فرهنگ چيست؟

بين علم و تكنولوژى و تبعات آن، با فرهنگ، تفاوت وجود دارد؛ اينها دو مقوله جداگانه‏اند. اگر چه خود علم هم جزو شاخه‏هاى فرهنگ است، اما فرهنگ به معناى خاص براى يك ملت، عبارت از ذهنيات، انديشه‏ها، ايمان‏ها، باورها، سنت‏ها، آداب و ذخيره‏هاى فكرى و ذهنى است كه از اين جهات، ما نه فقط از دنياى پيشرفته در علم و تكنولوژى، عقب نيستيم، بلكه در بسيارى از جهات، از آنها جلوتر هم هستيم. البته نمى‏خواهيم مبالغه، اغراق‏گويى و مطلق‏گويى كنيم؛ گر چه در يك چيزهايى از همين شاخه‏هاى فرهنگ، خارجى‏ها و عمدتاً اروپايى‏ها، از ما جلوتر هستند.1
دوشنبه، 20 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ چيست؟
فرهنگ چيست؟
فرهنگ چيست؟

نويسنده:مقام معظم رهبرى، حضرت آيةاللَّه خامنه‏اى‏
بين علم و تكنولوژى و تبعات آن، با فرهنگ، تفاوت وجود دارد؛ اينها دو مقوله جداگانه‏اند. اگر چه خود علم هم جزو شاخه‏هاى فرهنگ است، اما فرهنگ به معناى خاص براى يك ملت، عبارت از ذهنيات، انديشه‏ها، ايمان‏ها، باورها، سنت‏ها، آداب و ذخيره‏هاى فكرى و ذهنى است كه از اين جهات، ما نه فقط از دنياى پيشرفته در علم و تكنولوژى، عقب نيستيم، بلكه در بسيارى از جهات، از آنها جلوتر هم هستيم. البته نمى‏خواهيم مبالغه، اغراق‏گويى و مطلق‏گويى كنيم؛ گر چه در يك چيزهايى از همين شاخه‏هاى فرهنگ، خارجى‏ها و عمدتاً اروپايى‏ها، از ما جلوتر هستند.1
بخش عمده فرهنگ، همان عقايد و اخلاقيات يك فرد يا يك جامعه است. رفتارهاى جامعه هم كه جزو فرهنگ عمومى و فرهنگ يك ملت است، برخاسته از همان عقايد است. در واقع، عقايد يا اخلاقيات، رفتارهاى انسان را شكل مى‏دهند و به وجود مى‏آورند.
خلقيات اجتماعى، رفتارهاى اجتماعى را به وجود مى‏آورند. بنابراين، درست است كه مقوله فرهنگ در موارد زيادى شامل رفتارها هم مى‏شود، اما اساس و ريشه فرهنگ، عبارت است از عقيده، برداشت و تلقى هر انسانى از واقعيات و حقايق عالم و نيز خلقيات فردى و خلقيات اجتماعى و ملى.
بنده چند نمونه از خلقيات اجتماعى و ملى را كه براى يك ملت تعيين كننده است، در اين جا عرض مى‏كنم. مثلاً عزم و اراده، غرور ملى، احساس توانايى، احساس قدرت بر اقدام و عمل و سازندگى، انضباط، نشاط، همكارى و مشاركت. اگر فرض كنيم ملتى همراه با ايمان و عقيده‏اى كه دارد، اين اخلاقيات را هم دارا باشد، خواهيم ديد كه چقدر در رسيدن به اهداف و آرمان‏هايش، به او كمك خواهد كرد. بنابراين، به نظر ما، مقوله فرهنگ از نظر تأثيرش در آينده يك ملت و يك كشور، با هيچ چيز ديگرى قابل مقايسه نيست؛ اهميت مقوله فرهنگ از اين جاست.2
من فرهنگ كشور را در سه عرصه مهم و عام مشاهده مى‏كنم:
اول در عرصه تصميم‏هاى كلان كشور است؛ يعنى فرهنگ به عنوان جهت‏دهنده به تصميم‏هاى كلان كشور، حتّى تصميم‏هاى اقتصادى، سياسى، مديريتى و يا در توليد، نقش دارد. وقتى ما مى‏خواهيم ساختمان بسازيم و شهرسازى كنيم، در واقع، با اين كار، داريم فرهنگى را ترويج يا توليد مى‏كنيم يا اشاعه مى‏دهيم. وقتى توليد اقتصادى هم مى‏كنيم، در واقع، داريم از اين طريق، فرهنگى را توليد مى‏كنيم؛ اشاعه مى‏دهيم يا اجرا مى‏كنيم. اگر در سياست خارجى، مذاكره‏اى مى‏كنيم و تصميمى مى‏گيريم، عيناً همين معنا وجود دارد.
بنابراين، فرهنگ، مثل روحى است كه در كالبد همه فعاليت‏هاى گوناگون كلان كشورى، حضور و جريان دارد. فرهنگى كه بايد در توليد، خدمات، ساختمان‏سازى، كشاورزى، صنعت، سياست خارجى و تصميمات امنيتى، رعايت شود و حدود را معين و جهت را مشخص كند، چيست؟ اين بايد در اين‏جا معين شود. بنابراين، فرهنگ، جهت‏دهنده به تصميم‏هاى كلان كشور است؛ اين در واقع، اهميت و بناگذاشتنِ يك مبناى فرهنگى را در اين‏جا به ما نشان مى‏دهد.
دوم به عنوان شكل‏دهنده به ذهن و رفتار عمومى جامعه است. حركت جامعه، بر اساس فرهنگ آن جامعه است. انديشيدن و تصميم‏گيرى جامعه، بر اساس فرهنگى است كه بر ذهن آن حاكم است. دولت و دستگاه حكومت، نمى‏تواند از اين واقعيتِ مهم، خود را كنار نگه دارد. وقتى مردم در خانواده، ازدواج، كسب، لباس پوشيدن، حرف زدن و تعامل اجتماعى‏شان، در واقع دارند با يك فرهنگ حركت مى‏كنند - بنده پيش از انقلاب در سخنرانى‏هايم مثال مى‏زدم و مى‏گفتم فرهنگ مثل تورى است كه ماهى‏ها بدون اين كه خودشان بدانند، در داخل اين تور، دارند حركت مى‏كنند و به سمتى هدايت مى‏شوند - دولت و مجموعه حكومت، نمى‏تواند خود را از اين موضوع بركنار بدارد و بگويد بالاخره فرهنگى وجود دارد و مردم به چيزى فكر مى‏كنند؛ نه، ما مسئوليت داريم اين فرهنگ را بشناسيم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحيح كنيم؛ اگر ضعيف است، آن را تقويت كنيم؛ اگر در آن نفوذى هست، دست نفوذى را قطع كنيم. بنابراين، فرهنگ به عنوان شكل‏دهنده به ذهن و رفتار عمومى جامعه هم يكى از ميدان‏هاى اساسى است.
چيزهايى كه در فرهنگ عمومى ما ضعيف است، يا جايش كم است، يا به قول آقايان، احتياج به دُز بالاترى دارد، كدام است؟
يكى از آنها انضباط است. جامعه ما، به انضباط، نهايت نياز را دارد.
ديگرى اعتماد به نفس ملى و اعتزاز ملى است؛ يعنى احساس عزت كردن از اين كه من اهل ايرانم. به قول سهراب سپهرى، «اهل كاشانم، روزگارم بد نيست»؛ اين، افتخار است. يا در جاى ديگر مى‏گويد: «من مسلمانم». اعتزاز به ايرانى بودن؛ ما به اين نياز داريم. البته اين با ملى‏گرايى ناقص - همان ناسيوناليسم منفى مطرودى كه ما هميشه آن را رد مى‏كرديم - نبايد اشتباه شود. اين، ناسيوناليسم مثبت است. اين، ملى‏گرايى، به معناى خوب قضيه است. ما به اين احتياج داريم.
مورد بعدى، قانون‏پذيرى است؛ به هم تنه نزدن؛ از هم جلو نيفتادن؛ حق همديگر را برنداشتن؛ توى جيب همديگر دست نكردن. اينها قانون است و ما در جامعه، اينها را لازم داريم.
موضوع ديگر، غيرت ملى است. اگر ببينيم كسى دارد به نحوى از انحا، به مرزهاى فرهنگى يا دينى يا جغرافيايى يا ملى ما تعرض مى‏كند يا فكر تعرض دارد، بايد خون ما به جوش بيايد و غيرت ما تحريك شود.
مقوله بعدى، تدين و دين‏باورى است؛ دين‏باورى، با همان معناى عام خودش. من به دانشجويان هم اين نكته را گفتم كه هر كس شب بيست و يكم، قرآن سرش گرفت و «بك يا الله» گفت، از نظر من، او همان دانشجويى است كه من مى‏گويم متدين و خدايى و مسلمان و حزب‏اللهى است؛ كارى ندارم از كدام حزب و جناح و تشكيلات است. ما بايد همه را به اين طرف بكشانيم كه شب بيست و يكم ماه رمضان، احساس كنند دلشان به سمت مسجد و قرآن مى‏كشد. اين حالت، براى كشور ما، خيلى لازم است.
موارد ديگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگى، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است. بنده با مُد، خيلى موافقم و جزء آدم‏هايى هستم كه به مُد گرايش دارم؛ اما مُدى كه از داخل جوشيده باشد؛ چون مُد، يعنى ابتكار و نوآورى؛ نه چيزى كه از بيرون بيايد. مُد آرايش مو و لباس و حرف زدن ما، همه‏اش دارد از بيرون مى‏آيد.
الگوى مصرف وسائل زندگى، مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه‏طورى باشد؟ اينها را نمى‏شود نديده گرفت. اگر كسى توى بحر اين كارها برود، مى‏بيند چقدر سرمايه و فكر و همت و هنر، صرف اينها مى‏شود كه گاهى بسيارى از آنها بيهوده است. بالاخره جايى بايد موضع خود را درباره اينها معين كند؛ حتّى اگر بگويد من الان وقت ندارم و اولويتم تعيين لباس ملى نيست؛ خيلى خوب، معلوم بشود كه ما تا پنج سال يا ده سال، اين اولويت را نداريم و مى‏خواهيم آن را كنار بگذاريم؛ اما بالاخره اين انبار مجموعه فرهنگى، [بايد] صاحبى داشته باشد. اين هم فرهنگ در عرصه دوم است.
عرصه سوم فرهنگ، سياست‏هاى كلان آموزشى و علمى دستگاه‏هاى موظف دولت است؛ يعنى آموزش و پرورش، آموزش عالى و بهداشت و درمان. دستگاه‏هاى موظف دولت، بالاخره بايد سياست‏هاى كلان آموزشى و علمى‏شان را از مركزى بگيرند. درست است كه آموزش و پرورش خودش يك مجمع مشورتى دارد، ولى او كار ديگرى مى‏كند و نزديك به اجراست و اما اين، دورتر از اجراست؛ كلان‏تر و وسيع‏تر نگاه مى‏كند.3

پی نوشت:

1. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار عالمان و روحانيون تبريز، 5.5.1372.
2. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 19.9.1379.
3. بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26.9.1381.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط