ویرایش و پژوهشِ دکتر وانگ ای دان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1379ش، 292 ص.
کارل یان، خواجه رشیدالدّین فضل الله همدانی، مؤلف جامع التّواریخ، را نخستین تاریخ نویس جهانی دانسته است (1). به راستی جامع التّواریخ، تاریخ جهان و در روزگاری که پدید آمده و قرنها پیش و پس از آن عدیم النظیر (2) بوده است. این کتاب بی گمان یگانه منبع مفصّل اسطورهها و افسانهها و تاریخ مغولان پیش از ظهور آنان در صحنهی جهان و جهان گشایی آنان و نخستین منبع مکتوب افسانهی اُغوزخان و ترکان و نخستین روایت رویدادهای روزگار ایلخانان ایران تا غازان و، در عین حال، دربرگیرندهی فشردهی تاریخ جهان از آغاز آفرینش و تاریخ اسلام و خاندانهای حکومتگر ایران، و مهمتر از آن، تاریخ اقوام و ملتهای هندی، چینی، یهودی و اغوز و فرنگ و پاپان است. بخش تاریخ ملل جامع التّواریخ از روایتهای شفاهی و نوشته شدهی خود آن ملّتها و اقوام و با همکاری کسانی از میان خود آنان ترجمه و تألیف شده است. تصحیح انتقادی این تاریخ جهانی در روزگار ما (که هنوز بخش بزرگی از آن انتشار و یا به شایستگی انتشار نیافته است)، پژوهندگان و محقّقانی از جای جای جهان میطلبد. در این میان، تدارک تصحیح انتقادی تاریخ چین جامع التّواریخ، به جهت ناآشنایی یا کم آشنایی با زبان و فرهنگ چینی، امتناع یا صعوبت دستیابی به منابع لازم برای آن و ویژگیهای زبان و خطّ چینی دشوارتر مینمود. امّا اینک این بخش جامع التّواریخ از دیگر بخشهای تاریخ اقوام بخت یاری بیشتر یافته و به همّت بانویی فرهیخته از سرزمین چین، که با فرهنگ و ادب و زبان ما آشنایی کافی دارد و زبان فارسی امروزی را درست و شیوا مینویسد، تصحیح و با نتایج تحقیقات وی منتشر شده است.وانگ ای دان، یا به شیوهی ما، ای دانگ وانگ برای تصحیح انتقادی تاریخ چین از دو نسخهی دست نویس جامع التّواریخ، ( نسخهی شمارهی 39 کاخ گلستان، مورّخ 1074 هـ؛ نسخهی شمارهی 7628 add. کتاب خانهی موزهی بریتانیا، مورّخ 837 هـ ) و نیز از دست نویس کهن ترجمهی عربی آن، که نوشتهی سال 714 هـ است، و نیز از مجمع التّواریخ السّلطانیّة حافظ ابرو تألیف عصر شاهرخ تیموری- که در حقیقت رونوشتی است از جامع التّواریخ و به شمارهی 1653 در کتاب خانه توپقاپوسرای استانبول نگهداری میشود- سود جسته و، با سعهی صدر کافی، نسخهی کاخ گلستان را، به رغم تأخّر کتابت آن، به دلیل درستی متن، اساس قرار داده و، در تصحیح، گزینشی عمل کرده و گاه واژهها و نامهایی را از نسخ دیگر به متن درآورده و ضبط نادرست اساس را به حاشیه انتقال داده و، در عین حال، بسیاری از نامهای جایها و کسان را از منابع چینی برگرفته و ثبت کرده است.
خواجه رشیدالدّین مدّعی است که تاریخ چین را، به یاری دو تن حکیم چینی به نامهای لبباحی و مکسون، از یک متن چینی تألیف سه تن ( حکیم معتبر ) چینی که حکیم چینی دیگری آن را تصحیح کرده، فراهم آورده است. متأسّفانه، ویراستار به تعیین هویت دو تن حکیم راوی و همکار خواجه و شناسایی کتاب مورد اشارهی وی توفیق نیافته، امّا از یک متن تاریخی هم عصر چینی به نام Fo- Tsu- Li- Tai Tung- Tsai سود جسته که راهبی بودایی به نام نیان چانگ Nian CHANG، سی و چهار سال پس از جامع التّواریخ، آن را تألیف کرده است. وی هم چنین به ترجمهی آلمانی هربرت فرانکه و کارل یان از تاریخ چین جامع التّواریخ دسترسی داشته است.
مصحّح، پس از چهار صفحه پیش گفتار، خواجه رشیدالّدین و آثار او را، در 57 صفحه، معرفی کرده و کوششهای او را در زمینهی چین شناسی برشمرده، سپس جامع التّواریخ و نیز بخش تاریخ چین آن را بررسی کرده است. آن گاه، به شناساندن نسخههای مورد استفاده و بیان روش ویرایش خویش پرداخته و، به دنبال آن، عکس 19 صفحه از نسخ را ارائه کرده است. متن کتاب در 76 صفحه است و، در پانوشت، گذشته از نسخه بدلها و یادداشتهای کوتاه، ضبط چینی نام جایها و کسان و آوانویسی نزدیک 400 نشانهی (character) چینی را به شیوهی پین یین pin- yin با تلفّظ معاصر به دست داده است. آنگاه، تعلیقات مفصّل و بسیار سودمند ویراستار 83 صفحه را دربرگرفته و به دنبال آن، کتاب نامه و فهرستها در 45 صفحه آمده است.
وانگ، با اشارتی کوتاه، از سر ضبط و تلفّظ نامهای چینی گذشته و تنها یادآور شده است که « گزینش ضبط نامهای چینی در متن بر اساس تلفّظ چینی قدیم است » (3). البتّه منظور از گزینش خواجه رشیدالدّین و همکاران اوست، در حالی که میان تلفّظی از نامها که در جامع التّواریخ آمده و تلفّظ معاصر لهجهی ماندارین ( شمالی، پکنی ) با آوانویسی به شیوهی پین- یین که وی در حاشیه به دست داده است، تفاوتهای بسیار و آشکار وجود دارد.
اشاره میکنم که برای زبان چینی دست کم سه دوره شناسایی شده است: چینی باستان (archaic)، چینی قدیم (ancient)، و چینی معاصر. چینی معاصر نیز دارای چند لهجه است، از جمله لهجهی Guan- Hua یا ماندارین، شمالی و یا پکنی که اینک زبان دولتی و زبان اکثر مردم چین است و لهجهی Yu-e یا کانتونی ( با حدود 40 میلیون نفر گوینده ) و لهجهی مین Min ( با حدود 30 میلیون نفر گوینده ) (4).
ضبط نامها در جامع التّواریخ با تلفّظ چینی باستان نمیتواند باشد؛ زیرا چینی باستان تا 500 سال پیش از میلاد رواج داشته (5) و با زمان تألیف جامع التّواریخ فاصلهی بسیار دارد. در عین حال، ضبط آن نامها با تلفّظ چینی قدیم نیست؛ زیرا در زبان چینی قدیم هجاها اغلب بلندتر و دیگرگونه تر از ضبط جامع است. به عنوان مثال، هجای دی (di)، به معنای حاکم و فرمانروا، که در نام شودی ( ص 92 و جز آن ) آمده، در چینی قدیم Tiei (6) و هجای شانگ در نام شانگ ون ( ص 85 ) در چینی قدیمِ ( ziang 7 ) و هجای جو در نام یان جوگون ( ص 121 ) در چینی قدیم ( d"iäu 8 ) و هجای جو در نام جودانگ ( ص 121 ) در چینی قدیم ( T"śäu 9 ) و هجای شی در نام ارشی خوخوی ( ص 122 ) در چینی قدیم (šiai 10 ) و کم تر شاهدی میتوان یافت که ضبط جامع التّواریخ با ضبط چینی قدیم یکسان بوده باشد. تنها در ضبط مصوّت ژ ( = j در پین یین؛ ch در شیوهی وید جایلز )، که در جامع التّواریخ همواره گ و گاه ک ضبط شده با تلفّظ چینی باستان سازگاری وجود دارد زیرا صامت- j آغازینِ چینیِ معاصر در چینی باستان گاه- g بوده است (11)، مانندگی، در مقابل ji، در نام اولون گی، شتی گی، خه لووگی، لن تُن گی و سومین گی ( ص 94 )؛ و گی، در مقابل ji، در نام گی جیو ( ص 101 )؛ و کین، در مقابل jing، در نام لاوکین ( ص 87 ) و کم، در مقابل jin، در نام شوخوکم تن شی ( ص 101 )؛ و گیا، در مقابل jia، در نام تای گیا ( ص 108 )؛ و کانگ، در برابر jian، در نام کانگ وانگ ( ص 111 ) و همین نشانهی چینی، در نام گنفندی ( ص 134 )، گن و در نام گان فندی ( ص 136 ) گان ضبط شده است. هم چنین، گینگ، در مقابل jing، در نام گینگ وانگ ( ص 111 )؛ و گینگ، در برابر jing ( با نشانهی چینی دیگر )، در نام گینگ وانگ ( ص 111 )؛ و گیا، در مقابل jia، در نام یووگیا بیلاوی ( ص 114 )؛ و گون، در برابر jun، در نام تای شانگ لاوگون ( ص 118 )؛ و کی، در برابر ji، در نام خوالجی اباکی ( ص 147 ). این صامت تنها در برابر یک نشانهی چینیِ معادل jin، س ضبط شده است: در نامهای سن فن گون ( ص 118 )، سن تانشو ( ص 121 ) و سن فودی ( ص 131 ).
به نظر بنده، این صامت در همهی مواردی که در متن با صامت ک ضبط شده است، با توجّه به شیوهی کتابت روزگار گذشته در یکسان نویسی ک و گ یا ج و چ، باید با گ ضبط میشد ( به جای کم، گم؛ به جای کانگ، گانگ؛ به جای کی، گی ).
- ن (n-) پایانی در هجاهای چینی معاصر ماندارین ( ضبط ویراستار ) گاه، در جامع التّواریخ، - م (m-) ضبط شده است؛ مانند لِم، در برابر Lin، در نام لم سن ( ص 109 )؛ و لَم در برابر Lan در نام لم بینی ( ص 115 ) و نم، در برابر nan، در نام نم گینگ ( ص 108 ) و کم، در برابر qin، در نام کمزون ( ص 151 )؛ سام، در برابر san، در نام سامشی ( ص 122 ) که با چینی قدیم سازگار است. زیرا، در بیشتر موارد، n- پایانی چینی لهجهی ماندارین ( شمالی ) معاصر در چینی قدیم ( m- 12 ) بوده است؛ اما، در لهجهی کنونیِ کانتونی نیز چنین است (13). بنابراین، نمیتوان وجود این هماهنگی بین ضبط جامع و چینی قدیم را دلیل بر آن گرفت که ضبط نامها در جامع به چینی قدیم است. از همهی قراین یاد شده و قراین بسیار دیگر برمیآید که، به احتمال زیاد، یا آن متن چینی که خواجه رشیدالدّین و همکاران و از آن بهره جستهاند به لهجهی دیگر چینی جز چینیِ لهجهی ماندارین بوده است و یا آن دو تن راوی خود لهجهی دیگری داشتهاند. البته، باز به احتمال زیاد، این لهجهی به کارگرفته شده کانتونی نبوده است؛ زیرا ضبطهای جامع التّواریخ، در بسیاری از موارد، با تلفّظ آن لهجه نیز سازگاری ندارد. این تنها از خانم وانگ برمیآید که آن لهجه را شناسایی کند و اگر آن لهجه شناسایی میشد به اصطلاح هر چه بیشتر و بهتر نامهای چینی متن کمک بسیار میکرد.
مصحّح، برای آوانویسی نامهای چینی از آوانویسی پین یین، که در سال 1958 در جمهوری خلق چین وضع شده (14)، بهره گرفته است. بیشتر محقّقان غربی، به ویژه انگلیسی زبان، از قرن نوزدهم، برای آوانویسیِ زبان چینی شیوهی وِید را به کار میبرند، که سرتامس فرانسیس وید ( sir Thomas Francis WADE 1818-1895 )، نظامی و سیاستمدار انگلیسی و سفیر انگلستان در پکن طی سالهای 1871-1883 و سپس، از سال 1888، استاد زبان چینی در دانشگاه کیمبریج، وضع کرده است و جایلز GilEs، با اصطلاحی اندک، آن را در فرهنگ چینی- انگلیسی خویش به کار برده و از این رو به شیوهی وید- جایلز معروف شده است (15). هرچند کسانی مانند استاد کارل گرن (16) (pro. B. KARLGREN) (17) (O. B. ANdERSON) و دانشگاه ییل (18) (Yale) شیوهی ویژهی دیگری را ابداع کردهاند، اما کماکان وید- جایلز در آثار علمی جایگاه خویش را دارد و همان گونه که مصحّح اشاره کرده است، یان و فرانکه، در ترجمهی آلمانی همین متن (19)، و کلیوز (sir. F. CLEAVES) در مقدّمه و حواشی ترجمهی انگلیسی تاریخ سری مغول از آن استفاده کردهاند (20). به نظر بنده، آوانویسی وید- جایلز در کارهای پژوهشی دقیقتر و کاراتر است. به عنوان مثال، یکی از صامتهای چینی در آوانویسی پین- یین همواره r ضبط میشود، ولی تلفّظ واقعی آن r نیست و، به گفتهی مک نوتن (w. Mc NAUGHTON) تلفّظ توأم r و ž (ژ) است (21) و در تاریخ چین جامع التّواریخ سه بار ژ ( در نامهای ژن خوانگشی، ص 94؛ وای ژن، ص 108؛ خواژن، ص 116 ) و یک بار ج ( در نام مویه فوجین، ص 114 ) آمده است. و آوانویسی این صامت به شیوهی وِید- جایلز با ضبط جامع همانند است. از این رو، به کاربردن شیوهی وید- جایلز برای ضبط نامهای چینی متن تاریخ چین جامع التّواریخ مرجّح مینماید.
نکتهای چند در باب مقدّمه و متن و حاشیه
ص 7 یلواج.نام کارگزار نامی ایرانی تبار و مسلمان چینگیز خان در چین یلواچ است نه یلواج (22)؛ هرچند یلواچ واژهای ایرانی دخیل در ترکی و- واچ، در آن، همان وس (-ws) خوارزمی (23) و واف (ßwa)- واچ (wač) سغدی (24) به معنای « گفتن » و با باژ و باف و واژه آواز فارسی هم ریشه است، امّا دیگربار از ترکی به فارسی درآمده و در زبان ترکی همواره با یلواچ (yalawač) ضبط شده است و آن به معنای سفیر و پیامبر است. وی همان کسی است که، به دلیل ضبط مبهم نامش در منابع چینی (Ye- Liv- Tch"ou- Tsai)، گروهی از پژوهندگان غربی او را چینی پنداشته و در باب او افسانهها گفتهاند (25) و ما از مقدمهی خانم وانگ درمی یابیم که مغولان چینیان را به چیزی نمیشمردند و آنان را رعایای درجهی سه میدانستند و به کار مهم نمیگماردند.
ص 9 هلاکو.
ضبط درست این نام هُلاگو- هولاگو (hülägü) (26) ست.
ص 23 کریاس (kiriyas) (27).
این کلمه، در زبان مغولی، به معنای « جای فرود آمدن از اسب »، « جای زین » و « جای برگرفتن زین از اسب » و، در اصطلاح، به معنای « محل نگهداری زنی افزار » است و شاید بتوان آن را به « آستانه » و « دالان بیرونی خانه » و « خرگاه » نیز تعبیر کرد. اما، هرگز معنای دربار ( اردو ) نداشته است.
نیز مدرسهی سیّار اولجایتو (Öljeitü) به ظاهر مدرسهی علوم دینی بوده است (28). تعبیر و تصوّر این که در آن کارمندان دولت تربیت میشدهاند و به تأثیر از مدرسههای درباری تایشوی چین تأسیس یافته بوده است نادرست است.
ص 25 واژهی ترکی تانکسوق، که ضبط درست آن تنگسوغ و تانگسوغ (tangsuΓ) است، مفهوم ارمغان را دربر ندارد. تنها به معنای شگفت، نادر، نفیس و نایاب است (29).
ص 80 چاوقوت.
در تاریخ سری مغول، چاوقود (ca"uqud) (30) و در جامع التّواریخ، جاؤقوت ضبط شده است (31).
ص 81 خولجی اباکه.
با آنکه آوانویسی چینی این نام با چ (ch) آغازین بوده، معلوم نیست چرا، در این جا و در متن، مکرّر با خ ضبط شده است. هم چنین، با توجّه به این که صامت j ( ج. ژ ) چینی در بیشتر موارد متن گ است، در این جا ک آمده است. ضبط درست این نام میتواند: جولجی اباگه/ اباگی باشد.
این نام، در تاریخ سری مغول، جورچه (32) ضبط شده است.
ص 83 مونککا.
در تاریخ سری مغول و دیگر منابع مغولی، مونگکه، مونگکا (Möngkä) (33) ضبط شده و آن مغولی شدهی واژهی ترکی بنگو/ منگو (Mängü/ Bängü) (34) به معنای «جاویدان» است.
ص 92 اوکتای.
در تاریخ سری مغول و دیگر منابع مغول، این نام اوگدی (gödäi (36)-ögädäi (35ö) ضبط شده است، باید در این جا اوگتای ضبط میشد.
ص 103 کهورکی.
در زبان مغولی، کهورگه/ کهورگِی است به معنای « طبل و دهل » (37).
ص 116 « ظلمی نکردهام تا این حادثه نتیجهی آن باشد همانا فعل بد میکند و خود را از شراب و عشرت ... بازداشت ».
یکی از نسخههای مصحح به جای « میکند »، « میکنم » داشته و درست همان است چون خود فعلِ بد کرده بود و خود را از آن بازداشت.
کنکاج.
در زبان ترکی به صورت کینگاچ ( kingäč~) (38) آمده است.
ص 124 « چندان که نیّت کند عمر باشد ».
در یکی از نسخهها « عمر یابد » آمده است و این درستتر مینماید.
ص 129 کوج.
این واژهی ترکی در ترکی آذربایجانی گوج (güc)، در ترکی استانبولی گوچ (güč) و، در دیگر زبانهای ترکی، کوچ (küč) (39) است و، چون واژگان ترکی جامع التواریخ بیشتر برگرفته از ترکی شریقی و اویغوری است، باید کوچ ضبط میشد. در تعلیقات ( ص 220 ) آن همانند متن آمده و « خدمت شایسته نمودن »، « کاربزرگ و باارزش برای کسی انجام دادن » معنی شده است. این ترکیب در لغت نامههای فارسی نیامده است.
کوچ، در زبان ترکی، به معنای « زور » است و، در اصطلاح، معنای « کوشش و تلاش و خدمت » یافته است.
فرهنگ نفیسی آن را ذیل کوچ به معنای « یاوری و خدمتگاری » و کوچ دادن را به معنای « نوکری کردن و خدمت نمودن » آورده است و، برهان قاطع و فرهنگ معین نیز، ذیل گوج، به معنای « زور و قوت » و، در فرهنگ معین، در مدخل گوج دادن، به معنای « زور دادن، مدد دادن، قوت دادن » آمده است.
ص 132 اسیری ببرد.
این عبارت در آغاز صفحه مکرّر و زاید است.
ص 146 سِبّاع.
این کلمه جمع سَبُع و درست آن سِباع (40) ( بدون تشدید ) است.
ص 154 تکین.
درست آن در زبان ترکی تگین (Tägin (41) ) است.
ص 154 اَنکو.
با توجه به این که این واژه به یقین، با نام قوم اُنگوت مربوط است و در جامع التواریخ هم گاه به صورت اونگو (42) آمده، ضبط درست آن اُنگوست.
ص 163 ( ذیل واژهی نوین آمده که شکل جدیدتر آن نویان است. )
این استنباط درست نیست؛ زیرا آن واژه در تاریخ سری (43) و منابع دیگر مغولی و اغلب در جامع التواریخ (44) نویان (Noyan) ضبط شده است و نوین و نویین ضبطهای جدیدتری از نویان است.
ص 165
در دورهی ساسانی کسی که عهدهدار آن سمت ( چاشنی گیری ) بود به نوشتهی کریستن سن پدشخوارگر نامیده میشد.
گر در این ترکیب به معنای کوه است و پدشخوارگر، در عصر ساسانیان، نام منطقهای در شمال غربی ایران زمین بوده است و در ترجمهی شادروانان رشید یاسمی (45) و استاد مجبتی مینوی (46) از کتاب کریستن سن تنها پدشخوار آمده، آن هم در هر دو با علامت سؤال. پدشخوار به این معنی در فرهنگهای پهلوی نیامده است. نیز، اگر یکی از باورچیان عصر صفوی کتابی در آشپزی تألیف کرده است، نمیتوان این مطلب را تعمیم داد و نوشت: « بعضی از باورچیان اشخاص فرزانه و نویسنده هم بودهاند ».
ص 167 احتمال دارد [ یام ] از زبان چینی به زبان مغولی رفته باشد.
بی هیچ شبههای اصلِ واژه چینی است ( zham/ جام و در چینی میانه Tyam ) و از زبان چینی به زبان ترکی و مغولی یا، به احتمال زیاد، به زبان مغولی و از مغولی به ترکی راه یافته است و در مغولی جام (cam) به معنای « راه، جاده، گذرگاه » و ترکی شدهی آن یام به معنای « چاپارخانه » و « اسب چاپارخانه » است (47).
ص 168 ملت هان.
هان، که در متن ( ص 139 ) و در یادداشتها ( ص 224 ) خن ضبط شده، نه ملّت بلکه نام خاندان حکومت گری است در سالهای 206 ق م- 220 م در چین (48).
ص 171 زبان فارسی زبان رسمی در دیوان و دربار قراختاییان بود.
بی گمان زبان رسمی قراختاییان، که مردمی مغول تبار و چینی شده بودند، فارسی نبوده است. نه از نوشتهی نظامی عروضی چنین برمی آید و نه اگر برآید میتوان بر آن اعتماد کرد. هرچند روزگاری بخشی از جهان اسلام و قلمرو فرهنگی زبان فارسی تحت فرمان آنان بود و امکان دارد که، مانند قوم اویغور، دبیران پارسی نویس نیز داشتهاند.
در همان جا، نام مؤسس خاندان قراختاییان کرمان بُراق آمده که نادرست است و درست آن بَراق است. در زبان ترکی، براق paraq/ Baraq به معنای « سگ پشمالو » (49) ست.
ص 172 اینکه، به نوشتهی مؤلفِ سِمط العُلی، براق حاجب، بنیانگذار خاندان قراختایی کرمان، نوادهی یلوداشی، گورخان بزرگ بنیان گذار قراختاییان یا لیائوی غربی، بوده است، اعتبار چندانی ندارد؛ زیرا همهی کسانی که به قدرت میرسیدند و حکومت مییافتند برای خویش نسب نامه میساختند و خود را به خاندان حکومتگر کهنتری میبستند.
ص 173 جورجه.
همان طور که اشاره شد، این نام در تاریخ سری مغول به صورت جمع جورچد (cürčäd) ضبط شده است و zhuercheti که درست آن zhuerchetai (cürčatäi~ cürčädäi) است نام کسی است منسوب به قوم جورچه یا جورچن (-ta، tai-، tä-، täi- و da-، dai-، dä-، däi- در زبان مغولی نشانهی نسبت است).
ص 175 در زبان ترکی و مغولی التان و شکل دیگر آن آلتون به معنی زر و طلاست.
آلتون (altum) واژهای ترکی است به معنای « زر » و آلتان، مغولی شدهی این واژهی ترکی است (50).
به عقیدهی دورفر، آنچه مسلم به نظر میرسد چنگگیز نامِ تابو و ممنوع تموجین ... بوده است.
این نظر به کلی مردود است؛ زیرا مغولان نامهای تابو ( ممنوع ) را بر زبان نمیآوردند و در جامع التواریخ میخوانیم وقتی که قاشین، پسر اوگدی و نوهی چنگگیز خان، درگذشت این نام تابو ( قوریق/ ممنوع ) شد و سرزمین قاشین را، که نام این پسر از آن گرفته شده بود، از آن پس، تنگقوت نامیدند (51).
دربارهی نام چنگگیز خان چند نظر دیگر هست، از جمله کلاوسون آن را مغولی شدهی تنگیز به معنای « دریا » میداند (52). اما، هرچند ت یِ آغازینِ واژگان ترکی دخیل در مغولی، در این زبان، به چ تبدیل شده است، تنگیز به همین صورت از ترکی به مغولی درآمده و تی آغازین آن به چ تبدیل نشده است. مترجم تاریخ سری مغول به انگلیسی آن را دیگرشدهی تنگری (53) میداند که آن هم توجیه معقولی ندارد و نظر خواجه رشیدالدین، که آن را به معنای « محکم و استوار » میداند، هم چنان محکم و استوار است.
ص 186 تمغا واژهی مغولی به معنای مهر است.
تمغا واژهای ترکی است (54) نه مغولی. هرچند این واژه با معنای « مالیات » به زبان مغولی درآمده، اما تنها در یک دورهی تاریخی کاربرد بسیار اندک داشته است.
ص 196 یاسق از ریشهی مغولی Jasagh به معنی رسم و قانون و کشورداری است.
یاسق/ یاساق/ یاسا ریشهی ترکی دارد نه مغولی و در ترکی از مادهی یاسا (- yasa) به معنای « ساختن، بناکردن، منظّم کردن و ردیف کردن » است (55). یاسا، به صورت جاسا (-casa)، از ترکی به مغولی درآمده و از آن جاساق/ یاساق در زبان مغولی ساخته شده است و اغلب به معنای « سیاست » به مفهوم کهن آن است.
ص 197 قلاج: ارش، باع، ذراع فاصله از سر انگشت میانی تا آرنج ...
قلاچ (درستتر قولاچ= qulač) و نه قلاج واژهی کهن ترکی و واجد مقیاس طول ( نزدیک دو متر ) و فاصلهی میان انگشتان دو دست گشوده است و، برخلاف ظاهر مناسب از نظر لغوی و ریشه شناسی و به رغم تصوّر کاشغری، صاحب دیوان لغات ترک، با واژهی قول ( = qol ) ترکی به معنای « بازو » ربط ندارد (56).
ص 198 یِنگ اوقولجا ... به معنی کلاه سرتخت و بدون نُک ... مرکب از دو کلمهی مغولی یا ترکی ینگ= نو، جدید+ اقولجا= امتیاز، جایزه و خلعت شاهانه ...
واژهی ترکی- مغولی اصلاً وجود ندارد، تنها واژههای ترکی بسیاری در زبان مغولی و واژههای مغولی اندکی در زبان ترکی داخل شده است.
آن واژهای که در زبان ترکی، نه مغولی، به معنای « نو » است ینگی (yangi) (57) است نه ینگ (yeng) و این واژه به زبان مغولی داخل نشده است.
ینگ:
بخش نخست این ترکیب، یَنگ (yang) است نه یِنگ (yeng) و در زبان ترکی، نه مغولی، به معنای « نوع و گونه و سبک » است (58) نه « نو و جدید» و دخیل از زبان چینی است. و در زبان چینی yang ( درستتر در لهجهی چینی ماندارین iang و در لهجهی کانتونی iöng و در چینی قدیم I"ang به معنای « نوع و گونه و سبک و مدل » (59) است.
اقولجا، بخش دوم این ترکیب، واژهای مغولی است به معنای « مارپیچ، حلزونی » (60) و با واژهی اوگلگا (ägülgö)ی مغولی ربط اشتقاقی ندارد.
بنابراین، ینگ اقولجا ( کلاه ) از نوع یا سبک حلزونی و مارپیچی است نه سرتخت و ...
ص 206 شاکمونی برخان.
بُرخان/ بورخان (Burxan)، بورقان (Burqan)، پُرخان (porxan)~ بورگان (Burgan) و پورقان (purqan)، در زبانهای گوناگون ترکی، و بورخان/ پورخان/ بورقان/ پورغان/ بُؤرهان (Bourhan) بورکان (Burckan)، در لهجههای مغولی، به معنای « بودا، عالی جناب بودا، حضرت بودا » ست.
به نظر کلاوسون (61) و دورفر (62)، بُرخان مرکب است از بورو خان. بخش نخست آن، بور، دخیل از زبان چینی است. هجا- واژهی چینی امروزین ماندارین فو (Fó/ Fu)، که در لهجهی کانتونی فت (fat) تلفّظ میشود و در چینی قدیم بوَت (B"iut) و در چینی باستان (B"iwt) (63) و در چینی لهجهی شمال غربی سدههای میانه (7-8 م) کمابیش بور (-bur) تلفّظ میشد، یک نشانه در خطّ چینی به معنای « ظاهری » است که چینیان آن را برای آوانویسی هجای نخست نام بودا به کار بردهاند. این نشانه جز در لهجهی شمال غربی، که کلاوسون بدان اشاره کرده است، به احتمالی، در لهجههای دیگر نیز بور/ فور/ پور تلفّظ میشده است، زیرا پول (pul) (64) به همان معنای « بودا » در زابن کرهای نیز وجود دارد که میتوان آن را دخیل در چینی یا دخیل از چینی تلقّی کرد. « خان، قان »، بخش دوم بورخان، واژهی ترکی شناخته شده به معنای « شاه، پادشاه » و ترجمهی راجه (Räja)ی سنسکریت به همان معنی و « بورخان » نیز ترجمهی بوداراجه (Bodharäja) (65)ی سنسکریت است. این تعبیر و ریشه شناسیِ بورخان از چند دههی پیش مطرح و تثبیت شده است؛ امّا خانم وانگ تعبیر نو و ناسختهای از بورخان دارد و آن را دیگر شدهی اصطلاح مسیحیِ فارتلبط ( paraklëtos یونانی paracletus لاتینی )، مرکب از پارا para « فرا، سو، طرف »+ kalein « خواندن، دعوت کردن » به معنی « فراخواندن و دعوت کردن » میداند که از راه فرهنگ مانوی به زبان ترکی راه یافته است.
در این که پیشوند –para در زبانهای هندو آریایی و یونانی و لاتینی برابر بر، فرای ایرانی و فارسی باشد جای تردید است. Para بیشتر به معنای دور و طرف (66) است.
بنده ترکیب معادل فراخوان و فراخواندن را در متنها و فرهنگهای فارسی میانه و پارتی ( از جمله متنهای مانوی در این زبانها ) که در دسترس دارم نیافتم.
فارقلیط و ترجمهی آن در نوشتههای سغدی بودایی وجود نداشته است (67) و در زبان سغدی ترجمهی آن به صورت « خماروافی » (xumar wäßë) آمده که خمار آن هم ریشهی واژهی اوستایی (vohu- mar θra) به معنی « همدردی و تسکین » است و تنها در یک متن مانوی به کار رفته است (68). این گونه ترجمه نمودار آن است که مانویان نه به ریشهی ترکیب پراکلت (« وکیل، نجات دهنده » ) بلکه به معنای هم زمان آن در آیین مسیح، یعنی « تسلّی دهنده و تسلّی بخش »، توجه داشتهاند.
دانسته نیست که فرا، برا، بر ( بخش نخست اسم ) چرا باید در زبان ترکی یا مغولی بور شده باشد.
فارقلیط، در زبور مانوی، به تکرار آمده و زبور مانوی تنها به زبان قبطی بازمانده است. ظاهراً قبطیان عصر مانی آیین ترسایی داشتهاند و مانویان هر قومی را به زبان و فرهنگ و آیین خود آنان مخاطب میساختند. در آن زمان، آیین مسیحی در میان ترکان پیشینهای نداشت و آنان، کمابیش هم زمان، با آیین مانی و مسیح و بودا آشنایی یافتند (69). ترکان پیشتر با آن دین و اصطلاحهای آن آشنایی نداشتند. بنابراین، نظر مصحّح دربارهی بورخان نادرست است.
ص 211 به احتمال زیاد مَعقِلی وام واژهای معرّب باید باشد که اصل آن ناشناخته نیست. در قاموس دُزی هم به آن اشاره نشده است.
ظاهراً مقصود ایشان « ناشناخته است » بوده است؛ اما، بی گمان، واژهی معقلی ( منسوب به مَعقِل= ملجأ، پناه گاه، دِز از مادهی عربیِ عقل ) واژهی اصیل و شناخته شدهی عربی است و، به روایت ابن منظور، دو تن از صحابهی رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) لقب معقل داشتهاند: یکی معقل بن یسار که جویی در بصره و گونهای رطب به وی منسوب بوده و معقلی خوانده میشده است؛ دیگری معقل بن سنان. از این رو، نمیتوان آن را وام واژه یا معرّب انگاشت، اما معقلی ( از همان ماده ) (70) به معنای نامِ نوعی خط در عربی وجود نداشته است و گمان میرود ایرانیان آن را بدین معنی از همان واژه ساخته و به کار برده باشند و در زبان عربی پیشینه ندارد و شاید حتی کاربرد نداشته است؛ زیرا در فرهنگهای معاصر عربی نیز نیامده است.
ص 212 طُوُی.
گمان میرود ضمّه روی واو اشتباه چاپی باشد و درست آن توی/ طوی (Toy) است.
ص 213 تماجامیشی.
بُنِ این واژه در زبان مغولی تمچه (Tämäčä) (71) است و باید با چ ضبط میشد.
ص 221 هونها مردمی صحرانشینِ اسب سوار، ترک نژاد بودند.
هیچ مدرکی دال بر آن که همهی ترکی گویان و ترکی زبانان از یک نژاد بوده باشند وجود ندارد که هیچ، در منابع، با چهرهها و منظر گوناگون ( زردگون، سپیدگون و حتی سرخ گون و سرخ موی ) وصف شدهاند.
دربارهی زبان هونها ( یا Hsiung-nu چینی ) نیز اتفاق نظری وجود ندارد. محققان زبان آنان را مغولی، هندواروپایی، تبتی و حتی جدا از همهی این زبانها دانستهاند و تنها کلاوسون (72) کوشیده است که آنان را ترک زبان قلمداد کند.
ص 235 اتکو/ انکو.
مصحّح آن را، در متن ( ص 152 )، اَنکو ضبط کرده، ولی در صفحهی 235، به نقل از جامع التواریخ، اونگو آمده است. خانم وانگ، در آغاز، احتمال داده است که آن نام دیوار چین بوده باشد که در زبان چینی چانگ چِنگ (chang cheng) خوانده میشود. وی نظر دورفر را که « اصل واژه در مغولی ناشناخته است و ممکن است مؤلف یعنی خواجه رشیدالدین آن را به غلط با سدّ یا دیوار چین مربوط دانسته باشد » آورده و رد کرده و نظر مؤلف جامع التواریخ را استوار داشته و نوشته است: « تنها اِشکال در ضبط انکو/ اتکوست که در نسخهها به اختلاف آمده است ». بدین گونه منشأ و اصل واژه برای وی نیز ناشناخته مانده است.
اما، به گمان بنده، اونگو ( نه انگو یا اتگو ) از زبان چینی، به واسطهی هم کاران مغول مؤلف جامع التواریخ، به صورت شفاهی ( زیرا این واژه در زبان مغولی ضبط و کاربردی نداشته است )، به این کتاب راه یافته است، و در زبان چینی واژهی، یونگ/ اونگ ( در لهجهی ماندارین و کانتونی iung و در چینی قدیم iwong ) به معنای دیوار (73) است. مصوت پایانیِ او (u/o) در زبان مغولی افزوده شده است. افزودن مصوت در پایان واژگان مختوم به صامت بیگانهی دخیل در مغولی در این زبان معمول بوده است، مانند برکه (bärkä)= برک ترکی و اَبا (aba)= av ترکی و غوشی (Γoši)= قوش ترکی و قوچا (quča)= قوچ ترکی و ایاغا (ayaΓa)= ایاغ ترکی.
دربارهی کتاب نامه نیز اشاره به چند نکته ضرور مینماید:
ص 210 مصحح نام تألیف کلاوسون (G. Clauson) را به جای
An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth century Turkish An Etnological آورده است که در کتاب نامه از آن نشانی نیست و گویا این کتاب به نظر وی نرسیده است. به منبع واسطه نیز اشاره نکرده است.
ص 243 نام ظهیرالدین بابُر و کتاب او بابُرنامه ( بای دوم در هر دو مورد مضموم ) قید شده است ولی نام این شاهزادهی تیموری بابَر ( با بای دوم مفتوح ) است و گویا بابر ترکی شدهی ببر فارسی است و در زبان ترکی پیشینه ندارد.
در همان جا چاپ متن آن را به تصحیح ایجی مانو در توکیو 23 جلد یاد کرده است. هرچند بنده این چاپ را ندیده است، اما این تعداد جلد سخت عجیب مینماید، متن عکسی آن، با خطِّ نستعلیقِ به نسبت درشت، 382 صفحه، هر صفحه 14 سطر، بیشتر نیست.
ص 254 مهذّب الاسماءِ محمود سجزی، به مسامحه، چاپِ 1346 انتشارات علمی و فرهنگی معرفی شده است اما بنگاه ترجمه و نشر کتاب فقط در دههی 60 و پس از انقلاب اسلامی به مؤسسهی انتشارات علمی و فرهنگی تغییر نام یافته و این مؤسسه به این نام در سال 1346 وجود نداشته است.
ص 256 نام کتاب سمط العلی لحضرة العلیا به صورت سمط العلی الحضرة العلیا، چاپ شده است.
ص 262 فرهنگ فارسی- ترکی (Farsca- Türkčesözlük) تألیف ابراهیم اولغون و جمشید درخشان شامل 3 جلد ذکر شده، در حالی که آن کتاب در یک جلد به قطع جیبی است.
پینوشتها:
1. KARL YAN, cihan Tarihçisi olarak Residdüddian, Islami Tetkikler Enstitüsü öergisi, c3, cüz 3-4. Istanbul 1966.
2. محمد قزوینی، مقدمهی جهانگشای جوینی، ج1، صفحهی د.
3. رشیدالدین فضل الله، تاریخ چین از جامع التواریخ، همین نشر، ص 54.
4. Meydan- larousse, c3, s 263, Istanbul 1980; Bernhard Karlgren, Analytic Dictionary of chinese and sino- Japanese, Taipei 1975.
5. KARLGEN, ibid, p. 4.
6. ibid, p. 284.
7. ibid, p. 251.
8. ibid, p. 281.
9. ibid, p. 333.
10. ibid, p. 261.
11. ibid, pp. 103, 107, 108.
12. ibid, pp. 45, 63, 103, 105.
13. ibid, pp. 45, 63, 103.
14. Meydan- Larousse, ibid.
15. webster"s Biorgaphical Dic., springfield 1980, p. 1531.
16. KARLGREN, ibid; Easy Lessons in chinese writing stockholm 1958.
17. olov Bertil ANDERSON, The Radicals of the chinese script, Lund (sweden) 1979.
18. william MCNAUGHTON, Reading and writing chinese, Tokyo 1982, p. 21.
19. تاریخ چین، همین نشر، ص 56.
20. The secret History of the Mongols, translated and edited by Francis WoodCLEAVES, London 1982.
21. MCANUGHTON, ibid, p. 22.
22. sir G. CLAUSON, An Etymological of prethirteenth century Turkish, oxford 1972, p. 921.
23. W. B. HENNINC, A Fragment of A khwarezmian Dictionary, London 1971.
24. بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی- فارسی- انگلیسی، فرهنگان، تهران 1374، ص 395-396.
25. Michael PRWDIN, The Mongol Empire, London 1967, pp. 140-162.
ب. ولادیمیر تسف، چنگیز خان، ترجمهی شیرین بیانی، تهران 1363، ص 135.
26. J. A. BOYLE, The successors of Genghis kham, NewYork and London 1971, p. 100.
27. G. DOERFER, TüRkishe und Mongolische Elemente in Neupresischen, Band 1, wiesbaden 1963, s 464.
28. ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشانی، تاریخ الوجایتو، تصحیح مهین همبلی، تهران 1348، ص 108.
29. CLAUSON, ibid, p. 525.
30. Mongqol. un niuca Tobca"an (Histoire secrète des Mongols) par Louis Liqeti, Baudapest 1971, p. 258.
31. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التّواریخ، تصحیح محمّد روشن و مصطفی موسوی، ج1، ص 338.
32. Mongqol- un Niuca, p. 248.
33. ibid, p. 208.
34. CLAUSON, ibid, p. 350.
35. Nicholas poppE, The Mogolian Monumets in Hpags- pa sc, wiesbaden 1995, p. 30.
36. Mongqul- un ninca, ibid, p. 257.
37. F. LESSINQ, Mongolian- English Dictionary, Bloomington 1982, p. 480.
38. CLauson, ibid, p. 734.
39. ibid, p. 693.
40. ابن منظور، لسان العرب، نقد و علقه علی شیری، ج6، بیروت 1988.
41. CLAUSON, ibid, p. 483.
42. رشیدالدین فضل الله، همان، ج1، ص 40.
43. Mongqol-Niuča, p. 16.
44. رشیدالدین فضل الله، همان، ج1، ص 198.
45. کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمهی رشید یاسمی، تهران، 1370، ص 417.
46. کریستن سن، وضع ملّت و دولت و دربار در دورهی شاهنشاهی ساسانیان، ترجمهی مجتبی مینوی، تهران 1374، ص 132.
47. Doerfer, ibid, Band 4, Wiesbaden 1975, s 110.
48. prof. w. Eberhard, Čin Tarihi, Ankara 1987, s 85.
49. CLAUSON, IBID, P. 36.
50. Ibid, p. 131.
51. رشیدالدین فضل الله، همان، ج1، ص 625.
52. G. CLAUSON, Turkish and Mongolian studies, London 1962, p. 224.
53. The History and the Life of chinggis khan (The secret History of Mongols), translated and annotated by urgunge ONoN, Leiden 1990.
54. CLAUSON, An Etym. Dic., p. 504.
55. ibid, p. 974.
56. ibid, p. 618.
57. ibid, p. 943.
58. ibid, p. 940.
59. KARLGEN, Analytic. Dic., p. 88.
60. LESSING, ibid, p. 864.
61. CLAUSON, ibid, p. 360.
62. DOERFER, ibid, Band 2, Wiesbaden 1965, p. 282.
63. KARLGERN, ibid, p. 48.
64. DOERFER, Ibid.
65. sir M. M. williAMS, A Sanskrit- English Dictionary, oxford 1979, p. 733.
66. R. L. TURNER, A comparative Dictionary of Indo- Aryan Language, oxford 1973, p. 439.
67. D. N. MACKENZIE, The Buddhist sogdian Texts of the British Library, Leiden 1976.
68. بدرالزّمان قریب، همان، ص 436.
69. E. EsiN, Islamiyetten Önecki Türk Tarihi, Istanbul 1978, s 127-134.
70. ابن منظور، همان، ذیل «عقل».
71. LESSINq, Ibid, p. 799.
72. CLAUSON, Turkish and Mongolian studies, p. 9.
73. KARLGREN, Ibid, p. 102.
نامهی فرهنگستان، سال پنجم، شهریور 1380، شماره 2 ( پیاپی 18 ).