از همدلي تا همراهي دو رفيق راه
نويسنده:محمدحسن رجبي (دواني)
آنچه درپي مي آيد بازگويي برخي وجوه اشتراك موجود ميان استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) و استاد علي دواني(ره) است كه به قلم فرزند استاددواني به رشته تحرير درآمده است. وي در اين نوشتار با نقل نمونه هاي تاريخي، اشتراك راه و هدف و عملكرد ميان آن دو بزرگوار را در امور اجتماعي، سياسي و مسائل مربوط به دين و مذهب و نيز در رفتارها و تعاملات شخصي تبيين و تشريح كرده است. اينك به مناسبت نخستين سالگرد رحلت آن استاد فرزانه مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
از اوايل دوران نوجواني به خاطر دارم كه هميشه پدرم نام استاد شهيد مرتضي مطهري را با احترام فراوان ياد مي كرد و به آثار، سخنان، تصميم ها و رهنمودهاي ايشان، توجه و عنايت ويژه اي داشت. بعدها كه بزرگتر شدم و خود با برخي از آثار آن متفكر بزرگ آشنا گرديدم، راجع به زندگي، سوابق علمي و بينش و دانش آن شهيد بزرگوار، از پدرم سؤالاتي مي كردم و او هر آنچه مي دانست، مي گفت:ادب و احترام نسبت به آثار و انديشه هاي استاد شهيد، از كلام و بيان ايشان هويدا بود و هر بار از وجود چنان متفكر انديشمند و فقيه و فيلسوف بزرگ كه خداوند به اسلام و ايران و روحانيت شيعه عطا كرده است، برخود مي باليد.
به ياد ندارم كه پدرم- گذشته از امام خميني(ره)- تا به آن اندازه از دانش وسيع ديني، بينش صددرصد اسلامي، فضايل و ملكات اخلاقي، و تعهد سياسي، اجتماعي و فرهنگي عالم ديني ديگري از معاصران يادكرده باشد. اين سختي از آن رو براي من غريب مي نمود كه پدرم بيش از پنجاه سال از عمر پربركتش را به شرح حال نگاري علما و دانشمندان اسلامي و شيعه اختصاص داده بود و با مقام و مرتبه علمي آنها به خوبي آشنا بود. گرچه ايشان مقام علمي ديگر علما را مي ستود و برخي را در بعضي رشته هاي علوم و معارف اسلامي، چون فقه، اصول، كلام، فلسفه، عرفان، حديث، تفسير، رجال و... سرآمد اقران مي دانست، اما هيچكدام را در جامعيت، انسجام فكر، استحكام رأي و نظر، و دغدغه شناخت نيازهاي فكري و فرهنگي زمان، و پاسخگويي متين و عميق به آنها، در حد استاد مطهري نمي شناخت.
علاوه بر اين بعد- كه مورد اتفاق نظر بسياري ديگر از صاحبنظران هم هست- پدرم وجوه اشتراك ديگري ميان خود و استاد شهيد مي ديد كه در مجموع، سبب آن ارادت و دوستي عميق توأم با احترام فراوان به ايشان شده بود كه ذيلا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- انديشه ايجاد تحول در حوزه: استاد مطهري از جمله فضلايي بود كه در اواخر دهه20، همراه با امام خميني(ره) و جمعي ديگر از بزرگان حوزه، تصميم جدي به انجام اصلاحات حوزه داشت؛ اما متأسفانه به دليل كارشكني هاي فراوان، نااميد شد و حتي مجبور به مهاجرت از قم به تهران گرديد. پدرم نيز در اواسط دهه30 و اوائل 40، تلاش نمود تا همراه با جمعي از فضلاي نامدار حوزه، با تأسيس مجله مكتب اسلام و نيز مؤسسه «دارالتبليغ اسلامي»- كه در كتاب خاطرات خود به نام نقد عمر به تفصيل سخن گفته- با تربيت نسل جديدي از طلاب جوان درس خوانده و آشنا به زبان هاي خارجي و دانش هاي روز، و ارتقاء آگاهي هاي مذهبي جامعه، تحولي در حوزه و جامعه ايجاد نمايد كه او نيز به مانند استاد شهيد، پس از چندين سال تلاش و تكاپو و مشاهده نامهرباني ها، مرارت ها و ناملايمات از هم كسوتان خويش، سرانجام مجبور به ترك قم و مهاجرت به تهران در سال 1350 گرديد.
2- آسيب شناسي حوزه هاي علميه: استاد مطهري در دو مقاله ارزشمند خود كه درسال 1341در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» انتشار داد، به دوآسيب بزرگ رايج در حوزه هاي علميه اشاره كرد: نخست، محدود شدن فقه و اجتهاد به احكام فردي و كم توجهي به امور مستحدثه و پيشنهاد تخصصي شدن دانش فقه؛ دوم، وابستگي مالي حوزه هاي علميه به وجوهات مردمي و عدم استقلال مالي، و در نتيجه، تبعيت حوزه از خواست عوام يا عوامزدگي حوزه هاي علميه.
پدرم نيز چند سال بعد در مقاله اي كه در پيوست كتاب هزاره شيخ طوسي درسال 1349 نوشت، نظام آموزش ناكارآمد رايج حوزه هاي علميه را نقد كرده و آن را سبب دور ماندن از مباحث موردنياز اجتماعي و فرهنگي روز و اتلاف عمر طلاب در پرداختن به برخي مباحثي دانسته كه امروزه ديگر موضوعيتي ندارند.
نقد استاد شهيد و پدرم از حوزه هاي علميه، در راستاي آسيب شناسي و آسيب زدايي از آفات مزمتي بود كه مانع تحول در حوزه هاي علميه گرديده بود. آن دو، سخت براين باور بودند كه روحانيت شيعه، «شجره طيبه»اي است كه با وجود ناملايمات فراوان روزگار، ثمرات زيادي داشته و مفاخر بزرگ و كم نظيري در همه رشته هاي علوم اسلامي، به جهان اسلام تقديم نموده و بارها علماي بزرگ، چه به صورت فردي و يا جمعي، با قيام به موقع خود، از كيان و استقلال سياسي كشور در مقابل بيگانگان و قدرتمند، حراست كرده اند و با هرگونه انحراف سياسي، فكري، مذهبي و اخلاقي در جامعه مبارزه نمودند و هنوز نيز تنها نهاد مستقلي است كه معرف و مفسر معارف اصيل شيعي بوده و از استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور دفاع مي كند. اما آن سخن به معناي تضعيف اركان حوزه يك هزار ساله شيعه نيست، بلكه غرض آن است كه با زدودن آفات فكري و باورهاي غلط رايج، آن را براي پاسخگويي به نيازهاي متحول فلسفي، فكري و اجتماعي زمان، كارآمد و بارور ساخت.
3- شناخت مقتضيات زمان، بخش عمده اي از آثار منتشره استاد شهيد و پدرم، پاسخ به كمبودهاي منابع فكري و خواندني مناسب در ميان گروه هاي مؤمن و مذهبي جامعه بود. آن دو، زماني كه احساس مي كردند در يك حوزه فرهنگي، خلأ وجود دارد، ابايي نداشتند كه به قدر وسع خود در برطرف كردن آن بكوشند، به عنوان مثال در دهه 30 و 40، هيچ گونه فعاليتي در حوزه داستان نويسي ديني براي نوجوانان و جوانان به چشم نمي خورد و آنان ناگزير بودند به داستان ها و رمان هاي فارسي و خارجي روي آورند كه عموماً انحرافات اخلاقي داشت. از اينرو پدرم از سال 1337 دست به نگارش يك سلسله داستان هاي واقعي از تاريخ اسلام زد كه تحت عنوان «داستان ماه» و بدون امضا در مجله مكتب اسلام چاپ و منتشر مي شد و خوانندگان فراواني داشت. استاد مطهري نيز با درك همين نياز، درسال 1339 كتاب «داستان راستان» را منتشر نمود. همچنين در جريان اوج گيري انقلاب اسلامي، استاد شهيد به منظور آگاهي بخشيدن به مردم از اهداف سياسي روحانيت و آفاتي كه نهضت هاي اسلامي را در سده اخير تهديد كرده و يا به نابودي كشانده است، كتاب «نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير» را در تابستان 1357 منتشر كرد. پدرم نيز كه درسال 41 با هدف حفظ و حراست از تلاش جمعي علما در ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي، كتاب «نهضت دوماهه روحانيون ايران» را به منظور جلوگيري از فراموشي و يا تحريف آن نهضت توسط ايادي بيگانه منتشر كرده بود، دست به كار شد و با كوششي كم نظير، همه اعلاميه هاي مراجع و علما و مجامع روحاني را در جريان انقلاب، گردآوري كرد و با مقدمه مبسوطي، نهضت هاي اسلامي به رهبري روحانيون را از زمان خواجه نصيرالدين طوسي تا انقلاب اسلامي و پس از آن، تحت عنوان «نهضت روحانيون ايران» در 11جلد در سال 1360 متنشر كرد كه جلد اول آن در مهر 1357 تدوين گرديد.
.4 اشتغال همزمان به تأليف و سخنراني، استاد شهيد و پدرم از زمره معدود نويسندگان روحاني سرشناس و توانمندي بودند كه در طول چند دهه، ضمن اشتغال به تأليف و تصنيف و تدريس، به ايراد منبر و سخنراني هاي ديني و علمي هم پرداختند. آندو و روحانيون مشابه ايشان، به دليل اطلاعات وسيع و درست و محققانه اي كه از تاريخ اسلام، سيره معصومين(ع)، معارف اسلامي و تحولات سياسي و فرهنگي ايران، جهان اسلام و جهان داشتند، موجبات دريافت هاي درست و بي پيرايه مردم از باورهاي مذهبي و حوادث تاريخ اسلام، و نيز ارتقاء آگاهي هاي سياسي- اجتماعي آنان از تهديدات سياسي- فرهنگي استكبار جهاني و صهيونيسم عليه جهان اسلام و دردهاي مشترك مسلمانان و اوضاع رنج آور جوامع اسلامي را فراهم آوردند.
.5 اعتدال سياسي: مشي سياسي استاد شهيد و پدرم، اعتدالي بود؛ بدين معني كه آن دو ضمن اقرار به پيشگامي امام خميني(ره) درجريان نهضت اخير روحانيون، پيروي از منويات و مشي سياسي معظم له را به معناي ناديده گرفتن تلاش ساير مراجع و عدم همكاري و دوري گزيدن از ايشان- چنانكه مشي رايج سياسي برخي از روحانيون انقلابي طرفدار امام بود- نمي دانستند و به همكاري با آنها ادامه دادند. چنانكه پدرم و استاد مطهري، سال ها در دارالتبليغ اسلامي- كه زيرنظر آيت الله شريعتمداري بود- تدريس مي كردند كه هرگونه ايجاد تفرقه ميان مراجع را به زيان اسلام و كشور و به سود رژيم شاه مي دانستند.
.6 افشاي خطرات سياسي برضد جوامع اسلامي: دغدغه سياسي استاد شهيد و پدرم تنها محدود و محصور به كشور نبود، بلكه آنان همه تهديدات سياسي، نظامي و فرهنگي جوامع اسلامي را رصد مي كردند كه در رأس آن، وجود رژيم اشغالگر قدس قرار داشت.
پس ازشكست دولت هاي عربي از اسراييل در خرداد 46، و احساس حقارتي كه از اين شكست متوجه مسلمانان جهان گرديد، پدرم براي احياي مجد و عظمت گذشته اسلام و مسلمين، نخست كتاب «تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا» (1348) و سپس «صحنه هاي تكان دهنده در تاريخ اسلام» (1348) را ترجمه و منتشر كرد كه در مقدمه كتاب نخست، ضمن اشاره به جنگ اخير اسراييل و كشورهاي عربي، علت شكست كشورهاي عرب را ركود و سستي و بي قيدي جوامع عرب برشمرد. استاد مطهري نيز در سال 1349 در سخنراني تاريخي خود، جعلي بودن رژيم اسراييل و حمايت لابي هاي صهيونيستي از آن و مطامع درازمدت اسراييل در خاورميانه را برملا كرد.
.7 سوانح عمري مشابه: در مطالعه زندگي آن دو، رويدادهاي مشابه فراواني ديده مي شود كه گويي سرنوشت مشتركي برايشان رقم زده شده است. دوران تنگنا و سختي معيشت هردو پس از مهاجرت به تهران از يك سو، و علو طبع و عزت نفس آنان براي حفظ حيثيت شخصي و استقلال فكري، وجه مشترك ديگري است كه در زندگي آن دو عزيز مشاهده مي شود.
8- اخلاقيات: موارد فراواني از گفتار و كردار اخلاقي فردي و اجتماعي مشابه، ميان پدرم و استاد شهيد مي توان برشمرد. عواطف شديد انساني و احساس همدردي و مسئوليت نسبت به ديگران به ويژه همنوعان روحاني، شجاعت در گفتار، صداقت در رفتار، پارسايي، عزت نفس، قناعت و توكل در زندگي و... از جمله وجوه اشتراك اخلاقي ميان آن دو بود.
آنان در عين روشن انديشي در مسائل فرهنگي و اجتماعي، هيچگاه از اخلاق روحاني خود خارج نشدند و غبار «روشنفكري» هرگز بر ظاهر گفتار و كردارشان ننشست.
9- تصميم گيري ها و رهنمودها: پدرم به تصميم گيري ها و رهنمودهاي استاد شهيد در زمينه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، عنايت ويژه اي داشت؛ زيرا آنها را برخاسته از فكري سليم، منطقي استوار، شناختي واقع بينانه و از سر دلسوزي به اسلام و مسلمين مي دانست. بارها ديده مي شد كه بر سر رويدادهاي سياسي يا فرهنگي، روحانيون برجسته تهران نظرات متفاوتي ابراز مي كردند و واكنش هاي گوناگوني داشتند، اما در اغلب موارد، نظرات پدرم همان نظرات استاد شهيد بود. اين تصميم ها تنها در امور سياسي و اجتماعي نبود بلكه در زندگي شخصي نيز پيشنهادات و رهنمودهاي استاد، براي پدرم امري جدي و قابل تأمل بود.
10- قدرداني، همدلي و همدردي متقابل: و بالاخره شناخت منزلت علمي پدرم و تمجيد و تقديرهاي فراواني كه استاد شهيد از آثار علمي ايشان مي كردند، و از همه مهمتر توجه و علاقه فراوان آن استاد فرزانه به زندگي و سرنوشت شخصي و خانوادگي وي- كه از عواطف و محبت ايشان بود- موجبات دوستي عميق، همدلي و همدردي و احساسات مشتركي بين آن دو گرديد كه هيچگاه چه در زمان حيات استاد و چه پس از شهادت ايشان ميان پدرم و ديگري پديد نيامد.
پدرم، استاد مطهري را- گذشته از مقام علمي وي- برادري بزرگ، محرم راز، دلسوز، غمخوار و همزبان خود مي دانست. از اين رو هرگاه كه مشكلات طاقت فرسايي بر او روي مي آورد با ايشان تماس مي گرفت و يا به ديدنشان مي رفت. استاد نيز كه با روحيات پدرم به خوبي آشنا بود با ذكر شمه اي از مشكلات مشابهي كه در زندگي شخصي و اجتماعي خود داشت، پدرم را دلداري و تسكين مي داد و او را به ادامه كار تشويق مي كرد.
پدرم با وجود شرايط و امكانات مناسبي كه حسينيه ارشاد در سال 1350، در ازاي ويراستاي سخنراني هاي آنجا، به وي پيشنهاد كرد، حاضر به پذيرش آن نشد و قبول آن را منوط به دعوت و بازگشت شهيد مطهري به حسينيه ارشاد نمود.
¤ ¤ ¤
شهادت استاد مطهري، بزرگترين تكان و ضربه روحي براي پدرم بود. او به اندازه اي از شهادت جانگداز و نابهنگام استاد شهيد، اندوهگين بود كه چندين سال بيمار گرديد و به ندرت از منزل خارج مي شد و با كسي تماس نمي گرفت و دعوت ها را نمي پذيرفت. وي چنانكه بارها مي گفت، شهادت استاد مطهري را بزرگترين ضايعه براي جهان اسلام و تشيع و كشور مي دانست و اين جمله را با آه و افسوس فراوان بر زبان مي راند كه: «كو ديگر مثل شهيد مطهري؟».
به باور پدرم اگر شهيد مطهري زنده بود بسياري از حوادث سياسي ناگواري كه پس از وي در كشور روي داد، هرگز به وقوع نمي پيوست و يا اگر روي مي داد به سرپنجه تدبيرش و يا كمترين هزينه برطرف مي شد. او بدون شك شايسته ترين جانشين امام خميني(ره) بود، آنچنان كه رهبر معظم انقلاب اسلامي آيت الله خامنه اي در ملاقات با خانواده آن شهيد بزرگوار به اين مطلب تصريح فرمودند.
با شهادت استاد مطهري، ديگر پدرم تا پايان عمر، همراز و همزباني همانند وي نداشت و هيچگاه گذشت روزگار، اندوه فقدان او را از دلش بيرون نبرد. هر بار كه به قم مشرف مي شد، بر سر مزار استاد شهيد فاتحه مي خواند و با چهره اي غمزده مي گفت: «حيف از آقاي مطهري، حيف، حيف».
خداوند روح آن دو عالم ديني و دوست ديرين را شاد و در جوار رحمت واسعه خود محشور گرداند، انشاءالله.
از اوايل دوران نوجواني به خاطر دارم كه هميشه پدرم نام استاد شهيد مرتضي مطهري را با احترام فراوان ياد مي كرد و به آثار، سخنان، تصميم ها و رهنمودهاي ايشان، توجه و عنايت ويژه اي داشت. بعدها كه بزرگتر شدم و خود با برخي از آثار آن متفكر بزرگ آشنا گرديدم، راجع به زندگي، سوابق علمي و بينش و دانش آن شهيد بزرگوار، از پدرم سؤالاتي مي كردم و او هر آنچه مي دانست، مي گفت:ادب و احترام نسبت به آثار و انديشه هاي استاد شهيد، از كلام و بيان ايشان هويدا بود و هر بار از وجود چنان متفكر انديشمند و فقيه و فيلسوف بزرگ كه خداوند به اسلام و ايران و روحانيت شيعه عطا كرده است، برخود مي باليد.
به ياد ندارم كه پدرم- گذشته از امام خميني(ره)- تا به آن اندازه از دانش وسيع ديني، بينش صددرصد اسلامي، فضايل و ملكات اخلاقي، و تعهد سياسي، اجتماعي و فرهنگي عالم ديني ديگري از معاصران يادكرده باشد. اين سختي از آن رو براي من غريب مي نمود كه پدرم بيش از پنجاه سال از عمر پربركتش را به شرح حال نگاري علما و دانشمندان اسلامي و شيعه اختصاص داده بود و با مقام و مرتبه علمي آنها به خوبي آشنا بود. گرچه ايشان مقام علمي ديگر علما را مي ستود و برخي را در بعضي رشته هاي علوم و معارف اسلامي، چون فقه، اصول، كلام، فلسفه، عرفان، حديث، تفسير، رجال و... سرآمد اقران مي دانست، اما هيچكدام را در جامعيت، انسجام فكر، استحكام رأي و نظر، و دغدغه شناخت نيازهاي فكري و فرهنگي زمان، و پاسخگويي متين و عميق به آنها، در حد استاد مطهري نمي شناخت.
علاوه بر اين بعد- كه مورد اتفاق نظر بسياري ديگر از صاحبنظران هم هست- پدرم وجوه اشتراك ديگري ميان خود و استاد شهيد مي ديد كه در مجموع، سبب آن ارادت و دوستي عميق توأم با احترام فراوان به ايشان شده بود كه ذيلا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- انديشه ايجاد تحول در حوزه: استاد مطهري از جمله فضلايي بود كه در اواخر دهه20، همراه با امام خميني(ره) و جمعي ديگر از بزرگان حوزه، تصميم جدي به انجام اصلاحات حوزه داشت؛ اما متأسفانه به دليل كارشكني هاي فراوان، نااميد شد و حتي مجبور به مهاجرت از قم به تهران گرديد. پدرم نيز در اواسط دهه30 و اوائل 40، تلاش نمود تا همراه با جمعي از فضلاي نامدار حوزه، با تأسيس مجله مكتب اسلام و نيز مؤسسه «دارالتبليغ اسلامي»- كه در كتاب خاطرات خود به نام نقد عمر به تفصيل سخن گفته- با تربيت نسل جديدي از طلاب جوان درس خوانده و آشنا به زبان هاي خارجي و دانش هاي روز، و ارتقاء آگاهي هاي مذهبي جامعه، تحولي در حوزه و جامعه ايجاد نمايد كه او نيز به مانند استاد شهيد، پس از چندين سال تلاش و تكاپو و مشاهده نامهرباني ها، مرارت ها و ناملايمات از هم كسوتان خويش، سرانجام مجبور به ترك قم و مهاجرت به تهران در سال 1350 گرديد.
2- آسيب شناسي حوزه هاي علميه: استاد مطهري در دو مقاله ارزشمند خود كه درسال 1341در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» انتشار داد، به دوآسيب بزرگ رايج در حوزه هاي علميه اشاره كرد: نخست، محدود شدن فقه و اجتهاد به احكام فردي و كم توجهي به امور مستحدثه و پيشنهاد تخصصي شدن دانش فقه؛ دوم، وابستگي مالي حوزه هاي علميه به وجوهات مردمي و عدم استقلال مالي، و در نتيجه، تبعيت حوزه از خواست عوام يا عوامزدگي حوزه هاي علميه.
پدرم نيز چند سال بعد در مقاله اي كه در پيوست كتاب هزاره شيخ طوسي درسال 1349 نوشت، نظام آموزش ناكارآمد رايج حوزه هاي علميه را نقد كرده و آن را سبب دور ماندن از مباحث موردنياز اجتماعي و فرهنگي روز و اتلاف عمر طلاب در پرداختن به برخي مباحثي دانسته كه امروزه ديگر موضوعيتي ندارند.
نقد استاد شهيد و پدرم از حوزه هاي علميه، در راستاي آسيب شناسي و آسيب زدايي از آفات مزمتي بود كه مانع تحول در حوزه هاي علميه گرديده بود. آن دو، سخت براين باور بودند كه روحانيت شيعه، «شجره طيبه»اي است كه با وجود ناملايمات فراوان روزگار، ثمرات زيادي داشته و مفاخر بزرگ و كم نظيري در همه رشته هاي علوم اسلامي، به جهان اسلام تقديم نموده و بارها علماي بزرگ، چه به صورت فردي و يا جمعي، با قيام به موقع خود، از كيان و استقلال سياسي كشور در مقابل بيگانگان و قدرتمند، حراست كرده اند و با هرگونه انحراف سياسي، فكري، مذهبي و اخلاقي در جامعه مبارزه نمودند و هنوز نيز تنها نهاد مستقلي است كه معرف و مفسر معارف اصيل شيعي بوده و از استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور دفاع مي كند. اما آن سخن به معناي تضعيف اركان حوزه يك هزار ساله شيعه نيست، بلكه غرض آن است كه با زدودن آفات فكري و باورهاي غلط رايج، آن را براي پاسخگويي به نيازهاي متحول فلسفي، فكري و اجتماعي زمان، كارآمد و بارور ساخت.
3- شناخت مقتضيات زمان، بخش عمده اي از آثار منتشره استاد شهيد و پدرم، پاسخ به كمبودهاي منابع فكري و خواندني مناسب در ميان گروه هاي مؤمن و مذهبي جامعه بود. آن دو، زماني كه احساس مي كردند در يك حوزه فرهنگي، خلأ وجود دارد، ابايي نداشتند كه به قدر وسع خود در برطرف كردن آن بكوشند، به عنوان مثال در دهه 30 و 40، هيچ گونه فعاليتي در حوزه داستان نويسي ديني براي نوجوانان و جوانان به چشم نمي خورد و آنان ناگزير بودند به داستان ها و رمان هاي فارسي و خارجي روي آورند كه عموماً انحرافات اخلاقي داشت. از اينرو پدرم از سال 1337 دست به نگارش يك سلسله داستان هاي واقعي از تاريخ اسلام زد كه تحت عنوان «داستان ماه» و بدون امضا در مجله مكتب اسلام چاپ و منتشر مي شد و خوانندگان فراواني داشت. استاد مطهري نيز با درك همين نياز، درسال 1339 كتاب «داستان راستان» را منتشر نمود. همچنين در جريان اوج گيري انقلاب اسلامي، استاد شهيد به منظور آگاهي بخشيدن به مردم از اهداف سياسي روحانيت و آفاتي كه نهضت هاي اسلامي را در سده اخير تهديد كرده و يا به نابودي كشانده است، كتاب «نهضت هاي اسلامي در صدساله اخير» را در تابستان 1357 منتشر كرد. پدرم نيز كه درسال 41 با هدف حفظ و حراست از تلاش جمعي علما در ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي، كتاب «نهضت دوماهه روحانيون ايران» را به منظور جلوگيري از فراموشي و يا تحريف آن نهضت توسط ايادي بيگانه منتشر كرده بود، دست به كار شد و با كوششي كم نظير، همه اعلاميه هاي مراجع و علما و مجامع روحاني را در جريان انقلاب، گردآوري كرد و با مقدمه مبسوطي، نهضت هاي اسلامي به رهبري روحانيون را از زمان خواجه نصيرالدين طوسي تا انقلاب اسلامي و پس از آن، تحت عنوان «نهضت روحانيون ايران» در 11جلد در سال 1360 متنشر كرد كه جلد اول آن در مهر 1357 تدوين گرديد.
.4 اشتغال همزمان به تأليف و سخنراني، استاد شهيد و پدرم از زمره معدود نويسندگان روحاني سرشناس و توانمندي بودند كه در طول چند دهه، ضمن اشتغال به تأليف و تصنيف و تدريس، به ايراد منبر و سخنراني هاي ديني و علمي هم پرداختند. آندو و روحانيون مشابه ايشان، به دليل اطلاعات وسيع و درست و محققانه اي كه از تاريخ اسلام، سيره معصومين(ع)، معارف اسلامي و تحولات سياسي و فرهنگي ايران، جهان اسلام و جهان داشتند، موجبات دريافت هاي درست و بي پيرايه مردم از باورهاي مذهبي و حوادث تاريخ اسلام، و نيز ارتقاء آگاهي هاي سياسي- اجتماعي آنان از تهديدات سياسي- فرهنگي استكبار جهاني و صهيونيسم عليه جهان اسلام و دردهاي مشترك مسلمانان و اوضاع رنج آور جوامع اسلامي را فراهم آوردند.
.5 اعتدال سياسي: مشي سياسي استاد شهيد و پدرم، اعتدالي بود؛ بدين معني كه آن دو ضمن اقرار به پيشگامي امام خميني(ره) درجريان نهضت اخير روحانيون، پيروي از منويات و مشي سياسي معظم له را به معناي ناديده گرفتن تلاش ساير مراجع و عدم همكاري و دوري گزيدن از ايشان- چنانكه مشي رايج سياسي برخي از روحانيون انقلابي طرفدار امام بود- نمي دانستند و به همكاري با آنها ادامه دادند. چنانكه پدرم و استاد مطهري، سال ها در دارالتبليغ اسلامي- كه زيرنظر آيت الله شريعتمداري بود- تدريس مي كردند كه هرگونه ايجاد تفرقه ميان مراجع را به زيان اسلام و كشور و به سود رژيم شاه مي دانستند.
.6 افشاي خطرات سياسي برضد جوامع اسلامي: دغدغه سياسي استاد شهيد و پدرم تنها محدود و محصور به كشور نبود، بلكه آنان همه تهديدات سياسي، نظامي و فرهنگي جوامع اسلامي را رصد مي كردند كه در رأس آن، وجود رژيم اشغالگر قدس قرار داشت.
پس ازشكست دولت هاي عربي از اسراييل در خرداد 46، و احساس حقارتي كه از اين شكست متوجه مسلمانان جهان گرديد، پدرم براي احياي مجد و عظمت گذشته اسلام و مسلمين، نخست كتاب «تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا» (1348) و سپس «صحنه هاي تكان دهنده در تاريخ اسلام» (1348) را ترجمه و منتشر كرد كه در مقدمه كتاب نخست، ضمن اشاره به جنگ اخير اسراييل و كشورهاي عربي، علت شكست كشورهاي عرب را ركود و سستي و بي قيدي جوامع عرب برشمرد. استاد مطهري نيز در سال 1349 در سخنراني تاريخي خود، جعلي بودن رژيم اسراييل و حمايت لابي هاي صهيونيستي از آن و مطامع درازمدت اسراييل در خاورميانه را برملا كرد.
.7 سوانح عمري مشابه: در مطالعه زندگي آن دو، رويدادهاي مشابه فراواني ديده مي شود كه گويي سرنوشت مشتركي برايشان رقم زده شده است. دوران تنگنا و سختي معيشت هردو پس از مهاجرت به تهران از يك سو، و علو طبع و عزت نفس آنان براي حفظ حيثيت شخصي و استقلال فكري، وجه مشترك ديگري است كه در زندگي آن دو عزيز مشاهده مي شود.
8- اخلاقيات: موارد فراواني از گفتار و كردار اخلاقي فردي و اجتماعي مشابه، ميان پدرم و استاد شهيد مي توان برشمرد. عواطف شديد انساني و احساس همدردي و مسئوليت نسبت به ديگران به ويژه همنوعان روحاني، شجاعت در گفتار، صداقت در رفتار، پارسايي، عزت نفس، قناعت و توكل در زندگي و... از جمله وجوه اشتراك اخلاقي ميان آن دو بود.
آنان در عين روشن انديشي در مسائل فرهنگي و اجتماعي، هيچگاه از اخلاق روحاني خود خارج نشدند و غبار «روشنفكري» هرگز بر ظاهر گفتار و كردارشان ننشست.
9- تصميم گيري ها و رهنمودها: پدرم به تصميم گيري ها و رهنمودهاي استاد شهيد در زمينه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، عنايت ويژه اي داشت؛ زيرا آنها را برخاسته از فكري سليم، منطقي استوار، شناختي واقع بينانه و از سر دلسوزي به اسلام و مسلمين مي دانست. بارها ديده مي شد كه بر سر رويدادهاي سياسي يا فرهنگي، روحانيون برجسته تهران نظرات متفاوتي ابراز مي كردند و واكنش هاي گوناگوني داشتند، اما در اغلب موارد، نظرات پدرم همان نظرات استاد شهيد بود. اين تصميم ها تنها در امور سياسي و اجتماعي نبود بلكه در زندگي شخصي نيز پيشنهادات و رهنمودهاي استاد، براي پدرم امري جدي و قابل تأمل بود.
10- قدرداني، همدلي و همدردي متقابل: و بالاخره شناخت منزلت علمي پدرم و تمجيد و تقديرهاي فراواني كه استاد شهيد از آثار علمي ايشان مي كردند، و از همه مهمتر توجه و علاقه فراوان آن استاد فرزانه به زندگي و سرنوشت شخصي و خانوادگي وي- كه از عواطف و محبت ايشان بود- موجبات دوستي عميق، همدلي و همدردي و احساسات مشتركي بين آن دو گرديد كه هيچگاه چه در زمان حيات استاد و چه پس از شهادت ايشان ميان پدرم و ديگري پديد نيامد.
پدرم، استاد مطهري را- گذشته از مقام علمي وي- برادري بزرگ، محرم راز، دلسوز، غمخوار و همزبان خود مي دانست. از اين رو هرگاه كه مشكلات طاقت فرسايي بر او روي مي آورد با ايشان تماس مي گرفت و يا به ديدنشان مي رفت. استاد نيز كه با روحيات پدرم به خوبي آشنا بود با ذكر شمه اي از مشكلات مشابهي كه در زندگي شخصي و اجتماعي خود داشت، پدرم را دلداري و تسكين مي داد و او را به ادامه كار تشويق مي كرد.
پدرم با وجود شرايط و امكانات مناسبي كه حسينيه ارشاد در سال 1350، در ازاي ويراستاي سخنراني هاي آنجا، به وي پيشنهاد كرد، حاضر به پذيرش آن نشد و قبول آن را منوط به دعوت و بازگشت شهيد مطهري به حسينيه ارشاد نمود.
¤ ¤ ¤
شهادت استاد مطهري، بزرگترين تكان و ضربه روحي براي پدرم بود. او به اندازه اي از شهادت جانگداز و نابهنگام استاد شهيد، اندوهگين بود كه چندين سال بيمار گرديد و به ندرت از منزل خارج مي شد و با كسي تماس نمي گرفت و دعوت ها را نمي پذيرفت. وي چنانكه بارها مي گفت، شهادت استاد مطهري را بزرگترين ضايعه براي جهان اسلام و تشيع و كشور مي دانست و اين جمله را با آه و افسوس فراوان بر زبان مي راند كه: «كو ديگر مثل شهيد مطهري؟».
به باور پدرم اگر شهيد مطهري زنده بود بسياري از حوادث سياسي ناگواري كه پس از وي در كشور روي داد، هرگز به وقوع نمي پيوست و يا اگر روي مي داد به سرپنجه تدبيرش و يا كمترين هزينه برطرف مي شد. او بدون شك شايسته ترين جانشين امام خميني(ره) بود، آنچنان كه رهبر معظم انقلاب اسلامي آيت الله خامنه اي در ملاقات با خانواده آن شهيد بزرگوار به اين مطلب تصريح فرمودند.
با شهادت استاد مطهري، ديگر پدرم تا پايان عمر، همراز و همزباني همانند وي نداشت و هيچگاه گذشت روزگار، اندوه فقدان او را از دلش بيرون نبرد. هر بار كه به قم مشرف مي شد، بر سر مزار استاد شهيد فاتحه مي خواند و با چهره اي غمزده مي گفت: «حيف از آقاي مطهري، حيف، حيف».
خداوند روح آن دو عالم ديني و دوست ديرين را شاد و در جوار رحمت واسعه خود محشور گرداند، انشاءالله.