نویسنده: برایان اس، ترنر
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
ISLAM
اسلام از ادیان جهانی توحیدی است و با ترکیب کردن شریعت، وحی نبوی و کتاب مقدس، سنت دینی مشروح و جامعی به وجود میآورد. هرچند روایتهای مختلفی از اسلام هست، همچنان هستهی رسمی و سنتی آن غالب است.
از منظر رسمی و سنتی، اسلام برای همهی زمانها است. اسلام به منزلهی ایمان مبتنی بر تسلیم کامل در برابر مشیت الهی، آغاز و پایانی ندارد؛ اسلام خودبسنده است به این معنا که به هیچ دین دیگری وابستگی ندارد، ولی آخرین دین است و ادیان توحیدی قبلی را کامل میکند. از دیدگاه جامعهشناختی، اسلام یک دین ابراهیمی است که در بسیاری از باورها و نهادها با مسیحیت (نظریهی اجتماعی مسیحی) و یهودیت وجوه اشتراک دارد، ازجمله کتاب مقدس (قرآن)، پیامبر اخلاق (محمد صلیاللهوعلیهوالهوسلم)، سنت، آموزهای ناظر به رستگاری فردی و نیز تلقی اسلام به مثابه واحد اجتماعی (است)، که برای تحقق کامل اسلام ضروری است. تفاوتهای اصلی اسلام با ادیان مذکور که محققان دربارهی آن بحث و جدل دارند اینهاست: در اسلام تأکید جدّیتری روی تفکیک ناپذیربودن شرع و دین وجود دارد، روحانیت مقدس در اسلام وجود ندارد و در هستهی رسمی و سنتی اسلام مراسم مقدس چندانی نیست. در اسلام رسمی و سنتی مراسم غسل تعمید، عشاء ربانی یا اعتراف وجود ندارد. هرجا که چنین رسم و تشریفاتی در اسلام پدید آمده، بیشتر به نحلههای مردمیتر یا فرعیتر مانند تصوف مربوط بوده است.
از دید تاریخی، اسلام در عربستان قرن هفتم در شهرهای مکه و مدینه و درنتیجه تعالیم محمد(صلیاللهوعلیهوالهوسلم) (570 تا 632 میلادی) پدیدار شد. قرآن به صورت آیهها یا سورههایی به پیامبر وحی شد که همهی مردم را دعوت میکرد به پرستش الله به عنوان خدای یکتا، و دست کشیدن از تمامی باورهای ادیان محلّی، و متحدشدن در قالب اجتماع واحد (دارالاسلام) برای انجام کامل فرایض دینی. از بطن همین تعالیم اولیه، هستهی فرایض رسمی و سنتی تکوین یافت که ارکان اسلام نامیده میشوند- شهادت به وحدانیت خداوند و دوری جستن از شرک- «لااله الااله»-، شهادت به رسالت محمد- «محمداً رسولالله»-، روزهی ماه رمضان، حج، زکات و نمازهای یومیه.
به لحاظ جفرافیای سیاسی، اسلام در منطقهای مابین دو امپراتوری رو به زوال- بیزانس و ساسانیان- تکوین یافت. عامل سادگی در رسالت محمد(صلیاللهوعلیهوالهوسلم)، که با موفقیت برمخالفتها فایق آمده بود، به صورت پیوند اجتماعی مهمی عمل کرد که در طول حیات وی، قبایل پراکنده و بیابانگرد را متحد ساخت. اسلام به سرعت در خاورمیانه و افریقای شمالی گسترش یافت. بحث و جدلهای فراوانی درباره علل گرویدن به اسلام وجود داشته است. منتقدان بر اهمیت جهاد و منافع اقتصادی گرویدن به اسلام یا حمایت از آن انگشت میگذارند. غالباً اسلام را دین جنگجویی قلمداد کردهاند که به ضرب شمشیر گسترش یافت، اما باید پذیرفت که گسترش اسلام وابستگی زیادی به گسترش تجارت و پیوندهای تجاری داشت و مبلغان اسلامی با اتکا به همین روابط و پیوندها دین خود را بسط میدادند. اسلام ذاتاً دین بازرگانان شهری است، نه دین قبایل بیابانگرد.
پس از وفات پیامبر، اسلام به اکثریت سنی و نهضت اقلیت شیعه تقسیم شد. تسنن ایدئولوژی رسمی نظام خلافت (نهاد اصلی حکومت اسلامی) شد. در مقابل تشیع، که در نهایت دین رسی ایران شد، بر پایهی فکر توالی کاریزماتیک رهبران دینی (امامان) استوار بود. امامان شیعه از ذریهی پیامبرند و مشروعیت آنها بر همین اساس است. در اخلاق دینی تشیع اهمیت بیشتری به رنج و شهادت داده میشود درحالی که تسنن همچنان نوعی زهد و پارسایی میانهروتر باقی ماند. در تسنن چهار مذهب به وجود آمد (حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی). وقتی شریعت در این چهار مذهب به طورکامل شرح و بسط یافت، عقیده بر این بود که دیگر هیچ تفسیر تازهای از شرع ممکن نیست و باب اجتهاد بسته شد.
از آن پس بود که اسلام به لحاظ فکری وارد دورهی طولانی (از قرن دهم تا نوزدهم میلادی) تحجر رسمی شد و با هرگونه تغییری در اصول و آموزههای اصلی آن به سختی مخالفت میشد. با این که اسلام از طریق ایجاد مراکز جدید فرهنگی و سیاسی در اسپانیا، هند، ایران و ترکیه همچنان گسترش مییافت، اما متخصصان علوم اجتماعی ادعا کردهاند که علّت اصلی ناکامی اسلام در حفظ برتری فنی و نظامی بر اروپا، همین مخالفت متحجرانه با نوآوری بوده است. پس از چندین نقطهی عطف مهم برای اسلام- از دست دادن اسپانیا در 1492، شکستهای نظامی پشت دروازههای وین در 1529 و 1683، و شکست ناوگان دریایی عثمانی در نبرد لپانتو در 1571- غرب سرمایهدار برتری نظامی و اقتصادی استراتژیکی در نظام جهانی کسب کرد. سرزمینهای اصلی اسلام به محاصرهی سرمایهداری و استعمار غربی درآمد که در افریقا، هند و آسیا گسترش مییافت. در قرن نوزدهم، اسلام کاملاً در لاک دفاعی علیه امپریالیسم غربی فرو رفت بود و بسیاری از جوامع مسلمان تحت کنترل مستقیم یا غیرمستقیم اروپا (و بنابراین مسیحیت) درآمده بودند. بسیاری از رهبران مسلمانان در قرن بیستم، مانند سرهنگ معمر القذافی در لیبی، کشورگشاییهای قرن نوزدهم را آخرین مراحل جنگهای صلیبی قلمداد میکردند.
بین لشکرکشی ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی اول، اسلام شاهد سه دگرگونی اجتماعی بزرگ بود. دگرگونی نخست، افول سیاسی امپراطوری عثمانی در مقایسه با گسترش غرب که پس از 1918 به متلاشی شدن این امپراطوری انجامید؛ دوم، ادغام اقتصاد دولتهای مختلف اسلامی در سرمایهداری جهانی براساس وابستگی به غرب؛ و سوم، واکنشهای مهمی که به صورت جنبشهای دینی در برابر این تحوّلات دنیوی به وجود آمد. نهضت وهابی، که «محمدبن عبدالوهاب» (1703-1787م) مؤسس آن بود، در پی بازگشت بنیادگرایانه به اصول اسلامی بود. واکنشهای لیبرالی تحصیل کردههای شهری، خصوصاً در مصر، این بود که سعی داشتند اصلاح دینی اسلام را با اصول غربی دموکراسی پارلمانی و آموزش و پرورش غیردینی ترکیب کنند. بنابراین، واکنش اسلامی در برابر رخنهی اقتصادی و فرهنگی غرب، به شدّت مبهم و دوپهلو بود و بین پذیرش تمام و کمال غربی شدن و غیردینی شدن، و ملّیگرایی ضداستعماری و ستیزهجو در نوسان بود.
در قرن بیستم، این دوراهیهای فرهنگی و اجتماعی ادامه یافت، هرچند که فرایند استعمارزدایی پس از جنگ جهانی دوم با موفقیت همراه بود. پس از جنگ جهانی دوم،جوامع اسلامی بیدرنگ تحت تأثیر صورتهای مختلف ملّیگرایی غیردینی قرارگرفتند که وحدت اعراب و ملّیگرایی مصری جمال عبدالناصر نمونهی بارز آن محسوب میشود. در الجزایر، نهضت آزادی بخش هم دلبستگی شدیدی به ملّیگرایی داشت و هم به سوسیالیسم مارکسیستی. در اندونزی، مبارزهی ضداستعماری علیه استعمار غربی و خصوصاً هلند، با ترکیبی از جهانوطنی اسلامی، بیدینی، ملّیگرایی و کیش شخصیت حول محور سوکارنو، همراه بود. در ایران، علی شریعتی (1933-1977) ترکیبی انقلابی از مارکسیسم و تشیع ارائه کرد که الهامبخش جنبشی تودهای بود که کلام خداوند را صدای مردم قلمداد میکرد.
این جنبشهای ضداستعماری رادیکال که ملّیگرای دنیوی را با اصول اجتماعی اسلام در میآمیختند در اواخر قرن بیستم با تأکید زیاد بر بنیادگرایی و رد نوسازی (خواه نوسازی سرمایهداری، خواه نوسازی سوسیالیستی) و دیانت مردمی و سنتی صوفیان، به تدریج در همه جای جهان اسلام با مخالفتهایی روبه رو شدند. در مصر، حسن البنّا (1949-1906) اخوانالمسلمین را پایهگذاری کرد تا با امپریالیسم مبارزه کند، وحدت اسلامی را ترویج کند و حکومتهای اسلامی تابع غرب را بیاعتبار سازد. اخوانالمسلمین با جنبههای غیردینی ملّیگرایی ناصری مخالف بودند و تلاش میکردند سادات را وادار به اسلامیکردن تمام عیار زندگی اجتماعی در مصر کنند و با هرگونه روند صلح و سازش با اسرائیلیها به شدّت مخالفت میکردند. چون اخوان در میان تودههای مردم طرفداران پرشمار و در ارتش حامیان فراوانی دارد، هنوز هم نیروی مخالف مهمی به شمار میآید.
در پاکستان، مولانا ابوالعلاء مودودی (1903-1979) در سال 1941 جماعت اسلامی را ایجاد کرد که ابتدا اهداف دینی بسیار اندک و محدودی را دنبال میکرد. اما نوشتههای مودودی کمکم جهتگیری سیاسی فزایندهای پیداکرد، چون او ملّیگرایی را اندیشهای غربی میدانست که اجتماع مسلمانان را دچار تجزیه و تفرقه کرده است. او خواهان تأسیس دولتی اسلامی بود که صرفاً برپایهی اصول دینی استوار باشد. در دههی 1970، جماعت اسلامی نقش عمدهای در مبارزه با سکولاریسم حزب مردم پاکستان به رهبری ذوالفقار علی بوتو، رئیس جمهور وقت پاکستان، ایفا کرد و بر ژنرال ضیاءالحق نیز فشار میآورد تا «نظام مصطفی» (نظام اسلامی) را تحقق بخشد.
در ایران، مخالفت با خاندان پهلوی و سیاستهای اقتصادی غربی رضاشاه مورد حمایت گستردهی مردمی بود که سرانجام تحت رهبری آیتالله روحالله موسوی خمینی (1902-1989) متحد شدند. او همهی حکومتهای کشورهای اسلامی را به چالش میخواند چون شریعت را زیرپا گذاشته و به نفوذ خارجیها تن داده بودند و حقوق شهروندان مسلمان خود را به فراموشی سپرده بودند. سقوط شاه در سال 1979 به سیطرهی روحانیان و کنترل همهی ابعاد زندگی روزمره و اعمال عقاید و فرایض دینی انجامید، خصوصاً در اعادهی نمادین حجاب زنان. [آیتالله] خمینی هنوز هم در میان شیعیان عراق، لبنان و کشورهای حاشیهی خلیج فارس پیروان وفاداری دارد.
تغییرات دینی مشابهی، هرچند در ابعاد کوچکتر، در سراسر جهان اسلام رخ داده است. در الجزایر، قیامی که در 1988 رخ داد و بنیادگرایی اسلامی نقش مهمی در آن داشت، حکومت را وادار کرد اصلاحات اجتماعی ملهم از دین را بپذیرد و حزب اسلامی مخالف خود (جبههی اسلامی) را قانونی اعلام کند. در سودان، در 1989، افسران طرفدار اخوانالمسلمین کودتایی نظامی علیه صادقالمهدی ترتیب دادند. در تونس، گروه اسلامی مخالف حکومت در 1989، 17 درصد آرای مردم را به دست آورد. در مناطق اشغالی فلسطین، نیروهای اسلامی نفوذ زیادی در نهضت انتفاضه علیه نیروهای اسرائیل دارند.
بنیادگرایی اسلامی علل پیچیدهای دارد. این جریان نشان دهندهی واکنشی علیه نارساییهای تجربههای سرمایهداری در ارتقای سطح زندگی تودهها است، و همچنین واکنشی است علیه تلاشهای سیاسی برای ترویج کمونیسم سکولار. پیام مساواتطلبانهی اسلام در دعوت به قیام و مبارزهی انقلابی، موفقیت شایانی در بسیج تودههای روستایی و شهری علیه حکومتهای طرفدار غرب و نیز شوروی داشته است. رهبری اعتراضهای مردمی علیه نخبههای شهری، به صورت طبیعی بهدست روحانیان افتاده است و مسجدها نیز اماکن استراتژیک برای گردهمایی و مخالفت با حکومتها است.
دو تغییر دیگر نیز در قرن بیستم بسیار مهم بوده است. اول اینکه توسعهی نظام ارتباطات جهانی موجب شده است که اجتماع جهانی مسلمانان به نیروی سیاسی جهانی متحدتری تبدیل شود. حج به یکی از مشخصههای مهم جهانی شدن اسلامی تبدیل شده است. دوم اینکه حضور اسلام در اروپا به یک نیروی سیاسی تبدیل شده است (که تا حدّی نتیجهی مهاجرتهای گسترده به بریتانیا، فرانسه و آلمان است)، و به میزان کمتری در کشورهای سابق بلوک شوروی نیز این نیروی سیاسی وجود دارد. این تضادها در ماجرای سلمان رشدی به نقطهی بحرانی رسید و موجب اعتراض تودهای 1989 علیه ادامهی انتشار آیههای شیطانی شد. این مناقشه یکی از جنبههای فعالیت و مبارزهی گستردهتر برای داشتن مدارس اسلامی و برنامهی درسی اسلامی و حق استفاده از پوشش اسلامی در مجامع عمومی و به رسمیت شناختن احکام شرعی فردی است.
اسلام، به واسطهی پیوستگیاش با کشورهای نفتخیز، نقش اقتصادی مهمی در توسعهی جوامع مسلمانان، خصوصاً در جهان سوم، داشته است. اما، منع ربا در اسلام غالباً رهبران تجاری دنیای اسلام را وادار به اتکا به واسطههای غربی کرده است. این وابستگی پیامدهای مصیبتباری داشته است، مانند سقوط BCCI در 1992.
نکتهی آخر اینکه پیروزی ظاهری بنیادگرایی با مخالفتهای تنی چند از روشنفکران برجستهی لیبرال در اسلام مواجه شده است، و زنان رادیکال مسلمان نیز پردهنشینی سنتی زنان، و ازدواجهای اجباری را رد میکنند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول