مترجم: علی رامین
ویژگیهای زیباشناختی هنر
واژگان زیباشناسی بسیار غنی هستند و، به گفته فرانک سیبلی، «تقریباً تنوع بیانتهایی» دارد. مثلاً میگوییم:"این شعر بافت محکمی دارد یا بسیار تکان دهنده است؛ این تابلو توازن ندارد، یا آرامش و سکونی را انعکاس میدهد... یا شخصیتهای داستان بیجان و بیروحاند، یا واقعهای با بقیهی داستان جور درنمیآید. (1)"
سیبلی اصطلاحات زیرا را به عنوان برخی از «مفاهیم زیباشناختی» فهرست کرده است: (2)
منسجم / یکپارچه، افسرده، پویا، پرتوان، درخشان/سرزنده، ظریف، مبتذل / پیش پا افتاده، قشنگ / احساساتی، غم انگیز / اندوهبار، باشکوه/ جذاب، خوش ترکیب / خوش قیافه، زننده / جلف، تضاد چشم گیر / مؤثر / کارساز، تنشی بر میانگیزد، وحدت آن را حفظ میکند، رسانندهی معنایی از ... است. (3) وی این اصطلاحات را با توصیفاتی از هنر مقایسه میکند که آنها را غیرزیباشناختی میخواند؛ مانند وقتی که میگوییم «این داستان شخصیتهای بسیار زیادی دارد و به زندگی در یک شهر صنعتی میپردازد»، «در این تابلو از رنگهای روشن استفاده شده است و کسانی را نشان میدهد که در پیش زمینه (4) زانو زدهاند ...»، «سرنوشت این شخص در این نقطه وارونه میشود». مشخصات این دو نوع زبان را چیزهایی تعیین میکنند که برای درک و مشاهدهی ویژگیهای مربوط مورد نیازند. میگوید ویژگیهای غیرزیباشناختی را میتوان «برای همهی افرادی که از قوهی بینایی، شنوایی و فهم برخوردار باشند» تشریح کرد، حال آنکه، ویژگیهای نوع زیباشناختی «نیازمند بهره گیری از ذوق، ذکاوت یا حساسیت، و استفاده از قوّهی تشخیص یا درک زیباشناختیاند.» (5)
وقتی سیبلی از «ادراک» ویژگیهای زیباشناختی سخن میگوید مرادش فقط ویژگیهای دیداری یا شنیداری، مانند آنهایی که در هنرهای بصری و موسیقی قابل تشخیصاند، نیست. مراد وی، چنان که از مثالهای فوق معلوم میشود، همچنین ادراک به معنای مثلاً توجه به این نکته است که «شخصیتهای داستان بیجان و بیروحاند، یا واقعهای با بقیهی داستان جور در نمیآید.» لیکن آنچه در فهرست توصیفات زیباشناختی وارد نمیشود ویژگیهای مربوط به شرایط تاریخی و اوضاع و احوال زمانی و مکانی است، همچون نوآوری، جسارت، تیزهوشی و غیره که، چنان که در جُستار اول دیدیم، به کارهایی مانند لگن و جعبه بریلو نسبت میدهند. (6) این ویژگیها را فقط کسانی درک میکنند که از اوضاع و احوال تاریخی آگاهی داشته باشند، و بدون یک چنین آگاهی [از طرف بیننده] در خود آثار قابل مشاهده نیستند (البته چنین ویژگیهایی بیشتر به آثار سنتیتر و تاریخی منتسب میشوند.)
سیبلی در بحث خود به دو موضوع اصلی میپردازد: ادراکِ ویژگیهای زیباشناختی، و رابطهی بین ویژگیهای زیباشناختی و غیرزیباشناختی. سیبلی، برخلاف کسانی که زیباشناسی را عمدتاً [مطالعهای] دربارهی [چگونگی] ایجاد احساسها میانگارند، معتقد است که «زیباشناسی در دید وسیع با نوعی ادراک [یا دریافت] سر و کار دارد ... مردم باید شکوه یا انسجام اثر را ببینند، حزن یا شوریدگی را در موسیقی بشنوند، و به زرق و برق یک طرح رنگی توجه کنند. (7) برای دیدن و شنیدن این ویژگیهای زیباشناختی، همانند ادراک ویژگیهای غیرزیباشناختی، باید «از بینایی خوب، شنوایی خوب و حواس خوب دیگر برخوردار باشیم.» لیکن داشتن این تواناییها در مورد ادراک [یا دریافت] زیباشناختی بسنده نیست، زیرا آدمیانی که به طور طبیعی از نعمت حواس و قوهی فهم برخوردارند، چه بسا نتوانند ویژگیهای مرتبط [با زیباشناسی] را تمیز دهند. آنچه علاوه بر آن تواناییها مورد نیاز است، استفاده از ذوق، حساسیت (8) و مانند آن است. منتقدان میتوانند در این زمینه نقش مؤثری ایفا کنند. کار اصلی آنها فراخواندن مردم به دیدن چیزها به لحاظ نقش زیباشناختی آنهاست. (9)
لیکن ویژگیهای زیباشناختی به ویژگیهای غیرزیباشناختی وابستهاند. «ماهیت شیء [یا اثر هنری] هر چه باشد به ماهیت ویژگیهای غیر زیباشناختیِ [آن] بستگی دارد ... و تغییرات ماهیت زیباشناختیاش از تغییرات ویژگیهای غیرزیباشناختی آن ناشی میشود. (10) از این روست که "اغلب هنگامی که ویژگیهای زیباشناختی را توضیح میدهیم به مشخصههایی اشاره میکنیم که شناختشان به بهره گیری از ذوق و قریحه بستگی ندارد: «چرا میگوییم ظریف است؟ زیرا در آن از رنگهای ملایم و خطوط منحنی استفاده شده است.» «چرا میگوییم فاقد تعادل است؟ زیرا گروهی از شکلها در منتها الیه سمت چپ قرار گرفتهاند و بنابراین بیش از حد به چشم میآیند.» (11)"
لیکن بستگی ویژگیهای زیباشناختی به ویژگیهای غیرزیباشناختی آن نوع بستگی نیست که بتواند در قالب شرطهای کافی بیان شود. «با هیچ مجموعهای از مشخصههای غیر زیباشناختی در قالب شرطهای کافی نمیتوان درستی استفاده از یک توصیف زیباشناختی را [در مورد اثری] توجیه یا تضمین کرد.» (12) برای مثال، به هیچ وجه نمیتوان گزارهای کلی را بدین صورت بیان کرد: «اگر گلدانی به رنگ صورتی روشن، با بدنهی قوس دار، و خالهای کمرنگ و غیره باشد، گلدان ظریف و قشنگی خواهد بود. درست است که میتوانیم این مشخصهها را در تحکیم آن گزاره، که گلدان ظریف و قشنگ است، بیان کنیم، ولی آن مشخصهها نمیتوانند حجت و دلیلی برای درستی آن گزاره باشند؛ همچنین نمیتوانند به عنوان شروط کافی برای ظرافت و قشنگی گلدانها، در وجه کلی، مؤثر واقع شوند. به نظر سیبلی، این گونه احکام کلی فقط میتوانند در وجه منفی بیان شوند. به همین دلیل اغلب میشنویم که میگویند فلان شیء [یا اثر] نمیتوانند زننده باشد «اگر همهی رنگهایش ملایم و آرام باشد»؛ یا نمیتواند متظاهرانه باشد اگر فقط از خطهای مستقیم در آن استفاده شود». ولی این جملهها هیچ همتا یا قرینهی مثبتی ندارند. مثلاً نمیتوانیم بگوییم اگر یک شیء [یا اثر] رنگهای تند داشته باشد حتماً زننده خواهد بود، یا اگر از فلان و بهمان خطوط منحنی در آن استفاده شود حتماً متظاهرانه خواهد بود.
سیبلی میگوید هنگامی که اصطلاحات زیباشناختی را به کار میبریم «از نمونهها و مثالها آموزش میگیریم نه از قاعدهها. وی فردی را توصیف میکند که نمیتوانست ماهیت مفاهیم زیباشناختی را درک کند، یا کسی که «می دانست حساسیتی نسبت به موضوعات زیباشناختی ندارد، [و] نمیخواست این فقدان را آشکار کند ... [از این رو] برای خود چند قاعده و اصل کلی وضع کرده بود که با تکیه بر آنها اغلب اوقات میتوانست حرفهای درستی بزند.» سیبلی میگوید چنین شخصی نمیتوانست «اعتماد یا ایقان محکمی داشته باشد؛ کوچکترین تغییری در یک شیء [یا موضوع] میتوانست تمام محاسبات او را بر هم ریزد.» (13)روشن نیست که آیا سیبلی اشخاص حقیقی را در ذهن داشته است [یا اشخاصی فرضی را]. ولی غیر عادی نیست که افرادی را بیابیم، که هر چند در سخن گفتن و نظریه پردازی دربارهی هنر متبحر و توانمند باشند، هنگامی که پای مشاهده [یا ادراک] زیباشناختی به میان آید، از خود ضعفِ حساسیت نشان دهند. چنین افرادی چه بسا ما (و شاید خودشان) را با استنباط از ویژگیهای غیرزیباشناختی متقاعد سازند که فلان و بهمان ارزشهای مناسب در اثر مورد بحث وجود دارد. ولی ممکن است مشاهده گرِ حساستر بعد از ممیزی و وارسی بگوید که ویژگیهای عنوان شده، در واقع در اثر وجود ندارند.
بسیار بعید است که رابطهی ویژگیهای غیرزیباشناختی با ویژگیهای زیباشناختی بتواند یکی از شرطهای کافی اثر هنری باشد، زیرا، چنان که سیبلی خاطر نشان میسازد، هر توصیف غیرزیباشناختی واحد میتواند برای تحکیم دو توصیف زیباشناختی مختلف، یکی مثبت و یکی منفی، مفید واقع شود. میتوان یک اثر را به دلایل «رنگ روشن، بلندی و باریکی، سبکی، و فقدان کجی و قناسی» قشنگ و ظریف توصیف کرد؛ ولی همان اثر را بنابر همان دلایل میتوان «سست»، «رنگ و رو رفته»، «دراز و بدقواره» یا «بی روح و یکنواخت» دانست. (14)
"بنابراین شیء [یا موضوعی] که بسیار کامل [محسوب شود یا] توصیف گردد ولی این توصیف صرفاً بر اساس آن ویژگیهای [غیرزیباشناختی] که وصف کنندهی ظرافت است صورت پذیرد، چه بسا بعد از وارسی و باریک نگری نه تنها ظریف به شمار نیاید بلکه ضعیف و بیروح محسوب گردد."
به همین ترتیب، بسیاری از مشخصههایی که نوعاً صفاتی چون «شاد»، «پر حرارت»، «زورمند» و «پویا» را تداعی میکنند همان مشخصههاییاند که تداعی کنندهی صفات «زننده»، «گوشخراش»، «پر تلاطم»، «جلف» و «مغشوش»اند. نیز «یک شعر به دلیل وزن و قافیهاش دارای استحکام و قدرت است؛ و شعر دیگر به دلیل وزن و قافیهی منظمش یکنواخت و فاقد انگیزش و استحکام است.» (15)
سیبلی دو معنای «دلیل» (16) را از یکدیگر تفکیک میکند؛ که من به آنها با عناوین «استنتاجی» (17) و «توضیحی» (18) اشاره خواهم کرد. دلیل به معنای استنتاجی «حدوداً یک گزارهی صادق یا فاکت [=امر واقع] است که بتوانیم بر اساس معرفت به آن، به طور مستدل، درست یا موجه، استنتاج یا فرض یا داوری کنیم» که امری مصداق دارد. (19) یک مثال غیرزیباشناختی بیاوریم: فرض کنید که من بگویم برج ایفل بلندترین ساختمان پاریس است. اگر از من بپرسند که چرا چنین سخنی گفتهام، ممکن است به فاکتی اشاره کنم که از شخصی شنیدهام یا در کتابی خواندهام. اینها فاکتها [یا واقعیاتی] هستند که من میتوانم به طور مستدل [یا منطقاً] صدق گفتهی خود را از آنها استنتاج کنم. ولی ممکن است سؤال به نوع دیگری مطرح شود: چرا چنین است [یعنی چرا برج ایفل بلندترین ساختمان پاریس است]؟ آنچه این بار خواسته میشود توضیح این چنین بودن آن است، و برآوردن این خواسته چه بسا نیازمند معرفت [یا دانشی] باشد که من ممکن است دربارهی فاکتهای توجیه کنندهی ساختمان ایفل و اوضاع و احوال دیگر داشته باشم یا نداشته باشم. دلیل به معنای استنتاجی، اساساً دلیلی است که گوینده به آن معرفت دارد؛ گوینده آن را برای دفاع یا در توجیه گفتهی خود به کار میبرد تا نشان دهد که عقیدهاش مستدل [یا منطقی] است. ولی این موضوع در مورد دلایل به معنای توضیحی مصداق ندارد. چنین دلایلی را میتوان از طریق تصور و تأمل یافت و عرضه کرد، ولی گوینده مکلف به چنین کاری نیست، یا لزومی ندارد که به آنها معرفتی داشته باشد.
به نظر سیبلی، رابطهای که بین ویژگیهای زیباشناختی و غیرزیباشناختی برقرار است رابطهی توضیحی است نه استنتاجی. ویژگی یا ویژگیهای غیرزیباشناختی میتوانند از باب توضیحِ حضورِ یک ویژگی زیباشناختی مشهود مؤثر واقع شوند، ولی نمیتوانیم از این فاکت [یا واقعیت] که اولی [ یا ویژگی غیرزیباشناختی] حضور دارد استنتاج کنیم که دومی [یا ویژگی زیباشناختی] باید حضور داشته باشد. همین طور دربارهی دیگر موارد توضیحی، کسی که یک ویژگی زیباشناختی را مشاهده [یا ادراک] میکند ممکن است بر اساس ویژگیهای غیرزیباشناختی به توضیحی برای حضور آن معرفت داشته باشد یا نداشته باشد. بنابراین «ممکن است شخصی [در یک اثر هنری] چیزی را قشنگ بیابد... بدون آنکه دلیل آن را بداند یا بتواند آن را دقیقاً مشخص کند.» (20) به نطر سیبلی، کشف چنین دلایلی «یکی از کارهای محوری منتقدان است؛ یعنی توضیح». (21) این توضیح میتواند فی نفسه جالب توجه باشد، ولی علاوه بر آن، احتمالاً موجب میشود که «درک ما عمیقتر و غنیتر شود و هوشیارانهتر به کلام درآید.»
ولی نوع استنتاجیِ دلیل، برای اظهارات زیباشناختی مناسب نیست. سیبلی میگوید، «بی معناست که بخواهیم» چنین اظهاراتی (که به طور معمول مبتنی بر ادراک و احساس است) دلایل استنتاجی داشته باشند. (22) «دلیل آنکه این قطعهی موسیقی در نقطهی معینی غمگین است ممکن است چنین باشد که درست در همان نقطه کُند میشود و به گام [یا مایه] مینور میرود. دلیل آنکه چهرهی فردی مضحک است چه بسا این باشد که چشمهایش را به شیوهی غریبی به بالا میچرخاند.» ولی این واقعیاتِ غیرزیباشناختی
"برای باور کردن یا استنتاج کردن اینکه آن قطعه موسیقی باید، یا احتمالاً میتواند، غمگین باشد، یا آن چهره مضحک به نظر میرسد دلایل بسیار ضعیفی خواهند بود. درستش این است که قطعهی موسیقی ممکن است سنگین، آرام، احساساتی، یا حتی بیهویت باشد؛ و چهره ممکن است عصبانی یا دردمند یا شیطانی به نظر آید. (23)"
دو جنبهی بحث سیبلی با یکدیگر مرتبطند، یعنی آن جنبه که به سرشت ادراکی ویژگیهای زیباشناختی میپردازد و جنبهی دیگر آن، یعنی چگونگی وابستگی آنها به ویژگیهای غیرزیباشناختی به علت آنکه باید قشنگی یا یکپارچگی اثر را ببینیم، موجودیت چنین ویژگیهایی نباید به وسیلهی استنتاج برقرار گردد. با وجود اتکای ویژگیهای زیباشناختی به ویژگیهای غیرزیباشناختی، قشنگی یک گلدان یا غمگین بودن یک قطعه موسیقی را نمیتوان از ویژگیهای غیرزیباشناختی آنها استنتاج کرد، بلکه باید به طور مستقیم مشاهده [یا ادراک] شوند.
نمیخواهیم بگوییم که نقش منتقد باید به توضیح منحصر گردد. زیرا علاوه بر این دو نوع دلیل (که یکی از آنها، یعنی نوع توضیحی، مناسب زیباشناسی است)، راههایی وجود دارد که «افراد را یاری کنیم تا به اتکاء خویشتن بنگرند و ویژگیهای [زیباشناختی] اشیاء را تشخیص دهند. (24) این کار را در واقع میتوان با خاطر نشان کردن مشخصههای غیرزیباشناختی که مغفول میمانند انجام داد - هر چند «گاه، با وجود آنکه آن مشخصهها دیده میشوند، باز هم ویژگی زیباشناختیِ حاصله، دریافت نشده باقی میماند.» (25) ولی به هر تقدیر، نقش منتقد این است که کاری کند که ما ویژگی زیباشناختی را با اتکاء به خویشتن ببینیم، و این مقصود را نمیتوان به وسیلهی استنتاج حضور ویژگیهای زیباشناختی از ویژگیهای غیرزیباشناختی، یا هر گونه استنتاج دیگری، حاصل آورد.
تأکید سیبلی بر مشاهده [یا ادراکِ] ویژگیهای زیباشناختی را میتوان با نظریههایی مقایسه کرد که در بخشهای پیشین برنگریسته شدند و بر اساس آنها حضور چنین ویژگیهایی یا شناخت ما از آنها به احساسها بستگی میداشت. شاید پذیرفتنی باشد که زیبایی را از این دیدگاه ملاحظه کنیم، زیرا با احساسهایی چون عشق و شعف همخوانی نزدیک دارد [یا تداعی کنندهی یکدیگرند]. ولی هنگامی که به ویژگیهایی چون «زنده»، «ظریف»، «پویا»، «مبتذل»، و غیره روی میکنیم وضعیت فرق میکند، زیرا گرایش چندانی وجود ندارد که این ویژگیها با احساسهای متناظر با آنها، یعنی یک احساس برای هر ویژگی، یکی [یا همانست] دانسته شوند. لیکن بحثهای زیباشناسانه تا حد زیادی بر اساس چنین ویژگیهایی صورت میپذیرد. وانگهی، اغلب با اشاره به چنین ویژگیهایی و حجت آوردن از آنهاست که شیء [یا اثری] را زیبا توصیف میکنیم.
پینوشتها:
1. Sibley, 1959, p. 421
2. معادلهای انگلیسی این اصطلاحات در متن اصلی به ترتیب زیر آمده است:
integtrated, sombre, dynamic, powerful, vivid, delicate, trite, sentimental, tragic, graceful, handsome, garish, a telling contrast, sets up a tension, holds it together, conveys a sene of ...
3. Sibley, 1959, pp. 421-2
4. foreground
5. همان، ص 421.
6. همان، ص 25-21.
7. Sibley, 1959, p. 137
8. sensitivity
9. همان، ص 141.
10. همان، ص 138.
11. Sibley, 1959, p. 424
12. همان، ص 424
13. همان، ص 432.
14. همان، ص 428.
15. همان، ص 429.
16. reason
17. inferential
18. explanatory
19. Sibley, 1965, p. 146
20. Sibley, (b),p. 146
21. همان، ص 140.
22. همان، ص 146-147.
23. Sibley, 1965,p. 148
24. Sibley, 1965,p. 141.
25. همان، ص 141.
هَنفلینگ، اُسوالد، (1391) چیستی هنر، ترجمه علی رامین، تهران: هرمس، چاپ ششم