وقتي که در دانشگاه کاليفرنيا مشغول گذراندن دوره ي فوق ليسانس بودم، از من تقاضا کردند که روزهاي يکشنبه در يک مدرسه ديني براي دانشجويان چيني که به خرج دولت تحصيل مي کردند، دروس مذهبي تدريس کنم. حدود دوازده نفر از دانشجويان چيني به کليساي برکلي مراجه کرده وگفته بودند که نمي خواهند مسيحي شوند، بلکه مي خواهند مطالبي درباره ي دين مسيحي بدانند و ببينند که دين تا چه حد در فرهنگ امريکايي نفوذ کرده است. هنگامي که کشيش کليسا مرا براي اين خدمت نامزد کرد، پس از اندکي تأمل اين خدمت را پذيرفتم.
اولين مشکل من اين بود که نمي دانستم چه چيز بايد به اين گروه جوان بياموزم؟ زيرا آن ها به انجيل معتقد نبودند و تدريس آن به طريق معمولي براي ايشان کاملاً بي فايده بود. سپس فکري به خاطرم رسيد: من در دوره ي تحصيل خود که اغلب درباره ي اين گونه مطالب مطالعه مي کردم، ديده بودم که ميان بخش اول سفر پيدايش (3) و علوم رابطه بسيار نزديکي وجود دارد. پس تصميم گرفتم همين موضوع را براي دانشجويان مورد بحث قرار دهم.
همه ما مي دانستيم که مطالب اين کتاب هزارها سال پيش از اين نوشته شده است، و در آن عصر هيچ کدام از پيشرفت هاي علمي امروزي درباره ي جهان و زمين و حيات وجود نداشت. مي دانستم که اگر از نظر علم امروزي، يعني علمي که اين جوانان تحصيل کرده اند، به تعاليم مردم عهد موسي و هزارها سال پس از او بنگريم، آن ها را کاملاً بي فايده و پوچ خواهيم يافت، ولي با اين همه باز شروع به بحث و شور در موضوع کرديم.
نخستين آيه ي بخش اول سفر پيدايش اين است: « در ابتدا خدا آسمان ها و زمين را آفريد ». من تا شروع تدريس سفر پيدايش عقيده داشتم که ماده از بين نمي رود؛ اگرچه ما مي توانيم شکل ماده را تغيير دهيم، ولي شکل دوم باز ماده خواهد بود و مقدارش تغيير نخواهد کرد. در نتيجه، اعتقاد عموم بر آن بود که عالم ماده ابتدايي نداشته و انتهايي نيز نخواهد داشت، يعني ماده ازلي و ابدي است. هنگامي که مي خواستم اين عقيده را با گفته هاي سفر پيدايش تطبيق دهم، مي گفتم اگر دنيا ابتدايي داشته آن را خدا خلق کرده، چون اين کار جز قدرت خداوندي از نيروي ديگري ساخته نيست. ولي بعد از کشف نيروي اتم معلوم شد که ماده مي تواند تبديل به نيرو، برعکس نيرو مي تواند تبديل به ماده شود. اکنون فرضيه ي خلقت بيشتر قابل قبول شده است.
علم تاکنون عمر خيلي از چيزها را به صورت اجمالي حساب کرده است مثل: 1 . عمرزمين، 2 . عمر سنگ هاي شهابي، 3 . عمر ماه، 4 . عمر آفتاب، 5 . عمرکهکشان ما، 6 . عمر دنيا، 7 . مدت لازم براي پيدايش عناصرگوناگون و تقسيمات و اندازه هاي آن ها. تقريباً عمر همه ي اين ها به هم نزديک و در حدود شش بيليون سال است. بدين ترتيب، در نظر پاره اي از ستاره شناسان آفرينش جهان شش بيليون سال پيش صورت گرفته است.
آيه ي دوم سفر پيدايش که ما درکلاس درس عنوان کرده بوديم مشکل تر و چنين بود: « و زمين تهي و باير بود و تاريکي بر روي لجه، و روح خدا سطح آب ها را فراگرفت ».
در سال 1910 فرضيه ي سحابي (4) مورد قبول تمام دانشمندان عصر بود که بنا بر آن، منظومه ي شمسي به شکل صفحه اي مدور فرض مي شد، در صورتي که سفر پيدايش زمين و آسمان را بي شکل يا فاقد يک شکل ظاهري نوشته است. اين فرضيه ي منظومه ي شمسي را متشکل از گاز غليظي مي دانست، ولي در سفر پيدايش نوشته شده که جهان خالي بوده است. فرضيه مي گفت که منظومه ي شمسي در موقع سحابي بودن خيلي گرم و پر نور بوده، و سفر پيدايش مي گويد جهان تاريک بوده است. در سال 1910 چاره اي جز اين نداشتيم که بگوييم ما علت اين اختلاف را نمي دانيم و روزي ممکن است اين مشکل حل شود و اختلاف برطرف گردد.
اشکال خيلي زودتر از آنچه ما منتظر بوديم حل شد، و آن وقتي بودکه تلسکوپ صداينچي واردکار شد و دکتر هابل (5) سحابي مارپيچي را تحت مطالعه قرار داد. ما تا اين تاريخ مطمئن بوديم که اين سحابي از اجسام گازي چگال صفحه اي شکل تشکيل يافته است که خيلي گرم هستند و به تندي مي چرخند و قسمت هاي اطراف هرکدام از اين صفحه ها يا قرص ها دور هم جمع مي شوند تا سياراتي به وجود آورند، و از قسمت مرکزي نيز خورشيدي به وجود خواهد آمد، و بدين ترتيب چند منظومه نظير منظومه ي شمسي ما تشکيل خواهد شد.
دکتر هابل متوجه شد مارپيچ هايي که در کهکشان خود ما واقعند اجسام گازي نيستند، بلکه انبوه بزرگ و متراکمي از ستارگانند. درحقيقت کهکشان ها و کهکشان هاي شبيه آن در فضا چون خيلي دور هستند به شکل گازهايي قرص مانند ديده مي شوند. کشف دکتر هابل فرضيه ي سحابي را عقب زد. اين فرضيه قبلاً از عکسبرداري کهکشان مارپيچي ايجاد شده بود، و ما اغلب در اين عکس ها مي ديديم که قسمت هايي از هر مارپيچ به جلو مي آيد و تبديل به سيارات مي شود و قسمت مرکزي آن ستارگاني مثل خورشيد ما به وجود مي آورد.
کمي بعد معلوم شدکه اگر يک جسم گازي به شکل صفحه مدورگرم و چرخان باشد نمي تواند توليد منظومه بکند بلکه به دو قسمت متساوي تقسيم مي شود. اگر تمام سيارات را پهلوي هم بگذاريم حجم مجموع آن ها يک هزارم حجم خورشيد نمي شود. هنري نوريس راسل (6) درکتاب خود، منظومه ي شمسي و منشأ آن (7)، دلايل ديگري براي بطلان فرضيه ي سحابي آورده است. به اين ترتيب فرضيه ي سحابي مرد و بعد فرضيه ي خرده سيارات (8) و فرضيه ي کشندي يا « جزر و مدي » (9) به ميان آمدند که همه به زودي از بين رفتند.
يک مسئله ي مهم هنوز باقي است: آيا همان طورکه در آيه ي دوم سفر پيدايش نوشته شده هنوز هم در آسمان اجرام سماوي هستندکه تاريک و بي شکل و رقيق باشند؟ هيچ منجمي نمي توانست به اين سوال پاسخ دهد، و ما چنين جرم نجومي را نمي شناختيم. البته در فضا نقاط تيره اي بود که به نظر مي رسيد آن جا بدون ستاره است، و ما فکر مي کرديم که در فضاي خارج به خلأ نگاه مي کنيم.
بعه ها دکتر هابل اين حفره هاي سماوي را تحت مطالعه قرار داد و با عکس هاي متعدد ثابت کرد که اين حفره ها خلأ نيستند، بلکه سحابي هاي تاريک و رقيقي هستند که شکل آن ها مثل شکل ابرهاي تابستاني متغير است. بدين ترتيب، معني آيه ي دوم سفر پيدايش نيز روشن شد.
بر طبق تمام فرضيه هاي فعلي نجومي منظومه ي شمسي از يک سحابي پراکنده به وجود آمده و اکثر سحابي هاي پراکنده تاريک هستند، و تفاوت سحابي تاريک و روشن در آن است که هميشه در نزديکي سحابي روشن ستاره ي نوراني بزرگي وجود داردکه آن را روشن مي کند.
آيه ي دوم سفر پيدايش اکنون بسيار قابل توجه است. چگونه حضرت موسي در چند هزار سال قبل اين مطلب را مي دانست که يک سحابي تاريک وجود داشت و زمين از آن به وجود آمده، در صورتي که علم چند هزار سال بعد از وي اين موضوع را کشف کرده است؟
در آيه هاي بعدي فصل اول سفر پيدايش توليد منظومه ي شمسي از سحابي بيان شده است: قسمت بزرگ تر سحابي جمع شده و خورشيد را به وجود آورده است و با درخشيدن آفتاب بر روي قسمت کوچک تر اين سحابي، يعني زمين، شب و روز به وجود آمده است. امروز مي دانيم که زمين خيلي کوچک تر از آن است که يک ستاره باشد، زيرا جرم زمين 1/333000 جرم خورشيد است و حال آن که جرم کوچک ترين ستاره ها 1/100جرم خورشيد است. همچنين ما مي دانيم که در ابتدا زمين خيلي گرم و تمام مايعات روي زمين به صورت بخار بوده است. چون زمين به قدرکافي سرد شد، بخار آب و هوا تبديل به آب شد و تمام روي زمين را آب فرا گرفت ( به عقيده ي زمين شناسان در ابتدا تمام روي زمين پوشيده از آب بوده است ). بعدها خشکي ها به وجود آمدند.
مندرجات کتب مقدس آسماني درباره ي آفرينش جهان و مخلوقات با کشفيات جديد علمي کاملاً مطابقت دارد. ترتيب آفرينش زمين، نباتات، ماهي ها، پرندگان، پستانداران، و انسان از طرف علوم روشن و مسلم شده است. اگر چند هزار سال پيش فردي بدون الهام خداوندي مي خواست اظهار نظري درباره ي خلقت دنيا بکند، اظهارات وي امروز مسلماً ناروا و پر از اشتباه و خطا از آب در مي آمد. ولي مندرجات کتب آسماني، که با آخرين کشفيات علمي مطابقت مي کند، خود گواه بر آن است که اين مندرجات الهام آفريدگار تواناي جهان و جهانيان است.
من فقط يکي از دلايل علمي وجود ذات باري تعالي و صحت کتب مقدس آسماني را بيان کردم. گرچه همواره پاره اي از اشخاص کوته نظر بي اعتقاد در رد کتب مقدس آسماني و فرو نشاندن اين چرخ هاي هدايت مي کوشند، ولي هرگز به ايراد کوچک ترين خلل وکاستن ذره اي از حقانيت آن ها موفق نخواهند شد. (10)
پينوشتها:
1- Peter W. Stoner.
2- داراي درجه يM. S. و دکترا در فلسفه از دانشگاه کاليفرنيا، سابقاً جزو کادر تعليماتي دانشگاه کاليفرنيا، سپس رئيس قسمت رياضيات و نجوم کالج شهر پسا و رئيس قسمت علوم کالج وستمونت، عضو سازمان هاي متعدد علمي و متخصص در تکامل تاريخي نظريه هاي نجومي و نظريه هاي مربوط به خواص فيزيکي اجرام سماوي.
3- Genesis ؛ سفر تکوين يا سفر پيدايش که از تاريخ اول خلقت تا وفات يعقوب گفت وگو مي کند و مشتمل بر پنجاه باب است، يکي از قسمت هاي پنجگانه ي مجموعه اي است به نام تورات که اکنون در دست يهود و نصاري مي باشد ( صدربلاغي، قصص قرآ ن، ص 52 ).
4- nebular hypothesis.
5- E. P. Hubble.
6- Henry Norris Russell.
7- The Solar System and Its Origin.
8-planetessimal theory.
9-tidal theory.
10- خداوند متعال در قرآن مجيدکه آخرين کتاب آسماني و معجزه ي بزرگ خاتم الانبيا و اشرف المرسلين است در اين باره مي فرمايد : « يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » ( صف: 8 و 9 )؛ يعني: « مي خواهند نور خدا را با دهان هاي خويش خاموش کنند، در صورتي که خدا تمام کننده نور خويش است گرچه کافران را ناخوشايند است. اوست که پيامبرش را به رهبري وکيش حق فرستاده تا چيره گرداند آن را بر همه ي کيش ها، گرچه شرک ورزان را ناخوشايند باشد » .
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم