نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
به كسانی گفته میشود كه با لجبازی كاری انجام میدهند كه باعث اذیت و آزار دیگران میشود.در روستایی دور صاحب شتر و خری كه از شدت كار و باركشی لاغر و ناتوان شده بودند آنها را رها كرد. مرد فكر كرد دو حیوان مریض شدهاند و آنها را رها كرد تا مجبور نشود غذای رایگان به آنها بدهد و درنهایت شاهد مرگ آنها باشد. دو حیوان كه این رفتار صاحبشان را دیدند خیلی ناراحت شدند و با هم به راه افتادند و به كشتزاری خارج از شهر رفتند. آنها از صبح تا شب میچریدند و میخوابیدند. این دو حیوان كه تمام عمرشان كار كرده بودند، كم كم از این وضعیت خوشحال شدند و تصمیم گرفتند همین جا راحت و آسوده با هم زندگی كنند. كم كم دو حیوان چاق شدند و توان از دست رفتهشان بازگشت.
تا اینكه یك روز كه خر با شادی تمام در حال آواز خواندن و عرعر بود، شتر گفت: آرام باش، صدای زنگولهی شتر به گوش میرسد سكوت كن شاید صدای تو را بشنوند. بیایند ما را پیدا كنند و دوباره برای باركشی ببرند ما تازه از باركشی و كار راحت شدهایم. هر وقت رفتند دوباره چندین ساعت آواز بخوان.
خر كه تازه سر ذوق خواندن آمده بود به حرف شتر بیچاره هیچ توجهی نكرد و به آوازخوانی خود ادامه داد. در اثر لجاجت خر شد آنچه كه نباید میشد و كاروانی كه از آن مسیر میگذشت صدای الاغ را شنید دنبال صدا را گرفت و خر و شتر را پیدا كرد. مرد جوان با خوشحالی به همسفرانش خبر داد كه یك شتر و خر پیدا كرده. همراهانش آمدند و دو حیوان را گرفتند و اسباب و اثاثیهای كه با خود میبردند، مقدار زیادی را بر پشت این دو حیوان بستند و با خوشحالی حركت كردند.
مسیر كوهستانی و پرپیچ و خم بود. شتر بیچاره وقتی مجبور بود سربالایی رود. به خر كه زیر بار اسباب و اثاثیه در حال خفه شدن بود نگاه میكرد و میگفت: من خودم میكشمت. خر كه انگار تازه فهمیده بود با زبانی كه بیموقع باز شده چه مصیبتی برای خودش و دوستش رقم زده میگفت: چه كنم؟ حالا كه شده من خودمم دارم زیر این بار خفه میشوم. ولی شتر هر لحظه كه میگذشت كینه بیشتری از خر به دل میگرفت خر كه میدانست كینه شتری یعنی چه بیشتر میترسید.
آنها از كوهستان رد شدند و به رودخانهای رسیدند. چون رودخانه پل نداشت كاروانیان مجبور بودند كه هر طور شده از عرض رودخانه عبور كنند مردان كاروان فكر كردند با طنابی اثاثیه و حیوانات را به یكدیگر ببندند تا آب آنها را نبرد.
مردها همه كاروان را با طناب بستند و آماده عبور شدند. آب رودخانه زیاد بود و با شدت به آنها میخورد و آنها را تكان میداد. وسط رودخانه كه رسیدند شتر كه دید میتواند از این رودخانهی خروشان عبور كند، شروع كرد به رقصیدن، خر بیچاره كه به شدت از آب میترسید و نمیتوانست در آب راه برود چه برسد به حالا كه باری سنگین بر دوشش بسته بودند شروع كرد به التماس كه شتر جان نكن. خواهش میكنم در آب نرقص. این اثاثیه با شدت خودشان تكان میخورند، حالا تو كه با طناب به من وصلی به آن تاب دهی من حتماً در آب میافتم و غرق میشوم.
شتر هم بیتفاوت از بلایی كه ممكن است بر سر دوستش بیاید گفت: آخه حالا موقع رقص من شده! خر گفت: حالا، وسط آب. شتر با خونسردی گفت: چطور دیروز كه به تو میگفتم نخون موقع آوازخوانیات بود و نمیتوانستی صرفنظر كنی. حالا هم موقع رقص من شده.
شتر اینقدر رقصید تا اینكه طناب پاره شد، خر تعادلش برهم خورد. در آب افتاد آب خر را با خود برد و حیوان نادان غرق شد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول