نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
در مورد افرادی است كه یك كار آسان را انجام میدهند و فكر میكنند كار بزرگی كردهاند.در سالهای ابتدایی كه پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیامبری برگزیده شدند. مردم حقیقت جوی مكه به دین جدید علاقمند میشدند و روز به روز بر تعداد یكتاپرستان اضافه میشد. رشد و پیشرفت روزانه اسلام باعث ترس و وحشت در میان بزرگان قریش كه از قبایل سرشناس مكه بودند شد. قبیلهی قریش كه كلیددار كعبه بودند، از بت پرستی مردم خیلی سود میبردند و مردم روزانه هدایا، طلا و جواهرات خود را برای بتها میآوردند و بزرگان قریش كه كلیددار كعبه بودند از این هدایا استفاده میكردند و سود زیادی میبردند.
گسترش روزافزون اسلام در میان مردم موجب ترس و دلهره در بین كفار شده بود آنها برای اینكه این دین جدید را از بین ببرند به هر كاری دست میزدند مانند تشویق آنها كه از یكتاپرستی دست بردارند و یا شكنجه و آزار تازه مسلمانان تا از دین خود دست بردارند. ولی برخلاف همهی تلاشهای آنها روز به روز بر تعداد مردم آزادی خواه و خداپرست مكه اضافه میشد.
یك روز گروهی از بزرگان مكه و قریش دور هم جمع شدند تا برای مقابله با دین تازه اسلام راه چارهای بیندیشند. بعد از ساعتها بحث و گفتگو یكی از مشركان گفت: تمام پیامبران الهی برای همراه كردن امتشان از خود معجزهای نشان دادند و كاری كردند كه از عهدهی مردم عادی برنمیآمد. ما از محمد میخواهیم كه اگر راست میگوید و پیامبر خداست معجزهای نشان دهد. اگر او نتوانست كار خارق العادهای از خود نشان دهد. به مردم تازه مسلمان میگویم دیدید كه او پیامبر خدا نیست. پس همه قبول كردند ولی یكی از مشركان گفت: خوب چه كار خارق العادهای از محمد بخواهیم تا برای ما انجام دهد؟
هركس پیشنهادی داد ولی هیچ كدام موافقت نشد. تا اینكه روز تمام شد و خورشید غروب كرد و ماه در آسمان پدیدار شد و یكی از بزرگان قریش با دیدن ماه گفت: از محمد میخواهیم اگر پیامبر خداست ماه را به دو نیم كند.
همه از نظر او استقبال كردند و پذیرفتند كه این كار از عهدهی هركسی برنمیآید. آن وقت همه با هم به دیدن محمد رفتند و گفتند: تو میگویی، پیامبر خدا هستی؟ اگر میخواهی ما حرف تو را بپذیریم مثل پیامبران قبلی معجزهای از خود نشان بده و ماه را به دو نیم كن!
یاران و نزدیكان پیامبر كه در آنجا بودند گفتند ما از پیامبر معجزات فراوانی دیدهایم. شما دل پاك ندارید. و قصدتان از این كارها فقط آزار و اذیت پیامبر است. ولی بزرگان مكه اصرار كردند كه ما میخواهیم با چشم خود معجزهی پیامبر شما را ببینیم. شاید معجزاتی كه برای شما انجام داده سحر و جادو بود. ولی كاری كه ما میخواهیم انجام دهد دور از دسترس انسانها است و سحر و جادو نمیتواند در آن تأثیری داشته باشد.
آنها گفتند: محمد اگر پیامبر خداست باید معجزهای نشان دهد. ما میخواهیم او ماه را به دو نیم كند. پیامبر سكوت كرد و به جایی كه مردم مكه و مشركان برای دیدن معجزه پیامبر خدا جمع شده بودند رفتند. پیامبر از خدا خواستند برای بسته شدن دهان كفار و بدگویان معجزهی موردنظر آنها اتفاق بیفتد. ایشان رو به آسمان كردند. دستشان را به طرف ماه گرفتند و با انگشتشان ماه را به دو نیم كردند. با اشارهی انگشت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ماه از وسط به دو نیم شد و كمی از هم فاصله گرفت. تمام مردمی كه برای دیدن معجزهی پیامبر الهی جمع شده بودند. دهانشان از تعجب بازمانده بود. سپس پیامبر با انگشتانشان دو نیمه ماه را به هم نزدیك كردند و ماه كامل شد.
یاران پیامبر كه میدانستند پیامبر خدا قادر به انجام هر معجزهای است از اینكه این توانایی پیامبر را مردم مكه هم دیدند خوشحال شدند و فریاد شادی سر دادند. تعداد زیادی از مردم مكه كه در آن جمع حضور داشتند به پیامبر ایمان آوردند و دین تازه را پذیرفتند. و این برخلاف نقشه بزرگان مكه بود كه میخواستند با این كار دین تازه را از بین ببرند ولی اسلام بیشتر میان مردم شناخته شد و بر تعداد پیروانش افزوده شد. بزرگان مكه كه انتظار نداشتند پیامبر بتواند چنین معجزه بزرگی انجام دهد ناراحت و پشیمان به خانههای خود بازگشتند و حرف یاران پیامبر كاملاً درست بود. چون دلهای سیاه آنها جایی برای نور دین نوپای اسلام نداشت.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول