شیطانشناسی در قرآن
منبع:فصلنامه معرفت
مقدّمه
از آنجا كه انسان موجودی است ذاتا طالب كمال نهایی و سعادت ابدی و همیشه در اندیشه شناخت كمال ابدی و نهایی و راههای وصول به آن و نیز شناخت موانع نیل به آن و كیفیت برطرف كردن آنهاست و نیز از آنجا كه شیطان را یكی از موانع مهم در راه نیل به كمال نهایی خود میداند، همیشه سعی دارد تا این موجود پلید را به خوبی شناخته، راههای مبارزه با او را نیز بشناسد و از اینرو، به لحاظ تاریخی، مسأله شیطان و كیفیت خلقت و فلسفه آفرینش او، برنامههای او برای اغوای انسان و دامهای گسترده و ابزار و وسایل اغواگریاش، مسأله حزب شیطان و كیفیت مبارزه با آن و مسائل دیگری از این قبیل همزاد انسان است. همیشه و در هر جا سخن از شیطان بوده، سؤالات متعددی نیز درباره او مطرح میشده است.آفرینش شیطان
از آیات متعدد قرآن استفاده میشود كه ماده اولیه شیطان(1) «آتش» بوده است؛ مثلاً، در آیهای میفرماید: «و اذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس كانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.» (كهف:5)چنانكه ملاحظه میشود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن میداند. ابلیس اسم خاص همان شیطانی است كه اغواگر حضرت آدم بود و خدای تعالی در قرآن گاهی با عنوان «ابلیس» و گاهی با عنوان «شیطان» از او تعبیر میكند.(2)
از سوی دیگر، آیاتی خلقت جن را از آتش میداند: «والجانَّ خلقناه من نار السّموم» (حجر:27)؛ «و خلق الجانّ من مارجٍ من نارٍ» (الرحمن: 15)
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش میداند، آنجا كه خداوند از او سؤال میكند: چه چیزی مانع سجده كردن تو بر آدم شد، گفت: «انا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.» (ص: 76) در جای دیگر، میگوید: «ءَاسجدُ لمن خلقت طینا» (اسراء:61)
اما اینكه منظور از «آتش» همین آتش معمولی است یا آتش دیگری شبیه این، از قرآن چیزی به دست نمیآید.
ممكن است گفته شود: اصل معنای جنّ ستر و پوشش است و از اینرو، به جنین هم «جنین» گفته میشود؛ چرا كه در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنیان را هم به دلیل مستور بودنشان «جنّ» گویند.
به بهشت و باغ نیز «جنّت» گویند؛ چون تحت پوشش شاخههای درختان است. بر دیوانگی هم به دلیل مستوربودن عقل و شكوفا نبودن آن «جنون» اطلاق میشود.
پس با توجه به آنچه گفته شد، میتوان گفت: ملائكه هم جن هستند؛ زیرا مستور از چشمان هستند و به صرف اینكه قرآن میفرماید: كان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه (كهف: 50) نمیتوان به وسیله آن اثبات كرد كه ابلیس از فرشتگان نبوده؛ چرا كه ممكن است به دلیل مستور بودن فرشتگان، بر ابلیس هم، كه از آنها بوده جن اطلاق شده باشد.
اما چنین برداشتی خلاف ظاهر آیه شریفه است. علاوه بر آن، در هیچ آیهای واژه «جن» بر ملائكه اطلاق نشده است، بلكه جن در قرآن نام طایفهای از موجودات مكلّف است كه معمولاً در برابر «انس» قرار گرفته؛ مانند: «یا معشر الجنِّ و الانس الَم یأتِكم رسلٌ منكمیقصّون علیكمآیاتیوینذرونكملقاءَ یومكمهذا»(انعام:130)؛
«و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون» (ذاریات: 56)؛
«و لقد ذرأنا لجهنم كثیرا من الجنِّ و الانس.» (اعراف: 179)
بنا به قول بعضی از مفسّران،(3) گاهی هم «جن» در برابر فرشتگان قرار گرفته است؛ مانند: «و یومَ نحشرهم جمیعا ثم نقولُ للملائكةِ هؤلاءِ ایّاكم كانوا یعبدون قالوا سبحانك انت ولیُّنا من دونهم بل كانوا یعبدون الجنِّ.» (سبا: 41) از آنچه گفته شد، جواب این سخن هم كه «شیطان نخست فرشته بود، ولی پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهی از درگاه احدیت رانده شد و به اضلال و اغوای خلق پرداخت»(4) نیز روشن میگردد.
آیا ابلیس از فرشتگان بود؟
ممكن است توهّم شود كه ابلیس نیز فرشتهای از فرشتگان الهی بوده؛ زیرا در بعضی از آیات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم علیهالسلام و امتناع ابلیس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنی منه و ابلیس مستثنی قرار گرفته است.(5) علاوه بر این، ابلیس هم نگفت من از فرشتگان نیستم تا سجده كنم وآنگهی، امام علی علیهالسلام میفرماید: «ما كان اللّه سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرجٍ به منها ملكا»(6)جواب این توّهم: اولاً، قرآن تصریح دارد كه ابلیس از جن است درآنجا كهمیفرماید: «كانمنالجنّ ففسق عن امر ربّه» (كهف: 50)
ثانیا، از آنجا كه ابلیس مدت طولانی در بین فرشتگان بود، در زمره آنها درآمده بود، و اینكه قرآن میفرماید: «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس» میتواند از همین مقوله باشد.
ثالثا،آفرینششیطانازآتشاست، اماخلقتفرشتگاناز نور.(7)
رابعا، قرآن تصریح دارد به اینكه فرشتگان نافرمانی خدا نمیكنند: «لا یعصون اللّه ما امرهم» (تحریم: 6)؛ «لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون» (انبیاء:26). اما با وجود این، به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچی كرد: «ابی واستبكر و كان من الكافرین» (بقره: 34)؛ «كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه» (كهف: 50)؛ «فسجدوا الاّ ابلیس ابی» (طه: 116)؛ «الاّ ابلیس ابی ان یكون مع الساجدین» (حجر: 30)؛ «الاّ ابلیس استكبرو كان من الكافرین»(ص:74)؛ «انّ الشیطان كان للرّحمن عصّیا.» (مریم: 44)
خامسا، قرآن شیطان را دارای ذریّه میداند، آنجا كه میفرماید: «واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لكم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً.» (كهف: 50) اما چنین چیزی برای فرشتگان ثابت نشده است.
سادسا، قرآن میفرماید: ملائكه برای كسانی كه در زمین هستند از درگاه الهی طلب مغفرت و بخشش میكنند: «و الملائكةُ یسبّحون بحمد ربّهم و یستغفرون لمن فی الارض و بالاسحار هم یستغفرون» (ذاریات: 18) و در جای دیگر میفرماید: «الذین یحملون العرش و من حوله یُسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت كلّ شیءٍ و علما فاغفر للّذین تابوا واتّبعوا سبیلك وقهم عذاب الجحیم.» (غافر: 7) ولی در آیات متعددی، شیطان را دشمن آشكار انسان میداند و انسان را از پیروی او برحذر میدارد: «و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ» (یوسف: 5)؛ افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لكم عدّوٌ.» (كهف: 50)(8)
فلسفه آفرینش شیطان
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم علیهالسلام و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا كند؟ اگر خلق نمیكرد، مسلّما هیچیك از بندگان او معصیت و نافرمانی نمیكردند و به طور كلی، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق كرد؟جواب: اولاً، خداوند شیطان را جبرا شیطان (به عنوان موجودی شریر و موذی) نیافرید؛ بلكه شیطان پس از خلقت آنقدر عبادت خدا را انجام داد كه در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام علی علیهالسلام در اینباره میفرماید: «واعتبروا بما كان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد كان قد عبداللّه ستة آلافٍ لا یدری امن سنی الدّنیا امّن سنی الاخرة عن كبر ساعةٍ واحدةٍ فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیتة.»(9)
پس این خود شیطان بودكهبااختیارات خودازامرالهیتخلف كردوازسجدهبرآدمامتناعنمودوبدینروی،مطرودرحمتالهیشد.(10)
ثانیا، خداوند انسان را در برابر فریبها و اغواگریهای شیطان بیدفاع نگذاشته، بلكه او را به نیروهای عقلانی و وحیانی مسلّح نموده است؛ از یك سو، به وسیله عقل و از سوی دیگر، از طریق وحی از ترفندهای شیطانی آگاهی پیدا كرده است.(11)
ثالثا، وجود شیطان برای انسان به یك لحاظ، نعمت است و نه نقمت؛ چرا كه خود وسیلهای برای پیشرفت و تكامل بشری است؛ زیرا اگر انسان با نیروهای مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّما در تربیت روح و روان و تكامل معنوی او تأثیر فوقالعادهای خواهد داشت.
از سوی دیگر، یكی از سنّتهای الهی «امتحان» است؛ به این معنا كه اراده خدا بر این تعلّق گرفته كه همه بندگانش را به انحای گوناگون بیازماید: «احسب النّاسُ ان یتركوا و هم لا یفتنون.» (عنكبوت: 2)(12) خلقت شیطان هم خود وسیلهای برای آزمایش انسانهاست؛ زیرا انسان با توجه به این مسأله سعی میكند با انواع مكر و حیلههای او مبارزه كند و با كمك و استمداد از عقل و وحی الهی، در برابر انواع توطئهها و برنامهها و نیرنگهای شیاطین انس و جن مقاومت كند و تسلیم نشود و بدینوسیله به عالیترین مراتب كمال و سعادت انسانی نایل شود. بله، او میتواند با اختیار خود، اسیر شعارهای شیطانی و مغلوب هواهای نفسانی خویش گشته، به دانیترین مراتب حیوانی سقوط كند. و معمولاً افراد بیایمان نسبت به معاد این چنین هستند: «و لتُصغی الیه افئدة الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام:113)
آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضوری، پی به مختاربودن خود میبرد(13) و نه تنها آیات متعددی از قرآن دلالت بر اختیار انسان میكنند،(14) بلكه آیات فراوان دیگری نیز دلالت دارند كه انسان در برابر شیطان مسلوبالاختیار نیست، بلكه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن)(15)، وسوسه(16)، دعوت(17)، تسویل (فریفتن)(18) استزلال (لغزاندن)(19)، افتنان (به فتنه انداختن)(20) اضلال (گمراه كردن)(21)، ایحاء (القا كردن سخن، وحی كردن، وسوسه كردن)(22) وعده دروغ(23) و مانند آن انسان را به نافرمانی خدا سوق میدهد و اینهمه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت كه اگر در بعضی از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضی افراد شده،(24) این سلطه تكوینی نیست و از اینرو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویی با پیروان خود میگوید: «انّ اللّه وعدكم وعدالحقّ و وعدتكم فاخلقتكم و ما كان لی علیكم من سلطانٍ الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لی فلاتلومونی ولوموا انفسكم و ما انتم بمصرخیّ انّی كفرت بما اشركتمون من قبل...»(ابراهیم:22)
البته روشن است كه سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطهای میشود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افكار و اندیشهها.
دعوت شیطانی و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممكن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد كند و انسان هم پس از آن به راحتی تن به معصیت و نافرمانی خدا دهد، ولی این به معنای مسلوبالاختیار كردن انسان نیست ،بلكه او مخیّر است كه دل و فكر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذكرالهی. بسیارند كسانیكه حاضر نیستند، حتی یك لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانی قرار دهند؛ دلهای آنها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توكّل دارند و از اینرو، شیطان هم بر آنها هیچ سلطهای ندارد: «انّه لیس سلطانه علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوكلّون» (نحل: 99) او بر بندگان خدا (كسانی كه واقعا بنده او هستند) هیچ سیطرهای ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: «انّ عبادی لیس لك علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعك من الغاوین» (حجر:42)
شیاطین انس و جن
بعضی از آیات سخن از شیاطین انس و جن دارند: «و كذلك جعلنا لكلّ نبیٍ عدّوا شیاطین الانس و الجنّ یوحی بعضم الی بعضٍ زخرف القول غرورا و لو شاء ربّك ما فعلوه فذرهم و ما یفترون و لتصغی الیه أفئدةُ الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون.» (انعام: 113)چنانكه از آیه استفاده میشود، شیاطین انس و جن برنامههای اغواگرانه خود را به طور پنهانی، سریع و فریبنده به دیگران القا میكنند و اینجاست كه در اثر این القاءات دلهای افراد بیایمان به آخرت نسبت به آنها متمایل گشته، سخنان و برنامههایی را كه ظاهری زیبا و باطنی زشت و كریه دارند، از آنان میپذیرند و به آن دلگرم میشوند و از این طریق، به انواع گناهان شقاوتبار آلوده میشوند: «ولیقترفوا ما هم مقترفون.»
نه تنها شیاطین جن، بلكه شیاطین انس هم برای گمراه كردن مردم برنامهریزیها میكنند و از اینرو، قرآن به سران منافقان، كه از هیچ كوششی برای شكست مسلمانان دریغ نمیكردند، لقب «شیاطین» میدهد: «واذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انّا معكم انّا نحن مستهزئون» (بقره: 14)
حزب شیطان
از بعضی از آیات استفاده میشود كه خدای تعالی به انسان هشدار میدهد كه شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّی كنید و از پیروی او بپرهیزید كه هدفش جز اغوای شما چیزی نیست و او حزب و گروهش را به راههای منحرف دعوت میكند و این جز دوزخ را در پی نخواهد داشت: «انّ الشیطان لكم عدوٌ فاتخذوه عدّوا انّما یدعوا حزبه لیكونوا من اصحاب السّعیر.» (فاطر:6)اما در اینكه منظور از «حزب شیطان» چیست، قرآن خود توضیح میدهد؛ در بعضی از آیات(25)، پس از معرفی منافقان و تبیین بعضی از برنامهها و توطئههای آنها ـ مانند طرح دوستی آنها با غضبشدگان الهی، در مشكلات و گرفتاریها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفاداری كردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعیدهای مكرر به آنها دادن ـ میفرماید: «استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذكراللّه اولئك حزب الشیطان الا انّ حزب الشیطان هم الخاسرون.» (مجادله: 19)؛ شیطان بر آنان استیلا پیدا كرده، یاد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شیطانند. آگاه باشید كه حزب شیطان زیانكارانند.
پس در واقع، حزب شیطان دو مشخصه بارز دارند: یكی سلطه شیطان بر آنها و دیگری فراموش كردن خدا. دو مشخصهای كه هر یك از آنها به تنهایی میتواند تباهكننده سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد و از همین طریق شیطان برنامههای خود را اجرا میكند.
امام علی علیهالسلام میفرماید: «الا و انّ الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله..»(26)؛ آگاه باشید كه شیطان حزب خود را جمعآوریكردهوسوارهها وپیادههای(لشكر)خویشرافراخواندهاست.
مرحوم علّامه جعفری در ذیل كلمات گرانسنگ مزبور میگوید: «مسلّم است كه حزبی به نام «حزب شیطان» با علامت مخصوص یا لباس مشخص در هیچ نقطهای از تاریخ بشری نمودار نگشته است. ما با هر حزبی كه در تاریخ روبهرو میشویم، با یكی از صفات جالب، كه مفهوم آرمانی انسانی دارد، خود را مشخص كرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادی، حزب ترقیخواهان و غیره... بنابراین، مقصود از «حزب شیطان» یك حزب رسمی با یك برنامه معیّن و هدف مشخص شیطانی نیست، بلكه بنا به قاعده اصلی:
ناریان مر ناریان را طالبند
نوریان مر نوریان را جاذبند
منظور گردهمایی و تشكّل افراد و گردهمایی از انساننماهاست كه هوا و هوسها و خودكامگیها... و مقامپرستی و تورم «خود طبیعی» آنان را با یكدیگر متشكّل ساخته، همداستان و همرزم و همپیاله نموده است. اینگونه تشكّل، كه امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را «حزب شیطان» مینامد، از نظر ماهیت و نتیجه، پستتر و وقیحتر از تشكّل حیوانات درنده میباشد؛ زیرا درندگان هر اندازه و به هر كیفیتی هم كه متشكّل گردند، نمیتوانند به فعالیتهای وسیعتر و عمیقتر از محدوده غرایز معیّن خود بپردازند؛ مثلاً، تشكّل ببرها هرگز نمیتواند تحوّل پلید در گروه ببرها یا دیگر جانداران به وجود بیاورد، در صورتیكه حزب شیطان، كه از افراد انسانی تشكیل مییابد، دارای نیروها و استعدادهایی است كه به وسیله آنها میتوانند ارزشها را نابود كنند، تحوّلات قهقرایی ایجاد كنند، اگر موقعیت ایجاب كند راههایی را كه به پوچی حیات منتهی میگردد پیشپای مردم بگسترانند. حزب شیطانی مختصات دیگری هم دارد؛ از آن جمله میتواند از مفاهیم عالی انسانی مانند علم، تكامل، عدالت، وطن، آزادی، سوءاستفاده نموده با تحریك ابعاد آرمانجویی در انسانها آنان را تا اعماق تباهی براند.»(27)
بعضی از آیات هم دلالت دارند كه شیطان لشكریانی دارد كه آنها را برای اغوای مردم استخدام میكند: «و جنودُ ابلیس اجمعون» (شعرا: 95)؛ «انّه یراكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للّذین لا یؤمنون» (اعراف: 27)؛ «واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّیتّه اولیاء من دونی و هم لكم عدوٌ بئس للظالمین بدلاً» (كهف:50)
سخنان امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه نیز بیانگر این واقعیت است، آنجا كه میفرماید: «آنان در زندگی به شیطان اعتماد كردند؛ او را تكیهگاه خویش و ملاك كارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسیلهای برای اضلال دیگران قرار داد و سینههای آنها را لانه خود ساخت. در درون آنها تخمهای رذالت و پستی گذاشت و جوجههای آن را در دامنشان پرورش داد؛ با چشم آنها میبیند و با زبان آنها سخن میگوید و به كمك آنها بر مركب اضلال و گمراهی خود سوار شده، كارهای زشت و ناپسند را در نظرشان زیبا جلوه داده است. اینان مانند كسی هستند كه عملشان شاهد بر این است كه با مساعدت شیطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جاری كرده است.»(28)
به هر حال، وقتی دلهایی كه باید جایگاه یاد و ذكر الهی باشند به لانه شیطان تبدیل شوند، خیالات، وسوسهها، توهّمات، شك و تردیدها، انكار و تكذیبها و در نهایت توطئهها شروع میشوند؛ كارهایی كه در واقع همگی تخمریزیها و یا جوجههای شیطانی هستند. آنگاه چنین افرادی خود وسیلهای برای شیطان در جهت صیدكردن و اضلال كردن میشوند؛ چشمان آنها چشمان شیطانی و زبانهایشان زبانهای شیطانی خواهد بود، به طوریكه همه كلماتشان سخنان شیطان است. آری، افرادی اینچنینی همان حزب و جمعیت شیطانی و دستیاران او هستند.
اینان كسانی هستند كه قبلاً ویژگیهای انسانی داشتند، اما در اثر پذیرش دعوت شیطان و زیر چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقیم الهی منحرف گشته، آن ویژگیهای انسانی را از دست دادند و خود به یكی از شیاطین انسی مبدّل گشتند.
حزباللّه
با توجه به آنچه در مورد حزب شیطان و آیات مربوط به آن گفته شد، تذكر این نكته لازم است كه از منظر قرآن، حزب دیگری نیز وجود دارد كه در برابر حزب شیطان قرار دارد و آن «حزباللّه» است. اما در اینكه منظور از «حزباللّه» چیست، قرآن ویژگیهای افراد تحت پوشش این حزب را چنین بیان میدارد:«لا تجد قوما یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو كان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدّهم بروحٍ منه و یدخلهم جناتٍ تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی اللّه عنه و رضوا عنه اولئك حزبالله الا انّ حزباللّه هم المفلحون.» (مجادله:12)
ملاحظه میشود كه قرآن میفرماید: گروهی را نمییابی كه ایمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستی نمیافكند)، حتی اگر آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا فامیلشان باشند.(29) خداوند در دل آنان ایمان را نوشته است و آنها را به وسیله روحی كه از جانب خودش میباشد تأیید كرده، آنان را به بهشتهایی كه از زیر (درختان آنها) جویهایی روان است، داخل میكند و در آنجا جاودان خواهند بود. آنها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّما این بزرگترین پاداش محبّ است كه محبوبش نسبت به او اظهار رضایت نماید؛ نعمتی كه ارزش آن از همه بهشت و نعمتهای آن بالاتر است.)
آنگاه خداوند متعال در پایان آیه شریفه این جمعیت (و افرادی كه دارای چنین خصایصی هستند) را «حزباللّه» اعلان میكند و میفرماید: آگاه باشید كه آنان حزباللّه هستند و آنهایند كه اهل فلاح و رستگاریاند.
آیهای دیگر «حزب الله» را كسانی میداند كه پیرو خدا و رسول او و در خط ولایت باشند: «انّما ولیُّكم الله و رسوله و الّذین آمنوا الذین یقیمون الصّلوةَ و یؤتون الزّكوة و هم راكعون و من یتولَّ اللّه و رسوله والّذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون.» (مائده: 55ـ56)
از مجموع آیات مربوط به حزباللّه، استفاده میشود كه آنها:
1. كوچكترین سازش و دوستی با دشمنان خدا ندارند؛
2. دلهایی سرشار از ایمان دارند؛
3. مورد تأییدات الهی هستند؛
4. پاداش آنها بهشت است؛
5. هم مورد رضایت الهی هستند و هم آنها از خدا راضی میباشند؛
6. آنها رستگاران و اهل فلاح هستند؛
7. فقط پیرو خدا و رسول خدا و در خط ولایت هستند؛
8. آنها پیروز خواهند بود (و این وعدهای است قرآنی و الهی).
دامها و برنامههای شیطان
پس از آنكه ابلیس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب كبر و غروری كه داشت از سجده بر او ابا كرد، به خدای متعال گفت: اگر تا قیامت مرا زنده بگذاری، همه فرزندان او ـ جز عدّه كمی ـ را گمراه كرده و آنها را از راه طاعت و بندگی تو بدر خواهم برد: «قال ارأیتَك هذا الّذی كرمت علیّ لئن اخّرتن الی یوم القیامة لاحتنكنّ ذرّیّته الاّ قلیلاً.» خدای متعال هم فرمود: برو كه كسانی كه از آنها پیرو تو باشند، جهنم جزای آنهاست كه مسلّما جزایی تمام خواهد بود: «قال اذهب فمن تبعك منهم فانّ جهنّم جزاؤكم جزاءً موفورا.»در اینجا خداوند به اسباب و وسایل و دامهای شیطانی برای گمراه كردن مردم اشاره كرده، خطاب به شیطان میفرماید: از آنها هركه را توانستی با صدایت تحریك كن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنها در اموال و اولاد شركت كن و به ایشان وعده بده. و شیطان جز فریب به آنها وعده نمیدهد. در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطی نیست و حمایتگر و وكیلی (همچون) پروردگارت بس است: «واستفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فی الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا انّ عبادی لیس لك علیهم سلطان و كفی بربّك وكیلاً.» (اسرا: 64ـ65)
به راستی، اگر دقت كنیم، میبینیم خدای متعال چهار دام و ـ به عبارت دیگر ـ چهار وسیله و برنامه برای شیطان در اضلال و اغوای دیگران برمیشمرد كه همیشه در دنیا به انحای گوناگون كاربرد فراوانی دارند:
1. «واستفزز من استطعت منهم بصوتك»؛ هر كه را توانستی با صدایت تحریك كن و وسوسه نما. امروز هم شیاطین بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شیاطین جن و ملاك قرار دادن آنها به وسیله بنگاههای عظیم تبلیغاتی خود و ابزار و وسایل دیگر، شایعات و تبلیغات فراوان و دروغینی را برای گمراه كردن مردم و به خصوص جوانان به راه میاندازند؛ تبلیغاتی كاملاً حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آنها كه فقط احزاب شیطانی را یارای چنین تبلیغاتی است.
2. «واجلب علیهم بخیلك و رجلك»؛ با فریادت لشگر سواره و پیاده را به جانب آنان روانه كن. بزرگان شیاطین انس هم نیروهای عظیمی تحت عناوین گوناگون مانند «نیروهای واكنش سریع» برای اهداف دروغینی مانند مبارزه با تروریسم آماده كردهاند كه در هر لحظه و در هر گوشهای از جهان خواستند، هرطور صلاح دیدند، حمله میكنند تا به اهداف شیطانی خود نایل شوند؛ اهدافی مانند سركوب كردن جنبشهای آزادیبخش و استقلالطلب، حمایت از اقمار خود، كسب منافع اقتصادی و سیاسی و باجگیری.
3. «و شاركهم فی الاموال و الاولاد»؛ و با آنان در اموال و اولاد شریك شو. از جمله برنامههای شیطانی احزاب شیطانی در سلطه بر بندگان خدا و اغوای آنها، رواج مسأله ربا در بین آنها و سلطه بر منافع اقتصادی آنهاست تا هم اموال و ثروتهای آنها را به غارت ببرند و هم آنها را مطیع خود و در نهایت، منحرف سازند. از سوی دیگر، هجمه فرهنگی به آنها و شیوع فحشا و منكرات و ایجاد مراكز فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع و در یك كلمه، از خود بیگانه كردن جوانان، به طوریكه فرهنگ بیگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور كلی، حیوانیت را به جای انسانیت تلّقی كنند و از فطرت الهی و ویژگیهای انسانی خود كاملاً بیگانه شوند، از جمله برنامههای شیاطین است كه از طریق مسائل اقتصادی و تهاجم فرهنگی بر ایشان قابل دسترسی است.
4. «و عدهم»؛ و به آنها وعده (دروغین) بده و (آنها را بفریب».
آنها را با وعده دروغین ـ كه اگر به برنامههای ما عمل كنید، در آینده نه چندان دور به اوج رفاه و آسایش و دموكراسی خواهید رسید و اگر عمل نكنید، هر لحظه از مدینه فاضله فاصله خواهید گرفت و وعدههای دیگر ـ اعوان و یاران خود را فریب میدهند.
اما قرآن در خاتمه هشدار میدهد تا مبادا بندگان صالح خدا فریب چنین وعدههای دروغینی را بخورند: «و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا» و شیطان به غیر از فریب دادن، به آنها وعدهای نمیدهد. و باز خطاب به شیطان فرماید: «انّ عبادی لیس علیهم سلطان»؛ بر بندگان من (هیچگونه) سلطهای نخواهی داشت. «و كفی بربّك وكیلاً.»
بعضی از نشانههای كارهای شیطانی
گفته شد شیطان به انحای گوناگون از طریق دعوت، تزیین، استزلال و افتنان، انسانها را اغوا میكند و این امور هیچ منافاتی با اختیار داشتن انسان ندارند ـ به این معنی كه انسان در برابر شیطان مسلوبالاختیار نخواهد بود ـ و نیز گفته شد كه در آیات متعددی خدای تعالی به انسان هشدار میدهد كه مبادا از شیطان اطاعت كند.با توجه به آنچه گفته شد، بعضی از آیات قرآن نشانههایی را برای كارهای شیطانی ذكر میكنند؛ به این معنا كه هشدار میدهند كه شیطان دستور چنین كارهایی را میدهد.
این مسأله كمال لطف و عنایت الهی را نسبت به بندگانش میرساند كه آنها را به نحو احسن هدایت میكند تا مبادا دستخوش وساوس و حیلههای شیطانی قرار گیرند. به هر حال، بعضی از علایم كارهای شیطانی عبارتند از:
1. وعده فقر؛ انسان را از انفاق و ادای زكات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقرنشود: «الشیطانیعدُكمالفقر»(بقره:268)
2. امر به فحشا؛ «... و یأمركم بالفحشاء» (بقره: 268)؛
3. امر به منكر؛ «فانه یأمر بالفحشاء و المنكر» (نور: 21)؛
4. ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد كرده، با كفّار مواجه شوند)؛ «انّما ذلكم الشیطان یخوّف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنین» (آل عمران: 175)
5. ایجاد دشمنی بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازی: «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر» (مائده: 91)؛
6. بازداشتن انسان از یاد خدا: «و امّا ینسینك الشیطان بعد الذكری فلا تعقد بعد الذكری مع القوم الظالمین» (انعام:68)؛ «استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذكراللّه» (مجادله: 19)؛
7. در آرزو قرار دادن: «یعدهم و یمنیّهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا» (نساء: 120)؛
8. جدال در مورد خدا: «و من النّاس من یجادل فی اللّهِ بغیر علمٍ و یتّبع كلَّ شیطانٍ مرید» (حج: 3)
نشانههای كارهای شیطان فراوان است، پرداختن به همه موارد، از حوصله این بحث خارج است.
وظیفه ما هنگام مواجهه با وسوسههای شیطانی
با صرفنظر از آیاتی كه به انسان هشدار میدهند تا مبادا از شیطان پیروی كند (الم اعهد الیكم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انّه لكم عدوٌ مبینٌ و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم») (یس: 60ـ61) و با صرفنظر از آیاتی كه نشانههای كارهای شیطانی را بیان میكنند (و قبلاً ذكر شد) و با صرفنظر از همه آیات هشداردهنده در رابطه با شیطان، قرآن كریم به پیامبر دستور میدهد كه هنگام مواجهه با وسوسههای شیاطین، به خدا پناه ببر. «و امّا ینزغنّك من الشیطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سمیعٌ علیم» این روش متقین است؛ آنها هنگامی كه بعضی از شیاطین در اطراف قلبشان شروع به گشتزنی میكنند تا در آنها ایجاد وسوسه كنند، متذكّر گشته ناگهان بینا میشوند (و حجاب غفلت از آن ها برطرف میشود): «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشیطان تذكّروا فاذا هم مبصرون» (اعراف: 200ـ201)«البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعی تذكّر (و متوجه خدا شدن) است؛ چرا كه معنای استعاذه این است كه فقط خدای سبحان است كه میتواند این دشمن مهاجم را با همه نیرویی كه دارد، دفع نماید و همینطور استعاذه، خود نوعی توكّل به خداست.»(30)
در جای دیگر میفرماید: «و امّا ینزغنّك من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه هو السمیع العلیم.» (فصلت: 36)
و نیز میفرماید: «و قل ربِّ اعوذبك من همزات الشیاطین و اعوذبك ربِّ ان یحضرون.» به پیامبر دستور میدهد كه بگو پروردگارا من از وسوسههای شیطانها به تو پناه میبرم و (باز) بهتوپناهمیبرمازاینكهنزدمنحاضرشوند.(31)(مؤمنون:97ـ98)
شیطان سرپرست بیایمانها
مسلما شیطان توان جذب همه افراد را ندارد كه بخواهد از روی جبر آنها را گمراه نماید، بلكه این افراد بیایمان و دنیاطلب و غافل از آخرت هستند كه خود را در اختیار شیطان قرار میدهند و او را به عنوان ولیّ اتخاذ كرده، اوامرش را امتثال مینمایند. خدای متعال از سویی میفرماید: «انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون» (اعراف: 27) و درجای دیگر میفرماید: تسلّط شیطان بر كسانی است كه او را به عنوان سرپرست اتخاذ كردهاند: «انّما سلطانه علی الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشركون» (نحل: 100) و در جایی سلطه او را بر گمراهان میداند:«انّ عبادی لیس لك علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعك من الغاوین» (حجر:47) و در جای دیگر، منافقان را تحت سلطه شیطان میداند: «واستحوذ علیهم الشیطان فأنسیهم ذكراللّه» (مجادله:19)و از سوی دیگر، برای اینكه مبادا شیطان بر انسان مسلّط گشته، در اعماق دل او نفوذ كند، قرآن كریم بارها او را به عنوان دشمن معرفی كرده (كه بحث آن گذشت) و حتی برای اینكه انسان در دام او گرفتار نیاید به او فرماید: مبادا از گامهای شیطانی پیروی كنی: «یا ایُّها الّذین آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشیطان» (نور:21) كسانی را هم كه او را به عنوان ولی و سرپرست برگزیدهاند در خسران و ضرر میداند و میفرماید: «و من یتخّذ الشیطان و لیّا من دون اللّه فقد خسر خسرانا مبینا» (نساء:119) در جای دیگر، او را بد قرین و همدمی میداند: «و من یكن الشیطان له قرینا فساء قرینا.» (نساء: 38)
امنیت مخلصان از وسوسههای شیطانی
اما شیطان با همه امكاناتی كه برای اغواگری دارد، نسبت به بندگان مخلص الهی قدرت اضلال و اغواگری ندارد، همانگونه كه خود نیز به این حقیقت اعتراف دارد: «قالَ فبعزّتك لاغویّنهم اجمعین الاّ عبادك منهم المخلصین.» (ص: 83) «مخلصین هم كسانی هستند كه پس از آنكه خودشان را برای خدا خالص كردند، خدا هم آنها را برای خود خالص كرد، به طوریك غیر خدا در قلبشان جای ندارد. پس در هیچ لحظهای مشغول به غیرخدا نیستند و هیچگاه از غیر خدا اطاعت نمیكنند. و لذا، تسویلات شیطانی یا هواهای نفسانی و... كوچكترین نفوذی در آنها ندارند.»(32)همانگونه كه از آیات استفاده میشود، مصداق بارز مخلصان انبیای الهی و اهلالبیت علیهمالسلام هستند. قرآن درباره بعضی از پیامبران بزرگ الهی میفرماید: «واذكر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولی الایدی و الابصار انّا اخلصنا هم بخالصةٍ ذكری الدار و انّهم عندنا لمن المصطفین الابرار.» (ص: 46) درباره بعضی دیگر (حضرت موسی علیهالسلام ) میفرماید: «انّه كان مخلصا و كان رسولاً نبیّا» (مریم: 51) درباره حضرت یوسف علیهالسلام میفرماید: «انّه من عبادنا المخلصین» (یوسف: 24) و در مورد اهلالبیت علیهمالسلام میفرماید: «انّما یریدُ اللّهُ لیذهب عنكم الرّجس اهلالبیت و یطهّركم تطهیرا.» (احزاب:33)
پس وقتی خداوند اراده تكوینی دارد كه آنان از هرگونه رجس وپلیدی پاكباشند، روشناستكه شیطاننمیتوانددرآنهانفوذكند.
چرا شیطان نمیتواند مخلصان را اغوا كند؟
«محدوده هستی شیطان هرگز مقام شامخ انسان كامل را در برنمیگیرد و به حریم بندگان مخلص راهی ندارد. اگر شیطان بخواهد انسانی را فریب دهد، از راه اندیشه و افكار فریب میدهد، اما به مقام فكری و عملی انسان كامل و بندگان مخلص راه ندارد تا بتواند آنها را وسوسه كند، بلكه شیطان در وهم و خیال راه دارد و نه در محدوده عقل محض. در انسانهای دیگر كه شیطان رخنه میكند، برای این است كه عقل آنها مشوب به وهم و خیال است، ولی انسان كامل وهم و خیال را در برابر عقل كامل خود خاضع كرده است. قوای درونی انسان كامل مأموم قوّه عاقله است و لذا، شیطان نمیتواند در عقل عملی انسان كامل از طریق امید و محبت و گرایش راه پیدا كند و یا در عقل نظری او از راه اندیشه و علم راه بیابد؛ زیرا مرحله عالی نفوذ شیطان وهم و خیال است و از آن بالاتر نمیرود. شیطان از تجرّد تام عقلی برخوردار نیست؛ چنانكه در بخش عملی از محدوده شهوت و غضب نمیگذرد و به مرحله اخلاص، ایثار، تولّی و تبرّی راه نمییابد. شیطان موجودی است مادی و دارای تجرّد برزخی و مثالی، و راهی به نشانه عقل محض ندارد؛ بله، او به عالم مثال راه پیدا میكند. پس در مقام انسان كامل راه ندارد؛ زیرا نه مانند انسان كامل بیواسطه از اسما و حقایق باخبر است و نه مانند فرشتگان باواسطه خبر دارد. او لایق هیچیك از این دو مرحله نیست و لذا، گرفتار دو امر میشود: یكی جهل به مقام انسان كامل و دیگری استبكار كه منشأ این استكبار هم وهم و خیال است؛ چرا كه عقل هرگز انسان را به كبر دعوت نمیكند. وهم است كه مقامهای دروغینی را راست میپندارد و انسان را فریب میدهد. و اینكه گفته شد شیطان قادر به نفوذ و وسوسه انسانهای كامل نیست، نباید خیال كرد كه پس دوست آنهاست یا نسبت به آنها بیاعتناست، بلكه دشمن آنهاست و همواره سعی میكند كه اگر نمیتواند مستقیما در خود آنها راه پیدا كند، در خواستهها و برنامهها و در اجرای طرحهای آنها رخنه كند و نگذارد كه خواستههایشان محقّق شود: «و ارسلنا من قبلكَ من رسولٍ و لا نبیٍ الاّ اذا تمنّی القی الشیطان فی اُمنیّته.» (حج: 52)(33)ممنوعیت ورود شیاطین به آسمانها
طبق نظر بعضی از مفسرّان، شیاطین برای گمراه كردن پیروان خود، به آسمانها صعود میكنند تا كلام ملائكه را استماع نموده، برای افراد ضعیفالایمان جن بیان كنند و از سوی دیگر، به وسیله آنها در دلهای كاهنان ایجاد وسوسه نمایند و این توهم را در آنها ایجاد كنند كه غیب میدانند.(34) این خود وسیلهای برای اغوای بیشتر و اخلال در امر هدایت مردم بود.به هر حال پس از ظهور اسلام دیگر نتوانستند به چنین اطلاعاتی مانند اطلاعات مربوط به حوادث زمین دسترسی پیدا كنند؛ چرا كه شهابهای آسمانی مانع ورود آنها به آسمان میشد و آنها را به طور دقیق مورد هدف قرار میدادند:
ـ«انّازیّناالسمّاءالدّنیابزینة الكواكب وحفظامنكلِّ شیطانٍ ماردٍ لایسمعونالیالملأالاعلیویقذفون منكلجانبٍ دحورا و لهمعذابٌ واصبٌالاّمن خطف الخطفة فاتبعه شهابٌ ثاقبٌ.» (صافات: 10ـ6)؛
ـ «و انّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا و انّا كنّا نقعد مقاعد للسّمع فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا.» (جن: 9)؛
ـ «و ما تنزّلت به الشیاطین و ما ینبغی لهم و ما یستطیعون انّهم عن السمع لمعزولون.» (شعرا: 212)؛
ـ و حفظناها من كل شیطانٍ رجیمٍ الاّ من استرق السّمع فاتبعه شهابٌ مبینٌ.» (حجر:18ـ17)
در اینجا ممكن است گفته شود تاریخ به طور متواتر دلالت دارد بر اینكه پیش از اسلام و آمدن پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز این شهابها وجود داشتند، تا جایی كه حكما و فلاسفه قبل از اسلام درباره سبب حدوث آنها سخن گفتهاند. پس نمیتوان ادعا كرد كه در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنین حوادثی اتفاق افتاده و چنین شهابهایی به وجود آمدهاند.
فخر رازی در جواب این شبهه میگوید: پیش از اسلام هم چنین شهابهایی بود، اما در زمان رسولالله صلیاللهعلیهوآله بیشتر شدهاند، به طوری كه این كثرت آنها در زمان آن بزرگوار به عنوان یكی از معجزات آن حضرت تلّقی شد.(35)
فخر رازی شبهه دیگری را مطرح كرده كه ملائكه در سطح اعلایی از فلك قرار دارند؛ همانگونه كه شیاطین امكان وصول به سطح اسفل را دارند. از اینرو، حرم فلك مانع از نزدیك شدن شیاطین به فرشتگان میشود. آنگاه اشكال میشود كه شیاطین نمیتوانند كلام فرشتگان را استماع كنند تا نیازی به رجم باشد.
سپس جواب میگوید: افعال الهی غیرمعلّله هستند؛ «فیفعل الله ما یشاء و یفعل ما یرید» و هیچكس نباید درباره افعال الهی اعتراض كند.(36)
ولی باید توجه داشت كه اینگونه پاسخها به چنین شبهاتی در صورتی امكان دارد كه ما فرشتگان را موجوداتی مادی و دارای مكانی مادی بدانیم، وگرنه چنانچه موجوداتی غیرمادی باشند ـ كه هستند ـ و خلقت آنها از نوع خلقت آدمی و شیاطین نباشد ـ كه نیست ـ بلكه موجودات و مخلوقاتی نورانی باشند و مجرّد ـ كه در جای خود ثابت شده است ـ آنگاه نه تنها چنین پاسخهایی غیرمعقول است، بلكه اصولاً جایی برای طرح چنین سؤالاتی نخواهد بود و مسأله صورت دیگری پیدا میكند.
مرحوم علّامه طباطبایی در اینباره میفرماید: «بیاناتی این چنینی، كه در كلام الهی برای ما تبیین شدهاند برای آن است كه حقایقی خارج از حس ما هستند و از طریق حواس، دسترسی به آنها برای ما میسّر نیست تا به صورت محسوس و نزدیك به ذهن آنها را تصور كنیم و از اینرو، خدای تعالی میفرماید: «و تلك الامثالُ نضربها للناس و ما یعقلها الاّ العالمون.» (عنكبوت: 43) حقایقی دیگر، كه فراوان نیز هستند، در بیانات الهی اینچنین برای ما بیان شدهاند؛ مانند عرش، كرسی، لوح، كتاب و... بنابراین، مراد از آسمانی كه فرشتگان ساكن آن هستند، عالم ملكوت است كه دارای افقی عالیتر است كه نسبت آن به عالم مشهود همان نسبت آسمان محسوس به زمین است. اما مراد از نزدیك شدن شیاطین به آسمان و استراق سمع آنها از ملائكه و رانده شدن آنها توسط شهب، نزدیك شدن آنها به عالم فرشتگان است تا به اسرار خلقت و حوادث آینده اطلاع پیدا كند و اینجاست كه آنان توسط نوری از ملكوت، كه طاقت آن را ندارند، رانده میشوند. و میتوان گفت: منظور این است كه شیاطین برای باطل كردن و مشتبه كردن حق، خود را به آن نزدیك میكنند (و حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوهگر میسازند.) كه در اینجا فرشتگان آنها را به وسیله حق رمی نموده، اباطیل آنها را نابود ساخته و حق را هویدا مینمایند.»(37)
پس طبق فرمایش مرحوم علّامه رحمهالله ، یا باید گفت: «سماء» در آیه شریفه به معنای عالم ملكوت، و صعود شیاطین به آسمان هم به معنای نزدیك شدن و توجه آنها به عالم فرشتگان است و منظور از «شهاب» هم شهاب معنوی و نورانی است كه شیاطین به وسیله آنها رانده میشوند و یا اینكه بگوییم: سماء به معنای حق است و صعود شیاطین هم بیانگر نزدیك شدن آنها به حق برای نابودی آن است و «شهاب» هم به معنای آشكار و پدیدارشدن حق توسط ملائكه میباشد.
ولی در اینجا، احتمال سوّمی نیز وجود دارد كه بعضی از مفسّران بزرگ دادهاند كه با توجه به آن، علاوه بر اینكه مسأله تجرّد ملائكه حفظ میشود، مسأله صعود شیاطین به آسمانهای ظاهری و مادی نیز توجیه نمیشود؛ همانگونه كه مرحوم علّامه توجیه كردند، و آن اینكه: میدانیم شیطان از نوع جن است، جن هم موجودی مادی است و مانند انسان دارای روح میباشد، اگرچه از آتش خلق شده است. موجوداتی هم كه دارای روح و جسم هستند، روح و جسم آنها تأثیر و تأثّر متبادل در یكدیگر دارند؛ مثلاً، گاهی انسان غمگین میشود و این حالت او امری روحی است كه موجب لاغرشدن جسم او میشود. بدن نیز در روح اثر میگذارد؛ همچنانكه برخی غذاها مانند خوردن زعفران موجب نشاط آدمی میشود یا اینكه پس از خوردن غذا، انسان احساس سنگینی میكند؛ چرا كه خون كمتر به مغز میرسد و انسان كمتر نشاط اندیشیدن دارد. پس اگر روح بخواهد فعالیتهای ویژه خود را انجام دهد، باید جسم دارای شرایط ویژه بدنی باشد. مرتاضان هم از عكس همین قضیه استفاده كرده، برای تقویت روحشان ـ مثلاً ـ كم غذا میخورند یا كم حركت میكنند یا كمتر تنفّس میكنند كه صرف نظر از حرمت یا حلیّت آن، بدینوسیله با موجوداتی مثل جن تماس میگیرند و اطلاعاتی كسب میكنند. همین قانون در مورد جن هم كه او نیز مادی میباشد، صادق است و چنین رابطهای بین روح و بدن برقرار است؛ یعنی میتوان چنین تصور كرد كه رفتن به جوّ زمین برای جن شرایط خاص روحی پیش میآورد كه بر اساس آن روحش میتواند با عالم بالا تماس بگیرد كه گویی این بالا رفتن برای آنها نوعی ریاضت است كه به وسیله آن با حصول شرایط خاص، بهتر میتوانند از امور معنوی استفاده كنند؛ مانند كسب اطلاعات مورد علاقه برای اخلال در امر هدایت آدمیان.
این ماجرا هم تا پیش از توّلد رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله ادامه داشت و آنها بدینوسیله كم و بیش مردم را گمراه میكردند، اما اكنون به نص قرآن، دیگر این توانایی را ندارند: «فَمَن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا.» (جن: 9)
اما در اینكه منظور از «شهاب» در این صورت چیست، باید گفت: این احتمال بعید نیست كه شهاب امری معنوی باشد، گرچه ممكن است كه منظور همین شهاب ظاهری باشد؛ زیرا وجود علل طبیعی به معنای نفی علل ماورای طبیعی نیست؛ چرا كه اینها میتوانند ابزار و معدّاتی باشند كه در حد اعداد و در عالم طبیعت تأثیر دارند، اما تأثیر حقیقیتر و اصلیتر از آنِ عوامل ماورای طبیعی است. پس میتوان تصور كرد كه اختیار این شهابها در دست ملائكه باشد، همانگونه از آیات استفاده میشود كه آنان مدبّرات و رسل الهی هستند و پس از ولادت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، تدبیر الهی در مورد این شهابها چنین است كه وقتی شیطانها بخواهند استراق سمع كنند به سوی آنها پرتاب میشوند؛ مانند باران كه به طور طبیعی میبارد، ولی مؤمنان با نماز استسقا، طلب باران نموده، دعایشان مستجاب میشود كه همین عوامل تحت تأثیر ملائكه الهی است و در نهایت، تحت تدبیر الهی، به گونهای عمل میكنند كه دعای مؤمنان مستجاب میشود.(38)
پینوشتها
1ـ التحقیق در مورد معنای شیطان مینویسد: «... و القول الجامع ان الشیطان هو المائل عن الحق و صراطه مع كونه متصفا بالاعوجاج و هذا مفهوم كلی و له حقیقة و ثبوت فی الخارج...» ر. ك: حسن المصطفوی،التحقیقفیكلماتالقرآنالكریم،ج6،ص68،تهران،1360
2ـ آیاتی كه در آنها از او با عنوان ابلیس یادكرده است: مانند: «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استكبر و كان من الكافرین» (بقره:34) و نیز ر. ك: حجر: 31ـ32 / اسرا: 61/ كهف: 50 / طه: 116/ ص: 74ـ75. در بعضی موارد نیز با عنوان شیطان از او نام میبرد: مانند: «یا بنی آدم لایفتننّكم الشیطان كما اخرج ابویكم من الجنّة.» (اعراف: 27) و نیز ر.ك: بقره: 26 / طه: 120. ضمنا از جمله آیاتی كه به خوبی دلالت میكنند بر اینكه این شیطان همان ابلیس است آیات 61ـ65 اسراء میباشند.
3ـ الفخرالرازی، التفسیرالكبیر، ج1،ص213، چاپدوم،بیروت، داراحیاء التراث العربی
4ـ محمد معین، فرهنگ معین، واژه «شیطان»
5ـ «و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس» (بقره: 34) و نیزر.ك:اعراف:11/اسرا:61/كهف:50/طه:116 / حجر: 30/ ص: 73
6ـ نهجالبلاغه، تدوین صبحیصالح، خطبه192 (قاصعه)، ص 287
7ـ امام صادق علیهالسلام : «انّ الله عزوجل خلق الملائكة من نورٍ و خلق الجانّ من النار.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 61، ص 306) امام علی علیهالسلام : «.. و جعل فی كل سماءٍ ساكنا من الملائكةِ خلقهم معصومین من نورٍ من بحورٍ عذبةٍ و هو بحرالرحمةِ و جعل طعامهم التسبیح و التهلیل و التقدیس»...» (پیشین، ج 57، ص 92) پیامبر صلیاللهعلیهوآله : «خلقت الملائكة من نورٍ و خُلق الجانُ من مارجٍ من نارٍ» (فخررازی،پیشین، ج 2، ص 214)
8ـ و نیز ر.ك: بقره: 168 و 208 / انعام: 112 و 124 / اعراف: 22 / طه: 117 / قصص: 15/ فاطر: 6/ یس: 60 / زخرف: 62 / اسراء:53
9ـ نهجالبلاغه، تدوین صبحی صالح، خطبه 192 (قاصعه)، بیروت، 1387 ق، ص 287
10ـ «فاخرج منها فانّك رجیمٌ و انّ علیك اللعنةُ الی یوم الدین.» (حجر: 34ـ35) و نیز ر.ك: اعراف: 13 / اسرا: 62 / ص: 78ـ77
11ـ ر.ك: یوسف: 5/ كهف: 50/ بقره: 168و208/ انعام: 112و124/ اعراف:22/طه:117/قصص:15/فاطر:6/یس:60/زخرف:62/اسرا:53
12ـ و نیز ر.ك: عنكبوت:3/ ص:34/ دخان:17/ ص: 24 / تغابن: 15/ انفال:28/ بقره: 102/ بقره: 155/ محمد: 31/ كهف:7/ محمد:4/ هود:7/ ملك:2/آل عمران:186/بقره:124/آل عمران:154
13ـ حالاتی مانند پشیمانی، شك و تردید و عذرخواهی و نیز مدح و ستایش یا مذمّت و سرزنش از بعضی افراد و همه نظامهای حقوقی، اخلاقی و تربیتی، همه حاكی از وجود اختیار در انسانند.
14ـ ر.ك: محمود رجبی، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، ص 155
15ـ «فزیّن لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل» (نحل: 24) «تاللّه لقد ارسلنا الی اُممٍ من قبلك فزیّن لهم الشیطان اعمالهم» (نحل: 63) و نیز ر.ك: عنكبوت: 38/ انعام:43/ انفال:48
16ـ «فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلّك علی شجرة الخلد و ملكٍ لایبلی» (طه: 120) و نیز ر.ك: اعراف: 2و200 / ناس: 4و5/ فصلت:36/ یوسف:100
17ـ «... و ما كان لی علیكم من سلطانٍ الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لی» (ابراهیم: 22) و نیز ر.ك: لقمان:21
18ـ الّذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدی الشیطان سوّل لهم و املی لهم» (محمد:25)
19ـ فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا كانافیه» (بقره:36) و نیز ر.ك: آل عمران:155
20ـ «یا بنی آدم لایفتننكّم الشیطان كما اخرج ابویكم من الجنة» (اعراف: 27)
21ـ «... و یریدُ الشیطان ان یضلّهم ضلالاً بعیدا» (نساء:60) و نیز ر.ك: یس: 62/ نسا: 119/ قصص:15
22ـ «و كذلك جعلنا لكلّ نبیٍ عدوا شیاطین الانس و الجنّ یوحی بعضهمالیبعضٍ زخرفالقول غرورا» (انعام:13) ونیزر.ك:انعام:121
23ـ «وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا.» (اسرا: 64) و نیز ر.ك: ابراهیم: 22
24ـ «انّما سلطانه علی الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشركون.» (نحل:100) و نیز ر.ك: زخرف: 36/ مجادله:19/ اعراف:27
25ـ ر.ك: مجادله: 14ـ19
26ـ نهجالبلاغه، خطبه 10، ص 54
27ـ محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران، 1358، ج 3، ص 193
28ـ نهجالبلاغه، ص 53، خطبه 7: «اتخذوا الشیطان لأمرهم ملاكا و اتخذهم له اشراكا فباض و فرّخ فی صدورهم و دبِّ و درج فی حجورهم فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم فركب بهم الزلّل و زیّن لهم الخطل فِعْلَمنقدشركهالشیطانُفیسلطانهونطق بالباطل علی لسانه»
29ـ در سوره توبه، آیه 24 میفرماید: «قل ان كان آباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشیرتكم واموال اقترفتموها و تجارةٌ تخشون كسادها و مساكن ترضونها احبّ الیكم من اللّه و رسولهِ و جهادٍ فی سبیله فتربّصوا حتی یأتی اللّه بامره والله لا یهدی القوم الفاسقین.»
30ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات 1390 ق، ج 8، ص 381
31ـ «همزات» جمع «همزه» به معنای دفع و تحریك شدید است. در بعضی از تفاسیر روایی در معنای همزات آمده است: «هو ما یقع فی قلبك من وسوسة الشیاطین» ر.ك: عبدعلی الحویزی، نورالثقلین، قم، دارالكتب العملیة، ج 3، ص 552، حدیث 113
32ـ برگرفته از: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 11، ص 130 و ج 12، ص 165
33ـ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، قم، اسراء، ج 6، ص 198، سیره پیامبران در قرآن، با تلخیص
34ـ ابوعلیالفضل طبرسی، مجمعالبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1379 ق، ج 8، ص 438
35و36ـ الفخر رازی، پیشین، ج 26، ص 121 / ص 122
37ـ محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 17، ص 124
38ـ محمدتقی مصباح، معارف قرآن، قم، در راه حق، 1371، ص 310ـ311