غيرت دينى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مكتب فاضلين نراقى(ره)
منبع:پيام حوزه
معناى لغوى
تساهل از ريشه: سهل، السين و الهإ و اللام اصل واحد يدل على لين و خلاف حزونه.تسامح از ريشه: سمح، السين و الميم و الحإ اصل يدل على سلاسه و سهوله. [1]
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاينا.
سامحه فى الإمر و بالإمر: ساهله و لاينه و وافقه على مطلوبه. [2]
تساهل: سهل گرفتن بر يكديگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار كردن و سهل انگارى.
تسامح: آسان گرفتن و مدارا كردن، كوتاهى كردن، فروگذار كردن، سهل انگارى. [3]
همان طور كه ملاحظه مىشود اين دو لفظ مترادف و داراى يك معنا هستند و همراهى اين دو لفظ نوعى تنوع در كلام است.
واژه ديگرى كه در عربى به معناى تساهل و تسامح مىباشد واژه «تهاون» و «مداهنه» است:
والمدهنه و الادهان: المصانعه و اللين... و قال الفرإ... و فى تنزيل العزيز (ودوا لو تدهن فيدهنون) ودوا لو تلين فى دينكم فيلينون. قال إبوالهيثم: إى ودوا لو تصانعهم فىالدين فيصانعوك». [4]
المداهنه: «ان ترى منكرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتكبه، او جانب غيره، إو لقله المبالاه بالدين». [5]
براساس تعريفى كه پيشتر خوانديم مداهنه به معناى سازش كارى، نرمى و ملايمت در دين و دم فروبستن انسان در برابر منكرات است.
كلمه غربى «تولرانس كه به معناى تحمل، پذيرش و به دوش كشيدن است و امروزه بيشتر در بى قيدى، رهاسازى، بىتفاوتى و سازش كارى به كار مىرود، همين معنا را دارد. [6]
معناى اصطلاحى
در تساهل و تسامح كنونى، رويارويى و دوسويه بودن نهفته است. در حقيقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد. اگر او آسانگير و اهل گذشت باشد، به نرمى با او رفتار مىشود و دو طرف بايد از اين ويژگى برخوردار باشند، ولى «سمحه» و «سهله»اى كه روايات از آن سخن گفتهاند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است. اسلام از پيروان خود مىخواهد تا برخورد كريمانه با ديگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را هميشه در همه حال در خود زنده نگه دارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد. البته اين نحوه از تسامح به معناى پذيرش باطل نيست، بلكه به معناى ظرفيتها و حدود عقل و ادراك افراد و واقعبينى در مقام عمل و تربيت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى ديگر است، زيرا ممكن است كسانى حق را درست نفهميده باشند و براى درك حقيقت، نيازمند مجال و فرصت باشند. [7]تساهل منفى و تساهل مثبت
در قلمرو فلسفه سياسى معاصر، «تساهل منفى سلبى به عدم مداخله در امور مردم و رها كردن مردم به حال خودشان معنا شده است. بر پايه اين نظر، هر فرد در ارتباط با مسايل مختلف زندگى، گزينشها و تصميمگيريها، كاملا آزاد است و كسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى ديگران را ندارد. اين نظريه كه از سوى «جان لاك» فيلسوف انگليسى در سال 1685 م. مطرح شد، از سلطه تحديد كننده قانون طبيعى خارج شده و ماهيتى بشرى و مبنايى كاملا عقلانى به خود گرفته است. بر پايه اين نظر بود كه تساهل مثبت ايجابى شكل گرفت. تساهل مثبت پشتيبانى از حقوق و آزاديهاى مردم براى دستيابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ويژه اقليتها) از فرصتهاى برابر در جامعه است. در سايه به كارگيرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى كه از سوى دولت ارايه مى شود، از امكانات موجود در جامعه بهرهمند شوند. [8]در تبيين اين دو مفهوم به همين مقدار اكتفا مىكنيم و بحث و بررسى بيشتر را به وقت مناسب وا مىگذاريم.
تاريخچه بحث
تساهل و تسامح از جمله مباحثى است كه به طور گسترده طى چند قرن اخير در فلسفه سياسى مغرب زمين مطرح شده است. شروع نهضت اصلاح دينى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانين و حاكميت كليسا، نارسايى مفاهيم موجود در انجيل، فقدان فقه حكومتى، اصرار ارباب كليسا بر حجيت برداشتهاى مخدوش خود كه تعارض علم و دين را به دنبال داشت و... زمينه به وجود آمدن مكاتب جديدى را فراهم آورد. از جمله: سكولاريسم، ليبراليسم، ناسيوناليسم و... تساهل و تسامح نيز در چنين محيطى رشد كرد. اين تفكر در غرب با انگيزههاى اقتصادى و سياسى پديد. سرمايهداران و كارخانهداران بزرگ انگليسى، بدون هيچ نگه داشت حد و مرز اخلاقى و دينى و رها از هر قيدى بازار و تلاشهاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولتهاى اروپايى نيز هيچگونه نظارتى بر تلاشهاى آنان نمىكردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس» (يا تسامح) مىدانستند... از اين روى بسيارى بر اين باورند كه هيچ عاملى به اندازه نظام سرمايهدارى از انديشه تسامح و تساهل سود نبرده است. [9]جان لاك فيلسوف پرآوازه انگليسى در سال (1685 م 1064 ه) در رسالهاى با عنوان «مكتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده اين مفهوم پرداخت و بابيان اين معنا كه دولت وكليسا و افراد نبايد در كار يكديگر مداخله كنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارايه كرد. به اعتقاد لاك، مردم بايد از دخالت در افكار، عقايد، شيوه زندگى علايق فرهنگى و آيين عبادى خوددارى كنند و اين امر دولت و كليسا را به طور متقابل در بر مىگيرد. [10]
از آن جا كه هدف ما در اين نوشتار بررسى بيشتر نظريات جان لاك نيست، به اجمال به موضوع مورد بحث مىپردازيم:
«در نظريه تساهل دينى تلاش مىشود نقش و اهميت اجتماعى دين و تإثير مذهب به عنوان يكى از مهمترين عوامل تعيين كننده خط سير زندگى انسان، به حداقل ممكن برسد و دين به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظريه تساهل سياسى از هر گونه دخالت دين در سياست جلوگيرى نموده و اين امر جنبه قانونى به خود بگيرد». [11]
تاريخ تساهل و تسامح و سمحه و سهله اى كه اسلام از آن سخن مى گويد، به صدر اسلام برمىگردد. سيره عملى نبى مكرم اسلام(ص) و ائمه معصومين(عليهم السلام) و اخبار و احاديث رسيده از آنان، شاهد اين سخن است.
حضرت مىفرمايند:
ان الله تعالى يحب الرفق و يعطى عليه ما لا يعطى على العنف. [12]
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چيزهايى عطا مىكند كه به درشتى و نامهربانى نمىدهد.
امام على(ع) مىفرمايند:
سلامه الدين و الدنيا فى مداراه الناس. [13]
سلامتى دين و دنيا در مردم دارى است.
برخورد به دور از تكلف و كريمانه اسلام با پيروان ديگر اديان و نيز با كافران و مشركان معاند، امر پوشيدهاى نيست. در جريان فتح مكه پيامبر(ص) تمام بديهاى قريش را در بيست سال دوران بعثت و دشمنىهاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان ناديده گرفت و همه را در كمال بزرگوارى و كرامت بخشيد و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقإ». [14] موارد بسيار ديگرى در سراسر زندگى پيامبر(ص) و ائمه(عليهم السلام) وجود دارد كه تاريخ، آن را ثبت كرده است.
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى اين دو واژه و نگاهى گذرا به سير تاريخى آن در غرب و شرق، اينك به طرح اين بحث از منظر فاضلين نراقى رحمه الله عليهما مىپردازيم. اين دو عالم بزرگ شيعى، علامه ملا مهدى نراقى(ره) و محقق فاضل ملا احمد نراقى(ره) از مرزبانان فكرى شيعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضيلت نورافشانى مىكنند. همت بلند و تلاش خستگى ناپذير اين پدر و پسر در عرصه هاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى كه آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به ميراث گذاشتند، اما متإسفانه به تعبير بسيارى از بزرگان در ميان ما ناشناخته اند. پژوهش در آثار و افكار و انديشههاى اين دو عالم بزرگ از بايستههاى عصر ماست. ما نيز به سهم و وظيفه خود و با توان بسيار اندك علمى در مقابل آن دو درياى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غيرت دينى از منظر فاضلين نراقى4» مىپردازيم.
تسامح و غيرت دينى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مىباشد. ما حوزه اخلاق را در سه بخش،
1. اخلاق فردى،
2. اجتماعى،
3. بين المللى،
مطرح مىكنيم:
الف: اخلاق فردى
در مكتب اسلام، كسب فضايل اخلاقى و رسيدن به كمال، هدف از آفرينش انسان معرفى شده است. بنابراين انسانها براى رسيدن به كمال، بايد در جهت كسب صفاتى نظير: غيرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و... تلاش نمايند. از طرف ديگر رذايل و صفات زشتى را كه در جهت مخالف كمال است، نظير: بىغيرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و.. از خود دفع نمايند. اجمالا اين كه هدف ما در اين جهان بايد كسب سعادت واقعى؛ يعنى آسايش در سراى ديگر باشد و نسبت به دنيا و امور دنيايى كه به سهل گيرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پيش بگيريم. سير اجمالى در دو كتاب گران سنگ «جامع السعادات» و «معراج السعاده» هر جوينده سعادت را به اين نتيجه رهنمون مىسازد.در اين جا به ذكر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اكتفا مىكنيم:
1. غيرت
مقتضى الغيره و الحميه فى الدين إن يجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعين... و يسعى فى ترويجه و نشر احكامه، و يبالغ فى تبيين حلاله و حرامه، و لا يتسامح فى الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر. [15]اما غيرت و حميت در دين، آن است كه دين را از بدعت بدعت گذاران حفظ كند و... در ترويج احكام دين جديت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسايل حلال و حرام، نهايت تلاش را بكند و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكند. [16]
ملا مهدى نراقى(ره) در عكس موضوع؛ يعنى (بى غيرتى) مىفرمايد:
عدم الغيره و الحميه فى محافظه ما يلزم محافظته من الدين و العرض و الإولاد و الإموال، و هو من نتايج صغر النفس و ضعفها، و من المهلكات العظيمه. [17]
بىغيرتى و بىحميتى، كوتاهى واهمال در محافظت آن چه حفظ آن لازم است، از دين و عرض و اولاد و اموال و اين مرض از مهلكات عظيمه و صفات خبيثه است. [18]
2. غضب
علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبيه به سه دسته تقسيم مىكند:افراط در خشم اين است كه اين صفت چنان بر آدمى چيره شود كه از اطاعت عقل و شرع بيرون رود و فكر و بصيرتى برايش باقى نماند و تفريط اين است كه اين قوه خشم را فاقد باشد يا به قدرى در او ضعيف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است، هيچ غضب نكند. واعتدال اين است كه غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد. [19]
ملا مهدى نراقى(ره) در پايان نتيجهگيرى كرده مىگويد:
اين گونه غضب نيكوست؛ زيرا اذا الغضب لله لا لنفسك اذا امرك بإن تغضب عن مشاهده المنكر. [20]
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زيرا خداوند فرمان داده كه با ديدن زشتىها خشمگين شويد. [21]
نتيجه آن كه روايات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نيست، بلكه خشم و غضبى كه براى خدا و در راه احياى دين و پاسدارى از ارزشها باشد «خشم مقدس» است.
3. امر به معروف و نهى از منكر
ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با اين دو فريضه الهى مطرح مىكند و آن را وظيفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مىداند. ايشان هر گونه مسامحه و تساهل در اين دو فريضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و... دانسته مىگويد:التهاون و المداهنه فى الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، إو من الطمع المالى ممن يسامحه. [22]
تسامح در امر به معروف و نهى از منكر از چند چيز ناشى مىشود، از ضعف و حقارت نفس يا به دليل طمع به مالى كه از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است.
ملا مهدى نراقى در ادامه به پيامدهايى كه از ترك اين دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منكر) پديد مىآيد پرداخته مىگويد:
و هو من المهلكات التى يعم فسادها و ضرها، و يسرى الى معظم الناس إثرها و شرها، كيف و لو طوى بساط الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر اضمحلت الديانه.... قال رسول الله(ص): ان الله تعالى ليبغض المومن الضعيف الذى لا دين له، فقيل له: و ما المومن الضعيف الذى لا دين له؟ قال: الذى لاينهى عن المنكر.
و قيل له(ص) : إتهلك القريه و فيها الصالحون؟ قال: نعم قيل: لم يا رسول الله(ص)؟ قال: بتهاونهم و سكوتهم عن معاصى الله.[23]
سستى و مسامحه در اين دو فريضه از مهلكاتى است كه فساد و زيانش فراگير و شرش به همه مردم سرايت مىكند، زيرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچيده شود، دين و آيين الهى برچيده مىشود. رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مومن ضعيفى كه دين ندارد غضب مىكند. پرسيدند: مومن ضعيف كيست؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نمىكند. به پيامبر(ص) گفته شد: آيا سرزمينى كه در آن مردمى صالح باشند، ممكن است به هلاكت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه يا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سكوتشان در برابر معاصى خدا.
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منكرات عظيم، نظير: بدعت در دين، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و... بر هر فرد مسلمانى واجب مى دانند كه جهت اصلاح خود و ديگران، امر به معروف و نهى از منكر كند. بخشى از كلام ايشان قابل تإمل و دقت است:
فلو إمكن لمومن دين إن يغير هذه المنكرات كلا، إو بعضا بالإحتساب فليس له إن يقعد فى بيته، بل يجب عليه الخروج للنهى و التعليم و... [24]
پس اگر براى مومن دين دارى ممكن باشد كه همه يا بعضى از اين منكرات را دفع و منع نمايد، نبايد در خانه بنشيند، بلكه بر او واجب است كه براى بازداشتن و تعليم و آشنا كردن مردم از خانه بيرون آيد.
اين بخش از سخنان ايشان ذهن و وجدان خواننده را به يك ديد تطبيقى نسبت به منكراتى كه در جامعه وجود دارد متوجه مىسازد و انسانهاى غيور را به نوعى شورش، عليه منكرات دعوت مىنمايد.
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نيز آشكارا انسانها را به عدالت و ستيز عليه ظلم و استبداد و بىعدالتىهاى شايع در آن زمان، دعوت مىكند و در واقع اين مباحث نراقى(ره) نوعى صدور انديشه را در پى دارد.
ب: اخلاق اجتماعى
در محيط خانواده و كار... امور و رفتارمان نسبت به ديگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبت به فرزندان، مدير نسبت به كارمندان و... با توجه به اختلاف موارد، نظر كلى و اجمالى اسلام اين است كه گاهى بايد سختگيرى و گاهى بايد تغافل و چشم پوشى كرد تا كار غلط و اشتباه به عنوان يك جريان عادى تلقى نشود و اشتباه هميشه «اشتباه» شناخته شود و در هر حال بايد رعايت جانب اعتدال را كرد.ج: اخلاق مسلمانان با غير مسلمانان (روابط بين الملل)
«در بينش توحيدى اسلام «بشريت» داراى يك جوهر است... اسلام با نفى تعصبهاى نژادى و قومى و تإكيد بر جهان منشى به عنوان يك نظام كامل الهى، زمينه بسيارى از كژانديشىها و تنگ نظريها را از ميان برد.» [25]پرهيز از برخورد غير منطقى با آرا و عقايد ساير ملل و پيروان ديگر اديان، در صدر اسلام را بايد از مهمترين سببها و عوامل رشد و شكوفايى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل كتاب در جوامع اسلامى و مذاكرات و مباحث و گفت وگوهايى كه علماى آنها با ائمه(عليهم السلام) و اصحاب آنان داشتهاند. شاهد مدعاى ماست. بنابراين در برخورد مسلمانان با ديگر جوامع اصل بر نيكى و عدل است كه خداوند فرموده است:
(لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم إن تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين). [26]
«خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهى نمىكند، چرا كه خداوند دادگران را دوست دارد».
اندكى تإمل و دقت در آيه شريفه، مسلمانان را به سوى اين حقيقت كه غيرمسلمانان اعم از كافران و مشركان و پيروان ديگر اديان بر دو دستهاند، هدايت مىكند.
دسته اول: كسانى كه در نظام اسلامى و يا در بيرون نظام اسلامى در ساير كشورها زندگى مىكنند و كارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن كريم اين است كه به آنان نيكى كنيد و نسبت به آنها به عدالت رفتار كنيد.
اما دسته دوم: كسانىاند كه عليه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مىكنند.
در اين جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه بايد باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اينان به گفتوگو فرمان داده است:
(و لاتجادلوا اهل الكتاب الا باللتى هى إحسن). [27] (و جادلهم بالتى هى إحسن). [28]
جدال إحسن، فرصتى است براى اينان، باشد كه هدايت بشوند، اما اگر عمل و رفتار اينها موجب فساد در زمين شد و قصد كوتاه آمدن هم ندارند، آيا باز هم بايد برخورد مسامحه كارانه داشته باشيم؟!
علامه ملا محمد مهدى نراقى مىفرمايند:
ثم ينبغى إلا يتواضع للمتكبرين، اذ الانكسار و التذلل لمن يتكبر و يتعذر مع كونه من التخاس و المذله المذمومه، يوجب اضلال هذا المتكبر، و تقريره على تكبره، و اذا لم يتواضع له الناس و تكبروا عليه ربما تنبه و ترك التكبر... و لذا قال رسول الله(ص): اذا رإيتم المتواضعين من امتى فتواضعوا لهم و اذا رإيتم المتكبرين فتكبروا عليهم فان ذلك لهم مذله و صغار. [29]
سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند، زيرا فروتنى و تذلل براى متكبر علاوه بر اين كه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زيادى تكبر متكبر مىشود و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمايند، بسا كه متنبه شود و تكبر را رها كند. به همين جهت رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببينيد، براى ايشان تواضع كنيد و هرگاه متكبران را ببينيد، بر آنها تكبر كنيد كه اين باعث ذلت و كوچكى آنهاست.
اين منطق اسلام در برابر دشمنانى است كه علنا پرچم مبارزه عليه نظام اسلامى برافراشتهاند؛ لذا نه تنها كوتاه آمدن در مقابل اينان روا نيست، بلكه توصيه و سفارش اسلام مقابله به مثل مىباشد؛ يعنى بايد با تكبر و از موضع قدرت با آنها برخورد شود. البته اسلام به اين حد اكتفا نكرده و لعن و نفرين اين گروه از كفار و مشركان را جايز، بلكه مستحب مىداند.
ملا مهدى نراقى در اين باره مىفرمايند:
و اما اللعن فلا ريب فى كونه مذموما لإنه عباره عن الطرد و الابعاد من الله تعالى... و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الكافرين، و الظالمين، و الفاسقين كما ورد فى القرآن... و ما قيل من عدم جواز ذلك الا على من تثبت لعنه فى الشرع كفرعون و ابى جهل و... كلام ينبغى إن يطوى و لا يروى ؛ اذ المستفاد من كلام الله عزوجل و كلام رسول(ص) و كلام ائمتنا الراشدين(عليهم السلام) جواز نسبته الى الشخص المعين، بل المستفاد منها إن اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من إحب العبادات، و إقرب القربات. [30] قال الله سبحانه: (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهم لعنه الله و الملائكه و الناس اجمعين). [31]
و اما لعن شكى در مذموم بودن آن نيست، زيرا لعن عبارت است از راندن و دور كردن از خداى تعالى... لعنى كه شرع مقدس تجويز كرده، لعن بر كافران، ظالمان و فاسقان است، چنان كه در قرآن وارد شده است. اين كه بعضى گفتهاند: لعن كسى جايز نيست، مگر اين كه لعن او از طرف شرع ثابت شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و... سخنى است كه قابل قبول نمىباشد، زيرا آنچه از كلام خداى عزوجل استفاده مىشود اين است كه لعن بعضى از منكران و معاندان از محبوبترين عبادات و بهترين راههاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مىفرمايد: كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد.
ملا مهدى نراقى(ره) در ادامه به رواياتى از پيامبر اكرم(ص) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) كه افراد و يا گروههايى را لعن كردهاند، استشهاد كرده و در پايان چنين نتيجهگيرى مىكند:
و بالجمله اللعن على روسإ الظلم و الضلال و المجاهدين بالكفر و الفسوق جائز، بل مستحب.
لعن سران ستم و گمراهى و كسانى كه در راه گسترش كفر و عصيان تلاش مىكنند جايز، بلكه مستحب است.
قرآن كريم وظيفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه گر صريحا بيان مىدارد، آن جا كه مىفرمايد:
(قد كانت لكم إسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضإ إبدا حتى تومنوا بالله وحده الا قول ابراهيم لإبيه لإتسغفرن لك). [32]
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم [ مشرك ] خود گفتند: ما از شما و آن چه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم. ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [ عمويش آذر ] گفت كه براى تو آمرزش طلب مىكنم.
ابراهيم(ع) اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا كه به پدرش [ عمويش ] وعده طلب آمرزش داد؛ يعنى حتى به كفار وعده استغفار هم ندهيد، كارى كه ابراهيم(ع) كرد. البته وعده ابراهيم براى طلب آمرزش، پيش از اظهار كفر از سوى عمويش آذر بود.
قرآن در جاى ديگرى مىفرمايد:
(فكلما تبين له إنه عدو لله تبرإ منه). [33]
هنگامى كه براى او روشن شد كه وى [ عمويش آذر ] دشمن خداست، از او بيزارى جست.
آيات ديگرى كه درباره منافقان و برخى از اهل كتاب وجود دارد و نيز سيره عملى پيامبر اكرم(ص) درباره آنان، بحث مستقلى مىطلبد.
تسامح در حوزه فقه
شمارى از صاحبان انديشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج انديشههاى خود استفاده مىكنند و به طور كلى رفع موانع فعاليتهاى فرهنگى اعم از سخنرانىها و برگزارى مجالس، انتشار كتاب و مطبوعات، فيلم و... و مخالفت با هر نوع برخورد فيزيكى در اين زمينه، دفاع از آزادى و... را خواستارند. اين دسته در مقام ارائه دليل بر مدعايشان به ادله ذيل تمسك مىكنند:(و ما جعل عليكم فى الدين من حرج). [34] (يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر). [35] (لا يكلف الله نفسا الا وسعها). [36] (و ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج). [37]
پيامبر اكرم(ص) فرموده است:
«بعثت على الشريعه السمحه السهله»، [38] «دين محمد حنيف». [39] «لم يرسلنى الله بالرهبانيه و لكن بعثنى بالحنيفيه السمحه».[40]
به مقتضاى آيات و روايات فوق هر گونه عسر و حرجى در دين منتفى است و اسلام دين سهولت و سماحت مىباشد.
از جمله فقيهانى كه به طور دقيق و موشكافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى اين بحث را در كتاب عوائد الايام مفصل مطرح مى فرمايند. ما نيز به جهت روشن شدن زواياى اين بحث به اختصار به طرح آن از ديدگاه اين فقيه مدقق و محقق مىپردازيم. ايشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى كرده، مىفرمايد: آنچه كه عقل و اجماع بر آن قائم شده اين است كه تحميل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت به بعضى از افراد قبيح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است كه از وسع و طاقت افراد خارج و تكليف به مالايطاق باشد.
از آيات نيز به آنچه كه قبلا ذكر كرديم استناد مىكنند و از اخبار هجده روايت را ذكر كرده كه در واقع مواردى از استشهادات ائمه(عليهم السلام) به قاعده فوق مىباشد. محقق نراقى سپس به ذكر معانى ششگانه:
1. طلاقه،
2. سعه،
3. استطاعه،
4. اصر،
5. حرج،
6. عسر مىپردازند و مراتب هر يك را بيان مىدارند. [41]
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پايان چنين نتيجهگيرى مىكند:
مقتضاى ظواهر آنچه كه از ادله گفتيم اين است كه عسر و حرج رإسا منتفى هستند و تشخيص موارد نيز با عرف است.
ايشان دو سوال را مطرح مى كنند كه موجب اخلال در نتيجه فوق مىباشد و مسير جديدى را براى بحث باز مى كنند كه عبارتاند از:
1. انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تكاليف سخت و احكام مشكلى كه عرف شكى در عسر و حرج بودن آنها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طويل تابستان، جهاد و... .
2. شارع مقدس در بسيارى از تكاليف راضى به كمترين مشقتى براى مكلفين نيست و اخبار شاهد ماست، ولى در عين حال در بسيارى ديگر از تكاليف عسر و حرج وجود دارد و ائمه(عليهم السلام) آن را نفى نكردهاند. [42]
محقق نراقى سپس به توجيهات و تإويلاتى كه فقها در پاسخ به اين دو سوال مطرح كردهاند پرداخته و تمام آن ها را نقد مىكنند و نتيجهگيرى مىكند كه:
و التحقيق إنه لا حاجه الى ارتكاب إمثال هذه التإويلات و التوجيهات، بل الإمر فى قاعده نفى العسر و الحرج كما فى سائر العمومات المخصصه الوارده فى الكتاب الكريم، و الإخبار الوارده فى الشرع القويم، فان إدله نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما كليه لإنهما لفظان مطلقان فيفيدان العموم. [43]
بنابراين، قاعده عسر و حرج اصلى است كه خروج از آن احتياج به دليل خاص دارد و تكاليف شاقه و سخت نيز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التكليف ببعض الإمور الشاقه، و التكاليف الصعبه إيضا.
اشكال: تكاليف شاقه و سخت در اسلام يكى دو تا نيستند و اگر همه آنها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج كنيم، تخصيص كثير لازم مىآيد.
جواب: تخصيص عمومات به مخصصات كثير و زياد «ليس بعزيز» كم نيست، بلكه امرى شايع در إدله احكام مىباشد و سيره فقها نيز بر همين روش ادامه دارد. بنابراين نتيجه آن كه قاعده عسر و حرج عموميت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج مادامى كه مخصصى نباشد عمل به اين قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصيص عمل مىكنيم و تمام تكاليف شاقه از اين باب هستند. [44]
اما پاسخ به سوال دوم كه ائمه (عليهم السلام) در بعضى از امور راضى به كم ترين مشتقى نبودهاند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى كردهاند. اين احتجاج مثل استدلال ائمه براى حليت بعضى از إشيإ است به قول خداوند متعال كه «قل لا إجد...». [45]
محقق نراقى در پايان به نقل از شهيد اول (ره) موارد شمول اين قاعده را نقل مىفرمايد. [46]
نتيجه آن كه دين اسلام به خودى خود شريعت سمحه و سهله است نه اين كه ما به استناد اخبار و آيات موجود در اين رابطه، هر گونه عملى را توجيه كنيم.
نكته ديگر مشهود در كلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فيزيكى با افراد و گروهها بود كه بايد گفت كه اسلام دين حد و حدود و تعزيرات است.
محقق نراقى ولايت در حدود و تعزيرات را در زمان غيبت براى فقيه ثابت دانسته و إدلهاى نيز بر آن اقامه مىكند و اقامه حدود و تعزيرات را در عصر غيبت بر فقيه جامع الشرائط واجب مىداند:
و هل ذلك [ ثبوت الولايه ] لهم على سبيل الوجوب إو الجواز؟ الظاهر من القائلين بثبوت الولايه [ كه خود ايشان هم جزء قائلين است ] الاول [ يعنى الوجوب ] حيث استدلوا باطلاقات الإوامر، و بافضإ ترك الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعده الناس لهم و هو كذلك. [47]
ثبوت ولايت در حدود و تعزيرات بر سبيل وجوب است و استدلال آقايان اين است كه اگر حدود ترك شوند، جامعه را فساد مىگيرد و بر مردم هم واجب است فقيه جامعالشرائط را بر اين امر يارى كنند».
عقل آدمى نيز به اين حكم مىكند كه اجراى حدود و تعزيرات بهتر از اين است كه جامعه اسلامى به لجن كشيده شود و امنيت رنگ بازد.
اگر واقعا در اين گونه امور كه زمينه انحراف مسلمانان را فراهم مىكند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در كار بود، حداقل در صدر اسلام نسبت به مسجد سازى اعمال مىشد؛ در آيه كريمه مىخوانيم:
(والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المومنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان إردنا الا الحسنى (و الله يشهد انهم لكاذبون لا تقم فيه إبدا). [48]
[ گروهى ديگر از آنها] كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان رساندن [ به مسلمانان ] و [ تقويت ] كفر و تفرقه افكنى ميان مومنان و كمين گاهى براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود. آنها سوگند ياد مىكنند كه جز نيكى نظرى نداشتهايم، اما خداوند گواهى مىدهد كه آنها دروغ گو هستند. هرگز در آن [ مسجد به عبادت ] نايست».
بنابراين سمحه و سهله بودن دين به معناى خوشآيندى انسانها از تمام احكام نيست و نفى كامل هر گونه مشقت در احكام اسلامى منافى با هدف دين است و همان طور كه گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نيست.
استاد شهيد مطهرى مىفرمايند:
[ » پيغمبر اكرم ] در مسايل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملايم بود و با گذشت بود. گذشتهاى بزرگ و تاريخىاش يكى از علل پيشرفتش بود، اما در مسايل اصولى و عمومى آن جا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى داد و ديگر جاى گذشت نمىدانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند، ناديده گرفت... اما در همان فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد. خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حد سرقت را توهين به خود تلقى مىكردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا(ص) از اجراى حد صرف نظر كند. بعضى از محترمين، صحابه را به شفاعت برانگيختند. رنگ رسول خدا(ص) از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطيل كرد؟ هنگام عصر آن روز در ميان جمع، سخنرانى كرد و فرمود: اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون الهى تبعيض مىكردند. هر گاه يكى از اقويا مرتكب جرم مىشد، معاف مىشد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مىشد، مجازات مىگشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست در اجراى [ عدل ] درباره هيچ كس سستى نمىكنم، هر چند از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد». [49]
نتيجه
اسلام دين سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با ديگران تإكيد مىكند، اما در دفاع از حقانيت خود و اجراى حدود و احكام الهى و حفظ ارزشهاى اسلامى، هيچ گونه تسامحى نمىورزد و ايستادگى در برابر توطئهها و دشمنىها را بالاترين ارزشها مىداند.اميد آن كه توانسته باشيم در اين كوتاه سخن، حق مطلب را ادا كرده باشيم. از خداوند متعال مىخواهيم كه به ما توفيق شناخت هر چه بيشتر عالمان شيعى و پيمودن راه و روش آنان را به همگان عنايت فرمايد و اين دو عالم بزرگ را در بهشت برين در كنار سفره بهترين بندگانش مهمان فرمايد. ان شإ الله.
پى نوشت:
[1]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج 3، صص 99 110، ماده: «سهل» و «سمح».
[2]. المنجد، ماده: «سهل» و «سمح».
[3]. محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح».
[4]. لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن».
[5]. سعيد الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن».
[6]. مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهيد مطهرى.
[7]. همان .
[8]. سيد على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، كيهان فرهنگى، سال دوم، ش 2.
[9]. قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهيد مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مينوى، «تسامح آرى يا نه»، ص 130، (موسسه فرهنگى انديشه معاصر).
[10]. جواد پور روستايى، نقدى بر نظريه تساهل دينى و سياسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحليل عوامل مكتوب جان لاك در باب تساهل و مدارا»، كيهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2.
[11]. همان.
[12]. مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاينده، ح 142، ص 2735 و ر. ك: معراج السعاده، ج 1، بحث رفق و مدارا.
[13]. همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى»، (تصحيح جلال الدين محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران.
[14]. همان، ص 155، به نقل از: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بيروت.
[15]. جامع السعادات، ج 1، ص 302.
[16]. لازم به تذكر است در مواردى كه نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نيز با پدر يكى مى باشد، ترجمه را از معراج السعاده نقل كردهايم، ر. ك: معراج السعاده، (موسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221.
[17]. جامع السعادات، ج 1، ص 300.
[18]. معراج السعاده، ص 220.
[19]. جامع السعادات، ج 1، صص 322 323 و ر.ك: معراج السعاده، ص 237.
[20]. جامع السعادات، ج 1، ص 389.
[21]. همان، ج 2، صص 240 و 241.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. همان.
[25]. مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسين يوسفى و محمد حسن مهدوى اردبيلى)، ص 132، نشر طوس.
[26]. ممتحنه (60): 8.
[27]. عنكبوت (29): 46.
[28]. نحل (16): 125.
[29]. جامع السعادات، ج 1، ص 399.
[30]. همان، صص 353 352.
[31]. بقره (2): 161 و ر.ك: معراج السعاده، ص 261.
[32]. ممتحنه (60): 4.
[33]. توبه (9): 114.
[34]. حج (22): 78، و در دين [ اسلام ] كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد.
[35]. بقره (2): 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
[36]. بقره (2): 286، خداوند هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمىكند.
[37]. مائده (5): 6، خداوند نمى خواهد براى شما سختى قرار دهد.
[38]. كافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بيروت): مبعوث شدهام بر شريعت سهل و آسان.
[39]. همان، ج 3، ص 395، ح :8 دين پيامبر خدا محمد(ص)، مستقيم است.
[40]. همان، ج 5، ص 494، ح :1 خداوند مرا به گوشهگيرى و انزوا نفرستاده است، بلكه به آيينى مستقيم، آسان و با گذشت مبعوث شدهام.
[41]. عوائد الايام، (تحقيق مركز الإبحاث و الدراسات الإسلاميه، قم، مكتب الإعلام الإسلامى، مركز النشر، 1375)، صص 181 و 186.
[42]. همان، ص 187.
[43]. همان، ص 192.
[44]. همان، ص 193.
[45]. انعام (6): 145.
[46]. همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123.
[47]. همان، ص 553 و ر.ك: وسائل الشيعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16.
[48]. توبه (9): 108 و 107.
[49]. مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهيد مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 2، ص ؛257 صحيح مسلم، ج 5، ص 114.