ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
منبع:قصّه كربلا
معرفی یاران شهید امام حسین علیه السلا م و شهادت اصحاب امام (علیه السلام)
عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید(1) را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند(2)، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیهالسلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیهالسلام به شهادت برسند.(3)عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیهالسلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیهالسلام به شهادت برسند.
پس امام علیهالسلام به یارانش فرمود: این تیرها فرستادگان این جماعت است! بپا خیزید و بشتابید به سوى مرگى كه از آن چارهاى نیست، خداى شما را بیامرزد.
پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پیكار كردند تا آن كه گروه دیگرى از یاران امام شهید شدند.(4)
نامهاى شهداى حمله اول
ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذكر كرده است كه نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مىگوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیهالسلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بودهاند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر كدام آنها، در اینجا نامهاى آنان را از كتاب «ابصار العین» سماوى ذكر مىكنیم، كه بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشدهاند و موارد اختلاف ذیلا مذكور گردیده است:1 - ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود كه در خانه ماریه(6) اجتماع مىكردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمد و به امام علیهالسلام پیوست.(7)
2 - امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از تابعین و ساكن كوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیهالسلام به كربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه(8) به خدمت امام حسین آمد.(9)
3 - بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیهالسلام آمد.(10)
4 - جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیهالسلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.(11)
5 - حباب بن عامر: او در كوفه سكونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت كرده و در بین راه به امام علیهالسلام ملحق گردید.(12)
6 - جبلة بن على: از شجاعان كوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیهالسلام آمد.(13)
7 - جنادة بن كعب: از مكه مصاحب امام بود و او و خانوادهاش به همراه امام به كربلا آمدند.(14)
8 - جندب بن حجیر كندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به كربلا آمد. اهل سیر گفتهاند كه او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفتهاند كه در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است كه با پدرش شهید شده باشد.(15)
9 - جوین بن مالك: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیهالسلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان كوفه كشیده و شب هنگام(16) به سوى اردوى امام كوچ كرد.(17)
10 - حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده بود! و چون آنها كلام امام حسین علیهالسلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.(18)
11 - حارث بن نبهان: پدر او نبهان - بنده حمزة بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیهالسلام بود و یا امام حسین علیهالسلام به كربلا آمد و شهید شد.(19)
12 - حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان كسى است كه پاسخ نامه امام علیهالسلام را از بصره به خدمت امام در كربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذكر كردهاند.(20)
13 - حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام هستند و حلاس در كوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به كربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیهالسلام پیوست.(21)
14 - زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهلبیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مىرفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه كه معاویه عمرو را تعقیب مىكرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مىكرد، و در سال شصت هجرى چون مناسك حج را بجاى آورد، با امام علیهالسلام ملاقات كرد و همراه امام به كربلا آمد.(22)
15 - زهیر بن سلیم: انگاه كه سپاه كوفه تصمیم به جنگ با امام علیهالسلام گرفتند، او از جمله كسانى بود كه شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست(23) و همانند مشتاقان جنگید تا این كه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این كه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.(24)
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.
16 - سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سكونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مىرفت، و هنگامى كه یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مكه به خدمت امام علیهالسلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به كربلا آمدند.(25)
17 - سالم بن عمرو: او اهل كوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه كه هنوز كار امام علیهالسلام با سپاه كوفه به جنگ نیانجامیده بود، به كربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.(26)
18 - سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».(27)
19 - شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود كه با سیف و مالك فرزندان سریع به اردوى امام علیهالسلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله كسانى بودكه در حمله اول شهید شدند.(28)
20 - عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیهالسلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیهالسلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.
آنها به امام علیهالسلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفتهاند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.(29)
21 - عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمده و به امام علیهالسلام ملحق گردید.(30)
22 - عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مىرفت، نام او و پدرش در جنگها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشكر عمر بن سعد به كربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیهالسلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.(31)
23 - عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مكه آمد و به خدمت امام علیهالسلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به كربلا آمده است.(32)
24 - عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مكه به امام علیهالسلام ملحق شدند.(33)
25 - عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام است، هنگامى كه على علیهالسلام در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم كه مىفرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مىدارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مىدارد»؛ على علیهالسلام او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه همراه امام حسین علیهالسلام بوده و به كربلا آمده است.(34)
26 - عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیهالسلام رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.(35)
27 - عمر بن ضبیعه(36): او سوارى پیشتاز بود كه با عمربن سعد به كربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیهالسلام پیوست.(37) این حجر در «اصابه» گفته است كه عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگها و مردى شجاع بوده است و افتخار درك رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.(38)
28 - عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگهاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه كرد و شهید گردید. عمار از مكه در خدمت امام حسین علیهالسلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(39)
29 - عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیهالسلام در جنگها بود، و هنگامى كه براى جنگ جمل همراه حضرت مىرفتند از آن حضرت سؤال كرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى كرد؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مىكنم و اگر خوددارى كردند با آنها جنگ خواهمكرد، عمار گفت: آن كس كه مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در كربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و در حمله او شیهد شد.(40)
30 - قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان كوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیهالسلام پیوست.(41)
31 - قاسط بن زهیر(42): او از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از جمله یاران امام حسن علیهالسلام بود و در كوفه ماند و در جنگها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیهالسلام به كربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.(43)
چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مىخواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.
در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.
32 - كردوس بن زهیر: از اصحاب على علیهالسلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و كربلا پیوست.(44)
32 - كنانة بن عتیق(45): او از پهلوانان كوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در كربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذكر كردهاند.(46)
34 - مسلم بن كثیر: از تابعین كوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در یكى از جنگها یك پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مىگفتند. هنگامى كه امام حسین علیهالسلام به كربلا وارد شد، از كوفه به سوى آن حضرت حركت كرد و در كنار او به شهادت رسید.(47)
35 - مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به كربلا آمده خدمت امام علیهالسلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.(48)
36 - مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگهاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیهالسلام به كربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.(49)
37 - نصر بن ابى نیزر(50): پدر او از فرزندان ملوك عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیهالسلام در خدمت امام حسین علیهالسلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مكه آمد و از آنجا به كربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى كردند، و در حمله اول به شهادت رسید.(51)
38 - نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل كوفه و از اصحاب على علیهالسلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در كنار او به شهادت رسید.(52)
39 - نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مىرفتند، و در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مىرفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در كوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیهالسلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(53)
40 - زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذكر كرده است(54) ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.
نزول نصر
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است كه فرمود: از پدرم شنیدم كه مىفرمود: چون اصحاب امام علیهالسلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمانها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)استغاثه
در این هنگام امام علیهالسلام فریاد بر آورد كه:"امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!
آیا فریادرسى هست كه ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست كه از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!"(56)
نامهاى سایر شهدا
پس از این كه گروهى از یاران امام علیهالسلام كه نامشان را قبلا یادآور شدیم در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداكارى به دیگر اصحاب و همچنین اهلبیت آن حضرت از بنىهاشم رسید كه هر كدام به میدان رزم شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزهها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف حق آرمیدند كه به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهلبیت آن حضرت را ذكر خواهیم كرد:1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىروند!
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.
پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید.
و چون عمر بن سعد به سوى امام علیهالسلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیهالسلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینهاى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مىخواهى به جانب آنان رو.
پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمىشناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.
پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مىرزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حملهور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمهاى كه مىجنگید قرار دادند، امام علیهالسلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزادهاى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزادهاى.
عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مىخواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:
ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)
پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.
عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مىگفت: هرگز تو را رها نمىكنم تا در كنارت كشته شوم.
عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.
امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.
عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مىكردند و با نیزه به آنها حمله مىبردند.
عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مىرزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مىخواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.
در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.(60)
2 و 3- سیف بن الحارث، مالك بن عبدالله(61): این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى كه امام حسین علیهالسلام را در آن حال مشاهده كردند، گریه كنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند.
امام علیهالسلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مىگریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.
گفتند: خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمىگرییم بلكه گریه مىكنیم براى این كه شما را در محاصره این گروه مىبینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از جانمان از تو حمایت كنیم!
امام علیهالسلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى كه به متقین مىدهد، عطا نماید.
این دو برادر ایستاده بودند و حنظلة بن اسعد مردم كوفه را موعظه مىنمود و مبارزه كرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه كوفه حركت كرده و روى به امام حسین علیهالسلام نموده گفتند: السلام علیك یابن رسول الله! امام علیهالسلام فرمود: رحمت و سلام و بركات خدا بر شما باد.
پس در حالى كه هماهنگ مبارزه مىكردند و یكى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)
4 - عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛
5 - سعد مولاى عمرو(64)؛
6 - جابر بن حارث(65)؛
7 - مجمع بن عبدالله(66): این چهار بزرگوار با هم بر اهل كوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه كوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا كردند، امام حسین علیهالسلام برادرش عباس علیهالسلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى كه آنها كاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این كه مجروح بودند، مبارزه كردند تا در كنار هم به شهادت رسیدند.(67)
در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله كردند، و چون به امام نزدیك شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزهها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را كشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)
8 - بریر بن خضیر: و چون جنگ شدت پیدا كرد، مردى از سپاه كوفه به نام یزید بن معقل به میدان آمد و بریر را ندا كرد كه: كار خدا را درباره خود چگونه مىبینى؟!
بریر گفت: به خدا سوگند كه او در حق من نیكى كرد و كار تو را در مسیر شر قرار داد.
یزید بن معقل گفت: دروغ مىگویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مىدهم كه تو از گمراهانى!
بریر گفت: آیا مىخواهى با تو مباهله كنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن كه را بر باطل است به قتل برساند؟
او پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر بریر وارد كرد كه زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او كرد و كلاه او را شكافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى كه شمشیر بریر در سر او فرو رفته و بریر آن را تكان مىداد كه از سر او بیرون آورد، مرد دیگرى از سپاه كوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله كرد و ساعتى با یكدیگر مبارزه كردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن مرد فریاد زد: كجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!
از امام باقر علیهالسلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مىبرد و به خاك مىسپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مىرسید.
كعب بن جابر به یارى او شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است كه در مسجد كوفه مىنشست و ما را قرآن مىآموخت، او توجهى نكرد و با نیزه به بریر حمله كرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.
چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود احساس كرد، خود را به روى رضى بن منقذ افكند و روى او را به دندان گرفت و قسمتى از بینى او را بركند، كعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از روى رضى بن منقذ كنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(69)
عفیف(70) مىگوید: گویا من رضى بن منقذ را مىنگرم كه از جاى بر مىخاست، و در حالى كه غبار از جامهاش پاك مىكرد به كعب بن جابر مىگفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من كردى كه هرگز آن را فراموش نخواهم كرد.
یوسف بن یزید مىگوید كه: از عفیف پرسیدم كه تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟
عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.
كعب بن جابر - قاتل بریر - چون از كربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى كردى و بزرگ قرأ قرآن - بریر - را كشتى و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند كه هرگز با تو كلمهاى سخن نخواهیم گفت.(71)
عبیدالله پسر عموى كعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را كشتى؟!
به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى كرد؟!
نوشتهاند كه: كعب از كرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد كه در آن حزن و اندوه خود را به خاطر ارتكاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)
9 - عمرو بن قرظة بن كعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و در جنگهاى امام على علیهالسلام شركت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است كه مشهورترین آنها عمرو و على است كه عمرو در ایام مهادنه در كربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مىفرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به كربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى كه این رجز مىخواند:
قد علمت كتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نكس شارىدون حسین مهجتى و دارى.(75)
پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیهالسلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع كند.(76)
ابن نما مىگوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمىگذاشت كه به امام حسین علیهالسلام اصابت كند، و پس از جراحتهاى زیادى كه برداشته بود به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا كردم؟!
آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد.
عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارتآمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم كرد؛ سلام خدا بر او باد.
اما برادرش على كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش كشته شد، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و ندا كرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى!
امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى.
گفت: خدا مرا بكشد! اگر تو را نكشم، و یا به دست تو كشته نشوم! و به طرف امام حمله كرد.
نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معركه بیرونش بردند و زخمهایش را مدوا كردند تا بهبودى یافت.(77)
وقتى كه خبر كشته شدن زهیر بن قین در ركاب امام علیهالسلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را كفن كن، غلام زهیر وقتى كه بدن مطهر امام حسین علیهالسلام را عریان در قتلگاه مشاهده كرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را كفن كنم ولى حسین علیهالسلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند كه چنین نكنم. پس امام را در پارچهاى كه همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچهاى پاره كفن نمود.
10 و 11- سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث(78): این دو برادر با عمر بن سعد به كربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیهالسلام ندا مىكرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و كودكان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مىكردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه كوفه و دشمنان امام حسین علیهالسلام كشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند.(79)
برخى نوشتهاند كه: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند.(80)
12 - نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگهاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیهالسلام شمشیر مىزد، و چون امام حسین علیهالسلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.
چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله كردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مىخواند و مىگفت:
ان تنكرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.(81)
مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!
نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله كرد و مزاحم خواست برگردد كه ضربه نافع به او مهلت نداد و كشته شد.
عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا مىدانید با چه كسانى مىجنگید؟! كسى به تنهایى به میدان اصحاب حسین نرود!
ابو مخنف مىگوید: نافع بن هلال، نامش را بر روى تیرهاى خود نوشته و آنها را مسموم نموده و پرتاب مىنمود، و از سپاه عمر بن سعد دوازده نفر را كشت و بسیارى را مجروح ساخت. هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، شمشیر خود را برهنه نمود و حمله كرد و مىگفت:
انا الهزیر الجملى انا على دین على.(82)
لشكر دشمن چاره كار را در حمله دسته جمعى به او دید و لذا اطراف او را گرفته و او را هدف تیرها و سنگهاى خود قرار دادند تا این كه بازوان او را شكسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهى از سپاه، او را نزد عمر بن سعد آوردند.
عمر بن سعد به او گفت: اى نافع! واى بر تو! چرا با خود چنین كردى؟!
نافع گفت: پروردگار من از قصد من آگاه است.
در حالى كه خونها بر محاسن او جارى بود به او گفتند: مگر نمىبینى كه با خود چه كردهاى؟!
نافع گفت: دوازده نفر از شما را كشتهام و خودم را ملامت نمىكنم، اگر بازوان من سالم بود نمىتوانستید مرا اسیر كنید.
شمر به عمر بن سعد گفت: او را بكش!
عمر بن سعد گفت: تو او را آوردى، اگر مىخواهى تو او را بكش!
شمر شمشیر از نیام كشید، و چون خواست نافع را به قتل برساند، نافع بن هلال گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو ملاقات خدا بسیار دشوار بود و خون ما بر گردن تو سنگینى مىكرد، خدا را سپاس مىگویم كه مرگ ما را در دست بدترین خلق، قرار داد! پس شمر او را به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(83)
13 - ابو الشعثأ كندى: نام او یزید بن زیاد(84) است و با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، و چون كار به مقاتله انجامید، و سخنان امام را رد كردند، به جانب حسین علیهالسلام آمد.
او كه تیرانداز ماهرى بود در برابر امام حسین علیهالسلام زانو زد و صد تیر به سوى دشمن پرتاب كرد و امام مىفرمود: خدایا! تیرهاى او را به هدف بنشان و بهشت خود را پاداش او قرار ده! و هنگامى كه تیرهاى او تمام شد، در حالى كه بپا مىخواست گفت: پنج تن از سپاه عمر بن سعد را كشتم، سپس بر سپاه دشمن حمله كرد و نوزده نفر را به قتل رساند و بعد به شهادت رسید(85) او هنگام حمله این رجز را مىخواند:
"انا یزید و ابىمهاجر اشجع من لیث نبیل خادر یارب انى للحسین ناصر ولا بن سعد تارك و هاجر.(86)و (87)
14 - مسلم بن عوسجه: او مردى شریف، عابد و زاهد بود، و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشمار مىرفت؛ شجاعت او در جنگها و فتوحات اسلامى همیشه ورد زبانها بود.(88)
عمرو بن الحجاج كه در میسره لشكر عمر بن سعد قرار گرفته بود، بر میمنه امام - كه زهیر بن قین فرماندهى آن را بر عهده داشت - حمله ور شد، و این درگیرى در ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتى به طول انجامید و در آن مسلم بن عوسجه اسدى بر روى زمین افتاد و به فیض شهادت نائل آمد.
آن بزرگوار در كوفه وكیل مسلم بن عقیل بود و مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت از مردم را بر عهده داشت.
در روز عاشورا ضمن مبارزهاى تحسینانگیز این رجز را مىخواند:
ان تسألوا عنى فانى ذو لبد من فرع قوم من ذرى بنى اسد فمن بغانى حائر عن الرشد و كافر بدین جبار صمد.(89)
حاضران در صحنه پیكار كربلا مىگویند كه چون غبار صحنه جنگ فرو نشست، مشاهده كردند كه مسلم بن عوسجه بر روى زمین افتاده است و آخرین لحظات حیاتش بود كه امام حسین علیهالسلام بر بالین او حاضر شد و فرمود: خداى تو را رحمت كند اى مسلم بن عوسجه، و این آیه را تلاوت كردند: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.)(90)
حبیب بن مظاهر نزدیك آمد و گفت: اى مسلم بن عوسجه! شهادت تو سخت بر من گران است، تو را به بهشت بشارت مىدهم.
مسلم بن عوسجه با صدایى ضعیف گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: خداى تو را هم مژده خیر دهد.
حبیب بن مظاهر به او گفت: اگر من هم در همین لحظات به تو ملحق نمىشدم دوست داشتم كه مرا وصى خود قرار دهى تا به وصایاى تو عمل كنم.
مسلم بن عوسجه گفت: تو را به این (امام حسین علیهالسلام) وصیت مىكنم كه جان خود را فداى او كنى؛ و با دست خود به امام علیهالسلام اشاره كرد.
جبیب گفت: به خداى كعبه چنین خواهم كرد.
پس مسلم بن عوسجه جان داد و در جوار رحمت حق آرمید. در این هنگام كنیز مسلم بن عوسجه فریاد بر آورد: یا سیداه! و یابن عوسجتاه!
سپاه عمرو بن حجاج فریاد برآوردند كه: مسلم بن عوسجه را كشتیم!
شبث بن ربعى به بعضى از یارانش كه در كنارش بودند گفت: مادرانتان در سوگ شما بگریند! شما خود را به دست خود كشته و موجبات سرافكندگى خود را فراهم ساختهاید، در این حال شادى مىكنید كه یلى مانند مسلم بن عوسجه را كشتهاید؟!! به خدا سوگند او را در جایگاه كریم در میان مسلمانان دیدم، او را در دشت آذربایجان مشاهده كردم كه قبل از آمدن تمامى سواران، شش نفر را كشته بود، شما بر كشتن چنین افرادى شادى مىكنید؟!
نوشتهاند كه: مسلم بن عوسجه به دست دو نفر شهید شد كه نامهاى آنها مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن ابى خشكاره بجلى است. (91)
حبیب بن مظاهر از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیهالسلام بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر مىزد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیهالسلام شتافتند.
15 - حربن یزید ریاحى: حر مردى شریف در میان قوم خود بود(92)، و عاقبت به نداى حق لبیك گفت و با شادى به استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یارى كرد. او دلیرانه مىجنگید و رجز مىخواند:
انى انا الحر و مؤوى الضیفاضرب فى اعراضكم بالسیف عن خیر من حل بلاد الخیفا ضربكم ولا آرى من حیف.(93)
حربن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیكار مىكردند(94) و چون یكى از آنها در محاصره دشمن قرار مىگرفت دیگرى او را از محاصره دشمن بیرون مىآورد و ساعتى بر این روال پیكار كردند تا اسب حربن یزید جراحاتى برداشت و او همچنان سواره پیكار مىكرد و شعر مىخواند تا این كه مردى به نام یزید بن سفیان كه با او دشمنى دیرینه داشت در اثر فتنه انگیزى حصین بن نمیر كه به او گفت: این حربن یزید است كه تو مىخواستى او را به قتل برسانى، به حربن یزید حمله كرد ولى حر به او امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند. پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مىرزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حملهور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمهاى كه مىجنگید قرار دادند، امام علیهالسلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزادهاى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزادهاى.(95)
در مرثیه حر، یكى از اصحاب امام حسین این شعر را سرود:
لنعم الحر حر بنى ریاحصبور عند مشتبك الرماح و نعم الحر اذ فادى حسینا و جاد بنفسه عند الصباح.(96)
و بعضى این اشعار را به على بن الحسین علیهالسلام نسبت دادهاند(97)، و بعضى هم گفتهاند كه خود امام حسین علیهالسلام آنها را انشأ فرمودهاند.(98)
افراشت ز مهر، بیرق یارى را
خوش برد به سر، طریق دیندراى را
شد حر و درید پرده ظلمت را
شد مست و سرود، شعر بیدارى را(99)
16- حبیب بن مظاهر(100): او از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیهالسلام بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر مىزد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیهالسلام شتافتند.(101)حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در كوفه براى امام بیعت مىگرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به كوفه آمد و اهل كوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان كردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى كه امام حسین علیهالسلام به كربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حركت كردند، روزها مخفى مىشدند و شبها طى طریق مىنمودند تا به اردوى امام علیهالسلام ملحق شدند.(102)
هنگامى كه امام حسین علیهالسلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!
حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مىكنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!
حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مىخواند و مىگفت:
انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.(103)
پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربهاى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.
حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مىگفت: من خود به تنهایى حبیب را كشتهام!
حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!
آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مىچرخید! و بعد به او برگرداند.(104)
محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.
همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.(105)
بهر حال از آنچه گذشت معلوم مىشود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.
آخرین نماز
چون وقت نماز ظهر فرا رسید، مردى از یاران آن حضرت به نام ابو ثمامه صیداوى(106) به آن حضرت عرض كرد: اى ابا عبدالله! من به فدایت شوم، این گروه به ما نزدیك شدهاند و به خدا سوگند كه پیش از تو من باید كشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات مىكنم با تو نماز خوانده باشم!امام حسین علیهالسلام سر به سوى آسمان برداشت و فرمود: نماز را تذكر دادى، خداى تو را از نمازگزاران قرار دهد.
آنگاه امام حسین علیهالسلام زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله را گفت در جلوى آن حضرت بایستند تا او نماز ظهر بگذارد، پس امام علیهالسلام با نیمى از یارانش نماز خوف بجاى آوردند.(107)
17- سعیدبن عبدالله حنفى(108): سعیدبن عبدالله در جلوى امام ایستاد و امام نمازگزارد و او در اثر تیرباران دشمن به روى زمین افتاد در حالى كه مىگفت: خدایا این گروه را لعنت كن همانند لعن قوم عاد و ثمود، و سلام مرا به پیامبرت برسان؛ همچنین گفت: پروردگارا! این زخمها را براى درك ثواب تو در راه نصرت فرزند پیامبر تو بر جان خود خریدم.
آنگاه به طرف امام التفاتى كرده گفت: آیا به عهد خود وفا كردم اى پسر رسول خدا؟!
امام علیهالسلام فرمود: آرى، تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهى داشت.
او در حالى به شهادت رسید كه سیزده تیر غیر از زخم نیزه و شمشیر بر بدنش فرو رفته بود، و چون امام علیهالسلام از نماز فارغ شد به اصحابش فرمود: اى انصار من! این بهشت است كه درهاى آن به روى شما باز شده و نهرهاى آن جارى و میوههاى آن آماده است، و این پیامبر خداست و اینان شهدایى كه در راه خدا كشته شدهاند، منتظر قدوم شمایند، و شما را به بهشت بشارت مىدهند، پس از دین خدا و دین پیامبر حمایت و از حرم پیامبر دفاع كنید.
اصحاب به امام عرض كردند: جانهاى ما فداى تو باد و خونهاى ما نگاهدارنده خون تو، به خدا سوگند كه هیچ گزندى به تو و حرم تو نمىرسد مادامى كه از ما كسى زنده باشد.(109)
محمد بن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد. همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.
18- ابو ثمامه صائدى:نام او عمرو بن عبدالله بن كعب و از تابعین بود و مردى دلاور و از شخصیتهاى شیعه بشمار مىرفت. از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگها با آن حضرت شركت مىكرد، و بعد از امیرالمؤمنین از اصحاب امام حسن مجتبى علیهالسلام گردید و در كوفه ماند، و چون معاویه مرد، به امام حسین علیهالسلام نامه نوشت و او را دعوت كرد و از جمله فرماندهان مسلم بن عقیل بود(110) كه با سپاهیان خود عبیدالله بن زیاد را در قصر دارالاماره محاصره كرد، و چون مردم از اطراف مسلم پراكنده شدند ابو ثمامه بصورت مخفیانه زندگى مىكرد و ابن زیاد شب و روز در جستجوى او بود! او با نافع بن هلال در اثناى راه به امام حسین علیه السلام ملحق گردید و در روز عاشورا پس از آن كه با امام حسین نماز گزارد به آن حضرت عرض كرد: یا ابا عبدالله! تصمیم گرفتهام كه به یاران خویش ملحق شوم، و ناخوش دارم كه زنده بمانم و تو را كشته ببینم.
امام علیهالسلام به او اذن داد و فرمود: ما هم بعد از ساعتى به شما ملحق مىشویم؛ پس او سرگرم نبردى شدید با سپاه كفر شد تا بر تن او جراحات زیادى رسید و در این احوال مردى به نام قیس بن عبدالله صائدى كه پسر عموى او بود و با ابو ثمامه سابقه دشمنى داشت، او را به قتل رساند؛ و شهادت او بعد از شهادت حربن یزید ریاحى بود.(111)
19- سلمان بن مضارب:او پسر عموى زهیر بن قین بود و همراه او به حج آمده بود، و چون زهیر در بین راه به امام حسین علیهالسلام پیوست، سلمان بن مضارب نیز به امام ملحق گردید و به كربلا آمد و در روز عاشورا بعد از اداى نماز ظهر با امام، قبل از زهیر بن قین به شهادت رسید.(112)
20- زهیر بن قین بجلى:او مردى شجاع و شریف در قبیله خود بود و در كوفه اقامت داشت و شجاعت او در جنگها مشهور بود، در ابتداى كار از طرفداران عثمان بود و پس از ملاقات با امام حسین علیهالسلام در اثر هدایت الهى از عقیده خود دست كشید و از شیعیان على و اهلبیت علیهم السلام شد و همراه امام حسین علیهالسلام به كربلا آمد.(113)
روز عاشورا بعد از گزاردن نماز با امام علیهالسلام، دست خود را روى شانه امام نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیا مهدیاالیوم تلقى جدك النبیا و حسنا و المرتضى علیا و ذاالجناحین الفتى الكمیا و اسدالله الشهید الحیا.(114)
سپس به میدان آمد و مبارزه سختى با سپاه كوفه كرد(115) تا آن كه یكصد و بیست نفر از آنان را به قتل رساند.
او از زمره اصحاب وفادارى بود كه پیشاپیش امام علیهالسلام شمشیر مىزد تا به درجه والاى شهادت نائل آمد.(116)
بشیر بن عبدالله شعبى و مهاجر بن اوس تمیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند و امام حسین علیهالسلام پس از شهادت او فرمود: اى زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدى خود گرفتار سازد.(117)
وقتى كه خبر كشته شدن زهیر بن قین در ركاب امام علیهالسلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را كفن كن، غلام زهیر وقتى كه بدن مطهر امام حسین علیهالسلام را عریان در قتلگاه مشاهده كرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را كفن كنم ولى حسین علیهالسلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند كه چنین نكنم. پس امام را در پارچهاى كه همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچهاى پاره كفن نمود.(118)
21 - حجاج بن مسروق الجعفى: او از شیعیان و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در كوفه سكونت داشت، چون امام حسین علیهالسلام به مكه عزیمت كرد، از كوفه به مكه آمد و پس از ملاقات با امام علیهالسلام در خدمت او بود و در اوقامت نماز براى حضرت اذان مىگفت، و در روز عاشورا كه آتش جنگ شعلهور گردید حجاج بن مسروق پیش آمد و از امام اجازه جنگ گرفته به میدان رفت و مدتى مبارزه كرد و به طرف امام بازگشت، و در حالى كه بدنش غرق خون بود این رجز را مىخواند:
الیوم القى جدك النبیاثم اباك ذالندى علیا ذاك الذى نعرفه الوصیا(119) و (120 )
امام علیهالسلام فرمود: من هم به شما ملحق و آنان را ملاقات خواهم كرد، سپس حجاج بن مسروق به میدان بازگشت و آنقدر مبارزه كرد تا شهید شد.(121)
22 - یزید بن مغفل جعفى: او از شعراى خوب و از شجاعان شیعه و از اصحاب على علیهالسلام در جنگ صفین بشمار مىرفت، او در مكه به همراه حجاج بن مسروق به امام حسین علیهالسلام ملحق شد و روز عاشورا نزد امام حسین علیهالسلام آمد و براى مبارزه اذن گرفت و به میدان رفت و این رجز را خواند:
انا یزید و انا ابن مغفلو فى یمینى نصل سیف مصقل اعلو به الهامات وسط القسطلعن الحسین الماجد المفضل ابن رسول الله خیر مرسل.(122 )
و آنچنان شجاعانه جنگید كه دشمن را به حیرت واداشت، و پس از آن كه گروهى را به قتل رسانید به فیض شهادت نائل آمد.(123)
23 - حنظلة بن اسعد شبامى: از بزرگان شیعه و مردى فصیح و شجاع و قارى قرآن بود، و فرزندى داشت به نام على كه در تاریخ از او یاد شده است. حنطله بعد ار ورود امام حسین علیهالسلام به كربلا به اردوى آن حضرت ملحق شد و امام او را به عنوان رسول نزد عمر بن سعد مىفرستاد، و چون روز عاشورا فرا رسید نزد امام آمد و از آن حضرت براى جهاد اذن گرفت و در جلوى امام ایستاد و شروع به سخن گفتن با لشكر كوفه كرد و گفت: اى مردم! من بر عاقبت كار شما بیمناكم همانند روز احزاب و سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، اى مردم! من از رسوائى شما در روز قیامت مىترسم، آن روزى كه هیچ نگهدارندهاى جز خدا نیست و كسى كه گمراه شد راهى به سوى هدایت ندارد. اى مردم! حسین را نكشید كه خداوند شما را به عذاب خود مبتلا سازد و كسى كه افترا مىبندد، زیان خواهد بود.
امام حسین علیهالسلام به او فرمود: هنگامى كه تو این گروه را به حق دعوت كردى و آنان نپذیرفتند و تصمیم به ریختن خون تو و یارانت گرفتند و دست خود را به خون برادران صالح تو آلوده كردند، اینها مستوجب عذاب شدند.
حنظله بن اسعد به امام علیهالسلام عرض كرد: راست گفتى، فدایت شوم، آیا اجازه مىدهى كه به ملاقات پروردگارم شتافته و به برادرانم ملحق شوم؟
آن حضرت اجازه داد و فرمود: برو به سوى چیزى كه بهتر از دنیا و آنچه در آن است، جهانى كه حدى نپذیرد و سلطنتى كه زوال نیابد.
حنظله گفت: السلام علیك یا ابا عبدالله صلى الله علیك و على اهل بیتك، ملاقات ما و شما در بهشت!
امام فرمود: آمین! آمین!
سپس به سپاه كوفه حلمه كرد و سرانجام بر او حمله كردند و او را به شهادت رساندند، رضوان الله تعالى علیه.(124)
24 - عابس بن ابى شبیب(125): او از قبیله بنى شاكر مىباشد كه طائفهاى است از همدان؛ عابس از رجال شیعه و از رؤساى آنها و مردى شجاع و خطیبى توانا و عابدى پر تلاش و متهجد بود.(126) و (127)
عابس در روز عاشورا مىگفت: امروز روزى است كه باید تلاش كنیم براى سعادت خویش با هر چه در توان داریم زیرا بعد از امروز حساب است و عمل به كار نیاید.
آنگاه نزد امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: یا ابا عبدالله! به خدا سوگند روى زمین چه در نزدیك و یا دور كسى عزیزتر و محبوبتر از تو نزد من نیست، اگر من چیزى عزیزتر از جانم و خونم داشتم كه فدایت كنم و كشته شدن را از تو دفع كنم، هر آینه تقدیم مىكردم؛ سپس گفت: «السّلام علیك یا ابا عبدالله اشهد انى على هداك و هدى ابیك»؛ «سلام بر تو اى اباعبدالله، من گواهى مىدهم كه بر راه شما و پدر شما استوارم و به راه راست هدایت مىیابم.» سپس با شمشیر به سوى دشمن آمد.
ربیع بن تمیم گوید: چون دیدم كه عابس به سوى میدان مىآمد او را شناختم و سابقه او را در جنگها مىدانستم كه او شجاعترین مردم است؛ به سپاه عمر بن سعد گفتم: این شخص شیر شیران است، این فرزند شبیب است، مبادا كسى به جنگ او رود؛ پس عابس مكرر فریاد مىزد و مبارز مىطلبید و كسى جرأت نمىكرد به میدان او رود.
عمر بن سعد گفت: حال كه چنین است او را سنگباران كنید، پس لشكر اینگونه كردند.
عابس كه چنین دید زره از تن به در كرد و كلاه خود از سر برداشت سپس بر سپاه كوفه حمله كرد.
وقت آن آمد كه من عریان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم
آزمودم مرگ من در زندگى است
چون رهم زین زندگى پایندگى است
آنچه غیر از شورش و دیوانگى است
اندرین ره روى در بیگانگى است
ربیع بن تمیم مىگوید: سوگند به خدا او را دیدم كه بیش از دویست رزمنده را تار و مار كرد، پس بر او از هر طرف حمله بردند و او را شهید كردند، و من شاهد بودم كه سر عابس بن شبیب در دست مردانى بود و منازعه مىكردند، این مىگفت من عابس را كشتهام و دیگرى مىگفت من كشتهام. عمر بن سعد گفت: مخاصمه نكنید، سوگند به خدا یك نفر نمىتواند این مرد را كشته باشد.(128)
از شور تو پر، كون و مكان شد عابس!
در سوگ تو خون، دل جهان شد عابس
تن از تو و، تو برهنهتر از تن خویش
عریانتر ازین نمىتوان شد عابس
25 - شوذب بن عبدالله: او از رجال شیعه و از معدود دلیران بنام و حافظ حدیث از امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، و مجلس حدیث داشت كه شیعیان نزد او آمده و اخذ حدیث مىكردند. با عابس بن ابى شبیب از كوفه به مكه آمد و نزد امام علیهالسلام ماند تا روز عاشورا، و چون جنگ آغاز شد به مبارزه پرداخت. عابس او را طلب كرد و از تصمیم او مبنى بر یارى امام و شهادت در راه او سؤال كرد و او عزم خود را بر شهادت ابراز نمود و همانند دلیران به مبارزه پرداخت تا به شهادت رسید.(129)
26 - جَون بن ابى مالك(130): او بنده سیاه چرده ابوذر غفارى بود كه نزد امام علیهالسلام آمد و براى مبارزه اجازه خواست. امام حسین علیهالسلام فرمود: تو از جانب ما مأذونى و براى عافیت همراه ما آمدهاى، خود را در مشقت مینداز!
گفت: من در راحتى باشم و در سختى شما را تنها بگذارم؟!! به خدا سوگند هر چند كه بوى بدن من بد، و حسب من رفیع نیست ولى امام بزرگوارى چون تو بوى مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روى مرا سفید مىكند و به بهشتم مژده مىدهد! به خدا سوگند كه از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته گردد! بعد شروع به رجز خوانى كرد:
كیف ترى الفجّار ضرب الاسود بالمشرفى القاطع المهنّد أذبُّ عنهم باللّسان و الیدارجو به الجنْ یوم المورد. (131) و شجاعانه به جنگ با دشمن پرداخت و بیست و پنچ نفر از آنان را به قتل رساند تا این كه شهید شد. امام حسین علیهالسلام بر بالین او حاضر شد و گفت: خدایا روى او را سپید و بوى او را خوش و او را با نیكان محشور كن و با محمد و آل محمد آشنا و معاشر گردان.
از امام باقر علیهالسلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مىبرد و به خاك مىسپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مىرسید.(132)
27 - عبدالرحمن الارحبى: او از تابعین و مردى شجاع و دلاور بود و به همراه قیس بن مسهر با نامههاى مردم كوفه در مكه در شب دوازدهم ماه رمضان به خدمت امام رسید، و امام علیهالسلام عبدالرحمن را همراه مسلم بن عقیل به كوفه فرستاد و او مجدداً بازگشت و از جمله یاران امام بود. در روز عاشورا چون آن حال را مشاهده نمود اذن گرفت، امام علیهالسلام او را اجازه داد، پس به میدان آمد و مبارزه كرد و رجز خواند: صبراً على الاسیاف و الاسنّْصبراً علیها لدخول الجنّْ(133) تا آن كه به شهادت رسید.(134)
28 - غلام تركى: او غلام امام علیهالسلام و از قاریان قرآن بود، اذن گرفت و به میدان آمد مبارزه مىكرد و رجز مىخواند:
البحر من طعنى و ضربى یصطلى و الجوُّ من سهمى و نبلى یمتلى اذا حسامى فى یمینى ینجلى ینشقُّ قلب الحاسد المبجل.(135) و گروهى از سپاهیان دشمن را كشت سپس به علت زخمهاى وارده بر روى زمین افتاد. امام حسین علیهالسلام آمد و گریست! و صورت بر صورتش نهاد!
غلام همین كه چشمش را باز كرد و امام علیهالسلام را بر بالین خود مشاهده كرد لبخندى زد و سپس جان داد.(136)
29 - انس بن حارث: او از اصحاب رسول خداست كه در غزوههاى بدر و حنین در خدمت آن حضرت بود و احادیثى از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده كه از جمله آنها این حدیث است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «این فرزندم حسین در زمین كربلا كشته خواهد شد. هر كس در آنجا باشد باید او را یارى كند.»(137) و (138)
او روز عاشورا از امام علیهالسلام اذن گرفت و عمامه خود را به كمر بست و با پارچهاى ابروهاى خود را به بالا برده، بست! امام علیهالسلام چون او را با این هیئت مشاهده كرد گریست و فرمود: «شكر الله لك یا شیخ»، او با همان كهنسالى هجده نفر از لشكریان كوفه را به قتل رسانده و آنگاه شهید شد، رضوان الله تعالى علیه.(139)
30 و 31 - عبدالله بن عروه، عبدالرحمن بن عروه: این دو برادر، جدشان از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده و در كربلا به امام حسین علیهالسلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد آن حضرت آمده و سلام كردند و گفتند: دوست داریم كه در برابرت مبارزه كرده و از حریم تو دفاع كنیم.
امام علیهالسلام فرمود: مرحباً بكما! آفرین باد بر شما! و این دو برادر در نزدیكى امام با دشمن مبارزه كردند تا این كه شهید شدند.(140)
و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروة بن حراق الغفاریَّین.»(141)
32 - عمرو بن جناده: عمرو بن جناده انصارى بعد از شهادت پدرش جنادة بن حارث انصارى، به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد در حالى كه یازده سال بیشتر نداشت. امام علیهالسلام به او اجازه نداد و فرمود: پدر این كودك در حمله اول شهید شده و شاید مادرش از این كار ناخشنود باشد.
آن كودك گفت: مادرم به من فرمان داده است كه به میدان روم!
وقتى امام علیهالسلام سخن او را شنید او را اذن داد(142)، پس به میدان رفت و شهید شد و سر او را از تن جدا كرده و به سوى امام حسین علیهالسلام پرتاب نمودند! مادرش آن سر را گرفت و خاك و خون از آن پاك كرد و آن را بر سر مردى از سپاه كوفه كه در نزدیكى او قرار داشت، كوبید و او را به هلاكت رساند، بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه - و به قولى شمشیرى - را برگرفت و این رجز خواند:
انا عجوزٌ سیّدى ضعیفه خاویة بالیة نحیفه اضربكم بضربة عنیفهدون بنى فاطمة الشّریفه.(143)
سپس به دشمن حمله كرد و دو نفر را كشت، سپس امام حسین علیهالسلام او را به خیمه باز گرداند.(144)
33- واضح التركى:او مردى شجاع و قارى قرآن و ترك زبان بود و با جنادة بن حارث به حضور امام حسین علیهالسلام آمده بودند، و گمان دارم همان كسى است كه اهل مقاتل ذكر كردهاند كه روز عاشورا را در مقابل سپاه كوفه ایستاد و پیاده با شمشیر مبارزه مىكرد و رجز مىخواند و چون روى زمین افتاد به امام علیهالسلام استغاثه كرد، امام بر بالین او آمد و دست بر گردن او نهاد در حالى كه او جان مىداد و او به خود مىبالید كه: چه كسى همانند من است در حالى كه پسر رسول خدا صورتش را بر صورتم گذارده است، سپس به ملكوت اعلى پیوست.(145)
34 - رافع بن عبدالله: او با مولایش مسلم بن كثیر هنگامى كه امام علیهالسلام وارد كربلا شده بود، خدمت آن حضرت رسید و در جنگ با سپاه كوفه شركت كرده و بعد از مسلم بن كثیر و پس از نماز ظهر مبارزه كرد و شهید شد.(146)
35 - یزید بن ثبیط : او از اصحاب ابوالاسود و از شیعیان بصره و در میان قومش شریف و بزرگوار بوده است، با دو فرزندش از بصره به مكه آمد و با امام علیهالسلام رهسپار كربلا شد و پس از مبارزه با دشمن به شهادت رسید.(147)
36 - بكر بن حى: او با عمر بن سعد و سپاه كوفه به جنگ حسین علیهالسلام آمده بود، روز عاشورا كه آتش جنگ مشتعل گردید، متوجه امام شد و توبه كرد و از سپاه كوفه جدا گردید و با آنها مبارزه كرد و در مقابل امام حسین علیهالسلام شهید شد.(148)
37 - ضر غامة بن مالك: او از شیعیان كوفه و از كسانى بود كه با مسلم بیعت كرده بود. چون مردم، مسلم را تنها گذاشتند او با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد و به امام علیهالسلام ملحق گردید و با سپاه كوفه مقاتله كرد و در برابر امام حسین علیهالسلام بعد از نماز ظهر در مبارزه با دشمنان به شهادت رسید(149)، و این رجز را مىخواند:
الیكم من مالك ضرغام ضرب فتى یحمى عن الكرام یرجو ثواب الله بالتمام سبحانه من ملك علام.(150)
38 - مجمع بن زیاد: او در منازل جهینه اطراف مدینه به اصحاب امام علیهالسلام پیوست و بعد از خبر شهادت مسلم همچنان با امام بود تا در كربلا برابر آن حضرت به شهادت رسید.(151)
39 - عباد بن مهاجر: او نیز در میان راه در منزلى كه از منازل جهینه بود به امام علیهالسلام ملحق و در كربلا با آن حضرت به شهادت رسید.(152)
40 - وهب بن حباب كلبى: وهب بن حباب اذن جهاد گرفت و رهسپار میدان گردید، قتالى نیكو با دشمن نمود و بر سختیها و ناراحتیها شكیبائى كرد، و برگشت به سوى همسر و مادرش كه در كربلا به او بودند، پس به مادرش گفت: آیا از من راضى شدى؟
گفت: از تو راضى نشوم مگر آن زمان كه پیش روى حسین و در راه او كشته گردى.
همسرش به او گفت: مرا به ماتم خویش اندهناك مكن.
مادرش گفت: اى پسرك من! از تقاضاى همسرت روى گردان و برابر حسین علیهالسلام مقاتله كن تا به شفاعت جدش در روز قیامت نائل شوى .
پس جنگید تا دستانش قطع شد؛ همسرش چوبى را به دست گرفت و سوى او روانه شد و به او گفت: پدر و مادرم به فدایت، از حرم پیامبر دفاع كن و مقاتله نما.
وهب خواست او را بازگرداند، امتناع كرد، امام حسین علیهالسلام به او گفت: بازگرد خدا تو را از اهلبیت جزاى خیر دهد؛ پس به خیمهها باز گشت و وهب مقاتله نمود تا به شهادت رسید.(153)
41 - حبشى بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نَهْم است، و پدر او نیز گویا محضر پیامبر گرامى را درك كرده بود. او در ایامى كه هنوز در كربلا صحبت از جنگ نبود به خدمت امام حسین علیهالسلام آمده و به همراه آن حضرت شهید شد.(154)
42 - زیاد بن عریب: از قبیله همدان و مكنى به ابى عمره است، مردى متهجد و اهل عبادت بود، پدر او از اصحاب پیامبر بود و خود او نیز محضر پیامبر گرامى را درك كرده بود، مردى شجاع و معروف به عبادت و پرهیزگارى بوده است. مهران كاهلى مىگوید: در كربلا حضور داشتم، مردى را دیدم شدیداً مىجنگید و هرگاه كه بر سپاه كوفه حمله مىكرد آنها را پراكنده مىساخت سپس به نزد امام حسین علیهالسلام آمده و مىگفت: ابشر هدیت الرشد یابن احمد! فى جنّْ الفردوس تعلو صعدا.(155)
سؤال كردم: او كیست؟
گفتند: او ابوعمره حنظلى است.
پس شخصى به نام عامر بن نهشل راه را بر او گرفت و او را به شهادت رساند و سر او را از بدن جدا كرد.(156)
43 - عقبة بن صلت:این مرد نیز در میان راه مكه به كربلا در یكى از منازل جُهینه به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و از او جدا نشد تا در كربلا به شهادت رسید.(157)
44 - قعنب بن عمر:او از شیعیان بصره و با حجاج بن بدر از بصره به مكه آمده و به یاران امام علیهالسلام ملحق شد و در روز عاشورا برابر آن حضرت به شهادت رسید(158). و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على قعنب بن عمر النمیرى.»(159)
45 - انیس به معقل:او نیز مردى شجاع بود و پس از مبارزهاى سخت به فیض شهادت نائل آمد.(160)
46 - قرة بن ابى قرة:او به دفاع از فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پرداخت و با دشمن جنگید و بعد از به هلاكت رساندن شصت و شش نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید.(161)
47 - عبدالرحمن بن عبدالله الیزنى:او نیز براى رسیدن به فوز عظیم شهادت راهى میدان گردید و همانند دیگر یاران امام حسین علیهالسلام مقاتله كرد و شهید شد، و این رجز را مىخواند:
انا ابن عبدالله من آل یزندینى على دین الحسین و الحسن اضربكم ضرب فتى من الیمنارجو بذلك الفوز عند المؤتمن.(162) و (163)
48 - یحیى المازنى:این دلاور نیز با خواندن رجز - كه حاكى از شجاعت او و نداشتن خوف و ترس از مرگ بود - همانند لشكرى بر دشمن یورش برد و سرانجام برابر امام علیهالسلام به شهادت رسید.(164)
49 – منجح:شیخ طوسى او را از اصحاب امام حسین علیهالسلام ذكر كرده است كه در كربلا با آن حضرت شهید شد. از ربیع الابرار زمخشرى نقل شده است كه حسنیه جاریه امام حسین علیهالسلام بود كه او را از نوفل بن حارث خریدارى كرده بود سپس او را به مردى به نام سهم تزویج كرد و از او منحج متولد شد، و مادرش حسنیه در خانه امام سجاد علیهالسلام خدمت مىكرد، چون امام حسین علیهالسلام به سوى عراق آمد منحج نیز به همراه مادرش به كربلا آمد و در كربلا در آغاز جنگ به شهادت رسید.(165)
50 - سوید بن عمرو:مردى شریف و كثیر الصلاة بود و در میدان جنگ همانند شیر خشمگین مبارزه مىكرد و در رویاروئى با بلاها و سختیها بسیار مقاوم بود و او آخرین نفر از اصحاب امام علیهالسلام است كه شهید شده است.
نوشتهاند: او جراحات زیادى برداشته و در میان كشتگان افتاده بود، بعد از زمانى كه به هوش آمد و شنید كه مىگویند: حسین علیهالسلام كشته شده است، در خود قوتى یافت بپاخاست و با خنجرى كه به همراه داشت ساعتى با دشمن مبارزه كرد تا او را عروة بن بكار و زید بن ورقأ شهید كردند.(166)
پینوشتها:
1- بعضى نام این شخص را كه غلام عمر بن سعد است «درید» ضبط كردهاند. (مقتل الحسین خوارزمى 2/8).
2- ارشاد شیخ مفید 2/101.
3- بحار الانوار 45/12.
4- الملهوف 42.
5- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
6- «ماریه» زنى از شیعیان بصره بوده و خانه او محل اجتماع و تصمیمگیرى شیعیان بوده است، كه قبلا نیز ذكر نمودیم.
7- ابصار العین 112. و در «وسیلة الدارین» 99 آمده است كه او از اصحاب رسول خدا بوده و حدیث از ایشان نقل كرده است.
8- «مهادنه» ایامى را گویند كه بین دو سپاه مذاكره بوده است و كار به جنگ نیانجامیده است.
9- ابصار العین، 114.
10- ابصار العین، 103.
11- ابصار العین، 112.
12- ابصار العین، 113. و در «وسیلة الدارین» 117 آمده است كه او به میدان آمد و مبارزه كرد و شهید شد.
13- ابصار العین، 124.
14- ابصار العین، 94.
15- ابصار العین، 104.
16- تعدادى از سپاه عمر بن سعد كه در حدود سى نفر بودند شب عاشورا به امام حسین پیوستند.
17- ابصار العین، 113.
18- ابصار العین، 103.
19- ابصار العین، 55.
20- ابصار العین، 122.
21- ابصار العین، 109.
22- ابصار العین، 103.
23- ابصار العین، 109.
24- نتقیح المقال 1/452.
25- ابصار العین، 111.
26- ابصار العین، 108.
27- مقتل الحسین، مقرم 254.
28- ابصار العین، 79.
29- ابصار العین، 86.
30- ابصار العین، 111.
31- ابصار العین، 101.
32- ابصار العین، 101.
33- ابصار العین، 110.
34- ابصار العین، 93.
35- ابصار العین، 112.
36- بعضى او را عمرو بن ضبعه ثبت كردهاند و در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على عمرو بن ضبعة الضبعى». (وسیلة الدارین 177).
37- ابصار العین، 113.
38- وسیله الدارین، 177.
39- ابصار العین، 113.
40- ابصار العین، 79.
41- ابصار العین، 109.
42- او از فرماندهان على علیهالسلام در جنگ صفین بوده و در جمل و نهروان در خدمت آن حضرت شركت داشته است، و در زیارت ناحیه آمده است «السلام على قاسط و كردوس ابنى زهیر التغلبى». (وسیلة الدارین 184).
43- ابصار العین، 114.
44- ابصار العین، 114.
45- ابن حجر در «اصابه» نقل كرده است كه كنانه در جنگ احد حضور داشته و پدرش عتیق فارس رسول خدا بوده است. (وسیله الدارین 184).
46- ابصار العین، 114.
47- ابصار العین، 108.
48- ابصار العین، 112.
49- ابصار العین، 114.
50- مبرد در «كامل» او را از فرزندان ملوك عجم ذكر كرده است كه رغبت به اسلام پیدا كرد و در كودكى به دست رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اسلام آورد. (وسیلة الدارین 199).
51- ابصار العین، 54.
52- ابصار العین، 109.
53- ابصار العین، 94.
54- مناقب ابن شهر آشوب 4/113.
55- بحار الانوار 45/12؛ و در كافى 1/465 این حدیث با كمى اختلاف از عبدالملك بن اعین از حضرت ابى جعفر باقر علیهالسلام نقل شده است.
56- الملهوف، 49.
57- كنیه او ابو وهب و از قبیله بنى علیم و زوجه او ام وهب دختر عبد از قبیله بنى نمر بن قاسط است.
(وسیلة الدارین 168).
58- در معاجم بلدان موضعى را به نام «بثر الجعد» نیافتیم و آنچه از قرائن مشهود است نام چاهى است در كوفه.
59- «اگر مرا نمىشناسید من فرزند قبیله كلب هستم، كفایت مىكند كه بیت من در قبیله بنى علیم است. مردى هستم كه باید نیرویم را از تیغ بخواهید، و اگر مرا مشكلى پیش آید ضیعف نباشم. اى ام وهب! من تعهد مىكنم كه با نیزه و شمشیر زدن ره دشمن روى كنم».
60- ابصار العین، 106.
61- این دو برادر مادرى هستند و پدران آنها حارث و عبدالله فرزندان سریع بن جابر از قبیله همدان هستند.
(وسیلة الدارین 154).
62- ابصار العین، 78.
63- عمرو بن خالد در كوفه مردى شریف و از مخلصین اهلبیت علیهمالسلام بود، او با مسلم بن عقیل قیام كرد و چون اهل كوفه او را تنها گذاشتند، عمرو بن خالد چارهاى جز مخفى شدن نداشت و در اختفأ بود تا آن كه شنید كه فرستاه حسین از بطن الرمه (قیس بن مسهر) به شهادت رسید، خود و مولایش سعد حركت كردند و به امام علیهالسلام ملحق شدند. (وسیلة الدارین 176).
64- او به دنبال عمرو بن خالد در راه با امام حسین علیهالسلام پیوست، او مردى شریف و بلند همت بود و در كربلا شهید گردید. (ابصار العین، 68).
65- ممكن است این شخص همان جنادة بن حرث باشد كه مقرم جابر ذكر كرده است و سماوى گفته است جبار و حیان او را گفتهاند، ولى صحیح نیست. (ابصار العین، 84).
66- مجمع بن عبدالله از تابعین و از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و در جنگ صفین حضور داشته است. پدر او عبدالله از اصحاب رسول خداست. (وسیلة الدارین 192).
67- مقتل الحسین، مقرم 293.
68- ارشاد شیخ مفید 2/102.
69- كامل ابن اثیر 4/66.
70- او عفیف بن زهیر بن ابى الاخنس مىباشد، و از كسانى بود كه شاهد واقعه كربلا بودند.
71- نفس الملهوف، 261 به نقل از طبرى.
72- از جلمه اشعار اوست این شعر مشهور:
و لم تر عینى مثلهم فى زمانه مولا قبلهم فى الناس اذ انا یافع اشد قراعا بالسیوف لدى الوغا الا كل من یحمى الذمار مقارع؛ «از آن روزى كه بالغ شدم، دیدگانم همانند آن رادمردان را نه در آن زمان و نه قبل از آن ندید؛ شدیدترین ضربات را با شمشیرها در صحنه كارزار مىزدند، آرى هر آن كس كه حمایت از حوزه مسئولیت خود كند چنین است.» الا كل من یحمى الذمار مقارع.
73- حیاة الامام الحسین، 3/209.
74- وسیلة الدارین، 173.
75- «سپاه انصار دانستهاند كه من از كسى كه مسئولیت حفظ جانش با من است، حمایت و حفاظت مىكنم؛ ضربههاى من همانند ضربههاى جوانى است كه از صحنه نمىگریزد؛ جان و مال من فداى حسین باد!» ابن نما مىگوید: در این مصراع آخر یعنى «جان و مال من فداى حسین باد» اعتراضى نسبت به عمر بن سعد خفته است كه چون امام علیهالسلام از او خواست تا از عزمش باز گردد، او گفت: بر خانه خود بیمناكم! امام علیهالسلام فرمود: من عوض آن را خواهم داد! عمر بن سعد گفت: بر مالم مىترسم! امام فرمود: من در حجاز از مال خود به تو خواهم داد؛ عمر بن سعد اظهار بى میلى كرد.
76- نفس المهموم، 262.
77- ابصار العین، 92.
78- سعدبن حارث بن سلمه انصارى و برادرش ابو الحتوف هر دو از محكمه(خوارج) بودند و با عمر بن سعد براى جنگ با حسین به كربلا آمده بودند، بعد از ظهر روز عاشورا هنگامى كه یاران امام شهید و تنها سوید بن عمرو و بشر عمرو حضرمى با امام علیهالسلام باقیمانده بودند و صداى زنان و كودكان از آل رسول را شنیده گفتند: «لاحكم الا لله ولا طاعة لمن عصاه»؛ این حسین پسر دختر پیامبر است و ما امید شفاعت جد او را روز قیامت داریم پس چگونه با او محاربه كنیم؟ لذا به یاران امام حسین علیهالسلام پیوستند.
(وسیلة الدارین 149).
79- مقتل الحسین، مقرم 240.
80- ابصار العین، 94.
81- «اگر مرا نمىشناسید خودم را معرفى كنم، من از قبیله جملى هستم، و آئین و دینم همان دین حسین بن على است».
82- «من شیر مردى از قبیله جملى هستم، من پیرو دین على هستم».
83- ابصار العین، 87.
84- در زیارت ناحیه آمده است: «السلام على یزید بن مهاجر الكندى». او مردى شجاع و شریف بود و از كوفه بیرون آمد و به امام حسین علیهالسلام قبل از برخورد با حر بن یزید پیوست و به كربلا آمد. (وسیلة الدارین 103).
85- مقتل الحسین، مقرم 243.
86- «منم یزید فرزند مهاجر، شجاعتر از شیر كه در بیشه باشد؛ خدایا من حسین را ناصرم، و از ابن سعد دور و بیزار هستم».
87- وسیلة الدارین، 103.
88- ابصار العین، 61.
89- «اگر از من سؤال كنید من دلاورى هستم از شاخه گروهى از برگزیدگان بنى اسد؛ كسى كه بر من ستم كند از راه سعادت جدا شده و به دین خداى جبار و بى نیاز كافر گردید.»
90- سوره احزاب: 23.
91- نفس المهموم، 264.
92- ترجمه حر را قبلا در پاورقى یادآور شدیم.
93- «همانا من حر هستم كه میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود مىآورم و حمایت از بهترین كسى كه ساكن بلاد خیف شده مىنمایم و مىزنم شما را و باكى نمىبینم».
94- ولى خوارزمى نقل كرده است كه حربن یزید چون توبه كرد و نزد امام علیهالسلام آمد عرض كرد: یابن رسول الله! من اول كسى بودم كه بر تو راه گرفتم، مرا اجازه ده تا اول كشته باشم به امید این كه فرداى قیامت با جدت مصافحه كنم. امام علیهالسلام فرمود: تو از كسانى هستى كه خدا توبه آنها را پذیرفته. پس اول كسى كه جلو افتاد براى مبارزه با آن گروه حربن یزید ریاحى مىباشد. (مقتل الحسین خوارزمى 2/10).
95- حیاة الامام الحسین 3/221.
96- «نیكو آزادهاى بود حرى كه از قبیله بنى ریاح است، او هنگامى كه نیزهها بر او فرود آیند مقاوم، و نیكو حرى است هنگامى كه او خود را فداى حسین كرد و جان خود را صبح هنگام بذل نمود.
97- مقتل الحسین خوارزمى 2/10.
98- مقتل الحسین، مقرم 245.
99- شعر از آقاى محمد على مجاهدى (پروانه) است.
100- بعضى به جاى مظاهر او را مظهر به تشدیدهأ خواندهاند.
101- نفس المهموم، 302.
102- ابصار العین، 57.
103- «همانا من حبیب و پدرم مظهر است، سواره صحنه پیكار در حالى كه آتش جنگ شعله ور شود. شما هم سلاحتان بهتر و هم تعدادتان بیشتر است، و ما هم از شما باوفاتر و هم از شما شكیباتریم».
104- پس از واقعه عاشورا، مرد تمیمى سر را به گردن اسب خویش آویزان نمود و به سوى كوفه آمد و متوجه قصر عبیدالله شد! فرزند حبیب بن مظاهر به نام قاسم - كه كودك نابالغى بود - سر پدر خود را مشاهده كرد و به دنبال آن مرد تمیمى راه افتاد!
تمیمى سؤال كرد: چرا از من جدا نمىشوى؟
قاسم گفت: این سر پدر من است، او را به من بده كه آن را دفن كنم.
گفت: امیر به این راضى نمىشود، و من مىخواهم تا از او جایزهاى نیكو بگیرم!!
قاسم گفت: خدا تو را به خاطر این جنایت، بدترین پاداش خواهد داد؛ و شروع به گریستن نمود و از او جدا شد.
بعد از گذشت مدت زیادى، آن فرزند حبیب وارد سپاه مصعب بن زبیر شد و قاتل پدر خود را هنگام ظهر در حالى در خیمهاش خوابیده بود، كشت. (ابصار العین، 59).
105- نفس المهموم، 272.
106- در تاریخ طبرى و بعضى از مصادر دیگر ابو ثمامه صائدى ضبط شده است.
107- بحار الانوار، 45/21.
108- او از وجوه شیعه در كوفه بود، هم صاحب شجاعت و هم اهل عبادت بوده است. او در مرتبه سوم نامه اهل كوفه را نزد امام حسین علیهالسلام به مكه برد، و امام پاسخ را توسط او قبل از اعزام مسلم بن عقیل براى مردم كوفه فرستاد، و چون مسلم به كوفه آمد سعیدبن عبدالله پس از عابس و حبیببن مظاهر قیام نمود و اعلان بیعت و نصرت نمود، و مسلمبن عقیل او را مجددا با نامهاى براى امام علیهالسلام به مكه فرستاد، و سعیدبن عبدالله ملازم او بود تا به كربلا آمد و شهید شد.(وسیلة الدارین، 146).
109- مقتل الحسین، مقرم 246 / تنقیح المقال، 2/28.
110- شیخ مفید رحمة الله فرموده است: چون مسلم به كوفه آمد، ابوثمامه با او همكارى مىكرد و از طرف او مسئولیت دریافت اموال را از شیعه داشته است، و به وسیله آن اموال با توجه به بصیرتى كه در امر سلاح داشت، اسحله خریدارى مىكرد. (ارشاد شیخ مفید 2/46).
111- ابصار العین، 69.
112- ابصار العین، 100.
113- ابصار العین، 95.
114- «به پیش اى هدایت شده و راهنما، امروز جدت نبى اكرم را دیدار خواهى كرد، و همچنین حسن مجتبى و على مرتضى را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
115- نفس المهموم، 277.
116- نفس المهموم، 181.
117- بحار الانوار، 5/25.
118- تذكرة الخواص، 145.
119- «امروز جدت نبى مكرم را دیدار خواهم كرد، سپس پدرت مرتضى على را، آن كسى كه او را وصى پیامبر مىشناسیم.»
120- مقتل الحسین، مقرم 254.
121- ابصار العین، 89.
122- «نامم یزید و من فرزند مغفل هستم، در دست راستم شمشیرى صیقل داده شده است، آن را بر تاركها در میان غبارها فرود آورم، و از حسین بزرگوار با فضلیت دفاع كنم، او كه فرزند رسول خدا بهترین پیامبران است.»
123- ابصار العین، 91.
124- ابصار العین، 77.
125- بعضى او را عابس بن شبیب آوردهاند(تظلم الزهرأ، 192)، ولى در ابصار العین، 74 و تنقیح المقال 2/112 او را عابس بن ابى شبیب ضبط كردهاند.
126- اساسا قبیله بنى شاكر از علاقمندان اهلبیت علیهم السلام بودهاند، خصوصا اخلاص زیادى زیادى نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام داشتهاند. نصر بن مزاحم در كتاب «وقعة صفین» نقل كرده است كه امیرالمؤمنین در جنگ صفین فرمود: اگر تعداد قبیله بنى شاكر به هزار نفر مىرسید، حق عبادت خدا بجا آورده مىشد. و بنى شاكر از شجاعان جنگ بودند كه آنها را «فتیان الصباح» یا جوانمردان صبح مىنامیدند.
ابو مخنف مىگوید: چون مسلم بن عقیل به كوفه آمد و در خانه مختار مستقر گشت و شیعیان نزد او گرد آمدند، مسلم نامه امام را بر آنها قرائت كرد، همه گریستند و هجده هزار نفر یا بیشتر با او بیعت كردند، عابس بن شبیب بپاخاست و گفت: من شما را از مردم خبر نمىدهم زیرا نمىدانم در دلهاى آنها چه قصدى است ولى از خودم مىگویم، من دعوت شما را اجابت كرده و با دشمن شما مىجنگم و در یارى شما شمشیر مىزنم تا این كه خدا را ملاقات نمایم و هدفى جز تحصیل رضایت خدا ندارم، آنگاه حبیب برخاست و كلام عابس را تأیید نمود.
هنگامى كه مردم با مسلم بن عقیل بیعت كردند، نامهاى به امام علیهالسلام نوشته و آن را توسط عابس بن شبیب به مكه ارسال داشت. (وسیلة الداین، 158).
127- ابصار العین، 74.
128- مقتل الحسین، خوارزمى 2/22.
129- ابصار العین، 76.
130- ابو على در كتاب رجالش نقل كرده است كه جون از اهل نوبه و حضرت على علیهالسلام او را به یكصد و پنجاه دینار خریده و او را به ابوذر غفارى بخشیده بود، و چون ابوذر به دستور عثمان به «ربذه» تبعید شد او به همراه ابوذر به ربذه رفت، و در سال 32 هنگامى كه ابوذر وفات یافت به مدینه بازگشت و در خدمت حضرت على علیهالسلام و سپس نزد فرزندش حسن علیهالسلام بود و پس از آن همراه امام حسین علیهالسلام از مدینه به مكه و از آنجا به عراق آمد. (وسیلة الدارین، 115).
131- «چگونه اهل فجور مىبینند مبارزه غلام سیاه را با شمشیر مشرفى و جدا كننده؟ من با دست و زبان از آل پیامبر دفاع كنم، امیدوارم روز قیامت بهشت نصیبم گردد.»
132- نفس المهموم، 290.
133- «بر شمشیرها و نیزهها صبر مىكنم، و این تحمل و شكیبایى به جهت وارد شدن به بهشت است.»
134- ابصار العین، 77، ولى صاحب مناقب او را از شهداى حمله اول ذكر كرده است. در اصابه آمده است: عبدالرحمن بن الكدن بن ارحب، صحابى و كان من أصحاب النبى له هجرة و فضل فى دینه (وسیلة الداین 164)؛ ولى در تنقیح المقال 2/145 او را از جلمه تابعین ذكر كرده است.
135- «دریا از نیزه و شمشیر زدنم گرم، و فضا از تیرهاى من پر مىشود؛ چون شمشیرم در دست راستم ظاهر شود؛ قلب شخص حسود را پاره سازد.»
136- بحار الانوار، 5/30.
137- «ان ابنى هذا - یعنى الحسین - یُقتل بارض كربلا فمن شهد منكم فلینصره.»
138- اسد الغابة، 1/349.
139- مقتل الحسین، مقرم 252.
140- ابصار العین، 104.
141- وسیلة الدارین، 165.
142- مقتل الحسین، مقرم 253/ وسیلة الدارین، 114.
بعضى او را فرزند مسلم بن عوسجه مىدانند و گفتهاند: چون به میدان آمد این رجز مىخواند:
امیرى حسین و نعم الامیر سرور فواد البشیر النذیر على و فاطمة والدا هو هل تعلمون له من نظیر(نفس المهوم، 293)
143- «من پیرزنى ضعیف و ناتوانم، نحیف و سالخوردهام، شما را با ضربهاى شدید مىزنم تا دفاع نمایم از فرزندان فاطمه شریف.»
144- بحار الانوار، 45/28.
145- ابصار العین، 85.
146- ابصار العین، 108.
147- نفس المهموم، 284.
148- ابصار العین، 113.
149- ابصار العین، 114.
150- «از مالك ضرغام به سوى شما ضربه جوانى كه از بزرگان حمایت كنند، امید ثواب كامل الهى را دارد از خداوند دانا و سبحان.»
151- ابصار العین، 115.
152- ابصار العین، 115.
153- مثیر الاحزان، 62.
154- ابصار العین، 79.
155- «بشارت باد تو را كه به راه رشد هدایت یافتى اى پسر احمد، و در بهشت فردوس رتبهاى والا خواهى داشت.»
156- ابصار العین، 80.
157- ابصار العین، 115.
158- ابصار العین، 125.
159- وسیلة الدارین، 184.
160- حیاة الامام الحسین، 3/236.
161- حیاة الامام الحسین 3/238 / وسیلة الدارین، 180.
162- «من فرزند عبدالله از آل یزن هستم، دین من همان دین حسین و حسن است؛ شما را با شمشیر مىزنم زدن جوانى از یمن، امید رستگارى دارم نزد پروردگار».
163- حیاة الامام الحسین، 3/239.
164- حیاة الامام الحسین، 3/237.
165- تنقیح المقال، 3/247.
166- ابصار العین، 101؛ و در كامل ابن اثیر، 4/79 به جاى عروة بن بكار و زید بن ورقأ كشندگان سوید بن عمرو، عروة بن بطان تغلبى و زید بن رقاد الجهنى ذكر شدهاند.