در لابه لاي كلمات ادعاكنندگان شبهه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمان، نمونه هايي از آيات قرآن ذكر مي شود كه در صورت صحت آن ها، شبهه مذكور تقويت شده و حداقل اصل عدم تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ عصر نزول به چالش كشيده مي شود. به طور عمده اين موارد شامل: مسائل مرتبط با زنان، احكام بردگان، موضوعاتي همچون سحر، چشم زخم، جن و شيطان و توصيف نعمت هاي بهشتي است.
در اينجا به اجمال پاسخ هاي مربوط به هر مورد را بيان مي كنيم.
1. مسائل زنان
احكام قرآن در مورد مسائل زنان، دست مايه بسياري از مدعيان شبهه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه شده است. آنان مي گويند: تعارض امروز، تعارض گزاره هاي ديني يا داده هاي عصر جديد است. در گذشته تكيه جامعه بر قوّت بازو و تأمين معيشت بود و زن كه موجودي ضعيف به حساب مي آمد، بايد تحت سرپرستي مردان مي بود. به علاوه در جهان گذشته، او را از نظر عقلي ناقص مي دانستند، حال آن كه در جهان امروز، جنسيت عامل تبعيض نيست و تفاوت حقوق را متكي به تفاوت فيزيولوژيك ميان زن و مرد نمي كنند و موفقيت زنان در رشته هاي دانشگاهي، دليل بر عدم صحت تفاوت عقل زن و مرد است. (1)عصاره نظر ديگري اين گونه است: برخي از گزاره هاي قرآن در مورد ارث زنان و مسائل حقوقي وي، محصول كِشش فرهنگ آن روز بوده است. اسلام با اصلاح زيرساخت هاي اقتصادي و علمي و اجتماعي، زمينه را براي برابري احكام اجتماعي زن و مرد، فراهم كرده است؛ اما اكنون پس از تغيير زمينه ها، لازم است احكام هم تغيير كند. (2)
اشكال اساسي اين مدعيان، گرفتار كردن زبان و احكام اجتماعي اسلام در فرهنگ و باورهاي عرب معاصر و ناچار دانستن قرآن، از بيان برخي باورهاي غلط مردم معاصر نزول و يا كم گفتن حقايق است، به گونه اي كه بخشي از احكام باطل در قرآن راه پيدا كرده، كه امروز بطلانش ثابت شده است. اين احكام خود مقدمه و زمينه رهايي از باطل بزرگ تري بوده اند، كه جاهليت معاصر پيغمبر، به آن دچار بود.
پاسخ چنين ادعايي با مباحث گذشته روشن شد. گفتيم كه آيات قرآن از حق صرف و دائمي بودن قرآن و عدم بطلان و ورود باطل در آن به صراحت ياد كرده است؛ پس اگر بايد در چيزي ترديد كرد، ترديد در برداشت غلط ما در همراه شدن پاره اي گزاره هاي قرآن به فرهنگ باطل است.
بايد اذعان كرد كه قرآن كلام الهي است كه در تنزيلش با متشابه همراه مي شود و شنوندگان به اشتباه در برخي از گزاره هاي آن دچار شبهه مي شوند، اما تحقيق و تعمق در اين گزاره هاي شبهه ناك و آيات متقن و محكم قرآن، از اين حقيقت پرده برمي دارد:
" هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ. (3) "
و باز مي فرمايد:
" أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ. (4) "
بلكه ممكن است در قرآن گزاره هاي باطل نما باشد، امّا تعمق و تحقيق، آن را مرتفع مي سازد و رسوخ در علم، حقانيت همان گزاره ها را به اثبات مي رساند، نه اينكه به داوري در مورد تغيير احكام يا تاريخي شمردن آيات و نظاير آن بكشاند و عملاً بخش وسيعي از آيات قرآن را با ادعاي عرضي بودن، به دست بايگاني و بوته فراموشي بسپارد.
اضافه كنم، احاله كردن صحت و سقم اين گزاره ها به عدالت و رحمت و واگذاري تعريف اين ها به برداشت معاصران از اين دو واژه و يا حاله كردن احكام قابل تغيير به انتظار بشر از دين، (5) چيزي جز مهيمن شدن و حاكم شدن انسان بر كلام الهي و اجازه تفسير به رأي و بلكه بالاتر، خدايي كردن بر كلام خدا نيست؛ كه بر اهل دقت مخفي نمي باشد. حقيقت آن كه ما موظف به ايمان به تمام اصول و فروع دين و گزاره هاي قطعي آن هستيم و همين امر گوياي ارتباط دقيق فروع با اصول و عدم امكان تفكيك آن دو از يكديگر است.
در اينجا تذكر سه نكته را ضروري مي دانم:
1. معناي اين سخن عدم امكان راه يافتن باطل به تفسير مفسران قرآن كريم نيست، چنان چه در طول تاريخ علم تفسير، هميشه با تفسيرهاي غلط برخي از مفسران مواجه بوده ايم. همين طور در تعيين مصداق خارجي برخي مفاهيم مذكور در آيات و تطبيق آيات بر آن ها، احتمال بروز اشتباه وجود دارد؛ چنان چه برخي مفسران، هيئت بطلميوس را مراد از برخي از آيات مرتبط با مباحث هيئت و كيهان شناسي دانسته اند.
2. مراد و اثبات احكام الهي، در اينجا نفي احكام حكومتي يا احكام تابع مصالح و مفاسد مقطعي نيست. تمام اين ها در احكام فقهي اسلامي مذكور و براي هر كدام حدود و ثغوري بيان شده است. بلكه سخن در آن است كه اگر حكمي حكومتي نبود و يا مصلحت و مفسده اي كه حكمت آن حكم است، تغيير نكرد و يا تبدّل و تغييري در موضوع حكم صورت نگرفت، توجيهي براي تغيير آن حكم وجود ندارد، بلكه:
" حَلَالُ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم) حَلَالٌ ابداً إِلَي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ حَرامُهُ حَرَامٌ ابداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (6) "
3. سخن گفتن قرآن با قوم و پرداختن به نمونه ها و نيازهاي آنان به هيچ وجه نافي فراگيري خطاب هاي قران نيست، زيرا رسالت پيامبر و ظرفيت قرآن، تحوّل همه جانبه انسان تا قيامت است و آيات قرآن خود بر اين حقيقت گواه است:
" وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا. (7) "
و فرمود:
" وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ. (8) "
به همين جهت اگرچه ظاهر برخي از گزاره هاي قرآن، اشاره به موضوعات مورد ابتلاي مردم عصر نزول است، ولي حتماً در ضمن آن، پيامي عام و همگاني نهفته است، كه آن خطاب و تعبير را، از تنگناي اختصاص بيرون آوَرَد و جنبه عمومي و ابدي بخشد. از اين رو بايستي به سطح ظاهري قرآن بسنده نكرد و آن را مخصوص همان قوم و همان زمان ندانست، بلكه با تدبر و تعمقي ژرف، پيام هاي جاويد آن را، از درون آيات بيرون كشيد. (9)
مؤيد اين معني تصريح روايات اسلامي بر وجود بطن، بلكه بطوني براي ظاهر هر يك از آيات قرآن كريم است. اين روايت، استمرار و حيات قرآن را در گرو همراهي با معاني بطني قرآن دانسته است. (10) با اين توضيح معلوم مي شود كه اصل صحيح در مورد هر يك از آيات قرآن، استمرار و جاودانگي و ثبات و حجيت آن است، مگر آن كه شواهد قطعي و مسلم بر انحصار آن به زماني خاص وجود داشته باشد. همچنين معلوم شد كه قرآن به هر ميزاني كه ضرورت داشت، تا با فرهنگ منحَطِّ عرب معاصر مخالف شود، مبارزه كرد و اما بيشتر از آن را نه لازم مي دانسته و نه جائز.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
" إنَّ اللهَ تَبَارَكَ و تَعَالَي حَدَّ حُدُواً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ فَرَضَ فَرائِضَ فَلَا تَنْقُصُوهَا وَ سَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ لَمْ يَسْكُتْ عَنْهَا نِسْيَاناً لَهَا فَلَا تُكَلِّفُونَها رَحْمَةً مِنَ اللهِ لَكُم فَاقْبَلُوها. (11) "
امام باقر (عليه السلام) به نقل از جد بزرگوارش حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
" أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي حَلَالٌ إِلَي يَوْم القِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهُمَا اللهُ عَزَّوَ جَلَّ فِي الكِتابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سُنَّتِي وَ سِيرَتِي وَ بَيْنَهُمَا شُبُهَاتٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ بِدَعٌ بَعْدي مَنْ تَرَكَهَا صَلَحَ لَهُ أَمْرُ دِينِهِ وَ صَلَحَتْ لَهُ مُرُوَّتُهُ وَ عِرْضُهُ وَ مَنْ تَلَبَّسَ بِها وَقَعَ فِيهَا وَ اتَّبَعَهَا ... (12) " اينكه فقهاي اسلام، پس از بررسي آيات و روايات و تعليل هاي مذكور در آن ها و نيز به دنبال تنقيح ملاك ها از تغيير بي مهابا و عمومي آيات و روايات پرهيز مي كنند، در اين حقيقت ريشه دارد كه فراتر از راه هايي را كه در قرآن و سنت بيان شده، ورود به عرصه بدعت ها و شبهات مي شمرند.
فقيه وارسته حضرت استاد معرفت نيز بر همين منوال به بررسي آيات مربوط به زنان پرداخته و معتقدند اسلام و قرآن در همان عصر نزول، تمام حق زنان را به آن ها اعطا كرد و او را تا سر حد جايگاه انساني و والايش بالا برد و براي او در همه ي عرصه هاي زندگي، ارزش قائل شد و با اين كار سخت، با آداب عصر جاهلي درگير شد. (13)
" مهم ترين دستاويزي كه به طور معمول، ادعاكنندگان شبهه مطرح نموده اند، مسأله تغييير نگاه جديد و عصري به مقوله تبعيض و عدالت است. از نظر آنان با توجه به شرايط امروزه و تفاوتي كه در باورها، اعتقادات و حتي شيوه هاي زندگي حاصل گشته، احكام 1400 سال پيش در باب زنان با عدالت سازگار نيست. (14) "
در پاسخ به اين شبهه، محققان اسلام از جمله حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) تحقيقات گسترده قرآني، روايي، فقهي، ادبي و روان شناختي انجام داده اند كه در چند بند گزارش آن را تقديم مي كنيم:
1. در گوهر وجود
از نظر قرآن، انسان ها صرف نظر از زن يا مرد بودن، در گوهر وجود مشتركند و در تلاش براي رسيدن به مراتب كمال، هيچ كدام بر ديگري اعتبار ندارد. (15)2. تقسيم وظايف
هر كدام در عرصه زندگي متناسب با امكانات و توان مندي هاي هريك از دو جنس و عدالتي فراگير در عرصه تكليف و اختيارات است. (16)به عبارت ديگر، تفاوت ها در فرهنگ عصري عرب معاصر نزول ريشه نداشته، بلكه با حكمت هاي آفرينش، در هر دو جنس مرتبط است، به گونه اي كه با اين نعمت هاي خداداد، مكمل همديگر باشند، بر اين اساس آگر در آياتي، از تفاوت هاي برخي درجات اجتماعي مردان ياد شده و يا برخي احكام متفاوت- نه غيرعادلانه- وجود دارد، در راستاي اين حكمت هاي طبيعي و ذاتي مي باشد.
3. حق و تكليف
قرآن آن گاه كه از حقوق زنان ياد كرده، به رابطه ميان حق و تكليف توجه كرده است." وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ. (17) "
اين همانندي و برابري ايجاب مي كند تا زنان به قدر قواي طبيعي، تكليف بر عهده گيرند و در حوزه هايي نيز از مردان عقب بيافتند، زيرا اقتضاي حكمت و طبيعت مردانه، ورود در ميدان هايي است كه ورود زنان به طور عمومي موجب لطمه به آنان و مخالف طبيعت آن ها است.
" وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ (18) "
ترجيح قدرت تفكر مرد بر نيروي عاطفه و احساسات، به عكس زن، كه از نيروي سرشار و عواطف بيشتري بهره مند است و نيروي جسمي و بنيه قوي كه در مردان است و آنان را آماده دفاع از حريم خانواده مي كند و تعهداتي كه مردان نسبت به پرداخت هزينه هاي زندگي، مهريه و تأمين زندگي آبرومند، براي همسر و فرزند دارند، موجب شده تا حق سرپرستي زندگي خانوادگي را بر دوش مردان بگذارد:
" الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ. (19) "
به نظر مفسران مشهور، اين ويژگي ها سطحي نيستند، بلکه در بافت جسمي و سلسله اعصاب، تفاوت طبيعي انديشه و روان زن و مرد ريشه دارد. حتي گفته شده است:
" برخي از اضطراب ها، احساس محروميت ها و ناخوشبختي ها در زنان، هنگامي است که در همزيستي با مرديف احساس مي کنند وظايف مهم سرپرستي را به جاي نمي آورد. "
سيدقطب، محمد عبده، علامه طباطبايي و مکارم شيرازي هر کدام به گونه اي بر اين حقيقت تأکيد کرده اند. (20)
4. برتري جنسيتي
در هيچ يک از گزاره هاي قرآني، شاهدي بر برتري جنسيتي مردان بر زنان در کمالات انساني وجود ندارد. اگر قرآن مشرکان را بر انتساب فرشتگان به خدا و مؤنث دانستن آن ها، سرزنش کرده است. (21) صرفاً در مقام جدل در گفتمان با مشرکان بوده است، که پسران را بر دختران ترجيح مي دادند، امّا معتقد بودند که خداوند فرزند دختر دارد. قرآن با اين برخورد، پستي انديشه و اعتقادشان را روشن مي کرد، بي آنکه که ارزش داوري و تأييدي بر برتري خيالي پسران بر دختران را بپذيرد و هم داستان با مشرکان عصر نزول شود.5. ارث زنان
يکي از مسائل حقوقي مهم، ارث زنان است. شدت حمله بر اسلام به گونه اي است که حتي برخي از مسلمانان را به انفعال وادار ساخته و تسليم خواست ديگران کرده است. قرآن به صراحت از حق دو برابر مردان، در برابر زنان ياد کرده است:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ "
اين سخن آخر، قاطع و هميشگي است و جايي براي عقب نشيني در آن نيست. خداي متعال پس از آن که با فرهنگ جاهلي مبني بر محرم کردن زنان و کودکان از ارث برخورد کرد و آن را به يک سو افکند:
" لِّلرِّجَالِ نَصيِبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ. (22) "
اين مهم را چنين تعيين کرده است:
" يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ. (23)
[ به ] يقين اين سهم بر اساس مصالحي است و بر اساس ترسيمي است که اسلام از زندگي اجتماع در سطح خانواده يا بالاتر از آن نموده است؛ در اين ترسيم، وظايف مرد سنگين تر و مسئوليت او فراگيرتر است. (24)
بر اساس اين ترسيم مرد آن گاه که همسري برمي گزيند، تکفّل او و فرزنداني را از او دارد. برعهده مي گيرد. اما زن از اين تکليف معاف مي باشد، زن چه پيش از ازدواج و چه بعد از آن خود عهده دار امور خود بوده و مسئوليت نفقه شوهر و فرزندان را ندارد. "
پس در ترسيم و تنظيم اسلام از نظام اجتماعي و خانوادگي انسان ها، مردان دو برابر زنان مسئوليوت و وظيفه دارند و عدالت حکم مي کند. تا آن گاه که زندگي ما در سايه اسلام و بر اساس اين انديشه متعالي ترسيم شده باشد، تقسيم بر اساس مرزبندي خداوندي باشد. البته وضع آزاردهنده اي که ديگر جوامع تجربه کرده و مي کنند، بهترين شاهد بر اعتدال نظام يادشده و انسجام آن با فطرت انسان و کارکرد او در زندگي است.
ممکن است برخي توهم کننده واژه « وصيت » در آيه 11 سوره نساء اقتضاي عدم جاودانگي و حتمي بودن حکم را مي کند.
در جواب بايد گفت: اين پندار به صراحت با نص قرآن ناسازگار است، زيرا آيه هاي ارث در آغاز با تعبير « ايصاء » آمده، امّا با تعبيراتي پايان مي يابد که آنچه را سفارش شده است، واجب و تخلّف ناپذير مي سازد:
" ... وَصِيَّةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ * تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ ... وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ... * وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ. (25) "
پس اين وصيت خداوند، جاي تخلف ندارد، زيرا حدود الهي را مشخص مي سازد. به علاوه واژه « ايصاء » با همه مشتقاتش در قرآن به معناي الزام آمده است. (26)
6. تفاوت ديه زن و مرد در نظام اسلامي
اين تفاوت نيز با نقش گوناگون آن ها در عرصه اقتصاد و تأمين زندگي اجتماعي و خانوادگي ارتباط دارد. تمام کساني که به دفاع از فلسفه تفاوت ديني زن و مرد پرداخته اند، بر اين مهم تأکيد کرده اند که فلسفه تشريع ديه، در راستاي جبران خسارت وارده به گونه ممکن و منطقي است. نکته اضافه اي که در کلام حضرت استاد معرفت وجود دارد، نقد فتواي يکي از فقهاي معاصر در مورد عدم تفاوت ديه قتل و جنايات در زن و مرد است. ايشان با بررسي مفصل و دقيق روايات و نظرات فقهي شيعه و سني بر اين مطلب پافشاري مي کنند که اجماع فقهاي عامه و خاصه بر تفاوت ديه زن و مرد است. (27)7. گواه شدن
قرآن شهادت دو زن، در مسائل غيراختصاصي زنان و به خصوص موضوعات مالي و معاملاتي را با شهادت يک مرد برابر قرار داده است:" وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ فَإِنْ لَمْ يَکُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ. (28) "
اين حکم به دليل آن است که زن در آنچه به خود او مربوط نمي شود و براي او به عنوان يک زن اهميت چنداني ندارد، بيشتر در معرض فراموش کردن است. چه بسا جزئيات و ويژگي هاي واقعه را که شاهد بوده- به ويژه اگر فاصله افتاده باشد- نتواند ثبت و ضبط کند. پس هر يک از دو زن شاهد، نسبت به ديگري نقش يادآوري را ايفا مي کند و بدين گونه از تلفيق دو شهادت با يکديگري و همکاري و تعامل دو حافظه، يک شهادت کامل به دست مي آيد. اين چيزي است که در گواهي مردان پذيرفته نيست. گواهي آنان اگر ويژگي هاي متفاوتي داشته باشد- حتي در جزئيات- پذيرفته نيست و به همين دليل مي توان براي حصول اطمينان، جداگانه از مردان شهادت خواست. استاد معرفت در اين تحليل و تعليل همگام با سيد قطب و با توجه به آيه 282 سوره بقره و نيز آيه 18 سوره زخرف أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ (29) بر دخالت وضعيت رواني زن در اين تفاوت تأکيد مي کند. (30)
8. زن و قضاوت
قضاوت با نرم طبيعي و نازک انديشي که به سرعت به مهرباني و دلسوزي مي گرايد و با دورانديشي و درست انديشي سازگاري ندارد و به همين دليل هيچ يک از منصب هايي که از شئون ولايت براي امام المسلمين باشد، به زنان داده نشده است زيرا با مهرباني و دلسوزي عاطفي و نازک انديشانه قابل جمع نمي باشد و لطافت طبع آنان با حل و فصل خصومت ها سازگار نيست. (31)9. حق حضانت
فتواي مشهور در ميان فقها آن است که حق حضانت ( نگهداري و پرورش فرزند ) براي مادر، در فرزند پسر تا پايان شيردهي و در فرزند دختر تا هفت سال مي باشد.همين موضوع دست مايه مدعيان شبهه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ مردسالار عرب جاهلي شده است. استاد معرفت در اينجا برخلاف مشهور عمل کرده اند و با بررسي فقهي گسترده، اثبات مي کنند که دليلي بر قول مشهور نبوده، بلکه روايت صحيح به اولويت مادر، براي نگهداري فرزند خود- پسر يا دختر- تا هفت سالگي دلالت دارد. (32)
10. اختيار طلاق
در موضوع طلاق به طور کلّي گفته شده است: هرچند اختيار طلاق رجعي به دست مردان است، امّا انواع ديگري از طلاق نظير خلع يا مبارزات وجود دارد که زنان نيز در آن از اختيار برخوردارند؛ به خصوص با وجود شرايطي که در ضمن عقد وجود دارد، زوجه مي تواند اختيارات خود را در امر طلاق گسترش دهد.حضرت استاد معرفت در اين بخش نوآوري هايي دارند. به نظر ايشان با استفاده از آيه:
" وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِي جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ (33) "
اولاً تأکيد مي کنند که اسلام در موضوع طلاق در برابر فرهنگ نزول، سازش کاري و مجامله نداشته و اصيل بودن شريعت آسماني اسلام، چنين ادعايي را مردود مي سازد.
به علاوه در نظر ايشان جواز رجوع در عدّه طلاق رجعي و اساساً تشريع عدّه ي طلاق، امري بي سابقه در عرب و ديگر ملل بوده است و از نوآوري ها و احکام تأسيسي و استوار اسلام است و تأثيري از عمل عرب جاهلي محسوب نمي شود. (34)
به نظر ايشان، روايات فقهي عامه و خاصه، موارد جواز طلاق زن را توسط حاکم شرع به اثبات رسانده است و با عنايت به آيه:
" وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (35) "
تأکيد مي کنند که پذيرش اين حکم توسط مردان واجب بوده و آنان حق اعتراض ندارند.
استاد اطلاق اختيار مرد نسبت به طلاق را به دليل آيه وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ (36) محدود کرده و روايت نبوي الطَّلَاقُ بِيَدِ مَن أَخَذَ بِالسَّاقِ را که ظاهرش اطلاق واگذاري امر طلاق به مردان بود را ضعيف مي دانند و ادعاي اجماع بر اين اطلاق را به دليل قاعده ي « لاضرر » منتفي مي دانند. (37)
ممکن است سؤال شود چرا اختيار طلاق به زن واگذار نشده، بلکه منوط به اجازه ي حاکم شرع است؛ اما در مورد مردان چنين شرطي وجود ندارد؟ استاد معرفت پاسخ مي دهند اين تفاوت به طبيعت زن و مرد باز مي گردد، طبيعت نازک و احساسات جوشان زنان با اشاراتي مي خروشند و چه بسا مشکلاتي در پي دارد، به خلاف مردان که طبيعتي آرام و دورانديش دارند، پيامدهاي ناگوار و تبعات سنگين طلاق را نيز نوعاً برعهده دارند، لذا به سرعت دست به طلاق نمي زنند. (38)
11. عيوب موجب فسخ در ازدواج
مشهور آنکه ماهيت و تعداد عيوبي که با آن ها مي توان ازدواج را فسخ کرد، در مردان و زنان متفاوت است. در مردان، جنون، اختگي و عنين بودن و در زنان، جنون و جذام ( خوره ) برص ( نوعي پيسي لاعلاج )، لنگي، کوري، قرن ( برآمدگي داخل فرج ) و افضا ( يکي شدن مجراي بول و غائظ ) است.حضرت آيت الله معرفت با استناد به نظرات فقهي قاضي ابن برّاج در المهذّب و علامه در القواعد و فرزندش در ايضاح الفوائد و محقق کرکي در جامع المقاصد و شهيد ثاني در مسالک برخلاف نظر مشهور فتوا به عدم فرق ميان زن و مرد، در جواز فسخ ازدواج در موارد وجود عيب هاي غيرقابل تحمل در هر يک از زوجين فتوا مي دهند و بهانه ي تأثيرپذيري اسلام از فرهنگ مردسالارانه عصر نزول را از دست مدعيان مي گيرد. (39)
12. تنبيه بدني زنان
در مورد آيه 34 از سوره ي نساء، که به مردان اجازه تنبيه بدني زنان را داده است؛ مشهور مفسران مي نويسند:با توجه به صدر آيه الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء ؛ در اسلام سرپرستي خانواده به مرد واگذار شده است، لذا زنان بايد در برابر شوهران خود در امر سرپرستي مطيع باشند و در غياب شوهرشان مال آن ها و خودشان را براي شوهرشان حفظ کنند و به مال او يا ناموس او خيانت نکنند:
" فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ "
اما زناني که به فکر مخالفت و عدم اطاعتند و مي خواهند قانتات و حافظات نباشند، لازم است تا در خانواده رسيدگي داخلي شود و تا آنجا که ممکن است کار قضاوت و داوري را به افراد بيگانه در دادگستري ها نکشانند، بدين منظور چنين تدبير کرد، که در ابتدا سرپرست خانواده آن ها را نصيحت کند و وظايف زناشويي را به نظرشان بياورند و از خدا بترسانند:
" وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ "
در مرحله دوم اگر موعظه مفيد واقع نشد، خوابگاه آن ها از هم جدا شوند:
" وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ "
و اگر آن هم مؤثر واقع نشد، آن ها را تنبيه کنند تا جلوي مخالفت گرفته شود. اين زدن با هدف بازگشت به اطاعت و به ميزان لازم است، نه به منظور تشفي خاطر و بي هدف. به همين دليل فرمود:
" فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً. (40) "
در روايات نيز ميزان تنبيه را خفيف و در حدّي دانسته است، که موجب درد شديد زنان ناشزه نشود. پس تنبيهات بدني با هدف جلوگيري از پاشيده شدن نظام خانواده و با حفظ حدود سرپرستي شوهران در خانه و بعد از يأس از تأثير موعظه و قهر قلمداد شده و تدبيري براي جلوگيري از طرح مسائل خانواده در بيرون از آن است. لذا اگر امر خانواده به عدم سازش آن ها منتهي شود، چاره اي جز تشکيل دادگاه خانواده- بر اساس مفاد آيه 135- و يا دادگاه رسمي- بر اساس احکام مدني- نيست. (41)
حضرت استاد معرفت در اينجا نظريه ديگري دارند. وي مسأله تنبيه زنان را از نوع نسخ مشروطي قلمداد و آن را در مباحث علوم قرآن مطرح کرده اند. به نظر ايشان تحقق حقوق زنان در بين عرب جاهلي نيازمند مقدمه چيني و چاره انديشي بود. اسلام خشونت شعله ور مرد را با سيري تدريجي به ملايمت و مهرباني تبديل کرد. اسلام در مسأله تنبيه بدني زنان، در آغاز آن را مشروط به شروطي کرد، تا تنبيه بدني زنان محدود و در درازمدت ريشه کن شود: اولاً تنبيه، در آيه به گونه اي غير مبرّح تفسير شد، يعني زدني که سخت و دردآور نباشد. حتي با استناد به رواياتي از پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که صدوق در جامع الاخبار نقل کرده است، مراد از تنبيه در آيه را سخت گيري در خوراک و پوشاک دانست. به نظر ايشان اين گونه تنبيه با روش تعديل در زندگي خانوادگي عرب معاصر سازگارتر است. (42) سپس رواياتي نقل کرده اند که مطلق تنبيه بدني زنان را توسط و شوهرانشان نکوهش کرده است. ايشان پس از نقل رواياتي در مورد لزوم احترام، مهرباني و حفظ کرامت زنان مي نويسد:
" برآيند اين همه روايات فراوان چنين مي شود: « زن ارزش انساني والايي دارد، که مرد بايد آن را پاس بدارد و خوار و رسوايش نسازد و نيکو با او رفتار کند و خود را با او شريک و هماورد در اداره امور زندگي بداند، مسئوليت ها را عادلانه تقسيم کند. او را بر هيچ کاري اکراه نکند، از او خاطرخواهي و جانب داري کند و با نرمي و مدارا با او هم زيستي کند، چرا که او گل است و نه قهرمان، اگر از او لغزش ديد، بر آن چشم بپوشد، و اگر ناسازگاري و ستيز از او احساس کرد، با او نيکو مدارا کند، تا خاطر نازک و زدورنج او را به دست آورد. اما زدن به طور کلي ممنوع شده، مگر آن که موجب درد و عيب نباشد، و بهتر آن است که اگر قصد تأديب دارد، با سختگيري در نفقه باشد نه زدن با چوب دستي يا دست سزاوارتر از اين نيز البته رگ زدن است، به پيروي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليه السلام). (43) "
وي در پايان جمع بندي مي كنند:
" ظاهر بي عيب و شرط آيه، نسخ تمهيدي از نوع زمينه چيني است، و آنچه آن را نسخ كرده، سفارش هاي اكيد معصومان (عليه السلام) درباره زن و جانبداري و پاسداري از كرامت او است و نيز ممنوعيت زدن او با همه ي شيوه ها جز شيوه اي كه در واقع زدن نيست، بلكه به توجه و علاقه مندي شبيه تر است تا زدن دردآور. پيامبر و بزرگان امت كه همواره به پيروي از ايشان دستور داده شده ايم، چنين كرده اند. (44)
بنابراين دستاويزكردن ظاهر آيه، گرفتن به ظاهر و منسوخ است و مخالفتي صريح با نهي پيامبر و سفارش هاي رسا و گوياي آن حضرت و امامان معصوم. (45) "
13. حجاب زنان
فلسفه حجاب زنان را به طور عمده در راستاي پاسداشت شرافت و عزت زنان و صيانت آنان از نگاه هاي آلوده و حفظ سلامت جامعه ارزيابي كرده اند. (46) زنان به دليل زيبايي طبيعي كه دارند و كششي كه در جنس مخالف ايجاد مي كنند، تنها از طريق حجاب و پوشش مناسب زيبايي ها و زينت ها، مصون مي مانند؛ در غير اين صورت اولين كساني كه آسيب نداشتن پوشش را مي خورند، خودِ آنان هستند.14. چندهمسري
جواز ازدواج مردان با بيش از يك همسر در راستاي حل مشكلات زنان جوان و بازمانده جنگ ها و يتيمان خردسال و پاسداشت اموال آنان بود. مفاد آيات 3-2 سوره نساء به اين حكمت اشاره ي كند. (47) با اين تدبير، امكان مصرف و هزينه اموال يتيمان در جهت مصالح آنان فراهم شده و از گسترش فساد و فحشا، جلوگيري مي شود. بنابراين به رسميت شناختن چند همسري، از سوي اسلام با توجه به شرايط و مقتضيات زماني يادشده، راه حل قطعي بزرگ ترين مشكل اجتماعي بر سر راه حركت اصلاحي اسلام بود كه به صورت قانوني فراگير و هميشگي فرض شد. به علاوه واقعيت خارجي نشانگر آن است كه آمار زنان آماده ازدواج، از مردان بيشتر است، كه بي توجهي به آن وجهي ندارد. بهترين گزينه آن كه مردان شايسته- همه يا برخي- بيشتر از يك همسر داشته باشند، كه هر يك از زنان مردي را به عنوان همسر خود ببينند، نه اينكه به عنوان دوست و رفيق در راه حرام و به صورت مخفيانه با آنان ارتباط برقرار كنند. آنگاه اين مجوّز را مشروط به رعايت عدالت و اجتناب از ستم كرد. تا تنها مرداني كه چنين تواني دارند، به تعدد زوجيات اقدام كنند:" فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ. (48) "
15. مسأله برده داري
مباح شمردن برده فروشي در اسلام از جمله موارد خرده گيري بر اسلام است كه در كلمات و نوشته هاي شرق شناسان و يا مدعيان تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه مطرح شده است. نويسندگان مسلمان و از جمله حضرت استاد معرفت در اين زمينه، پاسخ يكساني به شبهه داده اند:" با توجه به اينكه موضوع برده داري، موضوعي جهاني بود و امكان الغاي يك طرفه برده داري در همه ابعاد وجود نداشت، زيرا در پاره اي موارد نظير جنگ ها، الغاي يك جانبه برده داري، به جبري شدن دشمن مي انجاميد. به همين دليل، اسلام به الغاي رسميِ برده داري اقدام نكرد، بلكه به اصلاح نظام ظالمانه برده داري به سوي بردگان پرداخت: جايگاه انساني بردگان را در حد برادر، فرزند جوان يا دختر بالا برد و زمينه آزادسازي بردگان را با بيان راه هاي عتق و مكاتبه و ... فراهم ساخت. از سوي ديگر ابواب قديمي و ظالمانه بردگي را كه تا آن زمان وجود داشت مردود اعلام كرد و همان طور كه گذشت، تنها يك نوع باقي مانده از بردگي در جن ها كه به جهت مقابله به مثل بود باقي گذاشت، زيرا مسدود ساختن آن نيازمند توافق عمومي و بين المللي بود. (49) "
حضرت استاد معرفت، در اين زمينه بررسي جامعي در احاديث اسلامي موجود در منابع شيعي و سنتي به عمل آورده و نمونه هايي از نظرات اسلام درباره ي تكريم بردگان از جمله به كاربردن تعبير برادر و يا غلام ( جوان ) و دختر ( جاريه ) در مورد بردگان و اعطاي حق امامت جماعت و فرماندهي لشكر و مناصبي از اين قبيل را براي بردگان بيان مي كند. (50)
" به علاوه مي دهند كه، تعبير تنها آيه اي كه در قرآن از اسير جنگي دارد: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا (51) مي باشد، يعني حتي در همان مورد جنگي، كه برده گرفتن را مجاز شمرده، سخني از بردگي و برده گيري اسيران ندارد، تا به صورت قانوني ثابت دربيايد، بلكه قرآن مي خواهد در آينده دور يا نزديك بشريت، رفتار با اسيران را تنها در چهارچوب اين دو قانون ( آزادسازي بدون فديه و يا با فديه ) منحصر نمايد و مسلمانان نيز به برده داري تنها به عنوان پذيرش قانون قهري و گريزناپذيري تن دهند، نه به عنوان يكي از قوانين اساسي اسلام. (52) "
سپس حضرت استاد معرفت، گامي جلوتر نهاده و اظهار مي دارند، اسلام از اين قانون براي هميشه، تبعيت نكرده است، بلكه هرگاه احساس امنيت كند، برده ها را بدون فديه آزاد مي كند. به اعتقاد ايشان حتي يك مورد وجود ندارد كه اسلام اسيران را به بردگي گرفته باشد. (53)
آخرين موضوعيكه آن محقق راحل عظيم الشأن، در دستور كار خود قرار داده بودند، بررسي عدم استرقاق بندگان در جنگ هاي پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده كه متأسفانه اجل فرصت تدوين آن را از او گرفت و جامعه علمي از نتيجه اين تحقيق محروم ماند.
16. خرافات جاهلي
قرآن از برخي پديده ها نظير جن و سحر ياد کرده و آن ها را موجودي حقيقي دانسته است. همچنين توصيفاتي از نعمت هاي بهشتي و عذاب هاي دوزخي كرده است، نظير « حورالعين »، خانه هاي با سقف هاي بزرگ، جويبارها و درختان انبوه و نيز رئوس الشياطين. برخي از آيات قرآن نيز در ظاهر، پذيرش چشم زخم است. تمامي اين پديده ها بخشي از باورهاي عرب معاصر نزول قرآن بود كه امروزه حتي در باور عرب جديد قابل قبول نيست. پاره اي از توصيف ها نيز به طور كلّي با خواست ها و علايق عرب شبه جزيره عربستان توافق داشت؛ (54) اما براي انسان اروپايي يا غربي مثلاً جاذبه ندارد. لذا عده اي وجود اين موارد را شاهد تأثيرگرفتن قرآن از فرهنگ عصر نزول دانسته اند.معمولاً در پاسخ اين ادعاها گفته شده كه حقيقت جن، شيطان و ملائكه، امور فوق دانش تجربي بشر است و با استناد به علم تجربي نمي توان آن ها را ردّ يا انكار كرد. بنابراين انكار اين امور اگر به معني دستيابي بشر، به دانش قطعي باشد، قابل تأمّل است، اما اگر به دليل عدم امكان داوري علوم تجربي باشد، به معني انكار وجود حقيقت اين امور نيست و انكاري بي دليلي است. (55)
سحر نيز حقيقتش تأثير در نگاه و خيال بيننده، از طريق سرعت دست، نفوذ كلام يا نگاه و يا استفاده از قوانين فيزيكي و شيميايي شناخته شده است و قرآن اصراري بر اثبات حقيقت سحر نداشته است، بلكه ظاهر عبارات قرآن، حقيقي بودن اقدامات ساحران را انكار مي كند.
توصيفاتي نيز كه از نعمت هاي بهشتي يا عذاب هاي جهنمي دارد، با لذت ها و علايق و رنج ها و تنفرهاي عمومي مردم موافق است، و رؤوس الشياطين در آيات 66-62 صافات (56) به گياهي بدبو و بدمزه و تلخ و بدشكل به همين نام اشاره دارد. (57)
در مورد چشم زخم نيز اصل وجود قدرت چشم ها و تأثير آن ها را به تجربه خارجي و روايات پذيرفته و آيات مربوط به چشم زخم تأييد كرده اند. (58)
اما حضرت استاد معرفت ضمن موافقت با عمده مطالب بالا در پاره اي از موارد، نظرات بديعي دارند و تحقيقات گسترده لغوي، قرآني و روايي انجام داده اند كه در اينجا به اجمال گزارش آن را تقديم مي كنيم:
1. 16. جن
اعتراف به وجود داشتن جن چيزي است و نفي قدرت او بر دخالت بر امور آدميان چيز ديگر. عدليه بر آنند كه حكمت الهي ايجاب نمي كند كه موجودات نامرئي بر موجودات نامرئي بر موجودات عيني و مرئي چيره چيره گردند و با مقدرات آنان چنان بازي كنند كه نتوانند در برابر موجودات نامرئي، از خويشتن دفاع كنند. آري! جز برخي وسوسه ها و تلقينات اغواگرانه كه شياطين جنّي بر دوستان انسي خود القا مي كنند:" يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا (59)
شيطان نيز آن گاه كه كار از كار مي گذرد، مي گويد:
"وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم (60). (61) "
2. 16. جن زدگي
از جمله خرافات پوسيده، اعتراف به جن زدگي است كه در قرآن حتي اشاره وار نيز نيامده است و همان گونه كه گذشت، استفاده از واژه ي « مجنون » به بيماران رواني پريش، از باب هم نوايي در استعمال و كاربرد لفظ است. آيه اي همچون:" الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ (62) "
به وسوسه هاي پليد و اغواگرانه يعني چيرگي شيطان بر انديشه و تفكر آزمندان اشاره دارد كه در نتيجه مات و مبهوت و حيران، راه نجات را گم كرده اند، در پي هوس هاي خود، كوركورانه ره مي پويند و در هزار توي گمراهي درمانده مي شوند؛ يعني شيطان بر آن ها استيلاي كاملي پيدا مي كنند:
" كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَانَ. (63) "
پس مراد از لمس شيطان، آزارهاي او است كه پيامد دسيسه هاي زشت وي مي باشد، نه آسيب رساني مستقيم. (64)
ج.
مراد خداي متعال از رؤوس الشياطين در آيات 66-62 صافات كه در تشبيه درخت زقوم وارد شده است، به معني شيطان مصطلح نيست، بلكه شيطان در لغت به عصيانگر سركشي گفته مي شود كه در خيرگي افراط كند و تنها بر ابليس و لشكريان او اطلاق نمي شود. چنانكه در لغت بر ماري كه بر فراز سرش يالي مانند تاج خروس دارد، اطلاق شده است. بنابراين تشبيه زقوم به سرهاي شيطان برابر واقعيت خارجي و عيني است، زيرا مراد سرهاي افعي هاي زشت و ترسناك مي باشد. (65)همچنين به نقل از معجم الزوائد تأليف استاد محمدكاظم ملكي نجفي، نقل مي كند كه شيطان نام گونه اي ماهي بزرگ است كه وزن آن به دو تن مي رسد و در آب هاي شمال غرب استراليا يافت مي شود و چهره اي زشت دارد كه بر زشتي شكل و شمايل آن مي افزايد. (66)
3. 16. حورالعين
حَوَر به معناي سياهي تفسيرشده، حال آنكه حَوَر به معناي سفيدي درخشنده اي است كه سياهي حدقه در قاب روشن آن جلوه و جلاي بيشتري دارد و حوريان زنان سفيدند. عين نيز جمع « عيناء » به معناي زني است كه چشماني درخشنده و بس سفيد دارد كه اگر حدقه چشمانش نيز سياه رنگ باشد، درخشندگي چشمانش دو برابر خواهد شد. همچنين اگر آبي باشد، درخشندگي خواهد داشت. و اين زيبايي در كسي كه چشمانش درشت باشد به غايت مي رسد. پس توصيف حورالعين بر اساس لذت خاص عرب نيست (67) و شامل حوريان با چشمان آبي و غير آن ها مي شود.توصيف زيبايي و خرمي سايه درختان و جوي هاي روان براي همه ساكنان زميني حتي مناطق سرسبز و دره ها و جلگه هاي حاصل خيز، دل انگيز است و توصيف بهشت با اين لذّت به عرب اختصاص ندارد. (68)
4. 16. سحر
تعابيري همچون سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (69) بيانگر آن است كه سحر امري غيرواقعي است و ساحران فرعوني چنان امر غيرواقعي را ساخته و پرداخته كردند كه گمان مي رفت ريسمان ها و عصاهاي آنان تكان مي خورد. پس قرآن واقعيتي براي سحر آنان بيان نكرده است. همچنين عرب نوعي از زينت و زيورآلات بَدَلي را مسحور مي نامد؛ يعني بدليجاتي كه چشم ها را مي فريبد و واقعيت ندارد. (70)حضرت استاد معرفت با بيان انواع هشت گانه سحر، نتيجه مي گيرد كه هيچ يك از انواع مذكور، واقعيتي به معناي تأثير در جريان مسير طبيعي امر، به گونه اي خارق العاده نداشته و ندارد. معتزله اساساً سحر را جز به صورت شعبده و چشم بندي انكار كرده اند، هرچند اشاعره ( اهل سنت ) اعتقادي وحشتناك به واقعيت سحر دارند. اين اعتقاد نيز هم اكنون البته در ميان دانشمندان معاصر اشعري نظير محمد عبده، شيخ مراغي و سيدقطب كه اهل تحقيق اند، مردود شمرده شده است. (71)
نكته ديگر آنكه نيروي خارق العاده اي در انسان وجود دارد كه مي تواند آن را با تمرين و رياضت در جهت اهداف والاي رحماني يا اهداف پست زميني رشد دهد. پيامبران و اوليا و شايستگان، با رويكرد اول، به مقامات بلند دست مي يابند و چه بسا جهان وجود به تسخيرشان درآيد؛ اما رويكرد پست دوم را اهل رياضت با ترك شهوت نفساني و لذات زندگاني و اعمال شاق و كارهاي سخت كه خدا نفرموده، در پيش مي گيرند و از آن در اين جهان بهره برداري مي كنند. (72) و البته اين امور با سحر و ساحري مربوط نمي شود. (73)
5. 16. چشم زخم
در قرآن هيچ سخن يا اشاره اي به چشم زخم نيست و آيه 67 سوره يوسف كه از زبان يعقوب (عليه السلام) حكايت مي كند:
" فرزندان من! از يك در وارد نشويد، بلكه از درهاي مختلف وارد شويد. "
به دليل آن بود كه يعقوب به فراست دريافته بود كه عزيز مصر همان پسرش يوسف است، ولي خداوند به او اجازه نداده بود كه آن را به صراحت ابراز كند. پس چون پسرانش را به سوي وي روانه ساخت، سفارش كرد كه جدا جدا بر او وارد شوند و هدفش اين بود كه بنيامين به تنهايي با يوسف روبه رو شود، بدون حضور ديگر برادران تا واكنش يوسف را در اين ملاقات خصوصي ارزيابي كند و به يوسف بودن او يقين حاصل كند. (74)
بنابراين، آيه شاهد چشم زخم نيست. افزون بر اينكه گريز از تأثير چشم زخم مردم، نيازمند ورود از درهاي چندگانه نبود. بلكه مي توانستند از يك درب، طي چند نوبت و جداگانه وارد شوند. علاوه كه آن ها در لابه لاي جمعيت انبوهي از اهل كاروان و در ميان بار و بُنه ي فراوان وارد ي شدند؛ با چنين وضعيتي چندان معلوم نمي شد كه برادراني كه از يك پدر هستند. (75)
آيه « 51 » سوره قلم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا ... نيز شاهد چشم زخم نيست، زيرا « ازلاق » با چشم يعني پر و تيز و خشمگينانه به كسي نگريستن، به گونه اي كه وحشت آفريند و او را به عقب نشيني وادارد. به علاوه چشم كردن هنگامي است كه منظره اي خوشايند باشد نه نفرت انگيز و ناخوشايند و آيه صراحت دارد كه نگاه هاي تند ايشان وقتي بود كه ذكر را مي شنيدند، آن هم با خشم و نفرت. (76)
خلاصه آن كه حضرت استاد معرفت با انجام اين تحقيقات به تمام شواهد مدعيان تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه، اقدام كردند تا حقيقت برتري اين كتاب آسماني را از انفعال در برابر فرهنگ معاصران، به اثبات رسانند و تمام بهانه هاي مدعيان را پاسخ دهند؛ به گونه اي كه هيچ شبهه مصداقي باقي نماند.
ضمناً ايشان در پاسخ به شبهه ها با استفاده از تحقيقات گذشتگان، توسن تحقيق را به مرزهاي جديد كشانده و دلايل پيشينيان را بهبود و تكميل كرده اند.
نتيجه گيري
از مجموع مباحث پيش گفته معلوم شد كه حضرت استاد آيت الله معرفت در مقام دفاع از كرامت قرآن، مساعي خود را به پاسخ از شبهه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه معطوف و اثبات كرده اند كه قرآن با هدف تأثيرگذاري بر فرهنگ زمان نزول بلكه تمام فرهنگ ها و آيين ها آمده و غبار باطل و عناصر منفي فرهنگ ها به قرآن راه پيدا نكرده است.آنجا كه قرآن از عناصر فرهنگ عربي بهره گرفته، انتخابي گزينشي، و از سر اختيار بوده و آنچه را پذيرفته، مورد قبول قرآن بوده است. از اين قاعده كلي تنها يك مورد استثنا مي شود و آن هم استفاده از واژگان هايي است كه وضع لغوي آن ها بر اساس باورهاي غلط بوده است اما قرآن تنها از باب مجازات و همگامي و در مقام تخاطب و تفاهم اين واژه ها را استعمال كرده و با حكمت وضع آن ها موافقتي نكرده است؛ شاهد آنكه در عمل مخالفت خود را با حكمت هاي مورد نظر واضعان نشان داده است.
قرآن نظام زندگي اجتماعي و خانوادگي را بر اساس ترسيمي كه از وضعيت مطلوب زن و مرد داشته، تنظيم كرده است. اين ترسيم بر ويژگي هاي رواني و روحي و ظرفيت هاي جنسيتي زن و مرد متكي است و لذا دليلي بر تغيير آن نيست؛ بلكه در جوامعي كه چنين ترسيمي را به هم زده اند شاهد بحران و بروز مشكلات فراواني براي زنان بوده و هستيم. به علاوه وجود ضوابط و راهكارهايي همچون شروط ضمن عقد و اصل ولايت فقيه در موارد ويژه مي تواند پاره اي از مشكلات احتمالي را مرتفع كند. با اين نگاه مسائل مربوط به زنان در ساحت هايي نظير سرپرستي خانوار، ارث، طلاق، شهادت، ديه، قضاوت و ... توضيح داده مي شود. قرآن در اين زمينه تمام آنچه را لازم بوده، بيان داشته است و دليلي بر بيان ناقص حقوق زنان و واگذاري اتمام آن به آيندگان وجود ندارد.
در قرآن، پديده هايي همچون بردگي نيز از همان آغاز محدود و با هدف به تعطيلي كشاندن آن مطرح شد. بله! در موردي كه چاره اي از پذيرش موقت بردگي نبود- جنگ ها- اين اصل كلي ابقا شده است. اما قرآن براي آزادسازي بردگان و اعتلاي جايگاه اجتماعي آنان بيانات گسترده اي داشته است. توصيف هاي قرآن از بهشت و لذت هاي آن، واقعي بوده و مطابق با لذت ها و خواست هاي تمام انسان ها در هر عصر و فرهنگي است؛ تلقي انحصار اين لذت هاي توصيف شده به عرب معاصر نزول، ناشي از اشتباه در فهم معني و به مقصود واژه ها مربوط است.
چشم زخم و سحر از نگاه قرآن، واقعيت خارجي ندارد و جن زدگي نيز توهّم است. تأثير شيطان چيزي جز وسوسه شديد او نيست.
هيچ آيه اي از آيات قرآن به چشم زخم اشاره اي نكرده است، هرچند اصل چشم زخم وجود خارجي دارد و روايات اسلامي براي رهايي از اثر آن، توصيه اي كرده است.
برخي از برداشت هاي فقهي در زمينه مسائل مربوط به زنان، در طرح شبهه تأثيرپذيري اسلام از فرهنگ زمانه، بي تأثير نيست كه حضرت آيت الله معرفت با تحقيقات گسترده خود نظريه صحيح و متين را در اين موارد بيان كردند.
پينوشتها:
1. ر. ك: محسن كديور، « حقوق زنان در اسلام معاصر از زاويه ي ديگر »، آدرس www.kadivar.com؛ عليرضا علوي تبار، « نوانديشي ديني و فقه زنان »، مجله زنان، سال 8، شماره 58، صص 38-36 و 76.
2. ر. ك: مقصود فراستخواه، دين و جامعه ( مجموعه مقالات، مقاله زن، مردسالاري و ديدگاه اسلام )، مقاله 29، و (38). نظير اين مطلب در گفت و گوي محمد مجتهد شبستري با ماهنامه ي زنان و با عنوان زنان، كتاب و سنت در مورد نابرابري هاي حقوقي زن و مرد، سال 8، شماره 57، صص 22-19 آمده است (48) 18 و ر. ك: عبدالكريم سروش، « قبض و بسط حقوق زنان »، مجله ي زنان، سال هشتم، شماره 59، صص 37-32 و 53.
3. سوره آل عمران، 7. « او كسي است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشي از آن آيات محكمات است كه آن ها اساس كتاب است، و بخش ديگر متشابهات است، اما كج دلان، براي فتنه جويي و در طلب تأويل، پيگير متشابهات آن مي شوند، حال آنكه تأويل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمي دانند ... »
4. سوره رعد، 17. « از آسمان آبي فروباريد، آنگاه روزها [ هريك ] به اندازه خويش جاري شد و سيلاب كف فراواني با خود آورد، و از آنچه بر آتش مي افروزند كه زيور يا اثاثيه به دست آوردند نيز كفي همانند آن [ آب ] هست و بدينسان خداوند حق و باطل را مثل مي زند ... »
5. ر. ك: مقالات عبدالكريم سروش، پيشين.
6. كافي، ج1، ص 58.
7. سبا، 28 « ما تو را جز براي همه ي مردم نفرستاديم، در حالي كه بشارتگر و هشدارگري ».
8. قلم، 52 « و قرآن جز يادآوري براي جهانيان نيست ».
9. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 114-113 و ترجمه فارسي با نام نقد شبهاتي پيرامون قرآن، مترجمان حسن حكيم باشي، علي اكبر رستمي، ميرزا عليزاده، حسن خرقاني، صص 150-148.
10. مثلاً ر. ك: محمّدبن مسعود عياشي، تفسيرالعياشي، ج1، ص 11.
11. من لايحضره الفقيه، ج4، ص 75. نظير آن در وسائل الشيعه به نقل از سيدرضي در نهج البلاغه آمده است؛ ر. ك: حر عاملي، وسائل الشيعه، باب وجوب اداء الفرائض، ج15، ص 260. « همانا خداي تبارك و تعالي محدوده هايي تعيين فرمود، پس از آن ها تجاوز نكنيد و وظايفي تعيين فرمود، آن ها را ناقص به جاي نياوريد و نسبت به برخي از چيزها سكوت كرد. اين سكوت به خاطر فراموشي نبود [ بلكه از روي حكمت بود ] پس خود را به سختي نياندازيد، اينها رحمت الهي براي شما است. پس آن ها را قبول كنيد. »
12. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج27، ص 169، باب وجود التوقف و الاحتياط في القضاء و الفتوي و العمل في كل مساله، نظريه لم يكلم حكمها بنص منهم (عليه السلام)، اي مردم حلال من تا روز قيامت حلال است و حرام من تا روز قيامت حرام. آگاه باشيد كه خداوند حلال و حرام را در قرآن روشن نموده است و من نيز در سنت و سيرتم آن ها را توضيح داده ام، بين اين دو، شبهات شيطاني و بدعت هايي است كه بعد از من گذاشته مي شود، هركس تركشان كند، امر دين او اصلاح مي شود و آبرويش اصلاح مي گردد و هر كس وارد اين شبهه ها و بدعت ها شود، در آن ها واقع مي شود و تابع آن ها مي گردد ... ».
13. ر. ك: همان، ص 115، ترجمه فارسي، ص 151.
14. مثلاً ر. ك: كديور، « حقوق زنان در اسلام معاصر از زاويه ي ديگر »، آدرس www.kadivar.com عليرضا علوي تبار، « نوانديشي ديني و فقه زنان »، مجله زنان، سال 8، شماره 58.
15. ر. ك: حر عاملي، وسائل الشيعه، ج37، صص 116-115؛ ترجمه فارسي، 153-151؛ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام.
16. ر. ك: حر عاملي، وسائل الشيعه، ج27، ص 116، ترجمه فارسي، ص 153؛ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام.
17. سوره بقره، 228. « و زنان را بر مردان حقي است در حد عرف، همچنانكه مردان را بر زنان. »
18. همان. « ... و مردان را به آنان ميزاني برتري است ... »
19. سوره نساء، 34: « مردان سرپرست و خدمتگزار زنان اند، به خاطر برتري هايي كه خداوند براي بعضي ها نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايي از اموالشان ( در مورد زنان ) مي كنند ».
20. ر. ك: سيدقطب، في ضلال القرآن، ج5، صص 59-58؛ محمدعبده، المنار، ج2، ص 380؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج2، صص 243 و 273 و 291؛ ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج3، صص 371-369.
21. صافات، آيات 155-150؛ نجم، آيات 21 و 22؛ زخرف، آيات 18-16؛ اسراء، آيه 40.
22. نساء، آيه 7؛ مردان را از آنچه پدر و مادر و خويشان به جا نهاده اند سهمي است و زنان را از آنچه والدين و خويشان گذاشته اند- کم يا زياد- سهمي است.
23. نساء، آيه 11؛ خداوند شما را سفارش مي کند درباره ي فرزندانتان، پسر به اندازه دو دختر سهم دارد.
24. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 126-124 و ترجمه فارسي، صص 163-161.
25. نساء، آيات 14-12؛ اين سفارشي است که از سوي خداوند و خداوند دانا و با حکمت است. اين حدود الهي است و هرکس خدا و پيامبرش را فرمان برد، او را در بهشت هايي داخل مي کند که همواره، آب از زير درختان جاري است؛ جاودانه در آن مي مانند؛ و اين، پيروزي بزرگي است! و آن کس که نافرماني خدا و پيامبرش را کند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد مي کند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و براي او مجازات خوارکننده اي است.
26. مثلاً ر. ک: انعام، 151.
27. ر. ک: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 132-129، ترجمه فارسي، صص 170- 166.
28. بقره، 282؛ و دو شاهد مرد بگيريد و اگر دو مرد نبود، يک مرد و دو زن از کساني که مورد رضايت و اطمينان است برگزينيد.
29. يعني « آيا کسي که در زينت آلات رشد مي کند و در خصومت ها و درگيري ها حضور ندارد ».
30. ر. ک: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 135-132، ترجمه فارسي، صص 173- 170.
31. ر. ک: همان، صص 137-136؛ ترجمه فارسي، صص 175-174.
32. ر. ک: همان، صص 139-137؛ ترجمه، صص 177-176.
33. بقره، آيه 120؛ و اگر سپس از آگاهي که به تو داديم، باز در پي خواست هاي ايشان باشي، هيچ يار و ياوري در برابر خداوند نخواهي داشت.
34. ر. ک: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 142-141؛ ترجمه فارسي، ص 180.
35. احزاب، 36؛ هيچ مرد و زن مؤمني را اين حق نبوده که چون خدا و رسولش حکمي کردند، از خود اختيار ديگري برگزينند.
36. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 147؛ ترجمه فارسي، ص 183.
37. حج، آيه 78. « ... و براي شما در دينتان محظوري قرار نداده است... »
38. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 147، ترجمه فارسي، ص 178. به علاوه امروز در سايه ي ولايت فقه، قوانيني در جهت محدود ساختن اختيارات غيرمسئولانه مردان اجرا شده است، که از آثار مثبت سيطره ي ولايت فقيه بر قوانين محدود و قطعي است.
39. ر. ک: نقد شبهات قرآن، صص 190-189؛ ضمناً اين بحث در متن غربي وجود ندارد و از ملحقات به ترجمه فارسي کتاب است.
40. نساء، آيه 34.
41. ر. ک: علي اکبر قرشي، احسن الحديث، ج2، صص 355-357. عبدالکريم بي آزار شيرازي، تفسير کاشف، ج2، صص 245-242. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج4، ص 536؛ حسن مصطفوي، تفسير روشن، ج5، صص 360، 364 و ...
42. شبهات و ردود حول القرآن الکريم، صص 151- 149.
43. همان، صص 157-156.
44. ر. ك: همان، صص 158-149 و ترجمه فارسي، صص 199-191.
45. ر. ك: همان، ص 158.
46. ر. ك: همان، صص 159-158، ترجمه فارسي، صص 204-200.
47. نساء، 3.. « و اگر مي ترسيد كه مبادا عادلانه رفتار نكنيد، فقط به يك تن يا ملك يمينتان [ كنيز ] اكتفا كنيد، اين نزديك تر است به اينكه ستم نكنيد. »
48. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 167-162؛ ترجمه فارسي، صص 209-204.
49. ر. ك: همان، ترجمه فارسي، صص 233-218؛ صدرالدين بلاغي، برهان الدين، موضوع دم اسلام و برده فروشي؛ محمد غزالي، احياء علوم الدين، ج2، صص 220-218؛ فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ج30، ص 444؛ سيدقطب، شبهات حول الاسلام، ص 39.
50. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 186-174؛ ترجمه فارسي، صص 231-229.
51. سوره محمد، 4؛ سپس يا بر آنان منت نهيد و آزادشان كنيد و يا فديه از ايشان بگيريد.
52. محمدهادي معرفت، شبهات ردود، ص 186، ترجمه فارسي، ص 239.
53. همان.
54. مثلاً ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 188، ترجمه فارسي، ص 233؛ سيدمحمدحسين طباطبايي الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 421؛ مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، ص 109.
55. ر. ك: هدايت جليلي، گونه ها و نمونه هايي از هم زباني وحي با مخاطبان، صص 43-41؛ بهاء الدين خرمشاهي، « بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن كريم »، مجموعه مقالات، ص 90.
56. أَذَلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ * إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ * إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ * طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ * فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ.
57. مثلاً ر. ك: علي اكبر قرشي، احسن الحديث، ج9، ص 148؛ عبدالله بشر، تفسيرالقرآن الكريم، ج1، ص 423؛ ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج19، ص 76.
58. مثلاً ر. ك: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج24، ص 426؛ فتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج9، ص 390؛ عبدعلي بن جمعه عروسي حويزي، نورالثقلين، ج5، ص 400.
59. انعام، 112؛ برخي از آنان در برخي فريب كارانه سخنان آراسته القا مي كنند.
60. ابراهيم، 22؛ مرا بر شما هيچ تسلطي نبود، جز اينكه شما از خداوندم اجابتم نموديد، سپس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد.
61. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 190-187، ترجمه فارسي، صص 234-233.
62. بقره، 275؛ كساني كه ربا مي خورند، از جا بر نمي خيزند مگر مانند برخاستن كسي كه شيطان بر اثر تماس آشفته سرش كرده.
63. انعام، 71؛ مانند كساني كه شيطان ها او را در بيابان به بيراهه كشانده اند.
64. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 190-191، ترجمه فارسي، صص 237-235.
65. ر. ك: همان، صص 195-191، ترجمه فارسي، صص 243-241.
66. ر. ك: همان، صص 195 به نقل از المعجم صص 72-71.
67. همان، صص 198-196؛ ترجمه صص 243-242.
68. همان، ص 199؛ ترجمه ص 245.
69. اعراف، آيه 116.
70. ر. ك: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 204؛ ترجمه ص 252.
71. ر. ك: همان، صص 215-205؛ ترجمه فارسي، صص 258-253.
72. ر. ك: همان، صص 220-215؛ ترجمه فارسي، صص 261-265.
73. همان.
74. ر. ك: همان، ص 229، ترجمه فارسي، ص 280.
75. همان، ص 231، ترجمه فارسي، ص 281.
76. همان، صص 231، ترجمه فارسي، صص 283-281.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول