آفرينش انسان از ديدگاه قرآن
نويسنده:فاطمه رمضانى
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
مقصود از اينکه فرمودند: “ولقد خلقنا الانسان” ابتداء خلقت انسان است، به دليل اينکه در جاى ديگر درباره خلقت آدمى از گل مىفرمايد: “و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين - و آغاز کرد خلقت انسان را از گل آنگاه نسل او را در خلاصهاى از آبى پشيز قرار داد” (الم سجده: 8)
بنابراين آيه شريفه خلقت نوع انسان را بيان مىکند، زيرا خلق کردن اولين موجودى که بقيه افرادش از آن منشعب مىشوند در حقيقت خلق کردن همه آنها است.در مجمع البيان مىگويد: اصل آدم از خاک بوده، چون قرآن مىفرمايد: “خلقه من تراب” آدم را از خاک خلق کرد چيزى که هست خاک نامبرده را گل کرد، همچنان که فرمود: “و خلقته من طين - تو آدم را از گل آفريدي” آنگاه آن گل را گذاشت تا متعفن شد، همچنان که فرمود: “من حماء مسنون - آدمى را از گل گنديده خلق کردم”، آنگاه اين گل را گذاشت تا خشک شد، همچنان که فرمود: “من صلصال - از گل خشکيده) بنابراين تناقضى در اين تعبيرهاى مختلف قرآن نيست، زيرا حالات مختلف مبداء خلقت آدمى را بيان مىکند. اين بود کلام مجمعالبيان”(5)
جالب اينکه از اين آيات به خوبى استفاده مىشود که انسان از دو چيز مختلف آفريده شده که يکى در حد اعلاى عظمت و ديگرى ظاهرا در حد ادنى از نظر ارزش. جنبه مادى انسان را گل بد بوى تيره رنگ (لجن) تشکيل مىدهد و جنبه معنوى او را چيزى که به عنوان روح خدا از آن ياد شده است البته خدا نه جسم دارد و نه روح و اضافه روح به خدا به اصطلاح “اضافه تشريفي” است و دليل بر اين است که روحى بسيار پر عظمت در کالبد انسان دميده شده، همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش “بيتالله” مىخوانند و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش “شهر الله” (ماه خدا) مىنامند و به همين دليل قوس صعودى اين انسان آن قدر بالا است که به جايى مىرسد که جز خدا نبيند و قوس نزوليش آن قدر پايين است که از چهارپايان هم پايينتر خواهد شد (بل هم اضل) و اين فاصله زياد ميان “قوس صعودي” و “نزولي” خود دليل بر اهميت فوقالعاده اين مخلوق است.
و- نيز اين ترکيب مخصوص دليل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادى او نيست، چرا که اگر به جنبه ماديش بازگرديم لجنى بيش نمىباشد اين روح الهى است که با استعدادهاى فوقالعادهاى که در آن نهفته است و مىتواند تجليگاه انوار خدا باشد به او اين همه عظمت بخشيده و براى تکامل او تنها راه اين است که آن را تقويت کند و جنبه مادى را که وسيلهاى براى همين هدف است در طريق پيشرفت اين مقصود به کار گيرد (چرا که در رسيدن به آن هدف بزرگ مىتواند کمک موثرى کند)
از آيات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نيز استفاده مىشود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهى او بود.(6)
شهيد مطهرى در اين ارتباط مىنويسند: “صلصال” يعنى داراى صلصله. “صلصله” صدا را مىگويند، يعنى به شکلى در آمده بود که مانند سفال صدا مىکرد. در قرآن راجع به خلقت انسان، در جاهايى تعبير دارد انسان را از خاک آفريده يک جا تعبير دارد انسان را از گل آفريده يک جا تعبير دارد انسان را از لاى گنديده آفريده (من حما مسنون) يک جا تعبير دارد انسان را از گل خشکيده آفريده، معلوم است که اينها مراحل را ذکر مىکند. “از خاک آفريد” روشن است که خاک قبل از گل است و گل از خاک به وجود مىآيد. “لاى گنديده متعفن” آب و خاک که با همديگر مخلوط مىشوند ابتدا گل است، بعدها که مىماند، در اثر تخميرها و فعل و انفعالهايى تبديل به يک “لاى گنديده” مىشود “گل خشکيده” اين باز از مراحل بعد است که زمانى هم به اين حالت در مىآيد. قرآن خلقت انسان را در اين مراحل مختلف بيان کرده است: از خاک آفريده شده است، از گل آفريده شده است، از لاى گنديده آفريده شده است و از گل خشکيده آفريده شده است. اينها مراحلى در خلقت انسان را نشان مىدهد. در اينجا هم قرآن همين قدر تعبيرش اين است که انسان از گل خشکيده آفريد. از يک طرف به قرينه اينکه مىگويد “از گل خشکيده” بايد بگويم پس مقصود از “انسان” يعنى انسان اول که بعضى از مفسرين اين گونه گفتهاند. ولى به قرينه اينکه کلمه “انسان” اسم جنس است نه اسم شخص و بعيد است که الف و لام را الف و لام عهد بگيريم [و بگوييم] يعنى آن انسان معين، آن انسان اول،[لذا] مقصود اين است که نوع انسان را منتها نوع انسان را به اعتبار آن اوايل اوايلش، يعنى مىخواهد بگويد خلقت اولى انسان منتهى مىشود به گل خشکيده. اين هم باز تعبيرى است که از نظر هدف نظير “والارض و ضعها للانام” است، يعنى اين انسان اگر روزى رسيدى به اينجا که ابتداى خلقت انسان خاک بوده، لجن بوده، گل خشکيده بوده، چه و چه بوده، يک وقت اينها فکر تو را به آنجا نبرد که پس يک تصادف بود که انسان آفريده شد.
انسان، مخصوصا مردمى که در معارف الهى خيلى ورود ندارند. گاهى به يک اسم الهى توجه مىکند و اسمهاى ديگر خدا را غافل مىشود، يعنى يک شان از شئون الهى را توجه دارد در حالى که از شئون ديگر الهى غافل است. غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند. هرچه بگوييد، مىگويد خدا که قدرت دارد. فلان چيز آيا اين جور هست يا اين جور نيست؟ خدا که قدرت دارد چنين بکند، بله، خدا قدرت دارد، قدرتش هم غير متنهاى است (ان الله على کل شى قدير) اما خداوند تنها قادر که نيست حکيم هم هست. حکمت، خودش اقتضايى دارد. قدرت از آن جهت که قدرت است يعنى عجز و ناتوانى در مقابل [کارها] نيست، اما حکمت است که حسابى را در کار مىآورد. خداوند قادر هست، احد هست، حکيم است، باسط هست، قابض هست، هزاران اسماء و صفات دارد. خلقت ناشى از ذات مستجمع جميع صفات کماليه است نه ناشى از ذات داراى فقط يک صفت که قدرت است. افرادى که فقط قدرت را مىبينند مىگويند[آيا ]خدا انسان را آفريده: [مىگوييم بله، مىگوييد] خدا که قدرت دارد خدا قدرت دارد انسان را از اول از هيچ چيز يک دفعه بيافريند؛ ديگر چه احتياجى است که خاکى باشد، گلى باشد، لاى گنديدهاى باشد، گل خشکيدهاى باشد، زمانى باشد، مدتها اين در تخمير مانده باشد؟ مگر خدا قادر نيست؟ مگر خدا عاجز و ناتوان است؟ جواب اين است: پس بچه هم که مىخواهد متولد شود، کسى بگويد مگر خدا ناتوان است؟ اين تشريفات ديگر چيست؟ که حتما ازدواج باشد و مرد و زنى باشند و عمل مباشرتى انجام بگيرد و بعد نه ماه طول بکشد، قدم به قدم جلو بيايد؛ مگر خدا قادر نيست؟ خدا اگر قادر است يک دفعه اين کار را انجام بدهد!
قرآن وقتى که ما را متوجه مىکند که خداوند انسان را از خاک آفريد از گل آفريد، از لاى گنديده آفريد، از گل خشکيده آفريد، در ذهن ما اين نباشد که خدا قدرت دارد، بخواهد بيافريند آنا مىآفريند؛ اينها ديگر يعنى چه؟ براى اين است که شما اگر بعد در نظامات علمى به اين جور مسائل برخورديد بدانيد اينها هم روى حکمت و حساب بوده که خلقت انسان بايد اين مراحل را طى کند پس همين طور که “والارض وضعها للانام” زمين را که خدا آفريده است حساب شده بوده است، خلقت انسان هم از خاک و از گل و اين جور چيزها که اين مراحل را بايد طى کند روى حساب است(7)
ترجمه: اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، او که همه شما را از يک نفس آفريد و همسر او را از او آفريد و از آن دو (زن و شوهر)، مردان و زنان بسيارى را در روى زمين منتشر ساخت.
علامه طباطبايى در جلد 4 الميزان ذيل اين آيه مىفرمايند: نفس آن طور که از کتابهاى لغت استفاده مىشود، عبارت است از عين يک چيز از ظاهر عبارت چنين استفاده مىشود که مقصود از “نفس واحده” آدم و از “زوجها” زن او است، و اين دو پدر و مادر نسل انسان کنونى مىباشند که ما از آنان هستيم و طبق آنچه که از ظاهر قرآن کريم استفاده مىشود انسانهاى کنونى همه به آن دو منتهى مىشوند چنانچه در سوره “زمر” آيه 56 آمده است “خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها”(9)
همچنين در تفسير نور استاد قرائتى ذيل اين آيه آمده که: از اين آيه استفاده مىشود که زن و شوهر در آفرينش وحدت دارند و نسل موجود انسان از آدم و همسر اوست(10)
“و هوالذى انشاکم من نفس واحده فمستقر و مستودع قد فصلنا الايت لقوم يفقهون”(11)
ترجمه: و اوست خدايى که شما را يک نفس (حضرت آدم) آفريد پس شما را قرارگاهى و جاى وديعت و سپردهاى است همانا آيات و نشانهها را براى گروهى که مىفهمند بيان کرديم(12)
بعضى از مفسرين گفتهاند که: “مراد از انشاء و ايجاد انسان از نفس واحد اين است که تمامى افراد بشر همه از يک نفس که همان نفس و روح انسانى است آفريده شدهاند” و يا گفتهاند: “مراد اين است که همه افراد اين نوع داراى يک نفس و يک بدنند، به اين معنا که ترکيب نفسى و بدنى آنان در همه افراد يک نوع از ترکيب است و آن نوع از ترکيب همان چيزى است که از آن به حقيقت انسانيت تعبير مىکنيم.
بعضى ديگر گفتهاند: “مراد به مستقر همان ارحام است که نسل بعد از قرار گرفتن در آن مسير در اصلابش خاتمه پيدا مىکند؛ و مراد به مستودع اصلاب است که منزل عاريتى نسل است” بعضى هم گفتهاند “مراد به مستقر زمين و مراد به مستودع قبر است و يا مراد به مستقر رحم و مراد به مستودع زمين يا قبر است” بعضى ديگر گفتهاند: مراد به مستقر روح و مراد به مستودع بدن است و جز اينها اقوال ديگرى نيز هست که فايدهاى در نقل آنها نيست.
ولى علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد: معناى آيه شريفه اين است که: “پروردگار متعال آن کسى است که شما نوع بشر را از يک فرد ايجاد کرده و زمين را تا مدت معينى به دست شما آباد نموده است و اين زمين تا زمانى که شما نسل بشر منقرض نشدهايد مشغول به شما و در دست شما است، پيوسته بعضى از شما افراد بشر مستقر در آن و بعضى ديگر مستودع در اصلاب و ارحام و در حال به وجود آمدن در آنند”.
بنابراين آيه شريفه خلقت نوع انسان را بيان مىکند، زيرا خلق کردن اولين موجودى که بقيه افرادش از آن منشعب مىشوند در حقيقت خلق کردن همه آنها است.در مجمع البيان مىگويد: اصل آدم از خاک بوده، چون قرآن مىفرمايد: “خلقه من تراب” آدم را از خاک خلق کرد چيزى که هست خاک نامبرده را گل کرد، همچنان که فرمود: “و خلقته من طين - تو آدم را از گل آفريدي” آنگاه آن گل را گذاشت تا متعفن شد، همچنان که فرمود: “من حماء مسنون - آدمى را از گل گنديده خلق کردم”، آنگاه اين گل را گذاشت تا خشک شد، همچنان که فرمود: “من صلصال - از گل خشکيده) بنابراين تناقضى در اين تعبيرهاى مختلف قرآن نيست، زيرا حالات مختلف مبداء خلقت آدمى را بيان مىکند. اين بود کلام مجمعالبيان”(5)
جالب اينکه از اين آيات به خوبى استفاده مىشود که انسان از دو چيز مختلف آفريده شده که يکى در حد اعلاى عظمت و ديگرى ظاهرا در حد ادنى از نظر ارزش. جنبه مادى انسان را گل بد بوى تيره رنگ (لجن) تشکيل مىدهد و جنبه معنوى او را چيزى که به عنوان روح خدا از آن ياد شده است البته خدا نه جسم دارد و نه روح و اضافه روح به خدا به اصطلاح “اضافه تشريفي” است و دليل بر اين است که روحى بسيار پر عظمت در کالبد انسان دميده شده، همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش “بيتالله” مىخوانند و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش “شهر الله” (ماه خدا) مىنامند و به همين دليل قوس صعودى اين انسان آن قدر بالا است که به جايى مىرسد که جز خدا نبيند و قوس نزوليش آن قدر پايين است که از چهارپايان هم پايينتر خواهد شد (بل هم اضل) و اين فاصله زياد ميان “قوس صعودي” و “نزولي” خود دليل بر اهميت فوقالعاده اين مخلوق است.
و- نيز اين ترکيب مخصوص دليل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادى او نيست، چرا که اگر به جنبه ماديش بازگرديم لجنى بيش نمىباشد اين روح الهى است که با استعدادهاى فوقالعادهاى که در آن نهفته است و مىتواند تجليگاه انوار خدا باشد به او اين همه عظمت بخشيده و براى تکامل او تنها راه اين است که آن را تقويت کند و جنبه مادى را که وسيلهاى براى همين هدف است در طريق پيشرفت اين مقصود به کار گيرد (چرا که در رسيدن به آن هدف بزرگ مىتواند کمک موثرى کند)
از آيات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نيز استفاده مىشود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهى او بود.(6)
د) صلصال کالفخار
“خلق الانسان من صلصال کالفخار” انسان را از گل خشک صدا دهنده مانند گل پخته به آتش (چون کوزه) آفريده.شهيد مطهرى در اين ارتباط مىنويسند: “صلصال” يعنى داراى صلصله. “صلصله” صدا را مىگويند، يعنى به شکلى در آمده بود که مانند سفال صدا مىکرد. در قرآن راجع به خلقت انسان، در جاهايى تعبير دارد انسان را از خاک آفريده يک جا تعبير دارد انسان را از گل آفريده يک جا تعبير دارد انسان را از لاى گنديده آفريده (من حما مسنون) يک جا تعبير دارد انسان را از گل خشکيده آفريده، معلوم است که اينها مراحل را ذکر مىکند. “از خاک آفريد” روشن است که خاک قبل از گل است و گل از خاک به وجود مىآيد. “لاى گنديده متعفن” آب و خاک که با همديگر مخلوط مىشوند ابتدا گل است، بعدها که مىماند، در اثر تخميرها و فعل و انفعالهايى تبديل به يک “لاى گنديده” مىشود “گل خشکيده” اين باز از مراحل بعد است که زمانى هم به اين حالت در مىآيد. قرآن خلقت انسان را در اين مراحل مختلف بيان کرده است: از خاک آفريده شده است، از گل آفريده شده است، از لاى گنديده آفريده شده است و از گل خشکيده آفريده شده است. اينها مراحلى در خلقت انسان را نشان مىدهد. در اينجا هم قرآن همين قدر تعبيرش اين است که انسان از گل خشکيده آفريد. از يک طرف به قرينه اينکه مىگويد “از گل خشکيده” بايد بگويم پس مقصود از “انسان” يعنى انسان اول که بعضى از مفسرين اين گونه گفتهاند. ولى به قرينه اينکه کلمه “انسان” اسم جنس است نه اسم شخص و بعيد است که الف و لام را الف و لام عهد بگيريم [و بگوييم] يعنى آن انسان معين، آن انسان اول،[لذا] مقصود اين است که نوع انسان را منتها نوع انسان را به اعتبار آن اوايل اوايلش، يعنى مىخواهد بگويد خلقت اولى انسان منتهى مىشود به گل خشکيده. اين هم باز تعبيرى است که از نظر هدف نظير “والارض و ضعها للانام” است، يعنى اين انسان اگر روزى رسيدى به اينجا که ابتداى خلقت انسان خاک بوده، لجن بوده، گل خشکيده بوده، چه و چه بوده، يک وقت اينها فکر تو را به آنجا نبرد که پس يک تصادف بود که انسان آفريده شد.
انسان، مخصوصا مردمى که در معارف الهى خيلى ورود ندارند. گاهى به يک اسم الهى توجه مىکند و اسمهاى ديگر خدا را غافل مىشود، يعنى يک شان از شئون الهى را توجه دارد در حالى که از شئون ديگر الهى غافل است. غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند. هرچه بگوييد، مىگويد خدا که قدرت دارد. فلان چيز آيا اين جور هست يا اين جور نيست؟ خدا که قدرت دارد چنين بکند، بله، خدا قدرت دارد، قدرتش هم غير متنهاى است (ان الله على کل شى قدير) اما خداوند تنها قادر که نيست حکيم هم هست. حکمت، خودش اقتضايى دارد. قدرت از آن جهت که قدرت است يعنى عجز و ناتوانى در مقابل [کارها] نيست، اما حکمت است که حسابى را در کار مىآورد. خداوند قادر هست، احد هست، حکيم است، باسط هست، قابض هست، هزاران اسماء و صفات دارد. خلقت ناشى از ذات مستجمع جميع صفات کماليه است نه ناشى از ذات داراى فقط يک صفت که قدرت است. افرادى که فقط قدرت را مىبينند مىگويند[آيا ]خدا انسان را آفريده: [مىگوييم بله، مىگوييد] خدا که قدرت دارد خدا قدرت دارد انسان را از اول از هيچ چيز يک دفعه بيافريند؛ ديگر چه احتياجى است که خاکى باشد، گلى باشد، لاى گنديدهاى باشد، گل خشکيدهاى باشد، زمانى باشد، مدتها اين در تخمير مانده باشد؟ مگر خدا قادر نيست؟ مگر خدا عاجز و ناتوان است؟ جواب اين است: پس بچه هم که مىخواهد متولد شود، کسى بگويد مگر خدا ناتوان است؟ اين تشريفات ديگر چيست؟ که حتما ازدواج باشد و مرد و زنى باشند و عمل مباشرتى انجام بگيرد و بعد نه ماه طول بکشد، قدم به قدم جلو بيايد؛ مگر خدا قادر نيست؟ خدا اگر قادر است يک دفعه اين کار را انجام بدهد!
قرآن وقتى که ما را متوجه مىکند که خداوند انسان را از خاک آفريد از گل آفريد، از لاى گنديده آفريد، از گل خشکيده آفريد، در ذهن ما اين نباشد که خدا قدرت دارد، بخواهد بيافريند آنا مىآفريند؛ اينها ديگر يعنى چه؟ براى اين است که شما اگر بعد در نظامات علمى به اين جور مسائل برخورديد بدانيد اينها هم روى حکمت و حساب بوده که خلقت انسان بايد اين مراحل را طى کند پس همين طور که “والارض وضعها للانام” زمين را که خدا آفريده است حساب شده بوده است، خلقت انسان هم از خاک و از گل و اين جور چيزها که اين مراحل را بايد طى کند روى حساب است(7)
نفس واحده
يا ايها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثيرا و نساء(8)ترجمه: اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، او که همه شما را از يک نفس آفريد و همسر او را از او آفريد و از آن دو (زن و شوهر)، مردان و زنان بسيارى را در روى زمين منتشر ساخت.
علامه طباطبايى در جلد 4 الميزان ذيل اين آيه مىفرمايند: نفس آن طور که از کتابهاى لغت استفاده مىشود، عبارت است از عين يک چيز از ظاهر عبارت چنين استفاده مىشود که مقصود از “نفس واحده” آدم و از “زوجها” زن او است، و اين دو پدر و مادر نسل انسان کنونى مىباشند که ما از آنان هستيم و طبق آنچه که از ظاهر قرآن کريم استفاده مىشود انسانهاى کنونى همه به آن دو منتهى مىشوند چنانچه در سوره “زمر” آيه 56 آمده است “خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها”(9)
همچنين در تفسير نور استاد قرائتى ذيل اين آيه آمده که: از اين آيه استفاده مىشود که زن و شوهر در آفرينش وحدت دارند و نسل موجود انسان از آدم و همسر اوست(10)
“و هوالذى انشاکم من نفس واحده فمستقر و مستودع قد فصلنا الايت لقوم يفقهون”(11)
ترجمه: و اوست خدايى که شما را يک نفس (حضرت آدم) آفريد پس شما را قرارگاهى و جاى وديعت و سپردهاى است همانا آيات و نشانهها را براى گروهى که مىفهمند بيان کرديم(12)
بعضى از مفسرين گفتهاند که: “مراد از انشاء و ايجاد انسان از نفس واحد اين است که تمامى افراد بشر همه از يک نفس که همان نفس و روح انسانى است آفريده شدهاند” و يا گفتهاند: “مراد اين است که همه افراد اين نوع داراى يک نفس و يک بدنند، به اين معنا که ترکيب نفسى و بدنى آنان در همه افراد يک نوع از ترکيب است و آن نوع از ترکيب همان چيزى است که از آن به حقيقت انسانيت تعبير مىکنيم.
بعضى ديگر گفتهاند: “مراد به مستقر همان ارحام است که نسل بعد از قرار گرفتن در آن مسير در اصلابش خاتمه پيدا مىکند؛ و مراد به مستودع اصلاب است که منزل عاريتى نسل است” بعضى هم گفتهاند “مراد به مستقر زمين و مراد به مستودع قبر است و يا مراد به مستقر رحم و مراد به مستودع زمين يا قبر است” بعضى ديگر گفتهاند: مراد به مستقر روح و مراد به مستودع بدن است و جز اينها اقوال ديگرى نيز هست که فايدهاى در نقل آنها نيست.
ولى علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد: معناى آيه شريفه اين است که: “پروردگار متعال آن کسى است که شما نوع بشر را از يک فرد ايجاد کرده و زمين را تا مدت معينى به دست شما آباد نموده است و اين زمين تا زمانى که شما نسل بشر منقرض نشدهايد مشغول به شما و در دست شما است، پيوسته بعضى از شما افراد بشر مستقر در آن و بعضى ديگر مستودع در اصلاب و ارحام و در حال به وجود آمدن در آنند”.
پىنوشتها:
1- مضغه از ماده مضغ به معنى جويدن است و اين واژه به معنى مقدار کمى گوشت است که انسان در يک لقمه مىتواند آن را بجود و اين تشبيه جالبى است براى جنين در دوران بعد از علقه بودن
2- سوره حج آيه 6
3- سوره مومنون آيات 14-12
4- سوره حجر آيه 33-26
5- الميزان ج 12 ص 218
6- تفسير نمونه ج 11 ص 71
7- آشنايى با قرآن ص 43
8- سوره نساء آيه 1
9- شما را از يک نفر آفريد، و از او زنش را به وجود آورد
10- تفسير نور ج 2 ص 275
11- سوره انعام آيه 98
12- ترجمه و خلاصه تفسير سيدعلى نقى فيضالاسلام