تشخيص حق از باطل

خداوند متعال مي فرمايد:
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً ): (1) اي کساني که ايمان آورده ايد، اگر تقواي الهي پيشه کنيد، خداوند به شما ابزار تشخيص حق از باطل را عطا مي کند.
راغب اصفهاني در کتاب مفردات قرآن آورده است:
[ فرقان از ريشه فرق است ] و فرق گذاشتن ميان دو چيز؛ يعني جدا کردن ميان آنها. خواه اين جدايي با چشم سر [ بصر ] باشد يا با چشم دل [ بصيرت ] فرقان کامل تر و دقيق تر از فرق است؛ زيرا در مورد جدايي حق از باطل بيان مي شود. (2)
در اين آيه، همان طور که از سبک و سياق آن برمي آيد، فرقان را از نتايج تقوا ذکر فرموده است و اين قدرت تشخيص را چه در بعد فکري و اعتقادي [ مانند تفاوت قائل شدن ميان ايمان و کفر يا هدايت و گمراهي ] و چه در بعد عملي [ مانند تشخيص طاعت از معصيت يا آنچه موجب خوشنودي يا خشم خدا مي گردد ] و يا در ابعاد نظري [ مانند تشخيص درست از نادرست ] به انسان داده مي شود و اينها از آثار درخت پرهيزکاري و تقواست، در اين آيه شريف، فرقان به صورت کلي و بي قيد و شرط آمده [ و همه ابعاد آن را در برمي گيرد ]. (3)
آيه ديگري نيز نزديک به همين مضمون را بيان مي فرمايد:
( وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ‌ ): (4) آنهايي را که در راه ما مجاهدت کنند، به راه هاي [ هدايت ] خود رهنمون مي شويم.
راغب اصفهاني در مفردات آورده است:
جهد و جُهد عبارت است از سختي و مشقت و مجاهده. عبارت است از « به کار گيري بيشترين توان در مقابله با دشمن » جهاد بر سه گونه است: رويارويي با دشمن خارجي، مبارزه با شيطان و مبارزه با نفس. (5)
مفهوم عبارت « جَاهَدُوا فِينَا »: ( در راه ما مجاهدت مي کنند ) آن است که « تلاش آنان در راه رضاي ما قرار دارد » و کنايه است از اينکه تلاش انسان، در راه آنچه مورد نظر خداي تعالي است، صرف شود و از مسير ايمان به او خارج نگردد، بدين معنا که فرمان هاي خداوند را اجرا کند و از آنچه که خدا نهي فرموده دوري کند.
همچنين عبارت ( لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) نشان مي دهد که براي رسيدن به خداوند، راههايي وجود دارد و هدف هر راه و مسيري، رسيدن به انتها و پايان آن است. پس راه هاي رسيدن به خدا همان مسيرهاي قرب الهي و هدايت پروردگار است. (6)
مفهوم اين گفته، آن است که هر اندازه دل انسان از اخلاق ناپسند - که مانع رسيدن معارف الهي و نفحات قدسي هستند - پاک شود، نور حق بيشتر بر آنان مي تابد و جلوه حقايق بيشتر بر آن درخشيدن مي گيرد. چنان که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: در عرصه زندگي شما، پرتو انوار پروردگار و نفحات قدسي وجود دارد پس خود را در معرض آن قرار دهيد.
قرار گرفتن در معرض اين پرتوهاي رحماني، پاک کردن آيينه ي دل از زنگار کدورت و تاريکي حاصل از اخلاق ناپسند، روي آوردن به اطاعت خداوند و روي گرداندن از معصيت است که موجب جلا يافتن دل و آماده شدن آن براي دريافت علم يقيني مي شود.
همچنين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
« هر کس به علم خود عمل کند، خداوند آنچه را که نمي داند را نيز به علم او مي افزايد ». بنابراين رحمت واسعه ي الهي به حکم فيض ازلي بر همه چيز پرتو افکنده و هيچ کس از آن بي بهره نيست: ( کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً ): (7) همگان چه اينها و چه آنها را از عطاي پروردگارت بهره مند مي کنيم؛ چرا که بخشش پروردگار از هيچ کس دريغ نمي شود. اما دستيابي به آن، مشروط به اين است که آيينه ي دل را صيقل داده و آن را از پليدي هاي طبيعت پاک گردانيم، چرا که با انباشته شدن زنگار حاصل از عالم طبيعت بر آن، تجلي پرتو حقايق در آن غيرممکن است. پس نرسيدن انوار علوم و اسرار ربوبي به دل انسان، بر اثر حجاب هايي است که کدورت ها، پليدي ها و عوامل بازدارنده به وجود مي آورند و نه به دليل بخل يا کوتاهي از جانب خداوند بخشنده که ساحت کبريايي او از اين شبهات منزه است.
از سوي ديگر بايد گفت علوم عاليه اي که در صورت پاکي و صفا در آن تجلي مي يابد، علوم حقاني و نوراني است که شک و ترديد در آن راه ندارد و در نهايت ظهور و درخشش قرار دارد: چرا که از انوار الهي و تجلي حقيقت رباني صادر شده و در حديث معصوم (عليه السّلام) از آن اين گونه تعبير شده است:
« [ آن علم ] نوري است که خداوند در دل هر که بخواهد مي افکند ».
بدين ترتيب روشن مي شود که آن دسته از علومي که از طريق بحث و مجادله کلامي و استدلال هاي ذهني و بدون صيقل دادن آيينه ي نفس به دست آيد، از تاريکي و ظلمات تهي نخواهد بود و نمي توان آن را يقين حقيقي ناميد؛ زيرا چنين يقيني تنها در جان هاي پاک و مصفا جاي مي گيرد. بنابراين تصور دل بستگان به تعلقات پليد دنيوي که گمان مي کنند به يقين حقيقي در راه شناخت خداوند رسيده اند، بي پايه و خلاق واقع است. اينان يا به باوري آميخته با شبهه و ترديد دست يافته اند و يا عقيده اي دارند که به نورانيت، درخشش و صفاي لازم نرسيده است؛ چرا که دل هاي آنها بر اثر وجود صفات ناپسنديده، کدورت پيدا کرده است (8)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در توصيف سالکان الي الله به اين واقعيت اشاره دارند. آنجا که مي فرمايند:
او عقل خويش را زنده گردانيده و هواي نفس خود را نابود کرده است چندان که بدنش نحيف و لاغر شده و خلق و خويش نرم و نيکو گرديده است. پرتو انوار حق بر دلش تابيدن گرفته، راه را برايش آشکار کرده و او را به سوي دروازه سعادت و جايگاه کرامت سوق داده است. تلاش براي کسب رضايت پروردگار گام هاي او را استوار گردانيده و [ در آخرت ] آرامش و آسايش را برايش به ارمغان آورده است. (9)

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً

خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدْراً ): (10) هر کس تقواي الهي پيشه کند خداوند براي او راه گريزي از تنگناها قرار مي دهد و او را از راهي که تصورش را هم نمي کرد روزي عطا مي فرمايد و هر کس بر خدا توکل نمايد، خداوند او را کفايت کند که خدا امر و فرمان خود را به مورد اجرا مي گذارد و اوست که براي هر چيز قدر و اندازه اي مقدر فرموده است.
تقوا پيشگان، مراتب و درجات مختلف دارند و از لحاظ مرتبه معرفت نظري و عمل صالح با هم متفاوتند. بدين ترتيب درجه اي از ولايت الهي هم که شامل حال آنان مي شود با مرتبه ايمان و عمل آنان همگوني و هماهنگي دارد. خداوند متعال در آيه از قرآن کريم مي فرمايد: ( وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‌ ): (11) خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است. و در جاي ديگري مي فرمايد: (وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‌ ): (12) خداوند ولي و سرپرست پرهيزکاران است.
بر اين اساس بهره و نصيب اولياي با اخلاص خداوند از اين ولايت با بهره و سهم مؤمنان عادي تفاوت دارد.
بهره ي اولياي مخلص الهي از ولايت او، آن است که هر کس به معناي حقيقي کلمه و به مصداق آيه (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ): (13) تقواي الهي پيشه کنيد تقواي حقيقي، تقواي الهي پيشه کند، هيچ عملي از او صادر نمي شود؛ مگر به اراده خداوند متعال. البته شرط رسيدن به چنين مرتبه اي شناخت اسماء و صفات الهي، پرهيزکاري و تقواي حقيقي با ترک محرمات و انجام واجبات با نيت خالص و براي رضاي خداوند است چنان که فرموده است ( مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ): (14) در حالي که دين و اعتقاد خود را براي خدا خالص کرده اند.
شرط محقق اين مهم آن است که انسان، جز آنچه که خداوند خواسته و بدان امر يا از آن نهي فرموده چيزي نخواهد. راه رسيدن به اين مقام هم، آن است که خواست و اراده انسان، در اراده خداوند محو گردد و اين حالت در صورتي پديد مي آيد که انسان نفس خود را و هر چه را که بدان منسوب است، تحت مالکيت و تصرف بي چون و چراي خداوند متال ببيند و اين است مفهوم حقيقي ولايت الهي؛ به گونه اي که خداوند سررشته امور بنده ي خويش را در دست مي گيرد و انسان نيز هرچه را که ملک خويش مي داند، تحت مالکيت و تصرف خداوند درآورده و او را مالک آن بداند که مالکيت مطلق از آن خداوند است. در اين صورت خداوند سبحان او را از تنگناي گمان و از زندان شرک و وابستگي به قيد و بندهاي ظاهري خارج مي سازد ( يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ ). (15)
از طرفي انسان به دست آوردن روزي مادي خود را نتيجه تلاش خود و تحت تأثير علت هاي مادي مي داند حال آنکه او تنها بر اندکي از علل و اسباب امور احاطه دارد مانند کسي که با استفاده از مشعلي کوچک، تنها بخش محدودي از فضاي مقابل خود را مي بيند و از ماوراي آن بي خبر است.
خداوند متعال بر همه علل و اسباب احاطه دارد و اوست که رشته ي اسباب و علل را به نظم مي کشد و آنچه را که انسان از آن بي خبر است، اثربخش مي کند. از سوي ديگر روش کسب روزي و رزق معنوي که روزي حقيقي است و حيات و بقاي نفس انسان بدان وابسته است براي انسان قابل پيش بيني نيست و نمي تواند راه رسيدن به آن را دريابد اما خداوند متعال زمام امور بنده مؤمن را در دست مي گيرد و او را از پرتگاه هاي هلاک رهايي مي بخشد و از راهي روزي او را مي دهد که گمان نمي کرده است. در اين حالت، انسان هيچ يک از خواسته ها و نعمت هايي را که با تلاش خود خواهان رسيدن به آنها بوده از دست نخواهد داد؛ زيرا بر خداوند توکل کرده و آنچه را که در اختيار خود داشته، به خداوند واگذار کرده است.
( وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) بدين معناست که هر کس بر خداوند توکل کند، خدا براي او کافي است و نيازي به اسباب و علل مادي و ظاهري - که در بسياري از موارد خطا مي کند و البته گاهي هم انسان را به هدف مي رساند - ندارد.
( إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ) يعني خداوند فرمان و اراده خود را به اجرا مي گذارد؛ زيرا همه کارها در حيطه اراده و قدرت اوست.
( قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدْراً ) يعني خداوند براي هر چيز، قدر و اندازه اي مقدر فرموده است و هيچ چيز از اندازه و حدودي که خدا مقدر کرده فراتر نمي رود.
اما بهره و نصيب مؤمناني که در مرتبه پايين تري نسبت به مقربان قرار دارند، آن است که اگر آنها تقواي الهي پيشه کنند، از محرمات اجتناب نمايند، از حدود خدا درنگذرند، شريعت خداوند را تکريم کرده و به احکام آن عمل نمايند، خداوند آنان را نيز به گريزگاه و راه خروج از مشکلات زندگي هدايت مي کند. ( يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ).
از آنجا که احکام شرع الهي با فطرت متناسب است، خداوند با شرع، انسان را به امور فطري هدايت فرموده و نيازهاي او را برطرف مي کند و سعادت دنيا و آخرت او را تضمين مي نمايد. بدين ترتيب که مال، همسر، فرزند و هر آنچه را که براي زندگي لذت بخش نياز دارد، از راهي که گمان نمي کرده: ( مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ ) برايش فراهم مي کند. انسان مؤمني که تقوا پيشه کند و حدود الهي را رعايت نمايد، هيچ گاه دغدغه ي مرحوم ماندن از لذت هاي زندگي و گرفتارشدن در تنگناهاي مادي را نخواهد داشت؛ چرا که روزي انسان از سوي خداوند تضمين شده است و خداوند بر انجام آنچه که ضمانت کرده تواناست.
( وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ) بدان معناست که هر کس از خواهش نفس خود و آنچه که نفس، او را بدان فرمان مي دهد دوري کند، اراده خداوند را بر خواسته ي خود ترجيح دهد و عملي را که مورد رضاي خداست بر کاري که نفسش مي پسندد، مقدم دارد و يا به عبارتي، به دين خداوند بگرود و به احکام آن عمل نمايد؛ پس خداوند براي او کافي است.
( فَهُوَ حَسْبُهُ ) يعني آنچه را که از لذت زندگي و سعادت حقيقي - و نه خيالي - طلب مي کند، به او عطا مي فرمايد؛ چرا که خداوند متعال، سبب اعلي و علت العلل است و همه علل و اسباب به او منتهي مي شود. هرچه را که بخواهد انجام مي دهد و آنچه را که اراده کند، به ظهور مي رساند، بدون آنکه در اراده اش تغييري حاصل شود و اوست که مي فرمايد: ( مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ ): (16) هيچ سخني در نزد من تغيير و تبديل نمي يابد و هيچ چيز نمي تواند ميان او و آنچه اراده فرموده است، مانع و فاصله اي ايجاد کند که مي فرمايد: ( وَ اللَّهُ يَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ ): (17) خداست که حکم مي راند و هيچ کس، حکم او را تغيير نتواند کرد.
اما تأثير اسباب و علت هاي ديگري که انسان در رفع نيازهاي خود به آنها متوسل مي شود و در حد همان مقداري است که خداوند در آنها به وديعه نهاده است. مالک اصلي آن تأثير، خداوند است و بي شک کسي که به چيزي قدرت داده، خود بر انجام آن کار تواناتر است. بنابراين تأثير علت هاي مادي به اندازه اي است که خداوند براي آن مقدر فرموده است پس تنها خداوند است که توکل کنندگان بر خود را کفايت مي کند.
(إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ): يعني خدا خواسته و اراده خود را محقق مي کند و اوست که مي فرمايد: ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ‌ ): (18) فرمان و اراده او اين گونه است که چون چيزي را اراده کند مي گويد: باش، پس متحقق مي شود.
از سوي ديگر در ادامه آيه ي مورد بحث آمده است: ( قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدْراً ) و اين جمله نشان مي دهد که همه ي اشيا اندازه ي معين و تأثير محدودي دارند؛ اما خداوند متعال حد و حصري ندارد. هيچ چيز بر او احاطه نمي يابد و تنها اوست که بر همه چيز احاطه دارد. (19)
انساني که از خداوند مي خواهد تا او را همواره از در صدق و راستي درآورد، از در راستي و درستي خارج کند و انساني که آساني و سهولت را در امور زندگي خود طلب مي کند بايد بداند که راه رسيدن به اين خواسته ها تقوا و پرهيزکاري است. خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِيراً ): (20) بگو پروردگارا! مرا از در صدق و راستي درآور، از راستي و درستي بيرون بر و از جانب خود نيرويي عظيم را به ياري ام فرست و مي فرمايد: ( وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً ): (21) هر که تقواي الهي پيشه کند، خداوند کارها را بر او سهل و آسان نمايد و در جاي ديگر مي فرمايد: ( فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَ لاَ يَشْقَى‌ ): (22) هرگاه شما را هدايتي از جانب من رسيد، هر آن کس که از آن پيروي کند، گمراه و تيره روز نخواهد شد و نيز مي فرمايد: ( فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى‌ * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى‌ * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى‌ ): (23) اما هر آن کس که ببخشد و تقوا پيشه کند و نيکويي و خير را تصديق نمايد پس ما کار او را سهل و آسان مي کنيم.
مطابق با آيات شريف فوق بنده اي که تقوا پيشه کند، از راه راست منحرف نمي شود و در پايان راه و عاقبت کار خويش، به شقاوت و تيره بختي نخواهد رسيد. نحوه ي بيان آيه و نياوردن صفت و قيد براي « گمراهي » و « شقاوت » مؤيد آن است که انسان پرهيزکار هم در دنيا و هم در آخرت از گمراهي و شقاوت در امان مي ماند و حقيقت امر نيز همين گونه است چرا که هدايت الهي عبارت است از دين و شريعتي که بر مبناي فطرت انسان و از زبان پيامبران الهي (عليهم السّلام) بيان شده است و ديني که بر اساس فطرت انسان باشد مجموعه اي از باورها و اعمالي است که فطرت و سرشت انسان نيز بدان حکم مي کند و در حد توانايي و قدرت انسان قرار دارد. (24)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) مي فرمايند:
« اگر زمين وآسمان به هم رسيده و راه را بر بنده اي بسته باشند و آن بنده تقوا پيشه کند، خداوند راه گريزي برآن بنده مي گشايد. (25)
و در جاي ديگر فرموده اند:
« بدانيد هر آن کس که تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه گريزي از فتنه ها و نوري در تاريکي ها براي او قرار مي دهد. (26)
و نيز مي فرمايد:
« همانا تقواي الهي کليد راستي و درستي و ذخيره آخرت و راه رهايي از قيد و بندها و نجات از هلاکت است موفقيت خواهندگان، نجات گريزندگان و رسيدن به خواسته ها در گرو آن است ». (27)

آثار تقوا بر خانواده و نسل انسان

قرآن کريم در مواردي به آثار و نتايج مثبت تقوا و پرهيزکاري بر نسل انسان نيز اشاره دارد آنجا که در داستان همراهي حضرت موسي (عليه السّلام) و عبد صالح - حضرت خضر (عليه السّلام) - خداوند مي فرمايد"
( فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً ): (28) [ خضر و موسي ] به راه افتادند تا اينکه به دهي رسيدند و از اهالي ده غذا طلب کردند اما آنها از غذا دادن به آنها خودداري نمودند. [ پس از مدتي ] آنها ديواري را ديدند که در حال فرو ريختن بود و خضر آن را برپا داشت و محکم کرد. [ موسي ] گفت: اگر مي خواستي، مي توانستي براي اين کار مزدي دريافت کني.
و عبد صالح در جواب مي فرمايد:
( وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِکَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً ): (29) اما آن ديوار به دو کودک يتيم شهر تعلق داشت در زير آن گنجي بود و پدر آنها انسان صالحي بود. پروردگارت اراده فرموده که آنها بزرگ و بالغ شوند و گنج خود را بيرون آورند که اين رحمتي از سوي پروردگار توست و من اين کارها را خودسرانه انجام نداده ام [ بلکه به فرمان خدا بود ]. اين بود علت کارهايي که تو [ اي موسي ] نتوانستي تأمل کني [ و سکوت را شکستي ].
اين آيه شريف، به روشني نشان مي دهد که نيکوکاري و خيرخواهي پدران، آثار مثبت بسياري در سعادت فرزندان دارد.
اسحاق بن عمار، از حضرت امام جعفر صادق (عليه السّلام) روايت کرده که فرمود:
« خداوند در اثر نيکوکاري انسان مؤمن، فرزندان او و فرزندان فرزندان او را اصلاح مي فرمايد و خانه مؤمن و خانه هاي اطراف آن را از بلا حفظ مي کند و اطرافيان او نيز به خاطر منزلت و جايگاهي که آن فرد مؤمن در نزد خدا دارد، از بلا مصون هستند ».
سپس آن حضرت ذکري از همين آيه ي قرآن کريم و فرزندان آن مرد صالح به ميان آورده و فرموده است:
« آيا نمي دانيد که در آيه: ( وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً ) خداوند بر اثر نيکوکاري پدر، فرزندان را مورد لطف قرار داد؟ » (30)
همچنين زراره بن حمران از حضرت امام محمد باقر (عليه السّلام) و امام جعفر صادق (عليه السّلام) نقل کرده که فرمودند:
فرزندان بر اثر نيکي هاي پدران خود مورد حفاظت و صيانت قرار مي گيرند؛ چنان که خداوند [ منافع ] آن دو کودک را به دليل نيکوکاري پدرشان حفظ فرمود ». (31)
آيه ديگر در بيان مضموني مشابه مي فرمايد
( وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً ): (32) آنان که بيم دارند پس از [ مرگ ] آنها، خانواده شان که بر جاي مي ماند مورد ستم قرار مي گيرند، پس خود نيز [ در رفتار با يتيمان مردم ] تقوا پيشه کنند و گفتارشان را اصلاح نمايند.
اين آيه شريف به جاي آنکه افراد را بدون واسطه به رأفت و دلسوزي و ترحم [ بر يتيمان مردم ] فرمان دهد آنان را به خوف از خدا و پرهيزکاري امر فرموده و اين در حقيقت، تهديدي است که هرچه بر سر يتيمان مردم بياوريد و با پايمال کردن حقوق آنان، اموالشان را ظالمانه غصب کنيد، بر سر يتيمان خودتان نيز پس از شما، همان ظلم و ستم ها روا داشته مي شود. بدين ترتيب افراد را از احتمال اينکه مصيبت هايي که بر سر ديگران آورده اند، به خاندان خودشان بازگردانده شود بيم داده است. (33)
قرآن کريم تنها به بيان نتايج فردي تقوا در دنيا بسنده نکرده، بلکه به آثار مثبت اجتماعي تقوا در دنيا نيز اشاره کرده و فرموده است:
( وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ): (34) اگر مردم و اهالي آبادي ها، ايمان آورند و تقوا پيشه کنند، بدون شک در رحمت و برکت را از آسمان و زمين بر آنها مي گشاييم.
مفهوم اين آيه شريف آن است که اگر مردمان ايمان آورده و تقوا پيشه کنند خداوند سبحان برکات و نعمت هاي آسماني از قبيل باران، برف، گرما، سرما و مواردي از اين دست را به اندازه معين و کافي به سوي آنان سرازير مي کند و نعمت هاي زميني مانند گياهان، ميوه ها و عوامل و اسباب آسايش را به آنان عطا مي فرمايد. اين آيه مهم ترين دليل است بر اين حقيقت که گشوده شدن درهاي برکات و نعمت ها در اثر ايمان و پرهيزکاري ساکنان زمين و در اثر ايمان و تقواي نوع بشر، ميسر مي شود. (35)
آيه ديگري نيز مشابه اين مضمون را بيان کرده و مي فرمايد ( وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ): (36) اگر آنان بر طريق [ هدايت ] پايدراي ورزند، با آبي سرشار و فراوان سيرابشان مي کنيم.
در اين آيه شريف منظور از طريق طريقت اسلام و مراد از استقامت، پايداري و تحمل دشواري ها در اين راه است و چه بسا عبارت آيه ( لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ): آنان را با آبي فراوان سيراب گردانديم که در آيه آمده است کنايه از افزايش و گشادگي روزي باشد. عبارتي که در آيه بعد از آن آمده است نيز اين احتمال را تأييد مي کند: ( لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ): (37) تا آنان را به وسيله آن بيازماييم. بدين ترتيب مفهوم آيه آن است که اگر آدميان و جنيان، بر راه راست و صراط مستقيم اسلام ثابت قدم باشند ما آنان را روزي فراوان عطا مي کنيم. (38)

پي‌نوشت‌ها:

1- انفال ( 8 ): 29
2- راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن ماده « فرق ».
3. الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص56.
4- عنکبوت( 29 ): 69.
5- المفردات في غريب القرآن، ماده « جهد ».
6- الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص151.
7- اسراء ( 17 )، آيه 20.
8- محمد مهدي نراقي، جامع السعادات، ج1، ص43.
9- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 220.
10- طلاق ( 65 ): 2-3.
11- آل عمران (3): 68.
12- جاثيه ( 45 ): 19.
13- آل عمران (3): 102.
14- اعراف ( 7 ): 29.
15- طلاق ( 65 ): 2-3.
16- ق ( 50 ): 29.
17- رعد ( 13 ): 41.
18- يس ( 36 ): 82.
19- الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص313.
20- اسراء ( 17 )، 80.
21- طلاق ( 65 ): 40.
22- طه ( 20 ): 123.
23- ليل ( 92 ): 5-7.
24- الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص224.
25- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 130.
26- همان، خطبه 183.
27- همان، خطبه 230.
28- کهف ( 18 ): 77.
29- همان: 82.
30- تفسير العياشي، ج2، ص 363، حديث 63 ( به نقل از: علامه بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص60، انتشارات موسسه اعلمي، بيروت -لبنان ).
31- همان.
32- نساء (4): 9.
33- الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص251.
34- اعراف ( 7 ): 96.
35- همان، ج8، ص201.
36- جن ( 72 ): 16.
37- همان: 17.
38- الميزان في تفسير القرآن، ص46.

منبع مقاله :
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.