غالیان و اندیشه تحریف قرآن(3)
موضوع شناسي و روايات تحريف
با توجه به کثرت روايات موهوم تحريف(حدود 1064روايت)، اعلام هرگونه نظري در اين باره نيازمند آمارگيري دقيقي است. در اينجا نيز به دنبال يافتن نمونه مطلوبي براي آمارگيري، به اين نتيجه رسيديم که پر روايت ترين آياتي را که نسبت به آنها ادعاي تحريف شده است، گردآوريم و از طريق مطالعه اين نمونه آماري، به جمع بندي نسبتا جامعي دست يابيم.
براي اين منظور، تک تک آيات، ملاحظه گرديدو با توجه به روايات مربوط به هر کدام، نتايج به شرح جدول ذيل به دست آمده است:
ردیف |
سوره |
آیه |
عبارت اصلی |
مدلول روایات |
تعداد روایات |
1 |
حج |
52 |
من رسول و لانبی |
من رسول و لا نبی و لا محدث |
27 |
2 |
تکویر |
8 |
الموءده |
الموده |
20 |
3 |
صافات |
130 |
اِل یاسین |
اِل یاسین آل محمد و یاسین اسم محمد(ص) |
18 |
4 |
بقره |
238 |
صلوه الوسطی |
صلوه الوسطی و صلاه العصر |
17 |
5 |
اعراف |
172 |
الست بربکم |
الست بربکم و محمد رسولی و علی امیرالمومنین |
14 |
6 |
حجر |
41 |
صراطٌ عَلَیَّ |
صراط عَلِیَّ |
14 |
7 |
مائده |
67 |
بلغ ما انزل الیک |
بلغ ما انزل الیک فی علی |
12 |
8 |
آل عمران |
33 |
آل ابراهیم |
آل ابراهیم و آل محمد |
12 |
9 |
حمد |
7 |
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغوب علیهم و لاالضالین |
صراط من انعمت علیهم غیرالمغوب علیهم و غیرالضالین |
12 |
10 |
نساء |
59 |
الی الله و الرسول |
الی الله و الی الرسول و الی الولی الامر منکم |
11 |
آيات مورد ادعا در اجزاي مختلف قرآن پراکنده اند و در يک محدوده خاص قرارنگرفته اند.
در شش مورد از ده مورد، ادعاي اسقاط در آيه به صورت صريح مشاهده مي شود:(شماره 1 و 4 و 5 و 7و 8 و 10).
در اکثر موارد(يعني هشت مورد از ده مورد)، (1) مدلول روايات تحريف، با موضوعاتي در مورد امامت گره خورده است و اين مهمترين و گوياترين نتيجه اين جدول است. اين موضوع به استثناي موارد 4 و 9، در همه موارد قابل مشاهده است. در مورد اول، ادعاي اسقاط «محدث» در ارتباط با مفهوم اهل بيت (ع) است. «مودّه» در مورد دوم، هم به مودت اهل بيت اشاره دارد. تفسير «آل يس» به «آل محمد» در مورد سوم نيز صراحت در اين موضوع دارد. اضافه شدن عبارت «محمدرسولي و علي اميرالمومنين» در مورد پنجم هم همسو با موضوع ولايت است. تبديل «عَلَيّ» به نام «عَليّ» در شماره ششم نيز دال بر همين مراد است. اضافه شدن نام «علي» در شماره هفتم بر همين مبناست. ادعاي اسقاط «آل محمد» در مورد هشتم نيز مربوط به همين موضوع است وبالاخره اضافه شدن «و الي اولي الامر منکم» در مورد آخر، کاملا با موضوع ولايت مرتبط است.
علاوه بر نمونه ارائه شده، با ملاحظه مجموعه روايات تحريف در کتاب فصل الخطاب و بررسي دلالي و محتوايي آنها، نتايج زير به دست آمده که قابل ملاحظه است:
از مجموع هزار و اندي روايت، حدود 170 روايت به حذف نام علي (ع) و مشابهات آن، نزديک 140 روايت به حذف عبارت « آل محمد» و مشابهات آن دلالت داشت و بيش از هفتاد روايت نيز در ارتباط با مسائل کلي امامت و ولايت بود.
دقت در اين آمارگيري نشان مي دهد که مجموع روايات مورد اشاره که به نحوي با نظريات افراطي گرانه غاليان همراه است- رقمي بيش از يک سوم تمامي روايات تحريف را تشکيل مي دهد.(380روايت از 1062 روايت )
آمار به دست آمده از اين نگاه کلي به روايات؛ مؤيد نتيجه به دست آمده از نمونه آماري قبلي است و بيش از پيش فرضيه مطرح شده در ابتداي تحقيق را تقويت مي کند و به نقش غاليان در دامن زدن به اين روايات اشاره مي کند.
شايد احاله کلام از اين پس به خواننده، و اجازه قضاوت به وي نسبت به اظهار نظر در اين خصوص منطقي تر باشد؛ چه آن که نتايج حاصل از بررسي ها، با صراحت تمام بر اين مطلب تکيه دارد که قسمت عمده روايات تحريف بر محور موضوعاتي چون اهل بيت، ولايت، امامت و اسامي ائمه (ع) استوار است؛ موضوعاتي که با عقايد، اعمال و رفتار و انگيزه هاي غاليان ارتباطي تنگاتنگ دارد. حال، اگر روايات منتقل شده از منابع اهل سنت به مجموع روايات تحريف را نيز جداگانه در نظر بگيريم، نتيجه حاصل شده با شدت تمام تقويت مي شود؛ چرا که نسبت به باقيمانده روايات – که به موضوع خاصي ارتباط ندارند نيز تحليلي اين گونه مي توان ارائه داد که اين روايات را نيز غاليان به منظور زمينه سازي براي روايات مورد نظر خود نقل مي کردند.
دراينجا بازهم، قبل از آن که در مقام نتيجه گيري نهايي باشيم، براين نکته تاکيد داريم که تنها استنباط فوق، نبايد رهنمون ما در جهت انحراف از مسير حقيقت و رسيدن به نتايجي سطحي و غيرمنطقي باشد.
انگيزه هاي غاليان از طرح مساله تحريف
انگيزه اصلي(واکنش سياسي)
محوريت امامت در انديشه شيعه، از دغدغه هاي بسيار کهن شيعه است. اين اهميت باعث گرديد تا تمام سعي متکلمان امامي بر اثبات اين مساله متمرکز گردد. آنچه که اماميه برآن پاي مي فشارند، وجود نص مويد برتاييد امامت علي(ع) است؛ به عنوان مثال برخي آثار جدلي اماميه با معتزله در قرون دوم و سوم نشانگر وجود چنين منازعاتي در اين مساله است.(2) اثبات امامت حضرت علي (ع) و رد ادعاهاي ارائه شده در اثبات خلافت ابوبکر، عمر و عثمان توسط شيعه شيعه را، در نهايت، در برابر اين سوال متکلمان اهل سنت قرارمي داد که اگر امامت علي(ع) امر مهمي است، چرا در قرآن از آن ياد نشده است.
بازتاب اين مساله در انديشه اماميه به صورت پديدآمدن اتهام تحريف به قرآن و مصاحف جمع آوري شده در زمان خليفه اول و سوم جلوه نمود و در سطح افراطي تر، به صورت ادبيات مطاعن نگاري و خرده گيري برخلفاي سه گانه ظاهر شد.
پيروان مذاهب غلات، معتقد به تحريف قرآن موجود هستند و مي گويند تدوين و جمع آوري قرآن موجود، در عصر عثمان صورت گرفته و بسياري از آيات آن، ازجمله آيات مربوط به فضايل علي بن ابي طالب(ع) و خاندان وي تحريف و حذف گرديده اند و تنها مصحف کامل، همان مصحفي است که به وسيله امام علي (ع) تدوين يافته و حضرت رسول اکرم(ص) آن را به دخترش فاطمه بخشيده و اين، همان مصحفي است که از امامي به امام ديگر منتقل شد است. (3)
ابن واضح يعقوبي(مورخ معروف شيعي) مي نويسد:
شيعيان غالي براي از حجيت انداختن عثمان در سال 398 نسخه اي از مصحف عبدالله بن مسعود را بر مصحف عثمان ترجيح دادند و اين اختلاف، باعث شد که علماي اهل سنت در آن عصر به رياست فقيه شافعي، ابوحامد اسفرايني محکمه اي تشکيل داده و به سوزاندن آن نسخه حکم کنند.(4)
متکلمان شيعي، با استناد به گزارش هاي تاريخي و همچنين ساير روايات اهل سنت – که جمع آوري قرآن را به خليفه اول وسوم نسبت مي دهند- از علت از بين بردن مصاحف ديگر جز مصحف عثمان سوال مي کنند. استدلال متکلمان شيعه اين است که اگر در اين مصاحف، چيزي جز همين آيات موجود در مصحف عثماني نبوده است، چرا بايد آنها سوزانده شوند.
مرحوم آيه الله بروجردي نيز در اين باره ديدگاه قابل توجهي ارائه کرده اند. به عقيده ايشان کتاب خدا در زمان پيامبر مدون شد بود و رواياتي که از عامه و خاصه درباره تدوين قرآن پس از وفات پيامبر(ص) نقل شده مجعول است. عامه براي بيان فضل ابوبکر و عمر و خدمت آنان به اسلام، احاديث تدوين قرآن در زمان ابوبکر با اشاره عمر را جعل کرده و از سوي آنان، اين روايات به خاصه انتقال يافته است. خاصه نيز در مقابل روايات جمع قرآن به دست حضرت امير(ع) رابه گونه اي نقل کرده اند که از آن انکار حضرت نسبت به خلافت ابوبکر استفاده مي گردد. البته اين گونه روايات را عامه نيز نقل کرده اند، ولي به گونه اي که از آن خانه نشين شدن حضرت و عدم حضور براي بيعت با ابي بکر را توجيه کنند.(5)
مرحوم آيه الله بروجردي، جمع قرآن به دست حضرت امير(ع) را به شدت انکار کرده، مي فرمودند که روايات را در اين زمينه عامه و خاصه جعل کرده اند. صدر اين احاديث را عامه جعل کرده اند تا علت بيعت نکردن آن حضرت را در آغاز توجيه کنند و ذيل آن را خاصه جعل کرده اند. با اين هدف که بر عامه احتجاج کنندکه آن حضرت قرآن را جمع آوري کرد، ولي حاکمان وقت آن را نپذيرفتند.(6)
گفته شده که به دليل تلاش هاي مداوم گروه هاي غلو در داخل جامعه شيعه، تمام مطالب مربوط به اين موضوع(تحريف) به شکل شگفت انگيزي در نيمه نخست قرن سوم هجري بر مبناي روايات مورد پذيرش رجال اهل سنت شکل گرفت. غلات تلاش هاي بيشتري در مورد مشابه- که نام علي(ع) يا اشاره اي به اهل بيت پيامبر مي توانست در آيه اضافه گردد- انجام دادند؛ به منظور طرح اين ادعا که مورد يا مواردي به عمد از قرآن حذف شده اند.(7)
اتان کلبرگ هم مي نويسد:
بحث دروني و اختلاف درجامعه اماميه نسبت به قرآن تدوين شده در زمان عثمان راه آورد تاريخي پيچيده سياسي و ديني شيعه است. نااميدي ناشي از شکست علي(ع) براي به دست گيري خلافت بعد از وفات پيامبر و جانشينان او، ريشه در اتهامات پي در پي عليه سه خليفه اول بوده است. اين روايات ناظر به تحريف و حذف، حتي اگر اکثرش جعلي باشند که حذف هاي عمدي در قرآن صورت گرفته، ناشي از نااميدي عميق و بازتابي از ديدگاه هاي ميان اماميه است.(8)
براين اساس، برخي مطالب روايات شيعي از روايات اهل سنت گرفته شده است که در آنها گفته شده نام علي در برخي آيات بوده و بر ضد استدلال اهل سنت، مورد استفاده قرار گرفته است. اين گونه روايات، مبنايي براي جعل احاديثي قرارگرفت که براساس آن ادعا مي شده نام علي در قرآن ذکر شده است.
درواقع، مي توان گفت که ادعاي تحريف قرآن از سوي غاليان، اهرمي سياسي براي تضعيف جبهه مقابل بوده است؛ چرا که آنها از اين اخبار در منازعات بين شيعه و سني استفاده مي کردند. چنين انگيزه اي به صورت جدي در مورد فعاليت هاي غاليان قابل طرح است.
انگيزه هاي فرعي
1. افراط در محبت
در مورد غلات منسوب به شيعه نيز بايد گفت که اين گروه به دليل افراط در محبت به اين وادي افتاده اند؛ چراکه اين منشا رواني- عاطفي در بسياري از شيعيان ساده دل وجود دارد و آنان را وادار به غلو درباره اهل بيت (ع) مي کند و گاهي معجزات و کراماتي به آنان نسبت مي دهند که واقعيت تاريخي ندارد .(10) دربرخي از روايات، حضرت سجاد (ع)، علت غلو را دوست داشتن زياد مطرح مي کند. آن حضرت مي فرمايند:
يهوديان از بس، عزيز را دوست داشتند او را پسر خدا دانستند و مسيحيان، نيز، از شدت علاقه به حضرت عيسي(ع) او را پسر خدا خواندند، درحاليکه عزيز و مسيح ازآنان برائت جستند و نيز آنان پيروان عزيز و مسيح نبودند. همچنين گروهي از شيعيان، از شدت محبت به ما، ما را از حد خود فراتر بردند. درحالي که نه آنان از ما هستند و نه ما از آنها.(11)
ادعاي تحريف قرآن و حذف کلماتي چون اسامي ائمه(ع) مي تواند در همين زمينه تحليل شود؛ با اين توضيح که دوستي ائمه(ع) موجب شده است تا عده اي به چنين رواياتي دامن بزنند و با وارد کردن چنين اتهام بزرگي به قرآن به اهداف عاطفي و غيرعقلاني خود برسند.
محقق عالي قدر سلطان الواعظين مي نويسد:
عده ديگري از جاعلان حديث، غلات بوده اند که به نام علي(ع) جعل حديث مي نمودند. به خيال فاسد خود، مقام مقدس آن حضرت را بالا بردند؛ ازجمله اخبار، اين که نقل نموده اند: مخالفان حضرت علي(ع) اين قرآن را فاسد نموده اند و قرآن حقيقي، خدمت مولي امير المومنين(ع) بوده است و بعد هم در دست ائمه طاهرين محفوظ است و از دسترس عموم مسلمانان خارج است در زمان ظهور حضرت مهدي(عج) ظاهر مي گردد.(12)
2. جهل و ناآگاهي
بعضي از مردم ساده دل، معجزات و کرامات فراواني از ائمه(ع) مشاهده مي کردند و چون نمونه آنها را از مردم عادي نديده بودند، تصور مي کردند که حتما صاحب اين معجزات داراي مقامي برتر از مقام بشري است و به اين ترتيب، به خدايي ائمه يا حلول روح خدايي در آنها قايل مي شدند.(13)
نمي توان انکارکردکه غاليان شيعه به گونه اي، با ائمه اطهار(ع) و اصحاب ايشان در ارتباط بوده اند و پذيرفتني است که عظمت معنوي و علمي، کرامت هاي نفساني، تاثيرات بياني، قدرت استدلال و رسايي زبان اين بزرگواران و اتصال نسبي آنان با پيامبر چه بسا برخي را نسبت به آنان، و البته برخلاف خواست آنان، دچار انحراف و کج فهمي کرده باشد.(14)
روش هاي غاليان در طرح مسأله تحريف
1. تاويل باطل
تاويل در لغت، از «اول» به معناي بازگشت، گرفته شده است.(15) طبق بسياري از احاديث شيعه، هم آيات قرآن ظاهري دارند و باطني.(16) به بيان معناي ثانوي آيه، «بطن» مي گويند که نيازمند تاويل است. ظاهر آنها همان است که همه کس مي تواند آن را بفهمد، اما باطن قرآن را جز افرادخاصي نمي توانند درک کنند. دربعضي روايات آمده است که خداوند، علم تنزيل(ظاهر قرآن) و تاويل را به پيامبر اکرم(ص) تعليم فرمود و آن حضرت اين علم رابه حضرت علي(ع) آموختند.(17) در روايات ديگر نيز، ائمه (ع) بيان کرده اند که «ماييم راسخان در علم».(18)
براين اساس مي توان گفت چون تاويل در حقيقت، دانستن معناي اصلي آيه و بطن آن است، جز از طريق راسخان در علم – که پيامبر و حضرات معصومان(ع) هستند- ممکن نيست؛ اما غاليان -که مسلماً از راسخان در علم نبوده اند- براي رسيدن به مطامع دنيوي خود و با علم بسيار اندک خود، به سراغ قرآن آمده و آيات بسياري از آن را برخواست ها ،تمايلات و عقايد خود تفسير کرده اند.
برخي متذکر شده اند که در الکافي، نزديک به 96 روايت وجود دارند که متضمن تفسير بيش از يکصد آيه در حق علي و ائمه اطهار(ع) است و گفته شده است که بيشتر آنها به دور از مدلول الفاظ و شيوه قرآني اند؛ ضمن آن که راويان آنها ضعيف و اهل غلو و متهم به وضع و کذب هستند و نحوه بيان آنها به دور از شان ائمه اطهار (ع) است که بخواهند در آيات قرآني به گونه اي دخل و تصرف نمايند که درخشش و رونقش را از بين ببرند و فصاحت و بلاغت معجزه گونه آن را مخدوش نمايند.(19)
هرچند نمي توان انکار کردکه آياتي درحق و فضيلت اهل بيت(ع) واردشده که مستند و مورد اتفاق مسلمانان است، ولي درايت و تيزانديشي يک محقق اقتضا مي کند که اين گونه روايات را با وسواس بيشتري مورد دقت قراردهد؛ چنان که يکي از محققان چنين دقتي را به خرج داده است:
امام صادق (ع) در تفسير آيه 40 سوره نور فرمود: (کظلمات في بحر لجي). يعني خليفه اول و دوم، (يغشاه موج)، يعني خليفه سوم، و (ظلمات بعضها فوق بعض)، يعني معاويه بن ابي سفيان و بني اميه، (من لم يجعل الله له نورا)، يعني اگر خداوند براي کسي اماماني را از فرزندان فاطمه(ع) قرارندهد، (فما له من نور)، يعني در قيامت امامي نخواهد داشت.(20)
اين محقق درتوضيح اين روايت مي نويسد:
چه بسا بتوان روايت هايي را در اين باره به صورت نزديک و موافق منطق و عقل، تاويل و تفسير کرد، اما اين روايت و امثال آن هيچ تاويلي نمي پذيرد و نمي توان اشکالات و عيوب آنها را ناديده گرفت؛ چرا که اين تفسير منسوب به امام، اول اين که، به دور از ظاهر آيه است و دوم اين که مورد تاييد شيوه قرآني نيست، و سوم اين که، بسيار دور از شخصيت و شان والاي امام است که بااين تعبيرات به دور از تاييد نقل و عقل و به دور از شخصيت و شان والاي امام است که با اين تعبيرات به دور از تاييد نقل و عقل و به دور از منطق و روش ائمه اطهار(ع) ،آيه را به خلفاي سه گانه حمل کند. علاوه بر اين که، سند اين روايت، سهل بن زياد از محمدبن حسن بن شمون، از عبدالله بن عبدالرحمن اصم، از عبدالله بن قاسم، از صالح بن سهل همداني است که همه متهم به ضعف، غلو، کذب و دست در احاديث اهل بيت (ع) هستند.(21)
2. نقل روايات سني
از ديدگاه علامه عسکري، غاليان نقش موثري در راه يابي مساله اختلاف قرائات موجود در مکتب خلفا به مکتب اهل بيت (ع) داشته اند.(22)
محقق ديگري نيز مي نويسد:
عامل ديگر که ظاهرا در ورد اين نوع احاديث به ادبيات شيعي سهم داشته- علاقه خاص پيروان برخي جريانات الحادي غلو در ميان فرقه هاي شيعه بوده است. غلات از اين اخبار در منازعات بين مذهبي با شيعيان معاصر معتدلشان بهره برداري کرده اند. بسياري از روايات سني درباره تحريف قرآن به واسطه راويان حديثي چون احمدبن محمدسياري، محمدبن حسن بن جمهور عمي بصري، مفضل بن عمر جعفي، يونس بن ظبيان و منخل بن جميل بن کوفي به ادبيات شيعه واردشده بود. همه اين افراد به خاطر آراي غلو و گرايش هاي الحادي معروف بودند و به دليل همين نظريات از جريان غالب تشيع در زمانشان و همچنين در بعد، کنار نهاده شده بودند.(23)
به طور نمونه مي توان به روايت زير اشاره کرد:
عن ابي عبدالله (ع) قال: هکذا انزل الله «لقد جائکم رسول من انفسنا عزيز عليه ما عنتنا حريص علينا بالمومنين رئوف رحيم».(24)
ملاحظه مي شود که روايت مذکور، کلمات «انفسکم» ، «عنتم» و «عليکم» را درآيه آخر سوره توبه به «انفسنا» و «عنتنا» و «علينا» تغيير داده است و اين تغيير، از نظر مفهومي، در ارتباط با عقايد غلات معنا پيدا مي کند. علامه عسکري در مورد اين روايت مي نويسد:
روايت مذکور در الکشاف(ج2، ص223) هم آمده است و بنابراين مي توان گفت که برخي از غلات، اين قرائت را از مکتب خلفا گرفته و سندي براي آن ساخته و به امام صادق(ع) نسبت داده اند و آن گاه کليني، اين روايت را از سهل بن زياد غالي در کتاب الکافي آورده است.
3.جعل و تصرف
براي نمونه، احمدبن محمدبن ابي نصر نقل مي کند که موسي بن جعفر(ع) به من مصحفي داد و فرمود: در آن نگاه نکن! من آن را بازکردم و سوره (لم يکن الذين کفروا) را درآن خواندم. در لابه لاي آن هفتاد تن از قريشيان را با نام و نشان ديدم. آن گاه امام(ع) پيام فرستادندکه مصحف را باز فرستم.(26)
گفته شده که اين حديث از ساخته هاي اهل غلواست و در جعلي بودن اين حديث، همين بس که امام(ع) مصحف رابه کسي بدهد، اما به او بگويد، درآن نگاه مکن، که اين کاري عبث است، و برفرض اگر چنين کتابي وجود داشته، بايد از ميراث ائمه(ع) باشد؛ پس چگونه امام(ع) اين ميراث مهم را به فردي که خويشتن دار نيست مي سپارد؟!(27)
شاهد مهمي براي جعل ودست بردن در احاديث، حديث زير است. عياشي از علي بن حسن بن فضال، از حمران بن اعين روايت نموده است که حکم بن عتيبه نقل نموده که وي روايتي از امام سجاد روايت نموده و درآن از علم علي(ع) در آيه اي سوال شده است. چون از او در مورد اين روايت سوال نمودم پاسخم را نداد. حمران بن اعين خود به نزد امام باقر و از ايشان در اين مورد صحت آنچه که از حکم به روايت ديگران شنيده بود، سوال نمود. حکم گفته بود که منزلت علي همچون منزلت جانشين سليمان و موسي است درحاي که او نبي يا رسول نبوده است. در تاييد مدعاي خود، حکم آيه اي را اين گونه تلاوت کرده است «و ما ارسلناک من قبلک من رسول و لانبي ولامحدث». حمران بعد از اين نقل مي گويد که امام باقر از چنين قرائتي تعجب نمودند(فعجب ابوجعفر).(28)
صورت ديگر اين روايت چنين است: «حمران بن اعين گفته است که به نزد امام باقر رفتم و به او گفتم که حکم بن عتيبه براي ما حديثي از امام سجاد نقل کرده است که علم علي در آيه اي از قرآن مورد اشاره قرارگرفته است و ما آن را پنهان مي داريم و آيه را به صورتي که در روايت قبلي ذکر شده، نقل کرده است.(29)
کليني اين روايات را به صورت ديگري آورده است. وي از قول حمران بن اعين نقل کرده است که وي گفته به نزد امام باقر رفتم. امام به من فرمود که علي فردي محدث بوده است. از نزد حضرت که خارج شدم، پيش ياران خود رفتم و به آنان گفتم که سخن شگفتي را مي خواهم براي شما بيان کنم. آنان از من پرسيدند اين سخن چيست؟ با آنان گفتم که از امام باقر شنيدم که ايشان گفتند علي محدث است. آنان از من خواستند که به نزد امام رفته و معناي محدث بودن علي را جويا شوم. بار ديگر به نزد امام رفتم و به ايشان گفتم که اصحاب من خواسته اند که از شما درباره معناي محدث بودن علي سوال کنم. امام پاسخ دادند که ملکي با وي سخن مي گويد. به امام گفتم: مگر علي پيامبر است؟ امام دست خود را تکان داد و گفتند «او کصاحب سليمان او کصاحب موسي او کذي القرنين».(30) مقايسه اين روايت ها نشان مي دهد که راويان، گاه مطالب شنيده شده از ديگرن را به احاديث خود اضافه مي کرده اند.
4. نقل روايات مشابه و متشابه
پيش تر به اين نکته اشاره شد که عالمان امامي در تفسير آيات، تفسير آيه را در ضمن تفسير وارد مي کردند. اما تفاسيري اين گونه مي توانست اين گمان را پديد آورد که عبارت داخل شده درآيه، بخش حذف شده از آيه بوده است. حتي از اين طريق، اين امکان وجود داشته که روايات جديدي دال بر تحريف جعل شده باشد که اساسا ناظر به تحريف نبودند. اين روايات مي توانست مورد توجه جريان غلو درميان اماميه قرار گيرد که مي توانستند قراردادن اين روايات، ادعاي تحريف قرآن را مطرح کنند. اين عمل با تغييرات ساده اي در نقل متون کهن تر تفسيري امامي مي توانست رخ دهد.
غاليان تمامي رواياتي را که به نحوي مي توانست مويد نظريات آنها باشد – مثل روايات اختلاف قرائت- نقل مي کردند تا در پرتو آنها، بتوانند روايات جعلي و مغشوش خود را نيز نشر دهند.
در اين زمينه حتي رواياتي را نقل مي کردند که ارتباطي با اهداف آنها نداشت، ولي زمينه را آماده مي کرد تا اذهان جامعه نسبت به ساير رواياتي را که به مقتضاي غلوشان نقل مي کنند، مشکوک نشده و مورد قبول، واقع شود. (31)
نتيجه
الف. ديدگاه اول
براساس اين مبنا، غاليان نمي توانند جايگاه موثري در حوزه روايات تحريف داشته باشند. از ديد صاحبان اين تفکر، انديشه عدم تحريف تنها مربوط به سده هاي اوليه تاريخ فکري شيعه است و حداکثر، آن است که بپذيريم اعتقاد به عدم تحريف، به صورت تقيه از طرف عالمان شيعي مطرح شده است. لذا قبول اين انديشه، ديگر سهمي براي غاليان باقي نمي گذارد؛ چرا که وقتي اصل پديده تحريف به خود شيعه نسبت داده شود، ديگر جايي براي طرح نقش غاليان منتسب به شيعه باقي نمي ماند.
اتان کلبرگ مي نويسد:
گرويه از انديشمندان شيعي صدر نخست، معتقد به يک گروه افراطي(غاليان) يا ديگر فرق غلات وابسته بوده اند؛ گروهي که بعدها در انديشه امامي تاثيراتي نهاد با اين وجود بسياري از افکار غاليان رد شده است. اگرچه آگاهي هاي ما درباره غاليان مبتني بر منابع مخالفان آنهاست، اما تا حدي به عقايد آنها ازطريق کتاب فرق الشيعه، نوشته ابومحمدحسن بن موسي نوبختي وکتاب المقالات و الفرق، نوشته سعد بن عبدالله اشعري قمي دست مي يابيم. در وصف عقايد اظهار شده از سوي غاليان توسط نوبختي و سعدبن عبدالله قمي هيچ خبر خاصي نسبت به ترديد صحت مصحف عثماني درج نشده است. يک دليل محتمل اين است که چنين مساله اي جايگاه اصلي در عقايد غاليان نداشته است.(32)
ب. ديدگاه دوم
نظريه تحريف قرآن -که بخشي از آن بازتاب نظريات اماميه نسبت به خلافت است- هم از سوي متکلمان امامي در مقام ساکت نمودن حريفان درمباحث کلامي مورد استفاده بوده و هم از سوي غاليان به عنوان آن که ياد صريحي از نام علي(ع) در قرآن مطرح بوده است. عاملي که باعث تداول اين احاديث بود، تلاش اماميه در اثبات امامت بلافصل علي (ع) بوده است. بخش مهمي از اين مساله را بايد در مصحف امام علي جستجو کرد. افضليت علي(ع) در تمامي شوون، نکته اي است که اماميه در استناد آن در اثبات امامت حضرت تاکيد فراواني دارد. از سوي ديگر، اعتقاد اماميه بر وجود چنين مصحفي در طول تاريخ با اين نظر همراه بوده که در آن مصحف، تفسيرآيات نيز نگاشته شده است. بخشي از روايات موجود در کتب اماميه بازتاب دهنده ديدگاه هاي کلامي و بخشي بازتاب دهنده تفاسير کهن امامي و برخي نمايانگر اعتقاد غاليان است. بنابراين، براساس اين ديدگاه، غاليان به عنوان ابزاري براي انتقال روايات تحريف به مجموعه احاديثي شيعه مطرح هستند.
ج . ديدگاه سوم
از مجموع بيش از هزار روايتي که موهم تحريف اند، تعدادي نزديک به دو سوم (613روايت) از طريق غاليان نقل شده است. معناداربودن اين رقم، انگيزه اي جدي براي بررسي نقش غلات در روايات تحريف تلقي مي گردد و تحقيق حاضر نيز با همين انگيزه تدوين يافته است، ولي بايد توجه داشت که تعيين هر گونه نقشي براي غلات در اين تحقيق، با صرف نظر کردن از نقش ساير گروه ها و راويان ضعيف و فاسد صورت گرفته است.
همسويي عقايد و انگيزه هاي غلات با موضوعات مطرح شده در روايات تحريف، نقش غلات در توسعه، ترويج و احيانا جعل روايات تحريف را پررنگ تر مي کند. اين مساله، از آن جهت حائز اهميت است که مي بينيم روايات مربوط به فضايل اهل بيت (ع) با روايات تحريف، هم خواني زيادي دارند؛ اگرچه اين امر به تنهايي نمي تواند موجب انکار کلي نسبت به فضايل مطرح شده گردد، اما اين نتيجه را در پي داردکه ما در برخورد با اين گونه روايات با دقت و وسواس بيشتر ي عمل کنيم.
نقش غاليان، براساس اين ديدگاه، هيچ گاه يک نقش مطلق تلقي نمي گردد. به عبارت ديگر، غاليان با همه اوصاف و انگيزه هايي که براي آنان ترسيم شده است، در همان محدوده معين شده در اين تحقيق در پيدايش و گسترش روايات تحريف موثر بوده اند. اين بدان معناست که گذشته از مشکل سندي بسياري از اين روايات نبايد به تفسيري بودن بسيار ديگري از آنها بي توجه بود. البته نوع تلقي از اين روايات تفسيري مي تواند به نوعي مرتبط با عملکرد غاليان محسوب گردد. لزومي ندارد که ايفاي نقش غاليان را فقط در پديده هايي چون وضع و جعل پيگيري کنيم. چه بسا ترويج روايات متشابهي که به نحوي مي توانسته مويد انديشه هاي غاليان باشد، به همراه برداشت هايي نادرست، ازجمله اين تاثيرات محسوب گردد. اين تاثيرات مي تواند تا آنجايي هم پيش رفته باشد که بتوانيم تصرف هاي لفظي در متن اين روايات (مثل اضافه کردن عباراتي چون هکذا نزلت، علي خلاف ما انزل الله، نزل جبرئيل بهذه الايه هکذا) را معلول اين تاثيرات بدانيم.
کتابنامه
- اختيار معرفه الرجال(رجال الکشي)، محمدبن حسن طوسي، تحقيق: ميرداماد- محمدباقر حسيني- سيدمهدي رجايي، قم: موسسه آل البيت (ع)، 1404ق.
- الاعتقادات، شيخ صدوق، تحقيق: عصام عبدالسيد، [بي جا]،[ بي تا].
- بحارالانوار الجامه لدرر الاخبار الائمه الاطهار، محمدباقر مجلسي، بيروت: موسسه الوفاء، دوم 1403ق.
- البيان في تفسير قرآن، سيدابوالقاسم خويي، بيروت: دارالزهرا[بي تا].
- پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، مجيد معارف، [بي جا] موسسه فرهنگي هنري ضريح، دوم، 1376ش.
- تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم هجري، رسول جعفريان ، قم: انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1369ش.
- تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، محمدجواد مشکور، تهران: اشراقي، سوم ،1362ش.
- تاريخ اليعقوبي، احمدبن محمدبن واضح يعقوبي، بيروت[بي نا]، 1960م.
- تهذيب الاصول، امام خميني رحمه الله، بيروت: دارالفکر، [بي تا].
- حقايق هامه حول القرآن الکريم، سيد جعفر مرتضي عاملي، قم: موسسه النشر الاسلامي [بي تا].
- الخصال، شيخ صدوق، تحقيق: علي اکبر غفاري، [بي جا]، جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، [بي تا].
- رجال الطوسي، محمدبن حسن طوسي، تحقيق: جواد قيومي اصفهاني، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1415ق.
- رجال النجاشي، احمدبن علي نجاشي، تحقيق: سيد موسي شبيري زنجاني، قم: موسسه النشر الاسلامي، پنجم، 1416ق.
- روان شناسي شخصيت، علي اکبر سياسي، تهران: انتشارات اميرکبير، چهارم، 1357ش.
- شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه الله ابن ابي الحديد، تحقيق: محمدابوالفضل ابراهيم، بي جا، دراالاحيا الکتب العربيه، [بي تا].
- الشيعه والقرآن، احسان الهي ظهير، لاهور: اداره ترجمان السنه، 1403ق.
- صيانه القرآن من التحريف، محمدهادي معرف، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1413ق.
- غاليان: کاوشي درجريان ها و برآيندها، نعمت الله صفري فروشاني، مشهد: بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي، 1380ش.
- فرق الشيعه، ابومحمدحسن بن موسي نوبختي، نجف: مکتب الحيدريه، چهارم، 1388ق.
- فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب، حسين نوري طبرسي، چاپ سنگي، کتابخانه تخصصي حديث.
- الفهرست، محمدبن حسن طوسي، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1417ق.
- القران الکريم و روايات المدرستين، سيد مرتضي عسکري، تهران: دانشکده اصول الدين، 1378ش.
- الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تحقيق: عي اکبر غفاري، بي جا، درالکتب الاسلاميه، سوم، 1388ق.
-کليات في علم الرجال، جعفر سبحاني، مرکز مديريت حوزه علميه قم، 1410ق.
- مراه العقول في شرح اخبارآل الرسول، محمدباقر مجلسي، تهران: درالکتب الاسلاميه، 1363ش.
- معجم الحديث و تاريخ نشره و تدوينه و ثقافته عند الشيعه الاماميه، محمد بهبودي: [بي جا]، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362ش.
- المفردات في غريب القرآن، حسين بن محمد(راغب) اصفهاني، تهران: المکتبه الرضويه، [بي تا].
- المقالات والفرق، سعد بن عبدالله اشعري قمي، تصحيح: محمدجواد مشکور، بي جا، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، دوم، 1361ش.
- مکتب در فرايند تکامل، حسين مدرسي طباطبائي، ترجمه، هاشم ايزدپناه، نيوجرسي: موسسه انتشاراتي داروين، 1375 ش.
- من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، تحقيق: علي اکبر غفاري، قم: جامه المدرسين، دوم، 1404ق.
- الموضوعات في الاثار و الاخبار، هاشم معروف حسني، بيروت: دارالتعاريف للمطبوعات، 1407ق.
- «بررسي و نقد روايات تحريف»، محسن بيات، پايان نامه کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، دانشکده ادبيات دانشگاه تربيت مدرس، 1373ش.
- «شيخ صدوق و نظريه تحريف قرآن»، محمدکاظم رحمتي، کتاب ماه دين، ش34-35.
- «نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن»، اتان کلبرگ، ترجمه: محمدکاظم رحمتي، کتاب ماه دين، ش34 و 35.
پي نوشت ها:
1. درمورد 4 و 9 روايات مربوطه اگرچه در موضوع امامت نيستند ولي اين روايات اصالتاً شيعي هم نبوده و از مصادر اهل سنت به جوامع حديث ما راه يافته است.
2. به عنوان نمونه، هشام بن حکم، کتابي را با عنوا الرد علي من قال بامامه المفضول و مومن طاق نيز کتابي با همين عنوان نگاشته است براي مطالعه بيشتر ر.ک: «شيخ صدوق و نظريه تحريف قرآن» محمد کاظم رحمتي(کتاب ماه دين، ش34)
3. تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، ص345.
4. تاريخ يعقوبي، ص197.
5. نهايه الاصول، ص 383-384.
6. الحجه علي فصل الخطاب القول في ابطال القول بتحريف الکتاب، ص12-15.
7. ستزيه هاي ديرينه در مورد تحريف قرآن هفت آسمان ش11، زمستان 1383.
8.« نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن »، ص47.
9. روان شناسي شخصيت، ص98.
10. غاليان: کاوشي در جريان ها و برآيندها، ص 43.
11. رجال الکشي، ص79.
12. صد مقاله سلطاني، ص288.
13. بحارالانوار، ج25، ص271.
14. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص 150.
15. المفردات في غريب القرآن، ص31.
16. بحارالانوار، ج40، ص94.
17. همان، ج 92، ص97.
18. همان، ص92.
19. الموضوعات في الاثار والاخبار، ص 314-316.
20. الکافي، ج1، ص 195.
21. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص293.
22. القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج3، ص 246.
23. مکتب درفرايند تکامل، ص45.
24. الکافي، ج3، ص428.
25. القرآن الکريم و روايات المدرستين، ج3، ص46.
26. الکافي، ج8، ص 52-53.
27. پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، ص303-304.
28. رجال الکشي، ص117.
29. همان، ص 177.
30. الکافي، ج 1، ص271.
31. القرآن کريم و روايات المدرستين، ج3، ص 466.
32. «نکاتي چند درباره موضع اماميه در خصوص قرآن»، ص43.