نویسنده: J. C. Burnham
مترجم: رضوان اعتصامی
مترجم: رضوان اعتصامی
[herbert espenser jeningz]
Herbert Spencer Jennings
(ت. تونیکا، ایلینویز، 19 فروردین 1247/ 7 آوریل 1868؛ و. سانتامونیکا، کلیفارنیا [کالیفرنیا]، 25 فروردین 1326/ 14 آوریل 1947) جانورشناسی.
جنینگز پسر پزشکی به نام جورج نلسن جنینگز و آلیوتَفت جنکس بود. بعد از گذراندن مدارس محلّی، در دانشگاه نورمال ایلینویز (اکنون دانشگاه ایالتی ایلینویز) به تحصیل پرداخت و در مدرسهی نزدیک تونیکا تدریس میکرد. در 1268-1269 (در بیست و یک سالگی و بدون داشتن مدرک دانشگاهی) با نفوذ یکی از معلمان سابقش به سمت استادیار گیاه شناسی و بوستانکاری در کالج کشاورزی و فنی تکسس [تکزاس] منصوب شد. از 1269 تا 1272 در دانشگاه میشیگان تحصیل کرد. در آنجا با جیکب رایگهارد، که جانورشناس و ماهی شناس جوانی بود، آشنا شد. بعد از دریافت درجهی لیسانس علوم از دانشگاه میشیگان و گذراندن یک سال دورهی بعد از لیسانس در آنجا، به دانشگاه هاروارد رفت و با ا. ل. مارک، که معلم رایگهارد بود، به کار ادامه داد. در آنجا در 1274 به دریافت درجهی فوق لیسانس و در 1275 به دریافت درجهی دکتری نایل شد و رساله ای دربارهی ریخت زایی یکی از گردان تنان (Rotifera) تقدیم کرد. جنینگز، بعد از پایان دورهی دکتریش، کمک هزینهی تحقیق مسافرتی پارکر را بدست آورد؛ با این کمک هزینه در زمستان 1275 به ینا رفت و با ماکس فروورن، که شاگردی ممتاز در مطالعهی رفتار تکیاختگان جانوری بود، کار کرد. در بهار 1276 به مرکز جانورشناسی ناپل رفت (جائی که در 1282-1283، به عنوان یکی از نخستین دانشمندانی که از «مؤسسهی کارنگی» واشینگتن کمک مالی دریافت میکرد، بازگشت).
جنینگز، در بازگشت به ایالات متحد، شغل و مقامی نداشت. در مرداد 1276، به عنوان استاد گیاه شناسی و بوستانکاری به کالج کشاورزی مانتنا [مونتانا] در بورمن (اکنون دانشگاه ایالتی مانتنا) دعوت شد. تابستان سال بعد با مری لوئیز باریج، که بسیاری از تصاویر نوشتههای او را ترسیم کرده بود، ازدواج کرد. وی سال تحصیلی 1277-1278 را به عنوان مدرّس جانورشناسی در دارتمث گذراند؛ و در 1278 به عنوان مدرّس جانورشناسی در میشیگان به رایگهارد پیوست. تا 1280 به مقام استادیاری ارتقا یافته بود، اما در 1281 برای مقامی مشابه در دانشگاه پنسیلوینیا روانهی آنجا شد. عاقبت، در 1285، جنینگز مقام دانشیاری جانورشناسی در دانشگاه جانز هاپکینز را پذیرفت. در 1286 سمتش تغییر کرد و استاد جانورشناسی تجربی شد. در 1289 استاد کرسی هنری والترز و مدیر آزمایشگاه جانورشناسی شد. بعد از بازنشستگی در 1317، وابستهی پژوهشی دانشگاه کلیفارنیا [کالیفرنیا] در لوس آنجلس شد. همسرش در 1316 درگذشت؛ و در 1318 وی با لولو پلَنت جنینگز، بیوهی برادرش، ازدواج کرد. در دانشگاه جانز هاپکینز، وی به عنوان فردی که وقت خود را به پژوهش و تدریس دورهی دانشگاه اختصاص داده بود، شهرت داشت. با این که جنینگز شاگردان زیادی نداشت، در بین آنها میتوان از ت. م. سانیبورن، ویلیام تالیافرّو، و کارل لشلی نام برد.
جنینگز توجه خود را فقط بر دو دسته از خُردسازوارگان، یعنی گردان تنان و تکیاختگان، م متمرکز کرد؛ با این وجود، پژوهش وی تغییراتی را که در روند کلی دگرگونی زیست شناسی رخ میداد منعکس ساخت. اولین نوشتههایش توصیفی و منظم بود؛ سپس توجه خود را به فیزیولوژی و سازگاری معطوف کرد؛ و سرانجام به بررسی مسألهی گوناگونی و تولید مثل پرداخت و به علم وراثت کمکهای شایان کرد.
اولین مرحلهی کار جنینگز در نشریاتی که برای «هیأت مدیرهی کمیسیون ماهی ایالت میشیگان» و «کمیسیون ماهی ایالات متحد» تهیه میکرد منعکس است؛ این دو هیأت، در هر مورد، تحت مدیریت رایگهارد، که در خلال چند تابستان به وضع استخدامی وی رسیدگی میکرد، مشغول به کار بود. توصیفات و رده بندیهای جنینگز دربارهی گردان تنان، از جمله گونههای جدید، در نوشتههای مربوط به رده بندی و ریخت شناسی جایگاه والائی دارند. در دانشگاه هاروارد، چ. ب. دَونپورت به برانگیخته آتش اشتیاق وی برای روشهای تجربی کمک کرد؛ و کار جنینگز با پارمسیوم (parmecium، از مژکداران)، که آن را در 1276 با فروورن در ینا برعهده گرفته بود، آغازگر یک دهه پژوهش دربارهی رفتار سازوارههای بسیار ساده شد. این پژوهش به نوشته شدن تعدادی مقاله و، سرانجام، کتابی به نام Behavior of the Lower organisms («رفتار سازوارگان پست»، 1906)، که اثری کلاسیک در جانورشناسی و روان شناسی تطبیقی به شمار میآید، انجامید.
کتاب «رفتار سازوارگان پست» بویژه در سه زمینه تأثیر گذاشت. اوّل، جنینگز، برخلاف محقّقان پیشینی که در مورد تکیاختگان کار میکردند، واکنشهای یکایک تکیاختگان را بدون تعمیم دادن و یا در نظر گرفتن رفتار گروهی آنها مورد مطالعه قرار داد. به این ترتیب او توانست پرسشهائی دربارهی فرایندهای ویژه و الگوهای مرتبط با آنها، در هنگامی که محرکها پاسخهائی را در پی داشتند مطرح کند. دوم، این کتاب (و گزارش اولیهی 1283)، با شواهد آزمایشگاهی، اولین چالش آشکار را با نظریهی گرایشهای (tropisms) فیزیکی- شیمیایی، که ژاک لوب مفسّر عمدهی آن بود، نشان داد. چون بیشتر محقّقانی که وجود رفتار گرایشی (تروپیستی) را تأیید میکردند سازوارههای پریاخته (metazonic) را مورد استفاده قرار میدادند، کار جنینگز در اثبات این نکته که این پدیده شامل جانوران تکیاختهی ابتدایی تر نمی شود مفهوم واکنشهای گرایشی را متزلزل ساخت، و در نهایت رو به زوال برد.
سرانجام، جنینگز، از طریق کتابش، کوشش بسیار مبذول داشت تا سازوارههای تکیاختهی بسیار ساده را به قلمرو روان شناسی وارد کند. جنینگز در آن موقع کاربرد آزمایش در روان شناسی تطبیقی را با پارامسیومها (paramecia) انطباق داد؛ پیشگام این روان شناسی در 1277 بیشتر ا. ل. ثورندایک بود. جنینگز یکسانی ماهیّت اصلی کنش و واکنش را در تمام حیوانات، از جانداران تکیاخته گرفته تا انسان، به اثبات رساند. این اندیشه نو نبود اما مدارک تجربی جنینگز نو بود، و در آن زمان قطعی به نظر میآمد.
جنینگز، با تکمیل این کتاب، از موضوع سازگاری و نحوهی کنش حیوانات صرف نظر کرد. حتی رشتهی درسی رفتار حیوانات در دانشگاه جانز هاپکینز به س. ا. ماست، که همکار و هم پیمان جدید او در این زمینه بود، محوّل شد. جنینگز در آن موقع به چهار دهه پژوهش در رشتهی جدید وراثت شناسی، که باز هم از کوچکترین حیوانات استفاده میکرد، پرداخت. با این که از نو کارش را بر اساس خصوصیات تک تک سازوارهها قرار داد (سازوارههائی که به نحوی آماری جمع آوری شده و به شکل گروهی و دسته جمعی بررسی نشده بودند)، وقت خود را صرف «آنچه در طی نسلها در این موجودات زنده رخ میدهد» کرد؛ و به مطالعهی زیست شناسی نژادها نه افراد، و زندگی، مرگ، آمیزش، تولیدمثل و گوناگونی و تحوّل آغازیان (protista) پرداخت» [Life and Death ] («زندگی و مرگ»، ص 19].
جنینگز در جریان پژوهش کمکهای بسیار ارزنده ای کرد. او، بخصوص در برابر گَری کالکینز، ادعا کرد که همیوغی (conjugation) لزوماً در حفظ نیروی زیست نژاد حیوانات تکیاخته اهمیت ندارد، و این عقیده ای بود که خود وی در اواخر عمر از آن رو برتافت. جنینگز، با بکاربستن نظریهی مندل از طریق محاسباتش در زمینهی نسبتهای قابل انتظار صفات در انواع مختلف توارث، به پایه گذاری وراثت شناسی ریاضی کمک کرد. اما مهمترین کار وی در وراثت شناسی بررسی مسائل مربوط به گوناگونی و تحوّل بود.
بین سالهای 1287 تا 1295 جنینگز و شاگردانش مقالات متعددی دربارهی ثبات و تغییرپذیری مسیرهای توارثی جانوران تکیاخته انتشار دادند. وی توانست نشان دهد که هرگونهی معیّنی شامل تعدادی از نژادهای متمایزی است که صفات آنها در طی نسلهای زیادی ثابت میماند- مخصوصاً آن دسته از گوناگونیهائی که داروین در آغاز آنها را به عنوان این که مبنای تأثیرات انتخاب طبیعی را فراهم میآورند مورد بحث قرار داده بود. اما جنینگز پدید آمدن خود به خودی این نوع گوناگونی را، که معمولاً فقط یک تغییر بسیار جزئی- اما مداوم- است، نیز مشاهده کرد. یک نشریهی دانشگاهی، جنینگز را- نه کاملاً به نحوی اغراق آمیز- به عنوان اولین دانشمندی که «در واقع فرایند تکامل را در موجودات زنده بررسی و کنترل میکند» توصیف کرد. این کار به تعدیل نظریهی جهشها (mutations) خیلی کمک کرد، زیرا «پرسشها» ئی که جنینگز گزارش داد در حقیقت بسیار جزئی بودند و این فکر را به ذهن انتقال میدادند که تکامل باید بتدریج و با تغییرات بسیار اندک صورت پذیرد.
بعد از 1295 جنینگز کمتر به کار آزمایشگاهی پرداخت، و به جای آن مجموعهی قابل توجهی از آثاری تهیه کرد که وراثت شناسی را با زبانی عامه فهم بیان میکردند و دربارهی پرسشهای فلسفی ای که در نتیجهی روشها و کشفیات جدیدتر در زیست شناسی تجربی مطرح شده بودند در آنها بحث میشد. او بخصوص کشف اساسی زندگی پژوهشی خود را مورد بحث قرار داد و، چون استدلالش را از زمینههای واکنش تا حدی بسط داده بود که وراثت را هم شامل میشد، نتیجه گرفت که فرایندهای زیستی در میان همهی سلسلهی جانوران یکسان است. در دههی 1320، جنینگز حتی مقالاتی دربارهی پدیدههای اجتماعی بین موجودات تکیاخته نوشت؛ و این استنباطی بود که از نوشتههای و. ک. الی و همچنین شروع مجدد تحقیق آزمایشگاهی خود وی، که پژوهشی دربارهی جنسیت پارامسیوم بود، حاصل شد.
جنینگز در جوانی ابتدا به علوم انسانی علاقه مند شده بود، و این علاقه بعداً در کتابی که وی در زمینهی مباحثات فلسفی منتشر کرد آشکار گردید. در آغاز دههی 1290 در مخالفت با حیات گرایی (vitalism) دریش مقالاتی نوشته بود زیرا، بنابه اظهار خودش، بیم داشت که آزمایشهای زیست شناختی ای که صرفاً جنبهی علمی داشتند از طرف اشخاصی که دارای عقاید حیات گرایانه بودند ممنوع شوند. وی سپس با نظر مثبت تری دربارهی مسائل گسترده تر به نگارش پرداخت. مثلاً، در سخنرانیهای موسوم به تِری (چاپ شده در 1312) که دربارهی رابطهی بین زیست شناسی و دین بودند، جنینگز غائیت مرگ را تصدیق کرد، اما هدفمند بودن زندگی و انطباق پذیر بودن علم اخلاق با دیدگاهی صرفاً زیست شناختی را نیز مورد تأکید قرار داد.
کارهائی که جنینگز برای ترویج و عامه فهم کردن زیست شناسی تجربی انجام داد فراوان خوانده و نقل میشدند، اما تعیین تأثیر دقیق کتاب The biological Basis of Human Nature («شالودهی زیست شناختی طبع آدمی»، 1930) و نوشتههای دیگر دربارهی فرهنگ غربی کار بسیار دشواری است. ولی تأثیر جنینگز بر علم، دست کم تا اندازه ای، با جایگاهی که وی در ادبیات دارا بود قابل سنجش است. روشهای تجربی ای که او معرفی کرد برای یک یا دو نسل بعد هنوز مورد استفاده بودند. خطوط پژوهش در وراثت شناسی، که وی شروع یا ترویج کرد، دست کم به مدت نیم قرن بسیار هیجان انگیز و ثمربخش بودند. وی سالها در وراثت شناسی جدیدی که در رشتهی تکیاخته شناسی جانوری (protozoology) بالیده بود برجسته ترین شخصیت بشمار میرفت؛ این رشته مکمل پژوهشهای قدیمی در مورد مگس میوه (Drosophila) اما متفاوت از آن بود. نتایجی که وی در کتاب «رفتار سازوارههای پست» گرفت هنوز هم در دههی 1340 در این رشته بسیار مهم و بنیادی بودند. شیوههای آزمایشگاهی کامل و روشن اندیشی وی سبب کسب احترام در میان همکارانش شد، و این احترام به صورت دریافت جوایز، درجات افتخاری، مقام استادی، و عضویت در «انجمن فلسفی امریکا»، و «فرهنگستان ملی علوم»، و انجمنهای مشابه انعکاس یافت. جنینگز در طبع و نشر چندین مجلهی معتبر یاری رساند و، از طریق نفوذش در محافل خصوصی قدرتمند علوم امریکا، به ایجاد بهترین سنّتهای کار آزمایشگاهی در ایالات متحد کمک کرد.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه: احمد آرام... [و دیگران]، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست
Herbert Spencer Jennings
(ت. تونیکا، ایلینویز، 19 فروردین 1247/ 7 آوریل 1868؛ و. سانتامونیکا، کلیفارنیا [کالیفرنیا]، 25 فروردین 1326/ 14 آوریل 1947) جانورشناسی.
جنینگز پسر پزشکی به نام جورج نلسن جنینگز و آلیوتَفت جنکس بود. بعد از گذراندن مدارس محلّی، در دانشگاه نورمال ایلینویز (اکنون دانشگاه ایالتی ایلینویز) به تحصیل پرداخت و در مدرسهی نزدیک تونیکا تدریس میکرد. در 1268-1269 (در بیست و یک سالگی و بدون داشتن مدرک دانشگاهی) با نفوذ یکی از معلمان سابقش به سمت استادیار گیاه شناسی و بوستانکاری در کالج کشاورزی و فنی تکسس [تکزاس] منصوب شد. از 1269 تا 1272 در دانشگاه میشیگان تحصیل کرد. در آنجا با جیکب رایگهارد، که جانورشناس و ماهی شناس جوانی بود، آشنا شد. بعد از دریافت درجهی لیسانس علوم از دانشگاه میشیگان و گذراندن یک سال دورهی بعد از لیسانس در آنجا، به دانشگاه هاروارد رفت و با ا. ل. مارک، که معلم رایگهارد بود، به کار ادامه داد. در آنجا در 1274 به دریافت درجهی فوق لیسانس و در 1275 به دریافت درجهی دکتری نایل شد و رساله ای دربارهی ریخت زایی یکی از گردان تنان (Rotifera) تقدیم کرد. جنینگز، بعد از پایان دورهی دکتریش، کمک هزینهی تحقیق مسافرتی پارکر را بدست آورد؛ با این کمک هزینه در زمستان 1275 به ینا رفت و با ماکس فروورن، که شاگردی ممتاز در مطالعهی رفتار تکیاختگان جانوری بود، کار کرد. در بهار 1276 به مرکز جانورشناسی ناپل رفت (جائی که در 1282-1283، به عنوان یکی از نخستین دانشمندانی که از «مؤسسهی کارنگی» واشینگتن کمک مالی دریافت میکرد، بازگشت).
جنینگز، در بازگشت به ایالات متحد، شغل و مقامی نداشت. در مرداد 1276، به عنوان استاد گیاه شناسی و بوستانکاری به کالج کشاورزی مانتنا [مونتانا] در بورمن (اکنون دانشگاه ایالتی مانتنا) دعوت شد. تابستان سال بعد با مری لوئیز باریج، که بسیاری از تصاویر نوشتههای او را ترسیم کرده بود، ازدواج کرد. وی سال تحصیلی 1277-1278 را به عنوان مدرّس جانورشناسی در دارتمث گذراند؛ و در 1278 به عنوان مدرّس جانورشناسی در میشیگان به رایگهارد پیوست. تا 1280 به مقام استادیاری ارتقا یافته بود، اما در 1281 برای مقامی مشابه در دانشگاه پنسیلوینیا روانهی آنجا شد. عاقبت، در 1285، جنینگز مقام دانشیاری جانورشناسی در دانشگاه جانز هاپکینز را پذیرفت. در 1286 سمتش تغییر کرد و استاد جانورشناسی تجربی شد. در 1289 استاد کرسی هنری والترز و مدیر آزمایشگاه جانورشناسی شد. بعد از بازنشستگی در 1317، وابستهی پژوهشی دانشگاه کلیفارنیا [کالیفرنیا] در لوس آنجلس شد. همسرش در 1316 درگذشت؛ و در 1318 وی با لولو پلَنت جنینگز، بیوهی برادرش، ازدواج کرد. در دانشگاه جانز هاپکینز، وی به عنوان فردی که وقت خود را به پژوهش و تدریس دورهی دانشگاه اختصاص داده بود، شهرت داشت. با این که جنینگز شاگردان زیادی نداشت، در بین آنها میتوان از ت. م. سانیبورن، ویلیام تالیافرّو، و کارل لشلی نام برد.
جنینگز توجه خود را فقط بر دو دسته از خُردسازوارگان، یعنی گردان تنان و تکیاختگان، م متمرکز کرد؛ با این وجود، پژوهش وی تغییراتی را که در روند کلی دگرگونی زیست شناسی رخ میداد منعکس ساخت. اولین نوشتههایش توصیفی و منظم بود؛ سپس توجه خود را به فیزیولوژی و سازگاری معطوف کرد؛ و سرانجام به بررسی مسألهی گوناگونی و تولید مثل پرداخت و به علم وراثت کمکهای شایان کرد.
اولین مرحلهی کار جنینگز در نشریاتی که برای «هیأت مدیرهی کمیسیون ماهی ایالت میشیگان» و «کمیسیون ماهی ایالات متحد» تهیه میکرد منعکس است؛ این دو هیأت، در هر مورد، تحت مدیریت رایگهارد، که در خلال چند تابستان به وضع استخدامی وی رسیدگی میکرد، مشغول به کار بود. توصیفات و رده بندیهای جنینگز دربارهی گردان تنان، از جمله گونههای جدید، در نوشتههای مربوط به رده بندی و ریخت شناسی جایگاه والائی دارند. در دانشگاه هاروارد، چ. ب. دَونپورت به برانگیخته آتش اشتیاق وی برای روشهای تجربی کمک کرد؛ و کار جنینگز با پارمسیوم (parmecium، از مژکداران)، که آن را در 1276 با فروورن در ینا برعهده گرفته بود، آغازگر یک دهه پژوهش دربارهی رفتار سازوارههای بسیار ساده شد. این پژوهش به نوشته شدن تعدادی مقاله و، سرانجام، کتابی به نام Behavior of the Lower organisms («رفتار سازوارگان پست»، 1906)، که اثری کلاسیک در جانورشناسی و روان شناسی تطبیقی به شمار میآید، انجامید.
کتاب «رفتار سازوارگان پست» بویژه در سه زمینه تأثیر گذاشت. اوّل، جنینگز، برخلاف محقّقان پیشینی که در مورد تکیاختگان کار میکردند، واکنشهای یکایک تکیاختگان را بدون تعمیم دادن و یا در نظر گرفتن رفتار گروهی آنها مورد مطالعه قرار داد. به این ترتیب او توانست پرسشهائی دربارهی فرایندهای ویژه و الگوهای مرتبط با آنها، در هنگامی که محرکها پاسخهائی را در پی داشتند مطرح کند. دوم، این کتاب (و گزارش اولیهی 1283)، با شواهد آزمایشگاهی، اولین چالش آشکار را با نظریهی گرایشهای (tropisms) فیزیکی- شیمیایی، که ژاک لوب مفسّر عمدهی آن بود، نشان داد. چون بیشتر محقّقانی که وجود رفتار گرایشی (تروپیستی) را تأیید میکردند سازوارههای پریاخته (metazonic) را مورد استفاده قرار میدادند، کار جنینگز در اثبات این نکته که این پدیده شامل جانوران تکیاختهی ابتدایی تر نمی شود مفهوم واکنشهای گرایشی را متزلزل ساخت، و در نهایت رو به زوال برد.
سرانجام، جنینگز، از طریق کتابش، کوشش بسیار مبذول داشت تا سازوارههای تکیاختهی بسیار ساده را به قلمرو روان شناسی وارد کند. جنینگز در آن موقع کاربرد آزمایش در روان شناسی تطبیقی را با پارامسیومها (paramecia) انطباق داد؛ پیشگام این روان شناسی در 1277 بیشتر ا. ل. ثورندایک بود. جنینگز یکسانی ماهیّت اصلی کنش و واکنش را در تمام حیوانات، از جانداران تکیاخته گرفته تا انسان، به اثبات رساند. این اندیشه نو نبود اما مدارک تجربی جنینگز نو بود، و در آن زمان قطعی به نظر میآمد.
جنینگز، با تکمیل این کتاب، از موضوع سازگاری و نحوهی کنش حیوانات صرف نظر کرد. حتی رشتهی درسی رفتار حیوانات در دانشگاه جانز هاپکینز به س. ا. ماست، که همکار و هم پیمان جدید او در این زمینه بود، محوّل شد. جنینگز در آن موقع به چهار دهه پژوهش در رشتهی جدید وراثت شناسی، که باز هم از کوچکترین حیوانات استفاده میکرد، پرداخت. با این که از نو کارش را بر اساس خصوصیات تک تک سازوارهها قرار داد (سازوارههائی که به نحوی آماری جمع آوری شده و به شکل گروهی و دسته جمعی بررسی نشده بودند)، وقت خود را صرف «آنچه در طی نسلها در این موجودات زنده رخ میدهد» کرد؛ و به مطالعهی زیست شناسی نژادها نه افراد، و زندگی، مرگ، آمیزش، تولیدمثل و گوناگونی و تحوّل آغازیان (protista) پرداخت» [Life and Death ] («زندگی و مرگ»، ص 19].
جنینگز در جریان پژوهش کمکهای بسیار ارزنده ای کرد. او، بخصوص در برابر گَری کالکینز، ادعا کرد که همیوغی (conjugation) لزوماً در حفظ نیروی زیست نژاد حیوانات تکیاخته اهمیت ندارد، و این عقیده ای بود که خود وی در اواخر عمر از آن رو برتافت. جنینگز، با بکاربستن نظریهی مندل از طریق محاسباتش در زمینهی نسبتهای قابل انتظار صفات در انواع مختلف توارث، به پایه گذاری وراثت شناسی ریاضی کمک کرد. اما مهمترین کار وی در وراثت شناسی بررسی مسائل مربوط به گوناگونی و تحوّل بود.
بین سالهای 1287 تا 1295 جنینگز و شاگردانش مقالات متعددی دربارهی ثبات و تغییرپذیری مسیرهای توارثی جانوران تکیاخته انتشار دادند. وی توانست نشان دهد که هرگونهی معیّنی شامل تعدادی از نژادهای متمایزی است که صفات آنها در طی نسلهای زیادی ثابت میماند- مخصوصاً آن دسته از گوناگونیهائی که داروین در آغاز آنها را به عنوان این که مبنای تأثیرات انتخاب طبیعی را فراهم میآورند مورد بحث قرار داده بود. اما جنینگز پدید آمدن خود به خودی این نوع گوناگونی را، که معمولاً فقط یک تغییر بسیار جزئی- اما مداوم- است، نیز مشاهده کرد. یک نشریهی دانشگاهی، جنینگز را- نه کاملاً به نحوی اغراق آمیز- به عنوان اولین دانشمندی که «در واقع فرایند تکامل را در موجودات زنده بررسی و کنترل میکند» توصیف کرد. این کار به تعدیل نظریهی جهشها (mutations) خیلی کمک کرد، زیرا «پرسشها» ئی که جنینگز گزارش داد در حقیقت بسیار جزئی بودند و این فکر را به ذهن انتقال میدادند که تکامل باید بتدریج و با تغییرات بسیار اندک صورت پذیرد.
بعد از 1295 جنینگز کمتر به کار آزمایشگاهی پرداخت، و به جای آن مجموعهی قابل توجهی از آثاری تهیه کرد که وراثت شناسی را با زبانی عامه فهم بیان میکردند و دربارهی پرسشهای فلسفی ای که در نتیجهی روشها و کشفیات جدیدتر در زیست شناسی تجربی مطرح شده بودند در آنها بحث میشد. او بخصوص کشف اساسی زندگی پژوهشی خود را مورد بحث قرار داد و، چون استدلالش را از زمینههای واکنش تا حدی بسط داده بود که وراثت را هم شامل میشد، نتیجه گرفت که فرایندهای زیستی در میان همهی سلسلهی جانوران یکسان است. در دههی 1320، جنینگز حتی مقالاتی دربارهی پدیدههای اجتماعی بین موجودات تکیاخته نوشت؛ و این استنباطی بود که از نوشتههای و. ک. الی و همچنین شروع مجدد تحقیق آزمایشگاهی خود وی، که پژوهشی دربارهی جنسیت پارامسیوم بود، حاصل شد.
جنینگز در جوانی ابتدا به علوم انسانی علاقه مند شده بود، و این علاقه بعداً در کتابی که وی در زمینهی مباحثات فلسفی منتشر کرد آشکار گردید. در آغاز دههی 1290 در مخالفت با حیات گرایی (vitalism) دریش مقالاتی نوشته بود زیرا، بنابه اظهار خودش، بیم داشت که آزمایشهای زیست شناختی ای که صرفاً جنبهی علمی داشتند از طرف اشخاصی که دارای عقاید حیات گرایانه بودند ممنوع شوند. وی سپس با نظر مثبت تری دربارهی مسائل گسترده تر به نگارش پرداخت. مثلاً، در سخنرانیهای موسوم به تِری (چاپ شده در 1312) که دربارهی رابطهی بین زیست شناسی و دین بودند، جنینگز غائیت مرگ را تصدیق کرد، اما هدفمند بودن زندگی و انطباق پذیر بودن علم اخلاق با دیدگاهی صرفاً زیست شناختی را نیز مورد تأکید قرار داد.
کارهائی که جنینگز برای ترویج و عامه فهم کردن زیست شناسی تجربی انجام داد فراوان خوانده و نقل میشدند، اما تعیین تأثیر دقیق کتاب The biological Basis of Human Nature («شالودهی زیست شناختی طبع آدمی»، 1930) و نوشتههای دیگر دربارهی فرهنگ غربی کار بسیار دشواری است. ولی تأثیر جنینگز بر علم، دست کم تا اندازه ای، با جایگاهی که وی در ادبیات دارا بود قابل سنجش است. روشهای تجربی ای که او معرفی کرد برای یک یا دو نسل بعد هنوز مورد استفاده بودند. خطوط پژوهش در وراثت شناسی، که وی شروع یا ترویج کرد، دست کم به مدت نیم قرن بسیار هیجان انگیز و ثمربخش بودند. وی سالها در وراثت شناسی جدیدی که در رشتهی تکیاخته شناسی جانوری (protozoology) بالیده بود برجسته ترین شخصیت بشمار میرفت؛ این رشته مکمل پژوهشهای قدیمی در مورد مگس میوه (Drosophila) اما متفاوت از آن بود. نتایجی که وی در کتاب «رفتار سازوارههای پست» گرفت هنوز هم در دههی 1340 در این رشته بسیار مهم و بنیادی بودند. شیوههای آزمایشگاهی کامل و روشن اندیشی وی سبب کسب احترام در میان همکارانش شد، و این احترام به صورت دریافت جوایز، درجات افتخاری، مقام استادی، و عضویت در «انجمن فلسفی امریکا»، و «فرهنگستان ملی علوم»، و انجمنهای مشابه انعکاس یافت. جنینگز در طبع و نشر چندین مجلهی معتبر یاری رساند و، از طریق نفوذش در محافل خصوصی قدرتمند علوم امریکا، به ایجاد بهترین سنّتهای کار آزمایشگاهی در ایالات متحد کمک کرد.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی.
بیشتر نوشتههای جنینگز در دو کتاب جمع بندی شده اند: Behavior of the Lower Organisms (نیویورک، 1906) و Life Death, Hereditary and Evolution in unicellular organisms (باستن، 1920). خود جنینگز آثارش را در Genetics of the protozoa (لاهه، 1929)، مورد تجدیدنظر قرار داده است. مهمترین آثاری که به صورت عامه فهم درآمده اند عبارتند از: The bilogical Basis of Human Nature (نیویورک، 1930) و The Universe and Life (نیوهیون، 1933). دیگر آثار عمده اش بدین قرارند: Genetic Varations in Relation to Evolution, A Critical Inquiry Into the observed Types of Inherited varation, in Relation to Evolutionary change (پرینستن، 1935) و Gentics (نیویورک، 1935). ظاهراً کتابشناسی جامعی از این دانشمند در دست نیست، امّا از راهنماهای کتابشناسی معیار و نقل قولهای موجود در آثار جنینگز میتوان فهرست مناسبی تهیه کرد. مقالههای جنینگز در کتابخانهی «انجمن فلسفی امریکا» در بردارندهی شماری مطالب منتشر نشده است، که مهمترینشان دفتر خاطرات سالهای 1906-1943 است به اضافهی یک خطابه، با عنوان «History of zoology in America, partly as Reminiscences» (1929). در این مجموعه چند نامه ای هم هست، اما تعداد بیشتری را میتوان در مقالههای رابرت م. یرکیز در کتابخانهی پزشکی دانشگاه ییل یافت. قطعه ای زندگینامگی به قلم خود دانشمند در «stirring Days at A. and M. SRev، 31 (1946)، 341-344، موجود است.دوم. خواندنیهای فرعی.
بهترین طرح زندگینامگی مقاله ای است با عنوان «Herbert spencer Jennings, Aprit 8, 1868- April 14, 1947»، از ت. م. سانیبورن، در Gene، 33 (1948)، 1-4. نیز «Herber spencer Jennings, Apostle of the scientific sprit»، از سمیوئل وود گایزر، در Bios (آیووا)، 16 (1946)، 3-18؛ National cyclopaedia American Biography، چهل و هفتم، 92-93؛ «Foreword to the 1962 Edition»، از دانلد د. جنسن، در Behavior of the Lower organisms، از هـ. ا. جنینگز (بلومینگتن، ایندیئنا، 1962)، نه- هفده. سوگنامههای روزنامهها چندان سودمند نیستند. دربارهی کار جنینگز در دانشگاه جانزهاپکینز، علاوه بر مطالب موجود در آنجا و گزارشهای رسمی دانشگاه، «A History of Biology at the Johns Hopkins university»، از کارل پونتیوس اسوانس، در Bios (آیووا)، 22 (1951)، بخصوص 245-248.منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه: احمد آرام... [و دیگران]، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست