![تیرفلدر، هانس تیرفلدر، هانس](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/12039.jpg)
![تیرفلدر، هانس تیرفلدر، هانس](/userfiles/Article/1393/12/11/12039.jpg)
نویسنده:John E. Lesch
مترجم: قاسم خدادادی
مترجم: قاسم خدادادی
[hāns tirfelder]
Hans Thierfelder
(ت. روستوک، آلمان، 3 اسفند 1236/ 22 فوریهی 1858؛ و. توبینگن، آلمان، 20 آبان 1309/ 11 نوامبر 1930)، شیمی فیزیولوژیک.
تیرفلدر در یک خانوادهی پزشک زاده شد و بیشتر به مناسبت کارهایش در زمینهی جداسازی ماده مغزی سِربِرون (فرِنوزین) و بررسی شیمیایی این مادّه و سِرِبروزیدهای دیگر معروف شده است. پدرش، تئودور تیرفلدر، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه پزشکی در روستوک بود. تیرفلدر، پس از آن که از دبیرستان روستوک فارغ التحصیل شد، در روستوک، توبینگن، هایدلبرک، مونیخ، و فرایبورک به تحصیل پزشکی پرداخت. استادان او در فیزیولوژی عبارت بودند از کارل فون فویت در مونیخ و ویلهلم کونه در هایدلبرک، و هر دو معلمان با نفوذی بودند و علاقهی ویژهای به شیمی فیزیولوژیک داشتند. تیرفلدر، پس از گذراندن امتحان دولتی در فرایبورک، به مدت یک سال در روستوک با اوتو ناسه در جائی که بعداً «مؤسسه داروشناسی و شیمی فیزیولوژیک» نام گرفت کار کرد. با راهنمایی ناسه پایاننامهای دربارهی فرایندهای شیمیایی مرتبط با تشکیل کازئین و قند شیر تهیه و عرضه کرد و به سال 1262 درجه دکتری در پزشکی گرفت؛ این کار مبنای نخستین گزارش علمی او شد.
تیرفلدر، که بیشتر به سوی علم کشانده شده بود تا طبابت، از فلیکس هوپه زایلر در استراسبورگ تقاضای کار کرد و در 1263 به سِمت دستیار در «مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک» هوپه زایلر استخدام شد بعدها شاگرد همکار تیرفلدر، یعنی ارنست کِلنک، او را به عنوان یکی از آخرین متخصصان برجسته شیمی فیزیولوژیک که از مکتب قدیمی هوپه زایلر سر برآوردهاند» معرفی کرد، و تردیدی نیست که مدت بیش از شش سالی که تیرفلدر در استراسبورگ گذرانید تأثیر بسزائی در مطالعهی بعدی او گذاشت. در سال 1266 تیرفلدر به خودآموزی و تمرین در مسائل و روشهای شیمی فیزیولوژیک، تجزیه شیمیایی مواد موجود در بدن، و بررسی تغییراتی که این مواد در بدن حاصل میکنند ادامه داد. باز هم در همین جا بود که او به عقاید هوپه زایلر گروید که میگفت شیمی فیزیولوژیک قلمروی از پژوهش را تشکیل میدهد که متمایز از جنبههای کالبدشناختی و فیزیکیِ فیزیولوژی است، یعنی قلمروی است که برای بررسی آن به بهترین وجه وجود بنیادی مستقل ضرورت دارد. از مظاهر این عقیدهی هوپه زایلر تأسیس Zeitschrift für physiologische Chemie («مجلهی شیمی فیزیولوژیک») در سال 1265 بود. قسمت عمدهی آثار تیرفلدر در این مجله چاپ شد، و او در بیشتر سالهای دوران خدمتش یکی از مشاوران سردبیر آن مجله بود. نشانه دیگری هم از یکسان بودن قلمرو پژوهشی تیرفلدر و استادش، و هم از این که کار او تداوم کار استادش بود، انتشار کتاب هوپه زایلر بود. با عنوان Handbuch der physiologisch und patologisch- chemischen Analyse («کتاب راهنمای تجزیه فیزیولوژیک و تجزیه آسیب شناختی-شیمیایی»). تیرفلدر برای تهیهی ویرایش ششم این کتاب (1272) با هوپه زایلر همکاری کرد و پس از مرگ وی با ویرایشهای بعدی 1282، 1288، و 1303 آن را هماهنگ با معلومات روز نگه داشت.
یکی دیگر از نتایج دوران اقامت تیرفلدر در استراسبورگ ارتباط یافتن او با چندین محقق جوان در کارهای مربوط به شیمی فیزیولوژیک بود. در میان آنان یوزف فون مرینگ بود، که تیرفلدر با او در مطالعه خواص گروهی از الکلهای نوع سوم در سازوارهی جانوری همکاری داشت. در این مطالعه دیده شد که خوراندن الکلها، نظیر مواد دیگری که قبلاً بررسی شده بود، میتواند پیدایش اسیدهای زوج شده گلوکورونیک را در ادرار سبب شود، اما مواد حاصل برحسب گونههای جانوری آزمایش شده متفاوت است. این کار تیرفلدر را واداشت تا راجع به تشکیل و ساختار اسید گلوکورونیک در حیوانات ناشتا بررسیهای بیشتری بعمل آورد. در جریان این بررسیها او توانست ماهیت آلدئیدی اسید مذکور و ارتباط نزدیک آن با گلوکوز را روشن سازد. تیرفلدر، که تا حدی به دلیل علاقهی هوپه زایلر به شیمی مغز ترغیب شده بود، به پژوهشهای دیگری در استراسبورگ دست زد که نتیجه آن شناخت این نکته بود که قند موجود در مغز گالاکتوز است.
در 1270 تیرفلدر استراسبورگ را ترک کرد تا به ماکس روپنِر فیزیولوژیدان در «مؤسسهی بهداشت» دانشگاه برلین بپیوندد. وضع جدید مشوق چندین کار پژوهشی گوناگون شد. تیرفلدر مطالعهی پیشین خود درباره شیر و اجزای آن را از سر گرفت، و با همکاری کارل گونتر نشان داد که، برعکس عقیدهی جاری، اسید شیری که از شیر تراشیده استخراج میشود همیشه اسید غیرفعال نوری نیست بلکه غالباً شکل راستگردان آن اسید است. گونتر و تیرفلدر توانستند مادهای را جدا کنند که هروقت به شیر فاقد میکروب زده میشد اسیدلاکتیک راستگرد را تولید میکرد.
تیرفلدر، با همکاری جورج هـ. ف. ناتال، از راه تجربه شروع به بررسی این نظر پاستور کرد که ریزسازوارههای موجود در مجاری رودهای نقش مهمی در زندگانی سازواره دارند. در بررسیهائی که از نظر فنی دشوار بودند، ناتال و تیرفلدر خوکچههای هندی را که به روش مصنوعی زاییده شده بودند کاملاً گندزدوده نگاه داشتند. وقتی که این جانوران سالم ماندند و در رفتارشان تغییری پیش نیامد، آن دو محقق نتیجه گرفتند که نظر پاستور درست نیست. تیرفلدر، در زمانی که در مؤسسه بهداشت بود، با امیل فیشر ملاقات کرد و با او آزمونهائی دربارهی رفتار گروهی از قندهای طبیعی و مصنوعیِ مرتبط با گونههای خالص تخمیر مایه انجام داد.
در 1274 تیرفلدر، به جانشینی آلبرشت کوسل، به مدیریت بخش شیمی «مؤسسهی فیزیولوژی» دانشگاه برلین منصوب گردید. در 1275 استاد فوقالعاده مؤسسه شد، و هر دو مقام را تا 1288 حفظ کرد. اندکی پس از نخستین انتصاب، در 1274، تیرفلدر با لوئیزه فون بزلر ازدواج کرد؛ از این وصلت دو پسر و دو دختر به دنیا آمدند.
دوبار کرسی استادی فیزیولوژی به تیرفلدر پیشنهاد شد؛ بار اول در ماربوک در سال 1280 جانشینی آلبرشت کوسل، و بار دوم در گوتینگن در 1284 به جانشینی گئورک مایسنر. او هر دو پیشنهاد را به این دلیل رد کرد که معتقد بود که شیمی فیزیولوژیک، به عنوان قلمروی با مسائل و روشهای تحقیقاتی مخصوص به خود، به مراکز تحقیقاتی خاص خود نیاز دارد. این خواست در 1288 یعنی در زمانی برآورده شد که تیرفلدر دعوت شد تا کرسی شیمی فیزیولوژیک دانشگاه توبینگن را، که پس از مرگ کارل گوستاف فون هوفنر خالی مانده بود، اشغال کند. تیرفلدر تا پایان خدمتش در سِمت مدیر «مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک» در توبینگن ماند.
در 1279 تیرفلدر و همکارش امیل وورنر گزارش دادند که مادهی سِرِبرون را (که بعداً فرِنوزین نامیده شد) جدا ساختهاند؛ این ماده سردسته گروهی از ترکیبات به نام سِرِبروزیدها بود که میبایست به صورت خالص بدست آید. این کار پیشرفت بزرگی محسوب شد، بدین معنا که راه را برای تعیین ماهیت شیمیایی آن ترکیبات و ارتباط آنها را با موادّ دیگری که در مغز یافته شد باز کرد. تیرفلدر، با برعهده گرفتن نقش رهبری در این قلمرو، علاقهی هوپه زایلر به شیمی مغز و مطالعات پیشین خودش دربارهی قند مغز و منابع این قند را ادامه داد.
به استثنای سالهای بین 1292 و 1302، پژوهشهای تیرفلدر دربارهی سِرِبروزیدها و مسائل مربوط به این ترکیبات او را تا پایان عمر به خود مشغول داشتند. ضمن کار با چندین همکار، روشهای مطمئنی برای تهیهی سربرون و سِرازین، دومین سربروزیدی که بدست آمده بود، وضع کرد و توصیفهای صحیحتری برای محصولات ناشی از تجزیه این دو ماده بدست آورد. تیرفلدر این موضوع را روشن ساخت که اسید سربرونیک، که از سربرون استخراج میشود، یک اسید آلفائیدروکسی است، و اسید چرب سرازین یک اسید ئیدروکسی نیست بلکه اسیدی دیگر به فورمول C_24 H_48 O_2 است، که بعدها از طرف فوبوس آ. لیوینیه و کلَرِنس ج. وِست به نام اسید لیگنوسریک شناخته شد. تیرفلدر، سپس بر اساس مطالعه دربارهی محصولات آستیلی سِربرون و سرازین، فورمولهای ساختاری برای این ترکیبات پیشنهاد کرد که با اندک تغییراتی تا زمان مرگ او پذیرفته شدند. تیرفلدر، در جریان پژوهش راجع به سربروزیدها، بارها با فوسفاتیدها، یعنی مواد چربی که به علت تشابه خواص شیمیایی و فیزیکی میتوانستند تخلیص سربروزیدها را دچار اشکال سازند، رو به رو شد. او و همکاران و شاگردانش چندین بررسی دربارهی فوسفاتیدها بعمل آوردند؛ و خود او در آخرین سالهای عمر دوباره به تحقیق دربارهی نزدیکترین گروه فوسفاتیدها به سِرِبروزیدها، یعنی اسفینگومیئلینها، روی آورد.
ماهیت کُند و پرزحمت و دقیق کار در شیمی مغز وجود پژوهشگری با بهترین خصوصیات نظیر تیرفلدر را طلب میکرد. او، که نه تنها قادر بود -بلکه همچنین ترجیح میداد- ساعتهای متمادی در آزمایشگاه کار کند، بیوقفه راجع به موضوعاتی که انتخاب کرده بود تحقیق میکرد. آزمایشگری زبردست بود و از خود بیشترین دقّت و از نتایجی که بدست میآورد بیشترین اعتبار ممکن را میخواست. در برابر دشواری و سرکش بودن مسائل پژوهشی خود، به قول همکارش ارنست کلنک، «پشتکار آهنین و سخت کوشی» نشان میداد، و بر این اعتقاد متکی بود که در راه کسب شناخت جدید درباره مغز، که آن را یکی از تاریکترین گوشههای شیمی فیزیولوژیک میدانست، کارش ضرورت دارد.
در مطالعهی تغییر و تبدیلهای چندین ماده خارجی در بدن جانور، موضوعی که تیرفلدر را در فاصلهی 1292 تا 1302 به خود مشغول داشت، نیز همان خصایل در او مشهود بود. وی در یک مجموعه از این پژوهشها معلوم ساخت که پس از آن که اسید فنیل استیک و مواد مربوط به آن را به انسان بخورانند در ادرار فنیل استیل گلوتامین ظاهر میشود. این کشف تیرفلدر را واداشت تا ببیند که آیا گلوتامین در پروتئین وجود دارد یا نه، و به پژوهشی دربارهی ساختار گلوتامین بپردازد. در تحقیق دیگری خواص کتونهای آلیفاتیک-آروماتیک و ئیدروکربونها را در بدن حیوانات مطالعه کرد، و توانست قواعدی برای تجزیهی این مواد در جریان اوکسید شدن آنها وضع کند.
پس از بیمار شدن و عمل جراحی در 1306، تیرفلدر با سختی دوباره به کار پرداخت، اما پیش از مرگش توانست به یاری ارنست کلنک تکنگاشتی را درباره سربروزیدها و فوسفاتیدها به پایان برساند. او انسانی جذی، مهربان و فروتن، استادی با وجدان و وظیفه شناس، و همکاری ارزشمند بود. به عنوان متخصص شیمی فیزیولوژیک، نفوذ او نه تنها از خلال گزارشهای خود او بلکه از طریق همکاریش در تدوین «کتاب راهنمای...» هوپه زایلر، خدمتش به «مجلهی شیمی فیزیولوژیک»، و همراهیش با تعداد زیادی همکار و دانشجو نیز نمایان بود.
رسالهی دکترای تیرفلدر این عنوان را داشت: « Beiträge zur Kenntniss der Enstehung einiger Milchbestandtheile» (روستوک، 1883). صورت خلاصه شدهای از آن انتشار یافت با عنوان «Zur Physiologie der Milchbildung»، در PAPh، 32 (1883)، 619-625. پژوهشی که با همکاری یوزف فون مرینگ صورت پذیرفت با این عنوان منتشر شد: «Das Verhalten tertiärer Alkohole im Organismus»، در HSZPC 9 (1885)، 511-517. تعدادی از مقالههای تیرفلدر دربارهی اسید گلوکورونیک بدین قرارند: «Über die Bildung von Glykuronsäure beim Hungerthier»، همان، 10 (1886)، 163-169؛ و «Untersuchungen über die Glykuronsäure»، همان، 11 (1887)، 388-409؛ و 13 (1889)، 275-284. نخستین نوشتهی او دربارهی قند مغز مقالهای بود با عنوان «Über die Identität des Gehirnzuchers mit Galactose»، همان، 14 (1889)، 209-216. تیرفلدر، با همکاری کارل گونتر، مقالهی « Bacteriologische und chemische Untersuchungen über die spontane Milchgerinnung»، در AHB، 25 (1895)، 164-195، را انتشار داد. پژوهش تیرفلدر با جورج هـ. ف. ناتال با این عنوان بچاپ رسید: «Thierisches Leben ohne Bakterien in Verdauungskanal HSZPC، 21 (1895)، 109-121، 22 (1896)، 62-73، و 23 (1897)، 231-235. کاری که با امیل فیشر انجام داد در مقالهی «Verhalten der verschiedenen Zucker gegen reine Hafen» در BDS، 27 (1984)، 2031-2037، منتشر شد.
کار تیرفلدر در جداسازی سِرِبرون در مقالهای اعلام شد که او با امیل « Untersuchungen über die chemische Zusammensetzung des Gehirns»، در HZPC، 30 (1900)، 542-551. دیگر آثار انتشار یافتهای که با همکاران گوناگون در همین زمینه نوشته است بدین قرارند: «Über das Cerebron»، همان، 43 (1904)، 21-31، 44 (1905)، 366-370، 49 (1906)، 286-292 (با همکاری ف. کیتاگاوا)، 68 (1910)، 464-470 (با همکاری هـ. لونینگ)، و 77 (1912)، 202-217 (با همکاری هـ. لونینگ)، 85 (1913)، 35-58، 89 (1914)، 236-247، 248-250، و 91 (1914)، 107-114. تیرفلدر، با همکاری ارنست کلنگ، تکنگاشتی منتشر کرد با عنوان Die Chemie der Cerebrosides und Phosphatide (برلین، 1930).
نوشتههای او در مورد موادّ غیر عادی موجود در بدن بدین قرارند: « Phenylacetylglutamin und sein Bildung im menschlichen Körper nach Eingabe von Phenylessigsäure»، در HSZPC، 94 (1915)، 9-1؛ « Über glutaminhaltige Polypeptide und zur Frage ihres vorkommens im Eiweiss»، همان، 105 (1919)، 58-82، 44 با همکاری ا. فون کرام؛ و «Die Konstitution des Glutamin»، همان، 114 (1921)، 192-198.
تیرفلدر دو سپاسنامه برای معلمش منتشر کرد: « Zur Erinnerung an Felix Hoppe-Seyler»، در BKW، 32 (1895)، 928-930، و «Felix Hoppe-Seyler» (اشتوتگارت، 1926)، که خطابهای بود به تاریخ 17 دسامبر 1925 برای دانشکدهی علوم طبیعی دانشگاه توبینگن.
منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Hans Thierfelder
(ت. روستوک، آلمان، 3 اسفند 1236/ 22 فوریهی 1858؛ و. توبینگن، آلمان، 20 آبان 1309/ 11 نوامبر 1930)، شیمی فیزیولوژیک.
تیرفلدر در یک خانوادهی پزشک زاده شد و بیشتر به مناسبت کارهایش در زمینهی جداسازی ماده مغزی سِربِرون (فرِنوزین) و بررسی شیمیایی این مادّه و سِرِبروزیدهای دیگر معروف شده است. پدرش، تئودور تیرفلدر، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه پزشکی در روستوک بود. تیرفلدر، پس از آن که از دبیرستان روستوک فارغ التحصیل شد، در روستوک، توبینگن، هایدلبرک، مونیخ، و فرایبورک به تحصیل پزشکی پرداخت. استادان او در فیزیولوژی عبارت بودند از کارل فون فویت در مونیخ و ویلهلم کونه در هایدلبرک، و هر دو معلمان با نفوذی بودند و علاقهی ویژهای به شیمی فیزیولوژیک داشتند. تیرفلدر، پس از گذراندن امتحان دولتی در فرایبورک، به مدت یک سال در روستوک با اوتو ناسه در جائی که بعداً «مؤسسه داروشناسی و شیمی فیزیولوژیک» نام گرفت کار کرد. با راهنمایی ناسه پایاننامهای دربارهی فرایندهای شیمیایی مرتبط با تشکیل کازئین و قند شیر تهیه و عرضه کرد و به سال 1262 درجه دکتری در پزشکی گرفت؛ این کار مبنای نخستین گزارش علمی او شد.
تیرفلدر، که بیشتر به سوی علم کشانده شده بود تا طبابت، از فلیکس هوپه زایلر در استراسبورگ تقاضای کار کرد و در 1263 به سِمت دستیار در «مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک» هوپه زایلر استخدام شد بعدها شاگرد همکار تیرفلدر، یعنی ارنست کِلنک، او را به عنوان یکی از آخرین متخصصان برجسته شیمی فیزیولوژیک که از مکتب قدیمی هوپه زایلر سر برآوردهاند» معرفی کرد، و تردیدی نیست که مدت بیش از شش سالی که تیرفلدر در استراسبورگ گذرانید تأثیر بسزائی در مطالعهی بعدی او گذاشت. در سال 1266 تیرفلدر به خودآموزی و تمرین در مسائل و روشهای شیمی فیزیولوژیک، تجزیه شیمیایی مواد موجود در بدن، و بررسی تغییراتی که این مواد در بدن حاصل میکنند ادامه داد. باز هم در همین جا بود که او به عقاید هوپه زایلر گروید که میگفت شیمی فیزیولوژیک قلمروی از پژوهش را تشکیل میدهد که متمایز از جنبههای کالبدشناختی و فیزیکیِ فیزیولوژی است، یعنی قلمروی است که برای بررسی آن به بهترین وجه وجود بنیادی مستقل ضرورت دارد. از مظاهر این عقیدهی هوپه زایلر تأسیس Zeitschrift für physiologische Chemie («مجلهی شیمی فیزیولوژیک») در سال 1265 بود. قسمت عمدهی آثار تیرفلدر در این مجله چاپ شد، و او در بیشتر سالهای دوران خدمتش یکی از مشاوران سردبیر آن مجله بود. نشانه دیگری هم از یکسان بودن قلمرو پژوهشی تیرفلدر و استادش، و هم از این که کار او تداوم کار استادش بود، انتشار کتاب هوپه زایلر بود. با عنوان Handbuch der physiologisch und patologisch- chemischen Analyse («کتاب راهنمای تجزیه فیزیولوژیک و تجزیه آسیب شناختی-شیمیایی»). تیرفلدر برای تهیهی ویرایش ششم این کتاب (1272) با هوپه زایلر همکاری کرد و پس از مرگ وی با ویرایشهای بعدی 1282، 1288، و 1303 آن را هماهنگ با معلومات روز نگه داشت.
یکی دیگر از نتایج دوران اقامت تیرفلدر در استراسبورگ ارتباط یافتن او با چندین محقق جوان در کارهای مربوط به شیمی فیزیولوژیک بود. در میان آنان یوزف فون مرینگ بود، که تیرفلدر با او در مطالعه خواص گروهی از الکلهای نوع سوم در سازوارهی جانوری همکاری داشت. در این مطالعه دیده شد که خوراندن الکلها، نظیر مواد دیگری که قبلاً بررسی شده بود، میتواند پیدایش اسیدهای زوج شده گلوکورونیک را در ادرار سبب شود، اما مواد حاصل برحسب گونههای جانوری آزمایش شده متفاوت است. این کار تیرفلدر را واداشت تا راجع به تشکیل و ساختار اسید گلوکورونیک در حیوانات ناشتا بررسیهای بیشتری بعمل آورد. در جریان این بررسیها او توانست ماهیت آلدئیدی اسید مذکور و ارتباط نزدیک آن با گلوکوز را روشن سازد. تیرفلدر، که تا حدی به دلیل علاقهی هوپه زایلر به شیمی مغز ترغیب شده بود، به پژوهشهای دیگری در استراسبورگ دست زد که نتیجه آن شناخت این نکته بود که قند موجود در مغز گالاکتوز است.
در 1270 تیرفلدر استراسبورگ را ترک کرد تا به ماکس روپنِر فیزیولوژیدان در «مؤسسهی بهداشت» دانشگاه برلین بپیوندد. وضع جدید مشوق چندین کار پژوهشی گوناگون شد. تیرفلدر مطالعهی پیشین خود درباره شیر و اجزای آن را از سر گرفت، و با همکاری کارل گونتر نشان داد که، برعکس عقیدهی جاری، اسید شیری که از شیر تراشیده استخراج میشود همیشه اسید غیرفعال نوری نیست بلکه غالباً شکل راستگردان آن اسید است. گونتر و تیرفلدر توانستند مادهای را جدا کنند که هروقت به شیر فاقد میکروب زده میشد اسیدلاکتیک راستگرد را تولید میکرد.
تیرفلدر، با همکاری جورج هـ. ف. ناتال، از راه تجربه شروع به بررسی این نظر پاستور کرد که ریزسازوارههای موجود در مجاری رودهای نقش مهمی در زندگانی سازواره دارند. در بررسیهائی که از نظر فنی دشوار بودند، ناتال و تیرفلدر خوکچههای هندی را که به روش مصنوعی زاییده شده بودند کاملاً گندزدوده نگاه داشتند. وقتی که این جانوران سالم ماندند و در رفتارشان تغییری پیش نیامد، آن دو محقق نتیجه گرفتند که نظر پاستور درست نیست. تیرفلدر، در زمانی که در مؤسسه بهداشت بود، با امیل فیشر ملاقات کرد و با او آزمونهائی دربارهی رفتار گروهی از قندهای طبیعی و مصنوعیِ مرتبط با گونههای خالص تخمیر مایه انجام داد.
در 1274 تیرفلدر، به جانشینی آلبرشت کوسل، به مدیریت بخش شیمی «مؤسسهی فیزیولوژی» دانشگاه برلین منصوب گردید. در 1275 استاد فوقالعاده مؤسسه شد، و هر دو مقام را تا 1288 حفظ کرد. اندکی پس از نخستین انتصاب، در 1274، تیرفلدر با لوئیزه فون بزلر ازدواج کرد؛ از این وصلت دو پسر و دو دختر به دنیا آمدند.
دوبار کرسی استادی فیزیولوژی به تیرفلدر پیشنهاد شد؛ بار اول در ماربوک در سال 1280 جانشینی آلبرشت کوسل، و بار دوم در گوتینگن در 1284 به جانشینی گئورک مایسنر. او هر دو پیشنهاد را به این دلیل رد کرد که معتقد بود که شیمی فیزیولوژیک، به عنوان قلمروی با مسائل و روشهای تحقیقاتی مخصوص به خود، به مراکز تحقیقاتی خاص خود نیاز دارد. این خواست در 1288 یعنی در زمانی برآورده شد که تیرفلدر دعوت شد تا کرسی شیمی فیزیولوژیک دانشگاه توبینگن را، که پس از مرگ کارل گوستاف فون هوفنر خالی مانده بود، اشغال کند. تیرفلدر تا پایان خدمتش در سِمت مدیر «مؤسسهی شیمی فیزیولوژیک» در توبینگن ماند.
در 1279 تیرفلدر و همکارش امیل وورنر گزارش دادند که مادهی سِرِبرون را (که بعداً فرِنوزین نامیده شد) جدا ساختهاند؛ این ماده سردسته گروهی از ترکیبات به نام سِرِبروزیدها بود که میبایست به صورت خالص بدست آید. این کار پیشرفت بزرگی محسوب شد، بدین معنا که راه را برای تعیین ماهیت شیمیایی آن ترکیبات و ارتباط آنها را با موادّ دیگری که در مغز یافته شد باز کرد. تیرفلدر، با برعهده گرفتن نقش رهبری در این قلمرو، علاقهی هوپه زایلر به شیمی مغز و مطالعات پیشین خودش دربارهی قند مغز و منابع این قند را ادامه داد.
به استثنای سالهای بین 1292 و 1302، پژوهشهای تیرفلدر دربارهی سِرِبروزیدها و مسائل مربوط به این ترکیبات او را تا پایان عمر به خود مشغول داشتند. ضمن کار با چندین همکار، روشهای مطمئنی برای تهیهی سربرون و سِرازین، دومین سربروزیدی که بدست آمده بود، وضع کرد و توصیفهای صحیحتری برای محصولات ناشی از تجزیه این دو ماده بدست آورد. تیرفلدر این موضوع را روشن ساخت که اسید سربرونیک، که از سربرون استخراج میشود، یک اسید آلفائیدروکسی است، و اسید چرب سرازین یک اسید ئیدروکسی نیست بلکه اسیدی دیگر به فورمول C_24 H_48 O_2 است، که بعدها از طرف فوبوس آ. لیوینیه و کلَرِنس ج. وِست به نام اسید لیگنوسریک شناخته شد. تیرفلدر، سپس بر اساس مطالعه دربارهی محصولات آستیلی سِربرون و سرازین، فورمولهای ساختاری برای این ترکیبات پیشنهاد کرد که با اندک تغییراتی تا زمان مرگ او پذیرفته شدند. تیرفلدر، در جریان پژوهش راجع به سربروزیدها، بارها با فوسفاتیدها، یعنی مواد چربی که به علت تشابه خواص شیمیایی و فیزیکی میتوانستند تخلیص سربروزیدها را دچار اشکال سازند، رو به رو شد. او و همکاران و شاگردانش چندین بررسی دربارهی فوسفاتیدها بعمل آوردند؛ و خود او در آخرین سالهای عمر دوباره به تحقیق دربارهی نزدیکترین گروه فوسفاتیدها به سِرِبروزیدها، یعنی اسفینگومیئلینها، روی آورد.
ماهیت کُند و پرزحمت و دقیق کار در شیمی مغز وجود پژوهشگری با بهترین خصوصیات نظیر تیرفلدر را طلب میکرد. او، که نه تنها قادر بود -بلکه همچنین ترجیح میداد- ساعتهای متمادی در آزمایشگاه کار کند، بیوقفه راجع به موضوعاتی که انتخاب کرده بود تحقیق میکرد. آزمایشگری زبردست بود و از خود بیشترین دقّت و از نتایجی که بدست میآورد بیشترین اعتبار ممکن را میخواست. در برابر دشواری و سرکش بودن مسائل پژوهشی خود، به قول همکارش ارنست کلنک، «پشتکار آهنین و سخت کوشی» نشان میداد، و بر این اعتقاد متکی بود که در راه کسب شناخت جدید درباره مغز، که آن را یکی از تاریکترین گوشههای شیمی فیزیولوژیک میدانست، کارش ضرورت دارد.
در مطالعهی تغییر و تبدیلهای چندین ماده خارجی در بدن جانور، موضوعی که تیرفلدر را در فاصلهی 1292 تا 1302 به خود مشغول داشت، نیز همان خصایل در او مشهود بود. وی در یک مجموعه از این پژوهشها معلوم ساخت که پس از آن که اسید فنیل استیک و مواد مربوط به آن را به انسان بخورانند در ادرار فنیل استیل گلوتامین ظاهر میشود. این کشف تیرفلدر را واداشت تا ببیند که آیا گلوتامین در پروتئین وجود دارد یا نه، و به پژوهشی دربارهی ساختار گلوتامین بپردازد. در تحقیق دیگری خواص کتونهای آلیفاتیک-آروماتیک و ئیدروکربونها را در بدن حیوانات مطالعه کرد، و توانست قواعدی برای تجزیهی این مواد در جریان اوکسید شدن آنها وضع کند.
پس از بیمار شدن و عمل جراحی در 1306، تیرفلدر با سختی دوباره به کار پرداخت، اما پیش از مرگش توانست به یاری ارنست کلنک تکنگاشتی را درباره سربروزیدها و فوسفاتیدها به پایان برساند. او انسانی جذی، مهربان و فروتن، استادی با وجدان و وظیفه شناس، و همکاری ارزشمند بود. به عنوان متخصص شیمی فیزیولوژیک، نفوذ او نه تنها از خلال گزارشهای خود او بلکه از طریق همکاریش در تدوین «کتاب راهنمای...» هوپه زایلر، خدمتش به «مجلهی شیمی فیزیولوژیک»، و همراهیش با تعداد زیادی همکار و دانشجو نیز نمایان بود.
کتابشناسی
یکم، کارهای اصلی.
هیچ تکفهرست جامعی از نوشتههای انتشار یافته تیرفلدر وجود ندارد. با یاری گرفتن از منابعی چون IMed، 5 (1883)- 21 (1898-1899)؛ [Med] BibM، 1 (1900)- 3 (1903)؛ IMed، دورهی دوم، 1 (1903)- 5 (1907)؛ Royal Society Catalogue of Scientific Papers (1884-1900)، نوزدهم (کیمبریج، 1925)، 75-76؛ و CA، 1 (1907)- 19 (1925)، به اضافهی فهرستهای راهنمای ده سالهی مربوط به 1907-1916، 1917-1926، و 1927-1936، شاید بتوان فهرستی تقریباً کامل گرد آورد.رسالهی دکترای تیرفلدر این عنوان را داشت: « Beiträge zur Kenntniss der Enstehung einiger Milchbestandtheile» (روستوک، 1883). صورت خلاصه شدهای از آن انتشار یافت با عنوان «Zur Physiologie der Milchbildung»، در PAPh، 32 (1883)، 619-625. پژوهشی که با همکاری یوزف فون مرینگ صورت پذیرفت با این عنوان منتشر شد: «Das Verhalten tertiärer Alkohole im Organismus»، در HSZPC 9 (1885)، 511-517. تعدادی از مقالههای تیرفلدر دربارهی اسید گلوکورونیک بدین قرارند: «Über die Bildung von Glykuronsäure beim Hungerthier»، همان، 10 (1886)، 163-169؛ و «Untersuchungen über die Glykuronsäure»، همان، 11 (1887)، 388-409؛ و 13 (1889)، 275-284. نخستین نوشتهی او دربارهی قند مغز مقالهای بود با عنوان «Über die Identität des Gehirnzuchers mit Galactose»، همان، 14 (1889)، 209-216. تیرفلدر، با همکاری کارل گونتر، مقالهی « Bacteriologische und chemische Untersuchungen über die spontane Milchgerinnung»، در AHB، 25 (1895)، 164-195، را انتشار داد. پژوهش تیرفلدر با جورج هـ. ف. ناتال با این عنوان بچاپ رسید: «Thierisches Leben ohne Bakterien in Verdauungskanal HSZPC، 21 (1895)، 109-121، 22 (1896)، 62-73، و 23 (1897)، 231-235. کاری که با امیل فیشر انجام داد در مقالهی «Verhalten der verschiedenen Zucker gegen reine Hafen» در BDS، 27 (1984)، 2031-2037، منتشر شد.
کار تیرفلدر در جداسازی سِرِبرون در مقالهای اعلام شد که او با امیل « Untersuchungen über die chemische Zusammensetzung des Gehirns»، در HZPC، 30 (1900)، 542-551. دیگر آثار انتشار یافتهای که با همکاران گوناگون در همین زمینه نوشته است بدین قرارند: «Über das Cerebron»، همان، 43 (1904)، 21-31، 44 (1905)، 366-370، 49 (1906)، 286-292 (با همکاری ف. کیتاگاوا)، 68 (1910)، 464-470 (با همکاری هـ. لونینگ)، و 77 (1912)، 202-217 (با همکاری هـ. لونینگ)، 85 (1913)، 35-58، 89 (1914)، 236-247، 248-250، و 91 (1914)، 107-114. تیرفلدر، با همکاری ارنست کلنگ، تکنگاشتی منتشر کرد با عنوان Die Chemie der Cerebrosides und Phosphatide (برلین، 1930).
نوشتههای او در مورد موادّ غیر عادی موجود در بدن بدین قرارند: « Phenylacetylglutamin und sein Bildung im menschlichen Körper nach Eingabe von Phenylessigsäure»، در HSZPC، 94 (1915)، 9-1؛ « Über glutaminhaltige Polypeptide und zur Frage ihres vorkommens im Eiweiss»، همان، 105 (1919)، 58-82، 44 با همکاری ا. فون کرام؛ و «Die Konstitution des Glutamin»، همان، 114 (1921)، 192-198.
تیرفلدر دو سپاسنامه برای معلمش منتشر کرد: « Zur Erinnerung an Felix Hoppe-Seyler»، در BKW، 32 (1895)، 928-930، و «Felix Hoppe-Seyler» (اشتوتگارت، 1926)، که خطابهای بود به تاریخ 17 دسامبر 1925 برای دانشکدهی علوم طبیعی دانشگاه توبینگن.
دوم. خواندنیهای فرعی.
دو اظهارنظر دربارهی تیرفلدر، که در زمان درگذشت وی انتشار یافتند، عبارتند از «Hans Thierfelder»، از ارنست کلنک، در HSZPZ، 203 (1931)، 1-9؛ و از پرسی بریگل، در BDC، 63، بخش A (1930)، 176-177.منبع مقاله :
گیلیپسی، چارلز کولستون، (1387) زندگینامهی علمی دانشوران، ترجمه احمد آرام ... [و دیگران]، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول