تأملى در معنای تاریخی امید
گفتگو با: ستاد اصغر طاهرزادهمسئله این است که ما چگونه میتوانیم از امید و ناامیدی در تاریخی خاص و مثلاً در تاریخ این مرز و بوم، بلکه در تاریخ انقلاب سخن بگوییم. بهتراست بگوییم در تاریخ ناامید چه رخ داده است که ما بر تاریخ یا برههای صفت ناامیدی بار میکنیم و مهمتر آنکه چگونه میتواند امیدی به تاریخ باز گردد؟
«امید» چیست؟ آیا امید میتواند معنایی تاریخی داشته باشد؟
«امید حالت روحی خاصی است که انسان یا جامعه درآن حالت احساس میکند در مسیری قرار دارد که به اهداف خود میرسد» میتوان گفت انسان یا جامعهی انسانی در امیدواری، نظر به اهدافی دارد که از دیدگاه او دست یافتنی است و به تحقق آن اهداف نیاز دارد. حال یا با انسانی روبه رو هستیم که گرفتار اهداف وَهمی و خیالی است و یا با انسانی رو به روییم که نظر به اهداف واقعی دارد. از آن جایی که اهداف دنیایی و امید بستن به دنیا و سیراب شدن از آن از جمله اهداف وَهمی است، پس باید در ذات امیدی که در بستر اهداف دنیایی دنبال میشود یک نوع ناامیدی نهفته باشد. آنها خود معتقدند تا زمانی که به اهداف نرسیده باشند در امید به سر میبرند ولی چون به آن اهداف دست مییابند نه تنها به چیزی دست نمییابند، بلکه از حرارت امید نیز محروم میشوند. ناامیدی سرنوشت حتمی فرهنگی است که در فضای سوبژکتیویته به سر میبرد.وقتی مدّ نظرِ افراد و جامعه به اهداف واقعی و حقایق ثابت و پایدار عالم است، هر اندازه انسان جلوتر میرود، طعم امیدواری بیشتر را احساس میکند و چون به مقصدی که مدّ نظر داشت دست یافت. امیدوار است که در نزدیکی به افقی برتر راه گشودهتر گردد لذا در نپایش با پروردگارش ندا سر میدهد: «اللّهُمَ إنَّ قُلُوبَ المُخبِتینَ إلَیكَ وَالِهَه وَ سُبُّلَ الرّاغِبینَ إلَیكَ شَارِعَه - وَأَعلَامَ القَاصِدینَ إِلَیكَ وَاضِحَه وَ أفئِدَّهَ العَارِفِینَ مِنكَ فَازِعَه وَأَصوّاتَ الدَّاعِینَ إِلَیكَ صَاعِدَّه وَ أَبَوابَ الإِجَابَهَ لَهُم مُفَتَحَه وَدَعوَهَ مَن نَاجَاکَ مُستَجّابَه...» خدایا! قلب مشتاقان تو شیدای تو است و راه کسانی که به تو رغبت دارند به سوی تو گشوده است و نشانههای آمدن به سوی تو واضخ و آشکار است و قلب کسانی که تو را شناختهاند هراسان تو است و صدای هرکس تو را بخواند به سوی تو بالا میرود و درهای اجابت بر ایشان گشوده شده و تقاضای آن کسی که با تو نجوا کند جواب داده میشود.
در چنین فضایی هر ملتی که قدم به سوی اهداف خود بردارد از طرف خدا مدد میشود و این واقعیترین امید است. زیرا تنها خداوند است که جواب تقاضاهای واقعی و حقیقی ما را میدهد و جهان هستی ظرفیت تحقق چنین اهدافی را داراست. در غیر این صورت انسان مجبور است دائم با اهدافی مربوط به نفس امّاره و بر اساس گمان خود در جهان هستی تصرف کند تا آن را جهت تحقق امیالش رام گرداند، لذا هر روز با ناکامی نوینی روبه رو میشود. زیرا تاریخی که برای خود تعریف کرده با واقعیت جهان هستی مطابقت ندارد و به جای آن که در تاریخ خود مسیر تکاملی را طی کند، به انحطاط و سقوط ختم میشود و چون پس از مدتی با بستری از تاریخ خود روبه رو میشود که دیگر ظرفیت ادامهی آن نوع اهداف و امیال را از او گرفته، به ناامیدی ویرانگری مبتلا میشود.
امیدوار بودن و نبودن انسان در تاریخ به چه چیزی وابسته است؟ چه چیز یا چیزهایی انسان امیدوار میکند؟
با توجه به اینکه امیدوار بودن یا نبودن شدیداً به حیات تاریخی انسان بستگی دارد، باید امیدوار بودن یا امیدوار نبودن خود را هم در تاریخی که به سر میبریم جستجو کنیم. زیرا بسیاری از ابعاد وجودی انسان به تحقق اهدافی بستگی دارد که امکان تحقق آنها در تاریخ پیش میآید و در همین رابطه از رسول خدا «صلوات الله علیه وآله) نقل شده: «الامُورُ مَرهُونَهُ بِأوقَاتِهَا» (بحارالانوار، ج 74، ص 167) امور در گرو تاریخ و زمانشان هستند. مثل آنکه مسلمانان کمال اسلامیت خود را در جامعهی اِسلامی جستجو میکنند و تمدن اسلامی را آینهی تحقق اسلام میدانند و اسلام فردی به معنای سکولار آن را تحمیلی میدانند که از طرف حاکمان جبّار به آنها تحمیل شده و پذیرش آن تنها در جایی است که راهی برای تحقق تمدن اسلامی فراهم نیست.انسانها همواره خود را در اهدافی که دارند . معنا میکنند و اهداف هر کس- اعم از اهداف معنوی و غیرمعنوی- در گسترهی جامعه تحقق مییابد. لذا انسان مادی، خود را در سیتی سنترها و محیطهای مربوط به آن اهداف جستجو میکند و انسان معنوی، خود را در تحقق توحید و تقابل با استکبار در جبههی موحدین پیدا خواهد کرد. در دعای ندبه تذکر داده شده که خداوند چگونه از طریق پیامبران در سراسرتاریخ حاضر بوده، در آن دعا در رابطه با حضور تاریخی پیامبران خطاب به حضرت حق اظهار میدارد: وَ کُلُّ شَرَعتَ لَهُ شَرِیعَه وَ نَهَجتَ لَهُ مِنهاجاً وَ تَخَیَرتَ لَهُ أوصِیاءً مُستَحفِظًا بَعدَ مُستَحفِظ مِن مُدّهِ إلَى مُدَّهِ إقامَهَ لِدیِنِك وَ حُجّهَ عَلَى عِبادِكَ أهلِهِ وَ لَا یَقُولُ أحَدّ لَؤلَا أرسَلتَ إِلَینَا رَسُولًا مُنذِراً وَ أَقَمتَ لَنَا عَلَماً هَادِیاً فَتَتَبِعَ آیاتِكَ مِن قَبلِ أن نَذِلَ وَ نَخزَی». و برای هر کدام از این پیامبران یک شریعت و راهی مقرر کردی و جانشینهایی برای آنها تعیین نمودی، برای آن که یکی بعد از دیگری در مدت معین، مستحفظ دین و نگهبان آیین و حجت بر بندگانت باشند. تا بشریت در طول حیاتش گمراه نشود. پس بشر حتی یک روز از زندگی را بدون وسیله برای ارتباط با عالم بالا نبوده است؛ سپس میگویی خدایا به این دلیل این چنین کردی که: یک روز هم که شده، حق از جایگاهش گم نشود و باطل بر حقطلبان چیره نگردد. تا حجت بر مردم تمام شود و کسی نگوید چرا برای ما پیامبر و انذاردهندهای نفرستادی تا نشانهی هدایت ما را بر پا بدارد و نگذارد ما خوار و ذلیل شویم. لذا در سراسر تاریخ بشر خداوند کاری کرده که همواره مردم برای تشخیص حق از باطل ملالش داشته باشند و هرگز چنین نبوده که در برههای از تاریخ حیات حق برایش پنهان باشد و گرفتار ناامیدی تاریخی گردد.
هر روز جمعه دعای ندبه خوانده میشود تا امیدوار باشیم، خط توحید الهی یک روز بیحجت نبوده است. لذا باید امیدوارانه به حضور حضرت مهدی «عجلالله تعالی فرجه» نظر داشت و امیدواری را تنها در این رابطه جستجو کرد؛ در مسیر خط توحیدی که در تاریخ جاری است. ما در کجای این خط قرار داریم؟ (1)
رابطهی امیدواری و ناامیدی با دورههای مختلف تاریخی چیست؟ آیا میتوان گفت انسانها در دورهای از تاریخ امیدوارند و دورهای دیگر نه؟
هرگاه شرایط برای ظهور خداوند در تاریخ فراهم باشد و خداوند برای آمادگی مردم اراده کرده باشد ظلمات زمانه را نفی کند، باید به آن زمانه امیدوار بود ولی چنانچه مردم طالب حضور خدا در جامعه نباشند، آن زمانه زمانهای نیست که انسان به آن امیدوار باشد. حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» در توصیف تاریخی که مربوط به سیر ارتجاعی امت اسلامی است چنین میفرمایند: «أیُهَا النَّاسُ إنَّا قَد أصبَحنَا فِی دَهرِ عَنُودٍ وَ زَمَنِ کَنُودِ بَعدًا فِیهِ المُحسِنَ مَسِیئاً وَ یَزدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوا لَا نَنتَفِعُ بِمَا عَلِمنَا وَ لَا تَسألُ عَمَّا جَهلِنَا وَلاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَه حَتَّى تَحُلَّ بِنَا (خطبهی 32)ای مردم، در روزگاری کینهتوز، و پر از ناسپاسی و کفران نعمتها، صبح کردهایم، نیکوکار، بدکار به شمار میآید، و ستمگر بر تجاوز و سرکشی خود میافزاید. نه از آن چه میدانیم بهره میگیریم و نه از آن چه نمیدانیم، میپرسیم، و نه از حادثه مهمی تا برما فرود نیاید، میترسیم!.به گفتهی حضرت على «علیه السلام»: «إِذَا تَغَیَّرَ السُّلطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ. سَل عَنِ الرَّفِیقِ قَبلَ الطَرِیقِ وَعَنِ الجَارِ قَبلَ الدَّارِ» چون روح حاکم بر زمانه تغییر کند، زمانه دگرگون شود. پیش از آنکه به راه افتی بپرس که همراهت کیست، و پیش از گرفتن خانه، ببین که با کدام همسایه خواهی زیست. یعنی آنچنان میان مردم و حاکمیت رابطه برقرار است که چون نظام حاکم و عوامل قدرت تغییر کند، نظام ارزشی و روح زمانه نیز تغییر مینماید. منظور این نیست که اگر حاکمی برود و حاکمی بیاید زمان عوض میشود، بلکه سخن این است که اگر نظام قدرت و روح حاکمِ بر دل و جان انسان عوض شود، اما با زمانهی جدیدی رو به رو خواهیم شد، به طوری که اگر آن سلطان یک دین حقیقی و معنوی باشد، زمانه، زمانهای دین و معنویت و عدالت خواهد شد، و اگر روح حاکم بر دل و جان مردم یک دین سطحی و بیروح و تشریفاتی باشد و چنین فرهنگی برروان انسان هاسلطنت کند، زمان با فرصتطلبان مدارا میکند و حتی درها به روی آنها گشوده میشود. مردم گاهی حکومت ظالم را بر حکومت عادل ترجیح میدهند و حکومت عدل و عدالت را بر نمیتابند، در این حال روح حاکم در جامعه طوری خواهد بود که مردم را به باطل میکشاند و مردمی که از باطل پیروی کنند نعمت آزادی و انتخاب پاک را از دست میدهند و عملاً در چمبرهی روح حاکم بر جامعهی خود عمل میکنند. همچنانکه اگر مردم چنگ در حبلالله بزنند، روحی بر جامعه سلطنت خواهد کرد که موجب آرامش و قرار و وحدت خواهد بود و مردم به نظام ثبات و اقتدار میرسند.
در روایات ائمه دین «علیهم السلام» در مورد متفاوت بودن روح زمانه نکات دقیقی مطرح است، از جمله از امام هادی «علیه السلام» داریم که حضرت فرمودند: هر گاه زمانی باشد که عدل، برجور غلبه کرد، حرام است که گمان بد به احدی ببری تا آنکه علم پیدا کنی به بدی او، و هرگاه زمانی باشد که ظلم بر عدل غلبه کند، شایسته نیست بر احدی که بر کسی گمان خوبی برد تا آنکه خوبی را از او ببیند.
وقتی سهل بن حسن خراسانی به حضرت صادق «علیه السلام» اصرار دارد با ضعفی که در امویان ایجاد شده اقدام به ایجاد حکومت کنند میفرمایند: نَحنَ أعلَمُ بِالوَقتِ» (بحارالأنوار، ج 47، ص 124) ما داناترین افراد به وقت هستیم. فعلاً وقت اقدام ما جهت ایجاد حکومت نیست و با داشتن چنین بصیرتی نه تنها خود و شیعیان خود را از درگیرِشدنِ بیجا با مسائل نجات دادند، از آن مهمتر مشغول کاری شدند که باید میشدند و به همین سبب نتایج فوقالعادهای گرفتند. در حالی که عبدالله بن حسن اصرار داشت فرزند خود محمد نفس زکیه را به خلافت برساند و نهضتی تشکیل داد و با منصور عباسی درگیر شد و به قتل رسید و منصور نهایت ظلم و کشتار را بر سادات حسنی اعمال کرد. حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام، به اصحاب خود میفرمایند: در شرایطی هستید که با قدرت شمشیر کارها جلو نمیرود «الزَمُو الاَرضَ وَ اصبِرُوا عَلَی البَلآءِ» بر جای خود قرار گیرید و بر بلاها شکیبایی بورزید. در چنین موقعیتی است که راه گشوده میشود و نتیجهی شکیبایی ورزیدن و به حکم وظیفهای که خدا و رسول و امامان «علیهم السلام» روشن کردهاند، بر جای خود ماندن، در آن حدّ ظاهر میشود که حضرت آن را یک نوع مرگِ در مقام شهادت قلمداد میکنند. چون منیّت خود را از میدان به در کردهای تا خیالاتت نتوانند برایت برنامهریزی کنند و به ظاهر اوضاع را به نفع تو تغییر دهند و القاء کنند که تو یک شخصیت قوی هستی و میتوانی هر کاری را هر وقت اراده کنی انجام دهی. تا زمانی که انسان فکر کند میتواند هر کاری را هر وقتی که خواست انجام دهد هرگز نمیتواند واقعیات اطراف را آن طور که هست دریابد و بفهمد عوامل موجود در اطراف اجازهی هرکاری را نمیدهند. در آن صورت است که متوجه تصمیمات اشتباه خود میشویم و میفهمیم هیچ چیز مهم نیست جز اطاعت از خدا که هرگونه کوتاه نظری را به بلند نظری مبدل میکند. کدام بلند نظری بلندتر از ارتباط و اطاعت از خدا است و این حاصل نمیشود مگر با نظرکردن به راهی که انسانهای معصوم مینمایانند. در آن صورت است که هرگونه خودسری و شتاب و اندیشهی تاریک از میان میرود و انسان در غرفهی شکیبایی و صبر به راحتی به بهترین عمل دست میزند و نیازی به خسته کردن خود و دیگران نمیماند. آری حضرت علیه السلام» فرمود: «وَلَا تُحّرِکُوا بِأیدِیکُم وَ سُیُوفِکُم فِی هَوَی أَلسِنَتَکُم» (خطبهی 190) دستها و شمشیرها را به میل گفتارهای خود به حرکت نیاورید. کمی اندیشه کنید تا معلوم شود زمانه اقتضای چه کاری را دارد و از آن طریق قدمی به اهداف مقدس خود نزدیك شوید. وَلَا تَستَعجِلُوا بمَا لَم یُعَجَّلهُ الله ُ لَکُم» شتاب نکنید در چیزی که خداوند برای شما درآن چیز شتاب نکرده است. این دستورالعمل یک نوع اجتناب زیبایی است از کاری که کار ما نیست و هوشیاری از این که نباید به هر چیز متوسل شد و به هر حیلهای چنگ زد و خود را خسته و هدف را از دسترس دورتر نمود.
در راستای موضوع تغییر روح زمانه امام باقر «علیه السلام» سخنی دارند، هر زمان اقتضائات خود را دارد و به حمران بن اعین که تأکید داشته امام در مقابل حاکمان جور قیام کنند، میفرمایند: این زمان، زمانی نیست که امام حق بتواند ظهور کند و سپس داستانی را نقل می فرمایند: که در الکافی، ج8، ص:363 میتوانید آن را دنبال کنید.
حضرت علی «علیه السلام» در رابطه با شناخت زمان و زمانه میفرمایند: «أَعرَفُ النَّاسِ بِالزَّمَانِ مَن لَم یَتَعَجّب مِن أحدَاثِهِ، (تصنیف غرر الحكم و دررالکلم، ص 480) داناترین مردم به زمان کسی است که از تحولات آن دچار شگفتی نشود و خویشتن را نبازد. حضرت روشن میکنند چنانچه انسان زمانهای خود را بشناسد میداند مقتضای آن زمان چه رویدادهایی خواهد بود و لذا پدید آمدن رویدادهایی که ممکن است برای سایرین غیر منتظره باشد، برای او غیر منتظره نیست تا دچار شگفتی و تعجب شود، و از این طریق ما را تشویق میکنند زمانهشناس باشیم تا بفهمیم هر آنچه ما میخواهیم در هر زمانی واقع نمیشود. این نگاه به خصوص در امور فرهنگی بسیار مهم است زیرا تا ملتی از نظر فرهنگی به مرحلهای از کمال نرسد، شرایط تحقق آرمانهای بلند بعدی را پیدا نمیکند و از طرفی میفهمیم جایگاه ملت ما نسبت به اهدافی مدّ نظرمان کجاست.
جایگاه امیدواری و ناامیدی به دورههای مختلف تاریخ به معنایی که عرض شد بسیار حساس است و این غیر از آن نوع امیدواری است که دین خدا بدان تأکید دارد و ما را از یأس نسبت به رحمت الهی ز ده و میفرماید: «وَلَا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» (یوسف/87)، زیرا در آن شرایط ما به خدا امیدواریم و تلاش میکنیم با تغییر شرایط تاریخی، خدا را به تاریخ خود برگردانیم، به همان معنایی که افق زندگی خود را تحقق تمدن اسلامی قرار میدهیم.
رابطهی امید با دورهی تاریخی (ابتدا و انتهای دوره) چگونه است؟ و اگر ناامیدی در دورهای از تاریخ حکمفرما باشد چه رخ میدهد؟
با نظربه شرایطی که در تاریخ میگذرد باید متوجه شد. در تاریخ ما که اهداف توحیدیِ جامعه یکی پس از دیگری ظهور میکند و استکبار نفی میشود. باید به تاریخ امیدوار بود ولی چنان چه موضوع برعکس شود و دائماً در خطای در محاسبات قرار گیریم باید متوجه بود شرایطِ انحطاط ظهور کرده و کار به سقوط میکشد.آیا امکان بازگشت امید به یک تاریخ ناامید وجود دارد؟
تاریخ ناامید تاریخی است که دیگر امکان تذکرپذیری در آن نیست به همان معنایی که خداوند در وصف آن در اوائل سورهی بقره به پیامبر خود «صلواتالله علیه وآله» فرمود: إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ (6) کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (7) خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پردهای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ (10) در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» میگویند: «ما فقط اصلاح کنندهایم»!
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا یشْعُرُونَ (12) آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمیفهمند.
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا یعْلَمُونَ (13) و هنگامی که به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» میگویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمیدانند!
این وصف تاریخی است که تذکرپذیر نخواهد بود ولی چنانچه یک تاریخ، در عین بیتفاوتی نسبت به مذکران خود، وقتی بحران در آن به نهایت میرسد و طلیعهی سقوط ظهور میکند، به خود بیاید، میتوان گفت امکان بازگشت امید به تاریخی آن وجود دارد. مثل
قوم یونس «علیه السلام» که قرآن در وصف آن قوم میفرماید: فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْیةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (یونس/98) هیچ یک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند که ایمانشان به موقع باشد، و به حالشان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامی که آنها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را از زندگی آنان برطرف کردیم؛ و تا مدت معینی آنها را بهرهمند ساختیم.
بنده با قرائن و شواهدی که در این تاریخ میشناسم معتقدم، انقلاب اسلامی ظهور، ارادهی الهی در این تاریخ است تا در تاریخی که خدا از آن رخت بربسته بود دوباره خدا به آن برگردد و در عین آنکه مردم غرب را مردمی تذکرپذیر میدانم دورهی فرهنگ استکباری غرب- که دوران انحطاط آن را میگذراند تا به سقوطاش منجر شود- را تمام شده میدانم البته نکتهای را در این رابطه مهم میدانم و آن «معنای حضور تاریخی انقلاب اسلامی» و بسترهایی است که باید انقلاب برای شکوفایی خود به دست آورد. حقیقتاً ما هنوز در این مورد در ابتدای راه هستیم مثل طفلی که در مرحلهی شیرخوارگی است و آثاری از بلوغ فکر در آن ظاهر نشده است. نکتهی دیگر درک درست طرفداران انقلاب نسبت به تاریخی است که در آن به سر میبریم. باید به جای آن که فرقهای فکر کنند همدیگر را نفی نمایند، «تمدنی» و «جهانی، فکر نمایند و موضوع فلسفهی میان فرهنگی را جدی بگیرند، و سومین نکته؛ موضوع «تفکیک بین غرب و فرهنگ استکباری» است.
یکی از منتقدین به عرایض بنده در رابطه با تحقق تمدن اسلامی میگفت: واقعیت جامعهی ما خلاف آن چیزی است که شما میگویید و نمونههایی از ضعفهای موجود در جامعه را در همهی سطوح مطرح میکرد. در جواب ایشان گفته شد، تأمل بر نحوهی ظهور سنتهای بزرگ در تاریخ میتواند مقدمهی مناسبی باشد برای آن که بدانیم آینده چگونه شکل میگیرد. این که شاه به عنوان مظهرخودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و این که در حال حاضر آمریکا هر تصمیمی که با روحیهی استکباریاش میگیرد موفق به انجام آن- آن طور که او تصمیم میگیرد- نمیشود و این که روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای ظهور فعلیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمیگویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار میگیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام «رضوانالله تعالی علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن میشد چنین شکستی را دید؟
اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است، با آنچه تفکر حضوری در اختیار ما میگذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانهی خود حضوری از تقدیر الهی را احساس میکنیم که مانند هوایی تازه میخواهد تاریخ جدیدی را بسازد. ما در صورتی از حضور در این فرایند محروم نمیشویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم، به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال در منظر خود انسانی مدّ نظرما قرار میگیرد و ما با او سخن میگوییم که در حال ظهور است و نه با انسانی که دورهاش گذشته، و آن وقت برایتان روشن میشود چگونه حرکتی که مربوط به این دوره از تاریخ نیست نمیماند همان طور که حرکات شاه و صدام نماند.
به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی میکند؟ آن کسی که با وضع موجود همرنگ شده است یا آنهایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده اند؟ شهدای عزیز ما سنت جاری شده در این تاریخ را با تذکر حضرت روحالله «رضوانالله تعالی علیه» شناختند و هماهنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس میکردند و البته احساس کردند. آنها چون میخواستند باشند، متفاوت از ظاهر زمانهی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که درآن زندگی میکنیم. (2)
تأمل بر نحوهی ظهور سنتها در تاریخ کمک میکند تا ما به موضوع حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده پس آینده از آن فرهنگ مدرنیته است. تجربههای تاریخ گذشته نشان میدهد میباید نسبت به آینده امیدوار بود.
حوادثی که در عالم در حال وقوع است مثل رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به سوی معنویت، همه و همه آیا حکایت از آن ندارد که خداوند تقدیر دیگری برای بشر امروز رقم زده است؟ هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود و این احتیاج به زمان دارد تا قلعهی تمدن مدرن آرام آرام بیسکنه گردد و شما آرام آرام با تمدنی رو به رو شوید که نظر به ملکوت عالم دارد و به ابعاد متعالی انسانها توجه میکند.
در معنای فرایندی بودن هر انقلابی باید فکر کرد، واژهی فرایند یعنی یک شروع طولانی. حتی تمدن غربی که نسبت به تمدنهای گذشته از نظر زمانی نزدیکترین تمدن به ما است، در طول 200 سال ظهور کرد و حالا بعد از چهار صد سال شما با فرایند انحطاطش روبه رو شدهاید. ابتدا دویست سال قبل از رنسانس یک فضای تاریخی ایجاد شد تا آنکه فرانسیس بیکن در سال 1672 کتاب «آتلانتیس نو» را نوشت و آرام آرام آرمانهای آن تاریخ ظهور کرد و آنچه در ابتدا به عنوان یک آرمان مطرح بود به مرور به فعلیت رسید.
در مورد تمدنی هم که با انقلاب اسلامی ظهور میکند، بنده نمیگویم بدون تفکر حضوری در منظر دید همگان قرار میگیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست بلکه عرض بنده آن است که ملاحظه کنید چگونه در زیر پوست این ظاهر، سنتی در حال وقوع است که آن سنت، ادامهی فرهنگ غربی نیست. باز تأکید میکنم؛ مگر آن زمانی که حضرت امام «رضوانالله تعالى علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیست و لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن چیزی پیدا بود؟ اتفاقاً گورباچف آمد تا پروستاریکای مارکسیسم لنینیسم را احیاء کند و شتاب بخشد، با یک امیدی هم آمد، حضرت امام خمینی «رضوانالله تعالی علیه» همان وقت برایش نوشتند دیگر باید سراغ مارکسیسم و لنینیسم را در موزهها گرفت. چون امام با شعور حضوری خود متوجه تقدیری شده بودند که در آن تقدیر دیگر مارکسیسم لنینیسم امکان ادامه یافتن نداشت و این بصیرت با نگاه «وجودی» به عالم قابل درک است.
اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهراست شواهدی را بیابیم که خلاف روح مدرنیته در حال وقوع است و آن شواهد را با آنچه تفکر در رابطه با سنت ظهور و سقوط تمدنها در اختیار ما میگذارد ارزیابی کنیم، حضور خاصی در تاریخ زمانهی خود احساس میکنیم که چون هوای تازهای میخواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما میتوانید از حضور در این فرایند محروم نشوید. در آن حال نگاه شما به انسانی میافتد که در حال ظهور است و از هم اکنون او را مورد خطاب قرار میدهید، چون متوجه حضور جدّی انسانی هستید که دیگر در فضای اصالت دادن به فرهنگ مدرن تنفس نمیکند.
مخاطب ما انسانهایی نیستند که دورهشان گذشته و در تاریخی که باید حضور داشته باشند قرار ندارند، مخاطب ما انسانهایی هستند که با صفای باطن خود متوجهی ارادهی خاص حضرت حق در این تاریخ شده اند، یعنی بسیجیانی که به گفتهی شهید آوینی:
«اینان، بسیجیها، جنود خدا و مجاری تحقق ارادهی حق در سیارهی زمین هستند و بار دیگر زمان در انتظار واقعهای عظیم است. آنها خود را به پناه حق میسپارند و پای در عرصهای میگذارند که در عرصهی تحقق بزرگترین واقعهی تاریخ است.» (3)
و با توجه به این که بسیجی متوجه تحقق بزرگترین واقعهی تاریخ است، مرحوم شهید آوینی در توصیف بسیج میگوید:
«بسیج مدرسهی عشقی است، بسیجی خود را در نسبت میان مبدأ و معاد میبیند و انتظار موعود، با این انتظار، هویت تاریخی انسان را باز مییابد، او آسایش تن را قربانی کمال روح میکند و خود را نه در روز و ماه و سال و شهر و کوچه و خیابان، که در فاصلهی میان مبدأ و موعود تاریخ باز میشناسد و برای مبارزات فردا آماده میشود(4).
پینوشت:
1- البته این به معنای پذیرش خطی بودن تاریخ در حرکات بشریت نیست، بشریت در مسیر تاریخ خود فرود و فرازهای خود را داشته و دارد.
2- مقام معظم رهبری «حفظهالله» در خطاب به اعضای مجلس خبرگان در 13 شهریور سال 93 میفرمایند: «ما به مسائل جهانی و مسائل منطقهای و از جمله مسائل کشورمان، باید نگاه کلان و جامع داشته باشیم؛ این نگاه کلان، به ما معرفت و بصیرتی را عطا میکند که اولاً موقعیت خودمان را، جایگاه خودمان را، ایستگاه خودمان را در وضع کنونی بازیابی کنیم و بفهمیم در چه وضعی قرار داریم؛ بعد هم به ما تعلیم میدهد که برای آینده چه باید بکنیم. در نگاه کلان به کل جهان- و از جمله به منطقه- انسان به این نکتهی اساسی برخورد میکند که نظم مستقر حاکم قبلی دنیا در حال تغییر و تبدیل است؛ این را انسان میفهمد و مشاهده میکند. بعد از جنگ اول جهانی، یک نظم جدیدی در عالم و بخصوص در منطقهی ما به وجود آمد؛ قدرتهایی جان گرفتند، قدرتهای برتر عالم شدند؛ و بعد از جنگ دوم جهانی- که تاکنون حدود هفتاد سال از پایان آن میگذرد- این نظم جهانی استقرار پیدا کرد و مدیریت عالم به شکل خاص درآمد. غرب در واقع، چه به شکل نظام سوسیالیستی و چه به شکل نظام لیبرالیستی- که هر دو غربی بودند- حاکم بر مدیریت جهان شد و مدیریت جهان در اختیار اینها قرار گرفت. آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و مناطق گوناگون دنیا تحت نفوذ و هیمنه و ارادهی اینها در طول این هفتاد سال حرکت کردند. انسان به روشنی میبیند که این نظم در حال تغییراست...، وقتی که دنیا در حال تغییراست، نظم جهانی در حال تغییر است و نظم جدیدی در حال نطفهبندی است، ما طبعا ً وظایف مهمتری خواهیم داشت. در نظام جدید عالم، جایگاه اسلام، جایگاه جمهوری اسلامی، جایگاه کشور مهم ما ایران کجا خواهد بود؟ این را میتوانیم فکر کنیم، پیشبینی کنیم، در راه آن حرکت کنیم. آن نظم قبلی- که عرض کردیم حدود هفتاد سال به نحو مستقر در دنیا بود- دو پایهی اساسی داشت؛ یک پایهی فکری و ارزشی، و یک پایهی عملی، یعنی نظامی و سیاسی، عرض من این است که هر دو پایه امروز
دچار چالش شده، دچار تزلزل شده...».
3- http://www.aviny.com/article/aviny/Chapters/ Matnefilm/part-1/sarbazan.aspx
4- همان.
ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85