دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه
بیان روایات معارض
روایات معارض با عموم علم امام چند طایفهاند که در کتابهایی چون تفسیر صافی، ج 4، ص 152 و مجمع البیان، ج 8، ص 324 و بصائر الدرجات، ج 2، باب 21 و ... میتوان مشاهده نمود. برخی از این روایات میفرمایند: بخشی از علم غیب از خدای متعال برای خود برگزیده است و هیچ فرشته مقرب و نبی مرسل بر آن آگاه نخواهد شد. برخی روایات دلالت دارند که برای خداوند متعال علم عام و علم خاص است و علم خاص او آن است که هیچ فرشته مقرب و نبی مرسل بر آن آگاه نخواهد شد و بر علم عام او فرشتگان مقرب و انبیا مرسل آگاه میگردند. برخی روایات میفرمایند انبیا و اوصیا در مراتب علم، برخی بر برخی دیگر برتری دارند، چنان که در تفسیر صافی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: موسی و خضر (علیهما السلام) علم به گذشته داشتهاند، ولی علم به حال و آینده تا قیامت نداشتند و ما آن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ارث بردهایم.این روایات، عمومیت علم را از بسیاری از انبیا و اوصیا نفی میکند. یکی سری روایات دلالت دارند که انبیا و اوصیا دچار سهو میشدند. این روایات در گفتاری جداگانه مورد بررسی قرار می گیرند. طوایفی دیگر از روایات وجود دارد که در موضوعات خاص طرح شده و بر عدم عمومیت علم امام دلالت دارند و در ذیل به برخی از این گونه روایات اشاره میشود:
- روایت شده است که یک بار امام باقر (علیه السلام) غسل جنابت نموده بودند. به ایشان عرض شد که به بخشی از شانهی ایشان آب نرسیده است، پس آن میزان را جبران نمودند. (1) یعنی امام (علیه السلام) خود علم نداشت که آب به تمام بدن ایشان نرسیده است.
- در روایتی آمده است که ابوالحسن (علیه السلام) غلامش را فرستاد تا تخم مرغ بخرد، امّا غلام چند تخم مرغ خرید و با آنها قمار نمود و سپس تخممرغهایی که از راه قمار حاصل شده بود را نزد حضرت آورد و ایشان از آنها تناول فرمود، به حضرت عرض شد که برخی از آن تخم مرغها از قمار بوده است، پس حضرت طشتی طلبیدند و استفراغ نمودند، (2) یعنی حضرت خود علم به عمل غلام نداشتهاند.
- روایتی دیگر آمده است که امام صادق (علیه السلام) سطل آب را برای وضو از چاه کشید و در آن موش مرده یافت و آب را ریخت و این دلالت بر جهل امام بر نجاست آن، قبل از دیدن موش مرده دارد.
رفع تعارض
روایاتی که علم امام به غیب را نفی میکند گرچه بسیارند، امّا در برابر روایاتی که علم عام ایشان به علوم غیبی را اثبات میکند، توان معارضه ندارد و میتوان برای رفع این تعارض، روشهای زیر را ارائه نمود:- میتوان روایات متعارض را بر برخی علوم خاص خداوند یا بر نوعی تقیه یا علوم تغییرپذیر به بدا حمل نمود، چنانکه در برخی روایات آمده است که خداوند دارای علم عام و علم خاص است. علم خاص او آن است که هیچ فرشته و پیامبری بر آن آگاه نیست و علم عام او آن است که ملائکه مقربین و انبیای مرسلین بر آن آگاهند و تمام آن در نزد معصومین است. (3) هم چنین در برخی روایات آمده است که خداوند دو علم دارد: علم مکنون مخزون که کسی جز او آن را نمیداند که بدا از جملهی آنهاست و علمی که ملائکه و پیامبران را از آن آگاه میسازد. (4) و علت این که خداوند انبیا را بر بداء آگاه نمیسازد آن است که آن را به دیگران خبر ندهند و مورد تکذیب واقع نشوند.
روایتی نیز از امام سجاد نقل شده که میفرماید: اگر آیهای از کتاب خدا نبود آن چه تا روز قیامت رخ میداد را به ایشان بازگو میکردم و آن آیه چنین است: «یَمْحُوا اللّهُ مَا یَشَاءُ » (5). ظاهر این حدیث این است که امام به علومی که در آنها بدا جاری میشود آگاه است، اما نمیداند که بعد از بدا چه اتفاقی میافتد.
- یک احتمال آن است که روایات نافیِ علم امام بر نفی اذن در اظهار تمامی آنها برای عموم مردم دلالت دارد، زیرا مصلحت آن است که بسیاری از علوم مستور بمانند و کشف آنها موجب ترک تضرع و خوف و رجا و تلاش در امر معاش و معاد نگردد، چنانکه در برخی روایات از معصومین (علیهم السلام) آمده است که اگر شیعهی ما جلو زبانش را میگرفت، هر آن چه به نفع ایشان و یا علیه ایشان بود را بازگو میکردیم. (6) و (7) در واقع ذکر روایات نافی علم امام برای آن است که برخی مردمان، کشف برخی علوم را از امامان نخواهند، چرا که به مصلحت آنها نمیباشد.
- یک تصور آن است که روایات نافیه، موافق عامه هستند و بر تقیه حمل میشوند، (8) و معلوم است که ائمه گاهی برای حفظ جان اصحاب خود و این که جمع شدن ایشان بر یک عقیدهی واحد،خطری برایشان نیافریند، میان ایشان القای خلاف مینمودند.
- میتوان گفت روایات نافیه خبر واحد هستند که نمیتوان به آنها اتکا نمود، (9) بلکه باید به آن چه با علم و یقین همراه است عدول نمود، زیرا خداوند میفرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (10)؛ «وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا » (11).
- میتوان گفت این روایات علی رغم شاذ بودن، با اضطراب متن و ضعف سند همراهند. (12)
- یک تصور آن است که علوم درجاتی دارد و امامان نیز چنینند و برخی علوم برای برخی امامان منکشف میگردد و برای برخی دیگر مستور میماند، چنانکه در برخی روایات آمده است، از جمله این که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: اگر میان خضر و موسی بودم به آنها خبر میدادم که از ایشان عالمترم و ایشان را از علومی آگاه میساختم که در نزد آنها نبود، چرا که آنان از علم ماکان برخوردار بودند و علم مایکون و ما هو کائن تا روز قیامت را نداشتند و ما همه اینها را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ارث بردیم. (13) این روایت دلالت دارد که امام صادق (علیه السلام) از برخی انبیا (علیهم السلام) عالمتر بود و شاید ائمه معصومین (علیه السلام) نیز به جز در علم حلال و حرام احکام شرعی و تفسیر قرآن، برخی از برخی دیگر اعلم باشند. (14)
- حدیث تخممرغ با فرض صحت سند و چشمپوشی از شاذّ بودن و موافقت آن با عامه و ضعف راویانی، چون سهل بن زیاد و احمد بن محمد این گونه تأویل میشود که صِرف قمار با مال امام (علیه السلام) موجب حرمت و یا کراهت آن نبوده است، بلکه امام خواسته است تا با این عمل، مردم را به شدت از قمار باز دارد. (15)
- در روایت چاه و خارج ساختن دلو آبی که از موش، نجاست یافته بود، افزون بر ضعف سند و دلالت حدیث، دلالت کشیدن آب نجلس بر جهل، مبنی بر این است که مقصود از کشیدن آب، وضو گرفتن باشد و حال آن که ممکن است مقصود از آن، پاک ساختن چاه از نجاست و یا آگاه ساختن دیگران از نجاست چاه و یا آگاهانیدن مردم از احکام آب چاه و یا دفع مفسده غلو درباره امام (علیه السلام) و یا به جهت مصلحت تقیه بوده است. (16)
در پایان این مباحث یادآوری این نکته لازم است که دربارهی عمومیت علم امام به احکام، کمتر جای بحث است، چرا که بیان آنها از وظایف و ویژگیهای امام (علیه السلام) است و جهل به بخشی از آن، نقص رتبه و منزلت او شمرده میشود و نوعاً مراد نفی کنندگان علم امام، تعمیم علم امام به موضوعات جزئی میباشد. سخنان امامیه در لزوم تعمیم علم امام به موضوعات، مختلف است. یک تفصیل آن است که علم امام به آن دسته از موضوعات جزئی است که برای آن، حکم کلی شرعی باشد، برای مثال امام نسبت به «ابوت زید» که حکم کلی شرعی، احترام و ارث برای آن است علم دارد، چون جهل به ابوت زید و این که زید پدر است، جهل به وجود حکم کلی احترام و تورات برای اوست، امّا علم به این که اسم او زید است برای امام لازم نیست، چون اسم فرد هیچ حکمی را با خود به همراه ندارد و جهل به اسم به جهل به هیچ حکمی منجر نمیشود. سخنان علمای امامیه درباره علم حضوری یا ارادی بودن علم امام نیز مختلف است و مشهورِ امامیه، وجود علم حضوری برای امام است و مخالفان آن برخی متأخران از جمله صاحب حقایق الاصول میباشند. این اختلاف در کمیت علم امام نیز هست. شیخ صدوق، عموم کمیت علم امام را نفی میکند. (17) سید مرتضی نیز به این امر تصریح کرده است و تعمیم علم امام (علیه السلام) به موضوعات صرف به طور مطلق را نپذیرفته است. (18) به نظر میرسد فقهایی که این سخن را از سید نقل کرده و آن را نقد ننمودهاند، نیز چنین اعتقادی داشتهاند. (19) کراجکی (رحمهالله) میفرماید: خداوند سبحان امامان را از بسیاری از غیوب و امور آینده آگاه ساخته که با لطف و صلاح همراه است، ولی به طور مسلّم بر همهی ضمایر و غیوب عارف نیستند و به تمام آنچه خداوند متعال میداند احاطه ندارند؛ البته ممکن است مراد بسیاری از این دسته از علما غیر از صدوق و مفید و سید، تنها نفی علم ائمه به علوم مختصّ به خداوند متعال یا نفی علم حضوری یا نفی علوم محتوم یا نفی لزوم عمل به علم باشد.
پینوشتها:
1. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 2، ص 1069.
2. همان، ج 12، ص 119.
3. صفار، بصائر الدرجات، ج 2، ص 129.
4. دربارهی علم عام خداوند که دیگران را از آن آگاه میسازد نیز طبق روایات، میان انبیا و اوصیا در مراتب علم اختلاف است و برخی بر برخی دیگر برتری دارند و ائمه نیز برخی عالمتر از برخی دیگرند مگر در علم حلال و حرام و تفسیر قرآن که همه در آن یکسانند (صفار قمی، بصائرالدرجات، ج 10، ص 499)، چنان که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: موسی (علیه السلام) عالمتر از خضر (علیه السلام) بود و من از ایشان عالمترم، زیرا به موسی (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) علم حوادث گذشته اعطا شد، ولی علم حوادث حال و آینده تا روز قیامت داده نشد و ما این علوم را از پیامبر (علیه السلام) به ارث بردهایم (صافی، تفسیر صافی، ج 3، ص 252و کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 261).
5. رعد، آیه 39، صدوق، توحید، ص 304.
6. لوکانت لالسنتکم اوکیه لحدثت کل امری بما له و علیه (کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 261). اوکیه جمع «وکاء» و آن نخی است که با آن کیسه را میبندند.
7. کلینی، کافی، ج 1، ص 261.
8. مجلسی، عقاید الاسلام، ص 56.
9. شهید، ذکری، ص 134.
10. اسراء، آیه 36.
11. یونس، آیه 36.
12. علامه مجلسی، بحار، ج 7، ص 97 - 129.
13. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 260.
14. اما آیات و روایات دال بر تفاوت انبیا در مراتب علم و برتری برخی بر برخی دیگر به انواع مختلف، قابل تأویل است، از جمله این که این آیات در علم خاص الهی از جمله علم به قیامت و آجال است و یا تفاوت در علم ظاهری حاصل از حواس و امارات ظاهری است نه در علم باطنی و یا تفاوتشان در راههای کسب علم از جهت کثرت و قلّت و یا اسباب باطنی و ظاهری مانند الهام و وحی... است و یا ناشی از تفاوت ایشان در برکات و فواید و ثمرات و تأثیرهای علم ایشان است و یا در مراتب علم از جهت شدّت و ضعف و رسیدن به مرتبة اطمینان و حق الیقین و عین الیقین و یا تفاوت در سعه و شرع و وسعت قلب ایشان در کسب علم و یا در نزدیکی ایشان به مبدأ افاضهی علم و کثرت قدرت تحمل علم است.
15. نجفی لاری، المعارف السلمانیة فی کیفیته علم و کمیته، ص 99.
16. همان، ص 141.
17. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 223.
18. سید مرتضی، انتصار، ص 242.
19. نجفی، جواهر، ج 1، ص 182؛ قمی، قوانین، باب ترک استفصال و کراجکی، کنزالفوائد، ج 1، ص 245.
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم
/م