تاريخ انسان جديد

در بخش اعظم قرن گذشته، باور عمومي درباره ی منشأ انسان هاي مدرن اين بوده است كه تبديل جمعيت هاي Homo كهن به انسان هاي مدرن كم و بيش مستقل از هم در هر يك از مناطق اصلي دنياي قديم شامل آفريقا، اروپا و آسيا به
پنجشنبه، 23 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ انسان جديد

تاريخ انسان جديد
 

 

نويسنده: برنارد وود
برگردان: فرهاد رضايي





 

باور عمومي

در بخش اعظم قرن گذشته، باور عمومي درباره ی منشأ انسان هاي مدرن اين بوده است كه تبديل جمعيت هاي Homo كهن به انسان هاي مدرن كم و بيش مستقل از هم در هر يك از مناطق اصلي دنياي قديم شامل آفريقا، اروپا و آسيا به وقوع پيوسته است. بنابراين، براي مثال در اروپا، نئاندرتال ها به انسان هاي مدرن اروپايي و در آسيا، H.erectus هاي ديرپا به انسان هاي مدرن آسيايي تكامل پيدا كرده اند. اين فرضيه چند منطقه اي در شكل افراطي خود شامل اين تصور خوشبختانه منسوخ شده بوده است كه واريته هاي جغرافيايي انسان هاي مدرن ( اصطلاح « نژاد » در ارتباط با انسان هاي مدرن مفهوم زيست شناختي اندكي دارد؛ يا اينكه مفهومي ندارد )، گونه هاي مجزايي با تاريخچه ی تكاملي متفاوت و متمايز بوده اند.
شكل معتدل تري از اين فرضيه چندمنطقه اي از جانب محققاني چون « فرانز ويدنِريش » ( Franz Weidenreich ) ( كه نقش حياتي در تحليل بقاياي Homo erectus در ژوكاديان ايفا كرده بود ) حمايت مي شد. اين شكل از فرضيه ی مذكور به تلفيق دو ايده مي پرداخت؛ نخست اين فرضيه كه واريته هاي موضعي Homo كهن هر يك به انسان هاي مدرن تكامل پيدا كرده اند و ديگر، اين فرض كه در پي تكامل مستقل آنها تفاوت هاي ميان اين واريته هاي منطقه اي در نهايت از طريق « جريان ژني » ( يا از طريق مهاجرت يا « هم آميزي » ) در ميان مناطق كاهش يافته است. با وجود اين، حاميان معاصر اين شكل معتدل از فرضيه ی چندمنطقه اي ( WMRH ) معتقدند كه، به رغم « جريان ژني »، هر منطقه به قدر كافي خصوصيات خود را براي ايجاد جمعيت هاي موضعي متمايز و قابل تشخيص انسان هاي مدرن حفظ كرده است. آنها به علت مشاهده شواهد ريخت شناختي مبتني بر پيوستگي ميان جمعيت هاي Homo پيش مدرن و جمعيت هاي انسان هاي مدرن در هريك از مناطق بزرگ و اصلي دنيا، از WMRH حمايت مي كنند. براي مثال، آنها مدعي اند كه شواهد دنداني و جمجمه اي، H.erectus را به استراليايي هاي مدرن و به همين ترتيب، ريخت شناسي رخساري متمايز، نئاندرتال ها را به اروپايي هاي مدرن پيوند مي دهد.
در اين سناريو، براي تكامل انسان هاي مدرن، ترسيم خطي ميان نئاندرتال ها و انسان هاي مدرن اوليه در اروپا و نيز ميان H.erectus و انسان هاي مدرن اوليه در آسيا دشوار خواهد بود. طرفداران WMRH معتقدند كه اين تبديل تدريجي همراه با اثر تركيب كننده جريان ژني، كه ميان مناطق جغرافيايي به وقوع پيوسته است، در نظر گرفتن H.erectus و تمام واريته هاي موضعي هومينين هاي پس از آن را در قالب يك گونه ی واحد توجيه مي كند. اگر يك گونه ی واحد براي H.erectus و تمام هومينين هاي پس از آن وجود مي داشت، آن گونه بايد Homo sapiens مي بود. نام لينه اي گونه انسان هاي مدرن داراي تقدم تاريخي بر تمام نام هاي ديگري ( از جمله H.neanderthalensis و H.heidelbergensis ) است كه پس از آن به گونه هاي Homo پيش مدرن داده شده است.

اروپامحوري در انسان ديرين شناسي

نخستين گزارش منتشر شده از اكتشاف فسيل انساني مدرن احتمالاً مربوط به كشف اسكلت « خانم قرمزي » ( شامل استخوان هايي به رنگ گل اُخرايي ) در سال 1822-3 از غاري واقع در « پاويلند » در شبه جزيره ی « گووِر » درست در غرب « سوانسي » در ولز، بوده است. با وجود اين، نخستين كشفي كه به عنوان اولين اكتشاف شواهد فسيلي Homo مدرن ( مقصود همان Homo sapeins است ) ذكر مي شود، در سال 1868 و در اروپا، در پناهگاه سنگي « كرو مگنون » واقع در « لس آيزيس » در « دوردوگن » فرانسه به وقوع پيوست. تقدم تاريخي مسلم « كرو مگنون » در تلفيق با شواهد باستان شناختي به دست آمده از سايت هاي اروپايي، شامل درفش هاي سنگي كوچك و پيچيده، سوزن ها و نيز قلاب هاي ماهي گيري ساخته شده از استخوان، بسياري از محققان را به اين فكر انداخت كه قاره اروپا نه تنها مهد تمدن مدرن بلكه زادگاه جنس ما يعني Homo و گونه ی ما يعني Homo sapiens نيز بوده است.

چالشي براي اروپامحوري

اين تعصب كه اروپا محلي بوده است كه انسان هاي مدرن در آن تكامل يافته اند با دو پيشرفت به چالش كشيده شد. نخست، اين موضوع ( كه در اواخر قرن نوزدهم شروع و در ربع دوم قرن بيستم تشديد شد ) كه شواهد فسيلي اجداد انسان ابتدايي تر از نئاندرتال ها در آسيا هستند و البته پيرو آن، درك اين نكته كه فاز اوليه ی تكامل هومينين بايد احتمالاً در آفريقا رخ داده باشد.
تاريخ انسان جديد
1. نسخه های « افراطی » و « معتدل » از مدل چند منطقه ای و مدل « خروج اخیر از آفریقا » برای منشأ Homo مدرن
دومين پيشرفت، در دانشگاه كمبريج در انگلستان به وقوع پيوست. اين پيشرفت در دهه ی 1930 و در نتيجه ی اكتشافات باستان شناس برجسته ی كمبريج به نام « دوروتي گارود » ( Dorothy Garrod ) آغاز شد؛ به طوري كه او در غارهاي « مونت كارمل »، واقع در فلسطين امروزي، بقاياي فسيلي را يافت كه به انسان هاي مدرن شباهت داشت. اكتشافات « مونت كارمل » همراه با به دست آوردن فسيل هايي شبيه به انسان مدرن و نيز پيدا شدن شواهدي از ابزارهاي سنگي باستاني در كنيا به كمك لوييس و ماري ليكي ( Louis and Mary Leakey )، همچنين در مصر به كمك « گرترود كاتون تامپسون » ( Gertrude caton Thompson ) ( هر دو با بخش باستان شناسي دانشگاه كمبريج مرتبط بودند )، سرآغازي براي قانع شدن تعداد بيشتري از باستان شناسان اروپايي در خصوص اين موضوع بود كه رويدادهاي مهمي از مراحل اوليه و مراحل بعدي ( هر دو ) تكامل انسان ممكن است در خارج از اروپا رخ داده باشد. در سال 1964، دوروتي گارود، در مقطع ليسانس رشته ی باستان شناسي در دانشگاه كمبريج، درسي را به نام « دنياي ماقبل تاريخ » پايه گذاري كرد و جانشين او نيز به نام « گراهام كلارك » ( Grahame Clark ) با تشويق دانشجويان بالاتر از مقطع ليسانس به كاوش در آفريقا، خط او را ادامه داد. نكته ی درخور اعتنا در اين تغيير جهت به سوي ماقبل تاريخ آن بود كه تا دهه هاي 1950 و 1960 برخي از دانشجويان تكامل انسان با اين ايده كنار آمده بودند كه ممكن است رويدادهاي مهم تاريخ تكاملي انسان هاي مدرن در خارج از اروپا به وقوع پيوسته باشد.

اكتشافات، تاريخ گذاري هاي تازه و شواهد مولكولي

در دهه ی 1980، سه دسته از شواهد در تلفيق با يكديگر، برخي از محققان را به تفكر در اين انديشه ی راديكال واداشتند كه آفريقا نه تنها نمايش انحرافي تكاملي و مرداب فرهنگي جداافتاده نيست، بلكه ممكن است زادگاه انسان هاي مدرن و رفتار آنها بوده باشد.
نخستين مورد اين سه دسته از شواهد، شامل تاريخ گذاري مجدد مجموعه هاي فسيلي هومينين ها در « لِوانت » بود. اين امر روشن ساخت كه قديمي تر بودن فسيل نئاندرتال هاي « كبارا » و « آمود » از فسيل هاي شبيه تر به انسان مدرن متعلق به « اسكاهل » و « غفزه » نادرست است. فسيل هاي متعلق به « غفزه »، با ظاهري مدرن تر، قديمي تر از فسيل هايي بودند كه از « كبارا » و « آمود » به دست آمده بود و شواهد نشان مي داد كه متعلق به يك گونه Homo كهن اند. اين امر به مفهوم آن بود كه پژوهشگران نمي توانستند از شواهد زماني براي اثبات اين مدعا، كه نئاندرتال ها به انسان هاي مدرن تكامل پيدا كرده اند، استفاده كنند.
دومين دسته از شواهد شامل كشف فسيل هايي به شكل انسان هاي مدرن در جنوب آفريقا و در اتيوپي بود. تأثيرگذارترين اكتشاف در سال 1968 و در « كلاسيس ريور مانت » در جنوب آفريقاي جنوبي صورت گرفت. در اينجا محققان قطعات جمجمه اي را بيرون آوردند كه در تمام دنيا به دنبالش بودند؛ فسيلي كه ممكن بود،‌ با 120 « هزار سال » قدمت، به انساني مدرن تعلق داشته باشد. همچنين تاريخ گذاري مشابهي در مورد يك جمجمه شبيه به انسان مدرن انجام شد كه در جايگاهي به نام « كيبيش » در منطقه ی « اومو » واقع در اتيوپي جنوبي به دست آمده بود. برخلاف شواهد زماني ضعيفي كه جمجمه « اومو1 » را به 120 « هزار سال پيش » منسوب كرده بود، تلاش اخير براي تاريخ گذاري اين جمجمه، با استفاده از روش ايزوتوپي، تاريخ كهن تري را به نمايش گذاشت و نشان داد كه آن جمجمه متعلق به حدود 200 « هزار سال پيش » است. يك مجموعه ی فسيلي از يك سايت اتيوپيايي ديگر به نام « هِرتو » نيز گواهي بر اين مدعا فراهم ساخت كه هومينين هاي شبيه به انسان مدرن بين 150 تا 200 « هزار سال پيش » در آفريقا حضور داشته اند.
سومين دسته از شواهد نه از حوزه ی ديرين انسان شناسي بلكه از طريق كاربرد روش هاي زيست شناسي مولكولي در بررسي تغييرات انسان مدرن حاصل آمد. نتيجه اين بررسي پيشتاز با بهره گيري از روش هاي موردنظر، در سال 1987 توسط زيست شناسان مولكولي دانشگاه كاليفرنيا در بركلي، يعني « ربكا كان » ( Rebecca Cann )، « مارك استون كينگ » ( Mark Stoneking ) و « آلن ويلسون » ( Allan Wilson )، منتشر شد. به چندين علت، اين تحقيق روي mtDNA و نه بر DNA هسته اي متمركز شد. جهش هاي ژنتيكي در mtDNA با سرعتي بيشتر از DNA هسته اي به وقوع مي پيوندد و DNA ميتوكندريايي، برخلاف همتاي هسته اي خود، به هنگام تقسيم سلول هاي جنسي، ميان كروموزم ها تجديد سازمان نمي كند. نه اينكه mtDNA فاقد تمام سازوكارهاي اصلي ترميم DNA باشد كه در همتاي هسته اي آن ديده مي شود، بلكه اين امر ممكن است به سرعت بالاتر جهش در آن مربوط شود؛ به طوري كه وقتي جهش هايي در آن رخ مي دهد، دوام پيدا مي كند. « كان » و همكاران در بررسي خود به مقايسه mtDNA متعلق به 147 انسان مدرن، 46 نفر از اروپا، آفريقاي شمالي و خاور نزديك، 20 نفر از آفريقاي جنوب صحرا، 34 نفر از آسيا، 26 نفر از گينه نو و نيز 21 استراليايي پرداختند. اين محققان 133 نسخه ی متفاوت از mtDNA را يافتند. آنان اين نسخه ها را در كوتاه ترين درختي كه ضمن به حداقل رساندن جهش ها همه آنها را به هم متصل مي كرد چيدند. شكل درختي كه آنها از نتايج خود ترسيم كردند جالب توجه بود؛ به طوري كه پراكنش جغرافيايي تفاوت هاي موجود ميان انواع گوناگون mtDNA را به تصوير مي كشيد. اين درخت يك شاخه آفريقايي در عمق ( ‌پايين ) و يك شاخه ثانويه داشت كه حاوي واريته هاي mtDNA يافت شده در مردم خارج از آفريقاي جنوب صحرا بود. اين گوناگوني در mtDNA حتي در سراسر درخت هم توزيع نشده بود، بلكه درون شاخه مربوط به آفريقاي جنوب صحرا، در مقايسه با مجموع بقيه ی مناطق جهان، گوناگوني بيشتري وجود داشت. مسئله فقط اين نبود، بلكه در واقع بيشتر واريته هاي mtDNA به نظر مي رسيد كه منشأ آفريقايي داشته باشد.

حوّاي ميتوكندريايي

اين نتايج مي تواند دلالت بر يك يا دو نكته داشته باشد. نخست، انسان هاي مدرن، بيشتر از هر جاي ديگري از جهان، در آفريقا بوده اند. دوم، اندازه ی جمعيت انسان هاي مدرن در آفريقا بزرگ تر از مجموع جمعيت آن در ساير نقاط جهان بوده است. اين نتايج بر اين منطق استوار است كه در ميان افراد بيشتر، احتمال بيشتري براي وقوع اين جهش هاي ژنتيكي وجود دارد.
« كان » و همكارانش سه ادعاي ديگر نيز در مقاله خود طرح كردند: نخست، با اين فرض عمومي كه تفاوت هاي mtDNA تحت تأثير انتخاب طبيعي قرار نمي گيرد ( يعني اين جهش ها « خنثي » هستند ) و به اين علت كه بيشتر تفاوت هاي mtDNA تأثيري بر آن كاركردهايي ندارد كه ژن هاي ماشين سلولي آنها را رمزگذاري مي كنند، بنابراين هر تفاوت در mtDNA كه ميان دو نمونه ی جمعيتي انباشته شده باشد، نشانه اي از آن است كه اين دو جمعيت به چه مدت مستقل از يكديگر تكامل يافته اند.
دوم، « كان » و همكاران در مقاله خود چنين مطرح كردند كه انباشته شدن تفاوت هاي موجود ميان جمعيت هاي انسان هاي مدرن، در منطقه جنوب صحرا و مناطق غير از جنوب صحرا، در حدود 200 « هزار سال » به طول انجاميده است و بنابراين، برآورد آنها اين بود كه انسان هاي مدرن حدود 200 « هزار سال پيش » ازآفريقا منشأ گرفته اند. سوم، آنها مدعي شدند كه پراكنش واريته هاي mtDNA نشان مي دهد وقتي انسان هاي مدرن آفريقا را ترك كردند، با هيچ يك از جمعيت هاي كهني، كه بايد به هنگام حركت به ديگر مناطق اصلي دنياي قديم مشاهده كرده باشند، زادآوري نكرده اند. « كان » و همكارانش ادعا كردند كه فقط جمعيت هاي Homo كهن آفريقايي در مخزن ژني انسان هاي مدرن امروزي سهيم بوده اند و از اين رو، آنها از اين استنباط حمايت كردند كه هومينين هاي كهن در ديگر بخش هاي جهان هيچ سهمي در ژنوم انسان مدرن نداشته اند. در عمل « كان » و همكارانش مدعي شدند كه تمام هومينين هاي با كمتر از 200 هزار سال سن فقط ژن هاي آفريقايي دارند.
به سبب آنكه شما بخش اعظم mtDNA خود را از مادرتان به ارث مي بريد، تاريخچه تكاملي mtDNA عملاً تاريخچه توارث مادري به شمار مي رود. بنابراين، عجيب نيست كه مطبوعات يا پژوهشگران از تفسير « كان » و همكارانش به عنوان فرضيه ی « حواي ميتوكندريايي » ياد مي كنند. اين نام از آنجا آمد كه براساس يكي از كاربردهاي فرضيات آنان، مادر كل بشر يك زن آفريقايي 200 هزار ساله بوده است. ترجيح مي دهم كه از آن به عنوان فرضيه ی افراطي « خروج اخير از آفريقا » ( SROAH ) نام ببرم، اما چنان كه در ادامه خواهيم ديد، بيشتر محققاني كه از مدل « خروج اخير از آ‌فريقا » براي منشأ انسان مدرن پشتيباني مي كنند اكنون حامي نسخه معتدلي از اين فرضيه اند.

بگذار نبرد آغاز شود

به اين ترتيب، خطوط مقدم نبرد مشخص شد.در « گوشه قرمز »، فرضيه ی معتدل چند منطقه اي ( WMRH ) و در « گوشه ی آبي » فرضيه ی معتدل خروج اخير از آفريقا ( WROAH ) قرار مي گيرد. به ياد داشته باشيد كه برخي محققاني كه مايل به حمايت از نسخه ی افراطي فرضيه ی چندمنطقه اي نبودند، تمايل بيشتري به پشتيباني از تفسيري معتدل تر داشتند؛ تفسيري كه جريان ژني ميان مناطق را نيز شامل مي شد. به همين ترتيب، هنگامي كه ديگر محققان، با بهره گيري از روش هاي مولكولي روزآمدتر و نيز تكنيك هاي آماري دقيق تر، در تلاش براي تكرار نتايج « كان » و همكارانش برآمدند، به نتايج متفاوتي دست يافتند. اين نتايج، هنوز نشان مي داد كه آفريقا سرچشمه ی بخش مهمي از گوناگوني mtDNA انسان مدرن بوده است، اما چندين مورد از اين بررسي ها پرده از شواهدي برداشت كه بر اساس آن Homo پيش مدرن خارج از آفريقا نيز در ژنوم mtDNA انسان مدرن سهم داشته است.

جنس نر و چشم اندازهاي هسته اي

در حالي كه پژوهشگران سرگرم كار روي روش هايي براي پالايش آن دسته از شواهد مبتني بر منشأ انسان مدرن بودند كه مي شد از واريته هاي محلي mtDNA انسان مدرن به دست آيد، ساير گروه هاي تحقيقاتي بخش هاي ديگري از ژنوم را هدف گرفته بودند. يكي از بخش هاي ژنوم هسته اي، كه آنها توجه ويژه اي به آن داشتند DNA متعلق به بخشي از كروموزم جنس نر يا كروموزوم Yبود كه آن داراي همتايي بر روي كروموزوم جنس ماده يا كروموزوم X نبود. به سبب آنكه اين بخش از DNA روي كروموزوم Y فاقد همتاي ماده بود، در جريان تقسيم سلول هاي جنسي تجديد سازمان نمي كرد؛ يا به اصطلاح فني، اين بخش و نيز mtDNA هر دو، مناطق « غير نوتركيب » از ژنوم اند. بنابراين، انتظار بر آن بود كه اين بخش از DNA كروموزوم Y، برخلاف mtDNA، توسط نرها از نسلي به نسل ديگر منتقل شود و نه از طريق ماده ها.
نتايج حاصل از بررسي هاي انجام شده روي كروموزوم Y مانند نتايج حاصل از بررسي mtDNA بود. 21 مورد از 27 واريته ی كروموزوم Y در آفريقا منشأ داشتند و در كروموزوم Y آفريقايي ها در مقايسه با مردم تمام مناطق ديگر دنيا گوناگوني بيشتري وجود داشت؛ بنابراين نتايج حاصل از mtDNA « كوشش بيهوده اي » نبود. نتايج مشابه بسياري از بررسي ژن هاي هسته اي به دست آمد، اما همچون مورد mtDNA و كروموزوم Y، بررسي هاي انجام شده روي ژن هاي هسته اي نيز شواهدي را مبني بر آميزش ميان ژنوتيپ انسان هاي مدرن و كهن فراهم آورد.
پيام غالب حاصل از بررسي ها بر روي DNA، چه در مورد mtDNA و چه كروموزوم Y يا ژنوم هسته اي سلول هاي پيكري، اين بود كه بيشتر ژن هاي انسان مدرن ( اما قطعاً نه همه آنها ) از آفريقا منشأ گرفته است. پيام ديگر اين بود كه به نظر مي رسيد آفريقا در 2 ميليون سال گذشته سرچشمه « تكانه هاي » نوآوري تكاملي هومينين بوده است. نخستين تكانه مهاجرت يك هومينين شبيه به H.ergaster سپس، يك هومينين شبيه به H.heidelbergensis و در ادامه، شايد چندين موج مهاجرتي از هومينين هاي شبيه به انسان مدرن به خارج از آفريقا بوده است كه مورد اخير اگرچه ظاهري چندان متفاوت نداشته اند، اما از توانايي هاي فرهنگي و مهارتي متفاوتي برخوردار بوده اند. اكنون عموماً توافق بر اين است كه انسان هاي مدرن از يك مهاجرت نسبتاً اخير 45-50 هزار ساله از شرق آفريقا مشتق شده اند. پژوهشگري به نام « آلن تامپسون » ( Alan Templeton، كه سهم مهمي در نشان دادن شواهد مربوط به يك سري از اين مهاجرت ها داشته، مقاله اش را با عنوان شايسته ی « خروج دوباره و دوباره از آفريقا » منتشر كرده است.

مهاجرت يا جريان ژني؟

ژن هاي جديد به دو طريق مي توانسته اند از آفريقا خارج شوند؛ نخست آنكه مردم مي توانسته اند آنها را به هنگام مهاجرت با خود حمل كنند و ديگر اينكه آنها از طريق زادآوري ميان گروه هاي مختلف منتقل شده اند. سازوكار اخير شامل آميزش و زادآوري آفريقايي ها با مردم مناطق مجاور در دنياي قديم و سپس زادآوري اين مردم با انسان هاي دورتر از آفريقا و... بوده است. اين ژن ها بيشتر شبيه چوبي كه در مسابقه دو امدادي دست به دست مي شود، انتقال يافته اند.
اين همان نوع از سازوكارهاي انتقال ژني است كه يكي از جديدترين نظريات، درباره ی منشأ انسان مدرن، بر آن دلالت دارد و « فرضيه ی موج انتشار » ( diffusion wave hypothesis ) ناميده مي شود. اين فرضيه مطرح مي كند كه ژن هاي جديد در قالب موج هايي انتشار يافته اند. آن شامل نتايج حاصل از بررسي تازه اي است كه نشان از وجود ارتباط نيرومندي ميان « فاصله ژنتيكي » و فاصله واقعي ( بر حسب مايل ) كوتاه ترين مسير بين محل نمونه برداري انسان هاي مدرن و قاره آفريقا دارد.

انسان هاي مدرن فراسوي آفريقا

دو مباحثه درباره ی محل قدم گذاشتن انسان هاي مدرن به خارج از آفريقا وجود دارد. يكي آن را در اروپا و ديگري در هر جاي ديگري غير از اروپا مي داند. يكي در پي شواهد خود انسان هاي شبيه به انسان مدرن يا به بيان ديگر، به دنبال نخستين شواهد فسيلي از انسان هاي مدرن است و ديگري، به رفتار انسان هاي خارج شده از آفريقا توجه دارد؛ يا به عبارت ديگر، در جست و جوي نخستين شواهد باستان شناختي از آثار مربوط به آن دسته از فعاليت هاي انساني است كه باستان شناسان را قانع كند كه فقط انسان هاي مدرن قادر به انجام آن فعاليت ها بوده اند.
جدول1. تفاوت هاي ريخت شناختي و رفتاري عمده ميان انسان هاي مدرن و نئاندرتال ها

نئاندرتال ها

انسان هاي مدرن

 

 

 

ريخت شناسي

بسيار بزرگ

بزرگ

اندازه ی مغز

ضخيم و منحني

ضعيف

برآمدگي هاي ابرويي

پيش آمده

تخت

بيني و ميانه ی صورت

برآمده در طرفين

صاف در طرفين

گنبد جمجمه اي

برآمده

گرد

منطقه ی پس سري

بزرگ

كوچك

دندان هاي پيشين

پهن

باريك

قفسه ی سينه

بزرگ و پهن

كوچك و باريك

استخوان لگن

خميده

راست

استخوان هاي اندام هاي حركتي

بزرگ

كوچك

مفاصل اندام هاي حركتي

بلند

كوتاه

شست دست

سريع

آهسته

نمو استخوان ها و دندان ها

 

 

رفتار

بزرگ تر و خام تر

كوچك و تخصصي

ابزارهاي سنگي

خير

بله

ابزارهاي مركب

خير

بله

ابزارهاي استخواني شكل داده شده

خير

بله و به خوبي توسعه يافته

تزئين شخصي

جاي تعجب نيست كه مباحثات درباره ی خصوصيات رفتاري انسان مدرن ذهني تر از بحث هاي مرتبط با تركيب ريخت شناختي انسان مدرن است. زماني كه ديرين انسان شناسان موفق به گريز از دام هم ارزسازي ريخت شناسي انسان مدرن با ريخت شناسي اروپايي هاي مدرن شدند، شناسايي انسان هاي مدرن در مناطق مختلف جهان براي آنان آسان تر شد. همچنين باستان شناسان نيز دريافته اند كه چيزهاي بيشتري در خصوص رفتار انسان مدرن در قياس با آنچه اجدادمان در 40 « هزار سال پيش » شروع به انجام آن در اروپا كردند وجود دارد. براي مثال، فقدان شواهد هنر غاري در آفريقا براي كنار گذاشتن آفريقا در مقام يك سرچشمه ی احتمالي براي رفتار انسان مدرن كافي مي نمود، اما دو دليل خوب براي رد اين عقيده وجود دارد. نخست، اينكه هنر غاري در آفريقا « وجود دارد »؛ [ پيش از اين ] ، باستان شناسان به قدر كافي كاوش نكرده بودند. دوم، اينكه براي داشتن هنر غاري نيازمند غارها خواهيد بود و در بسياري از بخش هاي آفريقا غاري وجود ندارد.

انسان هاي مدرن در اروپا

قديمي ترين شواهد فسيلي انسان هاي مدرن در اروپا مربوط به سايتي واقع در جنوب شرق اروپا به نام « پِسترا كو اوس » در روماني است، كه قدمت آن به حدود 35 « هزار سال پيش » مي رسد و مي دانيم كه مردم شبيه به انسان مدرن حدود 30 « هزار سال پيش » در « كنتس كاورن » قدم به انگلستان گذاشته اند. قديمي ترين شواهد رفتاري انسان مدرن در اروپا نيز هم اكنون متعلق به سايت هايي به نام « باكو كيرو » و « تِمناتا » در بلغارستان است كه قدمت آن بين 43 تا 40 « هزار سال پيش » است و درست در حدود كمتر از 40 « هزار سال پيش » سايت هاي فراواني در سراسر اروپاي غربي وجود دارد كه شواهدي از رفتار انسان مدرن را به نمايش مي گذارد. انسان هاي مدرن در اروپا براي حدود 10 « هزار سال » يا كمتر با نئاندرتال ها همپوشاني مكاني داشته اند. جديدترين شواهد نئاندرتال ها متعلق به سايت هايي نظير « سنت سِساير » فرانسه، « زافارايا » اسپانيا و « وينديجا » كورواسي، همگي با قدمتي در حدود30 « هزار سال پيش » است.

انسان هاي مدرن در آسيا: ساهول و اقيانوسيه

محققان مطرح كرده اند كه انسان هاي مدرن ممكن است يك بخش يا بيشتر از « ساهول » ( Sahul )، يعني منطقه وسيعي شامل گينه ی نو پاپوا، استراليا و تاسماني، را حدود 40 « هزار سال پيش » ‌اشغال كرده باشند. بلوكه شدن آب زيادي در كلاهك هاي يخي و يخچال هاي قطبي سبب شد تا زميني كه بخشي از اين فلات قاره بود، و اكنون در زير آب است، پيوند و گذرگاهي خشك ميان سرزمين هايي برقرار كند كه امروزه آب از يكديگر جدايشان كرده است. اگر هومينين ها حدود 40 « هزار سال پيش » قدم به ساهول گذاشته باشند، آنگاه آنان بايد در زماني پيش از آن در ساندا ( Sunda )، يعني سرزمين وسيعي شامل بخش جنوب شرق آسيا و جزاير امروزي تشكيل دهنده ی اندونزي بوده باشند.
اگر آخرين تاريخ هاي مربوط به فسيل هاي مؤخرH.erectus در اين منطقه، از نگاندونگ جاوه، درستي آن را نشان دهد، آنگاه همپوشاني بين انسان هاي مدرن و H.erectus هاي مؤخر وجود داشته است. اما كشف « Homo floresiensis » نسخه كوتوله Homo erectus كه تا 18 « هزار سال پيش » در جزيره ی فلورا دوام آورده است، اين نكته را يادآوري مي كند كه همپوشاني زماني الزاماً به مفهوم همپوشاني مكاني آنان نيست. انواع متفاوت هومينين ها مي توانسته اند در جزيره هاي مختلفي زندگي كرده و الزاماً تماسي با يكديگر نداشته باشند.
اين انسان هاي مدرن اوليه در ساندا بايد قادر به مسافرت با كلك ها يا ديگر اشكال قايق هاي چوبي و برآمدن از عهده ی چند روز مسافرت بر روي دريا، به منظور گذر از آب هاي آزاد ميان ساندا و ساهول، بوده باشند. تا 30-35 « هزار سال پيش »، انسان هاي مدرن در منطقه ی اقيانوسيه آن ميزان مهارت دريانوردي كسب كرده بودند كه بتوانند خود را به بسياري از جزاير دوردست در اقيانوسيه از قبيل تيمور، مولوكاس، بريتانياي نو و نيز ايرلند نو برسانند.

انسان هاي مدرن در ساهول

شواهد فسيلي موجود براي اعضاي تبار انسان نشان دهنده ی آن است كه انسان هاي مدرن تنها هومينين هايي بودند كه به منطقه ی موسوم به ساهول وارد شدند؛ بنابراين پرسشي درباره ی همپوشاني آنها با گروه هاي قديمي تر مطرح نيست. زمان نخستين ورود انسان هاي مدرن به استراليا نامعلوم است. شواهد فسيلي نشان مي دهد كه آنها ممكن است حدود 50 « هزار سال پيش » به اين منطقه رسيده باشند، اما آنان قطعاً بين 40 و 35 « هزار سال پيش » در آنجا بودند؛ يعني در زماني كه اقليم منطقه ی مرطوب تر از وضع امروزي آن بود.
فسيل هاي انسان مدرن تغييرات ريخت شناختي چشمگيري را در استراليا به نمايش مي گذارد. مردم ساكن در اطراف سايت هاي درياچه ی « مونگو » پيشاني هايي با شيب تند، قفسه هاي مغزي بلندتر و نيز صورت هاي پهن تري داشته اند، در حالي كه مردم ساكن در منطقه ی باتلاق « كو » و « كوبول كريك » در ويكتورياي شمالي از پيشاني هاي مايل تر، قفسه هاي مغزي پست تر و نيز صورت هاي پيش آمده تري برخوردار بوده اند. برخي از محققان اين تفاوت هاي ريخت شناختي را همچون گواهي بر وجود بيش از يك موج مهاجرتي تفسير مي كنند، اما سايرين تغييراتي بيش از آنچه براي يك موج مهاجرتي انتظار مي رود مشاهده نمي كنند؛ به ويژه زماني كه يك گونه جديد در سراسر قلمرويي وسيع همچون استراليا منتشر و پراكنده مي شود.

انسان هاي مدرن در دنياي جديد

سه مسير از دنياي قديم به دنياي جديد وجود داشته كه عبارت بوده اند، از تنگه ی برينگ، جهش جزيره اي از يكي به ديگري در جزاير « Aleutian » ( نزديك آلاسكا.م. ) و نيز از طريق گذر از اقيانوس اطلس. امروزه، هر سه مسير مستلزم يك سفر دريايي اند اما براي چندين دوره، طي 40 تا 30 « هزار سال » گذشته، در اثر افت سطح آب دريا و ضخيم شدن يخ ها تحت تأثير آب و هواي به شدت سرد، تنگه ی برينگ بسته شده، برخي جزاير Aleutian به يكديگر متصل شده اند و حتي از سختي سفر در عرض اقيانوس اطلس كاسته شده است. مسئله در هر سه موردْ آب و هواي سردي بوده است كه مسافران تجربه مي كرده اند.
نخستين شواهد براي اشغال دايره ی قطبي به دست انسان مدرن، به 27 « هزار سال پيش » بازمي گردد و شواهدي از حضور بلندمدت در اين منطقه در زماني حدود 15 « هزار سال پيش » وجود دارد. در طي اين دوره، اين امكان وجود داشته است كه انسان هاي مدرن، با دنبال كردن گله هاي ماموت هاي مهاجر، ناخواسته به دنياي جديد قدم گذاشته باشند، اما هيچ شواهدي از تصرف آلاسكا به دست انسان مدرن پيش از 12 « هزار سال پيش » يافت نشده است. باور عمومي اين است كه مهاجران مسير خود به جنوب را از امتداد راهروي نسبتاً كم يخي در آلاسكا و كاناداي غربي يافته و سپس، در سراسر آمريكاي شمالي، مركزي و جنوبي، جمعيت خود را نسبتاً سريع افزايش داده باشند. با وجود اين،‌شواهد بسيار كمي از اشغال مناطقي در امتداد منطقه اي كه به احتمال زياد مسير جنوب بوده است توسط انسان وجود دارد. همچنين برخي از باستان شناسان دنياي جديد اين مدرك منفي را در حمايت از سناريوهاي ديگري به كار مي گيرند؛ سناريوهايي مانند اينكه نخستين اشغال كنندگان دنياي جديد ممكن است مستقيماً از اروپا به آنجا سفر كرده باشند.
معروف ترين مدرك باستان شناختي براي انسان هاي مدرن در دنياي جديد فرهنگ « كلوويس » ( clovis ) است كه صفت مشخصه ی آن ابزارهاي سنگي متمايز و ويژه ی آن به شمار مي رود. تاريخ قديمي ترين سايت هاي كلوويس اندكي پيش از 11 « هزار سال پيش » برآورد شده است و در زمان نه چندان طولاني پس از اين تاريخ، شواهد فراواني از ابزارهاي كلوويس در بيشتر مناطق غيريخبندان آمريكاي شمالي مشاهده مي شود.
باستان شناسان براي مدت مديدي سايت هاي كلوويس را به عنوان قديمي ترين شواهد انسان هاي مدرن در دنياي جديد پذيرفته بودند. اما محققان بعدها مدعي يافتن شواهدي از يك صنعت سنگي شدند كه ابتدايي تر از كلوويس بود. معروف ترين اين سايت هاي ماقبل كلوويس در آمريكاي شمالي شامل « دوكتاي » آلاسكا، « ميدوكرافت » پنسيلوانيا، « كاكتوس هيل » ويرجينيا و نيز « توپر » كاروليناي جنوبي اند. همچنين معروف ترين اين سايت ها در آمريكاي جنوبي « تايما- تايما » ونزوئلا، « پِدرا فورادا » برزيل و نيز « مونته ورده » شيلي را شامل مي شوند. بيشتر اين سايت ها با استفاده از روش هاي نسبي تاريخ گذاري شده اند، اما تاريخ هاي دو سايت، يعني « ميدوكرافت » و « مونته وِرده »، كاملاً درخور اطمينان هستند. تاريخ گذاري راديوكربن سايت « ميدوكرافت » نشان مي دهد كه آنجا دست كم در 14 « هزار سال پيش » و شايد حتي 20 « هزار سال پيش » محل سكناي انسان ها بوده است.
« مونته ورده » شواهد حفظ شده ی فوق العاده اي را از رفتار انسان مدرن در آمريكاي جنوبي در حدود 12/5 « هزار سال پيش » فراهم مي آورد. حتي طناب هاي حفظ شده اي در اين سايت وجود دارد كه از آنها براي بستن پوست حيوانات به ديرك ها و دسته چيزها استفاده مي شده است. همچنين در اين سايت بقاياي خانه اي وجود دارد كه وسعت آن براي منزل كردن 20 تا 30 نفر كافي بوده است. « مونته وِرده » سراسر تحت تصرف بوده است، بنابراين قديمي ترين شواهد مربوط به تصرف نيمه دائمي يك سايت در دنياي جديد به شمار مي رود.
يك مسئله ی ديرپا همراه با اين فرضيه، كه نخست مردم كلوويس دنياي جديد را اشغال كردند، اين است كه بيشتر جايگاه هاي كلوويس در بخش شرقي ايالات متحده و كانادا واقع شده اند. اگر مردم كلوويس از تنگه ی برينگ گذر كرده باشند، چطور مي توان پراكنش اين سايت ها را توجيه كرد؟
باستان شناسي به نام « دنيس استنفورد » ( Dennis Stanford )، از موزه ی ملي تاريخ طبيعي وابسته به مؤسسه ی اسميت سونين، فرضيه ی اساساً متفاوتي را مطرح كرده است. اين فرضيه بيان مي دارد كه نخستين ساكنان دنياي جديد گروه هاي انسان مدرن از اسپانيا بوده اند. او به شباهت هاي موجود ميان سنت ايبري ( مربوط به شبه جزيره ی ايبري.م. ) و برخي از تكه هاي ابزار كلوويسي اشاره و از اين ايده حمايت مي كند كه يك منشأ « ايبري » به جاي منشأ « سيبريايي » براي اسكان انسان مدرن در آمريكاي شمالي وجود دارد.
احتمالاً چندين جريان مهاجرت انسان هاي مدرن به درون دنياي جديد وجود داشته است. گروه هاي مختلف طي دوره هاي متفاوتي سر رسيده و ساكن شده اند و هر يك، سهم خود را در تنوع ژنتيكي و فرهنگي جمعيت هاي دنياي جديد به عهده گرفته اند. صرف نظر از اينكه انسان هاي مدرن چه هنگام، در كجا و چطور به دنياي جديد رسيدند، پراكنده شدن و گسترش سريع آنها، در طيف وسيعي از زيستگاه ها، زمان زيادي به طول نينجاميد. اعلام خبر كشف رد پاهاي 40 هزار ساله انسان در مكزيك جنجال ديگري به اين موضوع جنجالي افزوده است.
منبع مقاله :
وود، برنارد؛ (1391)، تكامل انسان، ترجمه ي فرهاد رضايي، تهران: نشر بصيرت، چاپ اول.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط