واژهشناسی «شیعه» و «تشیّع»
منبع:مجله معرفت
مقدّمه
یكی از حوزههای نوین در مطالعات تاریخی، «لغتشناسی» «فقه اللغة»(1) یا «فیلولوژی» (Philology) است كه به شناخت اصل و بن مایه یك لغت (واژه) و سیر تغییر و تحول آن در دورههای مختلف تاریخی میپردازد. البته، از دیرباز، در روشهای تحقیق رایج در «حوزههای علمیه اسلامی» همواره مرسوم بوده است كه در آغاز هر بحث علمی، بررسیهای دقیقی پیرامون معناهای «لغوی» و «اصطلاحی» واژه مورد سخن انجام میشده است كه بیگمان این روش، خود از سنخ بررسی «فقه اللغه» یا لغتشناسی بوده است.در این نوشتار با عنوان «واژهشناسی شیعه و تشیّع» تلاش میشود تا در یك بررسی «لغتشناسی تاریخی»، و البته با تكیه بر روش فوقالذكر مرسوم در مباحث حوزوی به ترتیب، معناهای لغوی و اصطلاحی واژه «تشیّع» مورد بررسی قرار گیرد. آنگاه به منظور تكمیل سخن، برخی از اصطلاحات «مترادف» و نیز اصطلاحات «متقابل» با تشیّع شناسایی گردد.
پیشتر، در رابطه با معناهای «لغوی» و «اصطلاحی»، دو نكته به یاد آورده میشود: نكته نخست، آنكه به طور كلی، هر واژه «معناداری» غیر مهمل دارای یك و یا چند معنای «لغوی» است كه در اساس، آن واژه برای همان معنا وضع و استعمال گردیده است، و برای شناخت چنان معنایی، كافی است تا به لغتنامهها و فرهنگنامهها مراجعه نمود. اما برخی از واژهها به جز معنای لغوی، دارای معنای «اصطلاحی» نیز میباشند كه این، مبتنی بر یك قرارداد و وضع خاص است.(2) چنانكه در رشتههای علمی و یا شاخههای فنّی و حرفهای، وضع اصطلاحات رواج دارد. از اینرو، برای شناخت معنای اصطلاحی باید به منابع خاص همان اصطلاح مراجعه كرد. البته ،این در صورتی است كه یك واژه، در زمانی مشخص و بنا به قراردادی معین، در یك معنای اصطلاحی وضع گردد. اما چنانچه پیدایش یك معنای اصطلاحی، نه بنا بر یك قرارداد مشخص، بلكه به تدریج و با گذشت زمان واقع شود، آنگاه برای شناخت چنین معنایی، نمیتوان به نوع خاصی از منابع اكتفا نمود.نكته دوم، اینكه همواره در میان معناهای لغوی و اصطلاحی یك واژه، نوعی تناسب و ارتباط قابل شناسایی است. چنانكه در مورد بسیاری از معناهای اصطلاحی واژهها، حضور مفاهیم لغوی را میتوان پیگیری كرد. بر این اساس، در شناخت هر واژه، از جمله واژههای «شیعه» و «تشیّع» مورد سخن ضرورت دارد كه معناهای لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گیرد:
1. «شیعه» و «تشیّع» در لغت
گرچه واژههای «تشیّع» و «شیعه» در برابر تسنّن به عنوان نامی برای یكی از دو مذهب بزرگ اسلام، برای همگان، از جمله، فارسی زبانان، شناخته شده است، اما از آنجا كه این واژه عربی است، برای شناخت دقیق معنای آن، ناگزیر باید به لغتنامههای عربی مراجعه نمود. البته باید توجه داشت كه در زبان عربی، بسیاری از واژهها، از جمله واژه موضوع سخن، به طور مشترك در معناهای متعدد و مختلف به كار میرود.به لحاظ دستوری (صرفی)، در زبان عربی، «تشیّع» مصدر باب تفعّل از ریشه «شَیَعَ» (شاع) است، و واژه «شیعه» نیز از همین ریشه اشتقاق یافته است.در اصل عربی، «شیعه» به معنای گروهی از مردم است، و اسمی است كه بر مفرد، تثنیه و جمع، و نیز بر مذكر و مؤنث، به یك شكل اطلاق میگردد(3) كه در فارسی نیز به همین گونه است. البته اگر بخواهند تنها مفرد را قصد كنند چه در فارسی، و چه در عربی «شیعی» میگویند، و جمع آن در فارسی «شیعیان» است.(4) اما در عربی، با توجه به مراتب گوناگون جمع، «شِیَع» (جمع) و «اشیاع» (جمعالجمع) استعمال میگردد.(5) در عربی، واژه «شیعه» در دو معنای لغوی نزدیك به هم به كار میرود:
الف. «الشیعة» به شكل «مفرد» (بدون «اضافه» به واژه دیگر): به معنای «گروه» و دستهای كه بر سر امری یگانه، گردهم آیند.
ب. «شیعة الرّجل» (شیعه آن مرد؛ مثلاً) به شكل «مضاف»: به معنای «پیروان» و «یاوران» آن مرد.(6)
در قرآن كریم، واژه شیعه در مجموع چهار بار، یك بار به شكل مفرد (مریم: 69) و سه بار به شكل مضاف (قصص: 15 و صافات: 83) به كاررفته است كه در آیه اول به معنای «گروه» و در سه مورد دیگر به معنای «پیرو» است. همچنین در قرآن كریم، در پنج مورد واژه «شِیَع» (جمع) به معنای گروهها استعمال شده است.(7) جالب توجه آنكه در دو مورد از استعمالهای قرآنی، واژه «شیعه» در برابر «عدوّ» (دشمن) به كار رفته است.(8)
حال، در رابطه با واژه «تشیّع» (مصدر باب تفعّل) باید دانست كه این واژه در زبان عربی، در استعمالهای گوناگون دارای معناهای متعددی است؛ از جمله:
الف. «تَشَیَّعَ فی الشیء»: «در هوای (میل به) آن چیز، مستهلك شد.»(9) همچنین در مورد هر آنچه كه با آتش سوزانده شود، گفته میشود: «شُیِّعَ».(10)
ب. «شَیَّعَهُ»: «از او پیروی كرد.» در همین معنا، «یُشَیِّعُها»، یعنی: «پشت سر او راه میرود.»(11)
ج. «یُشَیِّعُه علی ذلك»: «او را بر كاری تقویت كرد.» در همین معنا، «تشییع النّار»، یعنی: «تقویت آتش با افكندن هیزم بر روی آن.»(12)
د. «شَیَّعَهُ»: «هنگام رفتن شخصی، به منظور تودیع، مقداری وی را همراهی كرد.»(13)
ه . «شَیَّعَ فیه»: «پخش شد»، چنانكه گفته میشود «قطره شیر در آب پخش شد» و نیز گفته میشود كه فلان خبر شایع (پخش) شد.(14)
و. «شَیَّعَته نفسُه علی ذلك»: «نفس آن شخص، از او در انجام كاری پیروی كرد، و وی را تشجیع نمود.» در همین معنا، «مُشَیِّع» به معنای «شجاع» به كار میرود، و در تبیین آن گفته میشود كه قلب انسان شجاع، وی را خوار نمیسازد و به هنگام تصمیمگیریهای دشوار، با وی همراهی میكند.(15)
ز. «تَشَیَّعَ»: «شیعه مذهب شد»، «مذهب تشیّع داشت»،(16) و «ادّعای شیعی بودن كرد»(17) كه البته این معانی، ناظر به معنای اصطلاحی تشیّع است كه در ادامه این نوشتار، مورد بررسی قرار میگیرد.
ناگفته نماند كه آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت، تنها برخی از معناهای لغوی تشیّع است، و بیشتر، مواردی است كه با معنای اصطلاحی آن ارتباط دارد.
2. «شیعه» و «تشیّع» در اصطلاح
نقطه آغازین شكلگیری معنای اصطلاحی «تشیّع»، به زمان حیات رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله باز میگردد كه آن حضرت در چند نوبت، درباره «حامیان علی علیهالسلام » اصطلاح «شیعةُ علی» را به كار بردند. چنانكه در موردی، پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به اشاره به علی علیهالسلام ، چنین فرمودند: «سوگند به كسی كه جانم به دست اوست، این شخص [علی] و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود.»(18) جالب توجه آنكه در زمان رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله به طور مشخص چهار تن از اصحاب آن حضرت، به نامهای ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود كندی و عمار بن یاسر با لقب «شیعةُ علی علیهالسلام » شناخته میشدند.(19)بر این اساس، واژه «شیعه» كه در لغت، به معنای پیروان و یاوران است، در یك كاربرد اصطلاحی بر یاران و حامیان علی علیهالسلام اطلاق گردید.(20) البته باید دانست كه در طول تاریخ، این كاربرد اصطلاحی شامل دو معنای متمایز و جدا از یكدیگر بوده است: یكی، عام و دیگری، خاص.
الف. معنای اصطلاحی عامّ
به طور عام، اصطلاح «شیعةُ علی علیهالسلام » به معنای «یاران و دوستداران علی علیهالسلام و فرزندان او» است.(21) این معنا، در واقع ناظر به پیدایش دو جریان كلی، در تاریخ صدر اسلام است كه بیانگر جدایی مسلمانان بر دو بخش است: یكی، دوستداران و هواداران علی علیهالسلام و دیگر، رویاروی آنان. این جدایی و تقابل، از نظر تاریخی، گرچه به همان دوران حیات پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله باز میگردد، اما پس از رحلت آن حضرت بود كه در ماجرای «سقیفه» (سال 11 ق) كاملاً نمایان شد. سپس، در سطحی «فراگیر»، در دوران خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام در جنگهایی همچون «جمل» و «صفین» به پیكار و كشتار منتهی شد، چنانكه علی علیهالسلام با اشاره به شهادت یاران خود توسط اصحاب جمل، میفرماید: «[آنان] شیعیان مرا و كارگزاران مرا كشتهاند...».(22)در این رابطه، محمدبن اسحاق ندیم، معروف به «ابن ندیم» (متوفای بعد از 390 ق) گوید: «چون طلحه و زبیر به مخالفت با علی علیهالسلام پرداختند، و به جز خونخواهی عثمان بن عفان به چیز دیگر تن در ندادند، و علی علیهالسلام تصمیم گرفت كه با آنان به جنگ بپردازد تا به اطاعت از خداوند متعال درآیند، كسانی كه در این امر پیرو او شدند «شیعه» نام یافتند، و علی علیهالسلام [در اشاره به آنان] میگفت: شیعیان من «شیعتی)...»(23)
«عام» بودنِ معنای فوقالذكر، بدان جهت است كه در این معنا، بر خلاف آنچه كه پس از این در معنای اصطلاحی خاص بیان میشود، «اعتقاد به امامت منصوص و بلافصل علی علیهالسلام و فرزندان او» معیار نبوده است، بلكه یك اصطلاح فراگیر است كه بر كسانی تطبیق مییابد كه در حوادث صدر اسلام، به ویژه پس از قتل خلیفه سوم «عثمان بن عفّان»، هوادار و طرفدار خلافت علی علیهالسلام شدند، و این هواداری را با سرزنش و شتم نسبت به عملكرد عثمان درآمیختند.(24) ناگفته پیداست كه چنین مفهومی از «تشیع» میتوانست هم شامل كسانی شود كه از علی علیهالسلام به عنوان امام منصوص و بلافصل پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله حمایت میكردند، و هم شامل آنانكه چنین باوری نداشتند و صرفا در تقابل با حامیان «عثمان» موسوم به «عثمانیه»(25) به حمایت از علی علیهالسلام میپرداختند. این حمایتهای رو در رو كه در جنگ «صفین» به اوج برخورد نظامی منجر شد، با توجه به مناطق جغرافیایی طرفین به این شكل درآمد كه «عراقی»ها حامیان (شیعیان) علی علیهالسلام شدند، و «شامی»ها تحت سلطه معاویة بن ابی سفیان حامیان (شیعیان) عثمان.(26)
البته، شیعه اصطلاحی به معنای عام مورد سخن در اینجا هیچگاه به محدوده تاریخی و جغرافیایی فوقالذكر ختم نشد، بلكه حتی در ادوار تاریخی بعدی نیز حضوری آشكار یافت؛ چرا كه احادیث متعددی كه از شخص رسولاكرم صلیاللهعلیهوآله در شأن و منزلت علی علیهالسلام و فرزندان او وارد شده بود، میتوانست برای همیشه تاریخ، انگیزههایی قوی را در وجود شماری از مسلمانان به وجود آورد تا به «دوستداری و هواداری نسبت به علی علیهالسلام » تشیع به معنای عام بپردازند. بر این اساس، حتی بسیاری از كسانی كه خلافت خلفای پیش از علی علیهالسلام را پذیرفته بودند (اهل سنّت)(27)، با «دوستی اهلبیت علیهمالسلام » از نوعی «تشیع» برخوردار بودند. لذا، این اشخاص كه در اصل، جزء اهلسنت بودند، هرگاه بر فضایل اهلبیت علیهمالسلام «تكیه» كرده و به سخن از آن میپرداختند، از سوی سایر اهل سنت متهم به «متشیّع بودن» و «شیعیگری» میشدند، چنانكه این اتهام بر «ابن عبد ربّه اندلسی» (متوفای 328 ق) صاحب كتاب عقد الفرید و یا حتی بر «امام شافعی» (150ـ241 ق) رهبر یكی از چهار مذهب عمده اهل سنت وارد شده است.(28)
ب. معنای اصطلاحی خاصّ
اصطلاح «شیعة علی علیهالسلام » به طور خاص، بر پیروان مذهب تشیع در برابر پیروان مذهب تسنّن اطلاق میگردد و ایشان كسانیاند كه معتقد به امامت منصوص و بلافصل علی علیهالسلام و فرزندان او، پس از رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله میباشند.(29) در این رابطه باید دانست كه شیعه به این معنای خاص، شامل سه فرقه عمده بوده است: 1. امامیه (دوازده امامی)؛ 2. زیدیه؛ 3. اسماعیلیه.افزون بر این سه گروه، فرقه چهارمی به نام «غلات» نیز خود را شیعه مینامیدهاند.(30) البته سایر شیعیان، به ویژه امامیه، بر این باورند كه غلات به علت افكار غالیانه و مشركانه خود به گونهای كه در امامت تا حدّ ربوبیّت غلوّ میكنند نه تنها شیعه نیستند، بلكه اساسا مسلمان نیز نمیباشند.(31)
هر یك از فرقههای فوقالذكر خود به شعبههای داخلی متعددی انقسام مییابد كه با مراجعه به منابع مربوط به «ملل و نحل» و فِرق اسلامی، قابل شناسایی است.(32) از نظر تاریخی، این نكته حایز اهمیت است كه به تدریج و با گذشت زمان، واژه «تشیع» به طور «غالب» بر همین معنای اصطلاحی خاص تطبیق یافته است، به گونهای كه در اساس، «اسم»ی برای مذهب فوقالذكر شده است.(33) بر این اساس، هر یك از فرقههای یاد شده از مذهب تشیّع، خود را شیعی میدانستند و دیگران نیز آنان را شیعی میخواندند،(34) به گونهای كه لفظ شیعه تنها برای یك فرقه خاص مثلاً، امامیه به كار نمیرفته است. اما با وجود این، اطلاق نام شیعه با گذشت زمانی بیشتر، به عنوان نامی برای شیعه «امامیه» «اثنا عشری» (دوازده امامی) تثبیت گردید، تا آنجا كه امروز زیدیه و اسماعیلیه دو فرقه دیگر تشیع با همین دو نام شناخته میشوند و نه با پیشوند شیعه، و بسیاری از فرقههای منسوب به شیعه یا منشعب از تشیع كه در طول تاریخ پدیدار شدهاند اكنون از بین رفتهاند.(35)
حال، با بررسی موارد استعمال اصطلاح «شیعةُ علی علیهالسلام » میتوان استنباط نمود كه در روند تاریخی، این اصطلاح در هر دو معنای عام و خاص آن ابتدا به همین شكل مضاف شیعةُ علی علیهالسلام مورد استفاده بوده است، چنانكه در احادیث نبوی و روایات ائمه اطهار علیهمالسلام بدینگونه استعمال شده است.(36)
در برابر، در مواردی اندك نیز اصطلاحهایی چون «شیعةُ عثمان» و یا «شیعةُ معاویة» به همین شكل مضاف به كار رفته است.(37) اما این موارد اندك به زودی جای خود را به اصطلاحاتی همچون «عثمانیه» و «اهل سنت و جماعت»(38) دادند، به گونهای كه از نظر تاریخی، این زمینه كاملاً فراهم شد تا واژه «شیعه» به صورت مفرد بدون اضافه تنها در مورد شیعیان علی علیهالسلام مصطلح شود. چنانكه بنا به گزارشی از ابوجعفر اسكافی (متوفای 240 ق)، در همان عصر امیرالمؤمنین علی علیهالسلام چنین استعمالی به كار رفت.(39) پس از آن، دیری نپایید كه در یك نامه تاریخی، شیعیان كوفه در تسلیت شهادت امام حسن علیهالسلام (51 ق) به برادرش امام حسین علیهالسلام ، واژه شیعه را به طور مفرد به كار بردند.(40) این امر، حكایت از آن دارد كه در همان نیمه قرن اول هجری، واژه «شیعه» به طور مفرد بدون اضافه در مورد «شیعیان علی علیهالسلام » مصطلح گردید.(41)
3. اصطلاحات مترادف با «تشیع»
در طول تاریخ تشیّع و در گستره مناطق گوناگون جغرافیایی كه شیعیان حضور داشتهاند، چندین اصطلاح، به عنوان نامهایی جایگزین و مترادف با «تشیّع» پدیدار و رایج گردیده است. در این بخش از نوشتار، برخی از آن نامها مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. اما پیشتر، باید به دو نكته توجه شود: نخست، آنكه اصطلاحات مورد سخن در اینجا، تنها برخی از اصطلاحات مترادف با تشیّع است و سزاوار است كه در این زمینه، با توجه به دو بستر «تاریخ» و «جغرافیا»، جستاری كامل به عمل آید. دوم، اینكه چند اصطلاحی كه در اینجا به اجمال شناسایی شده است، اصطلاحاتی است كه به طور نسبتا چشمگیر در تاریخ تشیّع حضور داشته است و به جز اینها، بسیاری اصطلاحات كلامی مربوط به فرقههای مختلف شیعی وجود دارد كه در مجالی دیگر بایسته بررسی خواهد بود.(42)بر این اساس، در اینجا، ابتدا سه اصطلاح «علوی»، «ترابی» و «رافضی» به عنوان اصطلاحاتی كه به جای شیعه، به طور گسترده به كار رفته است، شناسایی میگردد و سپس چند اصطلاح منطقهای (محلّی) مترادف با تشیّع مورد اشاره قرار میگیرد:
الف. علوی: «علوی» به معنای «منسوب به علی علیهالسلام » است، و در اصل، بیانگر نسَب كسانی است كه از اولاد علیبن ابیطالب علیهالسلام باشند. اما همچنین، این اصطلاح در برابر اصطلاح «عثمانی» به كار رفته است. بر این اساس، كسانی را «علوی» میگویند كه پس از قتل عثمان، علی علیهالسلام را به قتل وی متهم نكردند و به عایشه و معاویه نپیوستند. و پیروان این طریقت را نیز علوی گویند هرچند زمان علی علیهالسلام و معاویه را درك نكرده باشند. و روایتگران احادیث از تابعین و جز آنان را كه با صفت «و كان علویا» نام میبرند، مقابل عثمانی است. و ناصر خسرو قبادیانی (394ـ481ق) را كه علوی میگفتند از این قبیل است، نه اینكه از ذریه طاهره رسول صلیاللهعلیهوآله باشد.(43)
همچنین، گاهی اصطلاح «علوی» در برابر اصطلاح «عباسی» به كار رفته است كه در این كاربرد، «علویه» همان شیعیان بودند كه معتقد به امامت علیبن ابیطالب علیهالسلام و فرزندان او بودند، اما «عباسیه» كسانی بودند كه امامت «عباس» عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را باور نمودند.(44) ناگفته نماند كه «بنی علی علیهالسلام » و «بنی عباس» ابتدا با یكدیگر تقابلی نداشتند، و حتی در عصر حاكمیت امویان، آن دو خاندان در ضدیت با بنیامیه به یكدیگر پیوسته بودند، و بر اساس گزارشی، پیروان هر دو خاندان «شیعة آل محمد صلیاللهعلیهوآله » نامیده میشدند. اما پس از پایان سلطه امویان كه بنیعباس صاحب قدرت شدند، بر بنی علی علیهالسلام بسیار سخت گرفتند، و از آن به بعد، تنها كسانی كه به ولایت بنی علی معتقد بودند «شیعه» نامیده شدند.(45)
همچنین ناگفته نماند كه اصطلاح «علویان طبرستان» نیز نامی است برای یك سلسله از حكمرانان علوی نسَب كه از سال 250 تا سال 316 ق در مناطق جنوبی دریای خزر، یعنی دیلم و گیلان و طبرستان، حكومت كردند.(46)
ب. ترابی: این وصف را كه مخالفان شیعه، از باب طعن و سرزنش بر شیعیان اطلاق میكردهاند، در اساس، برگرفته از لقبی بوده است كه پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله به علی علیهالسلام داده بود. جالب توجه آنكه علی علیهالسلام ، خود این لقب را دوست میداشت، اما معاویه از باب طعن از حضرت علی علیهالسلام به این لقب یاد میكرد، و زیاد بن ابیه نخستین بار شیعه علی علیهالسلام را «ترابیه» نامید.(47)
البته درباره چگونگی دادن این لقب از سوی پیامبر به علی علیهالسلام روایات متفاوتی وجود دارد. در برخی از روایات آمده است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله هنگامی كه دید علی علیهالسلام در حال سجده، صورت خود را به خاك مالیده است، او را «ابوتراب» لقب داد.(48)
در برخی از منابع نیز با بیان ماجرایی از قول عمار بن یاسر گزارش شده است كه در غزوه ذوالعشیرة (سال دوم ق)، پیامبر صلیاللهعلیهوآله علی علیهالسلام را كه در نخلستان «بنی مدلج» بر روی خاك به خواب رفته بود، با لقب ابوتراب مورد خطاب قرار داد، او را از خواب بیدار كرد، و سپس چگونگی شهادت او را پیشگویی كرد.(49)
در روایتی دیگر آمده كه روزی علی علیهالسلام از خانه بیرون آمد و در سایه مسجد بخفت، پس از آن پیامبر صلیاللهعلیهوآله به نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و پرسید: «پسر عمویت كجاست؟» فاطمه علیهاالسلام پاسخ گفت: «در مسجد خفته است.» پیامبر صلیاللهعلیهوآله برفت و او را دید كه ردا از پشتش افتاده و خاكآلود شده است. پیامبر صلیاللهعلیهوآله به پاك كردن خاك از پشت او پرداخت و در آن حال میگفت: «ای ابوتراب برخیز.»(50)
در دوره اموی كه دشنام گفتن به علی علیهالسلام بر منابر تبلیغ میگردید، كنیه ابوتراب را به قصد تحقیر به كار میبردند.(51) اما بعدها، فتیان و جوانمردان و نیز پارهای از متصوفه كه علی علیهالسلام را مظهر فتوت و خاكساری میدانستند، كنیه ابوتراب را اشاره به ویژگی خاكساری آن حضرت دانسته و آن را بزرگ میداشتند.(52)
ج. رافضی: اصطلاح «رافضی» جمع آن: روافض و رافضیان از ریشه «رَفض» به معنای ترك كردن گرفته شده است. مخالفان شیعه، این اصطلاح را بر همه فرقههای شیعه و گاهی بر گروه و فرقه خاصی از آنان و گاهی نیز بر كسانی كه محبت خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ابراز میكردند، اطلاق مینمودهاند. البته مخالفان با به كار بردن این اصطلاح در مورد شیعیان، قصد طعن و نكوهش آنان را داشتهاند و مدعی بودهاند كه شیعیان دین اسلام را ترك نمودهاند و از دین خارجند.(53)
گفتنی است كه در ادواری از تاریخ اسلام كه تعصبات مذهبی شعلهور بود، شیعیان با عنوان رافضیان در ردیف گبران و ترسایان به شمار میآمدند و از طرف حاكمان متعصب به شدت مورد تعقیب و شكنجه و كشتار قرار میگرفتند.(54)
جالب توجه آنكه با وجود استعمال سرزنشآمیز از واژه «رافضی» توسط مخالفان تشیّع، در روایاتی از معصومان علیهمالسلام اصطلاح رافضیه با مفهومی مثبت به معنای رفض و ترك شرّ و بدی بر یك مرتبه شریف و والا اطلاق گردیده است.(55)
در مورد پیدایش اصطلاح رافضی، «ابوالحسن اشعری» (متوفای 324 ق) مینویسد كه شیعه را «رافضه» نامند، چون ایشان امامت ابیبكر و عمر را ترك كردهاند و معتقدند كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله به طور صریح و علنی، علی علیهالسلام را به جانشینی خود برگزیده است.(56) برخی هم نوشتهاند علت نامگذاری شیعیان به رافضه، آن است كه چون كوفیان با زیدبن علی بن الحسین علیهالسلام بیعت كردند و زید قیام كرد، از برخی از یارانش شنید كه بر ابوبكر و عمر طعن میزدند. با آنكه زید به برتری علی علیهالسلام در خلافت گواهی میداد، ولی سپاهیانش را نیز از طعن زدن به ابوبكر و عمر منع كرد، از اینرو، بیشتر یارانش وی را رفض و ترك كردند و زید به آنان گفت: «رفضتمونی» (مرا ترك كردید) و از آن به بعد شیعیانی كه زید را ترك كرده بودند رافضه خوانده شدند. البته، زیدبن علی بنالحسین علیهالسلام توسط امامان شیعه علیهالسلام مورد تمجید بوده است و لذا نسبت مزبور بدو، نسبتی ناروا به شمار میآید.(57)
در علت پیدایش اصطلاح رافضی، وجه دیگری نیز این چنین بیان شده است كه پس از وفات امام باقر علیهالسلام مغیرةبن سعید كه از اصحاب با نفوذ امام بود، به امامت محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهالسلام اعتقاد پیدا كرد و از امام صادق علیهالسلام جدا شد، و امام صادق علیهالسلام او را رفض نمود و لعن كرد، و شیعیان از او تبرّی جستند و از آن تاریخ، وی و هوادارانش را رافضه خواندند.(58) اما این وجه صحیح نیست؛ چرا كه تبرّی شیعیان از مغیرة بن سعید، در اساس از همان زمان حیات امام باقر علیهالسلام و به دلیل عقاید منحرف وی با دعوای پیامبری بوده است.(59)
همچنان كه پیشتر اشاره شد، امام شافعی رهبر یكی از چهار مذهب عمده اهل سنت، خود از محبّان و دوستداران اهلبیت علیهمالسلام بوده است. جالب توجه اینكه وی، از همین روی، خود را «رافضی» نامیده و با افتخار بدین نام، چنین سروده است:
لو كان حبّ الوصی رفضا
فإنّنی أرفض العباد
(اگر دوستی وصیّ] علی علیهالسلام ] مایه رفض [رافضی بودن [است؛ پس همانا من رافضیترین بندگانام.)
و نیز سروده است:
لو كان رفضی حبّ آل محمد
فلیشهد الثّقلان أنّی رافضی
(اگر رفض [رافضی بودن] من، دوستی آل محمد است؛ پس «ثقلین»[جنّوانس،یاقرآنوعترت]شاهدباشندكهمنرافضیام.
و در جایی دیگر سروده است:
لو كان ذنبی حُبَّ آل محمد
فذلك ذنبٌ لست منه اتوب(60)
(اگر گناه من دوستی آل محمد صلیاللهعلیهوآله است؛ پس این گناهی است كه از آن توبه نخواهم كرد.)
د. برخی از اصطلاحات «منطقهای» (محلّی)
1. مُتاوله: اكنون یكی از مهمترین نامهای شیعه امامیه در جبل عامل منطقهای در كشور لبنان «متاوله» است. این لفظ یا جمع «متوالی» مشتق قیاسی از توالی به معنای تتابع و پی در پی بودن است، بدان جهت كه مردم جبل عامل همگی در موالات اهلبیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پا بر جا بودهاند؛ یا مشتق (بر خلاف قیاس) از تولّی است؛ یعنی به علت داشتن ولای اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، آنان را به عنوان ولیّ و سرور خود برگزیدند.(61) وجه سومی نیز اینگونه مطرح شده است كه ایشان در هنگامه جنگ، شعارشان این بود: «مُت ولّیا لعلیّ علیهالسلام »(62) (بمیر! در حالی كه ولیّ و دوستدار علی علیهالسلام هستی.)
آغاز پیدایش لقب متاوله به سال 1100 ق (قرن دوازدهم ق) باز میگردد كه در آن زمان، این لقب در مورد بخشی از شیعیان لبنان ساكن در مناطق جبل عامل، بعلبك و جبل لبنان رواج یافت كه ایشان از اطاعت امیران لبنان سر باز زدند و بر آن شدند تا وجود سیاسی خود را اظهار كنند، و در این راه در آتش جنگ فرو رفتند،(63) اما به مرور زمان، این لقب بر تمام شیعیان ساكن در لبنان و نیز بر شیعیان لبنانی مهاجر به دمشق اطلاق گردید.(64)
2. مَشارقه: مورّخ مشهور «ابنالأثیر» (555ـ630 ق) در كتاب الكامل فی التاریخ در گزارش حوادث سال 407 ق حكایت از آن دارد كه در «مغرب» (شمال افریقا)، شیعیان را «مشارقه» مینامیدهاند، و این نام در انتساب به ابو عبدالله شیعی (متوفای 298 ق) بود كه مشرقیالاصل بوده است.(65) البته به نظر میآید كه اصطلاح مزبور یك اصطلاح طعنآمیز از سوی مخالفان شیعه بوده است تا ایشان را به عنوان بیگانه و غیر بومی باز شناسند.
4. اصطلاحات متقابل با «تشیع»
در اینجا، تنها برخی از اصطلاحات متقابل با تشیع كه در تاریخ اسلام حضوری نسبتا چشمگیر داشته است، مورد شناسایی اجمالی قرار میگیرد:الف. اهل سنّت (اهل سنت و جماعت)
واژه «سنّت» در لغت، به معنای سیره، طریقت و روش است.(66) در اصطلاح، نزد همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنی، «سنّت» عبارت است از اوامر و نواهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و روش آن حضرت مشتمل بر گفتارها و رفتارهای او كه یكی از ادله استنباط احكام شرعی شمرده میشود. همچنین، اصطلاح «اهل سنت» بر گروهی از مسلمانان اطلاق میشود كه میگویند از روش و طریقت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خلفای راشدین و اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیروی میكنند.(67)حایز اهمیت است كه از نظر لغوی، واژه «سنّت» به معنای سیره و روش ناظر به «استمرارِ» روش شناخته شده پیشین است. بر این اساس، واژه سنت با كلمههای نو، تازه و بدیع تقابل دارد. از اینرو، اصطلاح «اهل سنت» با اصطلاح «اهل بدعت» مقابلَه میكند، و در نزد اهل سنت، مخالفان ایشان، یعنی شیعیان، اهل بدعت (!) به شمار میآیند؛ زیرا شیعیان تنها به روایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان خود («معصومان» از نظر شیعیان) تمسّك مینمایند و سیره خلفا و صحابه را معتبر نمیدانند.(68)
در این رابطه، باید دانست كه در نامهای از علی علیهالسلام ، در خطاب به شیعیان، بر این نكته تأكید شده است كه «شیعه» نه تنها یك امر نوظهور (مبتدع) نیست، بلكه اساسا شیعیان، «شیعه پیامبر محمد صلیاللهعلیهوآله » میباشند، و نام شیعه اسمی است كه خداوند در قرآن آن را گرامی داشته است.(69)
ب. عثمانی
وصف «عثمانی» به معنای «منسوب به عثمان» است، و در اصل بر كسانی اطلاق میشود كه نسبا از اولاد عثمان بن عفّان، خلیفه سوم، باشند. همچنین، پس از قتل عثمان (سال 35 ق)، به هواداران وی كه علی علیهالسلام و یارانش را به قتل عثمان متهم میكردند، «عثمانی» گفته شد.(70) بر این اساس، اهالی شام كه به داعیه خونخواهی عثمان بر امیرمؤمنان علی علیهالسلام شوریدند، «عثمانی» خوانده شدند.(71)سپس، این اصطلاح به عنوان وصفی برای مخالفان تشیّع، در طول تاریخ اسلام تداوم یافت، چنانكه «ابوعثمان جاحظ» (150ـ255 ق) كتابی به نام «عثمانیه» بر ضد تشیّع(72) نگاشت.(73)
البته باید توجه داشت كه به جز وصف «عثمانی» مورد سخن در اینجا، اصطلاح «عثمانی» در مورد سلاطین عثمانی نیز بسیار رواج دارد كه ایشان از سال 699 تا سال 1342 ق دولتی بزرگ تأسیس كردند.(74)
ج. ناصبی
در برابر كاربرد اهانتآمیز رافضی از سوی اهل سنت در مورد شیعیان، اهل تشیّع نیز سنّیها را «ناصبی» (جمع آن: نواصب) میخواندند. در كاربرد این وصف، این تعریض وجود داشته است كه اهل سنت، «نصبِ» عداوت خاندان رسول صلیاللهعلیهوآله كردهاند، در حالی كه آنان خود منكر این معنا میباشند و گویند كه تنها امام و خلیفه را نصب كردهاند.(75) البته، شیعیان همین معنا را نیز نمیپذیرند؛ چرا كه ایشان معتقدند كه امامت، ادامه رسالت است و تعیین امام، امری الهی و ما فوق امور عرفی است.سخن پایانی
در پایان سخن، باید اذعان نمود كه آنچه در این سطور گذشت، در واقع، تنها طرح یك بحث، همراه با یك بررسی اجمالی بوده است. دامنه این بحث چندان گسترده است كه همچنان نیازمند بررسیهای تفصیلی و تكمیلی است؛ امید بر آن توفیق!پینوشتها
1ـ برخی «فقه اللغة» را در فارسی به «زبانشناسی» ترجمه كردهاند. ر.ك: آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی فارسی، تهران، نشر نی، 1379، ص 514 (ماده «فقه اللغة»). اما درستتر آن است كه آن را معادل با اصطلاحاتی چون «لغتشناسی» یا «زبانشناسی تاریخی» به كار بریم. ر.ك: جولیوس گولد و ویلیام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه گروه مترجمان، ویراستار محمدجواد زاهدی مازندرانی، تهران، انتشارات مازیار، 1376، ص 478 / همادخت همایون، واژهنامه زبانشناسی و علوم وابسته، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی «پژوهشگاه»، 1371، ص 144 و 187. شاید نخستین كسی كه كلمه «فقه اللغة» را در نوشتههایش به كار برده، ابوالحسین احمد بن فارس قزوینی لغوی باشد كه در سال 390 ق به دنیا آمده است. ولی مسلما اولین كسی كه در این مورد به تألیف كتاب جداگانهای پرداخت، معاصر او ابومنصور عبدالملك بن محمد ثعالبی (350ـ429ق) است كه كتابش را «فقه اللغة» نام نهاد. ر.ك: محمدحسن بكائی، الدلیل الی فقه اللغة و سرّ العربیّه للثعالبی، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1407 ق، مقدمه مؤلف، ص 18.
2ـ ر.ك: محمد معین، فرهنگ فارسی، چ چهارم، تهران، امیركبیر، 1360، ج 1، ص 292 (ماده «اصطلاح»).
3ـ ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمدالصادق العبیدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، 1416 ق / 1996 م، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»). بر این اساس، برخلاف آنچه كه بعضی گمان كردهاند، شیعه، جمع یا اسم جمع نیست. محمد معین، همان، ج 2، ص 2113 (ماده «شیعه»).
4ـ غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، چ دوم، تهران، امیركبیر، كتابهای جیبی، 1380، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).
5و6ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
7ـ حجر: 10 / انعام: 65و159 / قصص: 4 / روم: 32.
8ـ «... هذا من شیعته و هذا من عدّوه فاستغاثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه...». قصص: 15.
9ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»). البته «تشیّع فی الشیء» چنین نیز معنا شده است: «دلداده و شیفته آن چیز شد.» جبران مسعود، الرائد، فرهنگ الفبایی عربی فارسی، چ دوم، ترجمه رضا انزابی نژاد، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 481، (ماده «تَشَیَّع تشیّعا»)
10ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 259 (ماده «شیع»).
11ـ همان، ص 258 259 (ماده «شیع»).
12و13ـ همان، ص 259 (ماده «شیع»).
14ـ ر.ك: همان، ص 260 (ماده «شیع»).
15ـ همان، ص 258 (ماده «شیع»).
16ـ جبران مسعود، همان، ج 1، ص 481 ((ماده «تَشَیَّعَ تشیّعا»).
17ـ ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
18ـ برای آگاهی از مواردی كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله اصطلاح «شیعةُ علی علیهالسلام » را به كار بردند، ر.ك: محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه سید محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص 34ـ40.
19ـ سعدبن عبدالله ابوخلف الأشعری القمی، كتاب المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشكور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1963 م، ص 15.
20ـ ر.ك: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
21ـ ر.ك: عبدالله فیاض، تاریخ الامامیة و اسلافهم منالشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چ سوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406 ق / 1986 م، ص 31.
22ـ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمدهارون،چدوم،قاهره،مطبعةالمدنی،1382،ص5.
23ـ محمد بن اسحاق الندیم، كتاب الفهرست، تحقیق رضا تجدّد، تهران، بینا، 1393 ق / 1973 م، ص 223.
24ـ ر.ك: محمدبن سعد، الطبقات الكبری، الطبقة الخامسة من الصحابة، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مكتبة الصدیق، 1414 ق / 1993 م، ج 1، ص 430 ـ431 / منصور داداش نژاد، «بستر تاریخی مفاهیم سیاسی اجتماعی حادثه كربلا»، حوزهودانشگاه،سالهشتم، ش33، زمستان1381،ص 28.
25ـ درباره اصطلاح «عثمانیه»، پس از این در ادامه سطور، سخن به میان خواهد آمد.
26ـ ر.ك: منصور داداشنژاد، همان، ص 28. راقم سطور، در یك مقال مستقل به بررسی مراحل اولیه چالش میان امام علی علیهالسلام و معاویه پرداخته است. ر.ك: نگارنده، «روابط امام علی علیهالسلام و معاویه (از خلافت تا جنگ صفین»، معرفت، ش 52، فروردین 1381، ص 42ـ52.
27ـ درباره اصطلاح «اهلسنت»، پس از این در ادامهسطور، سخن به میان خواهد آمد.
28ـ ر.ك: رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، چ دوم، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 28 30.
29ـ ر.ك: ابوالفتح محمد بن عبدالكریم الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید كیلانی، بیروت، دارالمعرفة، 1381 ق / 1961م، ج 1، ص 146 / عبدالله فیاض، همان، ص 32ـ34.
30ـ سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313، ص 167 / محمدعلی تهانوی، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، اشراف رفیق العجم، بیروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1996 م، ج 1، ص 1052.
31ـ ر.ك: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 64.
32ـ در این زمینه ر.ك: ابومحمد الحسن بن موسی النوبختی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المكتبة الرضویه، 1355 ق / 1936 م.
33ـ ر.ك: ابن منظور، همان، ج 7، ص 258 (ماده «شیع»).
34ـ ر.ك: ابن داعی حسنی، همان، ص 167.
35ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، دائرةالمعارف تشیع، چ دوم، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1377، ج 4، ص 272 (ماده «تشیّع»).
36ـ ر.ك: محمدحسین مظفر، همان، ص 34ـ41.
37ـ ر.ك: منصور داداشنژاد، همان، ص 28.
38ـ درباره این اصطلاحات، پس از این در ادامه سطور سخن به میان خواهد آمد.
39ـ گزارش یاد شده چنین است: «ذكروا انّه [علیّا علیهالسلام [كرّم اللّه وجهه خرج یوما، فاذا قوم جلوس؛ فقال: من أنتم؟ فقالوا: نحن شیعتك یا امیرالمؤمنین. فقال: سبحاناللّه فمالی لا أری علیكم سیماء "الشیعة"؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین و ما سیماء "الشیعة"؟ قال: عمش العیون من البكاء، خمص البطون من الصیام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الالوان من السهر، علی وجوههم غبرة الخاشعین». ابوجعفر محمدبن عبدالله اسكافی، المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام ...، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت، بینا، 1402 ق / 1981 م، ص 241. همچنین ر.ك: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی، فضائل الشیعه، صفات الشیعه، و مصادقة الاخوان، تحقیق مؤسسة الامام المهدی علیهالسلام ، قم، مؤسسة الامام المهدی، 1410ق، ص 95.
40ـ «... ما اعظم ما اصیب به هذه الامة عامة و انت و هذه الشیعة خاصة...» احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج 2، ص 228.
41ـ گفتنی است كه راقم سطور، پس از تبویب و تدوین معناهای اصطلاحی عام و خاص تشیع، در مراجعه به پژوهشهای انجام شده، تنها با توافق نسبی یك اثر با آنچه كه در اینجا ذكر شده آشنا گردید، و آن، «دائرةالمعارف فارسی» بود. ر.ك: غلامحسین مصاحب، همان، ج 2، ص 1532 (ماده «شیعه»).
42ـ از جمله اصطلاحاتی كه در این سطور، مورد شناسایی قرار نگرفته است، عبارت است از: «خاصه»، «جعفریه» و «قزلباش». ر.ك: سید محسنالامین، اعیان الشیعة، تحقیق حسنالامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بیتا، ج 1، ص 20ـ21.
43ـ علیاكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، چ اول، دوره جدید، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373، ج 10، ص 14172 (ماده «علوی»).
44ـ ر.ك: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 65و70.
45ـ تاجالدین ابن محمد الحسینی، غایة الاختصار...، تحقیق السید محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المطبعة الحیدریة، 1382 ق / 1962 م / ص 133ـ134.
46ـ ر.ك: استانلی لین پول، تاریخ طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، دنیای كتاب، 1363، ص 114ـ115.
47ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 201 (ماده «ترابیه»).
48ـ الفضل بن الحسن الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق موسسة آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، 1417 ق، ج 1، ص 307.
49ـ ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقّا و دیگران، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا، ج 2، ص 249ـ250.
50ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»). محتمل است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، علی علیهالسلام را در دو نوبت «ابوتراب» خوانده باشد: یك نوبت در مسجد، و نوبت دیگر در غزوه ذوالعشیره، ر.ك: ابن هشام، همان، ج 2، ص 250، پاورقی 4.
51ـ برای نمونه ر.ك: منقری، همان، ص 334.
52ـ ر.ك: احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 1، ص 390 (ماده «ابوتراب»).
53ـ همان، ج 8، ص 101 102 (ماده «رافضی، رافضیه»).
54ـ ر.ك: سید جعفر شهیدی، از دیروز تا امروز؛ مجموعه مقالات، تهران، نشر قطره، 1372، ص 143.
55ـ ر.ك: احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیرنظر)، همان، ج 8، ص 102 (ماده «رافضی، رافضیه»)، همچنین ر.ك: ابن بابویه قمی، همان، ص 60.
56ـ ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، تصحیح هلموت ریتر، چ سوم، قیسبادن، دارالنشر فرانز شتاینر، 1400 ق / 1980 م، ص 16.
57ـ احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 103 (ماده «رافضی، رافضیه»). همچنین: ر.ك: ابن داعی حسنی، همان، ص 34ـ35.
58ـ ر.ك: ابوخلف اشعری قمی، همان، ص 76ـ77.
59ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 8، ص 104 (ماده «رافضی، رافضیه»).
60ـ ر.ك: نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض...، تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1358، ص 214ـ215.
61ـ احمد صدرحاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 4، ص 272 (ماده «تشیع»).
62ـ لویس معلوف، المنجد، افست، تهران، انتشارات اسماعیلیان، 1365، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).
63ـ سید محسن الامین، همان، ج 1، ص 20.
64ـ لویس معلوف، همان، ج 2، ص 632 (ماده «متاوله»).
65ـ عزالدینابنالأثیر، الكاملفیالتاریخ، ج9، بیروت،دارصادر، داربیروت، ص 295.
66ـ واژه «سنت» از «سنن» به معنای طریق (راه) اخذ شده است. ر.ك: ابن منظور، همان، ج 6، ص 400 (ماده «سنن»).
67و68ـ احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران (زیر نظر)، همان، ج 2، ص 614 (ماده «اهل سنت و جماعت»)
69ـ «من عبدالله علیّ امیرالمؤمنین، الی شیعته من المؤمنین و هو اسم شرّفه اللّه فی الكتاب، فانه یقول «و انّ من شیعته لابراهیم.» و انتم شیعة النبیّ محمد... إسم غیر مختصّ، و امر غیر مبتدع...». هادی كاشف الغطاء، مستدرك نهجالبلاغة، نجف، مطبعة الراعی، 1354 ق، جزء 2، ص 29. برای آگاهی بیشتر در اینباره ر.ك: محمدرضا حكیمی، حماسه غدیر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1396ق، ص 167ـ184.
70ـ ر.ك: ابوعثمان عمرو بن بحر الجاحظ، كتاب العثمانیة، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، بیروت، درالجیل، 1374 ق، مقدمه محقق، ص 5 / علیاكبر دهخدا، همان، ج 9، ص 13894 (ماده «عثمانی»).
71ـ برای آگاهی بیشتر ر.ك: منقری، همان، ص 5،12و 146.
72ـ ر.ك: جاحظ، همان، مقدمه محقق، ص 5.
73ـ گفتنی است كه «ابوجعفر محمدبن عبدالله الاسكافی» (متوفای 240ق) در پاسخ به عثمانیه یاد شده، و در دفاع از تشیع، كتاب «المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام و بیان افضلیته علی جمیع العالمین بعدالانبیاء و المرسلین» را به رشته تحریر درآورد.
74ـ ر.ك: استانلی لین پول، همان، ص 169ـ177.
75ـ ابن داعی حسنی، همان، ص 28. همچنین ر.ك: غلامحسین مصاحب، همان، ج 1، ص 1561 (ماده «رافضی»). برای آگاهی بیشتر درباره معنای «ناسبی» و ویژگیهای آن ر.ك: یوسف بن احمد البحرانی، الشهاب الثاقب فی بیان معنی الناصب، تحقیق مهدی الرجائی، قم، مهدی رجائی، 1419 ق /1377ش.