مسئله تنبیه بدنی زنان
ترجمه: مهدی مهریزی
منبع:ماهنامه پيام زن
این پژوهش به رغم نكات قابل خدشه و تأمل خود، مطالب مفید و قابل توجهی نیز دارد و در مجموع به عنوان یك دیدگاه میتواند مورد توجه صاحبنظران قرار گیرد، هر چند همه نكات و حتی برخی مبانی آن مورد پذیرش نباشد. مراجعه به متون تفسیری و فقهی و روایی شیعی و مقایسه آن با منابع و دیدگاههای عامه برتری دیدگاههای شیعی را نشان خواهد داد و این نیز امر غریبی نیست چرا كه آبشخور آن كتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) است.
«سردبیر»]
در قرآن كریم این آیات در سوره نساء قرار دارد:
«الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ فَالصَّــلِحَـتُ قَـنِتَـتٌ حَـفِظَـتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَالَّـتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیًّا كَبِیرًا * وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِی وَ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن یُرِیدَا إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا؛
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن كه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آن كه از اموالشان خرج میكنند. پس، زنان درستكار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ میكنند. و زنانی را كه از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست [پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دوری كنید و [اگر تأثیر نكرد [آنان را بزنید ؛ پس اگر از شما اطاعت كردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش] مجویید، كه خدا والای بزرگ است.
و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین كنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است.»
موضوعی كه همچنان ناتمام مانده است
آیه 34 از سوره نساء كه متن و ترجمه اثر را آوردیم، سبب شده كه بارها و بارها بر اسلام خرده گرفته شود كه اسلام زن را خوار كرده و جایگاه كانونیاش را پایینتر از مرد قرار داده است. در این زمینه به آیات و احادیث دیگری نیز استناد میشود.(2)تا قرنهای اخیر، این موضوع، مسئلهای نبود، چرا كه وضع زنان با تفاوتهای كم و زیاد در تمامی فرهنگها و تمدنها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتا كامل درباره حقوق بشر(3) پس از نیمه قرن بیستم . و زنان مسلمان برای تحقق تساوی مرد و زن با قلمهای خویش(4) وارد میدان كارزار شدند و امروزه با همه تفاوتهای موجود در مناطق مختلف، پیروزیهای چشمگیری در راه آزادی خود به دست آوردهاند و نیازی به ذكر نمونهها نیست.
با این همه خطاب دینی هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادی رها مانده است. و روز به روز فاصله میان رفتار عملی و موضع اعتقادی كه در محافل دینی و مساجد و حوزهها القا میگردد، افزایش مییابد. و تا آن زمان كه این وضع دوگانه یعنی تاریكی رفتار از یك سو و روشنایی كه بر زبان رانده میشود و كمتر در سرزمینهای اسلامی تطبیق میشود از سوی دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست كه پیوسته شاهد بحرانهایی باشیم كه جامعه ما را میلرزاند و بر خشونت آن قدر بیفزاید كه هویت ما را تهدید نماید. و این حقیقتی است كه ما را وا داشت تا به معالجه این مسئله به گونهای رو آوردیم كه با پژوهشی شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجهاش به صورتی عمیق و فراگیر كه مسئله زن را در اسلام به صورت كامل شامل شود، فراهم آید. نقطه شروع این معالجه، فهم مقاصدی نصوص دینی با منظور داشتن تحولات زندگی است.
موضوع اختصاص به اسلام ندارد
نخستین مسئلهای كه رویاروی ما قرار دارد این است كه مسئله تنبیه بدنی زن اختصاص به اسلام ندارد بلكه مسئلهای عمومی و بشری است و از پدیدههای اجتماعی است كه بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانی و مكانی برنمیدارد و در تمامی جوامع، فرهنگها و تمدنها یا دینهای مختلف ریشه دارد.همچنین این مسئله، چنان كه ابتدا به ذهن میرسد، اختصاص به بادیهنشینان و روستائیان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلكه در پیشرفتهترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده میشود. پس تنبیه بدنی زن پدیدهای است كه هیچ جامعهای از آن خالی نیست خواه جوامع سنتی و خواه جوامع مدرن. تا آن جا كه امروزه زنان در جوامع پیشرفته كه آن را جامعه آرمانی تصور میكنیم، نیاز به تأسیس «جمعیت زنان كتك خورده» برای دفاع از خود و چارهجوییهای مشترك پیدا كردهاند. بلكه مسئله به صفحه تلویزیون كشورهای غربی نیز كشیده شد. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود كتك خوردهاند یعنی 41 جمعیت زنان. این مطلب را كانال دوم تلویزیون فرانسه به تازگی اعلام كرد و شماره تلفن رسمی برای كمك به این زنان در حال ضرورت اعلام داشت. لكن ریشههای عمیق آن انسانی است و از این رو است كه در زمره بیماریهای اجتماعی و بحرانهای روانی جای میگیرد. معالجهای اساسی این پدیده در تمامی سطوح و با همه مظاهرش، نیازمند مشاركت دانشمندانِ مردمشناس، جامعهشناس، روانشناس و دیگران به ویژه مردان حقوق و قانون دارد و قطعا پرداختن بدان از دایره این نوشتار بیرون است. لكن برای فهم درست مسئله باید آن را از تمام ابعاد مورد نظر قرار داد. به ویژه كه این مسئله امروزه جایگاه نخستین را در مبحث حقوق بشر یافته به گونهای كه محال است كسی خود را به بیخبری نسبت بدان وادارد.
شایسته است در این جا به «بیانیه مكه» كه سومین كنفرانس سران اسلامی در مكه به تاریخ 19 ـ 22 ربیعالاول 1401 و 25 ـ 28 نوامبر 1981 صادر كرد و بر احترام حقوق بشر و همكاری با سازمانهای بینالمللی تأكید داشت، اشاره كنیم. در این بیانیه چنین آمده است:
«اعتقاد تمامی مسلمانان به آموزههای جاوید، كه در آزادی، عدالت، كرامتِ انسان، مبارزه با ستم و تجاوز، تسامح و دوستی و برادری متبلور است، ما را به تلاش برای تثبیت صلح عادلانه، دوستی میان ملتها، رعایت حقوق بشر، تلاش مستمر برای پشتیبانی از سازمانهای بینالمللی كه بر پایه ارزشهای انسانی و همزیستی مسالمتآمیز میان ملتها شكل گرفته، فرا میخواند.»
دومین نكتهای كه باید بدان توجه كرد این است كه مشابه آنچه را كه در آیه 34 از سوره نساء میبینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز مییابیم مانند مطلبی كه در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت كنونی به چشم میخورد. وی در نامهاش تأكید میكند كه رئیس زن، مرد است. و بر زن است كه موی خود را بپوشاند و بر زنان است كه از همسران خود اطاعت كنند همانگونه كه از پروردگار اطاعت میكنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنان كه مسیح رئیس كلیسا است. از اینرو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت كنند. چنانكه كلیسا از مسیح اطاعت میكند. و با این سخن آنان را مورد خطاب قرار میدهد:
ای زنان! از شوهران خود بهگونهای شایسته به خاطر خداوند اطاعت كنید. از این عبارتها روشن میشود اطاعتی كه «پولس» میخواهد زنان در برابر شوهر به اجرا گذارند نزدیك به عبادت است و این مبتنی است بر برتری مرد بر زن. كلیسا پیش از جنبشهای اصلاحطلبانه و جنبشهای فمینیستی در راه آزادی زنان به این برتری تأكید میورزید و تا انقلاب مدرنیته این برتری امری بدیهی به حساب میآید.
اینك جای پرداختن تفصیلی به این مسئله نیست و غرض اشاره به برخی نقاط مقایسهای بود كه راه را برای دستیابی به قواعدی روشن هموار میسازد و ارتباطی با مسئله اسباب نزول دارد كه امروزه به عنوان رعایت شرایط زمان و مكان برای فهم نصوص از آن یاد میشود.
روش فهم نصّ
نكته سوم كه باز جنبه روشی دارد این است كه آیه 34 از سوره نساء را در فضای تاریخی، مردمشناسانه، اجتماعی و روانی منظور كنیم تا مقصود شارع را از آن به دست آوریم كه با روح قرآن كاملاً سازگار باشد.قرآن برای هر زمان و مكان صلاحیت دارد و معنایش چنین است كه خداوند با انسان هر زمان و مكان با خطابی زنده و نو سخن میگوید، یعنی خطاب خداوند همیشه خطاب زمان حاضر است، البته خداوند با موجود خردمند كه ضرورتا در بستر تاریخ قرار دارد سخن میگوید. پس خداوند همیشه با انسان حاضر در تاریخ سخن میگوید، تاریخ
یعنی حركت سازنده و پیشرو كه در آن بازگشت به عقب نیست. بنابراین ما خطاب الهی را كه همیشه زمانش حاضر است نخواهیم فهمید و آن را در زمان حاضر خود كه گذرا و رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آن كه آن را نخست در ایام نزول كه امری تدریجی و مرتبط با رخدادها بود بفهمیم. چرا كه زمان حاضر ایام نزول جایگاهی ممتاز دارد و كلید وارد شدن به زمان حاضر خطاب در هر زمان و مكان است. از اینرو ضرورت دارد دریافت كننده خطاب الهی در زمان خودش به این خطاب گوش فرا دهد چنانكه گویا بر او و در زمان و مكان و رخدادهای محیط او فرود آمده است. لیكن نباید آن را از زمان حاضر هنگام نزول جدا سازد. به راستی كه زمان حاضر خطاب خداوندِ حی قیّوم و آن كه او را چرت و خواب فرا نمیگیرد، حاضر كلی و مطلق است كه گذشته، حال و آینده را فرا میگیرد. معنای این سخن آن است كه میبایست همیشه خطاب خداوند را در آنچه اراده كرده، كه الان نیز آن را اراده میكند، گشوده به سوی آینده بفهمیم.
از این رو تحلیل تاریخی، مردمشناسانه، جامعهشناسانه و روانشناسانه این خطاب و بررسی زبان عربی و آشكار قرآن به روش دانشهای زبانشناسی جدید، برای پیبردن به معنا و مقصود شارع، ضروری است؛ چرا كه بُعد الهی خطاب در بُعد انسانی آن تنزل پیدا كرده است. البته این تحلیل با تمام گستردگیاش بیش از یك مقدمه روششناسانه نیست نه این كه خود به خود غایت و مقصود باشد. این چنین تحلیلی را هر مؤمنی میپذیرد و بدان اُنس پیدا میكند و برای تعمیق ایمان خویش آن را ضروری میشمارد. اما تحلیلهای مردمشناسانه كه به عنوان غایت فرض شود و غرض بینیازی از جنبه الهی این پدیده دینی باشد، مؤمنان آن را نمیپذیرند و از آن سر باز میزنند. و ما از طرفداران این جریان دوم كه اینك رو به فراوانیاند میخواهیم كه با مردم به صورت شفاف سخن بگویند و مسئله را بر مردم و خویش مشتبه نسازند.
روایتهایی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده كه تنبیه بدنی شوهر را تجویز میكند، این روایتها به نظر یك مورخ و با روش مورخان، اسنادی مورد اعتماد در شكل و محتوا نیست و قطعا تمامی واقعیت را پوشش نمیدهد. بلی اینها فراتر از تعدادی روایت نخواهند بود كه در دوران طولانی و پیش از دوره كتابت به صورت شفاهی نقل شده است و مانند تمامی روایات، مشكلات خود را از قبیل افتادگی، نقل به معنا و استنساخ دارد، كه مورخ باید با توجّه به اینها بدان بپردازد.
ما بر این باوریم كه توجّه به این روایتها و نصوص با توجّه به این نكات ما را بر فهم مسئله تجویز تنبیه بدنی همسر به صورتی یقینی و از جوانب مختلف آگاه میسازد.
نخستین چیزی كه از مطالعه نصوص بدین نحو به دست میآید این است كه این روایات مربوط به دوران مكه نیست زیرا در مكه زنان كتك میخوردند و شكایتی هم نداشتند و آن را مضر به كرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمیكردند. چگونه زدن زن زشت تلقی شود در جامعهای كه زنده به گور كردن دختر امری رایج بود؟ فرهنگ آنان و ارزشهای اخلاقی آنان مانند فرهنگ و ارزشهای اخلاقی ما نبود. آنان دلهای سخت و خشن داشتند. روایت شده كه عبدالمطلب نذر كرد كه یكی از ده پسر خود را برای خدایان قربانی كند و قرعه به نام عبداللّه پدر پیامبر افتاد و میخواست انجام دهد.(5)
جریان زنگرایانه كه تنبیه بدنی را زشت میشمرد و در جستجوی برابری دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شكل گرفت.
سوره نساء كه این آیه در آن قرار گرفته، مدنی است. ابوالاعلی مودودی پس از بررسی اشارات تاریخی مندرج در این سوره به این نظریه میرسد كه آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم، تا اوّل سال پنجم هجری و در دورانی سخت از حیات امت اسلامی نازل شد.(6) شكست جنگ احد در 5 شوال سال سوم یعنی 30/3/625م بر این دوران سخت گواه است. بدون شك این آیه برای فرو نشاندن اختلاف و بحرانی كه رو به شكلگیری بود فرود آمد. اما پیش از نزول این آیه و در این سه سال گذشته شرایط چگونه بود؟! این مطلب را میتوان از لا به لای روایاتی كه مفسران در كتب تفسیری خود گرد آوردهاند به دست آورد.
البته باید روایتها را به ترتیب زمانی تركیب كرد تا بتوان اطراف مسئله را روشن ساخت. تا بفهمیم این آیه برای حل چه مشكلهای فرود آمد و البته كاری غیر قابل انجام نیست. پیامبر[ص] میان مهاجران كه تمام آنها قرشی بودند و انصار، پیوند برادری برقرار كرد. خانوادهها به هم پیوند خوردند و ارتباط میان زنان این دو گروه بسیار بالا گرفت. زنان مدینه كه شهرنشین بودند از آزادی بیشتری نسبت به زنان مكه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخی به ما گزارش میكند. عادت قریش در مكه چنین بود كه زنها را كتك میزدند و مشكلهای هم در میان نبود. اسماء دختر ابوبكر گوید: من چهارمین زن زبیر بن عوام بودم، وقتی بر یكی از ما خشمگین میشد با چوبی كه لباس بر آن آویزان میكردند بر او میزد تا چوب میشكست.(7) در این سخن، نشانی از این كه رفتار زبیر ناشایست بود، دیده نمیشود. او نیز مانند همه زنان قریشی بدین امر عادت دارد لكن شرایط مدینه بهگونهای دیگر بود. در اسناد موثق آمده است كه عمر بن خطاب گفت: ما مهاجران مردمانی بودیم كه بر زنان خود غالب بودیم و انصار مردمانیاند كه زنانشان بر آنان غالباند. زنان ما نیز از آنان این روش را فرا گرفتند.(8)
حكم پیامبر[ص] به جلوگیری از زدن
زنان، پیامبر[ص] را حامی خود یافتند. اگر این تعبیر درست باشد رسول خدا طرفدار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه كه زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنی از سوی شوهران را، از میان بردارد و میخواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینی دهد.بیهقی از امكلثوم دختر ابوبكر نقل میكند كه مردان از كتك زدن زنان منع شدند(9) و سفیان بن عینیه از زُهری از عبداللّه بن عبداللّه بن عمر از ایاس بن عبداللّه بنابیذئاب نقل میكند كه پیامبر(ص) فرمود: كنیزان خداوند را كتك نزنید.(10)
چنین برمیآید كه این ممنوعیت تنبیه بدنی را مرتفع نساخت. از سوی دیگر چنان كه زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندی میكردند و آنان را كتك میزدند، مسئلهای كه برای زنان مدینه بیسابقه بود و بدین جهت به پیامبر شكایت كردند. پیامبر در چنین مواردی كه به وی شكایت میشد، دستور قصاص میداد و بر پایه مساوات میان زن و شوهر، روش پیامبر پیش از نزول آیه 34 از سوره نساء چنین بود. و روایتها اجماع دارند(11) بر این كه آخرین زنی كه به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمّد بن مسلمه، همسر سعد بن ربیع بود. سعد از سرشناسان انصار و نمایندگان آنان بود و در جنگ اُحد [پنج شوال سال سوم هجرت برابر 30/3/635م] به شهادت رسید. از اسناد تاریخی چنین برمیآید كه وی نزد پیامبر شأن و منزلتی
داشت.(12) لكن این دفعه دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزی را اراده كردیم و خدا چیز دیگری اراده كرد و اراده خداوند بهتر است(13) و قصاص را لغو كرد. این تحول و دگرگونی چگونه توجیه میشود؟
روشن است آنچه را پیامبر میخواست و تلاش میكرد در طول سه سال در مدینه تثبیت كند و تا پیش از شكست جنگ احد نیز ادامه داشت، تلاش برای برابری زن و مرد و بازداشتن مردان از كتك زدن زنان بود. چنان كه فرهنگ مردم مدینه بود. و در صورت مخالفت دستور قصاص صادر میكرد.
آنچه از اسناد تاریخی برمیآید این است كه در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرفدار حقوق زن [زنگرا] كه ام سلمه آن را رهبری میكرد و حزب ضد زنان كه عمر بن خطاب آن را اداره میكرد. ام سلمه زنی قریشی است.(14) نام او هند و دختر ابیامیه بنمغیره است. ام سلمه با پسرعمه پیامبر یعنی پسر بَرّة دختر عبدالمطلب ازدواج كرد. شوهر امسلمه، ابو سلمه بن عبدالاسد بن هلال است كه در جنگ بدر و اُحد شركت و در اُحد زخمی شد و بر اثر همان جراحتها از دنیا رفت. امسلمه دو پسر دارد به نامهای عمر كه با سفارش مادرش به علی[ع [پیوست و سلمه كه كنیه مادر به خاطر اوست. همچنین ام سلمه دو دختر دارد به نامهای زینب و دره. امسلمه پس از فوت شوهرش در سال سوم یا چهارم هجری با پیامبر[ص] ازدواج كرد و امالمؤمنین شد. ما بر این باوریم كه ام سلمه جنبش حمایت از حقوق زن را پیش از ازدواج با پیامبر[ص] رهبری میكرد و پس از ازدواج با پیامبر نیز این موضع را حفظ كرد. امسلمه گوید: ای رسول خدا مردان به جنگ میروند و ما جنگ نمیكنیم و مردان دو برابر ما ارث میبرند. كاش ما هم مرد بودیم.(15) همچنین فخر رازی در تفسیر خود نقل میكند كه زنی نزد پیامبر آمد و گفت خدای مردان و زنان یكی است و تو فرستاده خدا به سوی ما [زنان [و آنان [مردان [هستی. پدر همه ما آدم و مادر همه ما حواست پس چرا خداوند در قرآن از مردان یاد میكند و از ما [زنان[ یاد نمیكند؟(16)
این تكه و بریدههای تاریخی كه به ما رسیده اهمّیت فراوانی دارد، زیرا بدون تردید آنچه اتفاق افتاده همینها نبوده است بلكه اینها درختی است كه از جنگلی خبر میدهد.
این اسناد با آن كه اندك است، از مطالبات زنان و مساوات با مردان در تمامی زمینهها حتی نبرد، پرده برمیدارد.
دین اسلام یك انقلاب بود و این انقلاب پس از زندگی خشونتبار زنان، آفاق گستردهای به روی آنان گشود و آنها با شتاب میخواستند به انتهای آن رَسَند. تا این نكته را نفهمیم نمیتوانیم آیه 34 از سوره نساء را بفهمیم، آیهای كه میخواهد برتری مردان را بر زنان به شكلی تجویز كند [البته نه تفاوت میان دو جنس را] یعنی توزیع عادلانه امتیازات میان زن و مرد بر پایه اقتضائات عرف و فرهنگ آن زمان.
این نكته را فخر رازی به خوبی دریافته است. آن جا كه میگوید: زنان درباره برتری مردان در ارث با پیامبر سخن گفتند، خداوند در این آیه بیان كرد كه همانا مردان را بر زنان در ارث برتری داد زیرا مردان قائم بر زنانند و زن و مرد گرچه در بهرهوری جنسی از یكدیگر مشتركند، لكن خداوند به مردان دستور داد مهریه زنان را بپردازند و نفقه آنان را بر عهده گیرند، پس زیادتی یك طرف در برابر زیادتی طرف دیگر قرار دارد و گویا برتری در میان نیست.(17)
همه این مطالب نشان میدهد كه جنبشهای حمایت از زنان كه با انقلاب اسلامی شكل گرفت تند و خشن بود. فخر رازی (545 ـ 606ق / 1150 ـ 1210م) از عمر بن خطاب نقل میكند كه زنان پس از اختلاط و ارتباطی كه در مدینه حاصل شد بر شوهران خود شوریده و نافرمانی كردند،(18) و با این رفتار خود مردانی را كه طبیعتی ضد زن داشته، ناراحت كردند. بر حسب ظاهر این حركت ضد زن را عمر بن خطاب رهبری میكرد و آنچه از طبیعت و خلق و خوی او میدانیم، چنین امری از وی برمیآید. عمر طبیعتی خشن داشت و زنان را بسیار كتك میزد. اشعث بن قیس گوید: میهمان عمر بودم وی زنش را كتك زد و سپس گفت: ای اشعث، سه مطلب را از من یاد گیر كه من آنها را از پیامبر[!] آموختم. از مردی مپرس كه چرا زنش را كتك زده است.(19) همچنین عمر از امكلثوم دختر ابیبكر كه خردسال بود، خواستگاری كرد و قاصدی نزد عایشه فرستاد. ام كلثوم گفت: مرا به وی نیازی نیست... او در زندگی خشن و نسبت به زنان تند است.(20) امكلثوم پس از وفات پدرش به دنیا آمد(21) و خواهرش عایشه او را سرپرستی كرد. پس هنگامی كه عمر از او خواستگاری كرد حداكثر سنش ده سال بود.
عمر نزد پیامبر سخنگوی كسانی بود كه از نهی پیامبر نسبت به تنبیه بدنی زنان خوشنود نبودند، اینها مطالبی است كه از نصوص تاریخی به دست میآید.
فخری رازی از عمر بن خطاب حكایت كند ـ دیگران هم این متن را نقل كردهاند(22) ـ كه نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سركشی میكنند، آن گاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را كتك زدند.(23) بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد.
با این پیشزمینه خواست خداوند بر خواست پیامبر[ص] مقدم شد و پیامبر بر این سخن خود چنین حاشیه زد: آنچه را خداوند اراده كند خیر است. چرا؟
علل تحوّل و نزول آیه 34 نساء
آیا میان خواست خداوند و خواست رسول[ص] تناقضی وجود دارد؟ به سخن دیگر آیا پیامبر در طول سه سال بدون خواست خداوند رفتار كرده است؟ قطعا چنین چیزی عقلاً و شرعا پذیرفته نیست. خداوند به پیامبر اجازه داد كه در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار كند. اگر خداوند از این رفتار پیامبر خشنود نبود شرایط را تغییر میداد و یا به گونهای از پیامبر خرده میگرفت. چنان كه در برخی موارد(24) چنین كرده است.(25) با اینكه خداوند خود در كتابش مردم را به پیامبر ارجاع داده و چنین فرموده است:«آنچه را فرستاده او به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.»
پس چگونه ممكن است پیامبر در رفتار و داوریهایش پیرامون زن بدون رضایت و تأیید خداوند كاری انجام دهد؟
حال اگر رفتار گذشته پیامبر[ص [بر پایه رضا و تأیید خداوند بود سبب نزول آیه 34 از سوره نساء چیست كه رفتاری دیگر را تجویز میكند؟ نمیتوان این پرسش را پاسخ داد مگر با مطالعه تاریخی و مردمشناسانه نصوصی كه بر جای مانده، با آن كه اندك است و تمامی واقعیت را پوشش نمیدهد تا از آن، شرایط هنگام نزول آیه استخراج گردد. آنچه از این نصوص به دست میآید این است كه وضع جامعه چنان بحرانی بود كه به انفجار نزدیك بود. عمر و برخی از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنی زن [از موقعیت شخصیتهای برجستهای مانند سعد بن ربیع میكاست. بدون تردید خشم و كینه، دلهای مردان را پُر كرده بود. كسانی كه طبق گزارش نصوص تاریخی، زنانشان بر آنها شوریده و سركشی میكردند و این سركشی را به حدِ غیر قابل تحمل رسانده بودند، در فضایی از آزادی كه پیش از آنان سابقه نداشت و طبیعتا در چنین مواردی از آزادی سوء استفاده میشود و به مرحله تنشزایی میرسد.
تمام این رُخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد، كه شبی سخت بر مسلمانان بود. یعنی در وقتی كه سختترین برهه زمانی از نظر بحران و ترس و خطر پاكسازی كامل مسلمانان به شمار میآید. امت جوان و نوپای اسلامی از همه سو در احاطه دشمنان بود در داخل از طرف یهود و منافقان و در خارج از سوی اهل مكه و همپیمانان آنها كه پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر [رمضان سال دوم هجری [تصمیم بر ریشهكن ساختن اسلام گرفته بودند.
در چنین شرایطی كنار گذاشتن اختلافات داخلی و اتحاد رزمندگان كه تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. باز هم تأكید میكنیم كه این آیه در تاریخ و بر پایه قوانین تاریخی كه خداوند خواسته نازل شد. و نزول این آیه، اسباب و زمینههایی داشت، كه باید به دیده درست ابعاد تاریخی، اجتماعی و مردمشناسانه تشریعات قرآنی را شناخت و منظور كرد. تشریعاتی كه واقعیتهای زندگی را منظور میدارد و میخواهد وحدت و سلامت امت را حفظ كند. در چنین شرایطی آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد. و البته سابقه داشته است كه وحی الهی در چنین مناسباتی دخالت كند، حتی در زندگی شخصی پیامبر[ص].
پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفداری از زن، آشكار میشود كه هنوز ذهنیتها و اندیشهها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری كامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در كشورهای پیشرفته؟
از این جا روشن میشود كه این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید برای حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتی به جبهه ضد زنان كه بیشتر بر مهاجران تكیه داشت داد. كه البته این جبهه با نیروهایی از انصار نیز حمایت میشد چنان كه از قضیه سعد بن ربیع با همسرش روشن میگردد. پس آنچه خدا خواست بیتردید بهتر بود. زیرا از یك سو با تأكید بر معامله درست با زنان، اهم بر مهم مقدم شده و از گسست و پاشیدگی امت با توجّه به تهدیدات داخلی و خارجی جلوگیری شده است. و از سوی دیگر واقعیتهای زندگی را منظور كرده چرا كه تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیتهای فكری فراهم نیامده است. در حقیقت در تمامی این زمینهها خواست خداوند و خواست پیامبر یكی بود.
پیامبر[ص] با رضایت خداوند جهتگیری و هدف را ترسیم كرد. و خداوند
واقعیتهای زمانه و شرایط آن را منظور داشت. و از این جا روشن میگردد كه چگونه تنزیل و تشریع از یك سو واقعیتها را منظور میدارد و از دیگر سو مقاصد و اهداف را بازگو میكنند. بنابراین تجویز تنبیه بدنی زنان تنها كوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است. استوارترین دلیلی كه شرایط هنگام نزول آیه را بازگو میكند اتفاقاتی است كه در آن شب افتاد. آن شب برای زنان بسیار سخت و دشوار بود، زنانی كه بر شوهران خود سركشی و نافرمانی كرده بودند. تمام ناراحتی مردان كه سالیانی فرو خفته بود یكباره سر باز كرد و زنان را كتك زدند تا خود را تسكین دهند، زنان به گرد خانه پیامبر[ص[ پناه بردند.
گروهی از زنان گرد خانه پیامبر جمع شدند و از شوهران خود شكایت داشتند. پیامبر فرمود: در این شب هفتاد زن گرد خانه
پیامبر گشتند و همه از شوهران خود شكایت داشتند. این مردان نیكان شما نیستند.(26)
قاضی ابوبكر بر این سخن اخیر پیامبر چنین حاشیه زده كه پیامبر تنبیه را تجویز كرد و به ترك آن دعوت نمود.(27) یعنی مقاصد شریعت ترك آن را اقتضا میكند.
تأثیر قرن دوم و سوم در تقویت حركت ضد زن
با این همه جریانی كه در نهایت پیروز شد، جریان ضد مقاصدی در قرنهای دوم و سوم بود كه فقه نیز در همان زمان تدوین شد، حركت ضد زنان قوت گرفت، روایتهایی كه بر پستی زن دلالت داشت گزارش شد، روایتهایی كه زن را در برابر مرد خاضع میكرد و فضای اجتماعی او را در خانه محصور میداشت و زن را ملكه این زندان قرار میداد، ملكهای كه به هنگام مخالفت و سرپیچی از دستورات شوهر كتك میخورد.در صحیح بخاری از ابوهریره منقول است كه پیامبر فرمود: اگر مردی زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت كنند.(28) مانند آن را مسلم نیز روایت كرده است.
از همین قبیل است روایت منسوب به پیامبر، كه ما را به یاد سخن «پولس قدیس» نیز میاندازد:
پیامبر فرمود: اگر كسی را فرمان دهم در برابر كسی سجده كند، حتما زن را فرمان میدادم كه در برابر شوهر به سجده افتد به خاطر حق بزرگی كه شوهر بر گردن او دارد.(29)
همچنین این حدیثی كه بخاری آن را به صورت مسند به عبدالرحمن بن ابیبكر رسانده است كه: هرگز موفق نشود جامعهای كه امورشان را به زن بسپارند.(30)
این اندیشه ضد زن كه در این روایتها موج میزند و امروزه نیز به روشنی در فضای اجتماعی كه برخی بدان فرا میخوانند، باقی مانده است، همان است كه به صورتی شگفتانگیز شیوه ازدواج دختر سعید بن مسیب (م ـ ح 95ق) رئیس برجسته تابعان را برای ما گزارش میكند.
داستان چنین است:
ابو وداعه گوید: من با سعید بن مسیب، نشست و برخاست داشتم، چند روزی مرا ندید، وقتی نزد او رفتم پرسید: كجا بودی؟ گفتم: خانوادهام از دنیا رفت. و گرفتار كارهایش بودم. پرسید: چرا به ما خبر ندادی تا در تشییع او حضور مییافتیم! پس خواستم برخیزم به من گفت: آیا زنی جدید گرفتی؟ گفتم: خداوند تو را بیامرزد! چه كسی به من زن میدهد، من كه جز دو یا سه درهم بیشتر، ثروتی ندارم. سعید گفت: اگر برایت زنی بجویم ازدواج میكنی؟ گفتم: بلی. سپس حمد خدا به جای آورد و بر پیامبر درود فرستاد و برایم با دو یا سه درهم زنی عقد كرد. ابو وداعه گوید: برخاستم و نمیدانستم از شادی چه كنم. به منزل رفتم و در اندیشه بودم كه از چه كسی پول قرض كنم. نماز مغرب را خواندم و روزه داشتم. غذایی كه عبارت از نان و زیتون بود، آماده كردم تا افطار كنم كه دیدم در را میكوبند. گفتم: كیستی؟ پاسخ داد: سعید هستم. نام هر كس سعید بود به ذهنم آمد جز سعید بن مسیب. چرا كه چهل سال بود جز در راه خانه و مسجد دیده نشده بود. برخاستم و بیرون رفتم كه با سعید بن مسیب مواجه شدم. خیال كردم تصمیمش درباره ازدواج من عوض شده است. گفتم: ای ابو محمّد چرا پیغام ندادی من نزد تو بیایم! گفت: نه، سزاوار است من نزد تو بیاییم. گفتم: چه دستور میدهی؟ گفت: فكر كردم تو مرد مجردی هستی كه ازدواج كردهای، خوش نداشتم شب را تنها سپری كنی.
این همسر تو است. آن گاه متوجه شدم زنی پشت سرش ایستاده است. پس او را به داخل خانه هُل داد و در را بست. و زن از حیا بر زمین افتاد. از بسته بودن در مطمئن شدم. ...(31)
این چنین متاع جنسی برای مرد به سرعت فراهم شد و چنان به درون خانه هُل داده شد كه بر زمین افتاد. یك ماه از این حادثه گذشت و كسی سراغ زن را نگرفت. پس از یك ماه ابو وداعه در مجلس سعید حاضر شد، سعید تنها پرسید حال آن انسان چگونه است، داماد پاسخ گفت: همان گونه است كه دوستان دوست دارند و دشمنان ناخوش دارند. از پدر خیالی، جز این سفارش چیزی سر نزد: «اگر در مسئلهای با تو نساخت، عصا [را فراموش مكن].»(32)
تدوین فقه طبق فهم و بینش غالب
در این فضای تاریخی، اجتماعی و مردمشناسانه كه سعید بن مسیب، سیّدالتابعین درباره دخترش تنها به عصا سفارش میكند و رفتار او الگوی نیك به شمار میرود، فقیهان، فقه را بر پایه اندیشه غالب تدوین كردند و غالب آنان با آیه 34 از سوره نساء بر اساس روایتهایی كه پستی زن را تثبیت میكند و او را متاع جنسی به شمار میآورد كه وظیفهاش كُرنش در برابر خواستههای شوهر است، تعامل كردند.بر این پایه فقیهان تنبیه بدنی همسر را تجویز كردند و آن را مقید ساختند كه خونآلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر[ص] در حجةالوداع اخذ كردند. سخنرانی پیامبر چنین است:
«پس از حمد و سپاس خدا: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و آنان نیز بر شما حقی دارند. حق شما این است كه زنان كسی را به بستر شما راه ندهند و نیز مرتكب فحشای آشكار نگردند. اگر چنین كنند،
خداوند اجازه فرموده كه با آنان در بستر قهر كنید و آنان را تنبیه كنید لكن مبادا خونآلود باشد. اگر زنان از نافرمانی دست كشیدند حق آنان است كه در اختیار آنان پوشاك و خوراك به اندازه متعارف قرار دهید. یكدیگر را نسبت به زنان به نیكی سفارش كنید چرا كه آنان اسیر دست شمایند و اختیاردار چیزی نیستند. و شما آنان را به عنوان امانت الهی به دست آوردید و با سخن خداوند آنان را حلال خود قرار دادید.»(33)
این جا، مجال تحلیل و ارزیابی این نص نیست، چرا كه این نص را میتوان به گونههای مختلف تفسیر كرد كه یكی از آنها تفسیر مقاصدی و بر پایه هدفهای شارع است. ما در این جا این نص را از آن جهت به صورت كامل آوردیم كه روشن گردد فقیهان در تجویز ضرب و مقید ساختن آن به «غیر مُبَرِّح» بدان استناد كردهاند. و قُضات محكمههای شرعی پیش از انتشار مجله «الاحوال الشخصیة» و ایجاد وحدت رویه قضایی بر پایه آن قضاوت میكردند و بر پایه همین هنوز در كشورهای اسلامی رفتار میشود.
میتوان گفت فقیهان در معنای «ضرب غیر مبرح»، اتفاق نظر دارند. ابن كثیر (م 774ق) آن را چنین تعریف میكند «عضوی را نشكند و اثری به جا نگذارد».(34)
و میدانیم كه تنبیه بدنی میتواند خشن و دردآور باشد و به این دو شرط هم لطمه نزند.
این تفكر تا امروز نه تنها در میان محافظهكاران، بلكه در نوشتههای كسانی كه به جنبشهای اصلاحطلبی این قرن وابستهاند، نیز حكمفرماست. آلوسی (م 1270ق / 1585م) «ضرب غیر مُبَرِّح» را با این سخن میپذیرد. «گوشتی را نبرد و استخوانی را نشكند».(35)
در تفسیر المنار كه به نام جنبشهای اصلاحطلبی به رهبری عبده (م 1905م) و رشید رضا(م 1935م) سخن میگوید، چنین میخوانیم: «تَبْریح» یعنی آزار شدید.(36)
شگفت آن است كه دو رهبر جنبش اصلاحطلبی برای دفاع از تنبیه بدنی زن در حدی كه گوشتی را نبرد و استخوانی را نشكند، به دفاع اخلاقی و عقلانی این عمل با بیانی حماسی برخاستهاند و به شدت بر غربگرایان و پیروانشان در كشورهای اسلامی حمله بُردهاند. از این روشنتر نمیتوان دلیلی بر تأثیر اندیشههای سنتی و محافظهكارانه بر روشنفكران منادی اصلاحطلبی در آغاز این قرن به دست آورد.
محمّد عبده میگوید:
مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.(37)
رشیدرضا نیز دفاعش را از جواز تنبیه بدنی چنین بیان میكند:
برخی غربزدگان از ما درباره تجویز تنبیه بدنی زن ناشزه، خُرده گرفته و آن را ناپسند میشمارند. اینان نشوز و سركشی زن را در برابر شوهر كه رئیس خانواده است و تحقیر شده را ناپسند نمیشمارند.
نمیدانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه میكنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند. چه فساد و تباهی اتفاق میافتد اگر به مرد پارسا و خردمند اجازه داده شود كه با زدن با چوب مسواك یا با دست، جلوی نشوز و سركشی زن خود را بگیرد.(38)
و در پایان به عنوان دلیل قطعی و نهایی چنین اضافه میكند:
بسیاری از رهبران غربی زنان دانشمند و پارسای خود را كتك میزنند.(39)
این محاكمه شگفت كه دلالت دارد اندیشهها هنوز تحول نیافته و اقتضا دارد كه
هر مرد طبیعتا پارسا و خردمند است و هر زنی بالفطره مخالف این پارسایی و خردمندی، نشان دهنده همان فاصله زیربنایی میان زن و مرد است. پس مرد بر اساس این پارسایی و خردمندی حق دارد هم مدعی باشد و هم داور و عدالت را برای خود به پا دارد. و سخن سخن اوست. او مورد پرسش قرار نگیرد كه چرا زنش را كتك زده است و این همان اندیشه عمر بن خطاب است.
دیدگاه مقاصدی و طلایهداران آن از عصر میانی
جالبتر آن كه برخی اندیشمندان دورههای گذشته بهتر مقاصد شرع را درك میكردند و اندیشهای پیشتازتر از دو رهبر جنبش اصلاحطلبی (عبده ـ رشیدرضا) داشتند. دیدیم كه چگونه فخر رازی در تحلیل مقاصد آیه 34 از سوره نساء به این جا رسید كه: «گویا برتری در میان نیست».(40) و با این تعبیر گرچه از تنبیه بدنی زن منع نكرد ؛ اما تلاش كرد آن را به كمترین حدّ برساند. لذا از نظر او كتك زدن باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد نه با تازیانه و عصا.(41)و در آخرین سخن نیز به استناد (إنّ اللّهَ كانَ علیّا كَبیرا) [به راستی كه خدا والای بزرگ است [شوهران را از همین مقدار اندك نیز پرهیز میدهد و مینویسد:
مقصود از این جمله اخیر تهدید شوهران نسبت به ستم بر زنان است و معنای این جمله آن است كه اگر زنان نمیتوانند ظلم و ستم را از خود بردارند و از خود دفاع كنند ولی خدای بلندمرتبه و بزرگ به جای زنان قصاص خواهد كرد... . خداوند متعال با تمام بلندمرتبگی و بزرگی شما را بر كاری كه نمیتوانید تكلیف نمیكند پس شما هم زنان را بر دوستی و علاقه به خود مكلف مسازید كه آنان نمیتوانند چنین كنند.(42)
همچنین شافعی موضعی معتدل اتخاذ كرده است. وی گرچه زدن را مباح میداند اما بلافاصله میگوید ترك آن بهتر است.(43) به خاطر منظور كردن جمله اخیر پیامبر[ص [كه نیكان شما زنان را كتك نمیزنند.
جالب آن است كه در دورههای گذشته كسانی با تكیه بر مقاصد شریعت گامهایی رو به جلو برداشتند و از زدن به شدت منع كردند و باید بر آن تأكید كرد. این گامها را عطاء بن اسلم بن صفوان (27 ـ 114ق / 647 ـ 744م) از بزرگان تابعین و از فقیهان برداشته است. وی بردهای سیاه بود كه در یمن زاده شد و در مكه بزرگ شد و مفتی و محدث دیار مكه گشت.(44) طبری در كتاب تاریخش از وی مطالبی پیرامون آغاز خلقت، تاریخ پیامبر و سیره نقل میكند. گویا حجاج او را زندان كرد و سپس آزاد نمود.
قاضی ابوبكر در كتاب «احكام القرآن» از وی درباره آیه 34 از سوره نساء نقل میكند: زن را كتك نزند و اگر به زن امر و نهی كرد و او اطاعت نكرد بر او خشم گیرد.(45)
قاضی ابوبكر پس از نقل این سخن، حاشیهای موافقگونه دارد:
این از فقه عطا میباشد. چرا كه عطا بر اثر آگاهی از شریعت و اطلاع از قواعد اجتهاد چنین استنباط كرد كه امر در آیه بر اباحه ضرب دلالت دارد و كراهت را از سخن پیامبر در حدیث عبداللّه بن زمعه به دست آورد، آن جا كه رسول خدا فرمود: من خوش نمیدارم مردی همسرش را به هنگام خشم كتك زند شاید همان روز با او همبستر شود.(46)
این دیدگاه را گروهی دیگر از اندیشمندان نیز برگزیدهاند. ابن الفَرَس (524 ـ 599ق / 1130 ـ 1203م) كه نامش عبدالمنعم بن محمّد عبدالرحیم خزرجی است و از قضات اندلس و عالمان غرناطه میباشد در كتاب «احكام القرآن» خود كه هنوز مخطوط است و به سال 558 ق / 1158م آن را تألیف كرد مینویسد: «گروهی روایات پیرامون ضرب را انكار كردهاند».(47)
در دوران معاصر از عالمانی كه این رأی را برگزیدهاند محمدطاهر بن عاشور (م 1973م) میباشد. وی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبی بر پایه درك مقاصد شریعت آورد كه رهبران جنبش اصلاحات هم نگفتهاند، وی نخست میگوید: زدن امری خطرناك است و تعیین حدودش دشوار است. سپس مینویسد:
علاوه آن كه قواعد شرعی اجازه نمیدهد كسی به نفع خود داوری كند اگر ضرورتی در
نمیدانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه میكنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند.
میان نباشد. در حالی كه جمهور عالمان این آیه را تقیید كردهاند به این كه اضرار و زیان در پی نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعهای كه زدن اهانت و اضرار تلقی نشود. از این رو میگوییم برای حاكمان جامعه روا است كه اگر پی بردند شوهران كیفرهای شرعی را درست و به جا اجرا نمیكنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این كیفر منع كنند و اعلام دارند هر كسی همسر خویش را كتك زند كیفر خواهد دید. تا این كه آزار رساندن به همسران خطرناك نشود بویژه آن جا كه انگیزه تنبیه بدنی امری سُست و بیپایه است.(48)
این چنین ابنعاشور از تنبیه بدنی همسر منع میكند و بر انجامش كیفر معین میكند، مانند شرایط قبل از نزول آیه 34 از سوره نساء و مانند زمان پیش از نزول آیه كه پیامبر[ص] از این كار منع كرد و البته با تأیید و رضایت خداوند. این برداشت ابنعاشور اجتهاد زیبا و مناسب است كه عللش را بیان میكنیم.
آیا جواز تنبیه زن برای همه زمانها و مكانهاست؟
اینك سؤال اصلی این است كه آیا تجویز تنبیه بدنی زن نافرمان، همیشگی است و تا روز قیامت این حكم پابرجاست و آیا برای تمام اقشار اجتماعی در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنی با هر سطحی از فرهنگ میتوان این حكم را جاری ساخت؟ آنان كه به ظاهر لفظ چنگ میزنند و نصگرایند جواب مثبت میدهند، بارها و بارها این مطلب را از خطیبان شنیدهایم كه با شگفتی و صداقت میپرسند مگر خداوند اشتباه میكند!!! و دیدیم چگونه رشیدرضا استدلال كرد كه غربیان نیز زنان دانشمند و پارسای خود را كتك میزنند.جواب ما آن است كه خداوند خطا نمیكند ولی بندگان خدا كه از عقل برخوردارند تا مقاصد الهی را درك كنند، خطا میكنند و از تدبّر در آیه غفلت میورزند.
ما تلاش كردیم از مطالعه تاریخ نزول آیه شرایط اجتماعی، سیاسی و مردمشناسانه را كه بر آیه احاطه داشت روشن سازیم. و بدین
نتیجه دست یافتیم كه آنچه را خداوند برای آن شرایط منظور كرد بهترین حكم بود. زیرا جلوی فتنهها و بحرانها را با توجّه به سطح فرهنگ و ظرفیت فكری مردمانی كه آمادگی جنبشهای حمایت از حقوق زنان را نداشتند، میگرفت. و پیامبر[ص [پیش از آمادگی كامل این حكم را به اجرا گذارد. من بر این باورم كه جلوی این بینش را گرفتن و آن را ناتمام گذاردن، از بزرگترین بدبختیهایی بود كه گریبانگیر تمدن اسلامی شد و از پرتو افكنی و ارزشهای معنوی دین ما كاست.
اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه كراهت برای شرایطی، مناسب بود پس میتوان نتیجه گرفت كه مقصود خداوند این است كه هرگاه این شرایط از بین رود حكم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهمترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول میباشد. چنین مطالعهای نه از ارزش نص میكاهد و نه از آن تجاوز میكند. بلكه به سمت درك مقصد و مراد آیه سوق میدهد.
بنابراین هر كس كه بر پایه اجتهاد عمل كند ـ كه بسیار نیستند ـ چه در گذشته و چه در زمان حاضر، و به مقاصد شریعت بنگرد، از كتك زدن به صورت قطعی منع خواهد كرد. و از نصگرایی به كُنه و مقصود آیه خواهد رسید. این روشی است كه امروزه باید مبنای عمل قرار گیرد چه در مسئله تنبیه بدنی و چه در سایر مسائل . اگر بخواهیم خطاب خداوند را در این زمان و مكان بفهمیم تا با تمدن كنونی همراه باشیم و از هدایت قرآن با درك حقیقی برخوردار گردیم و ایمانی ریشهدار و عمیق داشته باشیم و از تنهایی و عزلت و از دست دادن هویت شكایت نكنیم.
اینك كه از مطالعه آیه در پرتو شرایط و ظروف تاریخی فراغت یافتیم و به این نتیجه رسیدیم كه اباحه كراهت به شرایط خاص گره خورده است، وقت آن رسیده كه آیه 34 از سوره نساء را در شرایط امروزی خود قرائت كنیم، گویا خداوند ما را در این زمان و در این ساعت مورد خطاب قرار داده است.
یادآوری میكنیم كه مطالعه آیه بر پایه مقاصد به منع همیشگی ضرب دلالت دارد. و نیز اضافه میكنیم كه این آیه را باید با آیه پس از آن مطالعه كرد. دو آیه با هم روشی كامل و قواعدی برای معالجه مشكلات خانواده، آن گاه كه در پرتگاه انحلال قرار گیرند، دربَر دارند.
این دو آیه نمیخواهند تصویری از ازدواج ایدهآل ارائه كنند، بلكه میخواهند نظام خانواده را وقتی كه در شرایط غیرطبیعی قرار گرفت، معالجه كنند. آنچه وحشت ما را برمیانگیزد این است كه تنها این صورت [تصویر ازدواج ایدهآل [را در مدارس تعلیم میدهیم، بدون مطالعه تاریخی آیه و نیز با هر سطحی از دانشآموزان، خواه در مرحله ابتدایی باشند و یا متوسطه. با این كه باید بر آن رویه [یعنی صورت علاجگری [آیه تأكید ورزید.
بنابراین آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است كه خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد. كه سبب میشود روابط عاطفی و جنسی مختل گردد و در نهایت به جایگزینی خشونت، نسبت به الفت و مهربانی منتهی گردد. در این صورت دردآور و ناگوار، خداوند قواعدی را یادآوری میكند و تكالیفی متقابل را تشریع مینماید و سفارش میكند به روش اصلاح ذاتالبین و جلوگیری از اختلاف، بدون آن كه به جدایی منجر گردد، یا مسئله به دادگاه كشیده شود. چرا كه مبغوضترین حلال نزد خداوند طلاق است. بنابراین مقاصد شریعت اقتضا میكند، بندهای خانواده از هم نگسلد اما چگونه؟
خداوند نخست وظایف مرد را كه رئیس خانواده است و در تمامی تمدنها نیز چنین است ـ به جز برخی جوامع كهن و ابتدایی ـ یادآور میشود و میفرماید: «الرجال قوامون علیالنساء» این سنّت الهی است، یعنی سرشت هستی چنین اقتضا میكند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده میكنیم. اگر ریاست مرد امری است فراگیر در میان تمام مردم با هر آیین و تمدنی، پس این ریاست امری تصادفی نیست و زمینه و بستر آن شرایط جسمانی دو جنس است. بر اساس سنّتهای هستی و قوانین اجتماعی خداوند برآوردن نیازمندیهای خانواده را بر عهده مرد نهاده است، خواه از همسرش خوشنود باشد یا ناخوشنود. البته معنای این سخن این نیست كه خداوند بر زن الزام كرده كه تنها به امور خانواده بپردازد و از كسب و كار اجتناب ورزد، بلكه معنای این سخن آن است كه زن گرچه حق دارد به كار و كسب بپردازد، اما انجام این كسب و كار به عنوان رفع نیازمندیهای خانواده نیست، برخلاف مرد كه كسب و كار او میبایست برای برآوردن نیازمندیهای زندگی باشد. این امتیازی است كه نباید اندك شمرده شود. و البته ما میدانیم كه كسب و كار زن بهترین تضمین كننده استقلال و حفظ كرامت و تحقق برابری او با مرد است.
امروزه خوب میدانیم كه این امتیاز و ویژگی، همیشه و در همهجا مورد بیاعتنایی قرار گرفته است و اینك فرصت پرداختن بدان نیست كه جامعهشناسان به خوبی از عهده پژوهش و تحلیل آن برآمدهاند و تنها به كتاب جان بیسیلی و میشل فیلوس با عنوان «زنان جهان سوم» ارجاع میدهیم.(49) از این كتاب چنین بر میآید كه بیكاری در جهان صنعتی تنها در میان زنان یافت میشود. و نیز زنان در تمامی جهان همزمان سه نقش را ایفا میكنند، مادری، همسری و كارگری و با نسبتی رو به تزاید، در هزینههای خانواده شریكاند، بلكه در برخی شرایط آنان عهدهدار هزینههای خانوادهاند. و شگفتتر از همه اینكه زنان دو سوم كار را در سطح جهان بر عهده دارند و آن هم تنها در برابر یك ششم درآمدها. و از نظر مالكیت تنها یك درصد، از آنِ زنان است. از این رو برابری تا امروز تنها یك تئوری است و معادله همیشه به سود مردان بر هم خورده است. با این وضعیت روشن میشود كه چگونه مقاصد شریعت یعنی مقاصد خداوندی از پانزده قرن پیش تاكنون تلاش میكند از این برهم خوردن معادله بكاهد و برابری حقیقی كه ویژگیها و برتریهای دو جنس را نیز منظور میكند، تحقق بخشد.
فراز دوم از این آیه یعنی «بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض» اقتضا میكند كه هر یك از دو جنس فضیلتهایی نسبت به دیگری دارد و بدان ممتاز میشود. این ویژگیها به تبع ساختمان جسمی و خصایص روحی است كه زمینهساز تكامل و الفت میگردد. و همچنین این آیه اقتضا دارد كه هیچ یك از دو جنس نزد خداوند و محبّت و اعتنایش به بندگان، برتر و دوست داشتنیتر از دیگری نیست. و دلیل این مطلب آن است كه خداوند در آخر آیه مردی را كه نیروی بدنیاش را بر ضد زن به كارگیرد و بر او بغی كند، تهدید میكند و بدو یادآور میشود كه خداوند بلندمرتبه و بزرگ است [علیا كبیرا [است. پس همه مردم نزد او برابرند و عدالت او، نژاد و رنگ و جنسیت برنمیتابد. پس چنین نیست كه یك جنس از دیگری به صورت مطلق برتر باشد، بلكه هر جنسی را فضیلتها و برتریهای ویژه است، كه بدان وظایفش را به صورت كامل ادا میكنند و هر دو جنس در كرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الهی و هم در برابر پاداش و كیفر او. این نكته را فخر رازی به خوبی دریافته است و در پایان سخنش در تفسیر آیه میگوید: گویا برتری در میان نیست[و كانه لافضل البتة] پس هر دو جنس برابرند بدون آن كه پستی و والایی در میان باشد. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصهها
است، نه تفاضل برتری و پستی . ویژگیهای مرد همانها است كه او را به صورت غالب آماده ساخته كه هزینههای زن و افراد خانواده را بپردازد.
فراز «و بما انفقوا من اموالهم» بیش از تأكید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگی بر چیزی دلالت ندارد. این یك وظیفه برای مرد است كه زن میتواند به هنگام نزاع آن را برای خود و افراد خانواده مطالبه نماید. و در این فراز مطلبی نیست كه از انفاق زن به هنگامی كه كار و شغلی دارد، منع كند یا آن را نفی نماید.
با فراز «فالصالحات قانتات» نیمه نخست آیه كه توصیف وظایف زن و شوهر نسبت به دیگری است، پایان مییابد. این فراز به حیات روحی خانواده اشاره دارد كه با یاد خداوند تغذیه میشود، تا خانواده تنها همتش ارضای شهوات نباشد. ابنمنظور در لسان العرب میگوید: «قنوت، معانی متعدد دارد و القانت یعنی الذاكر للّه [یاد خدا كننده]» و میافزاید: «مشهور لغویان قنوت را به دعا معنا كردهاند».
محمّد عبده میگوید:
مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.
آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است كه خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد.
این آیه سفارش میكند خانواده اسرار خود را حفظ كند و نگذارد به خارج كشیده شود، گرچه حوادثی گذرا بدان رو كند و زن به حكم ویژگیهای خدایی، سهم بیشتر در تحقق این سفارش دارد و بدان جهت خداوند از او یاد كرده است وگرنه روشن است كه حفظ اسرار خانواده وظیفه زن و شوهر میباشد.
نیمه دوم آیه نخست به مسائل خانواده میپردازد، آن گاه كه توازن و تعادلش به هم خورد و جدایی و شقاق در آن رخنه كرده و روابط زناشویی چنان اختلال یابد، كه از فقدان مودت و محبّت میان زوجین حكایت كند.
در این شرایط خداوند سفارشهایی دارد كه اولاً اختلاف در درون خانواده باقی بماند و بر اساس عرف و خصلتهای انسانی با پند و اندرز درمان شود. و پیش از این گفتیم كه درمان با تنبیه بدنی گرچه مباح مكروه است، اما به شرایط تاریخی و زمانی خاص وابسته است و مقاصد شریعت آن را بر نمیتابد. و میبایست هرگاه آن شرایط تاریخی از میان رفت، برچیده شود و مردی كه همسرش را كتك زند، تنبیه گردد. زیرا فرهنگ و محیط و شرایط دگرگون شده است، كه این دگرگونی را سنّت خداوند در هستی اقتضا دارد او چنین خواسته كه هستی همیشه در تغییر و دگرگونی باشد.
آیه دوم میخواهد مشكل را درمان كند آن گاه كه وسائل درونی خانواده، از آن ناتوان شد، و ترس شقاق و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده در میان است. كه خداوند آن را نمیپسندد و از آن بر حذر میدارد. در این جا برابری كامل میان زن و مرد را در به كار گرفتن وسائل اجرایی برای اصلاح ذات البین، میبینیم، بدون آن كه در محكمه حاضر شوند. و مسئله تنها در محدوده وسیعتر خانواده باقی میماند و اختلاف با تحكیم و نه حكم قضایی برچیده میشود و دوباره اعتماد و دوستی و محبّت به كانون خانواده برمیگردد، با كمك دو حَكم از خانواده زن و شوهر. بدان امید كه اصلاح تحقق یابد.
(إِن یُرِیدَآ إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ) این تعبیر به وضوح و روشنی نشان میدهد كه قصد و غایت علیم خبیر [دانای خبره] كه همه چیز آدمی را میداند (وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِی نَفْسُهُو)] و میدانیم كه نفس او چه وسوسهای به او میكند]»(50) تحقق وفاق میان زن و شوهر است تا بندهای خانواده از هم نگسلد و ازدواج به خاطر اهانت و كتك صورتی مشروع از گروگانگیری پیدا نكند.
خلاصه آن كه مقاصد شریعت روشن و آشكار است و اگر آنها را تاریخمدارانه، جامعهشناسانه و مردمشناسانه مطالعه كنیم وضوح بیشتر مییابد. و تمامی این مقاصد یكجا در این آیه جمع شده است:
(وَ مِنْ ءَایَـتِهِیآ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُوآاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَ لِكَ لاَءَیَـتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ)(51)
و از نشانههای او اینكه از [نوع [خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت [برای مردمی كه میاندیشند قطعا نشانههایی است.
پس زن و شوهر حقیقتی واحدند كه در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوستهاند. و اگر مشكلی پیش آید و ناسازگاری رخ دهد، یا سازگاری درست و یا طلاق خوب .
(فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَـنٍ)(52)
پس از آن یا [باید زن را] به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد كردن.
بدون آن كه به خشونت دستی یا زبانی رو آورند، بلكه جدایی نیز باید در پرتو احسان باشد. این سفارش را خداوند به مردمان اهل تفكر كرده است آنان كه عقل و روح را بر نفس حیوانی غالب ساختهاند.
(إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوآءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیآ)(53)
و من نفس خود را تبرئه نمیكنم، چرا كه نفس قطعا به بدی امر میكند، مگر كسی را كه خدا رحم كند.
فضای حاكم بر آن است. و البته اشاره میكنم كه زن نیز مانند مرد در طلاق حق دارد، اگر آن را در ازدواج شرط كند، چنان كه میتواند تكهمسری را در ازدواج شرط نماید.
پینوشتها:
1 . ابن مقاله ترجمه نوشته: قضیة تأدیب المرأة بالضرب، قراءة تاریخیّة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء، نوشته محمّد الطالبی است كه در كتاب امة الوسط به چاپ رسیده است.
2 . آیاتی از این قبیل: سوره بقره، آیه 222 و 282 ؛ سوره نساء، آیه 3.
3 . بنگرید: بلاغ مكة [بیانیه مكه]، صادر شده از سوی سومین كنفرانس سران اسلامی در تاریخ 19 ـ 22 ربیعالاول 1401 / 25 ـ 28 ژانویه 1981.
4 . برای نمونه بنگرید: المرأة و الجنس، خانم دكتر نوال السعداوی، دارالشعب، قاهره، 1972م.
5 . تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 250 ـ 251.
6 . Sayyid Abul-Alâ Mawdûdi, Towords Understanding the Quran, éd.
The Islamic Foundation, Leicester (Angleterre) 1988, vol 2, P. 1-2.
7 . روح المعانی، ج 5، ص 25.
8 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 42 ؛ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90.
9 . المنار، ج 5، ص 76 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25.
10 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
11 . احكامالقرآن، ابن عربی، ج 1، ص 415 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503 ؛ روحالمعانی، ج5، ص23 ـ 24 ؛ التفسیرالكبیر، ج 1، ص 415 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 40.
12 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 528.
13 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 88 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503 ؛ روحالمعانی، ج 5، ص 23 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر ؛ ج 5، ص 40.
14 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 561 و ج 3، ص 164.
15 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 82 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 38 و 40.
16 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 82 .
17 . همان، ص 87 .
18 . همان، ص 90 .
19 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 104 .
20 . تاریخ الطبری، ج 4، ص 199 ـ 200 .
21 . همان، ص 420.
22 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
23 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
24 . مانند: سوره انعام، آیه 106 ـ 107 ؛ سوره یونس، آیه 94 ـ 95 ؛ سوره عیسی، آیه 1 ـ 10.
25 . این نكته كه در سخن نویسنده آمده و از آن با تعبیر عتاب و توبیخ یاد كرده، از مطالب مورد اختلاف میان مفسران شیعه و اهل سنّت است. مفسران شیعی بر این عقیدهاند كه هیچ گونه عتاب و توبیخی در قرآن درباره پیامبر نازل نشده است.(مترجم)
26 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 ؛ روحالمعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
27 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.
28 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
29 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح المعانی، ج 1، ص 24.
30 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503.
31 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 138 ـ 139.
32 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 139.
33 . تاریخ الطبری، ج 3، ص 151.
34 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504.
35 . روح المعانی، ج 1، ص 25.
36 . المنار، ج 5، ص 73 .
37 . همان، ص 75 .
38 . همان، ص 74 ـ 75 .
39 . همان، ص 75 .
40 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 87 .
41 . همان، ص 90 .
42 . همان، ص 91 .
43 . همان، ص 90 .
44 . الاعلام، زركلی، ج 5، ص 29.
45 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.
46 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
47 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
48 . همان، ص 44.
49 . Jeanne Bissiliat et Michele Fieloux, Femmes du Tiers Monde, ed. Le Sycomore, Paris 1983.
50 . سوره ق، آیه 16.
51 . سوره روم، آیه 21.
52 . سوره بقره، آیه 229.
53 . سوره یوسف، آیه 53.