علم لغت علمي است که از مدلول الفاظ و ترکيبات آن سخن مي گويد و موضوع آن کلمات و ساختار آن از حيث وضع شخصي است که دلالت بر معاني قرينه مي کند و هدف آن اجتناب از خطا در فهم معاني است. فايده ي آن اطلاع از معاني کلمات و احاطه به آن براي ايجاد ارتباط و فهم سخن ديگران است (1). لغت عربي را يکي از مشتقات لغات سامي مي دانند که منسوب به « سام بن نوح » است. نکته ي قابل توجه اينکه آنچه قطعي است، اين است که زبان عربي بسياري از اصول، قواعد و مقررات زبان سامي قديم را حفظ کرده است. در حالي که ساير لغات سامي از چنين مزيتي برخوردار نيستند. پاره اي از ويژگي هاي لغات سامي را چنين برشمرده اند:
1- بيشتر بر حروف صامت تکيه دارند نه ساير حروف صدادار، 2- اغلب در اشتقاق به ريشه ي سه حرفي برمي گردد، 3- در اکثر لغات سامي، ريشه، فعلي است، حتي در اسامي جامد و کلمات دخيل، فعل اساس همه چيز است، 4- با اضافه کردن حروف زائد مي توان زماني جديد ساخت، 5- در لغات سامي ادغام دو کلمه براي اينکه کلمه اي واحد با معناي مرکب ساخته شود وجود ندارد و 6- کلمات دو حرفي مثل يد، تب، ام، بر افعال مشتق شده از سه حرف مثل کتب و اَکَل مقدم اند (2).
در هر حال اهميت زبان عربي و حفظ آن، عمدتاً به خاطر پاسداري از زبان قرآن مجيد بوده است. مسلمانان به خاطر شدت علاقه به دين جديد نهايت تلاش را در فهم قرآن کردند و براي حفظ و صيانت آن از دستبردهاي ادبي يا کج فهمي و بي سليقگي، به وضع اصول و قوانين پرداختند. علي (عليه السلام) پايه گذار اين تفکر شد. اعراب در قرون اوليه، براي يافتن لغات اصيل در باديه ها به سير مي پرداختند. ابن عباس به عنوان شاگرد برجسته علي (عليه السلام) از پيشوايان و پيش قراولان در اين راه بوده است. بين علم حديث و علم لغت، پيوندي خاص است. در آموزش هاي قرون اوليه ي اسلامي، از آنجا که دانشجو مي بايست از علوم شريعت چيزي بياموزد، از علوم لغت و بلاغت نيز به ناگزير بايد اطلاعي مي داشت. آنگاه تخصص در يکي از علوم ديني مطرح مي شد. فروع مختلف در علم لغت، دانشجو را در فهم نص ياري مي کرد. از طرف ديگر، متخصص يکي از علوم لغوي نيز به ناگزير از ادب قرآن و حديث چيزي مي آموخت. ابن فارس گويد: همانا براي علم عربيت، اصل و فرعي است. اما فرع، پس همانا معرفت اسماء و صفات است، مانند رجل، فرس، طويل و حقير و اما اصل، پس همانا، وضع لغت و تقدم و منشأ آن است و نيز تحقيق در مخاطبات مرسوم عرب و آنچه را که به صورت حقيقي و مجازي ساخته است.
از اواسط قرن سوم، علم لغت گام هاي وسيعي برداشت که سرآغاز تنظيم معاجم ( لغت نامه ) بود. سه گام مهمي که در اين زمينه برداشته شد عبارت است از: 1- ضبط مفردات در معاجم و کتب لغت، 2- اصلاح خطاهاي شايع لغوي و 3- نظر در اصول الفاظ و معاني آن (3).
تدوين لغت نامه شامل مجموعه اي از واژگان يک يا چند زبان است که بر پايه ي نظمي در شناسه اي الفبايي يا موضوعي گرد آمده باشند و فعاليتي است که به اندازه ي توجه بشر به ارتباط نوشتاري قدمت دارد. هدف فرهنگ نگاري، تدوين مجموعه اي است که به مباني هميشه متغير واژه ها مي پردازد. عبدالغفور عطار در مقدمه ي کتاب صحاح جوهري به اعتباري مراحل تدوين معاجم را دو و به اعتباري چهار قلمداد کرده است (4)، ولي عده اي آن را به سه مرحله تقسيم کرده اند که عبارت است از: 1- مرحله ي صوتي که پرچمدار آن خليل بن احمد فراهيدي ( 184 ق ) است و مورخان او را اولين کسي مي دانند که الفاظ را به ترتيب حروف معين کرد. گويند ليث بن نصر ( 248 ق ) از خراسان کار او را تمام کرد. افرادي که از اين روش استفاده کرده اند، عبارتند از: ابن دريد در جمهره ( 321 ق )، قالي در بارع ( 356 ق )، ازهري در تهذيب ( 370 ق ). ابن سيده در محکم ( 458 ق ) و بتاني در الموعب ( 436 ق )؛ 2- مرحله ي دوم الفبايي: در اين مرحله، معجم به اعتبار حرف آخر کلمه، با تقيد به حرف اول تنظيم شد. پرچمدار اين مکتب، جوهري، صاحب کتاب صحاح اللغة است ( 398 ق ). کساني که از اين روش پيروي کرده اند عبارتند از: ابن فارس در مجمل ( 390 )، صغاني در عباب ( 650 ق )، ابن منظور در لسان العرب ( 770 ق ) و فيروزآبادي در قاموس المحيط ( 817 ق )؛ 3- مرحله ي دوم الفبايي که کلمات به اعتبار حرف اول کلمه بدون توجه به حرف آخر آن تنظيم شد. اين همان روش فرهنگ هاي جديد است. استاد عبدالغفور عطار آن را به برمکي نسبت مي دهد، ولي بعضي آن را به زمخشري در اساس البلاغه ارجاع مي دهند. از کساني که از اين روش استفاده کرده اند، فيومي ( 770 ق ) در مصباح المنير و بطرس البستاني در 1883 م در قاموس محيط المحيط است (5).
شرح کتاب هاي مبسوط، متوسط و مختصر در اين زمينه در کتابشناسي هاي معروف از جمله مصباح السعاده و مصباح السياده طاش کبري زاده وجود دارد ( طاش کبري زاده، علم اللغه ). فرهنگ نويسي در زبان فارسي سابقه اي بس ديرينه دارد. ابن نديم ( 385 ق ) در الفهرست، قديم ترين واژه نامه را کتاب لغت ابوعيسي بن علي بن داود الجرح از بزرگان سده ي سوم و اوايل سده ي چهارم هجري معرفي مي کند که از آن اطلاعي در دست نيست. برخي به استناد آنچه در کشف الظنون آمده، کتاب تاج المصادر را منسوب به رودکي ( 329 ق ) دانسته و آن را نخستين واژه نامه ي فارسي برشمرده اند. ولي سعيد نفيسي آن را رد کرده است. بعضي رساله ي ابوالفضل بيهقي را اولين واژه نامه ناميده اند که حاوي اصطلاحات ترسلي و دبيري است. گروهي نيز رساله ي ابوحفص سغدي را نخستين واژه نامه ي فارسي پنداشته اند. عده اي هم قطران تبريزي را اولين واژه نامه نويس مي دانند، اما از اين فرهنگ ها فقط نامي مانده است. تنها مي توان از لغت فرس اسدي طوسي نام برد که از آن اثري موجود است (6).
[1] ابن بُشران، ابوغالب محمد بن احمد بن سهل واسطي
نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوغالب / ابن بشران، -
اسم اشهر: ابن بشران با بَشْران يا بشيران، ابن خاله
سال و محل تولد: 380 ق، روستاي نهرسابس
سال و محل وفات: 462 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: لغت، شعر و حديث
استادان: ابن جلاب، ابن دينار کاتب، ابواسحاق رفاعي و ابن کُردان
سرگذشتنامه:
ابن بُشران در روستاي « نهرسابس » نزديک واسط در عراق به دنيا آمد. ابن بشران چندان در نحو، لغت، ادب و حديث تبحر داشت که از گوشه و کنار طالبان علم و دانش براي استفاده از محضرش به واسط سفر مي کردند. وي روايت و درايت را در خود جمع کرده و داراي اخلاقي نيکو و بياني شيوا بود. در ترويج و اشاعه ي ادب و ديوان هاي شعر سهم بسزايي داشت. او از زمره ي کساني بود که در نزد قاضيان واسط براي شهادت در محکمه از عدالت و وثوق لازم برخوردار بودند.آثار:
احتمال مي رود که ابن بشران کتابي در شعر داشته که شامل اشعار استادش ابواسحاق رفاعي هم بوده است، اما کتاب هاي وي در اثر گذشت زمان از بين رفته است.اضافات:
کساني که از وي روايت کرده اند عبارتند از: ابوالمجد بن جَهور، ابوالفضل بن جهور، ابوعبداله محمد بن ابي نصر حُمَيدي، علي بن محمد جلابي و...مجموعه ي اشعار وي که معاني عاطفي و زاهدانه در آنها غلبه دارد، و هر يک با قيافه اي آمده است در منابع گوناگون پراکنده است.
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 113.[2] ابن جِنّي، ابوالفتح عثمان بن جنّي موصلي
نام: عثمان
نام پدر: جنّي
کنيه و لقب: ابوالفتح / ابن جنّي
اسم اشهر: ابن جنّي
سال و محل تولد: 321 ق، موصل
سال و محل وفات: 392 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: لغت و ادب
استادان: ابوعلي فارسي و احمد بن محمد ابوالعباس موصلي ( اخفش دوم )
شاگردان: ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانيني، ابوالحسن علي بن عبيدالله سمسمي، ابواحمد عبدالسلام بصري، علي بن زيد قاشاني، ثابت بن محمد جرجاني، ابوعبدالله حسين بن احمد بن نصر، محمد بن عبدالله ابن شاهويه و...
سرگذشتنامه:
ابن جنّي در موصل زاده شد. از دوران کودکي و نوجواني او اطلاعي در دست نيست، جز اينکه در آغاز جواني در جامع موصل فقط به تدريس مشغول، به صرف و نحو و لغت و ادب عربي عالم بوده است.آثار چاپي:
الالفاظ المهموزة، تفسير در جزوة ابي نواس، تفسير تصريف مازني يا المنصف، التمام في تفسير، الخاطريات، الخصائص، سرالصناعة، شرح مستغلق ابيات الحماسة و اشتقاق اسماء شعرائها، علل التثنية، الفتح الوهبي علي مشکلات المتنبي، الفسر يا تفسير ديوان المتنبي الکبير، اللمع في العربية و المحتسب في شرح الشواذ.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 252.[3] ابن خالويه، ابوعبدالله حسين بن احمد بن خالويه
نام: حسين
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوعبدالله [ذوالنونين]
اسم اشهر: ذوالنونين
سال و محل تولد: همدان، 295 ه
سال و محل وفات: 370 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: لغت، شعر، ادب، علوم قرآني، قرائت و حديث
استادان: ابن دريد، ابوبکر بن انباري، نفطويه، ابوسعيد سيرافي و ابن مخلد. علوم قرآني را از قاري بزرگ ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت.
شاگردان: ابوبکر خوارزمي، معاني بن زکريا نهرواني و عبدالمنعم بن غليون، همچنين گفته اند که ابوالحسين نصيبي « کتاب آل » او را نزد خود وي خوانده است.
همفکران و رقيبان: متنبي و ابوعلي فارسي
مناصب و مقام ها: نديم و آموزگار فرزندان سيف الدوله ي حمداني
سرگذشتنامه:
ابن خالويه در آغاز جواني براي تحصيل به بغداد، از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. آنگاه وي به دربار سيف الدوله ي حمداني راه يافت و نزد او به مقامي رفيع رسيد و نديم وي و آموزگار فرزندانش گرديد. ذهبي او را « شيخ العربية » ناميده و ابوعمروداني وي را دانا به زبان عربي، حافظ لغت، بصير در قرائت و ثقه در حديث دانسته است. گرچه ابن خالويه بيشتر زندگاني خود را در حلب گذراند، اما گزارش هايي درباره ي سفرهاي او به بيت المقدس، حمص و ميافارقين در دست است. وي همچنين به يمن سفر کرد. ابن خالويه سرانجام بر اثر بيماري در حلب درگذشت.آثار:
آثار چاپ شده: اشتقاق الشهور و الايام، کتاب الالفات، اعراب ثلاثين سورة من القرآن الکريم، البديع في القراءات، الحجة في القراءات السبع، رسالة في اسماء الريح، شرح مقصورة ابن دريد، ليس في کلام العرب و مختصر في شواذ القرءات من کتاب البديع.آثار چاپ نشده:
الاسد يا في اسماء الاسد، الجمل في النحو، رسالة في اصول النمرات التي في الاسماء و الافعال و الحروف، رسالة في ماجاء مثني و العشرات.آثار از دست رفته و منسوب: کتاب آل، الافق، الاخبار في الرياض، اسماء الحية، الامالي، الامامة، اسماء ساعات الليل و چندين کتاب ديگر.
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 403-3 / 404؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 317.[4] ابن فارس، ابوالحسين احمد بن فارس بن زکريا بن حبيب
نام: احمد
نام پدر: فارس
کنيه و لقب: ابوالحسين [ن.م]
اسم اشهر: ابن فارس
سال و محل تولد: [ن.م] کرسف از توابع قزوين
سال و محل وفات: 395 ق، ري
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: لغت، شعر و ادب
استادان: از معروف ترين استادان وي مي توان از: پدرش زکريا بن قاموس، ابوالفضل محمدبن عميد، علي بن ابراهيم بن سلمه قطان، ابوالقاسم سليمان بن احمد بن ايوب طبراني، ابوسعيد سيرافي نام برد.
شاگردان: بديع الزمان همداني پايه گذار فن مقامه نويسي، صاحب بن عباد، ابوالفتح بن عميد، ابوطالب مجدالدوله و...
سرگذشتنامه:
درباره ي سال تولد او اطلاعي در دست نيست و علت آن بي گمان روستازادگي و گمنامي او در آغاز زندگي بوده است. وي در قزوين نزد پدرش زکريا که فقيهي شافعي مذهب و دانشمندي اهل لغت و ادب بود، دانش آموخت. وي تشنه ي آموختن بود و در اين راه از هيچ کوششي فروگذار نکرد. در قزوين، همدان، زنجان، ميانه، اصفهان و بغداد به تحصيل پرداخت. ابن فارس به زودي در فقه، حديث، نحو، لغت، شعر و ادب دانش کافي به دست آورد و شهرتش عالمگير شد. وي که فقيه زبردستي بود، به شيوه ي اهل حديث، مجلس املا داشت. وي به امور دنيا سخت بي اعتنا بود و به همين سبب همواره از خوارمايگي هم روزگارانش شکوه داشت و چندان بخشنده بود که گاه حتي جامه و فرش خانه ي خويش را به نيازمندان مي بخشيد. ابن فارس در ري درگذشت.آثار چاپي:
ابيات الاستشهاد، الاتباع و المزاوجة، اوجز السيرلخير البشر، تمام فصيح الکلام، کتاب ثلاثة، الحورالعين، الخضارة، ذم الخطاء في الشعر، الصاحبي في فقه اللغة و سنن العرب و کلامها، کتاب فتيا فقيه العرب، الفرق بين الانسان و غيره من الحيوان في اشياء من الخلق و الخُلق، اللامات، متخير الالفاظ، المجمل في اللغة، المذکر و المؤنث، مقالة في اسماء اعضاء الانسان يا خلق، مقالة کلا و ما جاء منها في کتاب الله، مقاييس اللغة يا معجم مقاييس اللغة و النيروزآثار خطي:
اخلاق النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)، الانواء، تفسير اسماء النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)، حلية الفقهاء، رسالة في فرائض العرب، رسالة في المعاريض، شرح ديوان الحماسه ي ابوتمام، فوائد الفاظ القرآن،قصص النهار و سمرالليل و اليشکريات.آثار يافت نشده:
از جمله کتاب هايي که به وي نسبت داده شده، ولي يافت نگرديده عبارتند از: اشتقاق اسماء البلدان، اصول الفقه، الاضداد، الافراد، الامالي، الامثلة الاسجاع، الانتصار لثعلب، التاج، الثياب و الحلي، جامع التأويل في تفسير القرآن و تعدادي کتب ديگرمنابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 372-368؛ عطار، مقدمه ي صحاح، 71.[5] ابوطيّب لُغَوي، عبدالواحد بن علي عسکر حلبي
نام: عبدالواحد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوطيب [ن.م]
اسم اشهر: ابوطيب لغوي
سال و محل تولد: [ن.م] عسکر مکرم يکي از شهرهاي اسلامي خوزستان
سال و محل وفات: 351 ق ( مقتول )
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: لغت و ادب
استادان: ابوعمر زاهد معروف به غلام ثعلب و ابوبکر محمد بن يحيي صولي کتاب
شاگردان: ابن قارح
همفکران و رقيبان: ابن خالويه رقيب وي بود
سرگذشتنامه:
به رغم شهرت وي آنچه منابع کهن از زندگي و احوال او به دست داده اند، بسيار مختصر است. وي ظاهراً پس از فراگرفتن مقدمات علوم در زادگاه خود به بغداد رفت و نزد مشايخ آن دوران به تحصيل پرداخت و آنگاه که آوازه اي يافت، بغداد را ترک گفت و راهي حلب شد. حلب در آن زمان از مراکز مهم علم و ادب شمرده مي شد و بارگاه سيف الدوله حمداني و همچنين محل تجمع اساتيدي چون فارابي، متنبي و ابوالفرج اصفهاني و ابن خالويه بود. ابوطيب در آن شهر به رقابت با ابن خالويه پرداخت. وي تا پايان عمر در حلب ماند. خود و پدرش در حمله ي مسيحيان به حلب کشته شدند.آثار:
الابدال، الاتباع يا لطيف الاتباع، الاضداد في کلام العرب، شجرالدر، المثني و مراتب النحويين. ابوطيب اثري مفصل با عنوان الفرق يا الفروق نيز داشته است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 653-5 / 654.[6] ازهري، ابومنصور منصور محمد بن احمد بن ازهر بن طلعه ي بن نوح بن ازهر
نام: محمد
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابومنصور [ن.م]
اسم اشهر: ازهري
سال و محل تولد: 282 [ن.م]
سال و محل وفات: 1-370 ق، هرات
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: لغت، فقه، حديث، ادب و نحو
استادان: نفطويه، ابن دريد، ابن السراج، ربيع بن سليمان و ابوالعباس ثعلب
سرگذشتنامه:
ازهري مدتي در بلاد عرب به جهت تحصيل لغت متفرقه سياحت ها کرده و در اثناي سفر به قومي از باديه نشينان که از قرامطه بوده برخورد مي کند و در دست آنان اسير مي شود آنان، به جهت تعيين مواضع باراني که در تابستان بدرد آنها بخورد مي گشتند، و ديرگاهي در ميان ايشان زيسته و از کلمات و گفتگوهاي ايشان که اصلاً به لغات بيگانه مخلوط نبوده و به زبان طبيعي بدوي حرف زده و خطا و غلطي را در گفتارشان راه نبود، الفاظ و کلمات بسياري جمع کرده و به کتاب تهذيب خويش مي افزايد و اين اسارت توفيقي براي اجراي مرام او مي شود.آثار:
الادوات، تفسير اصلاح المنطق، تفسير الفاظ مختصر مزني، تفسير السبع الطوال، التقريب في التفسير، تهذيب اللغة، شرح الاسماء الحسني، شرح شعر ابي تمام، شرح غرائب الفاظ مستعمل فقها، علل القرائات، معاني شواهد غريب الحديث و معرفة الصبحاضافات:
ابومنصور جامع شتات لغت عرب و مطلع بر اسرار و دقائق آن است و کتاب تهذيب را در لغت تصنيف کرد و آن در بيش از 10 جلد از کتب برگزيده لغت است.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 64؛ وفيات الاعيان، 1 / 635؛ معجم الادبا، 27 / 164؛ دهخدا، 2 / 2000؛ طاش کبري زاده، 764.[7] اسدي طوسي، علي بن احمد
نام: علي
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابونصر يا ابومنصور، اسدي
اسم اشهر: اسدي طوسي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 465 ق
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: لغت و شعر
سرگذشتنامه:
نسبت او به پادشاهان عجم مي رسد، از فحول شعراي خراسان و اکابر بلغاي آن سامان و در عمر خود مقتداي پارسي گويان بود. او به جانب عراق و آذربايجان سفر کرده و در عراق آل بويه و آل زيار را مدح گفته است. سپس در آذربايجان به ملازمت شاه ابودلف حکمران اران رسيده و گرشاسب نامه را که گروهي به شاهنامه ي فردوسي ترجيحش مي دهند، به نام وي به نظم درآورد. وي با حکيم قطران تبريزي معاصر بوده است. از الطاف اشعار اسدي طوسي قصائدي است که در صنعت مناظره گفته و داراي مضامين متين، علمي و حکيمانه مي باشد.آثار:
لغت فرس اسدي، گرشاسب نامه.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 66.[8] ثعالبي، عبدالملک بن محمد بن اسمعيل
نام: عبدالملک
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابومنصور، امام المصنفين يا رأس المؤلفين
اسم اشهر: ثعالبي
سال و محل تولد: -، نيشابور
سال و محل وفات: 429 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: لغت و ادب
سرگذشتنامه:
ثعالبي منسوب به ثعالب جمع ثعلب به معني روباه است که شغلش پوستين دوزي از پوست روباه بوده است و به همين جهت او را فراء نيز گويند که از فرو به معناي پوستين اشتقاق يافته است.آثار:
احساس المحاسن، الاعجاز و الايجاز، الامثال، بردالاکباد في الاعداد،التمثيل و المحاضرة، ثمار القلوب في المضاف و المنسوب، خاص الخاص، سمرالبلاغة و سرالبراعة، سرالأدب في مجاري کلام العرب، شمس الادب في استعمال العرب، غرر اخبار ملوک الفرس، الفوائد و القلائد، فقه اللغة، الکتابة و التعريض، کنزالکتاب، لطائف المعارف، اللطائف و الطرائف، مرآت المروات، مکارم الاخلاق، المنتحل، مونس الوحيد، نثرالنظم و حل العقد و يتيمة الدهر في محاسن اهل العصر.اضافات: « يتيمة الدهر في محاسن اهل العصر » حاوي تراجم احوال مشاهير شعراي عصر خود و منتخبات اشعار ايشان بوده و در حقيقت تتمه و تذييل کتاب « البارع في اخبار الشعرا » اثر هرون بن علي منجم بغدادي است.
منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 233.[9] جوهري، اسماعيل بن حماد نيشابوري
نام: اسماعيل
نام پدر: حماد
کنيه و لقب: ابونصر [ن.م]
اسم اشهر: جوهري
سال و محل تولد: [ن.م] فاراب
سال و محل وفات: ( 333 يا 353 ) يا ( 396 يا 398 يا 400 ه )، فاراب
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: لغت و ادب
استادان: سيرافي، فارسي و اسحاق بن ابراهيم فارابي
سرگذشتنامه:
او در علم، فطانت و ذکاوت نادره ي دوران و اعجوبه ي زمان و بالخصوص در لغت و فنون ادبيه پيشواي اهل لغت و مرجع علماي عربيه بود. جوهري به جهت تحصيل لغت و عرب و اطلاع بر نکات و حقائق مشکلات و دقائق و معضلات آن به بلاد مصر و نجد و حجاز و شام مسافرت ها کرد. با اينکه زبان مادري او ترکي بوده از پيشوايان لغت عرب محسوب و نخستين کسي است که لغات عربيه را به ترتيب حروف هجاء مرتب نموده است.ثعالبي در يتيمة الدهر گفته است: جوهري را کتابي به نام صحاح در لغت است که از جمهره نيکوتر و از تهذيب اللغه واقع بينانه تر و از مجمل اللغه سهل التناول تر است. ابومحمد اسماعيل بن محمد نيشابوري در وصف کتاب صحاح گفته است:
هذا کتاب صحاح سيدما *** صُنّفَ قبل الصحاح في الادب
يشمل انواعه و يجمع ما *** فُرِقَّ في غيره من الکتب
آثار:
بيان الاعراب، صحاح اللغة و عروض الورقة.آثار چاپي:
مقدمه ي نحو و کتاب صحاح.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 287؛ مقدمه ي صحاح جوهري، بخش 2.[10] ربعي، علي بن عيسي بن فرج بن صالح ربعي
نام: علي
نام پدر: عيسي
کنيه و لقب: ابوالحسن
اسم اشهر: ربعي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 420 ق، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: لغت و ادب ( نحو )
استادان: سيدرضي و ابوعلي فارسي
سرگذشتنامه:
او ادبيات را در بغداد از سيرافي فراگرفته پس به شيراز رفته و بيست سال از ابوعلي فارسي تلمذ نموده، باز به بغداد برگشت. ابوعلي مي گفته که چيزي از مسائل نحويه و فنون عربيه نمانده که ربعي محتاج به سئوال آن باشد و نيز گويد اگر از مشرق تا مغرب سياحت کنم، کسي را پيدا نخواهد کرد که معرفتش در نحو بيشتر از ربعي باشد. ابن خلکان گويد روزي ربعي در کنار دجله گردش مي کرده، پس ديد که سيد مرتضي و سيد رضي و عثمان بن جني در کشتي نشسته اند، در آن حال گفت عجب تر از احوال شريفين آن است که عثمان نزد ايشان نشسته و علي ( ربعي ) در کنار شط دور از ايشان راه مي رود.آثار:
البدايع در نحو، شرح الايضاح، شرح البلغة و شرح مختصر الجرميمنابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 72.[11] قالي، اسمعيل بن قاسم بن عبدون
نام: اسمعيل
نام پدر: قاسم
کنيه و لقب: ابوعلي
اسم اشهر: قالي
سال و محل تولد: 303 ه، شارجرد
سال و محل وفات: 356 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: لغت، حديث و ادب
استادان: زجاج، اخفش صغير، ابن دريد، ابن الانباري، نفطويه و درستويه
سرگذشتنامه:
او از مولد خود منازجرد از ولايت ديار بکر به موصل رفته و احاديث بسياري از ابويعلي استماع نموده و به فاصله ي دو سال به مصاحبت تجار قاليقلا از مضافات ارمنيه از بلاد ديار بکر بغداد رفته و به همين جهت به قالي که منسوب بدان شهر را گويند، ملقب و مشتهر گرديد و در علم لغت حافظ ترين مردم بوده و در نحو نيز مذهب بصريين را ستوده و سپس در شهر قرطبه از بلاد اندلس اقامت گزيده و مشمول مراحم حکم بن عبدالرحمن ملک اندلس که بسيار علم دوست بوده گرديده است.آثار:
الابل و نتاجها، البارع در لغت، تفسير السبع الطوال، حلي الانسان، خلق الانسان، شرح القصائد المعلقات، فعلت و افعلت، مقاتل الفرسان، المقصور و الممدود، النوادر و غير اينها.آثار چاپي:
الامالي، که در مصر، ليدن و قاهره چاپ شد.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 278؛ عطار، مقدمه ي صحاح جوهري، 74.[12] اِبن بَرْهان، ابوالقاسم عبدالواحد بن علي عُکْبَري
نام: عبدالواحد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوالقاسم [ن.م]
اسم اشهر: ابن برهان
سال و محل تولد: حدود 375 ق، شهرک عکبرا نزديک بغداد
سال و محل وفات: 456 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: حنفي
رشته ي علمي و تخصص: فقه، لغت، حديث نسب شناسي، ادب و کلام
شاگردان: ابوالکرم مبارک بن فاخر نحوي
سرگذشتنامه:
در فقه تابع مذهب حنبلي بود، اما پس از مدتي به مذهب حنفي گرويد. در کلام پيرو مذهب مرجئه ي معتزله بود. از دوران کودکي و جواني او اطلاعي در دست نيست، همين قدر مي دانيم که در بغداد در مجلس درس بسياري از علما حاضر مي شد و ادب و فقه و کلام را نزد آنان مي آموخت. خوي شگفت و عادات غريب او موجب شد که بسياري از نويسندگان به خصايص اخلاقي او اشاره کنند. مثلاً نوشته اند او مردي تندخوي بود يا آورده اند که اگر با شاگردان خود خوش رفتاري مي کرد، حتماً از او آثاري مکتوب باقي مي ماند.آثار:
اصول اللغة، الاختيار في الفقه، اللمع و شرح اللمع.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 104 - 103؛ خطيب بغدادي، 11 / 17.[13] ابن حجاج، ابوعبدالله حسين ابوعبدالله حسين بن احمد بن احمد
نام: حسين / حسن
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوعبدالله، معلم ثاني / تالي تلو امرؤالقيس / مهلهل بن وائل
اسم اشهر: ابن حجاج
سال و محل تولد: [ن.م] بغداد
سال و محل وفات: 391 ق، بغداد
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: شعر و لغت
استادان: ابن رومي، مهلبي وزير، ابن العميد، عضدالدوله و صاحب بن عباد.
مناصب و مقام ها: فقيه، محتسب گل بغداد ( متولي حسبه )، يک بار در عهد المقتدر عباسي و بار ديگر در عهد عزالدوله ي ديلمي
سرگذشتنامه:
وي در نيل، نزديک بغداد متولد شد و در بغداد علم و ادب آموخت. عمري دراز يافت و به گفته ي علامه اميني در الغدير حدود 130 سال عمر کرد. خبر تلمذ او نزد ابن رومي ( م 282 ق ) دليل آن است که لااقل ده سال قبل از آن تاريخ ولادت يافته بود. پس از مرگ، جنازه اش را طبق وصيت وي به بغداد ( مشهد کاظميه ) برده و پايين پاي امام موسي کاظم (عليه السلام) دفن کرده اند. ابن حجاج از شعراي غدير و مداح اهل بيت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم) بود و به مخالفان و غاصبان حقوق ايشان به سختي مي تاخت. او هرزه درايي و پره دري را در شعر، مکتب خود ساخت که به قول برخي نويسندگان کهن تنها با امرؤالقيس شاعر عرب قابل قياس است. وي به شيوه ي نياکان در نوجواني کار کتابت پيشه کرد و به خدمت ابواسحاق ابراهيم صابي که خود از منشيان و ديوانسالاران آل بويه در بغداد بود درآمد. ظاهراً در زمان فرمانروايي بختيار بود که کار ابن حجاج رونق يافت. وي با بياني نسبتاً متين و تهي از هرزگي، قصايد متعددي به بختيار تقديم داشت. سبک شيرين او در طنزگويي و هزل و رواني و دلچسبي مضامين و الفاظ و بحوري که براي اشعار خود انتخاب مي کرد، او را به نام يک شاعر درجه ي اول مشهور ساخت و فضائل ديگر او را تحت الشعاع قرار داد.آثار:
الحسن من اشعار الحسين ( شعر ) و درة التاج في شعر ابن الحجاج ( ده جلد ).منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 1 / 313؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 8-312.[14] ابن ناقيا، ابوالقاسم عبدالله ( عبدالباقي ) بن محمد بغدادي
نام: عبدالله
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم [ن.م]
اسم اشهر: ابن ناقيا
سال و محل تولد: 410 ق، بغداد
سال و محل وفات: 485 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب، لغت و خوشنويسي
استادان: ابواسحاق شيرازي و پدرش
سرگذشتنامه:
ابن ناقيا در بغداد در حريم طاهري ( محله اي که سابقاً کاخ هاي طاهريان در آن واقع شده بود )، چشم به جهان گشود. وي مقدمات دانش و ادب را نزد پدر و ديگر دانشمندان و اديبان آن سامان فراگرفت. ابن ناقيا بيش از هر چيز به « هزل » و « مجون » شهرت يافته است. ابن ناقيا بسيار شعر مي سرود و طبعي روان داشت. وي خطي خوش و خوانا نيز داشت.آثار چاپي:
الجمال في تشبيهات القرآن و مقامات.آثار خطي:
شرح الفصيح.آثار يافت نشده:
اغاني المحدثين يا المختصر في الاغاني، ديوان الرسائل، ديوان بزرگ شعر، مُلَح المکاتب و ملح الممالحة.اضافات: ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبيدالله خرقي ( حرفي )، ابوطالب محمد بن علي عشاري، امير ابومحمد حسن بن عيسي بن مقتدر، ابوالقاسم علي بن محمد تنوخي، ابوالحسين بن احمد بن نقور، ابوالخطاب محمد بن علي تنوخي، ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد مطرز و ابوالحسين محمد بن محمد بصري از جمله کساني هستند که ابن ناقيا از آنان شعر و ادب روايت کرده است. کساني چون عبدالوهاب انماطي و ديگر شيوخ، ابن جوزي، رئيس ابوالمظفر شجاع بن فارس ذهلي، هبة الله بن علي بن محلي و محمد بن ناصر سلامي از او روايت کرده اند.
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 20-21.[15] اَبورياش قِيْسي، احمد بن ابراهيم
نام: احمد
نام پدر: ابراهيم
کنيه و لقب: ابورياش [ن.م]
اسم اشهر: ابورياش قيسي
سال و محل تولد: [ن.م] يمامه
سال و محل وفات: 339 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب، لغت، رجال و نسب شناسي
شاگردان: تنوخي و ابوعبدالله حسين بن علي نمدي
همفکران و رقيبان: ابن لنکک
مناصب و مقام ها: مسئول دريافت ماليات و عوارض کشتي ها در آبادان
سرگذشتنامه:
ابورياش در باديه ي يمامه متولد شد. آنگاه به بصره رفت و به تحصيل علم و ادب پرداخت. به گفته ي تنوخي وي نخست سپاهي بود، ليکن پس از چندي سپاهيگري را کنار گذاشت و به کسب علم و سرودن شعر و روايت آن پرداخت. وسعت معلومات وي در اخبار، انساب، ايام عرب و نيز اشعار جاهلي مورد ستايش بسيار قرار گرفته است. رفتار ناشايست و صفات نکوهيده ي وي به ويژه در محافل بزرگان موجب شد که برخي از شاعران هم روزگارش از جمله ابن لنکک و ابوعثمان خاوري او را موضوع و مايه ي اصلي هجويات خود قرار دهند. ابورياش از حافظه اي قوي برخوردار بود و به قولي 5000 ورق و 20/000 بيت شعر از حفظ داشت.آثار:
شرح هاشميات کميت و حماسه ي رياشيه يا الرياش المصطنعيمنابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 490.[16] ابوعبدالله حسين بن محمد بن عبدالوهاب
نام: حسين
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوعبدالله
اسم اشهر: بارع بغدادي / بارع دباس
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب، لغت و قرائت
سرگذشتنامه:
اوبا ابن الهبارية کمال مصاحبت و يگانگي داشته و لطائف و مزاح بسياري در ميان ايشان وقوع يافته و بارع به نوشته ي بعضي، از اکابر شيعه بوده و از خانواده ي وزارت مي باشد چون قاسم بن عبدالله وزير معتضد و مکتفي بوده و در زمان وزارت خود، ابن الرومي را مسمون گردانيد و اما دباس بر وزن عباس، به عربي دوشاب فروش را گويند، بنا به ظاهر عبارت صاحب روضات و ابن خلکان صفت خود حسين بن محمد است و ظاهر عبارت فاضل محدث معاصر که صاحب ترجمه را به ابن الدباس عنوان کرده، اين است که صفت يکي از پدران او بوده است. او در آخر عمر نابينا بود.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 135؛ دائرة المعارف تشيع.[17] ابوهلال عسکري، حسن بن عبدالله بن سهل
نام: حسن
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوهلال [ن.م]
اسم اشهر: ابوهلال عسکري
سال و محل تولد: [ن.م] عسکر مُکرم
سال و محل وفات: 400 ق [عسکر مکرم]
مذهب و شريعت: معتزلي
رشته ي علمي و تخصص: شعر، ادب و لغت
استادان: ابواحمد، عسکري و پدرش ( عبدالله بن سهل )
شاگردان: ابوسعد سمّان و ابواسحاق ابراهيم بن علي
سرگذشتنامه:
ابوهلال ظاهراً همه ي عمر را در عسکر مکرم گذرانيد و همه ي آثار گرانمايه ي خويش را نيز همانجا تأليف کرد. از سخني که در ديوان المعاني آورده در مي يابيم که او ظاهراً در کودکي نزد پدر سخنان حکمت آميز را مي آموخته. شايد يکي از علل گمنام ماندن ابوهلال، همانا نام آوري و عظمت علمي استادش بوده باشد. نزديکي شاگرد و استاد به حدي رسيد که برخي ابوهلال را پسرخواهر ابواحمد پنداشتند. او چندي به خريد و فروش کالا پرداخته است.آثار:
التبصرة، الدرهم و الدينار، رسالة في العزلة و الاستئناس بالواحدة، شرح الفصيح، العمدة، ما تَلحَنُ فيه الخاصة و المحاسن في تفسير القرآن.آثار چاپي: الاوائل، التلخيص في معرفة اسماء الاشياء و نعوتها يا التلخيص في اللغة، جمهرة الامثال، ديوان شعر، ديوان المعاني، شرح ديوان ابي محجن الثقفي، الصناعتين، الکتابة و الشعر، الفروق اللغوية يا الفروق بين المعاني يا الفروق في اللغة، فضل العطاء ( فضل الاعطاء يا فضل الغناء ) و الکُرَماء
آثار خطي:
الحث علي طالب العلم، رسالة في ضبط و تحرير مواضع من ديوان الحماسة لابي تمام، المُعْرب عن المَغْرِب، من احتکم من الخلفاء الي القضاة يا ما احتکم به الخلفاء الي القضاة، نوادر الواحد و الجمع يا النوادر في العربية و الوجوه و النظائر.اضافات:
از آنجا که زبان مادري ابوهلال فارسي بوده بعيد نيست که برخي کلمات فارسي را به شيوه ي « ابونواس » به کار برده باشد.شعر ابوهلال را نويسندگان کهن پسنديده اند. باخرزي او را در صنف شاعران ري، جبال، اصفهان، فارس و کرمان نهاده. ابوهلال بيش از هر چيز به کتاب « الصناعتين » شهرت يافته است که نقد ادب محسوب مي شود. بخش اعظم کتاب او نقل آراء و عقايد گذشتگان است. پر ارج ترين اشخاص در کتاب او، صنعت پردازاني چون صاحب بن عباد و ابوتمام هستند، انواع بديع را به 35 نوع رسانده و 6 نوع خود به آن افزوده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 403.[18] تنوخي، شيخ ابوالقاسم علي بن محمد بن ابن الفهم
نام: علي
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم
اسم اشهر: تنوخي / قاضي تنوخي
سال و محل تولد: 271 ق، انطاکيه
سال و محل وفات: 343 ق، بصره
مذهب و شريعت: شيعه امامي
رشته ي علمي و تخصص: شعر، لغت، ادب، نجوم و هندسه
استادان: حسن بن احمد بن حبيب کرماني، احمد بن محمد انطاکي، فضل بن محمد عطار انطاکي، حسن بن طيب شجاعي، عمر بن ابي غيلان ثقفي، ابوبکر بن داوود، حسين بن عبدالله قطان، کسائي، ابوالحسن علي بن احمد بن کيسان، اسحاق بن سعد نسوي و ابوالحسن علي بن محمد بن وزّان
مناصب و مقام ها: قضاوت بصره و اهواز
سرگذشتنامه:
مقدمات و فنون ادب و فقه حنفي را در زادگاهش انطاکيه فراگرفت و در سال 306 ق وارد بغداد گرديد. فقه و حديث را از علماي بغداد آموخت و نيز نجوم و هيئت را از کسائيِ منجم و نحو را از ابوالحسن علي بن احمد بن کيسان، اسحاق بن سعد نسوي، ابوالحسن علي بن محمد بن وزّان فراگرفت و به مقام عالي علمي نائل گرديد. وي چند سال نيز مقام قضاوت بصره و اهواز را داشت. سپس از بصره به شام رفت و به دربار سيف الدوله ي حمداني راه يافت و او مقدمش را گرامي داشت و تنوخي اشعاري در مدح او سرود. سيف الدوله نامه اي به دربار عباسي و آل بويه نگاشت و از آنها خواست تا او را احترام کرده و منصبي بزرگ به او اعطا کنند. وي به بغداد بازگشت و مورد احترام واقع گرديد و روابطي دوستانه با مهلبي وزير معزالدوله ي ديلمي و المطيع لامرالله خليفه ي عباسي داشت. خطيب بغدادي که از شاگردان تنوخي صغير نوه ي صاحب ترجمه است، به شرح حال وي پرداخته است. در تاريخ بغداد نسبت او را تا عمرو بن فهم بن تيم الله از ملوک تنوخ از شهرهاي يمن ضبط کرده است.آثار:
قصيده ي معروف بائيه، العروض و کتاب علم القوافي.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 5 / 122؛ دهخدا، ص 524؛ ريحانة الادل، 1 / 225.[19] ابن دُرُسْتويه، ابومحمد عبدالله بن جعفر بن درستويه بن مرزبان فارسي فَسَوي
نام: عبدالله
نام پدر: جعفر
کنيه و لقب: ابومحمد، فسوي
اسم اشهر: ابن درستويه
سال و محل تولد: 258 ق، فسا
سال و محل وفات: 347 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: محدث، اديب، لغوي و نحوي
استادان: ابويوسف يعقوب بن سفيان فَسَوي، مبَّرد و ثعلب
شاگردان: ابوعلي قالي اسماعيلي بن قاسم بغدادي، مرزباني، ابواسحاق طبري و ابوطاهر مقري
سرگذشتنامه:
ابن درستويه از کودکي در سفرهاي پدر به شيوه ي معمول محدثان براي جمع آوري حديث با وي همراه گرديد و تقريباً دوازده ساله بود که پدرش وارد بغداد شد و با محدث بزرگ آنجا عباس دُوري ( م 271 ق ) ملاقات کرد. ابن درستويه از اين سفر به زادگاهش بازگشت و ملازمت و مصاحبت ابويوسف يعقوب بن سفيان فَسَوي را که از مورخان و محدثان بزرگ بود، برگزيد. وي پس از درگذشت نخستين مربي و استادش يعقوب فسوي ( 277 ق ) بار ديگر راهي بغداد شد و شاگردان و مصاحبت مبرَّد را که حدود هفتاد سال داشت اختيار کرد.آثار چاپي:
تصحيح الفصيح يا شرح الفصيح يا شرح فصيح ثعلب، شرح ما يُکتَب بالياء من الاَسماء المقصورة و الافعال، کتاب الکتاب، التوسط در باب علوم قرآني، العروض يا جوامع العروض و المکتفي.آثار خطي:
الارشاد، الحي و الميت يا الحياة و الموت و خبر قُسّ بن ساعدة و تفسيره. آثار منسوب: الاحتجاج للقراء، اخبار النحويين، الازمنة ( ناتمام )، اسرار النحو ( ناتمام )، الانتصار لکتاب العين و انهُ للخليل و 29 اثر ديگر که به وي نسبت داده شده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 496-493؛ ابن نديم، 69.[20] اِبن طَرارا، ابوالفرج مُعافي بن زکريا بن يحيي بن حميد بن رجا حماد بن داوود جريري قاضي نهرواني
نام: معافي
نام پدر: زکريا
کنيه و لقب: ابوالفرج / ابوالفتح
اسم اشهر: ابن طرارا
سال و محل تولد: 7 رجب 305 ق [ن.م]
سال و محل وفات: ذيحجه 390 ق، نهروان
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: حديث، قرائت، ادب، فقه و لغت
استادان: ابوالقاسم عبدالله بن محمد بغوي، ابوبکر عبدالله بن ابي داوود سجستاني، ابومحمد يحيي بن محمد بن صاعد، قاضي محاملي، محمد بن احمد بن ابي الثلج، محمد بن همام اسکافي، احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده، ابن شنبوذ، ابوعيسي بکار، ابومزاحم خاقاني، خضر بن حسين حلواني، ابوالقاسم بغوي، نفطويه و ديگر تلامذه ي محمد بن جرير بن يزيد طبري.
مناصب و مقام ها: وي مدتي در باب الطاق بغداد نيابت منصب قضا را برعهده داشت.
سرگذشتنامه:
اصل خاندان معافي بنا به قراين مختلف از نهروان بود، ولي در مورد محل تولد او اطلاعي در دست نيست. با توجه به مشايخ بغداد در آن زمان مي توان نتيجه گرفت که وي پيش از دوازده سالگي در بغداد به تحصيل علم اشتغال داشته است. دانسته نيست معافي در چه زماني بغداد را به قصد نهروان ترک کرده، ولي وفات او در نهروان واقع شده است. نه تنها منابع شرح حالي معافي، بلکه بررسي مشايخ او نيز ثابت نمي کند که وي در طول عمر از عراق خارج شده باشد، البته تنها يک سفر او به حجاز براي به جا آوردن مناسک حج گزارش شده است.آثار:
دو کتاب التحرير و النقر و الحدود و العقود در اصول فقه جريري، الجليس الصالح الکافي و الانيس الناصح الشافي در ادب، شرح کتاب الجرمي در نحو، المحاورة في العربية، البيان الموجز عن علوم القرآن، المعجز در علوم قرآني و کتابي در علل قرائات و تفصيل در مورد وجوه آنها، تأويل القرآن، التفسير الکبير و الشافي في مسح الرجلين.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 133-132؛ ريحانة الادب، 4 / 256.[21] صابي، ابراهيم بن هلال بن ابراهيم بن هدون يا زهرون
نام: ابواسحاق، حراني
نام پدر: هلال
کنيه و لقب:
اسم اشهر: صابي
سال و محل تولد: [ن.م] بغداد
سال و محل وفات: 348 ه، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ، شعر، ادب، لغت، رياضيات و نجوم
مناصب و مقام ها: کتابت انشاء خليفه
سرگذشتنامه:
صناعت کتابت و انشا و ترسل او، بر کمالات ديگرش غالب بوده و در بغداد از طرف خليفه ي عباسي و سلطان عزالدوله ي بختيار بن معزالدوله، کتّاب انشاء و منش رسائل بود. در حين ترسل و کتابت مطلبي از وي درباره ي عضدالدوله صادر گرديد که سبب رنج خاطر و کينه و عداوت قلبي وي گرديد. وقتي عزالدولة در سال 367 هجرت مقتول و بغداد مسخر عضدالدوله گرديد دستور داد او را حبس و لگدکوب پاي پيلانش نمايند تا در سال 371 به خاطر شفاعت بعضي از خيرخواهان، از آن تصميم منصرف گرديد، به شرط آنکه صابي نيز تاريخ دولت ديالمه را بنگارد. سپس صابي در زندان، تاريخ آن دولت را به نام عضدالدوله تأليف و به تاج المآثر موسوم گردانيد و وفات صابي در روز دوشنبه يا پنجشنبه دوازدهم شوال سيصد و هشتاد و چهارم هجرت در بغداد واقع شده و صاحب بن عباد، سيد رضي و مرتضي قصيده اي در مرثيه اش گفته اند.آثار:
تاج المآثر، تاريخ تاجي و جواب سئوالات.اضافات:
گويند مردم زبان طعن و ملامت به سيد رضي گشودند که مانند تو شريف قريشي را نشايد که کافري را مرثيه گفته باشي، در جواب گفت مرثيه ي من بر فضل و کمال اوست نه بر فوت جسد او. گويند قصيده ي سيد رضي حاوي 80 بيت مي باشد.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 413.[22] حسن بن عبدالله بن مرزبان
نام: حسن
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوسعيد
اسم اشهر: سيرافي / شيخ الشيوخ
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 368 ه، بغداد
مذهب و شريعت: حنفي
رشته ي علمي و تخصص: علوم قرآني، ادب، لغت، شعر، رياضيات، کلام، فقه، حديث و خط ( خوشنويسي )
استادان: ابن السراج و ابن دريد
مناصب و مقام ها: قضاوت مذهب ابوحنيفه
سرگذشتنامه:
از اکابر علوم عربيه در نحو، لغت، شعر، رياضيات، فقه، حديث و علوم قرآني است. تمام فنون يادگرفته را در بغداد تدريس مي کرده و مدت پنجاه سال موافق مذهب ابوحنيفه با کمال درستکاري قضاوت نموده و فتوي داده و بر حکم و قضاوت خود اصلاً اجرتي نگرفته، بلکه اصلاً چيزي از کسي قبول نکرده و با دسترنج عمل کتابت امرار معاش مي کرد، او خط بسيار خوبي داشته و همه روزه ده ورق به اجرت ده درهم که مقدار مصارف ضروريات او بوده مي نوشته و پيش از نوشتن آن ده ورق به مجلس درس و قضاوت حاضر نمي شد. در تمامي آن پنجاه سال مقام قضاوت که مقامي سراپا تهمت است، اصلاً مورد طعن و ايرادي نبوده و خرده اي بر وي نگرفتند و علاوه بر مراتب علميه، بسيار عابد و زاهد بود و چهل سال روزه گرفته است. گويند او تأسف بسياري بر ايام جواني خوردني و هرگاه يکي از اقران خود را ديدي که زودتر پير شده تسليت يافتي.آثار:
اخبار النحاة البصريين، الاقناع، الفات القطع و الوصل، دريديه، شرح مقصوره ي ابن دريد، صنعة الشعر و البلاغة، طبقات النحاة، المدخل الي کتاب سيبويه و الوقف و الابتداء.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 274.[23] ابوعلي سينا
نام: علي
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوعلي، شيخ الرئيس
اسم اشهر: ابن سينا
سال و محل تولد: 370 ق، افشنه
سال و محل وفات: 428 ق، همدان
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: فلسفه، منطق، طب، هندسه، نجوم و لغت
استادان: ابوعبدالله ناتلي
شاگردان: ابوعبيد جوزجاني، بهمنيار بن مرزبان، ابن زيله و معصومي
همفکران و رقيبان: ابوريحان بيروني، ابوسهل مسيحي، ابونصر عراق، ابن الخمار و ابوالفرج بن الطيب
مناصب و مقام ها: وزارت
سرگذشتنامه:
ابن سينا در سوم ماه صفر سال 370 ق در افشنه يا خرميشن متولد شد. در بخارا به تحصيل علم مي پرداخت و در ده سالگي قرآن را حفظ کرد و در چهارده سالگي کتاب لغت عربي نوشت. وي در عنفوان شباب، نوح بن منصور پادشاه ساماني را معالجه کرد و از کتابخانه ي گرانبهاي او بهره ها برد. ابن سينا به تمام علوم بويژه طب، منطق و فلسفه احاطه داشت. از خراسان به اصفهان و سپس به همدان رفت و در آنجا به وزارت شمس الدوله رسيد. سال هاي آخر عمر خود را در اصفهان در حمايت علاءالدوله ماکويه گذرانيد.آثار:
کتاب شفا دوره ي کامل منطق و فلسفه ي الهي و رياضي 18 جلد، کتاب قانون دوره ي کامل طب علمي و عملي در چهار جلد، الاشارات و التنبيهات و کتابهاي داوري، النجاة، در فلسفه در سه جلد، المبداء و المعاد، لسان العرب، دانشنامه ي علايي ( در منطق و طبيعيات و الهيات به فارسي ) و مباحثات، الحکمة المشرقية. بسياري از کتاب هاي او چاپ شده است.منابع و مآخذ:
فرهنگ دانستي ها ( فيلسوفان ايران ) ص 136؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 33؛ کارنامه ي انجمن آثار ملي، 83-159؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 1-130[24] ابوعلي فارسي، حسن بن علي بن احمد بن عبدالغفار بن محمد بن سليمان بن ابان فَسَوي فارسي
نام: حسن / حسين
نام پدر: علي / احمد
کنيه و لقب: ابوعلي، فَسَوي
اسم اشهر: ابوعلي فارسي
سال و محل تولد: 288 ق، فساي فارس [ن.م]
سال و محل وفات: 377 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه / معتزلي
رشته ي علمي و تخصص: ادب، لغت و قرائت
استادان: ابن سراج، ابوبکر بَسْرَعان، اخفش، ابواسحاق زجاج، ابوبکر خياط و ابن دريد ابوبکر بن مجاهد
شاگردان: ابن جني، ابوالقاسم تنوخي، علي بن عيسي ربعي، ابوطالب عبدي، ازهري، جوهري، عبدالملک بن بکران نهرواني، ربعي، ابن قارح، ابوالحسين محمد بن حسين بن عبدالوارث، صاحب بن عباد، شريف رضي و عبدالله بن احمد فزاري
همفکران و رقيبان: ابن خالويه و ابوطيب متنبي از رقيبان ابوعلي فارسي در دربار سيف الدوله ي حمداني بودند.
سرگذشتنامه:
او در فسا زاده شد. پدرش ايراني و مادرش عرب و از قبيله ي سدوس بن شيبان ( شاخه اي از ربيعة الفرس ) بود که به فارس مهاجرت کرده بودند، هر چند که برخي از معاصران، مادرش را ايراني دانسته اند. ابوعلي ظاهراً تحصيلات مقدماتي را در فسا گذراند و در همانجا در زبان هاي فارسي و عربي تبحر يافت. سپس در 307 ق براي ادامه ي تحصيل راهي بغداد شد. ابوعلي نزديک 30 سال در بغداد ماند و پس از کسب علم از استادان بنام آن روزگار، خود به زودي به مقام استادي رسيد و به تدريس علوم مختلف پرداخت. مجالس درس وي در بغداد سخت مورد توجه قرار گرفت و شاگرداني از اطراف و اکناف به مجالس درس وي روي آوردند. ابوعلي تاحدي شهرت خود را مديون شاگردان خويش است، زيرا بسياري از آنان پس از کسب فيض از او به نقاط مختلف سفر کردند و آثار او را در شرق و غرب منتشر ساختند. ابوعلي گاه و بيگاه از بغداد به فارس سفر مي کرد. وي علاوه بر بغداد، به شهرهاي بسياري از جمله بصره، واسط، موصل، حلب و دمشق نيز سفر کرد. ابوعلي فارسي در 341 بغداد را به قصد موصل ترک کرد. در موصل با ابن جني که در آن هنگام 20 سال بيش نداشت و در جامع موصل به تدريس نحو مشغول بود، آشنا شد. هنوز يک سال برنيامده بود که ابوعلي موصل را ترک گفت و پس از اقامتي کوتاه در طرابلس و معرة النعمان همراه ابن جني به حلب نزد سيف الدوله ي حمداني رفت. ابوعلي حدود 5 سال در دربار سيف الدوله ماند و در اين دوران در مجالس و محافل علمي و ادبي که بيشتر در حضور سيف الدوله تشکيل مي شد، بارها با متنبي و به ويژه با رقيب سرسختش ابن خالويه به مناظره پرداخت و برتري خود را در نحو و لغت به اثبات رسانيد. سرانجام اين رقابت ها به خصومت تبديل شد و ابن خالويه که در دربار سيف الدوله نفوذ بيشتري داشت فائق آمد. ابوعلي به ناچار سرانجام در 347 ق حلب را ترک گفت. سپس به فارس رفت و مصاحب عضدالدوله ي ديلمي گرديد و چنان منزلت يافت که عضدالدوله مي گفت: من غلام ابوعلي فَسَويم در نحو. ابوعلي پس از الحاق بغداد به قلمرو عضدالدوله به بغداد بازگشت. وي بقيه ي عمر را در بغداد به تدريس گذراند و تنوخي در اواخر عمر ابوعلي، يعني سال 375 ق شاگرد وي بوده است.آثار:
المسائل البصريات، البغداديات، الحلبيات، الايضاح و التکمله و الحجة.آثار چاپي: ابيات الاعراب، اقسام الاخبار، الايضاح العضدي، الحجه في علل القراءات السبع، الشعر يا شرح الابيات المشکله الاعراب، المسائل العسکريات، المسائل العضديات و المسائل المشکلة المعروفة بالبغداديات يا المسائل البغداديات.
آثار خطي:
اعراب القرآن، الاغفال، الاوليات في النحو، التذکرة في العربية، التعليق علي کتاب سيبويه، المسائل المنثورة، المسائل الشيرازيات.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 52؛ دايرة المعارف تشيع، 1 / 425.[25] ابوعلي مسکويه، احمد بن محمد بن يعقوب
نام: احمد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوعلي مسکويه يا ابن مَسْکَوَيْه
اسم اشهر: خازن، ابن مسکويه
سال و محل تولد: 325 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 421 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، اخلاق، کتابداري و طب
استادان: ابوالفرج اصفهاني
مناصب و مقام ها: وزارت
سرگذشتنامه:
ابن مسکويه وزير مهلبي بوده و چون مهلبي درگذشت، نزد ابوالفضل محمد بن حسين معروف به ابن العميد رفت. ابن العميد وزير رکن الدوله ابوعلي حسن بن بويه ي ديلمي پدر عضدالدوله بود. ابن مسکويه هفت سال پيش او به عزت و احترام مي زيست و خازن کتابخانه ي او شد. پس از آنکه ابوالفضل بن العميد به سال 360 درگذشت. ابن مسکويه به خدمت ابوالفتح علي بن محمد بن العميد بود تا اينکه رکن الدوله به سال 366 وفات يافت و ابن العميد وزارت پسرش مؤيدالدوله را برعهده گرفت. اما چندي نگذشت که مؤيدالدوله بر ابن العميد خشم گرفت و کار به زندان و سرانجام به قتل ابن العميد به سال 372 ق. کشيد. ابن مسکويه به خدمت عضدالدوله و صمصام الدوله ي ديلمي هم رسيده است و به طور کلي در دربار آل بويه مقام و منزلت او والا بوده، تا جايي که خود را از صاحب بن عباد وزير دانشمند و اديب معروف کمتر نمي دانست.آثار:
الفوز الاصغر، الفوز الاکبر، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق و جاويدان خرد.اضافات:
درباره ي تحصيلات و استادان او نيز چندان چيزي نمي دانيم، همين اندازه معلوم است که وي تاريخ طبري را پيش ابوبکر احمد بن کامل قاضي ( م 350 ) خوانده است و در علم حديث نيز از او مقدار زيادي کسب کرده است. علوم اوايل را نيز به ويژه نزد حسن بن سوار معروف به ابن خمار ( م 420 ) خواند که در علوم يوناني به ويژه منطق و طب دانشمند بود، چنانکه او را بقراط ثاني مي گفته اند. اقوي دليل و روشن ترين برهان در اينکه او شيعه است، اين است که در کتاب تهذيب الاخلاق در بحث شجاعت، نام حضرت علي را با احترام تمام ياد کرده است و از سر اعتقاد تام مي گويد: سخن امام را که از عين شجاعت سرچشمه مي گيرد، بنيوش که ياران خويش را گفت: « اگر کشته نشويد هم خواهيد مردن و سوگند به آن کسي که جان پسر ابوطالب به دست اوست که هزار ضربت شمشير بر سر از مردن در بستر خوشتر است ». اعتبار ويژه ي او در فلسفه ي اسلامي به خاطر نوشتن نخستين کتاب مدون اخلاق است که حاوي اقوال گذشتگان و سرمشق نگارش در علم اخلاق براي آيندگان است.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 1 / 367، تاريخ الحکماي قفطي، 352.[26] خوارزمي، جمال الدين ابوبکر محمد بن عباس
نام: محمد
نام پدر: عباس
کنيه و لقب: ابوبکر طبرخزي، جمال الدين
اسم اشهر: خوارزمي
سال و محل تولد: 323 ق، خوارزم
سال و محل وفات: 383 ق، نيشابور
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، شعر، لغت و نسب شناسي
سرگذشتنامه:
پدرش از مردم خوارزم و مادرش خواهر ابوجعفر محمد بن جرير طبري ( م 310 ق ) بود. از اين رو به طبرخزي نيز آوازه داشت. وي در زادگاهش برآمد و پيش از سال 352 ق از آن شهر بيرون رفت. يک چند در شام سکني گزيد و به دربار سيف الدوله ي حمداني راه يافت. خوارزمي از دربار سيف الدوله به بخارا نزد بوعلي بلعمي ( م 383 ق ) وزير سامانيان رفت، اما ميان آن دو اختلاف درگرفت و ابوبکر، وزير را هجو گفت و از اين شهر به نيشابور کوچيد و در سلک نزديکان اميرابونصر احمد بن علي ميکالي درآمد و او را ستود. سفري به سيستان کرد و ظاهر بن محمد ابي تميم ( م 359 ق ) امير آن ولايت را مدح گفت و اما پس از آنکه از ظاهر روي گردانيد، به هجو او پرداخت و به فرمان امير به زندان افتاد. پس از رهايي سفري به غرچستان (7) کرد و سرانجام راهي دربار ديلمان شد. وي در ارجان با صحاب بن عباد ( م 385 ق ) آشنايي يافت و از نزديکان وي گشت. هنگامي که خوارزمي، ابوالطيب متنبي را که پيش از آن در دربار سيف الدوله با او آشنايي داشت ستود، صاحب از او برنجيد و خوارزمي پايگاه بلند خود را نزد وزير از دست داد. سال هاي آخر زندگي خوارزمي در نيشابور گذشت.آثار:
ديوان شعر، رسايل و رسم المعمور من البلاد.آثار چاپي:
مفيد العلوم و مبيد الهموم.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 7 / 302؛ ريحانة الادب، 1 / 425.[27] حاتمي، ابوعلي يا ابوعبدالله محمد بن حسن بن مظفر بغدادي
نام: محمد
نام پدر: حسن
کنيه و لقب: ابوعلي يا ابوعبدالله
اسم اشهر: حاتمي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 388 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، لغت
استادان: ابن دريد، ابوعمر و زاهد غلام ثعلب
شاگردان: قاضي تنوخي
سرگذشتنامه:
از دوران کودکي و جواني وي اطلاعي در دست نيست، ولي از آنچه مضبوط است، برمي آيد که در بغداد مشغول تدريس بوده و قاضي تنوخي و ديگر اکابر وقت در حوزه ي درس وي حاضر مي شدند.آثار:
حلية المحاضرة و رساله ي حاتميه در عيوب و نواقص و سرقات اشعار شاعر معاصرش متنبيمنابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 296.[28] فارسي، حسن بن احمد يا حسن بن علي بن احمد بن عبدالغفار بن محمد بن سليمان بن ابان
نام: حسن
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوعلي
اسم اشهر: فارسي / ابوعلي فارسي / فَسَوي / شيرازي
سال و محل تولد: 288 ه، فسا در توابع شيراز
سال و محل وفات: 377 ه، بغداد
مذهب و شريعت: معتزلي
رشته ي علمي و تخصص: ادب، حديث، لغت و نجوم
استادان: زجاج و ابن السراج
شاگردان: سيد رضي، ابن جني و علي بن عيسي ربعي
سرگذشتنامه:
او مدتي سياحت کرد و يک چندي در حلب نزد سيف الدوله بن حمدان بود و بارها با ابوالطيب متنبي ملاقات و مباحثه نمود و عاقبت به بلاد فارس رفت و در دربار عضدالدوله ي ديلمي قربي به سزا يافت و به مقامي عالي رسيد و کتاب ايضاح را براي او تأليف کرد. عضدالدوله با آن همه اقتدار و عظمت که خود در شمار علماي نحو و ادب و فنون عربيه است گفته است که من در نجوم، غلام ابوالحسين رازي صوفي و در نحو غلام ابوعلي مي باشم.آثار:
ابيات الاعراب، الاغفال في ما اغفله الزجاج من المعاني، تفسير القرآن، حاشيه ي کتاب سيبويه، الحجة في القرائات، شرح ابيات ايضاح، العوامل المأة، مختصر عوامل الاعراب، المسائل العسکريات، المسائل القصريات، المسائل الکرمانيات، المسائل المجلسيات و المقصور و الممدود.آثار خطي:
اعراب القرآن، الاوليات، الايضاح، التذکرة و التکلمة در نحو.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 171.[29] حسن بن عبدالله بن سعيد بن زيد بن حکيم لغوي
نام: حسن
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابواحمد
اسم اشهر: عسکري
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 382 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، حديث و لغت
سرگذشتنامه:
نوادر بسياري بدو منسوب و صاحب بن عباد وزير معروف ديالمه به مجالست و ملاقات وي راغب و محبت هاي بسياري درباره ي او داشته، ولکن وسايل ملاقات فراهم نمي شده تا آنکه در عسکر مکرم که مولد و وطن ابواحمد بوده، اختلافي بهم رسيده و صاحب فرصت را غنيمت شمرده و در باطن ملاقات ابومحمد را در نظر داشته و از مؤيدالدوله ابن بويه درخواست نمود که اسکات غائله را به عهده ي خود صاحب موکول دارد. پس، بعد از ورود به آن شهر انتظار داشت که ابومحمد پيش وي رفته و مراسم ملاقات را معمول دارند، لکن ابواحمد به عذر پيري و ناتواني از رفتن به محضر وزير امتناع نموده، پس آن وزير نامه اي بدو نوشته و با شعر با هم مکاتبه کردند. پس از آنکه صاحب جواب را ديد، از تضايف آن بيت که از اشعار صخر بن عمر و بن شريد برادر خنس شاعره ي مشهوره است، در شگفت شده و گفت اگر مي دانستم که اين بيت به دست ابواحمد رسيده هر آينه اشعار خود را بدان قافيه نمي نوشتم.آثار:
الحکم و الامثال، الزواجر و المواعظ، علم المنطق و المختلف و المؤتلف.آثار چاپي:
التصحيف و التحريف، تصحيفات و المحدثين في غرائب الحديث.آثار خطي:
الاوائلمنابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 86، دهخدا، 10 / 15885.[30] ابن مغربي، حسين بن علي بن حسين
نام: حسين
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ذوالجلالتين
اسم اشهر: المغربي / ابوالقاسم مغربي
سال و محل تولد: 370 ق، مصر
سال و محل وفات: 418 ق، بکر
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، منطق، تاريخ، لغت و سياست
استادان: جعفر بن حنزابه ي وزير، حافظ ابوذر، محمد بن حسين تنوخي و احمد بن ابراهيم بن فراس
مناصب و مقام ها: وزير مغربي
سرگذشتنامه:
زادگاهش مصر است. تاريخ ولادت و تحصيلات وي در خردسالي ( که از نوشته ي پدرش در پشت کتابي نقل شده ) نشان مي دهد که او تا 14 سالگي قرآن و مباني دانش هاي رايج زمان را از نحو و لغت و حساب و جبر و مقابله به خوبي فراگرفته و پيش از 17 سالگي، کتاب اصلاح المنطق را تلخيص و تهذيب کرده بوده است. وقتي پدر و عمو و دو برادر ابن مغربي توسط الحاکم کشته شدند، ابن مغربي از مصر به شام گريخت و به حسان به مفرج بن جراح از سران قبايل بدوي آنجا پناهنده شد. در حمله به يکي از سرداران فاطمي، حسان پيروز شد و بر رمله دست يافت و چون خصومت آنان با خليفه اين گونه فاش شد، ابن مغربي ايشان را به گرايش و بيعت با اميرمکه، ابوالفتح حست بن جعفر علوي و انتخاب او به امامت توصيه کرد و براي اين منظور خود به مکه رفت و با بني حسن همداستان شد. ابن مغربي به بغداد نزد فخرالملک وزير آل بويه رفت. چون خبر به القادر بالله خليفه ي عباسي رسيد، او را به اخلال در دولت عباسي متهم کرد و از فخرالملک خواست که وي را از خود دور کند. فخرالملک نپذيرفت و او را در سفر واسط با خود برد. چون فخرالملک کشته شد، ابن مغربي براي خشنودي خليفه به بغداد بازگشت، اما اندکي بعد به موصل رفت. وقتي به موصل رسيد، ابوالحسين بن ابي الوزير کاتب قَرْواش از امراي بني عقيل موصل درگذشت و او به جاي ابوالحسن کتابت آن امير را برعهده گرفت. گفته اند چون او مرگ خود را نزديک ديد، سفارش کرد جنازه اش را در آستانه ي حضرت علي (عليه السلام) دفن کنند. تدبير او براي حمل بي مانع و محترمانه ي تابوتش در اين راه طولاني حاکي از تبحر او در تمهيدات وزيرانه است.آثار:
اخبار بني حمدان و اشعارهم، اختصار غريب المصنف، اختيار شعرابي تمام، اختيار شعر البحتري، اختيار شعر المتنبي و الطعن عليه، الالحاق بالاشتقاق، املاءات، خصائص علم القرآن، ديوان شعر، رسالة في القاضي و الحاکم، الشاهد و الغائب، العماد، فضائل القبائل، المأثور من ملح الخدور، ادب الخواص في المختار من بلاغات قبائل العرب و اخبارها و انسابها و ايامها و الايناس.آثار خطي:
رسالة في السياسة، اختصار اصلاح المنطق في اللغة، اختيار يا مختصر الاغاني ابوالفرج اصفهاني، سيرة النبي و السياسة.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 177.[31] عبدالسلام بن حسين بن محمد بن عبدالله بصري
نام: عبدالسلام
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابواحمد، اديب
اسم اشهر: بصري
سال و محل تولد: 329 ق
سال و محل وفات: 405 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، لغت و قرائت
استادان: ابوعلي فارسي، سيرافي، محمد بن عمران، احمد بن عبدالله بن جلين، رواق دوري و محمد بن اسحاق بن عباد تمار
شاگردان: ابوالعباس النجاشي و احمد بن عبدون ( ابن الحاشر )
منابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 3 / 267.[32] عبدالقاهربن عبدالرحمن شافعي اشعري
نام: عبدالقاهر
نام پدر: عبدالرحمن
کنيه و لقب: ابوبکر
اسم اشهر: جرجاني
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 471 ه يا 474 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: ادب و لغت
آثار:
اعجاز القرآن صغير، اعجاز القرآن کبير، التلخيص در علم معاني، الجمل، شرح الفاتحه، العروض، العمدة، المغني، المفتاح في شرح الصحاح، المقصد، اسرار البلاغة، دلائل الاعجاز و العوامل المأة.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 259.[33] محمد بن عبدالله اصفهاني
نام: محمد
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوعبدالله
اسم اشهر: خطيب اسکافي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 420 يا 421 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب و لغت
سرگذشتنامه:
او با صاحب بن عباد مصاحبت داشته و در ري خطيب بوده و صاحب گويد سه کس از اصفهان از علم به مقامي عالي رسيدند که خطيب اسکافي يکي از آن سه نفر بوده است.آثار:
شواهد سيبويه، العزة، غلط کتاب العين، لطف التدبير في سياسة الملوک و نقدالشعر.آثار چاپي:
درة التنزيل و غرة التأويل در آيات متشابهه و مبادي اللغة العربية.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 396.[34] محمد بن جعفر بن محمد همداني وادعي
نام: محمد
نام پدر: جعفر
کنيه و لقب: ابوالفتح
اسم اشهر: مراغي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 377 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: ادب و لغت
سرگذشتنامه:
در نحو و لغت از جمله ي وجوه و اعيان بغداد بود.آثار:
الاستدراک، اسماء البلدان، البهجة، الخليلي در امامت، ذکر المجاز من القرآن و مختار الاخبار.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 4.[35] مطرز، محمد بن عبدالله الواحد بن ابي هاشم
نام: محمد
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوعمر / ابوعمرو، زاهد
اسم اشهر: مطرز / غلام ثعلب / صاحب ثعلب
سال و محل تولد: - ابيورد
سال و محل وفات: 344 يا 345 ه، بغداد
مذهب و شريعت: [ن.م]
رشته ي علمي و تخصص: ادب، لغت و حديث
استادان: ثعلب نحوي
سرگذشتنامه:
باري، محمد حديث و فن اعراب و لغت را متقن ساخته او را در قوه ي حافظه و کثرت احاطه به لغت از نوادر عصر مي شمارند. کثرت حفظ و استحضار ذهن او موجب حيرت بود با اين همه مشايخ حديث، روايات او را تصديق کرده و اسنادش را توثيق مي نمايند. في الجمله گويند که طينت مطرز يا محبت معاويه و عداوت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) سرشته و يک جزوه در فضائل معاويه نوشته و هر کسي را که براي درس خواندن نزد او حاضر شدي، نخست به قرائت همان جزوه الزامش کردي، ولکن از رياض العلما امامي بودن وي منقول و از علي بن طاوس نيز نقل است که در کتاب سعد السعود، مقداري از روايات مطرز را که در مناقب اهل بيت (عليهم السلام) است مذکور داشته است و در تنفيح المقال مجهول الحاش شمرده است.آثار:
اخبارالعرب، اسماء الشعراء و تفسيرها، الساعات، شرح الفصيح، الشوري، العشرات، فائت الجمهرة، فائت المستحسن، القبائل، النوادر و اليواقيت.آثار خطي:
العشرات.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 33.[36] علم الهدي موسوي، علي بن ابي احمد حسين طاهر بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن امام موسي بن جعفر الصادق (عليه السلام)
نام: علي
نام پدر: ابي احمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم / ابوالثمانين، ثمانيني / ذوالثمانين / ذوالمجدين / شريف / سيد مرتضي
اسم اشهر: شريف مرتضي / سيد مرتضي / علم الهدي موسوي
سال و محل تولد: 355 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 436 ق، بغداد
مذهب و شريعت: شيعه ي اثني عشري
رشته ي علمي و تخصص: کلام، حکمت، تفسير، ادب ( نحو )، لغت، فقه، حديث، رجال و شعر
استادان: شيخ مفيد، ابن نباته و شيخ حسين بن بابويه
شاگردان: شيخ طوسي، قاضي ابن البراج، ابوالصلاح حلبي، ابوالفتح کراجکي و سلارين عبدالعزيز ديلمي
مناصب و مقام ها: اميرالحاج، نقيب الاشراف و قاضي القضاة
سرگذشتنامه:
او از نسل امام موسي کاظم و مادرش نيز فاطمه دختر حسين بن احمد بن ناصرالحق بود. علم الهدي مدت سي سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضي القضاة بود. علامه حلي در کتاب الخلاصه مي گويد: او رکن اماميه و معلم آنها بود و مصنفات او تا آن زمان مورد استفاده ي پيروان اماميه بوده است. وي مردي کريم النفس و با شهامت بود و ثروتي بسيار نيز داشت. چنانکه در سفر حج از بغداد تا مکه در ملک خود منزل کرد و يک قريه نيز وقف کاغذ فقها کرده بود و هشتاد يا يکصد هزار تومان از مال شخصي خود مي خواست به خليفه بدهد تا مذهب شيعه را نيز رکن پنجم مذاهب رسمي بشمار آرند، ولي به علت عدم مساعدت شيعيان به اين هدف نرسيد. پس از وفاتش، کتاب هاي او را بالغ بر سي هزار دينار قيمت کردند. لقب « علم الهدي » بدين سبب است که ابوسعيد محمد بن حسين بن عبدالصمد وزير القادر بالله عباسي بيمار شد و بيماري او به طول انجاميد، تا آنکه اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) را به خواب ديد که به او امر مي کند به نزد « علم الهدي » برود تا براي او دعايي بخواند و شفا يابد. وي پس از بهبود جريان را به خليفه مي گويد. خليفه نيز وي را به قبول اين لقب ملزم مي گرداند. اما لقب ثمانيني از آن جهت است که اکثر منسوبات او بالغ بر هشتاد بود، چنانکه هشتاد سال و هشت ماه عمر کرد و بعد از وفات، هشتاد هزار کتاب از مصنفات و محفوظات و مقروئات به جا گذاشته است و لقب ذوالمجدين بسبب مجدت علم و نسب بود يا بسبب داشتن شرافت علم ديني و رياست دنيوي با هم.آثار:
الانصاف، البرق في علم الادب، تتبع الابيات التي تکلم عليها ابن جني في ابيات متنبي، تفسير آيه ي « قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ »، تفسير آيه « وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ »، تفسير آيه ي « لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا »، تفسير الخطبه الشقشقية و تفسير سورة الفاتحة و قطعة من البقرة.آثار چاپي:
احکام اهل الآخرة، الامالي، الانتصار في ما انفردت به الامامية، انقاذ البشر من الجبر و القدر، الشهاب في الشيب و الشباب، غيبت امام، مسائل ابن صريه، تفسير القصيدة ابائية الحميرية، تفضيل الانبياء علي الملائکة، تقريب الاصول، جمل العقائد يا جمل العلم و العمل، جواب السؤال عن وجه تزويج اميرالمؤمنين بنته من عمر، جواب الملاحدة في قدم العالم، حجية الاجماع، الحدود و الحقايق، دُرر الفوائد، الذخيرة و الذريعة في اصول الشريعة، الرسالة الباهرة، الشافي شرح قصيدة ذهبية حميري، الصرفة في اعجاز القرآن، الطيف و الخيال، غررالفوائد و درر القلائد، الفصول المختارة من العيون و المحاسن، ماتفردت به الامامية من المسائل الفقهية، المجالس المحکم و المتشابه، المختصر، المرموق في اوصاف البروق، مسائل الآيات، مسائل الانفرادات، المسائل التباينات، المسائل الجرجانية، المسائل الحلبية الاولي و الآخرة، مسائل الخلاف در اصول فقه، مسائل الخلاف در فقه، المسائل الديلمية، المسائل الرازية، المسائل الرسية، المسائل الصيداوية، المسائل الطرابليسة الاولي و الاخره، المسائل الطوسية، المسائل المصرية الاولي و الاخيرة، المسائل المفردات در فقه، المسائل المفردات در فنون متفرقه، المسائل الموصلية الاولي و الثانية و الثالثة، مسائل ميافارقين، المسئلة الباهرة ( رساله ي باهره )، المصباح در فقه، المقنع در غيبت، المخلص در اصول فقه، المنع من تفضيل الملائکة علي الانبياء، الناصريات، النقض علي ابن جني في الحکاية و المحکي.آثار خطي:
ديوان و تفسير القصيدة ابن ئية.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 116؛ لغت نامه ي دهخدا، ص 16059.پينوشتها:
1. احمد بن مصطفي طاش کبري زاده، موسوعه مصطلحات مفتاح السعاده و مصباح السياده في العلوم. تحقيق علي دحروج. بيروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1998. ص 758.
2. عبدالغفور عطار. مقدمه صحاح جوهري ترجمه غلامرضا فدايي عراقي. تهران. کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي، 1377. صص چهار و پنج
3. همان، ص هفت
4. همان، ص 76
5. همان، ص شانزده
6. حسن انوشه. فرهنگنامه ادبي فارسي. تهران. سازمان چاپ و انتشارات 1376. صص 1401-1402
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول