نويسنده: Piotr M. Szpunar
مترجم: نوا توکلي مهر؛ معمار منظر
مترجم: نوا توکلي مهر؛ معمار منظر
نمونه موردي ( جنگ داخلي 1918 فنلاند)
حافظه جمعي مرکز و هسته ي ساختاري به نام هويت يک جامعه است. اين هويت نه تنها در درون يک جامعه بلکه در بيرون از آن نيز شروع به گفت وگو و برقراري ارتباط مي نمايد.
به عبارت ديگر، اين هويت همان چيزي است که يک جامعه يا گروه از گذشته خود براي بيگانه يا غريبه اي از يک مکان ديگر، هنگامي که خود را در درون آن جامعه مي يابد نشان مي دهد.
اين نمايش مي تواند بسيار جالب و حائز اهميت باشد. چرا که جلب کننده توجه افراد غريبه يا تازه وارد در مدت زمان کوتاهي به حافظه و خاطره ي جمعي جامعه ي مورد نظر است. در واقع افراد غريبه معمولاً مي بايد در يک نگاه يا گذر اجمالي متوجه اين نمايش گردند.
امروزه جوامع معاصر، شيفته و مفتون خاطره هاي خود هستند. صرف نظر از اين که خاطره هاي آن ها چگونه با دنياي بيرون از خودشان ارتباط برقرار خواهد کرد.
فنلاندي ها آرزو دارند تا خاطرات جنگ داخلي 1918 خود را به يادگار پاس داشته و آن را در حافظه ي جمعي خود حفظ نمايند.
جنگ در ژانويه ي 1918 شروع و سه ماه و نيم بعد خاتمه يافت و با اين همه، در همين مدت کوتاه ذهنيت تلخي را براي مردم فنلاند به جا گذاشت.
در سال 1933 حکومت وقت ضمن اعلام اينکه علت و مسبب اصلي جنگ ديگر از اهميت چنداني برخوردار نيست، حکم به اتخاذ سياست هاي اجرايي و اداري در دستگاه خود در جهت پاک کردن و ضعيف نمودن خاطره ي جنگ و تلخي و دلسردي چند دهه ي مردم داد. ليکن از نودمين سالگرد وقوع اين جنگ مجدداً سياست هاي بزرگداشت اين پديده ي تاريخي مورد توجه قرار گرفت.
اين مقاله ضمن بررسي روند فوق، سعي دارد تا از نگاه شخص ثالث يا غريبه و به عبارتي از بيرون از جامعه به درک و دريافت و تشخص اين خاطره جمعي بپردازد.
تحقيقات انجام شده خاطره هاي مشترک اجتماعي را در يک طيف وسيع تحت عناوين ذيل طبقه بندي کرده است: خاطرات عمومي، خاص، فرهنگي، اجتماعي و بالاخره خاطره هاي جمعي يا به اصطلاح ديگر يادآوري هاي عمومي ( 1995 Zelizer , 1997 Sturken, 1994 Young) , 1998 Olick and Robbins, 2002 Kansteiner 2008 Roediger)
اين گوناگوني به راهي که واژه ي خاطره ي جمعي در يک ادبيات پيوسته و دنباله دار در طول زمان دنبال کرده و تجلي احوالات خاص جامعه تا ويژگي ها و علاقه مندي هاي عمومي گروه هاي اجتماعي، فرهنگ و مليت و... مربوط مي شود.
واژه ي «خاطره ي جمعي» در سال 1992 به طور گسترده و مؤکدي توسط Maurice Holbwachs مورد استفاده قرار گرفت که تأکيد ويژه اي بر اين مسئله داشت که ماهيت کليه ي خاطرات اجتماعي است. به تبع اين عقيده Hutton، خاطره هاي جمعي را يک شبکه کامل و پيچيده از عادات و آداب اجتماعي، ارزش ها و عقايدي دانسته است که مشخصاً نشانگر رويکردهاي ذهني افراد مطابق با رفتارهاي اجتماعي غالب در جامعه است. اين قطعاً يک پديده از جنس فرآيند است. ( Zelizer ،1998)
از اين رو شايد کاربرد واژه ي يادآوري به واژه ي خاطره ارجح باشد. ( 2008 Wertsch and Roedinger) يادآوري جمعي يک فرآيند ارتباطي اجتماعي، درون بخشي و عملي است. فرآيندي که توسط سازندگان خاطره، استفاده کنندگان از خاطره و عوامل و واژه هاي بصري و ادراکي به ثمر مي رسد که هم زمان عناصر موجود در ساختار خاطره را ساخته و پرداخته و از آن استفاده مي کنند. فرآيندي در درون همان شبکه ي پيچيده ي مورد نظر Hutton.
اين نظام پيچيده متقابل و داراي کنش و برهم کنش، هم زمان و مجموعاً هويت يک مکان را تشکيل مي دهد؛ آنچه که يک جامعه از درون به بيرون از خود ارائه مي دهد.
در اينجا بستر اين فرآيند يا عامل واسطه همان محل و مکان خاطره مي باشد و آنچه که Halbwachs از آن به نشانه (land mark) تعبير مي کند.
همان شکل خاص و بازه ي زماني است که يک عادت اجتماعي يا يک مراسم يا يک ارزش و ايده ي اجتماعي را مکان مند مي نمايد.
اين نشانه ها اغلب عادي و فيزيکي هستند. مثل آثار تاريخي، متن ها، اشکال و... برخي از آن ها مثل همين آثار تاريخي، بناهاي قديمي، اماکن با ارزش و مقدس، عرصه هاي توريست و يا حتي موزه ها و نمايشگاه هايي که به چند زبان زنده دنيا مهياي بازديد و درک و شناسايي مي گردند، براي تازه واردين قابل دسترس هستند.
اما لزوماً همه ي اين نشانه ها واجد کيفيت هاي فوق الذکر نيستند. آنچه که مسلم است «خاطره ي جمعي» در تمام دنيا وجود دارد، اما اين که نمودها و قابليت هاي درک آن تا چه اندازه مشهود و ميسر باشد به عوامل مختلف اجتماعي، تاريخي، مکان و... بستگي دارد، چرا که خاطره ي جمعي داراي تضادهاي ماهوي است.
اين تضاد ناشي از اين حقيقت مسلم است که خاطره يا يادآوري يک بخش ذاتي و اصلي از پديده ي فراموشي است. (1994 Irwin - zarecka, 2008 Erdelyi)
در واقع براي به يادآوردن، بايد برخي چيزها فراموش شوند. ( Klein 1998) عامل اصلي اين فراموشي گذر زمان نيست اما تداخل درک تجربيات و پيام هاي جديد يک رويداد مي باشد. در يک بستر جمعي اين تداخل و تعامل يک پديده ي سياسي- اجتماعي است که از تضادها و رقابت هاي درون گروهي نتيجه مي شود. چرا که مکان ها و داستان هاي قابل يادآوري و خاطره انگيز متفاوت و متعدد و گاه در تضاد هستند و تلاش براي فراموشي هر يک از آن ها تقريباً غيرممکن است. (2008 Singer and Conway)
در واقع «فراموشي» به عنوان ايده اي براي قطع دسترسي انسان ها به خاطرات شان در رويکردهاي سياسي مي تواند مورد توجه قرار گيرد. اين ايده توسط ابزارها و عوامل بسيار ظريف و به صورت ماهرانه اي محقق مي شود.
به بيان ساده، تمام خاطرات براي در دسترس بودن نياز به نشانه هاي مناسب و خوانا و مشهود دارند.
خاطره ي جمعي به طور پيوسته و ممتد در طول زمان وابسته به علائم و معاني رمزي است که توسط فرهنگ، تاريخ و بستر طبيعي فراهم مي شوند. اين علائم و معاني اغلب فيزيکي و کالبدي هستند.
اين نشانه هاي رمزي خاطره ها که يادآوري جمعي را ممکن ساخته و يا در صورت نبودشان، خاطره ي جمعي محو مي شود، از طريق اشکال بسيار مختلف در مکان هاي بسيار متفاوت وارد عمل مي شوند. در اينجا منظر يا به عبارتي منظر فيزيکي محيط يک نقش ويژه در اين ميان بازي مي کند. اين نقش از طريق فضا و امتيازات و ويژگي هاي با ارزش و تبديل شدن فضا به مکان تجربه مي شود.
يک مکان، فضا هندسي است که توسط يک ارزش يا ويژگي هويتمند و معني دار شده است. اين مي تواند توسط عناصر فيزيکي به عنوان نشانه هاي شهري (Iandmarks) مثل آثار باستاني، تجسم يافته يا حتي محدود و منحصر گردد.
نمونه ي موفق اين تفکر را مي توان در طراحي مرکز خريد واشنگتن در ايالات متحده ي امريکا ديد. مکاني که انباشته از موزه ها، آثار تاريخي و خيابان هاست. مکاني کارآمد که گروه هاي مختلف اجتماعي را با خاطره هاي جمعي يا منحصر به فردشان جذب مي نمايد.
فضا لزوماً مفهومي متضاد با مکان نيست. مکان در واقع يک منظر ساختارمند و در تعامل با انواع نيروها و عوامل تأثيرگذار است. «فضا» فارغ از هر نوع نشانه اي است که براي مردم در خود حفظ کرده باشد.
به اين ترتيب ساختار مکان يک سري از نشانه ها و علامت ها را که منجر به هدايت خاطره هاي جمعي مي شوند مهيا مي سازد. اين در حالي است که در همين ساختار، نبود اين علامت ها و نشانه ها منجر به فراموشي مي گردد.
اگر چه فشار و مکان هر يک ويژگي هاي خود را دارد و با اين ويژگي ها که در فوق به آن اشاره شد از يکديگر متمايز مي شوند، هيچ فضايي تماماً و کاملاً آزاد و رها از تأثيرگذاري عوامل نيست. همچنان که براي هيچ مکاني نيز منحصراً نمي توان حکمي صادر کرد؛ يعني معناها و مفاهيم مورد نظر را به تمامي در آن منعکس ساخت.
با استفاده و بهره گيري از ديدگاه هاي فوق الذکر اين مقاله سه محل خاطره انگيز در شهر تامپري در خصوص جنگ 1918 شناسايي کرده است که در واقع قابل دسترسي براي يک تازه وارد است:
1. شکل جغرافيائي تاريخي شهر؛
2. «روز دوستي» که از سال 2008 به عنوان روز ملي يادآوري اين پايان جنگ شناخته شد؛
3. نمايشگاه تامپري 1918 در موزه واپريکي که به بازديد کنندگان از آن اين فرصت را اعطا مي کند تا ياد و خاطره ي جنگ را تجربه کنند.
فنلاند 1918
جنگ داخلي فنلاند در 27 ژانويه ي 1918 به دنبال اعلام استقلال اين کشور رخ داد. جنگ بين دو جناح به اصطلاح قرمز و سفيد درگرفت. جناح قرمز نماينده ي قشر کارگري بود که در ناحيه ي شمال فنلاند مستقر بودند و جناح سفيد نماينده ي قشر متوسط و بالاي ملاکان زمين بود که کنترل جنوب فنلاند در دست آنان بود.
تمام شهر تامپاري به عنوان مرکز اين نبرد و تخاصم مورد تخريب و ويراني قرار گرفت. در پايان رسمي اين جنگ حدود پنج هزار نفر از جناح قرمز و سه هزار نفر از جناح سفيد در جنگ نابود شده بودند. حدود هشت هزار نفر از هر دو جناح طي محاکمات انجام شده بين دو طرف اعدام و ترور شدند و يازده هزار نفر از هر دو جناح در زندان جان خود را از دست دادند.
با چنين وسعت فاجعه اي و با وجود جناح هاي متخاصم در جنگ داخلي، اين نبرد و تبعات آن نام هاي گوناگوني به خود گرفت. جنگ طبقاتي، جنگ آزادي و ليبراليسم، انقلاب، جنگ بين برادرها، جنگ داخلي و... از جمله ي اين نام ها بودند. اين سؤال به طور مکرر در ناخودآگاه جمعي جامعه مطرح شد که آيا بايد اين جنگ را فراموش کرد. يا آن را پاس داشت. با اين حال توافق عمومي بر سر فراموشي آن واقع شد.
تجربه ي يادآوري و فراموشي جنگ 1918 در ميان متون، روايت ها، مکان ها، رسانه ها و حتي نسل ها از گوناگوني زياد برخوردار بوده است.
تاريخ و سابقه ي اين خاطره هاي جمعي خصوصاً در چندين نشانه ي شهري و مکان شهري، آثار تاريخي، موزه ها و آرشيوها ثبت شده که هر کدام از اين آثار حقيقتاً موضوع مطالعه در خصوص «خاطره جمعي» است.
اين سابقه و روند را مي توان به چهار مرحله يا دوره تقسيم بندي نمود:
در اولين مرحله که از سال 1918 تا 1930 در نظر گرفته مي شود، تفسيرها و تعبيرهاي جناح سفيد از جنگ و تبعات آن بر قرمزها غالب شده و در سراسر شهرها استفاده ي آن ها از آثار و يادمان ها رواج پيدا مي کند.
به طوري که در سال 1930، 350 اثر و يادمان و مکان خاطره انگيز مربوط به جناح سفيد تنها 5 مورد مربوط به جناح قرمز بود. بسياري از يادمان هاي سنگي جناح قرمز تخريب شده و يا دچار سوء نگهداري و حفظ کيفيت مطلوب شدند.
در حالي که جناح سفيد هر ساله جشن و مراسم سالگرد پايان جنگ را برگزار مي کردند، قرمزها به انتشار آثار خود به طور زيرزميني و مخفيانه ادامه مي دادند.
در دوره ي دوم اين تحولات که از سال 1940 تا 1950 در نظر گرفته مي شود، پيامدها و آثار منفي و مخرب جنگ جهاني دوم، همچنين جنگ بين فنلاند و روسيه، تا حدودي موجب التيام فنلاندي ها و به خصوص جناح قرمز شد. به طوري که بازگويي و روايت شفاهي در بين خانواده ها و گروه هاي اجتماعي طرف دار اين جناح رواج بيشتري يافته و به اين ترتيب در ادبيات و تاريخ جامعه ي فنلاندي، خودنمايي و جلب توجه بيشتري نمود. با اين حال غالب نشانه ها و آثار جنگ داخلي همچنان مربوط به جناح سفيد بود.
در دوره ي سوم، که دهه ي 1960 محسوب مي شود، پروژه اي تحت عنوان جمع آوري اطلاعات و منابع مربوط به جنگ داخلي فنلاند تعريف شد که طي آن اسناد و مدارک زيادي در خصوص اتفاقات جنگ در ارتباط با هر دو جناح به دست آمد. همچنين در همين دوران کتابي تحت عنوان «زير ستاره ي شمال» منتشر شد که مجموعاً در اين دوره، طرف داران جناح قرمز تشخص بيشتري نسبت به دوره هاي قبل پيدا کردند.
در مرحله ي چهارم، که از سال 1980 تا امروز در نظر گرفته مي شود، شاهد برابري آثار تاريخي، يادمان ها، انتشارات و روايت ها در اين کشور هستيم، برپايي نمايشگاه دائمي جنگ در سال 2000 در حوزه ي ملي فنلاند و پروژه هاي متعدد دولتي براي جمع آوري آرشيوهاي موضوعي، موزه و نمايشگاه هاي موقتي از جمله ي اين اقدامات مي باشند.
تازه واردها و خاطره هاي جمعي
طبيعت پيچيده و گوناگون تجربيات مربوط به خاطره و خاطره انگيزي براي افراد درون جامعه همان طور که مشاهده شد، موجب مي شود تا مکانيسم هاي يادآوري و فراموشي توسط عوامل و عناصر مختلف محسوس و نامحسوس خود را نمايان يا قابل درک سازند.
حال اين سؤال مطرح مي شود که اساساً يک بيگانه يا تازه وارد کيست و چه مکان يا فضايي براي او تشخص يافته و قابل توجه مي شود؟
يک شخص تازه وارد کسي است که به لحاظ فيزيکي و مکاني نزديک به يک جامعه اما به لحاظ فرهنگي هنوز با جامعه فاصله دارد. کسي است که درصدد درک مشابهت ها و هم ذات پنداري نبوده اما خواهان درک و لمس فضاست. به اين ترتيب توجه او متمايل به کشف خاطرات جمعي و ارزش هاي گروهي مردم جامعه خواهد شد.
اين چشم انداز از سوي تازه وارد، يک نگاه بي طرفانه و همراه با واقع بيني صرف نيست. بلکه تفسيرها و تعبيرهائي است که بسته به علاقه مندي ها يا جهت گيري هاي شخصي از محيط جديد خواهد داشت. چرا که او در ابتدا ارتباط کمي با جامعه ي مورد نظرش دارد. او تجربه و آزمون مي نمايد و مطالعاتش را از اولين اصول حاکم بر محيط و با بهره گيري از نشانه هاي مقتضي شروع مي کند و همان طور که گفته شد، تفسيرهايش آزاد از قيد و بندهاي اجتماعي، رويه ها، عادات و آدابي است که وابسته به دانش ها و تدابير بومي است.
به اين ترتيب بينش و بصيرت شخص تازه وارد قطعاً با دانش محلي برابري نخواهد کرد. اما شايد اين خود امتيازي براي تازه وارد محسوب شود؛ چرا که آنچه براي اعضاي جامعه امري بديهي و پيش و پا افتاده به نظر مي آيد، دقيقاً محل جلب توجه و تمرکز تازه وارد در خصوص آن جامعه خواهد بود.
نمايشگاه مربوط به جنگ 1918، به طور مثال، در معرض ديد عموم برپا شد و نمايش آن توأماً با راهنماي صوتي به زبان انگليسي همراه بود. اين به اين معناست که به صورت عمدي و برنامه ريزي شده، يک غريبه ي تازه وارد را در زمان درک و دريافت تجربيات يک خاطره به عنوان بخش اصلي و ذاتي آن داستان در نظر گرفته مي شود.
مسئله ي مهم ديگر در ارائه ي يک خاطره ي جمعي به بيرون از افراد يک جامعه، شناسايي و تحليل موقعيت تازه وارد است. منظور از موقعيت تازه وارد، چگونگي و شرايط به دست آوردن دسترسي هايي براي درک خاطره ي جمعي از سوي تازه وارد است.
در واقع تازه واردها براي راه يافتن درون يک جامعه و براي مواجهه با خاطرات جمعي همواره محدوديت هاي خود را دارند. گرچه تحقيق و تفحص و گفت وگو با مطلعين شناخت و درک و بصيرتي را براي شخص فراهم مي سازد، با اين حال اين شخص در برقراري ارتباط با يک زبان بيگانه نخواهد توانست به وضوح دسترسي به داستان ها و روايت هاي حافظه ي تاريخي جامعه ي مورد نظر را در اختيار او قرار دهد.
حتي با وجود مترجم اين محدوديت برطرف نخواهد شد. با اين همه اين مسئله نقطه ضعف تازه وارد محسوب نمي شود. و بالعکس دو نکته مهم در اين باره بايد مورد توجه برنامه ريزان و مديريت خاطرات جمعي قرار گيرد:
- تازه وارد تنها نمادها و نشانه هاي مربوط به گذشته ي دور را درک نخواهد کرد، بلکه توأماً نشانه هاي مربوط به حال و روايت هايي که امروزه در يک جامعه رخ مي دهد را نيز درک خواهد کرد؛
- اين نشانه ها شايد براي اهالي محله يا شهر پيش پا افتاده يا بي اهميت باشند، اما شاخصي براي خوانش و قرائت يک هويت براي تازه واردها تلقي گردند.
منابع تحقيق :
Alapuro, R. (2002). Coping With The Civil War of 1918 In Twenty _ First Century Finland In K. Christie & R. Cribb(Eds), Historicalinjustice and democratic transition in Eastern Europe: Ghosts at the table of democracy. London, UK:RoutledgeCuzron.
-Bennett, T. (1995). The birth of The m useum: History,theory,Politics. London, UK:Routledge
-Bjorksten, T. (2008, March30). Ope, Milla ni-Mella Sotaa Kutsutaan
Cause of War Death 1918. (2002),Retrieved From Http://Vesta. narc. Fi/cgi
Connerton,P. Seven Type of Forgetting.
-Dudai,Y. (2002). Memory Fromatoz:Keywords
Concepts and Beyond. Oxford, UK: Oxford University Press.
-Erderlyi,M. H. (2008). Forgetting and Remembering In Psychology: Commentary On Paul Connerton's
-Fairclough ,N. (2006). Language and Globalization. New York ,NY:Routledge
-Fingerroos,O,(2008). Places of Memory in the Red Vyborg of 1918,Journal of Ethnology and Folkoristics
-Haapala,R. Hoppu,T. , Kaarinen,M. , Suodenjoki,S. ,&Tikka. M. (2010). Tampere 1918:A Town in The Civil War
-Halbwachs ,M. (1992). Oncollective Memory.
Chicago,IL:University of Chicago Press
-Havai,K. (2008)Matkalla Sovitoon (On The Way To Reconciliation)
-Heimo ,A. (2007). The use of eyewitness Testimony In Constructing Local History : What really happened During The 1918 Finnish Civil War In Sammatti?
-Hodge,R. ,& Kress, G. (1988),Social Semiotics.
Cambridge,UK:Polity
-Hoelscher, S. ,&Alderman ,D. H(2004). Memory and Place:Geographics of A Critical Relationship. Social and Cultural Geography
-Hubbard,P. ,Kitchen,R. ,& Valentine,G. (2004) Key thinkers on Place and Spaces. London, UK:SAGE Publications.
-Hotton , P. H. (1993). History as an Art Memory. Hanover ,NH:University Press of New England.
-Hotton ,P. H. (1994). Sigmund Freud and Maurice Halbwachs: The Problem of Memory in Historical Psychology
-Irwin- Zarecka,I(1994). Frames of Remembrance: The dynamics of Collective Memory.
New Brunswick
-Kansteiner, W. (2002). Fining Meaning in Memory: A Methodological critique of collective Memory Studies.
-Klein, N. M. (1998). The History of Forgetting Los Angeles and the erasure of Memory. London ,Uk: Verso
-Massey ,D(2005). For Spaces. London ,UK:SAGE Publications
-Mitchell, J. P. (2006). Performance. In C. Tilley ,W . Keane , S. Kuchler , M. Rowlands ,& P. Spyer ,Handbook of Material culture
Nora , P. (1996). General Introduction : Between Memory and History. In P. Nora,L. D Kritzman , realms of Memory : The Construction of The French Past
-Olick ,J. K. (2003). Introduction. In J. K. Olick,States of Memory : Continuities ,Conflicts and Transformations in National Retrospection
-Olick, J, K. (1998). Socialmemory Studies : From Collective Memory to Historical Sociology of mnemonic Practices.
-Szpunar ,P. M. (2010). Monuments ,Mundanity and Memory : Altering Place and Space at the National War Memoral (Canada)
-Wertsch ,J. V. (2002). Voices of Collective Remembering
-Wretsch ,J. V. (2009). Collective Memory. In P. Boyer and J. V. Werstch ,Memory in mind and culture
-Winter ,J. (2009). Historians and sites of Memory :Memory in mind and culture
-Singer. J. A and Conway ,M. A. (2008). Should we Forget Forgetting ?
-Sturken ,M. (1997). Tangled memories : The Vietnam War ,The AIDS epidemic and the Politics of Remembering
-Tuan, Y. F. (1997). Space and Place : The Perspective of experience
-Young , J. E. (1997). Germany 's memorial question :Memory ,Counter -Memory and The End of the Monument.
-Zelizer, B. (1995). Reading the Past against the Grain : The Shape of Memory Studies
منبع مقاله :
شهر، زندگي، زيبايي، ويژه نامه ي خاطره در شهر نشريه ي داخلي سازمان زيباسازي شهر تهران(معاونت برنامه ريزي و توسعه دوره ي اول، شماره ي 3، بهار 1391).
/ج