نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد
مترجم: محمدحسین نظری نژاد
هدفهای آموزشی در زمینههای زیر را میتوان در تنظیم برنامه درسی خردسالان منظور کرد:
اجتماعی شدن
دستیابی به ارزشها
یادگیری نظامهای زبانی
یادگیری راههای بیان خود
زیبایی شناسی
یادگیری مهارتهای جسمانی
کسب خودمختاری شخصی
دو هدف اول و دوم را نمیتوان از طریق برنامه رسمی توصیه شدهای آموخت بلکه به شکلی رسمی یا غیررسمی در ادامه مجموعه کل تجارب آموزشگاهی آموخته میشوند. موقعّیت در آخرین هدف از اهداف فوق تا حد زیادی نتیجه موفّقیّت در همه زمینههای دیگر میباشد. سایر هدفها اغلب بر عهدهی قسمتهای خاصّی از برنامه آموزشگاهی گذاشته میشود. اما یادگیری کودکان آن چنان به قسمتهای کوچکتر تقسیم نشده است و چنین به نظر میرسد که یادگیری تمام اوقات روز و همه قسمتهای برنامه را اشغال کند.
اجتماعی شدن (1)
در جامعه ما خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی مطرح است. در امر اجتماعی کردن کودک در هر کاری، از تعلیم آداب توالت رفتن گرفته تا آموزش شیوه غذا خوردن، لباس پوشیدن و ایجاد رابطه با دیگران، در وهله اول والدین مسؤول هستند. در جامعهای به گوناگانی و پیچیدگی جامعه ما که در آن کودکان ناگزیر از داشتن تماس با گروههای اجتماعی گوناگون میباشند، باید خانواده را در راه به انجام رساندن این امر مهم یاری کنیم. مدرسه، همراه با دیگر مؤسسات باید در هرچه بیشتر اجتماعی کردن کودکان با خانواده مشارکت داشته باشد. معلمان میتوانند مهارتهای کودک را در جهت کار با گروههای مختلف و زندگی در میان محیطهای اجتماعی گوناگون پرورش دهند. آنان میتوانند به کودک کمک کنند تا قوانین و مقررات مربوط به رفتار در محیطهای مختلف و نیز نحوهی ایجاد ارتباط با مسؤولان مشاغل مختلف را بیاموزند.محیط مدرسه برای کودکان، محلی مناسب برای یادگیری روشهای رفتاری است، روشهایی که با آنچه در منزل یاد گرفتهاند متفاوت میباشد. محیط مدرسه با خانه تفاوت دارد. در مدرسه مسؤولان جدیدی هستند که نقش و میزان مسؤولیت آنان با والدین تفاوت دارد. معلم در محدوده مدرسه و در ارتباط با محیط کلاس ایفای نقش میکند. کودکان بسیاری در کلاس هستند که معلم در رفتار با آنها باید بیطرفانه عمل کند و کودک باید برای جلب توجه و نیز گرفتن پاداش با آنها به رقابت بپردازد. او باید با یک سری توقعات گوناگون نیز برخورد کند. وی به این نکته پی میبرد که توقّعات و رضامندیهای جدیدی وجود دارند که باید در خارج از منزل به کشف آنها پرداخت. او به مدد مربّی در این محیط جدید به عنوان یک فرد موقعیت خود را مستحکم میسازد و در نهایت سبب اجتماعی شدن او میگردد. از این رو آمادگی داشتن برای یادگیری آموزشگاهی با روند اجتماعی شدن رابطهای نزدیک پیدا میکند.
البته کودک در سالهای اول زندگی بصورت فردی کاملاً اجتماعی شده درنمیآید. طی سالها با موقعیتهای تازه بیشتری آشنا میشود و بر اعمال و روابط بیشتری تسلط پیدا میکند. مهدکودک، کودکستان و سالهای دبستان میتوانند برای کودک بصورت خط حائلی درآیند که او را در راه رسیدن به دنیای بزرگ خارج از محیط خانواده یاری دهند. آنها همچنین میتوانند به کودک کمک کنند تا راه و رسم رفتار متقابل اجتماعی را فرا گیرد چرا که این رفتار، هنگام بروز، قابل انتقال به موقعیت جدید میباشد.
دستیابی به ارزشها
هنگامی که کودک خردسال وارد روند آموزش رسمی میگردد فردی خودمحور (self-centered) است. نظام انگیزشی کودک عبارت است از: برخورد با نیازها و خواستههای ضروری خود او و پاسخ به درخواستهای والدینش. لازم است این نظام آن چنان گستردگی پیدا کند که موجب گرایش کودک به درک اندیشه و احساس دیگران شود. او باید نظام ارزشی فرهنگ بزرگسالان را نیز جذب کند.مدرسه نظام ارزشی و پاداشی خاص خود دارد. کودک خردسال باید این مسأله را
بیاموزد که چیزهایی را مهم بشمارد که مدرسه و معلمانش به آنها اهمیت میدهند. گرچه بیشتر چیزهایی که کودک در دبستان میآموزد در آینده برایش اهمیت دارد، ولی چنین به نظر میرسد که کودکان پنج یا شش ساله به این مساله توجّه چندانی ندارند. ارج نهادن به موفّقیّت در فعالیّتهای مدرسه نوعی ویژگی عالمانه محسوب میشود. به رغم آنکه کودک ممکن است قبل از ورود به مدرسه با نحوه این ارج نهادن آشنا شده باشد، معلم نمیتواند مبنا را برچنین تصوری بگذارد. گاه کودک نظامهای ارزشی را از طریق الگو قرار دادن رفتار اطرافیان میآموزد. در مواردی دیگر شاید معلّمان بخواهند برنامههای تنظیم شدهای را ارائه دهند تا از آن طریق کودک به نظامهای انگیزشی مورد قبولی نزدیک شود.
کسب صلاحیّت فکری
یکی از اساسیترین هدفهای آموزشی و پرورش در همه سطوح یاری افراد در ایجاد ارتباطی هوشمندانه با محیط اطراف خود میباشد. لازمه این امر آن است که فرد به برخی اطلاعات درباره جهان دسترسی داشته باشد و نیز در راه به انجام رساندن این اطلاعات و سازمان دادن آنها به شکلی مناسب دارای مهارتهایی باشد تا بتواند به نتیجهی کلی برسد و اطلاعات جدید را بصورت یک نظام دانشی قابل رشد شکل دهد. این امر به معنی فرا رفتن از پرورش ادراکی (Perceptual training) یا آموزش حسّی (Sensory education) است، تا کودک به مدد آن معنی و مفهوم احساسها را تشخیص دهد.کودک جهان را درک میکند. او باید بداند چه جنبههایی از درک وی مهم و قابل توجه و چه جنبههایی بیاهمیت هستند و باید از ذهن زدوده شوند. فقط از طریق بذل توجّه خاصی است که کودک میتواند اطلاعات لازم را از انبوه اطلاعات درهم و برهم استخراج کند. او میآموزد که چیزهایی مشخص دارای خصوصیاتی مشترک هستند و این چیزهای مشخص میتوانند به سبب هدفهایی خاصی دسته بندی شوند. چنین دسته بندیها یا مفاهیمی به کودک این اجازه را میدهند تا با نظریات مختلف به گونهای مؤثرتر، و با پدیدههای جدید و قابل انطباق با طبقه بندیهای موجود، با حالتی آمادهتر در تماس باشد. سیستم تصور کودک را باید با روش سازمان دادن دانش در جامعه ارتباط داد و کودک باید مهارتهای مربوط به مقایسه نظریات خویش با عقاید دیگران را بیاموزد. یادگیری این مهارتها برای ساختن نظام دانش پایهای کودک ضروری است و اساسی یادگیری بعدی را تشکیل میدهد. کودک باید نحوه یادگیری در مدرسه را همچون استنباط مفاهیم دنیای خارج فرا گیرد. آنچه که بیشتر لازم است کودک در باره رفتار مناسب آموزشی در مدرسه بداند، از طریق فرآیند اجتماعی شدن به دست میآید. کودک باید برای تنظیم سیستم آگاهی خویش به ادراکات خود نظم دهد و به طریقی آنها را بصورت زبانی درآورد.
یادگیری نظامهای زبانی
بسیاری از کودکان قبل از ورود به مدرسه بر ساختارهای اساسی زبان مادری تسلط پیدا کردهاند و توانایی ادا کردن و شنیدن لغات بسیار زیادی را به دست آوردهاند، امّا سایر کودکان از عهده این کار برنمیآیند. لازم است مدرسه، از ابتدای امر نیازهای کودکان در زمینه یادگیری زبان را تشخیص دهد و آنان را در راه آموختن این نظام و نیز در راه گسترش مهارتهای زبانی افراد صلاحیتدارتر یاری کند. شاید برای این کار نیاز به آموزش گویشهای مختلف استاندارد به بعضی از کودکان احساس شود و یا کمک به کودکان در باره به کار بردن زبان برای بیان خود ضروری به نظر رسد. در حالی که اکثر تجارب اولیه گفتاری بیشتر به زبان محاورهای مربوط است، زبان مکتوب نیز در برنامه آموزشی از اهمیت روزافزونی برخوردار است. ولی حتی نوشتن نیز دیگر تنها وسیله ثبات زبان نیست و از همین رو کودکان در مراحل نخستین مدرسه برای ضبط زبان محتاج به داشتن تجربیاتی درباره شیوههای مکانیکی آن هستند.یادگیری راههای بیان خود
کودکان خردسال در حال عادی تا حد زیادی قادر به بیان خود میباشند. گرچه زبان یکی از عمدهترین وسیلههای بیان است، تنها وسیله قابل استفاده برای کودکان محسوب نمیشود. هنر و کاردستی، موسیقی و تحرک، راههای دیگر بیان به شمار میآیند. کودکان باید مهارتهای اساسی را در کاربرد این واسطهها بیاموزند تا بتوانند نیات خود را به انجام برسانند و نیز خود آگاهی و درک خود را تا حدّی افزایش دهند. در زمینه بیان خود علاوه بر محتوای یاد شده توانایی ایجاد ارتباط نیز حائز اهمیت است.زیبایی شناسی
بیان احساسی از طریق هنر و موسیقی چیزیست و آموختن درک خلاقیّت دیگران کاملاً چیزى دیگر و هر دو را به پرورش نوعی احساس زیبایی نیاز است. درک زیبایی یک مقولهی فرهنگی محسوب میشود و کودکان آن را از راههای گوناگون یاد میگیرند. زیبایی شناسی باید بخشی از هر برنامه کودکان خردسال را تشکیل دهد و به گونهای ارائه شود تا کودکان بتوانند به معیارهای خاص خود در مورد زیبایی و به راههای قضاوت درباره آن برسند.یادگیری مهارتهای جسمانی
آموزش یک رشته مهارتهای جسمانی باید بخشی از برنامه مهد کودکها و کودکستانها را تشکیل دهد. این مهارتها عبارتند از انجام حرکتهای عضلات بزرگ که در فعّالیّتهایی چون دویدن، کوهنوردی یا سوار شدن بر وسایل چرخ دار دیده میشود. داشتن مهارتهایی در انجام اعمال عضلات کوچک که آن نیز دارای اهمیت است. استفاده از قیچی و مداد رنگی در ایجاد بسیاری از مهارتهای لازم نوشتن و خواندن مؤثر است. داشتن مهارتهای بنیادی در اجرای حرکات و حفظ تعادل برای موفّقیّتهای علمی و رشد جسمانی اهمیت دارد.کسب خودمختاری شخصی
این هدف تا حدّ زیادی تمام هدفهای دیگری را که قبلاً بیان شدند شامل میشود. کودک باید برای نیل به خودمختاری شخصی لیاقت خویش را افزایش دهد، به پرورش نوعی حس استقلال در عمل و گسترش مجموعهای از ارزشها بپردازد و اعمال خود را بر اساس آنها بنا نهد. لیاقت در سالهای اول کودکی همان توانایی مراقبت از خود به حساب میآید. حتی مهارتهایی چون پوشیدن و در آوردن لباس به رغم آنکه مهارتهایی ابتدایی هستند برای کودک دارای اهمیت میباشند. بعدها توانایی نوشتن و خواندن و داشتن قضاوت منطقی لازمههای وجود لیاقت خواهند بود.هرقدر شایستگی کودک زیاد میشود، به همان نسبت اعمال وی وابستگی کمتری به خواستهها و تقاضاهای اطرافیان بزرگسالش پیدا میکند و این اعمال بیشتر تابع تصمیمات شخصی وی میشوند. مجموعه ارزشهایی که در بروز رفتارهای مثبت در کودک مؤثرند از اهمیت خاصی برخوردارند. ضمن آنکه کودک همچنان بصورت عضوی سودمند از یک گروه اجتماعی، خواه کلاس خواه فرهنگ، باقی میماند، نظام ارزشی نهفته در باطن او سبب میشود تا وی اعمال مستقلتری را انجام دهد.
به کارگیری هدفها به عنوان راهنمای عمل
بیان هدفهای آموزشی میتواند با مقاصد مختلفی همراه باشد. میتواند شیوهای برای ارتباطهای اجتماعی، توجیهی برای روشهای جاری، نقطه قوّتی برای شاغلین یا راهنمایی برای عمل و تصمیم گیری باشد. اگر قرار باشد تجارب آموزشی، کودکان را در راه رسیدن به این هدفها یاری دهد، پس هر جنبهای از تجربه باید با توجه به کمکی که به موفّقیّت کودک میکند مورد قضاوت قرار گیرد. اغلب این گونه تصور میشود که برنامه درسی عامل تعیین کننده موفّقیّت کودک در هدفهای آموزشی است حال آنکه در حقیقت تمامی ابعاد تجربه آموزشی سهمی در این موفّقیّت دارند.پینوشت:
1- socialization
منبع مقاله :قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول.