جامعه شناسی هنر و ادبیات
نويسنده:انسیه كریمیان
جامعه شناسی ادبیات سه جزء جدایی ناپذیر كتاب، اثر ادبی و خواندن را شامل می شود كه هر كدام به صورت تخصصی در شاخه های جامعه شناسی كتاب، جامعه شناسی آفرینش ادبی و جامعه شناسی خواندن مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند.
انسان عصر حجر بر روی دیواره های غارها نقاشی می كشید. این نقاشی ها به شكارچیان اولیه ای تعلق داشت كه در مرحله اقتصاد طفیلی به سر می بردند و ناگزیر بودند خوراك خود را از طبیعت پیرامون به دست آورند. در این عصر كه زندگی تماماً بر گرد كسب مایه معاش دور می زد و هنر نقشی جز نزدیك شدن به خوراك و تهیه این مهم نداشت، جادو شكلی عملی به خود گرفت و دستمایه ای شد برای موفقیت در شكار.
كشیدن تصویر شكار توسط شكارچی بر دیواره یك غار، مشخص كردن زاویه شكار، ابزار شكار و در نهایت پیروزی بر حیوان، یك نمونه عملی بود كه باید رخ می داد. عملی كه پس از كشیدن حیوان مستلزم فرود آوردن ضربات فراوان ابزار شكار بر تن آن بود. این عمل شكلی از تمرین، امید، زندگی و جادوی كشیدن همراه داشت و توان شكارچی را برای رسیدن به شكارش بالا می برد.
این هنر وقتی در كنج غارهای تاریك دور از دسترس كشیده می شد، چگونه می توانسته است جز در خدمت زندگی به كار رفته باشد؟
با اهلی كردن حیوانات و كشاورزی، غلبه انسان بر طبیعت آغاز می شود. با تملك زمین و دام طبقه بندی جامعه پدید می آید. اسكان، صنایع دستی و كارهای تخصصی را به وجود می آورد و انسان ماقبل تاریخ در عصر حجر وارد عصر جدیدی می شود. او با آگاهی از تأثیر باران، آفتاب، بیماری، قحطی و باروری بر زندگی اش، به ابتدایی ترین تصور از روح می رسد: ارواح خیرخواه و بدخواه. این تصور نخستین پایه های معنویت، نیایش و پرستش را موجب می شود و هنر به دو بخش دینی و دنیوی تقسیم می گردد.
انتزاع به هنر راه می یابد و انسان عصر حجر جدید، برخلاف انسان عصر حجر قدیم، از محسوسیات صرف فاصله می گیرد و بخشی از زندگی و هنرش را به چیزی ماورای حس و طبیعت اختصاص می دهد. اثر هنری دیگر فقط نمایش شیء مادی نیست، بلكه تصوری از آن است، تخیل در آن راه یافته و درنتیجه «خلاصه پردازی تصویری» راه به نماد می برد. الگوهای خودساخته در مقابل طبیعت قرار می گیرند و اسلوب هندسی و تزئین پدیدمی آید. حتی امروز هم فرهنگ روستایی كه خارج از زندگی پرهیاهوی شهری شكل می گیرد، همچنان وفادار به اسلوب هنری ماقبل تاریخ است.
كشاورزی و دامپروری روزهای زیادی از فراغت را به دنبال خود دارد. زمستان این فرصت را به كشاورزی می دهد كه از كاربیاساید. این آساییدن هنری را می آفریند كه از جهتی با نیازهای زندگی پیوند دارد. صنایع دستی حاصل می شود و تزئین با استفاده از نقوش هندسی استحكام می یابد.
پایان عصر حجر جدید، آغاز تحول در زندگی انسان است. تحولی كه از اقتصاد و اجتماع آغاز می شود. تجارت، هنر و صنایع دستی را تحت نفوذ خود درمی آورد و باعث خروج آثار هنری از خانه ها می گردد. اینجاست كه هنرمند تبدیل به متخصصی می شود كه از حرفه اش امرارمعاش می كند؛ صنعتكاری كه می تراشد، می كشد، می دوزد، می سازد و البته معلمی كه تجربه های عالی خود را در اختیار شاگردانش می گذارد. اما از آزادی های خود فاصله می گیرد و دیگر طبیعت یا خیال نمی توانند یكه تازی كنند.
تامس وارتن، نخستین مورخ شعر انگلیسی، معتقد بود كه «حسن ادبیات در این است كه ویژگی های هر عصر را به دقت ثبت می كند و نمودار بلیغ ترین و گویاترین راه و رسم هاست. این گونه است كه می بینیم آثار هنرمندان دوره های آرامش اجتماعی عموماً یكنواخت و یكدست اند و برعكس آثار هنرمندان دوره های بحرانی، تنوع و تناقض آشكار دارند.
بررسی اجمالی تاریخ شعر معاصر ایران نشان می دهد، سرآغاز شعر نو در جنبش مشروطیت است، جنبشی كه با تحول در جامعه ایران موجبات تغییر در شعر رسمی ایران را پدید آورد و این شعر را در شكل های بیرونی و درونی اش متحول كرد. برای پدر شعر نو، نیما یوشیج، همواره دو چیز مهم بوده است: درك جوهر زمانه و تبدیل زمانه به شعر.
این تاریخ در ادامه به ما نشان می دهد چگونه كودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بیش از هر چیز، به درهم شكستن روحی - روانی هنرمندان ایرانی انجامید و نوعی بی اعتمادی را در آنان گسترش داد. این شاعران از آرمان خواهی به نوعی احساس ترس، بی پناهی و بی انگیزگی رسیدند و شعرشان با كمترین عمق به اعتیاد و میل به ابتذال كشیده شد.
به اعتقاد مائوتسه تونگ آثار ادبی و هنری به مثابه فرم های ایدئولوژیك محصول بازتاب [واقعیت بیرونی] در مغز انسان از زندگی و جامعه زیستگاه آنهاست.
نه تنها وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، بلكه رشد تكنولوژیكی جامعه بر كمال هنری مؤثر است. در جوامعی كه بالندگی علمی بالایی دارند و تكنولوژی با سرعت به تغییر مصالح زندگی می انجامد، هنر نیز به تبع این تغییرات به تنوع دست یازیده و هنرمند با استفاده از ابزار جدید به خلق هنر و آثار جدید می پردازد. از طرفی، جهان بینی هنرمند تغییر كرده است و هنرش تحت تأثیر این جهان بینی جدید نمودی تازه می یابد.
هر شیء جدید احتیاج به نامی برای معرفی دارد. اشیای تازه نام های جدیدی به محور واژگانی زبان می افزایند و شعركه بامحور واژگانی سر و كار دارد از این تغییرات سود برده، وسعت می یابد. معنا شكلی متفاوت به خود می گیرد و زندگی امروز با مصالحش در آن جولان می دهد.
پس درحقیقت جامعه شناسی ادبیات در پی یافتن فهم چارچوب های اجتماعی در آثار ادبی است. اصالت جامعه شناسی ادبیات در برقراری و تشریح مناسبات جامعه و اثر ادبی است. نویسنده كه در اجتماع زندگی می كند ملزم است به بازتاب و بیان جامعه بپردازد و جویای دگرگون ساختن آن شود. با این حساب، جامعه در اثر ادبی وجود دارد و ردپا و توصیف آن رادر اثر بازمی یابیم. چون شناخت ناشی از برخورد انسان و محیط است پس چگونگی شناخت اثر هر هنرمندی بستگی به چگونگی برخورد او با محیط دارد.
جامعه شناسی ادبیات كه در اواخر قرن نوزدهم شكل گرفت و در قرن بیستم تا حدود قابل توجهی رشد كرد، با جامعه شناسی ادبی متفاوت است. این تفاوت از آنجا ناشی می شود كه جامعه شناسی ادبیات، كه بخش جدایی ناپذیر جامعه شناسی عمومی است، به خارج از متن ادبی نظر دارد. اما جامعه شناسی ادبی یكی از روش های علوم ادبیات است و به متن و معنای آن توجه می كند.
جامعه شناسی ادبیات با توجه به «فرامتن» تولید و توزیع كتاب، خوانندگان، نویسندگان، منتقدان، نهادهای ادبی و... را مورد بررسی قرار می دهد. اما جامعه شناسی ادبی به دنبال تأویل متن از دیدگاه های واج شناسی، آواشناسی، نشانه شناسی، دستور زبان و... استفاده می كند و در پی گسترش درك متن است.
جامعه شناسی ادبیات سه جزء جدایی ناپذیر كتاب، اثر ادبی و خواندن را شامل می شود كه هر كدام به صورت تخصصی در شاخه های جامعه شناسی كتاب، جامعه شناسی آفرینش ادبی و جامعه شناسی خواندن مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند.
ادبیات مدرن و فرامدرن نقش مؤثری در تئوری های جامعه شناسی خواندن داشته است. مؤلف در ادبیات كلاسیك نقش متفاوتی نسبت به نقش او در ادبیات دارد. ادبیات كلاسیك جایی برای حضور ذهن فعال خواننده در اثر باقی نمی گذاشت اما در ادبیات پسامدرن با نظریاتی چون «مرگ مؤلف» خواننده به عنوان یك نیروی خلاق مطرح شد و اقتدار مؤلف شكست. در ادبیات پسامدرن نظریاتی هم چون «خالق اثر هنری جمع است» خودنمایی می كند.
انسان عصر حجر بر روی دیواره های غارها نقاشی می كشید. این نقاشی ها به شكارچیان اولیه ای تعلق داشت كه در مرحله اقتصاد طفیلی به سر می بردند و ناگزیر بودند خوراك خود را از طبیعت پیرامون به دست آورند. در این عصر كه زندگی تماماً بر گرد كسب مایه معاش دور می زد و هنر نقشی جز نزدیك شدن به خوراك و تهیه این مهم نداشت، جادو شكلی عملی به خود گرفت و دستمایه ای شد برای موفقیت در شكار.
كشیدن تصویر شكار توسط شكارچی بر دیواره یك غار، مشخص كردن زاویه شكار، ابزار شكار و در نهایت پیروزی بر حیوان، یك نمونه عملی بود كه باید رخ می داد. عملی كه پس از كشیدن حیوان مستلزم فرود آوردن ضربات فراوان ابزار شكار بر تن آن بود. این عمل شكلی از تمرین، امید، زندگی و جادوی كشیدن همراه داشت و توان شكارچی را برای رسیدن به شكارش بالا می برد.
این هنر وقتی در كنج غارهای تاریك دور از دسترس كشیده می شد، چگونه می توانسته است جز در خدمت زندگی به كار رفته باشد؟
با اهلی كردن حیوانات و كشاورزی، غلبه انسان بر طبیعت آغاز می شود. با تملك زمین و دام طبقه بندی جامعه پدید می آید. اسكان، صنایع دستی و كارهای تخصصی را به وجود می آورد و انسان ماقبل تاریخ در عصر حجر وارد عصر جدیدی می شود. او با آگاهی از تأثیر باران، آفتاب، بیماری، قحطی و باروری بر زندگی اش، به ابتدایی ترین تصور از روح می رسد: ارواح خیرخواه و بدخواه. این تصور نخستین پایه های معنویت، نیایش و پرستش را موجب می شود و هنر به دو بخش دینی و دنیوی تقسیم می گردد.
انتزاع به هنر راه می یابد و انسان عصر حجر جدید، برخلاف انسان عصر حجر قدیم، از محسوسیات صرف فاصله می گیرد و بخشی از زندگی و هنرش را به چیزی ماورای حس و طبیعت اختصاص می دهد. اثر هنری دیگر فقط نمایش شیء مادی نیست، بلكه تصوری از آن است، تخیل در آن راه یافته و درنتیجه «خلاصه پردازی تصویری» راه به نماد می برد. الگوهای خودساخته در مقابل طبیعت قرار می گیرند و اسلوب هندسی و تزئین پدیدمی آید. حتی امروز هم فرهنگ روستایی كه خارج از زندگی پرهیاهوی شهری شكل می گیرد، همچنان وفادار به اسلوب هنری ماقبل تاریخ است.
كشاورزی و دامپروری روزهای زیادی از فراغت را به دنبال خود دارد. زمستان این فرصت را به كشاورزی می دهد كه از كاربیاساید. این آساییدن هنری را می آفریند كه از جهتی با نیازهای زندگی پیوند دارد. صنایع دستی حاصل می شود و تزئین با استفاده از نقوش هندسی استحكام می یابد.
پایان عصر حجر جدید، آغاز تحول در زندگی انسان است. تحولی كه از اقتصاد و اجتماع آغاز می شود. تجارت، هنر و صنایع دستی را تحت نفوذ خود درمی آورد و باعث خروج آثار هنری از خانه ها می گردد. اینجاست كه هنرمند تبدیل به متخصصی می شود كه از حرفه اش امرارمعاش می كند؛ صنعتكاری كه می تراشد، می كشد، می دوزد، می سازد و البته معلمی كه تجربه های عالی خود را در اختیار شاگردانش می گذارد. اما از آزادی های خود فاصله می گیرد و دیگر طبیعت یا خیال نمی توانند یكه تازی كنند.
● ادبیات نهادی اجتماعی است
تامس وارتن، نخستین مورخ شعر انگلیسی، معتقد بود كه «حسن ادبیات در این است كه ویژگی های هر عصر را به دقت ثبت می كند و نمودار بلیغ ترین و گویاترین راه و رسم هاست. این گونه است كه می بینیم آثار هنرمندان دوره های آرامش اجتماعی عموماً یكنواخت و یكدست اند و برعكس آثار هنرمندان دوره های بحرانی، تنوع و تناقض آشكار دارند.
بررسی اجمالی تاریخ شعر معاصر ایران نشان می دهد، سرآغاز شعر نو در جنبش مشروطیت است، جنبشی كه با تحول در جامعه ایران موجبات تغییر در شعر رسمی ایران را پدید آورد و این شعر را در شكل های بیرونی و درونی اش متحول كرد. برای پدر شعر نو، نیما یوشیج، همواره دو چیز مهم بوده است: درك جوهر زمانه و تبدیل زمانه به شعر.
این تاریخ در ادامه به ما نشان می دهد چگونه كودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بیش از هر چیز، به درهم شكستن روحی - روانی هنرمندان ایرانی انجامید و نوعی بی اعتمادی را در آنان گسترش داد. این شاعران از آرمان خواهی به نوعی احساس ترس، بی پناهی و بی انگیزگی رسیدند و شعرشان با كمترین عمق به اعتیاد و میل به ابتذال كشیده شد.
به اعتقاد مائوتسه تونگ آثار ادبی و هنری به مثابه فرم های ایدئولوژیك محصول بازتاب [واقعیت بیرونی] در مغز انسان از زندگی و جامعه زیستگاه آنهاست.
نه تنها وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، بلكه رشد تكنولوژیكی جامعه بر كمال هنری مؤثر است. در جوامعی كه بالندگی علمی بالایی دارند و تكنولوژی با سرعت به تغییر مصالح زندگی می انجامد، هنر نیز به تبع این تغییرات به تنوع دست یازیده و هنرمند با استفاده از ابزار جدید به خلق هنر و آثار جدید می پردازد. از طرفی، جهان بینی هنرمند تغییر كرده است و هنرش تحت تأثیر این جهان بینی جدید نمودی تازه می یابد.
هر شیء جدید احتیاج به نامی برای معرفی دارد. اشیای تازه نام های جدیدی به محور واژگانی زبان می افزایند و شعركه بامحور واژگانی سر و كار دارد از این تغییرات سود برده، وسعت می یابد. معنا شكلی متفاوت به خود می گیرد و زندگی امروز با مصالحش در آن جولان می دهد.
● جامعه شناسی ادبیات و اركان آن
پس درحقیقت جامعه شناسی ادبیات در پی یافتن فهم چارچوب های اجتماعی در آثار ادبی است. اصالت جامعه شناسی ادبیات در برقراری و تشریح مناسبات جامعه و اثر ادبی است. نویسنده كه در اجتماع زندگی می كند ملزم است به بازتاب و بیان جامعه بپردازد و جویای دگرگون ساختن آن شود. با این حساب، جامعه در اثر ادبی وجود دارد و ردپا و توصیف آن رادر اثر بازمی یابیم. چون شناخت ناشی از برخورد انسان و محیط است پس چگونگی شناخت اثر هر هنرمندی بستگی به چگونگی برخورد او با محیط دارد.
جامعه شناسی ادبیات كه در اواخر قرن نوزدهم شكل گرفت و در قرن بیستم تا حدود قابل توجهی رشد كرد، با جامعه شناسی ادبی متفاوت است. این تفاوت از آنجا ناشی می شود كه جامعه شناسی ادبیات، كه بخش جدایی ناپذیر جامعه شناسی عمومی است، به خارج از متن ادبی نظر دارد. اما جامعه شناسی ادبی یكی از روش های علوم ادبیات است و به متن و معنای آن توجه می كند.
جامعه شناسی ادبیات با توجه به «فرامتن» تولید و توزیع كتاب، خوانندگان، نویسندگان، منتقدان، نهادهای ادبی و... را مورد بررسی قرار می دهد. اما جامعه شناسی ادبی به دنبال تأویل متن از دیدگاه های واج شناسی، آواشناسی، نشانه شناسی، دستور زبان و... استفاده می كند و در پی گسترش درك متن است.
جامعه شناسی ادبیات سه جزء جدایی ناپذیر كتاب، اثر ادبی و خواندن را شامل می شود كه هر كدام به صورت تخصصی در شاخه های جامعه شناسی كتاب، جامعه شناسی آفرینش ادبی و جامعه شناسی خواندن مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند.
▪ جامعه شناسی كتاب:
▪ جامعه شناسی آفرینش ادبی:
▪ جامعه شناسی خواندن:
ادبیات مدرن و فرامدرن نقش مؤثری در تئوری های جامعه شناسی خواندن داشته است. مؤلف در ادبیات كلاسیك نقش متفاوتی نسبت به نقش او در ادبیات دارد. ادبیات كلاسیك جایی برای حضور ذهن فعال خواننده در اثر باقی نمی گذاشت اما در ادبیات پسامدرن با نظریاتی چون «مرگ مؤلف» خواننده به عنوان یك نیروی خلاق مطرح شد و اقتدار مؤلف شكست. در ادبیات پسامدرن نظریاتی هم چون «خالق اثر هنری جمع است» خودنمایی می كند.