نویسنده: سحر برجسته
برگردان: مسعود کثیری
برگردان: مسعود کثیری
دارالفنون اولین مجموعه از مؤسسات جدیدی بود که در حوزهی طب ایران در دورهی قاجار تأسیس شد. در ادامه یک بیمارستان دولتی، داروخانه و آزمایشگاه مدرن، یک داروخانه انگلیسی در بوشهر (در سال 1873م. 20 هزار نفر و در سال 1874م، 13500 نفر درمان شدند) و یکی در اصفهان و مشهد و کرمان هم تأسیس شد. یک هیئت پزشکی به وسیله اعضای کلیسای جلفا در ارومیه تأسیس شد (1879 میلادی). دکتر ژوزف که از والدین ارمنی و مسیحی بود، در ارومیه متولد شده و طب را در ادینبورگ خوانده بود، بعد از بازگشت به ایران در سال 1878م.، مؤسسه طبی عملی را تأسیس کرد. در سطح ملی بار دیگر تشکیل مجلس حفظالصحه دنبال شد و بعدها مؤسسه پاستور در همان دورهی قاجار شکل گرفت. به طور خلاصه مهمترین این مؤسسات به شرح زیر میباشد:
مریض خانه دولتی (اولین بیمارستان دولتی و بیمارستان سینای بعدی)
در سال 1873 م.، ناصرالدین شاه از اولین سفر اروپا بازگشت. او در این سفر از چند بیمارستان بازدید کرد و با الهام از کارآمدی این مؤسسات، تصمیم به تأسیس بیمارستانی در ایران گرفت و برای این منظور به ناظم الاطبا، دستور این کار را داد.میرزا علی اکبرخان نفیسی، ناظم الاطبا، در سال 1874 م. در شهر کرمان متولد شد و فلسفه و طب را در دارالفنون آموخت و هنگامی که این دستور سلطنتی را دریافت کرد، فارغالتحصیل شده بود. او پس از تأسیس بیمارستان رئیس آنجا شد.
او در سال اول 3 پزشک استخدام کرد و از 25 مریض مراقبت نمود. پزشکان اغلب به وسیلهی دانشجویان دارالفنون که برای آموزش بالینی به بیمارستان آمده بودند، دستیاری میشدند. بیمارستان در نزدیکی میدان حسن آباد و در خیابان سپه قرار داشت که بعد از تأسیس مریضخانه به خیابان مریضخانه شهرت یافت. بعدها دومین بیمارستان دولتی در ناحیه قورخانه، در کنار قبرستان شهر و در نزدیکی زندان ساخته شد. یک داروخانه مدرن مجهز (عطارخانه بیمارستان نام داشت) به مریضخانه دولتی منظم شد. این داروخانه به داشتن مدرنترین داروها مشهور بود. در سال 1319 ش.، نام مریضخانه دولتی به بیمارستان سینا تغییر یافت.
مجلس صحت و وزارت بهداشت و فوائد عامه
یکی از کارهای بزرگ مجلس صحت (تأسیس 1886م. ) تأسیس قرنطینه در مرزهای شمالی ایران با روسها، مرزهای شرقی، خلیج فارس و مرزهای مشترک با امپراتوری عثمانی بود. هیچ کدام از آنها به دلیل مشکلات مالی دوام نیاورد و مجلس صحت تا سال 1900 میلادی و تا زمانی که کنفرانس بینالمللی سلامت در پاریس برگزار شد، تعطیل بود. یک هیئت رسمی از ایران در این کنفرانس حضور داشت. مدتی بعد از این کنفرانس، مجلس حفظالصحه دولتی در ایران تأسیس شد و اساسنامهای به قرار ذیل برای آن نوشته شد:- ایجاد پستهای قرنطینه در بنادر ایرانی
- برنامهریزی و اجرای برنامه واکسیناسیون بینالمللی علیه بیماری آبله.
- تأسیس یک بیمارستان اختصاصی برای زنان و بچهها
به دلیل شرایط سختی که کشور و حکومت ایران در این سالها با آن روبرو بود، توجه کافی به این فعالیتها نشد و تسهیلات در حد استاندارد فراهم نگردید. در اوایل سال 1920 م.، دکتر امیر اعلم رئیس مجلس صحت بود و گزارشها حاکی از آن است که مأمورین بهداشت در آستارا و انزلی بیش از یک سال حقوق دریافت نکردند.
در دورهی کوتاه نخستوزیری سید ضیاءالدین طباطبایی، وزارت بهداشت و فوائد عامه به وجود آمد. دکتر مؤدبالدوله پسر دکتر ناظمالدوله اولین وزیر بهداشت و فوائد عامه شد. دورهی او بیش از سه ماه طول نکشید و بعد از سقوط سیدضیاءالدین، حکیمالدوله رئیس بیمارستان سینا و وزیر این تشکیلات شد. در زمان رضاشاه پهلوی، این وزارتخانه ادارهی ملی سلامت شده، زیر نظر وزیر داخله اداره میشد.
مؤسسه پاستور تهران (انستیتو پاستور ایران )
در سال 1919م.، شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما، به عنوان رئیس هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس برگزیده شد. دکتر محمد خان معتمد، پزشک شخصی فرمانفرما، یکی از اعضای این هیئت بود و هنگامی که در پاریس بودند به اصرار، فیروزمیرزا را به دیدن مؤسسه پاستور برد. نصرتالدوله تحت تأثیر فعالیتهای این مؤسسه قرار گرفته، تصمیم به تأسیس مؤسسه مشابهی در ایران گرفت. برای نیل به این هدف او شورایی متشکل از اعضای زیر تشکیل داد: ذکاءالملک فروغی (رئیس دیوان عالی بعدی)، دکتر لقمانالدوله (رئیس پزشکان احمد شاه)، دکتر حکیمالدوله (پزشک شخصی احمد شاه) و دکتر محمد خان معتمد. اعضای این شورا در 23 اکتبر 1919 م.، با رئیس مؤسسه انستیتو پاستور پاریس ملاقات کرده، کمتر از سه ماه بعد در 12 ژوئن همان سال، توافقنامهی همکاری بین رئیس مؤسسه پاستور، پروفسور رنه لگروس (1) و فیروز میرزا نصرتالدوله، امضا شد. دکتر ژوزف مسنارد (2) یکی از محققین این مؤسسه در پاریس به عنوان اولین رئیس مؤسسه پاستور ایران انتخاب شد. در آگوست 1920 م.، مسنارد به تهران سفر کرد تا کارش را در یک ساختمان اجارهای در خیابان استخر که از محل فعلی مؤسسه خیلی دور نیست، شروع کند. این ساختمان متعلق به مدیر الدوله سمیعی بود و شامل یک باغ زیبا و تعدادی اتاق کوچک و بزرگ بود اگرچه این ساختمان برای کارهای تخصصی و فنی مؤسسه کاملاً مناسب نبود، ولی دکتر مسنارد در همین مکان شروع به تولید واکسن و سرم کرد.در سال 1923 میلادی شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما که تحت تأثیر اقدامات مؤسسه قرار گرفته بود، تصمیم به بهسازی وضعیت انستیتو گرفت و یک زمین چهار گوش به متراژ 10 هزار متر از اموال شخصی خودش را برای احداث یک ساختمان جدید برای مؤسسه وقف کرد. همچنین 10 هزار تومان هم برای احداث بنا داد. عبدالحسین میرزا در این وقفنامه توضیح داد که بیماریهای مزمن و مسری که در ایران اپیدمی شده، به وسیلهی تزریق واکسن و سرم درمان خواهند شد. او به این موضوع توجه داشت که ایران برای تهیه واکسن و سرم به کشورهای خارجی وابسته است و به همین دلیل واکسن برای همهی مردمی که بدان نیاز دارند، قابل دسترسی نبوده، تعدادی از مردم به این خاطر تلف خواهند شد. برای بهبود این شرایط تصمیم به وقف قسمتی از دارایی خودش برای تأسیس مؤسسه پاستور و تهیه احتیاجات، ساختمان، کارگران، ابزار و مواد، پرسنل و یک خانه برای پزشک و رئیس مؤسسه گرفت تا در آنجا واکسن و سرم علیه بیماریهای مسری مثل آبله، طاعون، وبا، دیفتری، هاری، سیفلیس، گونوره و امثال آن تهیه شود. دولت ایران هم 15 هزار تومان برای کمک به تجهیز بنا و تهیه ملزومات آن پرداخت کرد. ساختمان جدید انستیتو از آجر، گل و سقف آهنی ساخته شد و 22 اتاق داشت. کلیه کارهای فنی و مدیریتی مؤسسه همچون انجام آزمایشات، تشخیص عفونتها و بیماریهای مسری و تولید واکسن و سرم، به این ساختمان منتقل گردید. در انتهای باغ نیز یک منزل برای رئیس انستیتو ساخته شد.
در آگوست 1946م. و در زمان نخستوزیری قوامالسلطنه، یک برنامهی جدید برای همکاری با مؤسسه پاستور، توسط هیئت وزرا تصویب و همان روز قانونی شد. این توافقنامه شبیه توافقنامه 1920 و بر اساس همکاری مؤسسه آکادمیک سلامت پاستور در ایران با همان مؤسسه در فرانسه بود. بر اساس این نوشته، انستیتو، مدیریت مالی و اداری مستقل یافته، به وسیلهی شورای عالی حمایت میشد. این شورای عالی از افراد مجاز علمی و حکومتی شامل افراد زیر تشکیل میشد: وزیر بهداشت به عنوان رئیس، قائم مقام وزیر مالیه، قائم مقام وزیر بهداشت، رئیس دانشکده پزشکی تهران، رئیس گروه علوم دانشکده پزشکی، رئیس گروه بیماریهای عفونی همان دانشکده، رئیس گروه میکروبیولوژی همان دانشکده، دبیر جمعیت شیر و خورشید ایران، رئیس انستیتو رازی (نماینده وزیر کشاورزی)، رئیس انستیتو انگلشناسی و مالاریاشناسی و نمایندهی خانواده فرمانفرما (طبق وقف نامه). بناهای جدیدی جایگزین ساختمان انستیتو گردید.
طبق گفتههای پیشین، پیشرفتهای نهادینه در حوزهی پزشکی انجام شد. و این پیشرفت در شرایط فیزیکی و اجتماعی سختی رخ داد. بعضی از مردم ایران از مدتها قبل از اینکه طب مدرن به روستاها و قبایل دور دست برسد، به صورت ملموس، از تنگدستی رنج میبردند. در ایران دورهی قاجار به خاطر داشتن یک دورهی طولانی آرامش و صلح، شرایطی فراهم آمد که مردم بتواند برای بهبود شرایط سلامت و بهداشت کشور کاری انجام دهند. با این وجود به دلیل شرایط سخت فیزیکی، سه مصیبت عمده در قرن 19 بروز میکرد: اپیدمیها، زمینلرزهها و قحطیها.
به عنوان مثال در سال 1832م. شاهزاده محمد قلی میرزا ملک آرا حاکم مازندران، شاهزاده حسامالسلطنه حاکم بروجرد، شاهزاده حشمتالدوله حاکم عراق (اراک) و شاهزاده بهمن میرزا بهاءالدوله حاکم سمنان و خاور، یک کنفرانس در دارالخلافه تهران برگزار کرده، و در آن در مورد اپیدمی طاعون که به دلیل شرایط بد سلامتی در ایران بروز کرده و کشور را ویران کرده بود، صحبت کردند. تنها در تهران گزارش شد که 20 هزار نفر از مالاریا مردند و در تمام کشور این رقم حدود 200 هزار نفر گزارش شد.
در تابستان 1846 یک اپیدمی و با در تهران بروز کرد که 12 هزار نفر از مردم تهران از جمله یک پسر، یک دختر و دو دختر از زنان محمد شاه در میان آنها بودند. طبق گزارش کنسول انگلیس در تبریز، در شیوع و با بین سالهای 1835 تا 1846، 6077 مورد مرگ، در سال 1847، 5000 مورد مرگ و بین سالهای 1853 تا 1861، 2487 مورد مرگ وجود داشت. در سال 1866 و 1872 هم اپیدمیهای وبا درتهران بروز کرد و 4760 مورد مرگ توسط مردهشویان گزارش شد، اما حدس زده میشود که آمار دست پایین را گرفته باشند.
در سال 1871 و 1872 پس از 5 سال خشکسالی متوالی در اکثر قسمتهای کشور، ضربهی سختی توسط قحطی ایجاد شد و برخی از مردم سعی کردن تا با خوردن اجساد زنده بمانند؛ برای ممانعت از این کار، برای قبرستانها نگهبان گذاشتند. در قم یک مرد به جرم آدمخواری دار زده شد. در تهران روزانه 300 مرگ ناشی از گرسنگی و سرما گزارش میشد. به زودی به دنبال قحطی، اپیدمی وبا، و تیفوئید بروز کرد. دو سرشماری در قم نشان داد که جمعیت از 25382 نفر در سال 1868 به 14000 نفر در سال 1874 کاهش یافته است. برخی برآوردها حاکی از مرگ نیم میلیون نفر در همهی کشور میباشد. در 1876 یک اپیدمی طاعون که از عراق آمده بود، 1800 نفر از ساکنین 8000 نفری شوشتر را کشت.
کاهش شماری از اپیدمیها در نیمهی دوم قرن 19، ثمرهی تغییرات بنیادین در حوزهی پزشکی است؛ به طوری که مدتها بعد از اپیدمی وبای 1892 که 10 هزار نفر را در گیلان و تهران کشت، دکتر طولوزان اظهار داشت که در مدت سه سالی که من در ایران بودهام، این اولین اپیدمی است که من شاهد گسترش آن هستم.
زمانی که از بخت بد، ایران، با وجود اعلام بیطرفی، عرصهی جنگ جهانی اول شد، مشتقات و سختی زیادی در کشور ایجاد گردید. انگلیس، روسیه، عثمانی و ارتش قبایل به صورت آزادانه در این سرزمین میجنگیدند و اپیدمیها و شیوع قحطیها نتیجهی آن بود. در استان تهران یک چهارم جمعیت کشاورز از بین رفتند. در 1918 قحطی که به دنبال اپیدمی آنفلوانزا آمد، 10 هزار نفر را در شیراز کشت.
با وجود این وقایع هولناک و غمانگیز، تلاش حکومت در اواخر دورهی قاجار برای بهبود استاندارهای زندگی و دسترسی به مراقبتهای بهداشتی، باعث افزایش جمعیت شد.
با استناد به این گفتهها، بعدها مورخینی که بهبود مراقبتهای بهداشتی و استانداردهای سطح زندگی را تنها به تلاشهای رضاشاه پهلوی نسبت میدهند، دارای اطلاعات اشتباه بودند.
ادوارد براون در سال 1877 بعد از حضور در یکی از جلسات مجلس صحت که به وسیلهی دستورالعملهای حکومت تشکیل شده بود، اصلاحات بهداشتی قابل ملاحظهای را در ایران پیشبینی کرد. «پییشتر این تلاشها اثرات قابل ملاحظهای را در پایتخت به وجود آورده بود و اکنون به خوبی با گسترش آهسته به استانها، سیستم طب قدیمی یونانی در حال خالی کردن میدان به نفع عقاید و تجارب جدید طبی میباشد.»
پینوشتها:
1. Rene Legroux.
2. Joseph Mesnard.
سحر برجسته و همکاران؛ (1393)، سلامت، بهداشت و زیبایی در عصر قاجار، مسعود کثیری، تهران: امیر کبیر، چاپ اول