افسانه و داستان‌های ساختگی در مورد ماه

در این مقاله از چندین افسانه و داستان ساختگی معروف در مورد ماه که نسل بشر را محسور خود ساخته، سخن به میان آمده است.
يکشنبه، 18 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه و داستان‌های ساختگی در مورد ماه
افسانه و داستان‌های ساختگی در مورد ماه

 

مترجم: رزیتا ملکی‌زاده
منبع:راسخون




 

در این مقاله از چندین افسانه و داستان ساختگی معروف در مورد ماه که نسل بشر را محسور خود ساخته، سخن به میان آمده است.
در دوران باستان، برای ماه همراه با دیگر اجرام آسمانی، احترام خاصی قائل بودند. و به این دلیل که هیچ کس نمی‌توانست به آنها نزدیک شود، رمز و راز آن را بیشتر می‌کرد. این افسون موجب بوجود آمدن اسطوره و افسانه‌های بسیاری در مورد ماه شد. ماه همواره با عشق، معصومیت و زیبایی مرتبط بوده است. چیزی که موجب شده که ماه مرموزتر گردد، چهره و ظاهر همیشه در حال تغییر آن بوده که در تاریکی آسمان درخشندگی بسیاری دارد.
تمام داستان‌هایی که در مورد ماه گفته می‌شود، ساختگی و دروغین نیستند، بسیاری از اسطوره‌هایی که بوجود آمدند و افسانه‌هایی که شکل گرفتند درونمایه‌ای از حقیقت در آنها وجود داشته که ممکن است مربوط به زمان و دوره‌ای باشند که شکل گرفتند.

خورشید و ماه

خورشید عاشق ماه بوده و قصد ازدواج با او را داشت. با این حال، ماه تمایلی به این کار نداشته و جهت فرار از این پیشنهاد، فکری به ذهنش خطور کرد. او به خورشید گفت، که اگر به او هدیه‌ای بدهد که متناسب و اندازه‌ی او باشد، با وی ازدواج خواهد کرد. بنابراین خورشید مقتدر به ماه زیباترین پوشش و جامه‌ای که تا بحال دیده شده است را هدیه داد. اما این لباس اندازه‌ی ماه نبود. لباس یا خیلی بزرگ بود و یا خیلی کوچک. خورشید حقه‌ی ماه را متوجه نشده بود. اندازه‌ی ماه هر روزه تغییر می‌کند، او مراحل مختلفی را از دوره‌ی ماه کامل تا ماه جدید طی می‌کند. بیچاره خورشید هنوز هم سعی می‌کند برای ماه لباسی تهیه کند که اندازه‌ی او باشد.

افسانه‌ی چانگ اِ (Chang'e)

در افسانه‌های چینی چانگ‌اِ الهه‌ی ماه است که در آنجا زندگی می‌کند. این داستان در سرتاسر چین بسیار معروف بوده و در تاریخ پانزدهم و شانزدهم ماه قمری در طول جشنواره‌ و فستیوال ماه چینی‌ها بازگو می‌شود. چانگ‌اِ و شوهرش هویی (Houyi) جاودانه در بهشت زندگی می‌کردند که توسط امپراتور جاد (Jade) به عنوان مجازات به زمین فرستاده شده و موهبت جاودانگی از آنها گرفته شد. چانگ‌اِ از اینکه فناپذیر شده بود، ناراحت بوده و دوست داشت جاودانگی خود را برگرداند. به منظور بازگرداندن عمر جاودانه‌شان، هویی متحمل سفری طولانی به سوی ملکه‌ی مادر غرب شد. ملکه به او یک قرص جاودانگی داده و هشدار داد که کل قرص را یکجا مصرف نکند. با این حال، به دلیل آنکه چانگ‌اِ برای جاودانی حرص و طمع زیادی داشت تمام قرص را به یکباره بلعید و در آسمان به حالت شناور در آمده و به سمت ماه حرکت کرد. هویی نتوانست در این مورد کاری انجام دهد و هر دو برای همیشه از یکدیگر به طور جدا زندگی کردند؛ چانگ‌اِ بر روی ماه و هویی بر روی زمین.

افسانه‌ی گردنبند

این اسطوره در مورد یک گردنبند الماس نشان زیبا، و ملکه‌ای است که این گردنبند را به گردن می‌انداخت. او این گردنبند را در تمام روز انداخته و تنها در شب آن را در می‌آورد. ملکه گردنبند را روی تخت گذاشته و به محض بیدار شدن از خواب آن را به گردن می‌انداخت. اما در یک روز آفتابی، ملکه گردنبند را در جای خود ندید و از شوالیه‌هایش خواست که به دنبال آن بگردند. آنها تمام دنیا را جستجو کرده و دزد را پیدا کردند. او پادشاه کهکشان 32 بود که آن را برای خود به سرقت برده بود. شوالیه‌های ملکه با پادشاه کهکشان مبارزه کرده و گردنبند را پس گرفتند. ملکه گردنبند را به شوالیه‌ها داد تا از آن مراقبت کنند. و این گردنبند هنوز هم در جایی مطمئن قرار دارد. ما می‌توانیم آن را اول هر ماه ببینیم که در تاریکی شب می‌درخشد.

سرقت خورشید و ماه توسط گرگ کایوتی و عقاب

این افسانه به زمانی بر می‌گردد که هیچ ماه و خورشیدی در آسمان وجود نداشت. همیشه همه جا تاریک بود. گرگ کایوت شکارچی تنبلی بود، بنابراین یک روز او با عقاب گروهی را تشکیل داد و گفت «دو نفر بیشتر از یک نفر می‌توانند شکار کنند» کایوت برای کار نکردن بهانه‌ای آورد و گفت که نمی‌تواند شکار را در تاریکی ببیند و پیشنهاد داد که عقاب به دنبال منبعی از روشنایی بگردد. آنها به قبیله‌ای از سرخپوستان رفتند که در آنجا کاچیناها (Kachina) (رقصنده‌‌های نقاب پوش) در حال رقص بودند. کاچیناها دو جعبه را با خود حمل می‌کردند که درون این دو جعبه به ترتیب خوشید و ماه قرار داشتند. کایوت و عقاب جعبه‌ی بزرگ را دزدیده و فرار کردند. عقاب فاصله‌ی زیادی را با جعبه پرواز کرده و سپس آن را به گرگ داد، کایوتی نیز از روی کنجکاوی در جعبه را باز کرد. به محض باز شدن در جعبه، دو گلوله‌ی نورانی به بیرون آمدند. آنها هم ماه و هم خورشید را دزدیده و در یک جعبه گذاشته بودند. خورشید به بیرون آمده و به طرف آسمان بالا رفت، در حالی که ماه نمی‌دانست کجا رود، به دور زمین به صورت دایره‌وار می‌دوید.
علاوه بر داستان‌هایی که در بالا آورده شد، چندین داستان مدرن و امروزی نیز وجود دارد. بعضی از این داستانها به قرار ذیل است:
اعتقاد بر این است روزی که ماه در آسمان نباشد، این امر بر رفتار انسان تأثیر گذاشته و نتیجه‌ی آن انجام جنایات، تصادفات و خودکشی‌های بیشتری خواهد بود. میزان بالاتر زاد و ولد و باروری نیز به این جرم آسمانی نسبت داده می‌شود. در بعضی کشورهای شرقی، جنسیت جنین بر اساس مرحله‌ای از ماه که نطفه شکل گرفته تعیین می‌شود.
با این حال چه این داستانها قدیمی باشند و چه جدید، ما را مجذوب خود می‌سازند.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط