منظور از خانواده، یك واحد اجتماعی متشكل از یك زن و مرد است كه بر ازدواج قائم باشد. (1) بنابراین اولین موضوعی كه در این حوزه مطرح میشود بحث ازدواج و یا نكاح است.
1. نكاح
مباحث مرتبط با امر ازدواج در دوره جاهلی كه لازم است در این بخش مطرح شود عبارتاند از: الف. جایگاه و منزلت زن، ب. شیوههای ازدواج، ج. گونههای ازدواج.الف. زن در جامعه جاهلی
در جامعه جاهلی، جایگاه زن چنان پست بود كه تا حد كالا نزول یافته بود و به مثابه كالایی مانند حیوانات، خرید و فروش میشد. مهریه كاملاً شأن ثمن و بهای زن را داشت. (2) بنابراین «ولی زن» تمام سعی و تلاشش بر این بود كه مبلغ مهریه را بالا ببرد و آن را نشانه شرافت زن، میدانست. (3) به این مهریه «نافجه» میگفتند. در كتب لغت آمده است كه نافجه، شتری است كه یك نفر به ارث میبرد و بر شترهایش اضافه میكند و در میان بعضی از قبایل (كه احتمالاً رسم دختركشی رایج نبوده است) هنگامی كه یك نفر دختری برایش متولد میشد به او میگفتند: «هنیئاً لك النافجة» در حقیقت دختر را اضافه كننده مال و دارایی میدانستند كه پدر با شوهر دادنش و گرفتن شترهایی به عنوان مهر از شوهر او، بر تعداد شترهای خود میافزود. (4) لازم به ذكر است كه از این مهریه، چیزی عاید خود دختر نمیشد. (5) از طرف دیگر نه تنها هیچ ارثی به زن نمیرسید كه او را نیز به همراه «ما ترك» شوهرش به ارث میبردند. (6) و چنان آزادی را از وی سلب كرده بودند كه هیچ اختیاری از خود نداشت و حتی اگر پسرعمویی میداشت، حق تقدم در ازدواج با این دختر، با پسر عموی وی بود. به نحوی كه این پسر عمو، تمام اختیارات این دختر را در دست داشت و حتی میتوانست مانع ازدواج وی شود. (7)ب. شیوههای ازدواج
منظور ما از سیستم ازدواج این است كه آن جامعه را از نظر برون همسری و درون همسری و یا تك همسری و چند همسری مورد بررسی قرار دهیم.1. برون همسری (Exogamy) و درون همسری (Endogamy)
برون همسری یا بیگانه همسری، یعنی ازدواج اجباری در خارج از گروه خویشاوندی یا هم خون است. در این نوع ازدواج، افراد میبایست از افرادی خارج از گروهی كه به آن تعلق دارد، همسر گزیند و ازدواج نماید. اما درون همسری برخلاف آن، بر ازدواج درون گروهی تأكید میورزد. لذا ازدواج با اقوام، خویشاوندان، بستگان نسبی و سببی و یا افراد یك طایفه، قبیله و دهكده را توصیه میكند. (8)بنابراین برون همسری با ممنوعیت ازدواج در یك محدوده خویشاوندی شكل میگیرد كه این محدوده در ادیان مختلف میتواند متفاوت باشد؛ چنانكه این محدوده ازدواج در ادیان معروفی چون یهود، مسیحیت و اسلام با همدیگر متفاوت باشد. به این معنی كه دایره محرمیت در اسلام بزرگتر از یهود و در مسیحیت بزرگتر از اسلام میباشد.
شكل زیر به خوبی این محدودهها را نشان میدهد:
در قرآن كریم این محدوده در اسلام را به این صورت معرفی میكند و میفرماید: «حرام شده است بر شما، مادرانتان و دختران و خواهران و عمهها و خالهها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانی كه شما را شیر دادهاند و خواهران رضاعی شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش یافتهاند از همسرانی كه با آنها آمیزش جنسی داشتهاید- و چنانچه با آنها آمیزش جنسی نداشتهاید، (دختران آنها) برای شما مانعی ندارد- و (همچنین) همسرهای پسرانتان كه از نسل شما هستند- نه پسرخواندهها- و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر كنید، مگر آنچه در گذشته واقع شده چرا كه خداوند، آمرزنده و مهربان است و زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه (از راه اسارت) مالك شدهاید (زیرا اسارت آنها در حكم طلاق است). اینها احكامی است كه خداوند بر شما مقرّر داشته است. اما زنان دیگر غیر از اینها (كه گفته شد)، برای شما حلال است كه با اموال خود، آنان را اختیار كنید در حالی كه پاكدامن باشید و از زنا، خودداری نمایید و زنانی را كه متعه [ازدواج موقت] میكنید، واجب است مهر آنها را بپردازید و گناهی بر شما نیست در آنچه بعد از تعیین مهر، با یكدیگر توافق كردهاید. (بعداً میتوانید با توافق، آن را كم یا زیاد كنید). خداوند، دانا و حكیم است. » (9)
از جمله مواردی كه در زمان جاهلیت در بحث درون همسری و برون همسری اهمیت پیدا میكند، موضوع نژاد است. لذا از آنجا كه عرب جاهلی به بحث نژاد و نسب بسیار اهمیت میداد، در ازدواج دخترشان شرط میكردند كه مرد باید یا در طبقهای هم سطح آنها از لحاظ حسب، نسب، شرف و شغل باشد و یا اینكه از طبقهای بالاتر از طبقه زن باشد. و جایز نیست كه مرد در این صفات، پایینتر از زن باشد. لذا هرچند آزادی و اراده زن در زمان جاهلیت از او سلب شده بود ولی او را علامت شرف و آبروی خود میدانستند و تلاش میكردند كه دخترشان را جز به مردی كه از لحاظ حسب و نسب و جایگاه اجتماعی هم سطح یا بالاتر از او باشد، ندهند. همچنین از آنجا كه عرب، خود را برتر از عجم میدانستند و آنها را از هر لحاظ پایینتر از خود به حساب میآوردند، از اینكه دخترانشان را به ازدواج پسران آنها درآورند، امتناع میكردند. كه از این مورد میتوان به نعمان بن منذر اشاره كرد كه وی از اینكه دخترش را به ازدواج پسر كسری، پادشاه ایران درآورد، امتناع كرد. (10) به این نوع مماثله و همسانی میان زن و شوهر «تكافؤ» یا «كفاءة» در ازدواج میگفتند كه در اصطلاح فقهاء یعنی مماثله بین زوجین در مكانت و جایگاه اجتماعی، حسب، نسب، شغل و این چیزی بود كه در جاهلیت بر آن بسیار اصرار میورزیدند. به همین خاطر برخی، ترس عرب از طمع كسانی كه در عرض و كفو دختران آنها نیستند، نسبت به دخترانشان را از جمله عوامل زنده به گور كردن دختران دانستهاند (11). همچنین اگر یك مرد عرب با یك زن عجم ازدواج میكرد و فرزندی به دنیا میآورد، هر چند این فرزند در اصل عرب است چرا كه نسب به پدر میرسد، اما عرب، به خاطر اینكه وی از ناحیه مادر عجم میباشد، شأن او را كوچك میشمردند و او را پایینتر از عرب اصیل، كه هم از طرف مادر و هم از طرف پدر عرب میباشد، میدانستند. (12) و به چنین فرزندی كه از ناحیه مادر عجم میباشد «الهجن» یا «الهجناء» میگفتند. البته بعضی بر این عقیدهاند كه اگر رنگ غالبش سفید و بیاض باشد، چنین اصطلاحی را در مورد او به كار میبردند. (13) و این میرساند كه هر چند عرف جامعه، چنین ازدواجی را نمیپسندید ولی در جامعه آن زمان وجود داشت و پافشاری بیشتر در مورد عكس آن بود كه حتی به پسر كسری نیز دختر نمیدادند.
بنابراین وقتی كه موضوع محدوده ازدواج در بین اعراب جاهلی مطرح میشود، در ابتدای امر ذهن، متبادر به این میشود كه ازدواج محدود به افراد قبیله است، اما وقتی كه در تاریخ مرور میشود میبینیم كه محدوده ازدواج نه تنها قبیله خود و دیگر قبایل عربی را شامل میشود كه به افراد خارج از نژاد عربی (در صورتی كه دختر از میان عجم باشد نه پسر) نیز مربوط میشود. اما سؤالی كه در اینجا مطرح است اینكه، در این محدوده وسیع جغرافیایی، با چه كسانی ازدواج را جایز میشمردند؟ در جواب باید گفت كه آنچه از آیات قرآن كریم برمیآید ظاهراً با دوره پس از اسلام نسبت عموم و خصوص من وجه دارد به این صورت كه علاوه بر مواردی كه در هر دو دوره حرام میباشد، در زمان جاهلیت ازدواج با پسر خوانده را نیز تحریم میكردند كه در دوره اسلامی، این نوع ازدواج جایز شمرده شد. (14) و از طرف دیگر ازدواج با زن پدر و جمع بین دو خواهر را كه اسلام تحریم كرده است، در دوره جاهلیت جایز بوده است. (15) كه در شكل زیر مشاهده میشود.
در نهایت باید گفت آنچه كه اسلام را درون همسری تر از دوران جاهلیت میكند، این است كه اسلام یك محدوده دیگری نیز قایل شده و آن ازدواج با مشركین می باشد، كه آن را جایز نمیداند. (16)
2. تك همسری (Monogamy) و چند همسری (Polygamy)
از جنبه دیگری هم میتوان به سیستم ازدواج در جامعه نگاه كرد و آن بحث تك همسری و چندهمسری، میباشد.تك همسری
تك همسری كه اساس آن بر ازدواج یك مرد و یك زن قرار دارد، امروزه در تمام جوامع از اكثریت قاطعی برخوردار است. (17)آنچه كه از آیات قرآن كریم فهمیده میشود به نظر میرسد، كه ازدواج رسمی و پیش فرض، در زمان جاهلیت، ازدواج تك همسری بوده است؛ یعنی اینكه وقتی از ازدواج نام میبردند، آنچه كه متبادر به ذهن میشد، ازدواج تك همسری بوده است. به طوری كه شاید بتوان گفت، تنها نوع ازدواج كه جنبه رسمی داشته، همین نوع از ازدواج بوده است. چنانكه در قرآن كریم، وقتی كه از همسر بعضی افرادی نام میبرد، به صورت مفرد و با واژه «امرأة» كه گویا تنها یك زن داشتهاند و آن زن نیز مشخص بوده است كه تنها با واژه «امرأة فلان» میتوان او را به دیگران شناساند؛ مانند (امْرأتُ فرْعَون)(18)، (امْرَاَتُ العزیز) (19) و یا در مورد همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: (وَ امْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ) (20)، در مورد زن ابی لهب میفرماید: (وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) (21) و بسیاری از آیات دیگر. (22)
بنابراین با توجه به آیاتی كه ذكر شد میتوان گفت كه در آن زمان، تنها یك زن را به نام زن رسمی فرد میشناختند. لذا میبینیم كه حتی در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، حضرت هاجر را به عنوان زن حضرت معرفی نمیكند. بنابراین آنجا كه میفرماید: و اگر میترسید كه (بهنگام ازدواج با دختران یتیم)، عدالت را رعایت نكنید، (از ازدواج با آنان چشم پوشی كنید) و با زنان پاك (دیگر) ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر میترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نكنید، تنها یك همسر بگیرید و یا از زنانی كه مالك آنهائید استفاده كنید، این كار، از ظلم و ستم، بهتر جلوگیری میكند (23)، شاید بتوان گفت كه این آیه در مقام بیان این است كه با این تعدد زوجات، به گونهای حق ایتام محفوظ بماند و به آنها ظلم نشود. لذا این آیه، تعدد زوجات را از بین زنانی كه شوهران آنها فوت كردهاند و دارای فرزندانی یتیم میباشند را به جای آن ازدواجهای غیر مشروع در زمان جاهلیت پیشنهاد میكند.
البته باید یك فرقی بین «عدل» و «قسط» كه در آیه ذكر شده، قائل شد؛ چرا كه در ابتدا میفرماید اگر ترس آنرا دارید كه در مورد یتیمان «قسط» را برقرار نكنید، با دو، سه یا چهار تا از زنان پاك، ازدواج كنید، ولی اگر ترس آن را دارید كه در مورد زنان «عدل» را رعایت نكنید، تنها یك زن بگیرید.
از طرف دیگر همین كه در آیه از «مثنی» شروع شده است میتواند دلیل آن باشد كه در زمان جاهلیت، پیش فرض آنان در مورد زن گرفتن، یك زن بوده است. والا فرد اجلا برای محدود كردن، عدد «یك» میباشد.
چند همسری
ازدواج چندهمسری، خود شامل دو نوع ازدواج میباشد: چند شوهری (Polyandry) و چند زنی (Polygamy).1. چند شوهری
چند شوهری عبارت است از ازدواج یك زن با چند مرد. در نزد اعراب جاهلی چند شوهری وجود داشته است و زن میتوانسته چند شوهر انتخابب نماید. در این صورت، زن در خانه خود ساكن بوده و روزهای هفته را بین شوهران، تقسیم میكرد. (24) این كار یك نوع كسب درآمد برای ثروتمندان بود كه زنان بیبند و بار را با انعقاد قراردادی، جمع نموده و رموز موسیقی و عشوه گری را به آنها میآموختند، سپس هر كدام را در منزلی آماده، جا داده و بر بام آن پرچمی خاص، كه حكایت از آزادی ورود برای همگان داشت، نصب میكردند. این چنین زنانی به پرچم داران یا «صاحب الرایات» نیز معروف بودند و محیط جاهلیت نه تنها این نوع كسب و ارتزاق را برای ثروتمندان، محكوم نمیكرد، بلكه فرزندی كه ثمره چنین نكاحی بود، با كمك قیافه شناسان و كاهنان، به یكی از آن مردانی كه با مادر فرزند، به سر بردهاند، منتسب میشد و فرزند مشروع و رسمی آن مرد قلمداد میشد. (25)ظاهراً آیه كریمهای كه میفرماید: «و كنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خودفروشی نكنید، اگر خودشان میخواهند پاك بمانند! و هر كس آنها را (بر این كار) اجبار كند، (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از این اجبار آنها، غفور و رحیم است! (توبه كنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!) (26)» اشاره به چنین راه ارتزاقی دارد.
بعضی از مفسران در شأن نزول این جمله گفتهاند: «عبدالله بن ابی دو یا شش كنیز داشت كه آنها را مجبور به كسب درآمد برای او از طریق خودفروشی میكرد! هنگامی كه حكم اسلام درباره تحریم زنا (در این سوره) صادر شد آنها به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و از این ماجرا شكایت كردند، آیه فوق نازل شد و از این كار نهی كرد. » (27)
نوع دیگری از ازدواج چند شوهری در میان اعراب جاهلی به این صورت بود كه عدهای از مردان (به طوری كه از ده نفر تجاوز نكند) با رضایت همدیگر، با زنی رابطه برقرار میكردند و مخارج او را متكفل میشدند. فرزندی كه از این نوع زناشویی پدید میآمد اگر پسر بود- پس از آنكه چند شب از تولد نوزاد میگذشت- مادر نوزاد، تمام آن مردها را خواسته و به یكی از آنها خطاب میكرد كه این فرزند از آن توست و با این كیفیت، نوزاد را از نقص بیپدری نجات میداد. مرد مورد خطاب نیز طبق سنت رایج زمان، حق هیچ گونه امتناع و اعتراضی را نداشت. اما اگر دختر بود، هیچ گونه دعوتی از مردان به عمل نمیآمد، چرا كه، هیچ كدام حاضر نمیشدند، پدر یك دختر شوند. (28)
به طور كلی شاید بتوان گفت یكی از علل چندشوهری، وجود رسم دختركشی در بین اعراب جاهلی بوده است، زیرا با وجود چنین رسمی، موضوع همسریابی برای همه مردان، با مشكل مواجه میشد.
2. چند زنی
ازدواج یك مرد با چند زن را كه به مراتب شایعتر از چند شوهری است، مفسران از آیه 3 سوره مباركه النساء برداشت كردهاند و بیان داشتهاند كه یك مرد حداكثر میتواند با چهار زن ازدواج كند. (29)انسان شناسان علت چند زنی را در جوامع قبیلهای، گله داری و یا كشاورزی ناشی از نیاز به نیروی كار زنان دانستهاند. به عبارت دیگر، از دیدگاه یك مرد، در این گونه جوامع، زنان یك نوع امتیاز اقتصادی به شمار میآمدند. چرا كه زنان نه تنها خودشان كار چشمگیری را انجام میدهند، بلكه پسرانی را كه به دنیا میآوردند را نیز در نبردهای سیاسی و نزاعهای قبیلهای و محلی بر روی آنها حساب میكردند. (30)
ج. انواع مختلف ازدواج در جامعه جاهلی
تردیدی نیست كه عرب جاهلی به گونههای مختلفی از ازدواج مبادرت میورزید و حتی از نكاحهای زشت و ننگ آور با برخی از خویشان خود نیز ابایی نداشت. اما باید گفت كه این طور نبود كه همه اینها به دور از هر آیین و مرامی بوده باشد؛ بلكه در كنار تمام جاهلیتها، به یك آیین و عرفی نیز پایبند بودند. چنانكه ازدواج با شماری از زنان را حرام میدانستند. البته شكل اصلی و رایج نكاح در میان اقوام عرب، همانند روزگار ما، ازدواجی به نام «بعوله» بوده است كه بر مبنای این ازدواج مرد (بعل) و زن (بعله) هر دو همسران یكدیگر میشدند و فرزندی كه با این ازدواج به دنیا میآمد، در نسب، تابع پدر بود. باید گفت كه ازدواج در شكل عادی بر سه عنصر «خواستگاری»، «مهریه» و «عقد» تكیه داشت؛ (31) اما در مورد ازدواج با اسیر جنگی رسم بر این بود كه هر یك از مردان قبیله فاتح، میتوانستند از میان زنان اسیر شده، براساس قرعه كشی، یكی را برگزینند، آنگاه اگر آن زن برای آن مرد، فرزندی به دنیا میآورد، خود به خود همسر و زوج او میگردید و مرد نیز شوهر او محسوب میشد و پس از ازدواج، زن زیر حمایت و سرپرستی مرد قرار میگرفت. البته ازدواج با یك زن مخطوفه (ربوده شده) نیز مانند ازدواج با اسیر بود. (32)بنابراین با توجه به مطالبی كه بیان شد، در زمان جاهلیت نه تنها در امر ازدواج، هرج و مرجی نبوده، بلكه براساس یك سری رسم و رسومهایی انجام میگرفته است. (33)
ولی آنچه كه نباید از نظر پنهان داشت این است كه از نگاه خود اعراب نیز چنین ازدواجهایی نفرت انگیز و یا حداقل با دید مثبت نگریسته نمیشد؛ چنانكه میبینیم عبدالله پدر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دلیل پرهیز از چنین ازدواجهایی ستایش شده است. (34)
در اینجا به معرفی برخی از گونههای ازدواج در دوران جاهلیت، كه در كتابهای تاریخی و غیره ذكر شده، میپردازیم.
1. نكاح شغار
در این نوع نكاح، مرد عرب، دختر یا خواهرش را به ازدواج با مردی دیگر در میآورد و در برابر آن، دیگری نیز دختر یا خواهرش را به ازدواج او درمی آورد؛ در حقیقت زنان و دختران، به جای مهر و كابین زنی دیگر واقع میشدند و در این بین مهریهای در كار نبود. (35)در این نوع ازدواج، فقط رضایت و تمایل دو مرد مؤثر بود و زنان همچون متاع و كالا، مبادله و مبایعه میشدند؛ نه شخصیت مستقل آنها لحاظ میشد، نه اراده آنها نافذ بود. (36) به چنین زناشویی، نكاح شغار میگفتند. در كتب لغت آمده كه «شغار» به معنای دور ماندن و دور كردن و «شغر» به معنی تفرقه و جدایی و دوری میباشد. در این نوع نكاح چون زن از مهریه خود دور نگاه داشته شده، به این نام نامیده شده است. (37)
البته گاهی به این نوع نكاح، نكاح «مقایضه» به معنای معاوضه یك شخص با شخص دیگر نیز میگویند كه رسم بر این است كه هر طرف با زوجه خویش از نظر اكرام یا اهانت همچون طرف مقابل رفتار نماید. این نوع نكاح امروزه در مناطقی چون استرالیا، گینه نو، سوماترا و نیز بسیاری از نواحی هند، سیبری، تركستان و افریقا وجود دارد كه علت چنین نكاحی را فقر و ناتوانی مالی دانستهاند. (38)
2. نكاح بدل
این نوع نكاح به این صورت بود كه هر مردی كه از زن دیگری خوشش میآمد، رسوم و قوانین غیر مدون محیط به او اجازه میداد، تا به آن مرد پیشنهاد معاوضه نماید؛ یعنی زن خودش را به او داده و زن او را بگیرد. مدت معاوضه نیز مربوط به تمایل طرفین بود و زنان در این میان فقط یك وظیفه داشتند و آن تسلیم شدن بدون چون و چرا بود. (39)در نكاح بدل، معمولاً پیشنهاد كننده، معاوضه را با الفاظ خاصی به مرد دیگر ابراز میداشت به این صورت كه میگفت: «انزل لی عن دابتك انزل لك عن دابتی» یا «انزل لی عن امرئتك انزل لك عن امرأتی» یعنی تو از مركوب یا زنت به نفع من پیاده شو، من نیز از مركوب یا زنم به نفع تو پیاده میشوم یا به عبارت دیگر، تو برای من از همسرت دست بردار، من نیز برای تو از همسرم دست برمی دارم و در صورتی كه آن مرد مخاطب، این تقاضا را اجابت میكرد، مبادله در ازدواج به شمار میآمد. (40)
در استمرار داشتن یا موقت بودن چنین نكاحی ابهام وجود دارد؛ اما برخی بیان میدارند كه این نوع نكاح، در میان اقوام غیر عرب (مانند قبایل افریقایی، ساكنان جزایر هاوایی و در برخی از مناطق تبت) معروف و رایج است. به این صورت كه ابتدا به شكل موقت بوده ولی اگر دو مرد، زندگی با همسر جدید را پسندیدند، درباره تمدید زمان مبادله یا دائمی بودن آن، تصمیم میگیرند. (41)
گاهی اوقات از این نوع ازدواج به ازدواج اقتراضی و معاوضه یاد میشود. (42)
لازم به ذكر است كه چنین ازدواجی از بزرگترین فتوتها و گذشتهای اخلاقی شمرده میشد و نهایت محبت و صمیمیت وام دهنده را نسبت به وام گیرنده نشان میداده است. (43)
3. نكاح استبضاع
این نوع ازدواج زمانی رخ میداد كه مردان اعراب جاهلی میخواستند فرزندی نجیب، شجاع، سخنور، شاعر، كاهن، یا اینكه با شكل و قیافهای خاص و... داشته باشند و خود نیز متصف به این صفات نبودند. در این صورت، بدون احساس كوچكترین ناراحتی، همسرشان را وادار میكردند تا مدتی (با قرار و مذاكرات قبلی) نزد كسی كه چنان صفات برجستهای را داشته باشد، بگذراند و با او هم بستر شده و فرزندی را برای او به دنیا آورد؛ در این مدت، زوج اصلی، از مجامعت با آن زن دوری میكند، تا اینكه بچه به دنیا بیاید، در این صورت آن بچه را به زوج اصلی منتسب میكردند. (44) البته گاهی اوقات، زنی بیشوهر، از مرد بیگانهای دارای خصوصیات فوق، تقاضای استبضاع میكرد (45). و در این میان برده داران نیز كنیزان خود را به استبضاع با جوانان زیبارو و یا زورمند وا میداشتند، تا فرزندانی به همان شكل برای آنها به دنیا آورند و در نهایت سود بیشتری به آنها برسانند. (46)در لسان العرب نیز آمده است كه كلمه «بضع» به معنای جماع میباشد و استبضاع نوعی از نكاح دوران جاهلیت بوده است كه مرد برای اینكه بچهای نجیب داشته باشد به زن یا كنیزش میگفته كه نزد فلانی برو و از او طلب جماع كن و در این مدت از همسر خود كناره گیری میكرده تا اینكه بچه به دنیا بیاید. (47)
4. نكاح مضامده
این نوع نكاح كه در زمان جاهلیت در ایام قحطی و فقر اتفاق میافتاد، عبارت است از معاشرت زن با مرد اجنبی، غیر از همسر خود. در آن زمان مرد فقیر، همسر خود را به بازاری مخصوص میآورد تا یك مرد غنی او را برگزیند. آن گاه زن در اختیار آن مرد قرار میگرفت و از این طریق، هم خود زن از شرّ گرسنگی و تنگدستی نجات مییافت و هم آنكه پس از مدتی با مال و طعام به خانه شوهر اصلیاش برمیگشت. البته در مضامده، زن فقط در اختیار همان مرد مضامده كننده قرار داشت، به طوری كه از شوهر اصلی خود نیز دور نگه داشته میشد. بنابراین در یك زمان به مضامدههای متعدد با چند مرد نمیپرداخت. (48) اما نقل شده كه با دو مرد (49) و حتی بیشتر (50) هم میتواند عمل مضامده را انجام دهد. البته این نوع ازدواج از روی بیچاری و نداری، انجام میگرفت و عرب جاهلی آن را كاری ناپسند و امری مكروه میپنداشت. چنانكه شاعر میگوید كه امسال به خاطر عذری كه دارد، زنش را فقط به اندازه ده شب برای مضامده میفرستد و وی این كار را از روی ناچاری انجام میدهد و اگر در چنین شرایطی نبود به چنین عملی دست نمیزد. (51) چرا كه «مضامده» را امری ناپسند میداند.5. نكاح مخادنه
مخادنه از «خدن» و به معنای «مصاحبه» و «دوستی داشتن» است كه در حقیقت، در پنهانی و خفا، دوستانی برای زنان بودند. (52) و به این صورت بود كه زنی، مردی را و بالعكس، برای خود به دوستی میگرفتند و آن دو دوست با یكدیگر رفت و آمد و نزدیكی داشتند و اگر فرزندی به دنیا میآمد، زن اعلام میكرد كه آن فرزند برای فلان كس است، آنگاه مرد، همان زن را به ازدواج خود درمیآورد. (53)در قرآن كریم نیز به این نوع نكاح، اشارهای شده است؛ كه به صورت (مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ) (54) و (مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ) (55) از آن نهی شده است. مفسران در معنای آن گفتهاند، از آنجا كه كلمه «مسافحات» در كنار «متخذات اخدان» قرار گرفته است، فهمیده می شود كه این دو واژه به یك معنا نمیباشد و میتوان گفت كه «مسافحات» به معنای زنای آشكار، در مقابل «متخذات اخدان» كه به معنای انتخاب دوست به صورت پنهانی میباشد. (56) لازم به ذكر است كه این محرمانه بودن تا آن حدی بود كه زن، به فاحشهگی، شهره نشود و مورد طمع همگان قرار نگیرد.
بنابراین این نوع ازدواج در عین حال كه یك زناشویی معمولی كه مستلزم مهر و نفقه باشد محسوب نمیشد، اما خالی از رسمیت هم نبود و عرف محیط برای رسمی و قانونی جلوه دادن آن معتقد بود كه «ما استتر فلا بأس و ما ظهر لؤم» آنچه كه مخفیانه و مستتر است، منعی ندارد ولی آنچه كه ظاهر و آشكار شود، مایه ننگ و عار و ملامت است. (57)
6. ازدواج با زن پدر
نوع دیگری از ازدواج در میان اعراب جاهلی به این صورت بود كه وقتی فردی از دنیا میرفت و زن و فرزندانی از او به یادگار میماند، در صورتی كه آن زن، مادر فرزندان او نبود، بلكه به عنوان زن پدر یا نامادری فرزندان وی بود، فرزند پسر و در صورت تعدد فرزند پسر، فرزند بزرگتر، آن زن را همانند دیگر اموال و تركه او به ارث میبرد. (58) با اِعراض آن پسر، نوبت به پسران بعدی میرسید و در نهایت این ارث به اقربای دیگر میرسید (59) و در میان اقربا نیز برادر میت بر دیگران مقدم بود كه بعد از او نوبت به دیگران میرسید. (60) و كسانی كه این ارث به آنها تعلق میگرفت، چندین راه پیش رو داشتند كه با این زن رفتار كنند، یا اینكه خودشان با او ازدواج دیگری در میآوردند و مهرش را صاحب میشدند و یا عفو و گذشت میكردند و بدون گرفتن مال، زن را به تزویج دیگری درمی آوردند و یا اینكه با گرفتن مالی، او را آزاد میگذاشتند تا به اختیار خود با مردی دیگر ازدواج نماید (61)، یا اینكه بر او مُهر «عضل» یا «منع» نهاده، كه در این صورت، آن زنِ بازمانده، دیگر اجازه نداشت با دیگری ازدواج كند و بر همان حال، باقی میماند تا آن كه اجَل او فرا رسد. (62)در قرآن كریم نیز به این نوع نكاح اشاره شده است به این صورت كه میفرماید: «با زنانی كه پدران شما با آنها ازدواج كردهاند، هرگز ازدواج نكنید! مگر آنچه در گذشته (پیش از نزول این حكم) انجام شده است. زیرا این كار، عملی زشت و تنفرآور و راه نادرستی است. » (63) در شأن نزول آن آوردهاند كه پس از اسلام یكی از انصار به نام ابوقبیس از دنیا رفت، فرزندش به نامادری خود، «كبیشه» پیشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت: من تو را فرزند خود میدانم و چنین كاری را شایسته نمیدانم؛ ولی با این حال از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كسب تكلیف میكنم. موضوع را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمودند: به خانهات برو، اگر خداوند در شأن تو چیزی نازل كرد به تو اطلاع میدهم؛ كه آیه فوق نازل شد. (64)
بنابراین از آنجا كه این نوع نكاح، معمولاً با زور و اكراه بوده و به این صورت كه اگر میت پسر بزرگ یا كوچكی، نمیداشت، هریك از مردان فامیل كه به عنوان اظهار تمایل و تصاحب وی، زودتر، پارچهای به سمتش پرت میكرد یا اینكه بر روی سرش میانداخت، آن زن به او تعلق داشت و زن نیز حق هیچ گونه اعتراض یا مقاومتی نداشت و كسانی كه، زن به ارث آنها میرسید، حق داشتند كه او را به طور كلی از ازدواج با مردان دیگر منع كنند و همچنان او را بیشوهر بگذارند تا اینكه اجل او برسد. به چنین ازدواجی، نكاح مقت یا زناشویی با خشم و زور نیز میگفتند. (65) و به چنین فردی كه با زن پدرش ازدواج میكرد، «ضیزن» به معنای اینكه در ازدواج كردن با زن پدر، مزاحم پدر میباشد، میگفتند. (66)
7. نكاح هم زمان دو خواهر
از جمله موارد ازدواجی كه در بین عرب جاهلی جنبه رسمی داشت، ازدواج با دو خواهر به طور هم زمان بود. (67) كه در بیشتر موارد این دو خواهر در دو نكاح جداگانه و یكی پس از دیگری، بدون اینكه اولی مطلقه یا متوفی شود، به ازدواج با یك مرد درمی آمدند. (68) البته بعید نبود كه یك مرد به صورت هم زمان با تعداد بیشتری از چند خواهر ازدواج نماید. (69)در قرآن كریم نیز به صورت اشاره و در عبارتی كه از آن نهی میكند، ذكر شده است. (70)
8. نكاح متعه
متعه یا نكاح موقت در زمان جاهلیت معمول بوده است. (71) در این نوع نكاح از ابتدا مدت ازدواج معلوم میشود (72) و با اتمام آن زن و شوهر از همدیگر جدا میشدند. (73) به چنین ازدواج موقتی «متعه» میگفتند، زیرا به قصد استمتاع از زن (در مدتی مشخص) تحقق مییافت (74)، چنان كه تاجران و نیز جنگجویان در سفر و در مناطقی دور از خانه و وطن، به نكاح متعه میپرداختند كه وقتی مدت آن پایان مییافت، عقد، خود به خود فسخ میشد و آن شخص مسافر (مثلاً تاجر) نیز به راه خود ادامه میداد. (75)در این نوع از نكاح، زوج صداق معینی را به همسر خود (زوجه) تقدیم میكند. برخی محققان بر این باورند كه فرزند این نكاح به مادر منتسب میشد، زیرا چنین ازدواجی بیشتر در سفرها رخ میداد كه پس از نكاح، زوج از زوجه (و نیز از فرزند) جدا میشد (76)، اما هشام بن كلبی (77) به ذكر مواردی- بالغ بر سیزده مورد- پرداخته كه در هر یك از آنها، مردی پس از ازدواج متعه، با زنی، صاحب فرزند شده است و حتی همین مورّخ بیان میدارد كه خلیفه دوم وقتی مشاهده كرد سلمة بن امیه فرزند حاصل از متعه خود را منكر میشود، متعه را منع كرد. (78) ناگفته پیداست كه این گزارش، خود گواهی است بر آن كه در این نكاح، فرزند، منتسب به پدر بود. همچنین تصریح شده كه فرزند از پدر ارث میبرد. (79) البته گاهی نیز فرزند به مادر منتسب میشد. (80)
2. طلاق
طلاق یا اطلاق به معنی اعتاق و آزاد كردن است. در زمان جاهلیت به معنای ازاله ملك از جانب مالك بوده است و در آن زمان بین آزاد كردن برده و طلاق زن هیچ فرقی قائل نبودند؛ چرا كه برده، به اراده مولا و ارباب خود به اعتبار اینكه مملوك اوست، او را آزاد میكرده است و زن نیز به اراده شوهر به اعتبار اینكه مملوك اوست، طلاق داده میشد. (81) امر طلاق چنان ساده و سهل بوده كه مرد هر وقت كه میخواست و حتی بدون دلیل میتوانست زن خود را طلاق دهد، مگر اینكه زن به دلیل اینكه دارای جمال یا مال فراوانی است، در هنگام ازدواج شرط كند كه حق طلاق برای او نیز باشد. (82)عرب جاهلی از طرق مختلفی به امر طلاق مبادرت میكرد. طلاق گرچه خیلی راحت از طرف مرد صورت میگرفت، ولی برای زن بسیار گران تمام میشد. زنی كه طلاق داده میشد، كمتر موفق میگردید بار دیگر شوهر پیدا كند، مرگ زن و طلاق او به یك مفهوم بود. از طرف دیگر نیز وقتی عرب جاهلی میخواست همسر خود را طلاق دهد، به حدی با او بدرفتاری میكرد و او را بدنام جلوه مینمود كه زن، ناگزیر بود با بخشیدن مهر و بذل مال، خود را از این بدبختی و رسوایی نجات دهد، شوهر به وسیله مالی كه از این طریق به دست میآورد، زن تازهای اختیار میكرد. (83)
قرآن كریم نیز به این رفتار مرد با زنان خود در هنگام طلاق اشاره كرده و میفرماید: «و اگر تصمیم گرفتید كه همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب كنید و مال فراوانی (به عنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزی از آن را پس نگیرید! آیا برای باز پس گرفتن مهر آنان، به تهمت و گناه آشكار متوسل میشوید؟!» (84)
در مورد شأن نزول آن آوردهاند كه پیش از اسلام رسم بر این بود كه اگر میخواستند همسر سابق را طلاق گویند و ازدواج جدیدی كنند برای فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافی عفت متهم میكردند و بر او سخت میگرفتند، تا حاضر شود مهر خویش را كه معمولاً قبلاً دریافت میشد، بپردازد و طلاق گیرد و همان مهر را برای همسر دوم قرار میدادند. آیه فوق به شدت از این كار زشت جلوگیری كرده و آن را مورد نكوهش قرار میدهد. (85)
طرق مختلف دیگری كه اعراب جاهلی، زنان خود را طلاق میدادند، عبارت بودند از: طلاق دادن با لفظ طلاق، ظهار، ایلاء، خلع و... لذا طلاق در آن زمان را میتوان به دو نوع طلاق صریح و غیرصریح تقسیم كرد.
الف. طلاق غیرصریح
طلاق دادن غیرصریح به این صورت بود كه در بعضی از قبایل و نواحی، قهر، سفر كردن مرد و یا جدا كردن خیمهاش، دلیل بر آن بود كه با زنش متاركه كرده، كه با كمك قراین حالی دیگر، از این نوع اعمال، طلاق تفهیم میشد؛ در این حالت، زن موظف بود، پس از ملاحظه این اعمال، منزل شوهر را ترك گوید. (86)ب. طلاق صریح
طلاق صریح، همان طور كه از نامش پیداست، با جملات و یا سوگندهای خاصی اداء میشد، كه پس از این جملات و سوگندها، زن مطلّقه محسوب میشد. این جملات به صورت «الحقی باهلك» یا «ظهرك كظهر اُمی» و... بیان میشد. (87)گاهی طلاق به منظور آزار رساندن به زن صورت میگرفت. لذا برای اینكه او را از ازدواج با دیگری منع كند، طلاق و رجوعهای مكرر انجام میداد و هنگام رجوع، برای اینكه وظایف همسری و نفقه بر عهدهاش نیفتد، بلافاصله طلاقش میداد و با این كار موجب آزار و اذیت زنان میشدند. البته قبایلی كه زورمند بودند، دیگر این رجوع و طلاق را انجام نمیدادند، بلكه او را از ازدواج با دیگری منع میكردند و معتقد بودند كه ازدواج همسر مطلقّهشان با دیگری، به غیرت و عصبیت آنها لطمه وارد میكند، لذا ازدواج مجدد وی، به جنگها و خونریزیهای طولانی میانجامید. (88)
در مورد عده نیز، آزار و اذیتهای فراوانی به زن وارد میشد. (89)
پینوشتها:
1. عمر فروخ، پیشین، (تاریخ الجاهلیة)، ص155.
2. عبدالسلام الترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیة و الاسلام، (حلب، دار القلم العربی، چاپ دوم، 1409ه. ق، 1989م)، ص142؛ ابراهیم فوزی، احكام الاسرة فی الجاهلیه و الاسلام، (بیروت، دارالكلمة للنشر، چاپ دوم، 1983م)، ص45.
3. ابراهیم فوزی، همانجا.
4. ابن المنظور، پیشین، ذیل نفج.
5. جواد علی، پیشین، ج5، ص532.
6. همان، ص 533.
7. همان، ج4، ص 638.
8. امان الله قرایی مقدم، انسان شناسی فرهنگی (مردم شناسی فرهنگی)، ص 216.
9. النساء، 23/4 و24.
10. ابراهیم فوزی پیشین، ص64، جوادعلی، پیشین، صص 369، 370 و 543.
11. محمد بن احمد القرطبی، پیشین، ج10، ص117؛ محمدحسین الطباطبایی، پیشین، ج12، ص277.
12. جواد علی، پیشین، ص 544.
13. جواد علی، پیشین، ص 391؛ ابن المنظور، پیشین، ذیل هجن.
14. الاحزاب، 37/33.
15. النسا، 23/4-22.
16. البقره، 221/2.
17. امان الله قرایی مقدم، پیشین، ص218.
18. القصص، 9/28؛ التحریم، 11/66.
19. یوسف، 30/12 و51.
20. هود، 71/11.
21. المسد، 4/111.
22. آل عمران، 35/3 و40؛ الاعراف، 83/7؛ هود، 81/11؛ مریم، 5/19 و8؛ العنكبوت، 33/29؛ الذاریات، 29/51؛ التحریم، 10/66.
23. النسا، 3/4. (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذ?لِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُوا)
24. امان الله قرایی، پیشین، ص218.
25. یحیی نوری، اسلام و عقائد و آراء بشری یا جاهلیت و اسلام. (تهران، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، چاپ هشتم، 1357ش)، ص608.
26. النور، 33/24. (وَ لاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ)
27. الطبرسی، فضل بن حسن، پیشین، ج7، ص221؛ القرطبی، محمد بن احمد، پیشین، ج12، ص 254.
28. یحیی نوری، پیشین، ص605.
29. الطبری، پیشین، ج4، ص309؛ الطباطبایی، پیشین، ج4، ص168.
30. امان الله قرایی، پیشین، ص219.
31. محمود شكری الآلوسی البغدادی، پیشین، ج2، ص3؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص18.
32. جواد علی، پیشین، ج5، ص533؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین، صص36-34.
33. علیهاشمی، المرأه فی الشعر الجاهلی، (بغداد: مطبعة المعارف، 1960م)، ص140.
34. محمد بن السعد، الطبقات الكبری، السیرة الشریفة النبویة، ج1، (بیروت، دار صادر، 1405ه. ق، 1985م)، ص77.
35. محمود شكری الآلوسی، پیشین، ج2، ص5؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص32.
36. یحیی نوری، پیشین، ص609.
37. ابن المنظور، پیشین، ج4، ذیل شغر.
38. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص35؛ جواد علی، پیشین، ج5، ص538.
39. یحیی نوری، پیشین، ص606.
40. الآلوسی، پیشین، ج2، ص5؛ جواد علی، پیشین، ج5، ص 537؛ علیهاشمی، پیشین، ص 162.
41. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص36.
42. حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا، (تهران، شركت چاپ قیام، چاپ دوم، 1327ش)، ص129.
43. همانجا.
44. محمود شكری الآلوسی، پیشین، ج2، ص5؛ جواد علی، پیشین، ج5، ص537؛ علیهاشمی، پیشین، ص 162.
45. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص20.
46. جواد علی، پیشین، ج5، ص539.
47. ابن المنظور، پیشین، ج8، ذیل بُضع.
48. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص23.
49. ابن المنظور، پیشین، ج3، ص 265، ذیل ضمد، از قول ابی عمرو.
50. همان، ص 266،از قول الفراء.
51. همان، ج3، ص 266، ذیل ضمد. (لا یخلص الدهر، خلیل عشرا ذات الضماد او یزور القبرا
انی رأیت الضمد شیئاً نكرا)
52. فخرالدین الطریحی، پیشین، ج6، ص242.
53. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص25.
54. النساء، 25/4.
55. المائده، 5/5.
56. محمدحسین الطباطبایی، پیشین، ج4، ص278؛ الطبرسی، الفضل بن الحسن، پیشین، ج3، ص55.
57. یحیی نوری، پیشین، ص609.
58. الطبری، پیشین، ج3، ص 406.
59. عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص29.
60. جواد علی، پیشین، ج5، ص 535.
61. الطبری، پیشین، ص404.
62. همان.
63. النساء، 22/4. (وَ لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِیلاً )
64. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر، ج1، (قم، دارالكتاب، 1367ش)، ص134؛ ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج3، ص 324.
65. یحیی نوری، پیشین، ص 608؛ محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج7، ص158.
66. ابن المنظور، پیشین، ج13، ص 254.
67. محمد بن حبیب بغدادی، المحبر، ص327.
68. الطبری، پیشین، ج3، ص 428؛ محمد بن حبیب بغدادی، پیشین، ص327.
69. علیهاشمی، پیشین، ص164.
70. النساء، 23/4. (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ ... )
71. جواد علی، پیشین، ج5، ص536؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین، ص39.
72. علیهاشمی، پیشین، ص 162.
73. محمود شكری الآلوسی، پیشین، ج2، ص 5؛ جواد علی، پیشین، ج5، ص536.
74. عبدالسلام الترمانینی، پیشین.
75. جوادعلی، پیشین، ج5، ص 537؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین.
76. جوادعلی، پیشین، ج5، ص 536؛ عبدالسلام الترمانینی، پیشین.
77. د 204-96ق.
78. هشام بن محمد كلبی، مثالب العرب، ص117-118.
79. عمر فروّخ، پیشین، (تاریخ الجاهلیة)، ص 156.
80. احمد ارحیم هبو، تاریخ العرب قبل الاسلام، (حلب، منشورات جامعة حلب، كلیة الآداب، چاپ دوم، 1980-1981م)، ص 268.
81. ابراهیم فوزی، پیشین، 122.
82. عمر فروخ، پیشین، (تاریخ الجاهلیة)، ص158؛ ابراهیم فوزی، پیشین، ص130.
83. حسن صدر، پیشین، ص 135.
84. النساء، 20/4. (وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَ إِثْماً مُبِیناً)
85. ابوالفتوح حسین بن علی رازی، پیشین، ج5، ص297.
86. یحیی نوری، پیشین، ص615.
87. ابراهیم فوزی، پیشین، صص126 و 127؛ یحیی نوری، پیشین، صص 615 و 616.
88. یحیی نوری، پیشین، صص 616 و617.
89. رك. ابراهیم فوزی، پیشین، صص131 به بعد؛ یحیی نوری، پیشین، صص 617 به بعد.
امانی، محمدعلی، (1392)، سنن جاهلی عرب و روش برخورد قرآن كریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم