حکایتهایی از جناب شيخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) (3)

حکایتهایی از جناب شيخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) (3) حکومت نظامی ! حاج حسین حیدری تعریف کردند: « در آن زمان ، حکومت نظامی اعلام شده بود و مردم بعد از ساعتی معین از شب، حق بیرون آمدن از خانه هایشان را...
دوشنبه، 24 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکایتهایی از جناب شيخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) (3)
حکایتهایی از  جناب شيخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) (3)
حکایتهایی از جناب شيخ مرتضی زاهد (رحمت الله علیه) (3)

حکومت نظامی !

حاج حسین حیدری تعریف کردند:
« در آن زمان ، حکومت نظامی اعلام شده بود و مردم بعد از ساعتی معین از شب، حق بیرون آمدن از خانه هایشان را نداشتند در آن دوران یکی از جلسه های آقا شیخ مرتضی بی اندازه به طول می انجامد و تا بعد از ساعت حکومت نظامی ادامه می یابد.
آن شب آقا شیخ مرتضی با چند نفر از دوستان و رفقایش در حال بازگشت از جلسه بودند که در راه با تعدادی پاسبان روبرو می شوند. دوستانش با ترس و دلهره به آقا شیخ مرتضی می گویند:
آقا چند پاسبان دارند به این سو می آیند، چه باید بکنیم؟
آقا شیخ مرتضی جواب می دهد:
نگران نباشید و همگی بیایید در کنار من بایستید.
او به کنار دیوار می رود و همه همراهانش نیز در کنارش می ایستند. آقا شیخ مرتضی شروع به گفتن کلماتی می نماید.
پس از لحظاتی پاسبانها به آنها نزدیک می شوند و بدون اینکه آنها را ببیند، درست از جلوی آنها رد می شوند و می روند! »

توجه علما به آقا شیخ مرتضی

آیت الله سید علی آقای مفسر، یک بار گفته بود:
« در میان همه خوبان و بزرگانی که خودم در طول عمرم از نزدیک دیده ام و با شناختی کافی، توانسته ام آنها را ارزیابی کنم اگر با جرأت بخواهم بگویم، فقط می توانم بگویم که تا به حال فقط؛ دو نفر و نصفی آدم؛ دیده ام که نفر اول، آقا شیخ مرتضای زاهد است. »
ایشان وصیت کرده بود:
« وقتی مرا به خاک می سپارید دستمالی را هم که آقا شیخ مرتضی زاهد، گریه و اشکش بر حضرت امام حسین علیه السلام را به آن مالیده است با من در قبر بگذارید! »
مگر شما بهتر از شیخ مرتضی هم می شناسید؟
یکی از بازاریان و متدینین تهرانی، در اقتدا کردن و احراز عدالت امام جماعت بسیار اهل احتیاط بود و به هر امام جماعتی اقتدا نمی کرد.
روزی او به شهر مقدس قم و به خدمت موسس حوزه علمیه قم آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حایری یزدی مشرف می شود و از ایشان سوال می کند:
آیا شما، آقا شیخ مرتضی زاهد را در تهران می شناسید؟
مرحوم حایری یزدی جواب می دهد:
بله می شناسم.
آقا می پرسد:
آیا به نظر شما من می توانم با خیال راحت نمازهایم را به ایشان اقتدا کنم؟
آیت الله حایری با تعجب و حیرت، نگاهی به آن آقا می اندازد و با کنجکاوی می پرسد:
مگر شما بهتر از آقا شیخ مرتضی زاهد را هم می شناسید؟!

دعای ولیّ خدا

حاج آقای جاودان می‌گفت:
مرحوم حاج صادق جواهری یكی از دوستان و رفقای خاص جلسات آقا شیخ مرتضی بود. ایشان می‌گفت:
« یك روز، آقا با چند نفر از دوستان در خانه ما جلسه داشتند. در آن زمان خانه ما، در همین نزدیكیهای مدرسه حاج آقای مجتهدی بود.
این خانه دو سه اتاق بسیار كوچك داشت و رفقا به زحمت در كنار هم می نشستند. آن روز بعد از صرف غذا، هم اینكه من خواستم برای جمع كردن سفره از اتاق بیرون بروم آقا شیخ مرتضی فرمود:
آقا صادق، آقا صادق صبر كن.
من برگشتم و عرض كردم: بفرمایید آقا.
ایشان همان وقت دستهایش را به حالت دعا بلند كرد و گفت:
خدایا این آقا صادق، دوست دارد این رفقا و دوستان را زیاد به خانه اش دعوت كند ولی جا ندارد، خدایا یك خانه وسیعی به ایشان عطا كن.
همه حاضرین آمین گفتند و جلسه تمام شد.
درست فردای همان روز من داشتم به جایی می رفتم كه یكی از آشنایان مرا دید و گفت: می توانی پنج هزار تومان به ما بدهی؟
آن آقا پنج هزار تومان از من گرفت و رفت. او دو سه روز بعد، به سراغ من آمد و گفت: من در فلان محله ششصد متر زمین خریده ام و دلم افتاده است به شما پیشنهاد كنم زمین كنارش را نیز شما بخرید و با هم همسایه شویم.
همین گفتگو سبب شد من فوری بروم آن زمین ششصد متری را معامله كنم و بعد هم شروع كنیم آن را بسازیم .
مرحوم حاج صادق، مالك این خانه ششصد متری شد و آقا شیخ مرتضی هم دو سه ماه بعد، از دنیا رفت و آن خانه را ندید.
نكته مهم این است كه متأسفانه سالها بعد، حاج صادق به شدت در كسب و كار كم آورد و ورشكست شد. ایشان تمام دارایی ها و مغازه اش را از دست داد ولی تا آخر عمرش، این خانه ششصد متری برایش باقی ماند و هیچ گاه شرایط و امكان فروش این خانه مهیا نشد و بسیار نیز برایش سودمند شد.
حتی ثلث وصیتش را از این خانه خرج كردند. »

اثر مناجات خالصانه

حاج آقای جاودان می‌گفت:
میرزا محمد تقی جاودان، دومین پسر مرحوم زاهد بود. ایشان نقل می‌كرد:
« در دوره كودكی و خردسالی بودم شاید هفت سالم بود كه شبی در كنار مادرم خوابیده بودم. در نیمه های شب از شدت تشنگی از خواب بیدار شدم.
می خواستم مادرم را صدا بزنم و از او طلب آب كنم اما صدای گریه پدرم را شنیدم كه در حال قنوت بود او به گونه‌ای گریه می‌كرد كه من هم از گریه ایشان به گریه افتادم و بعد هم در همان حال گریه، خوابم برد و به كلی تشنگی را فراموش كردم. »

عطش

حاج آقای جاودان نقل می کنند:
« آقا شیخ مرتضی زاهد كه در تمام طول سال، آب آشامیدنی اش فقط آب بسیار خنك و مخلوط با یخ بوده‌ است و به جز این؛ تشنگی و عطشش فرو نمی نشسته است، دو روز از سال به كلی تشنگی و عطش را فراموش می‌كرده ‌است.
ایشان در روزهای تاسوعا و عاشورا به هیچ وجه، لب به آب خنك نمی زده است. »

حجاب و چشم دل

آیت الله مرتضی تهرانی می‌فرمود:
« با مرحوم پدرم در خدمت آقا شیخ مرتضی نشسته بودیم. ایشان پدرم را صدا زد و گفت: آقای میرزا!
پدرم گفت: بله آقا.
و آقا شیخ مرتضی فرمود:
آقای میرزا، ما دستهای خودمان را گذاشته‌ایم بر روی چشمهایمان و می گوییم چرا خدا را نمی بینیم، یكی نیست به ما بگوید دستهایت را از روی چشمهایت بردار و بعد ببین آیا عالم را خالی از خداوند می توانی ببینی؟ »
عنایت امام حسین(ع) به آقا شیخ مرتضی
در یكی از سالها، آقا شیخ مرتضی زاهد به ذهنش می آید تا برای رسیدن به مطلبی، توسلی پیدا كند. تا آن سال، در روزهای تاسوعا و عاشورا برای نوحه و ذكر مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام از كلمات و الفاظ رایج استفاده می‌كرد، اما از آن به بعد دوست داشت تا در روزهای جانسوز شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از كلمات و الفاظی برای سینه زنی استفاده كند كه تأیید و رضایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام را در برداشته باشد.
به همین خاطر متوسل به ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌شود و بعد، شبی در عالم خواب، خود را در كربلای امام حسین علیه‌السلام مشاهده می كند. در میان خیمه های مصیبت زده امام حسین علیه‌السلام این كلمات را به او القا می‌كنند و او نیز شروع به گفتن این كلمات می كند كه:
« هذا عزاك یا حسین روحی فداك یا حسین »
اما همراه با القای این كلمات، یك سوز عجیبی نیز به آقا شیخ مرتضی داده می‌شود و از آن سال به بعد، به محض اینكه در روزهای تاسوعا و عاشورا با همان لحن و صدای معمولی، از دهانش خارج می‌شده ‌است كه
« هذا عزاك یا حسین روحی فداك یا حسین »
یك سوز و گداز غیر عادی و بسیار شدیدی به جان مردم می‌افتاده است و هر شنونده‌ای با هر معرفت و مرامی، به شدت منقلب و گریان می‌شده ‌است.»
منبع: www.salehin.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
چرا باید به مردم لبنان و فلسطین کمک کنیم؟
چرا باید به مردم لبنان و فلسطین کمک کنیم؟
با چه رویی از ایران می‌خواهید دست از تشدید تنش بردارد؟
play_arrow
با چه رویی از ایران می‌خواهید دست از تشدید تنش بردارد؟
خلاصه دیدار الهلال ۳ - استقلال صفر
play_arrow
خلاصه دیدار الهلال ۳ - استقلال صفر
خلاصه دیدار پرسپولیس ۱ - الغرافه ۱
play_arrow
خلاصه دیدار پرسپولیس ۱ - الغرافه ۱
سردار پاکپور: ۸۰ درصد تیم تروریستی تفتان دستگیر شده‌اند
play_arrow
سردار پاکپور: ۸۰ درصد تیم تروریستی تفتان دستگیر شده‌اند
گفت‌وگو | ایستگاه خیابان روزولت، کتابی مسلح به فشنگ استدلال
play_arrow
گفت‌وگو | ایستگاه خیابان روزولت، کتابی مسلح به فشنگ استدلال
رقابت نزدیک هریس و ترامپ یک روز مانده به انتخابات آمریکا
play_arrow
رقابت نزدیک هریس و ترامپ یک روز مانده به انتخابات آمریکا
گفت‌وگو | تسخیر سفارت، واکنشی به سالها دخالت آمریکایی‌ها در امور داخلی کشور بود
play_arrow
گفت‌وگو | تسخیر سفارت، واکنشی به سالها دخالت آمریکایی‌ها در امور داخلی کشور بود
پخش زنده پرتاب ماهواره هدهد و کوثر در پژوهشگاه فضایی
play_arrow
پخش زنده پرتاب ماهواره هدهد و کوثر در پژوهشگاه فضایی
رفتار اسرائیل می‌تواند در نهایت به ایران هسته‌ای ختم شود!
play_arrow
رفتار اسرائیل می‌تواند در نهایت به ایران هسته‌ای ختم شود!
تاکید اژه‌ای بر جایگاه قوه قضاییه در فرهنگ عمومی
play_arrow
تاکید اژه‌ای بر جایگاه قوه قضاییه در فرهنگ عمومی
گفت‌وگو | سفارت آمریکا در امور داخلی ایران دخالت میکرد
play_arrow
گفت‌وگو | سفارت آمریکا در امور داخلی ایران دخالت میکرد
آغاز رتبه‌بندی ۱۰۰ هزار معلم بدون رتبه
play_arrow
آغاز رتبه‌بندی ۱۰۰ هزار معلم بدون رتبه
گفت‌وگو | ایهام در ایستگاه خیابان روزولت
play_arrow
گفت‌وگو | ایهام در ایستگاه خیابان روزولت
اژه‌ای: ۷۲ محکوم در زندان حافظ کل قرآن شده‌اند
play_arrow
اژه‌ای: ۷۲ محکوم در زندان حافظ کل قرآن شده‌اند