نویسنده: سعید افغانی
برگردان: سیّدکاظم صدر
برگردان: سیّدکاظم صدر
1-پرتاب ریگ: الرَّمْی بِالحِصاة
این مبادله به شكلهای گوناگون در بازار دُومَةُ الجَنْدَلْ رواج داشته است. در یك شكل، فروشنده به خریدار میگوید: ریگی پرتاب كن، به هر پارچهای اصابت كرد آن را به یك درهم به تو میفروشم. چنانچه خریدار ریگ را پرتاب كند، معامله قطعی میشود. و یا میگوید اگر توانستی ریگی به فلان پارچه بیاندازی، در صورت اصابت، آن را به فلان مبلغ به تو میفروشم. در شكل سوم، برای فروش گوسفند مرسوم بوده كه ریگ به هر گوسفندی كه میخورد، فروشنده آن را مبلغ معینی میفروخت. در شكلهای دیگر مبادله بدین صورت بوده كه فروشنده اعلام میكرد به هر كالایی ریگ اصابت كند آن را به خریدار میفروشد و یا مالك زمینی به خریدار اظهار میداشت تا هر جا كه بتوانی سنگ را پرتاب كنی، آن مقدار زمین را به تو میفروشم.از صورتهای دیگر این گونه مبادلات این بود كه مشتری مشتی ریگ برمیداشت و میگفت به تعداد ریگهای در دست من باید كالا به من بدهی. برعكس، فروشنده ممكن بود در ازاء فروش كالا، مشتی ریگ بردارد و به ازاء هر ریگ در مشتش یك درهم از خریدار طلب كند. یا به خریدار اگر این ریگ را انداختم معامله انجام شده است. بالاخره، اگر عدهای خواهان كالائی بودند هر كدامشان كه به خرید كالا راضی میشد سنگ را میانداخت. این مبادلات به قمار بیشتر شباهت دارد تا به معامله؛ زیرا همه باغبن و ناآگاهی و غفلت همراه است. به همین دلیل همه این معاملات در اسلام ممنوع شد.
2-مُنابَذَه
این معامله به سه شكل صورت میگرفت. فروشنده و خریدار با هم قرار میگذارند كه اگر پارچه را یكی برای دومی پرت كند، پارچه به فلان مبلغ فروخته میشود و بیع قطعی میگردد. یا هر كدام پارچهای به سوی هم بیاندازند، بدون اینكه پارچه را قبلاً دیده باشند و یا اینكه با انداختن ریگ همانند شكل قبلی معامله كنند. منابذه نیز از نظر ماهیت شبیه ریگاندازی است. به همین جهت منابذه نیز در اسلام ممنوع شد.3-مُلامَسَه
این مبادله نیز به سه صورت انجام میگرفته است. نخست اینكه فروشنده پارچه تا شده را به خریدار میفروخته، بدون اینكه وی حق داشته باشد پارچه را ببیند؛ یا در تاریكی پارچه را به او میفروخته است. دوم اینكه لمس پارچه توسط خریدار و فروشنده باعث قطعی شدن معامله میشد؛ همانند منابذه بدون ذكر قبول و ایجاب (صیغه معامله). سوم اینكه لمس یا دست زدن به كالا را مانع خیار مجلس میدانستند؛ یعنی با دست زدن به جنس خرید آن اجباری میشد. سعید افغانی نقل میكند كه در بازار مَشْقَر همین معامله را یا با اشاره انجام میدادند، كه در این صورت معامله قطعی میشد و یا با صدای آهسته نجوا، بدون اینكه [در هر دو صورت] با هم صحبتی كنند. جالب است كه علت شیوه اخیر را پرهیز از دروغ گفتن، هنگام داد و ستد، ذكر كردهاند.بدیهی است كه ملامسه نیز بعد از استقرار دین اسلام باطل شد.
4-مُعاوَمَه
فروختن میوهی درختان را در دو، سه یا چند سال آینده معاومه میگفتند. به علت نامعلوم بودن مقدار كالا این معامله در اسلام باطل شد.5-مُزابَنَه
این معامله عبارت است از فروش رطب یا خرمای نارس سردرخت، به ازای مقدار معینی از خرمای رسیده و چیده شده. همچنین فروش هر میوه سردرختی را به مقدار معینی از همان میوه یا فروش هر مقدار مجهولی را به مقدار معلومی از همان كالا، یا حتی به مقدار نامعلومی از همان مزابنه میگفتند. به علت غَبن و ضرر موجود، این معامله نیز در اسلام باطل شد.6-مُحاقَله
همان مزابنه است، منتهی در زراعت؛ مثلاً گندم مزرعه به مقدار معینی گندم درو شده فروخته شده و معامله میشد. رسول اكرم این معامله را نیز نهی فرمود.7-حَبلُ الحَبْلِه
خریدن جنین داخل شكم شتر و گاهی خریدن جنین آینده همین جنین فعلی را حَبلُ الحَبْلِه میگفتند. به علت نامعلوم بودن جنس، مبیع و همچنین زمان وصول آن، این معامله در اسلام باطل شد.8-تَصْریه
گوسفند یا شتری را كه میخواستند بفروشند، از چند روز قبل، نمی دوشیدند تا پر شیر جلوه كند. این عمل را تصریه گویند كه در اسلام نهی شده است.9-سُرار
این معامله را سعید افغانی به نقل از مقرزی چنین نقل میكند:دو نفر معامله كننده با هم قرار میگذارند كه اگر اولی زودتر انگشترش را از دستش درآورد معامله به بهائی و اگر دومی زودتر چنین كرد مبادله به مبلغی دیگر صورت گیرد. اگر با هم همزمان درآوردند دوباره از سر شروع میكنند.
10-نَجْش
نجش معامله نبوده است بلكه فروشنده قبلاً با كسی تبانی میكرده كه در حین معامله او با افراد دیگری وارد شده و از كالا تعریف و تمجید كند و قیمت زیادی برای آن پیشنهاد كند. طبعاً نجش نیز در اسلام به علت غبن تحریم شد.11-مَكْس
مالیاتی كه متولیان هر قبیله و دائركنندگان هر بازار از داد و ستدكنندگان میگرفتند مكس خوانده میشد. در واقع، مكس نوعی مالیات برفروش یا كالا بوده است.12-تَلَقِّی رُكْبان
هنگامی كه كاروان تجاری به شهر نزدیك میشد عدهای به دروازه شهر به استقبال آن میرفتند تا با سوء استفاده از كم اطلاعی صاحبان كاروان درباره قیمت كالاهای آنان در بازار شهر بتوانند اجناس مزبور را به بهای نازلی خریداری كنند. سپس، كالای مزبور را به بازار شهر میآوردند و به قیمت گزافی میفروختند. این واسطهگری، كه هیچ خدمت با ارزش افزودهای ایجاد نمیكرد، در اسلام نهی شد.منبع مقاله :
الأفغانی، سعید؛ (1960)، أسواق العرب فی الجاهلیة و الإسلام، دمشق، دارالفکر، صص 59-46