روايات مربوط به نام بردن از حضرت مهدي عليه السلام به نام خاص (قسمت اول)

در آموزه‌هاي اعتقادی شيعه، «مهدويّت»، از پر رمز و رازترين معارف اعتقادي است. از ولادت پنهان حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) گرفته، تا پنهان زيستي او؛ از چگونگي زندگي آن حضرت گرفته تاعمر طولاني اش؛ از چگونگي غيبت ايشان گرفته تا ظهور، قيام و حكومت جهاني بر كرة زمين و... اينها، اسراري است كه بر عموم مردم، پوشيده مانده و برخي جزو اسرار الهي تلقي شده است.
يکشنبه، 11 فروردين 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روايات مربوط به نام بردن از حضرت مهدي عليه السلام به نام خاص (قسمت اول)
روايات مربوط به نام بردن از حضرت مهدي عليه السلام به نام خاص (قسمت اول)
روايات مربوط به نام بردن از حضرت مهدي عليه السلام به نام خاص (قسمت اول)

نويسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت1-ص201 تا ص204

در آموزه‌هاي اعتقادی شيعه، «مهدويّت»، از پر رمز و رازترين معارف اعتقادي است. از ولادت پنهان حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) گرفته، تا پنهان زيستي او؛ از چگونگي زندگي آن حضرت گرفته تاعمر طولاني اش؛ از چگونگي غيبت ايشان گرفته تا ظهور، قيام و حكومت جهاني بر كرة زمين و... اينها، اسراري است كه بر عموم مردم، پوشيده مانده و برخي جزو اسرار الهي تلقي شده است.
يكي از اين موارد، نام بردن آن حضرت به نام مخصوص (م ح م د) است. اين بحث همواره مورد توجه دانشمندان و بزرگان شيعه بوده و در روايات فراواني از معصومين(عليهم السلام) مورد اشاره قرار گرفته است.
وجود روايات متعارض در اين موضوع، باعث شده نظرات مختلفي ارائه گردد. گروهي با استناد به رواياتي كه ناظر به تحريم مي‏باشند، بردن نام خاص آن حضرت را، ممنوع و حرام دانسته‏اند. عده‏اي جواز را مقيد به زمان غير از تقيه و ترس دانسته و برخي نيز با استناد به رواياتي كه در آنها نام آن حضرت به صراحت ذكر شده، قائل به جواز شده اند.
بنابر اين مي¬توان مستند روايي ديدگاه¬هاي فوق را چنين بيان کرد:

1. رواياتي که حرمت را مربوط به هر زمان و هر مكان دانسته است؛
2. رواياتي كه حرمت را تا زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) دانسته است؛
3. رواياتي كه نام بردن را تنها در شرايط تقيه و ترس بر آن حضرت، جايز نمي داند؛
4. رواياتي كه بدون هيچ قيدي، نام بردن را جايز مي‌داند و ائمه(عليهم السلام) و يارانشان نيز در آنها تصريح به نام آن حضرت كرده¬اند.
انواع روايات درباره نام بردن حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نام خاص (م¬ح¬م¬ د)
يک. روايات عدم جواز به صورت مطلق
روايات دسته اول را مي‌‏توان به گروه¬هايي چند تقسيم كرد:
1ـ1. نام بردن حضرت با نام مخصوص برابر با كفر است:
محمدبن يعقوب كليني در كافي با ذكر سند از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است: «صاحِبُ هَذاالاَمْرِلايسَمّيهِ بِاسْمِهِ اِلاَّكافِرٌ»؛1 «صاحب¬اين امر كسي¬است كه جزكافر، نام او را به¬اسم خودش نبرد».
اين حديث را شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمة2 و مسعودي در اثبات الوصية3 نقل كرده‏اند و اگر در منابع بعدي نيز ذكر شده، عمدتاً از اين منابع است.
اين روايت صريح در حرمت است؛ اگر چه عده‏اي آن را حمل بر مبالغه كرده‏اند. برخي از شارحان كافي، دربارة اين حديث گفته اند: شايد مراد از كافر در اين روايت، كسي باشد كه اوامر الهي را ترك و نواهي او را انجام مي‌دهد؛ نه كسي كه منكر پروردگار و يا مشرك به او است. شايد اين مختص به زمان تقيه باشد؛ چرا كه رواياتِ فراواني، به نام آن حضرت تصريح كرده است.4
برخي ديگر از شارحان، همچنان بر استفادة حرمت، از اين گونه روايات پافشاري کرده¬اند.5
1ـ2. نام بردن ايشان جايز نيست؛ همان گونه كه ولادت ايشان، مخفي است:
صدوق(ره) در كمال الدين و تمام النعمه از امام كاظم(عليه السلام) نقل كرده است: «...ذَلِكَ اِبْنُ سَيدَةِ الاِماءِ الذي تخفي عَلَي النَّاسِ وِلادَتُهُ، وَلا يحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيتُهُ...»؛6 «او فرزند سرور كنيزان است؛ كسي كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست...».
در اين دسته از روايات به دو چيز اشاره شده است: يكي مخفي بودن ولادت و ديگري حرمت نام بردن حضرت با نام خاص. اگرچه ولادت آن حضرت بر عموم مردم پوشيده بود؛ ولي عده ای از اين امر آگاه بودند. بنابراين مي‌توان احتمال داد، اين عدمِ جواز، براي همه مردم نيست. از طرفی مرجع ضمير در «وَلايحِلُّ لَهُمْ» به «الناس» برمي¬گردد؛ يعني، بر كساني كه ولادت آن حضرت بر آنها پوشيده است؛ از اين رو نام بردن، براي ايشان نيز جايز نيست. با وجود اين احتمالات، نمي¬توان گفت كه اين روايت صريح در حرمت مطلق است.
1ـ3. نام بردن آن حضرت جايز نيست؛ همان گونه كه جسم ايشان ديدني نيست:
داود بن قاسم جعفري گويد: از امام هادي(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدي اِبْني الحَسَنُ فَكَيفَ لَكُمْ بِالخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ؟ فَقُلْتُ: وَلِمَ جَعَلَني اللَّهُ فِداكَ؟ فَقالَ: لاَنَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلا يحلُّ لَكُمْ ذِكْرَهُ بِاسْمِهِ قُلتُ فَكَيفَ نَذْكُرُهُ؟ قالَ: قُولُوا: الحُجَةُ مِنْ آلِ مُحَمدٍ(صلي الله عليه و آله وسلم)»؛7 «جانشين پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشين پس از جانشين من چگونه خواهيد بود؟ گفتم: فداي شما شوم! براي چه؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمي بينيد و بردن نام او به اسمش بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را ياد كنم؟ فرمود: بگوييد: حجّت از آل محمد(صلي الله عليه و آله وسلم)».
امام صادق(عليه السلام) در جواب كسي كه پرسيد «مهدي از فرزندان كيست»؛ فرمود: «اَلْخامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعَ يغيبُ عَنكُمْ شَخْصُهُ، وَلا يحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيتُهُ»؛8 «پنجمين امام از فرزندان امام هفتم كه شخص او از ديدگان شما نهان شود و نام بردنش روا نباشد».
در اين دسته از روايات نيز به جهت وجود ضماير مخاطب در «يغيبُ عَنْكُمْ» و «لا يحِلّ لَكُمْ»، ممكن است گفته شود، حرمت تنها متوجه مخاطبان آن حضرت بود و اين به دليل فشارهايي است كه از طرف ظالمان بر شيعيان به جهت نام بردن حضرت وارد مي‏کردند.9
همچنين «يغيب عنكم» به ملاقات¬هاي قطعي تخصيص خورده و اين غيبت همگاني نيست؛ بر اين اساس عدم جواز نام بردن نيز تخصيص خورده است. به علاوه رواياتي نيز وجود دارد كه مي‏گويد حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را در دوران غيبت مي‏بينند.
بنابراين از اين دسته روايات، به خاطر وجود احتمالات، نمي توان قطع به حرمت را براي همگان استفاده كرد.
1ـ4. نام برندة آن حضرت بين مردم ملعون است:
با اين مضمون توقيعي از امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صادر شده است كه مي¬فرمايد: «مَنْ سَماني في مَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ فَعَلَيهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛10 «لعنت خدا بر كسي كه مرا در ميان جمعي از مردم نام برد».
در اين روايت نيز احتمالاتي وجود دارد: مقصود روايت، دوران غيبت صغرا است؛ يعني، زماني كه آن حضرت در ميان جمعي حضور مي‏يافتند و اگر كسي نام او را افشا مي‏كرد، موجب فاش شدن اسرار مي‏شد و خطري متوجه آن حضرت مي‏گرديد؛ وگرنه صرف نام بردن ـ بدون اشاره به وجود ظاهري ايشان ـ مايه ضرر و زياني نخواهد شد. احتمال ديگر اينكه مقصود از «في مجمع من الناس» مخالفان و اهل سنّت باشد.

پي نوشت ها:

1. شيخ كليني، كافي، ج1، ص333، ح4.

2 . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص648، ح1.
3 . اثبات الوصية، ص280.
4 . ر.ك: مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج6، ص224.
5 . ر.ك: محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج ‍4، صص 18ـ 16.
6 . كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص368، ح6.
7 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص381، ح5؛ كتاب الغيبة، ص202، ح169؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص278؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص262؛ شيخ كليني، كافي، ج1، ص328، ح13.
8 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص411، ح12.
9 . ر. ك: مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج 6، ص224.
10 . همان، ج2، ص483، ح3.


 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط