شيطان،انسان و جنگ نابرابر
منبع:روزنامه کیهان
موضوعي كه دست اندركاران اين مجموعه و مهمتر از آن مدير شبكه اول و همچنين معاون سيما تاكيد دارند كه تمام خطوط داستاني و آنچه كه به نمايش عمومي درآمد «به طور كامل و دقيق» برگرفته از آيات قرآن و دروس تفسير اساتيد برجسته حوزه بوده است كه با خواندن متن سخنراني برجسته ترين مفسر قرآن حال حاضردر ايران اسلامي و همچنين يكي از بزرگترين علماي جهان اسلام معلوم مي شود زياد هم بر اين منوال نبوده است. به هر ترتيب قصد گروه معارف روزنامه كيهان علاوه بر تنوير افكار عمومي و افزايش آگاهي مردم، تذكري است به رسانه ملي براي انجام تحقيق و پژوهش و بهره بر داري از بهترين كارشناسان حوزه دين جهت ساخت مجموعه هاي نمايشي مناسبتي براي بهترين ثانيه هاي زندگي مردم، اميد كه براي سالهاي بعد و مناسبت هاي بعدي اين نكته بهتر و كارشناسانه تر رعايت شود و البته كه قضاوت با مردم خواهد بود.
جهل علمي و جهالت عملي، عامل گرفتاري در آخرت
بعد از اينكه فرمود نظام آفرينش حق است؛ يعني هدفمند است، عاطل و ياوه نيست؛ جريان معاد كاملاً مطرح مي شود. زيرا در آن روز، حق از باطل؛ صدق از كذب؛ حسن از قبيح جدا مي شود و پيروان هر دو گروه هم از يكديگر جدا مي شوند؛ وامتازوا اليوم أيّها المجر مون (1). قهراً در آن روز كسي كه بخواهد خود را تبرئه كند و قصور يا تقصير خود را به عهده ديگري واگذار كند، همين حرفها آنجا مطرح مي شود. بيش از همه افراد ضعيفي كه ضعفشان موجّه نبود، در اثر جهل علمي يا جهالت عملي به دام تبهكارها افتادند، بيش از همه اينها دست و پا مي زنند كه خودشان را تبرئه كنند، يا از جائي كمك بگيرند . گاهي با مستكبران درگير مي شوند درباره دو امر؛ يكي اينكه آنها را متّهم كنند شما باعث شديد. يكي اينكه از آنها كمك بگيرند و بگويند: ما به اغواي شما به دام افتاديم؛ امروز ما را كمك بكنيد. گاهي هم با شيطان درگير مي شوند كه گناه خود را بر عهده شيطان تحميل كنند و از او كمك بگيرند. در اين قسم دوّم مستكبران هم سهيم اند. لكن در هر دو بخش مستضعفان فكري بيشتر دست و پامي زنند. از اينجا معلوم مي شود كه چرا اسلام اينقدر سعي كرده كه جامعه عالم بشود. جامعه را از جاهليّت نجات بدهد؛ فرمود: عالم شدن واجب است. حالا لازم نيست كسي متخصّص در رشته اي بشود ولي خطوط كلي عقائد، خطوط كلي اخلاق، فقه و حقوق را بداند .
سرزنش و درخواست كمك مستضعفان ظلم پذير از مستكبران
شما الآن ملاحظه مي فرمائيد بيش از همه اين طبقه مستضعف مقصّر، اين طبقه اي كه گرفتار جهل علمي يا جهالت عملي هستند، دست و پا مي زنند. اوّلين دست و پاي آنها در همان گفتگوشان با مستكبران بود كهمي گفتند: شما باعث شديد؛ نّا اطعنا سادتنا و كبرائنا (2) ربّنا آت ه م ض عفين م ن العذاب (3)، آنها باعث شدند ما گرفتار شديم . دفاع از حيثيّت براي هر كسي موجّه است و در هر مقطع موجّه است و خداي سبحان هم در هر مقطع عادلانه داوري مي كند، حتّي در جهنّم. منتها داوري آنجا، در نظام تشريع داوري اعتباري نيست . آياتي كه از سوره مباركه مائده و اعراف و سباء قبلاً خوانده شد، دلالت مي كند بر اينكه اين مستضعفان مقصّر، يعني اين دنباله روهاي مقصّر كه عالماً عامداً نرفتند تحصيل بكنند و حرف رهبران الهي را گوش ندادند، به دام ديگران افتادند . اينها در جهنّم هم بر اساس كلّما دخلت امّأ لعنت اختها (4) به خداي سبحان عرض مي كنند كه: عذاب اين مستكبرها را دو برابر بكن، خدا مي فرمايد عذاب شما هم دو برابر است، عذاب آنها هم دو برابر است. ل كلّ ض عف و لك ن لا تعلمون (5). در همين بخش از سوره مباركه ابراهيم اينها به مستكبران مي گفتند به اينكه: ما بالأخره تابع شما بوديم. در اين گفتگو اينها دو تا عنصر محوري داشتند؛ يكي سرزنش كردن مستكبران، يكي درخواست كمك. اينكه گفتند: نّا كنّا لكم تبعاً، يعني شما باعث شديد، اين يك ملامتي است. فهل انتم مغنون عنّا م ن عذاب الله م ن ش يء(7). يك مقدار مي توانيد به ما كمك بكنيد؟ (اين درخواست) پس يك ملامت ضمني يك استنصار صريح است .ملامت و درخواست كمك تبهكاران از شيطان
همين دو تا كار را نسبت به شيطان هم مي كنند چون از باب و حذف ما يعلم م نه جائ ز اينها شيطان را آن روز لعن نكردند، ملامت نكردند. امّا از اينكه شيطان در آن روز مي گويد كه چرا مرا ملامت مي كنيد، معلوم مي شود آن روز ملامت مي كنند. گفتند: تو باعث شدي! از اينكه شيطان مي گويد: فلا تلوموني و لوموا انفسكم ، معلوم مي شود آنها شيطان را ملامت مي كنند و از اينكه شيطان گفت: ما أنا ب مصر خ كم و ما أنتم ب مصرخيّ، معلوم مي شود استنصار هم كردند، از او كمك خواستند. يعني اين دو تا كار؛ يكي «ملامت» ، يكي «تقاضاي كمك» ب الصّراحه درباره مستكبران آمده و ضمناً درباره شيطان آمده وگرنه اگر آنها هيچ كاري با شيطان نداشتند، شيطان را ملامت نمي كردند، شيطان كه نمي گفت: فلا تلوموني و لوموا انفسكم ! و اگر از شيطان كمك نمي خواستند شيطان نمي گفت : ما أنا ب مصر خ كم و ما انتم ب مصرخي . بالأخره انسان هم در مسائل علمي بايد آن خطوط كلي را بداند، هم در مسائل عملي از وسوسه ها نجات پيدا كند؛ هم بخش هاي فقهي را بداند، هم بخش هاي اخلاقي را.وجود شيطان، رحمت است
مطلب ديگر اينكه اين شيطان وسوسه مي كند. خوب، چه كسي را وسوسه مي كند؟ وسوسه هم يك چيز خوبي است در كل نظام. كسي بدتر از شيطان نيست و جائي هم بدتر از جهنّم نيست. هم شيطان را بايد لعنت كرد، هم از جهنّم بايد استغاثه كرد به خداي سبحان. لكن جهنّم در كل نظام رحمت و بركت است. شيطان در كل نظام رحمت و بركت است. خوب اگر جهنّم نباشد، اين همه طاغيان و ظالمان كه قتل النبييّن ب غ ير حق (8) ؛ بالأخره كيفرشان چه مي شود؟ و خيلي ها هستند كه از ترس جهنّم دست به كار خ لاف نمي زنند. عدّه اي از مؤمنين وقتي وارد قيامت شدند، در و ديوار جهنّم را مي بوسند. مي گويند: تو باعث شدي كه ما بيراهه نرفتيم، از ترس تو بود. اكثري هم همين طورند. خوفاً م ن النّار خلاف نمي كنند. اينطور نيست كه حالا شوقاً لي الجنّه احكام الهي را انجام بدهند! خوب مي بينيد اين همه فضيلت براي نماز شب ذكر شده است؛ خوب خيلي ها محروم اند. امّا نماز صبح را همه غالباً مي خوانند. اين خوفاً م ن النّار است نه شوقاً لي الجنّه. شوقاً لي الجنّه باشد كه نماز شبش را مي خواند. بنابراين اگر آن جهنّم نبود، خيلي از ماها به راه نمي افتاديم و خيلي ها هم از ترس جهنّم است كه مشكلات شان را حل مي كنند پس در كل نظام، جهنّم رحمت است و شيطان هم در حد وسوسه كار انجام مي دهد.محدوده و ابزار وسوسه شيطان
امّا قلمرو وسوسه او محدود است. اين مثل كلب معلّم (دست آموز ) كه پارس مي كند، نسبت به صاحبخانه كه اصلاً پارس نمي كند. كساني كه صاحبخانه اين نظام اند به اذن آفريدگار اين نظام، يعني ذات أقدس له؛ شيطان اصلاً نسبت به آنها پارس هم ندارد. شيطان كه مي خواهد وسوسه بكند، كار او اين است كه حقّي را باطل نشان مي دهد و باطلي را حق، يك چيز جعلي و بدلي را مي سازد، به انسان نشان مي دهد تا فريب بدهد. يك چيزهائي را كه مورد علاقه اين شخص است، جمع مي كند؛ به او نشان مي دهد و او را مي فريبد. اگر يك موجودي پيدا بشود كه اولا چيزي كه مورد علاقه اوست، بدلي و جعلي نداشته باشد و ثانيا ساختن شبيه او هم مقدور شيطان نبود؛ چنين انساني اصلاً در تير رس وسوسه شيطان نيست. شيطان بر اساس زيّ ن ل لنّاس حبّ الشّهوات م ن الن ساء والبنين والقناط ير المقنطره م ن الذّهب والف ضّه والحرث والأنعام كذا و كذا (9)؛ همين چهار پنج عنصري كه در سوره مباركه آل عمران و اينهاست، فريب مي دهد. حالا اگر يك كسي از همه اين دام ها رهيده باشد؛ از دام شهوت رهيده باشد، حبّ ن ساء و بنين و قناطير مقنطره و كشاورزي و حرث و دامداري و انعام و اينها براي او اصلاً مطرح نباشد، و به همه اينها بگويد: غرّي غير ي (10) ؛ او يك چيز ديگري طلب مي كند. آن چيز ديگر در دسترس شيطان نيست. نه آن بدلي و جعلي دارد نه شيطان در آن محدوده راه دارد! بنابراين اصلاً جا براي وسوسه و فريب نمي ماند.اين همان است كه گفت: لّا ع بادك م نهم المخلصين (11). نه اينكه شيطان آنها را وسوسه مي كند ولي بر آنها مسلّط نيست! اصلاً وسوسه هم نمي تواند بكند. يعني سقف هستي شيطان مشخّص است كه تا چه برد كاري دارد، برد علمي دارد. آن طوري كه فرشتگان مقرّب دركمي كنند كه شيطان درك نمي كند. تجرّد او هم محدود است، درك او محدود است، كار او محدود است. اگر كسي فوق اين مرحله بود، آنجا جا براي »باطل« نيست. وقتي جا براي باطل نبود؛ شك نيست، وسوسه نيست و مانند آن. در آن محدوده اصلاً شيطان راه ندارد. مثلاً در محدودن دني فتدلّي(12) اصلاً شيطان راه ندارد تا وسوسه بكند. براي اينكه هر موجودي يك مقام خاص دارد؛ و ما م نّا لا له مقاأ معلوم . بنابراين مخلصان و مخلصين كه در آن حدند، شيطان بر آنان راه ندارد.
تفاوت برخورد عالمان با وسوسه هاي شيطان
مي ماند علماء و بزرگاني كه در راههاي علمي تلاش و كوشش مي كنند و احياناً اشتباهي ازشان سر مي زند. اين نّ الشّياطين ليوحون لي اوليائ ه م ل يجاد لوكم (13) ، در آن منطقه نيست. براي اينكه ممكن است عالمان الهي اشتباه بكنند، امّا فوراً بر مي گردند، اولا. مي گويند: اين نظر من است و دوما ديگري را تخطئه نمي كنند، امّا اگر روي همين نظر بايستد، بگويد: لا و لابد حق همين است، آن مي شود شبهه و شيطنت. و چون روشمندانه تلاش و كوشش كردند و اشتباه كردند، بر اساس ل لمخط ئ اجأ واح د، ماجور هم هستند. امّا آنهائي كه اصلاً به دنبال شبهه مي گردند، امّ الّذين ف ي قلوب ه م ز يأ فيتّب عون ما تشابه م نه ابت غاء الف تنه ... (14)؛ مي بينيد در اين همه معارفي كه در بحار هست، در جوامع روائي ديگر هست، اين مي گويد: ببينيم مثلاً پيامبر (معاذ الله) كجا نمازش قضا شده، خوب اين يك مشكل ديگر دارد...درباره مخلصين، اصلاً اينها راه ندارند؛ براي اينكه هم شيطان اعتراف كرده، هم ذات أقدس له فرموده كه تو به مخلصين راه نداري و هم برهان عقلي تأييد مي كند. براي اينكه ابزار شيطنت شيطان مشخّص است. زيّ ن ل لنّاس حبّ الشّهوات ، همين چهار پنج عنصر است. يا از جماد است، يا از نبات است، يا از حيوان است، يا از انسان. بيش از اين كه نيست! در اين سوره مباركه آل عمران هم همين عناصر چهار گانه را ذكر كرده ديگر؛ فرمود: يا از انسان است؛ زيّ ن ل لنّاس حبّ الشّهوات م ن الن ساء والبنين . يا از جمادات است؛ م ن الذّهب والف ضّه و قناطير مقنطر ه. يا از كشاورزي است؛ م ن الحرث است. يا از دامداري است؛ م ن الأنعام است. ديگر غير از اين كه نيست كه انسان را بخواهند فريب بدهند. امّا اگر كسي كلّ شهوات را طرد كرد؛ فرمود: غرّي غ ير ي؛ اگر كسي دنيا را طلاق داد، رياستش را هم طلاق داد. خوب چيزي در اين وسط نمي ماند تا شيطان اين را بگيرد و ابزار كار قرار بدهد. حالا اين اختصاصي به وجود مبارك حضرت امير ندارد؛ منتها براي حضرت، ظهور بيشتري پيدا كرده وگرنه اين 14 ذات مقدّس، همه شان همين طورند . البتّه فضيلتي براي حضرت امير سلام الله عليه هست؛ چه اينكه براي سيّدالشهداء سلام الله عليه هست. چه اينكه براي حضرت حجّت سلام الله عليه... هر كدام يك خصيصه اي دارند ولي در خطوط كلي اينها يكسان اند. خوب درباره اينها اصلاً شيطان وسوسه ندارد. نسبت به عالمان ربّاني وسوسه دارد، امّا از سنخ نّ الشّياطين ليوحون لي اوليائ ه م ل يجاد لوكم نيست، اينها اهل جدال نيستند؛ مي گويند اين چيزي كه من فهميدم. اگر اشتباه بود، خدا من را مي بخشد. اگر اشتباه نبود، دو تا اجر مي دهد. من همين را عمل مي كنم، مقلّدان من هم همين را عمل مي كنند. ما ديگري را هم تخطئه نمي كنيم. ديگري هم حجّت الهي را دارد. اين شيطنت نيست. لذا ل لمخط ئ اجأ واح د و ل لمصيب اجران (15).
جنگ نابرابر و مبارزه عملي
عمده آن است كه ما دو تا جنگ نا برابر داريم و اين جنگ هاي نابرابر را براي ما حل كرده اند. ما در اثر همان مشكلات جهلي كه داريم، اين جنگ هاي نابرابر را حاضر نيستيم حل بكنيم. يكي از جنگ هاي نابرابر كه مبتلا ب ه غالب ماست، اين است كه دشمن در برابر ما ايستاده، سنگر گرفته، مرتب دارد تير اندازي مي كند؛ ما داريم فحش مي گوئيم. خوب آخر جواب تير را كه با فحش نمي شود داد! شيطان با وسوسه و با گناه، تيراندازي دارد. اينكه حضرت فرمود: النظره سهأ م ن س هام ا بليس (16)؛ اينها تمثيل است، نه تعيين. نه تنها نگاه به نامحرم تير شيطان است، هر گناهي تير شيطان است . حالا درباره نگاه اين روايت شريف آمده. خوب اگر كسي يك گناهي را كرده است؛ حقيقتاً، يعني حقيقتاً تير خورده. بعد بگويد: أعوذ ب الله م ن الشّ يطان الرّجيم! اين مثل اينكه در جبهه دفاع مقدّس، از يك طرف تير مي خورد، از يك طرفي مي گويد: صدام ملعون! خوب حالا با لعن صدام كه اين تير حل نمي شود! شما هم تير بزن، يا برو سنگر تير نخوري! أعوذ ب الله م ن الشّ يطان الرّجيم كه در برابر تير كارگر نيست. او دارد تير اندازي مي كند، ما مي گوئيم: أعوذ ب الله م ن الشّ يطان الرّجيم !! لعنت بر شيطان! اين جواب تير را بايد با تير بدهد، نه جواب تير را صبّ و لعن! خوب النظره سهأ م ن س هام ا بليس. اين جنگ نابرابر است و به دست خود ماست كه اين را برابر كنيم، پيروز بشويم و مانند آن.راه پيروزي در جنگ نابرابر شيطان و انسان
جنگ نابرابر ديگر اين است كه خوب، اينها جنّ اند. ما را مي بينند ولي ما اينها را نمي بينيم؛ و از راهي هم وارد مي شوند كه ما حس نمي كنيم؛ يعني راه غفلت. خوب اگر دشمن خيلي قوي باشد، با باند مجهّز بيايد، از راهي هم بيايد كه ما را مي بيند و ما او را نمي بينيم خوب چنين جنگي نا برابر است فرمود: نّه يراكم هو و قبيله م ن ح يث لا ترونهم .(17) اين را در سوره مباركه اعراف فرمود؛ خوب اين جنگ مي شود نا برابر، اگر يك دشمن قدري كه شش هزار سال عبادت كرده و آنقدر عصباني است كه محصول شش هزار ساله خود را يكجا به آتش كشيده و از او عصباني تر و درنده تر، خدا موجودي نيافريد؛ يك همچنين دشمن قسم خورده اي به جان ما افتاده و ما را هم مي بيند، ما او را نمي بينيم آيا راه دارد كه ما اين جنگ نابرابر را برابر كنيم يا به سود خودمان نا برابر كنيم؟ فرمود: بله، هر دو راه هست. آن راه دوّم كه به نظر شما سخت تر است، آن را بهتر برايتان انجام مي دهيم. شما اگر برويد در قلعه؛ آن قلعه بان، آن دژبان اين دشمن شما را مي بيند و دشمن شما او را نمي بيند و تير اندازي شروع مي شود. در سوره مباركه اعراف فرمود : نّه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم كه راه غفلت است. فرمود: اين غفلت را بگذاريد كنار، كل مه لا له لا الله ح صن ي (18)؛ اين دژ من است. من هم دژبان اين دژم. موحد باشيد، بگوئيد: يا الله؛ مّا ينزغنّك م ن الشّ يطان نزأ فاستع ذ ب الله (19)؛ نه اينكه بگوييد: أعوذ ب الله م ن الشّ يطان الرّجيم ! بايد برويد در پناهگاه. آن روزها كه دفاع مقدّس بود، به ما نمي گفتند اگر آژير خطر شنيديد، برويد در پناهگاه؟ معنايش اين نيست كه اگر آژير خطر شنيديد، در خيابان بايستيد و بگوئيد: من مي خواهم بروم پناهگاه! اين لفظ كه آدم را نجات نمي دهد! فرمود: اگر آژير شنيديد، برويد در پناهگاه . اين وسوسه اي كه مي گويد: فلان كار را بكن، فلان حرف را بزن، فلان مال را بگير، فلان غيبت را بكن، فلان تهمت را بزن، فلان جا را امضاء بكن...اينها آژير خطر است. جدّاً برويد در كلمه توحيد لا له لا الله . گفتن لا له لا الله هم خوب است، أعوذ ب الله م ن الشّ يطان هم خوب است، امّا اينها ذكر لفظي است و اثرش هم همان ثواب لفظي است و محدود است. امّا جدّاً آدم برود در پناهگاه؛ عرض كند خدايا! آمدم به سوي تو. اين خدايا آمدم به سوي تو كه از دل شكسته برخيزد، آن دژبان آدم را راه مي دهد. آنوقت اين جنگ به سود ما مي شود نابرابر. يعني دوست ما، يعني خداي سبحان آن ملائكه الهي كه تير اندازان الهي اند، جعلناها رجوماً ل لشّياطين (20). آنوقت تير اندازي از آن طرف شروع مي شود. او ديگر خدا را نمي بيند، ملائكه را نمي بيند ـ يك آدم مستكبر خود بين ديگر خدا بين نيست، ملائكه بين نيست ـ فرمود: ما تيرهاي فراواني داريم. تيراندازهاي فراوان هم داريم شما بيائيد در اين قلعه، حفظ شما به عهده ما. خوب پس مي شود ما هم آن جنگ نا برابر اوّل را كه او دارد تير مي زند، ما داريم فحش مي گوئيم؛ اين را برابر كنيم يا حتي به سود خودمان برتر كنيم. هم آن جنگ نابرابر دوّمي كه در سوره مباركه اعراف آمده كه: نّه يراكم هو و قبيله م ن ح يث لا ترونهم، او را هم ما نا برابر بكنيم.هنگام وسوسه هاي شيطان چه بايد كرد؟
اما مؤمنان عادي هم بالأخره آگاهند. چون اهل محاسبه و مراقبه اند، مي دانند كه وسوسه را با چي پاسخ بدهند. آيه 200 و 201 سوره مباركه اعراف اين است: و مّا ينزغنّك م ن الشّ يطان نزأ فاستع ذ ب الله ؛ » نزغ » سيخي است كه به اين مركوب هامي زنند كه تند برود. اين چوب يا ميخي كه به دست اين چارودارها هست كه به اين اسب شان يا به آن حمارشان مي زنند كه تندتر برود؛ اين زدن را، فشار آوردن را مي گويند »نزع«. فرمود: اگر يك فشاري از طرف اين شيطان ديديد، چون او ديگر مي خواهد سواري بگيرد؛ فوراً فاستع ذ ب الله نّه سميأ عليم . نّ الّذين اتّقوا ذا مسّهم طائ أ م ن الشّيطان تذكّروا فذا هم مبص رون . مردان با تقوا اهل مراقبت اند. بالأخره يك چيزي در حريم دلشان پيدا بشود،
مي فهمند اين بيگانه است. اين دزدي است كه احرام بسته مي خواهد طواف كند دور كعبه دل، ببيند چه زماني در كعبه باز مي شود كه برود داخل. ذا مسّهم طائ أ م ن الشّ يطان؛ اين الآن دارد دور كعبه دل طواف مي كند كه ببيند يك وقتي در اين دل باز مي شود، كه برود داخل لانه كند يا نه! اينها فوراً متوجّه مي شوند، از همان بيرون طردش مي كنند. تذكّروا فذا هم مبص رون. خوب؛ در اين محدوده معلوم مي شود كه در اين گفتگو اگر كسي بخواهد از حيثيّت خود دفاع بكند، دفاع منصفانه و عادلانه؛ ولو مستكبر باشد، خدا گوش مي دهد. ولو شيطان هم باشد، خدا گوش مي دهد. حق، حتّي درباره شيطان هم قابل اجراست. خوب ذات أقدس له در اينجا ديگر به شيطان نفرمود: ا خس ! گوش داد و حرف او را هم نقل كرد. بعد هم گفت: حق با شيطان است. او كاري با شما نداشت. او شما را وسوسه كرد، همين. خوب مي خواستيد نيائيد!
پي نوشت ها :
¤گزيده اي از سخنراني علامه آيت الله جوادي آملي در جلسه درس تفسير سوره مباركه ابراهيم. قم .پائيز 1384
1- ياسين . 59 . 2 -احزاب . 67 .3- احزاب . 68 4 اعراف . 38 . 5- اعراف . 38 . 7- ابراهيم . 21 . 8- بقره . 61 ـ با تلخيص . 9-آل عمران . 14 . 10- نهج البلاغه . كلمات قصار . 77 . 11- سوره ص . 83 . 12- نجم . 8 . 13-انعام . 121 . 14 -آل عمران . 7 . 15- الصراط المستقيم . ج 3 . ص 237 ـ با تلخيص. 16- من لا يحضره الفقيه . ج 4 . ص 18 . 17- اعراف . 27 . 18- كشف الغمّه . جلد 2 . ص 308 . 19- اعراف . 200 و فصّلت . 36 . 20 - ملك . 5 .