نقش ارزشها برفرهنگ جامعه
نويسنده: فيروزه هدايت شده
هرمكتبي يا دستگاه فكري براساس بينشي كه نسيت به پديده هاي جهان دارد داراي يك سيستم ارزشي نسبت به اعمال و رفتار انسان ميباشد، اين مسئله پايه تفاوت بين مكاتب است براساس تعريف جهان بيني قسمتي از جهان هستي را انسان تشكيل مي دهد گوشهاي از جهان بيني مربوط به ارزش ، موقعيت و ...انسان مي باشد .
به گفته گونارميردال ، اعتقادات مظهر انديشه اي است كه بيان مي كند واقعيت در حقيقت امر چگونه است. در حالي كه ارزشگذاريها مظهر انديشه هايي است كه بيان مي كند واقعيت چگونه بايد باشد اما اين دو ( اعتقادات و ارزشگذاري ها ) به نحوي عجين شده اند كه جدايي آنها غير ممكن است. در اينجا با تعريف ارزش و مشخصات آن و مقايسه آن با ايدئولوژي و خصوصيات آن نقش ارزش و ايدئولوژي درتحولات اجتماعي و ايجاد هنجارهاي اجتماعي بررسي مي گردد.
ارزش به شيوه اي از بودن يا عمل كه يك شخص با يك جامعه به عنوان آرمان مي شناسد و افراد يا رفتارهايي را كه بدان نسبت داده ميشوند مطلوب و مشخص مي سازد ، اطلاق ميگردد . ارزشها در نظامي آرماني قرار داشته و به مسائل عيني وحوادث مربوط نمي شود و در مورد قضاوتهاي ارزشي بايد گفت كه قضاوتهاي ارزشي به كيفيت اشياء با قيمتي كه بدان نسبت مي دهند مي پردازد . هرگاه بگوييم كه حوادث خوشايندي صورت مي گيرد چون سبب پيشرفت مذهب يا لا مذهبي مي شود به قضاوت ارزشي دست زدهايم، تمايز ديگري كه بين ارزش و قضاوت ارزشي ميتوان تصوير اين است كه يك قضاوت ارزشي راجع به افراد يا رفتارهايي است كه در پرتو بعضي ارزشهاصورت مي گيرد ، بنابراين قضاوت ارزشي قضاوتي است كه از ارزشها الهام ميگيرد، حال كه ارزشها الهام بخش قضاوتها مي باشند ، اين الهام بخشي از ويژگيهاي ارزشهاست كه سبب ساخت مدلهاي اجتماعي است .
ويژگي ديگر ارزشها نسبيت آنهاست. از ديدگاه جامعه شناسي ارزشهاي وافعي مربوط به يك جامعه خاص بوده و بعنوان آرمان در جامعه مطرح هستند و ممكن است همان ارزشها در يك جامعه ديگر يا زماني ديگر مورد قبول نباشد .
ويژگي ديگر ارزش كه داراي اهميت بسياري در جامعه شناسي است،اين است كه بطور كلي گرايش به يك ارزش ،ناشي از حركات منطقي و عقلايي نمي باشد . بلكه ممكن است مخلوطي از استدلال و احساسات باسد ، اگر چه به وسيله عاطفه هدايت نميشود .
يكي ديگر از ويژگيهاي خاص ارزشها ،خصوصيات سلسله مراتبي آن است و درهنگام تغييرات وضعيت جامعه ارزشهاي متحول كم كم تبديل به ارزشهاي مسلط ميشو ند .
براي تعريف ايدئولوژي خصوصياتي را بايد در نظر گرفت : اول آنكه ايدئولوژي عبارت است از سيستمي از ايده ها و قضاوتهاي روشن وصريح و عموماً سازمان يافته و با الهام شديد از ارزشها، كه جهت يابي معين و مشخصي را براي كنش اجتماعي پيشنهادمي كند.
دوم آنكه اين سيستم ايده ها و قضاوتها به كساني كه در وضعيت و موفقيت معيني زندگي مي كنند ،امكان مي دهد كه موقعيت خود را بهتر تعريف كرده و بهتر معني و مفهوم آن را درك كنند .
سوم آنكه ايدئولوژي برحسب منافعي كه براي افراد دربر داردو ارائه مي دهد ، موقعيتهاي موجودراتأييد ويا مورد انتقاد قرارميدهد.
چهارم آن كه چون ايدئولوژي با منافع در ارتباط است بنابراين باحالاتي روان نيزكه اغلب فراگير است مرتبط مي گردد.اين حالات رواني دو گروهند :1ـ حالاتي اضطراب آميز ونگران كننده كه معمولاً در اثر تغييرات احتمالي و درنتيجه ناامني ناشي از تغييرات بوجود ميآيند واين حالات معمولاً منجر به ايدئولوژي محافظه كارانه يا ارتجاعي ميشوند.
2ـ حالات رواني مي توانند بصورت تهاجمي و خشن ظاهر شوند كه اين حالات برخلاف موردقبل باعث بوجود آمدن ايدئولوژي اصلاح طلب يا انقلابي ميشود .
پنجم آنكه ايدئولوژي با ارائه كنشي جمعي از يك طرف باعث بوجود آوردن امنيت درحالات اضطرابي و از طرف ديگر باعث فرو نشاندن خشم و احساسات در حالات تهاجمي مي گردد. بنابراين ايدئولوژي بوجود آورنده پديده اي جمعي به نام ما است و معمولاً ارزشهايي كه ايدئولوژي به آنها استوار ميگردد، در ما متبلور و متجلي است . ارزشها در نظام آرماني قرار داشته و به مسائل عيني و حوادث مربوط نمي شود ودر مورد قضاوتهاي ارزشي بايد گفت قضاوتهاي ارزشي به كيفيت اشياء با قيمتي كه بدان نسبت ميدهد ، مي پردازد .
بسياري از جامعه شناسان ايدئولوژي را عامل مؤثر در دگرگوني هاي اجتماعي ميشناسند شناخت نقش ايدئولوژي درتحولات اجتماعي از سه جهت قابل توجه است :1ـ اگر ايدئو لوژي عاملي تعيين كننده شناخته شود به ماديگراياني كه علل تحولات را در عواملي غير ذهني مانند اقتصاد ، تكنولوژي و... جستجو مي كنند مي توان پاسخ مناسب داد.
2ـ از طريق ايدئولوژي پذيرفته شده ميتوان علل رفتار و خط مشي تحولات آينده را بهتر شناخت
3ـ جامعه شناسي معاصرايدئولوژي را در كنار ساير عوامل در سازندگي اجتماعي مؤثر ميداند.
بنابراين با انتخاب ارزشهاو ايدئولوژيهاي خاصي است كه فرهنگهاي خاصي نيز در جهان بوجود آمده و ميايد و در تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي اثرات خود را نمايان ميسازد.
منبع: مهندس فرهنگی
/خ
به گفته گونارميردال ، اعتقادات مظهر انديشه اي است كه بيان مي كند واقعيت در حقيقت امر چگونه است. در حالي كه ارزشگذاريها مظهر انديشه هايي است كه بيان مي كند واقعيت چگونه بايد باشد اما اين دو ( اعتقادات و ارزشگذاري ها ) به نحوي عجين شده اند كه جدايي آنها غير ممكن است. در اينجا با تعريف ارزش و مشخصات آن و مقايسه آن با ايدئولوژي و خصوصيات آن نقش ارزش و ايدئولوژي درتحولات اجتماعي و ايجاد هنجارهاي اجتماعي بررسي مي گردد.
ارزش به شيوه اي از بودن يا عمل كه يك شخص با يك جامعه به عنوان آرمان مي شناسد و افراد يا رفتارهايي را كه بدان نسبت داده ميشوند مطلوب و مشخص مي سازد ، اطلاق ميگردد . ارزشها در نظامي آرماني قرار داشته و به مسائل عيني وحوادث مربوط نمي شود و در مورد قضاوتهاي ارزشي بايد گفت كه قضاوتهاي ارزشي به كيفيت اشياء با قيمتي كه بدان نسبت مي دهند مي پردازد . هرگاه بگوييم كه حوادث خوشايندي صورت مي گيرد چون سبب پيشرفت مذهب يا لا مذهبي مي شود به قضاوت ارزشي دست زدهايم، تمايز ديگري كه بين ارزش و قضاوت ارزشي ميتوان تصوير اين است كه يك قضاوت ارزشي راجع به افراد يا رفتارهايي است كه در پرتو بعضي ارزشهاصورت مي گيرد ، بنابراين قضاوت ارزشي قضاوتي است كه از ارزشها الهام ميگيرد، حال كه ارزشها الهام بخش قضاوتها مي باشند ، اين الهام بخشي از ويژگيهاي ارزشهاست كه سبب ساخت مدلهاي اجتماعي است .
ويژگي ديگر ارزشها نسبيت آنهاست. از ديدگاه جامعه شناسي ارزشهاي وافعي مربوط به يك جامعه خاص بوده و بعنوان آرمان در جامعه مطرح هستند و ممكن است همان ارزشها در يك جامعه ديگر يا زماني ديگر مورد قبول نباشد .
ويژگي ديگر ارزش كه داراي اهميت بسياري در جامعه شناسي است،اين است كه بطور كلي گرايش به يك ارزش ،ناشي از حركات منطقي و عقلايي نمي باشد . بلكه ممكن است مخلوطي از استدلال و احساسات باسد ، اگر چه به وسيله عاطفه هدايت نميشود .
يكي ديگر از ويژگيهاي خاص ارزشها ،خصوصيات سلسله مراتبي آن است و درهنگام تغييرات وضعيت جامعه ارزشهاي متحول كم كم تبديل به ارزشهاي مسلط ميشو ند .
براي تعريف ايدئولوژي خصوصياتي را بايد در نظر گرفت : اول آنكه ايدئولوژي عبارت است از سيستمي از ايده ها و قضاوتهاي روشن وصريح و عموماً سازمان يافته و با الهام شديد از ارزشها، كه جهت يابي معين و مشخصي را براي كنش اجتماعي پيشنهادمي كند.
دوم آنكه اين سيستم ايده ها و قضاوتها به كساني كه در وضعيت و موفقيت معيني زندگي مي كنند ،امكان مي دهد كه موقعيت خود را بهتر تعريف كرده و بهتر معني و مفهوم آن را درك كنند .
سوم آنكه ايدئولوژي برحسب منافعي كه براي افراد دربر داردو ارائه مي دهد ، موقعيتهاي موجودراتأييد ويا مورد انتقاد قرارميدهد.
چهارم آن كه چون ايدئولوژي با منافع در ارتباط است بنابراين باحالاتي روان نيزكه اغلب فراگير است مرتبط مي گردد.اين حالات رواني دو گروهند :1ـ حالاتي اضطراب آميز ونگران كننده كه معمولاً در اثر تغييرات احتمالي و درنتيجه ناامني ناشي از تغييرات بوجود ميآيند واين حالات معمولاً منجر به ايدئولوژي محافظه كارانه يا ارتجاعي ميشوند.
2ـ حالات رواني مي توانند بصورت تهاجمي و خشن ظاهر شوند كه اين حالات برخلاف موردقبل باعث بوجود آمدن ايدئولوژي اصلاح طلب يا انقلابي ميشود .
پنجم آنكه ايدئولوژي با ارائه كنشي جمعي از يك طرف باعث بوجود آوردن امنيت درحالات اضطرابي و از طرف ديگر باعث فرو نشاندن خشم و احساسات در حالات تهاجمي مي گردد. بنابراين ايدئولوژي بوجود آورنده پديده اي جمعي به نام ما است و معمولاً ارزشهايي كه ايدئولوژي به آنها استوار ميگردد، در ما متبلور و متجلي است . ارزشها در نظام آرماني قرار داشته و به مسائل عيني و حوادث مربوط نمي شود ودر مورد قضاوتهاي ارزشي بايد گفت قضاوتهاي ارزشي به كيفيت اشياء با قيمتي كه بدان نسبت ميدهد ، مي پردازد .
بسياري از جامعه شناسان ايدئولوژي را عامل مؤثر در دگرگوني هاي اجتماعي ميشناسند شناخت نقش ايدئولوژي درتحولات اجتماعي از سه جهت قابل توجه است :1ـ اگر ايدئو لوژي عاملي تعيين كننده شناخته شود به ماديگراياني كه علل تحولات را در عواملي غير ذهني مانند اقتصاد ، تكنولوژي و... جستجو مي كنند مي توان پاسخ مناسب داد.
2ـ از طريق ايدئولوژي پذيرفته شده ميتوان علل رفتار و خط مشي تحولات آينده را بهتر شناخت
3ـ جامعه شناسي معاصرايدئولوژي را در كنار ساير عوامل در سازندگي اجتماعي مؤثر ميداند.
بنابراين با انتخاب ارزشهاو ايدئولوژيهاي خاصي است كه فرهنگهاي خاصي نيز در جهان بوجود آمده و ميايد و در تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي اثرات خود را نمايان ميسازد.
منبع: مهندس فرهنگی
/خ