مدارس مونته سری

به موازات توسعه‌ی مهدکودکها که در انگلستان مؤسّسه‌ی مشابه دیگری نیز به نام خانه کودکان (casa die bambini) در ایتالیا ایجاد شد. دکتر ماریا مونته سوری (Dr. Maria Montessori« بنیانگزار این مؤسسه جدید آموزشی،
جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدارس مونته سری
 مدارس مونته سری

 

نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

به موازات توسعه‌ی مهدکودکها که در انگلستان مؤسّسه‌ی مشابه دیگری نیز به نام خانه کودکان (casa die bambini) در ایتالیا ایجاد شد. دکتر ماریا مونته سوری (Dr. Maria Montessori« بنیانگزار این مؤسسه جدید آموزشی، تلاش می‌کرد تا همانند مک میلان، که قبل از وی تشریفات خشک مدارس ابتدایی انگلستان را کنار گذاشته بود، از آموزش سنتی ایتالیا جدا شود. هرچند روش آموزشی مونته سوری جدا از روش آموزش کودکستانی و آموزش در مهدکودکها به وجود آمد ولی شباهتهای جالب توجهی در بین سیستمهای این نهادها و نیز در نظرات مشترک و مشهود آنها، بخصوص در مراحل اولیه، بچشم می‌خورد.
دکتر مونته سوری در آغاز کار یک پزشک بود و با کودکان عقب مانده سر و کار داشت. وی در حالی که تحت تأثیر کار مربّیان کودکان عقب مانده، یعنی افرادی چون سگن قرار گرفته بود به کارگیری و اصلاح بعضی از روشها و وسائل آموزشی آنان را آغاز کرد. بعد از مدت کوتاهی از کار با کودکان عقب مانده دست کشید و به ایجاد برنامه‌ای برای آموزش کودکان طبیعی محله‌های فقیرنشین رم پرداخت. مهد کودکها و مدارس مونته سوری اصولاً از نظر انتخاب جمعیت تحت پوشش و روشهای پایه‌ای شبیه به هم بودند. هر دو نهاد با کودکان بی‌بضاعت سر و کار داشتند، هر دو متأثر از کار سگن بودند و هر دو آموزش حسّی را به عنوان پیشرفتی مهم در آموزش کودکان تلقی می‌کردند؛ امّا مهد کودکهای انگلیسی نهادی گسترده‌تر محسوب می‌شد. آنها مسؤولیتهایی را در رابطه با جنبه‌های رشد و کار با والدین بر عهده می‌گرفتند که در سیستم مونته سوری کمتر به آنها پرداخته می‌شد. رها شدن از یک رشته عقاید جزم و خشک به مربّیان مهدکودکها این اجازه را داد تا برنامه‌هایشان را هرچه کاملتر و قابل انعطافتر کنند و از دانش نوینی که در اختیار داشتند بهره جویند، چه این دانش پاسخگوی خواستهای جدید اجتماعی بود. اما باید گفت روش مونته سوری بر محتوا و روش مهدکودکها تأثیری عمیق داشت.
تحقیقی پیرامون فلسفه مونته سوری نیز شباهتهای جالبی را که بین فلسفه وی و افکار آموزشی فروبل وجود دارد نشان می‌دهد. مونته سوری رشد کودک خردسال را یک فرایند شکوفایی، یعنی همان مفهومی می‌دانست که در نوشته‌های فروبل منعکس است. او نیز همچون فروبل تعلیم و تربیت را فعالیتی خودبخودی می‌دانست. علاوه بر آن عقایدی درباره انضباط شخصی (self -discipline)، استقلال و خردفرمانی(self direction) در نظرات آموزشی هر دو بچشم می‌خورد. تأکید مونته سوری را بر آموزش حسی می‌توان از تفاوتهای مهم بین این دو فلسفه دانست. در فلسفه فروبل به این مسائل اهمیت زیادی داده نمی‌شد و او بیشتر به آموزش سمبلیک و شناخت دوره‌های حسّاس آموزش در رشد کودک اهمیت می‌داد.
آموزش مونته سوری نظر افراد بسیاری را که با رفاه کودکان سر و کار داشتند به خود جلب کرد. این حرکت ابتدا در ایتالیا و سپس در سراسر جهان مونته سوری در دهه 1920 در چندین نقطه از آمریکا تأسیس شد. در حالی که در دهه‌های 1930 و 1940 مدارس مونته سوری در اروپا با کیفیتی مطلوب ایجاد می‌شدند، در همین زمان، بسیاری از مدارس مونته سوری آمریکا با تعطیل شدن بعضی، یا حذف اصول آموزشی مربوطه، از بین رفتند یا به شکل مهد کودکهای دیگر درآمدند.
در آغاز دهه 1960 می‌توان فعالیتهای مجدّدی را در زمینه آموزش مونته سوری در ایالات متحده مشاهده کرد. بار دیگر حرکتی به سمت مدارس مونته سوری آمریکایی آغاز گردید و در بسیاری از نقاط، مدارس مونته سوری برای کودکان و نیز برنامه‌هایی تربیتی برای معلّمان بر پا شد. در دیدار از بعضی از این مدارس می‌توان فعّالیّتهای گسترده بسیاری را مشاهده کرد که منسوب به آموزش مونته سوری باشند. بعضی از این مدارس بطور کامل یک رشته فعالیّتهایی را دنبال می‌کنند که دکتر مونته سوری در نوشته‌های اوّلیّه‌اش آنها را به رشته تحریر درآورده است. بعضی دیگر دست به اصلاحاتی در این فعّالیّتها می‌زنند یا فعّالیّتهایی از سایر مهد کودکها را به برنامه خود می‌افزایند. کوششهایی مرتبط با ساختن اشیاء با قطعات مختلف و بازیهای نمایشی را می‌توان از این گونه به حساب آورد.
احیای روش مونته سوری تأثیر خود را بر اندیشه دائم درباره فعالیّتهای آموزشی خردسالان بخشیده و اخیراً این روش بار دیگر برای تربیت کودکان خانواده‌های بی‌بضاعت پیشنهاد شده است.
خصوصیت برجسته آموزش در دوران اولیه کودکی در آمریکا این است که این آموزش دارای ماهیتی گزینشی و گلچین کننده می‌باشد. این نظر که نمی‌بایست روشها و نظریه‌های جدید یا بیگانه را رد کرد و حداقل می‌بایست تا حدودی آنها را پذیرفت، مورد قبول مربّیان آمریکایی و نیز عامه مردمی بوده است که این مربّیان نهایتاً در قبالشان مسؤول بوده‌اند. اما بندرت دیده شده است که شکلی «خالص» از آموزش دوران اولیه کودکی دست نخورده و بکر مانده باشد. اغلب در نتیجه برخوردهای متقابل ایدئولوژی‌های متضاد و نیز شیوه‌های عملی بسیاری از مربّیان آمریکایی یک شکل آمریکایی خاص در آموزش دوران اوّلیّه کودکی به وجود آمده است. این آموزش در عین سازگاری و استواری، انعطاف پذیر نیز هست و علاوه بر آنکه بهترین وجوه نظرات فروبل، مونته سوری، مک میلان و دیگر نظریه پردازان اروپایی را از آنها گرفته است، نظریه‌ها، فنون و مهارتهای آمریکایی را نیز در خود جای داده است. بعبارت دیگر ظهور آموزش دوران اولیه کودکی نه تنها از مربیان اروپایی فوق الذکر، بلکه از افرادی امریکایی مانند دیوئی (Dewey)، هیل و پرات (Pratt) و نیز گروهی دیگر تأثیر پذیرفته است.
منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رساله‌ای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما