نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
در مورد افرادی به كار میرود كه خیلی ماهرانه كاری را انجام میدهند ولی میتوانند خلاف آن كار را ثابت كنند.روزی روزگاری، دزدی طماع كه تمام عمرش با دزدیدن اموال مردم اموراتش را گذرانده بود تصمیم گرفت یك دزدی بزرگ انجام دهد و به خزانه حاكم دستبرد بزند. او كه سالها در كار دزدی تجربه داشت، نقشهای طراحی كرد و بدون هیچ كمكی به تنهایی یك شب به طرف قصر حاكم حركت كرد او برای اینكه بتواند اموال دزدی شده را با خود بیاورد فقط دو اسب با خود برد.
قصر حاكم طوری ساخته شده بود كه از زیرش جوی آب میگذشت به همین دلیل كسی نمیتوانست از راهی به جز دروازهی اصلی قصر وارد آنجا شود مگر اینكه از وسط آب عبور میكرد دزد هم همین كار را كرد. اسبها را به تنهی درختی كنار رودخانه بست و خودش از وسط آب رد شد و به قصر رسید.
دزد طبق برنامه ریزی كه كرده بود وارد خزانه شد و كیسه خورجین اسبهایش را پر از طلا و جواهرات كرد و از قسمت كم عمق جوی با سرعت و به سلامت توانست عبور كند و به جایی كه اسبش را بسته بود برگردد دزد وقتی كه به اسبها رسید با خونسردی كیسههای دزدیده شده را روی زمین گذاشت و تك تك نعل اسبها را كند و آنها را برعكس كرد آن وقت دوباره نعلها را به كف پای اسبها كوبید كیسهها را روی اسبها گذاشت و از همان راهی كه آمده بود به خانه برگشت.
فردا صبح وقتی خزانهدار وارد خزانه شد، فهمید دیشب دزدی وارد آنجا شده و هرچه آنجا بوده با خود برده با سروصدایی كه خزانهدار با دیدن این صحنهها به راه انداخت. نگهبانان قصر، حاكم و اطرافیانش به طرف خزانه دویدند. حاكم كه خیلی عصبانی شده بود دستور داد تمام درهای ورود و خروج قصر را كنترل كنند. حاكم مطمئن بود كه دزد از راه دیگری به جز دروازههای قصر نمیتواند وارد شده باشد. مگر اینكه از وسط جوی آب عبور كرده باشد كه در آن صورت هم او نمیتوانست یك نفره چندین كیسه را با خود ببرد.
نگهبانان قصر هرچه گشتند هیچ اثری از دزد نیافتند درنهایت به حاكم گفتند تنها راهی كه دزد میتوانسته به قصر وارد شود و از آنجا فرار كند جوی آبی بوده كه از زیر قصر میگذشته این بار حاكم دستور داد اطراف جوی قصر را وارسی كنند. نگهبانان بعد از بررسی اطراف قصر به حاكم گفتند: كنار یكی از درختهای كنار جوی آب ردپای چند اسب به چشم میخورد.
حاكم از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد. دستور داد یكی از كاركنان اصطبل دربار كه در یافتن ردپای اسبها سابقه داشت را به آنجا ببرند تا با بررسی ردپای اسبها به محلی كه آنها برگشتند برسند تا بتوانند به راحتی دزدی كه حاكم او را سادهلوح میدانست دستگیر كند.
نگهبانان قصر به سراغ آن كارگر اصطبل رفتند و او را به محلی كه اسبها بسته شده بودند بردند تا مسیر برگشت دزد را پیدا كند.
كارگر اصطبل وقتی به محلّ رسید از اسبش پیاده شد و به دقت شروع به وارسی ردپای اسبها روی زمین كرد بعد از كمی بالا و پایین رفتن گفت: من اولین باری است كه چنین چیزی را میبینم. اینجا ردپای چهار اسب كه وارد قصر شدهاند و از قصر هم خارج نشدهاند، وجود دارد. من نمیدانم این چهار اسب چه جوری از این جوی آب رد شدهاند و وارد قصر شدهاند، و حالا این اسبها كجای قصر هستند؟
حاكم با شنیدن این خبر دستور داد نگهبانان وجب به وجب قصر را بگردند تا نشانی از آن چهار اسب پیدا كنند ولی نگهبانان هرچه در قصر گشتند هیچ نشان و اثری از اسبها نیافتند درواقع حاكم نتوانست هیچ نشانی از دزد پیدا كند.
مدتها از این دزدی گذشت ولی هرچه حاكم و درباریان به دنبال دزد و نحوه دزدی كه كرده بود گشتند هیچ پاسخی برای پرسشهای خود پیدا نكردند، تا اینكه سالها بعد خود دزد كه پیر شده بود یك روز اعتراف كرد كه دزدی آن روز خزانه پادشاه كار او بوده.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول