جنبههاي اعجاز قرآن
نويسنده: شهيد مرتضي مطهري
قرآن از جنبههاي مختلف معجزه است، يعني فوق بشري است، در اينجا به اجمال اشاره ميكنيم. از نظر كلي اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظي و معنوي.
اعجاز لفظي قرآن به مقوله زيبايي و اعجاز معنوي آن به مقوله علمي مربوط ميشود. پس اعجاز قرآن يكي از جنبههاي زيبايي و هنري است و ديگر از جنبه فكري و علمي، هريك از اين دو جنبه- خصوصاً جنبه علمي- به نوبه خود داراي چند جهت است.**
در دستورهاي ديني رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد. ائمه اطهار(علیه السلام) گاهي قرآن را در خانههاي خود با آهنگي چنان دلربا ميخواندند كه مردم كوچه را متوقف ميكرد. هيچ سخن نثري مانند قرآن آهنگپذير نيست، آن هم آهنگهاي مخصوصي كه متناسب با عوالم روحاني است، نه آهنگي مناسب مجالس لهو. پس از اختراع راديو، هيچ سخن روحاني نتوانست با قرآن از نظر زيبايي و تحمل آهنگهاي روحاني برابري كند. علاوه بر كشورهاي اسلامي، كشورهاي غير اسلامي نيز از نظر زيبايي و آهنگ، قرآن را در برنامههاي راديويي خويش گنجانيدند. عجيب اين است كه زيبايي قرآن، زمان و مكان را درنورديده و پشت سرگذاشته است. بسياري از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است، و با ذائقه عصر ديگر، جور در نميآيد و يا حداقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگي مخصوص برخوردار ميباشند، ولي زيبايي قرآن نه زمان مي شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمي كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند. هر چه زمان ميگذرد و به هر اندازه ملتهاي مختلف با قرآن آشنا ميشوند بيش از پيش مجذوب زيبايي قرآن ميشوند.
يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخي از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامي انواع معارضهها براي تضعيف مقام قرآن كردهاند؛ گاهي نسبت به تحريف دادهاند، و گاهي در برخي قصههاي قرآن خواستهاند تشكيك كنند و گاهي به شكلي ديگر عليه قرآن فعاليت كردهاند ولي هيچگاه به خود نديدهاند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزهطلبي قرآن پاسخ گويند و لااقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند.
همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادي پديد آمدهاند كه به اصطلاح«زنادقه» يا«ملاحده» خوانده شدهاند و برخي از آنها برجستگي فوقالعاده داشتهاند. اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه«دين» به طوركلي و قرآن خصوصاً سخناني گفتهاند و برخي از آنها خداوند سخن در زبان عربي شمرده ميشوند و احياناً به منازعه با قرآن برخاستهاند ولي تنها كاري كه كردهاند آن بوده كه كوچكي خود و عظمت قرآن را روشنتر كردهاند. تاريخ از ابن رواندي، ابوالعلاء مُعّري، يا ابوالطيب متنبي شاعر نامدار عرب داستانها در اين زمينه آوردهاست. اينها كساني بودهاند كه خواستهاند قرآن را«كاري بشري» جلوه دهند.
افراد زيادي به ادعاي پيغمبري برخاستند و سخناني آوردند به خيال خود شبيه قرآن و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خدا است. «طليحه»، «مسيلمه»،«سجاح»، از اين گروه هستند. اين گروه نيز به نوعي ديگر كوچكي خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جاري شده است با قرآن متفاوت است، از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زيادي به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقي مانده است و در اوج فصاحت است اما به هيچ وجه رنگ و بوي قرآن ندارد. اين خود ميرساند كه قرآن و سخنان فكري پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
علي(علیه السلام) از حدود ده سالگي با قرآن آشنا شد، يعني سن علي(علیه السلام) در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد و علي مانند تشنهاي كه به آب زلال برسد آنها را فرا ميگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در رأس كاتبان وحي قرار داشت. علي حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت ميكرد. شبها كه به عبادت ميايستاد با آيات قرآن خوش بود، با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مي بود علي با آن استعداد بينظير در سخنوري و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيري براي سخنش نميتوان يافت، ميبايست تحت تأثير سبك قرآن، از سبك قرآن پيروي كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما ميبينيم سبك قرآن با سبك علي كاملاً متفاوت است.
آنگاه كه علي در ضمن خطابههاي غرا و فصيح و بليغش آيهاي از قرآن ميآورد كاملاً متمايز است و ستارهاي را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتي را كه معمولاً زمينه هنرنمايي بشر در سخن سرايي است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنوري خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب ميكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا ميسازند، از: فخر، مدح، هجو، مرثيه غزل، توصيف زيباييهاي طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است. موضوعاتي كه قرآن طرح كرده همه معنوي است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ و قصص است، و در عين حال در حد اعلاي زيبايي است.
هندسه كلمات در قرآن بينظير است، نه كسي توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند به زيباييهاي آن لطمه وارد سازد و نه كسي توانسته است مانند آن بسازد. قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيبا است كه نه كسي بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد. سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعني نه قبلاً كسي با اين سبك سخن گفته است و نه بعداً كسي- با همه دعوتها و مبارزهطلبيهاي قرآن- توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد. تحدي قرآن و مبارزهطلبي او هنوز هم همچنان مانند كوه پابرجاست و براي هميشه باقي خواهد بود. امروز هم همه مسلمانان با ايمان، مردم جهان را دعوت ميكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندي براي قرآن پيدا شد، آنها از دعوي و ايمان خود صرفنظر ميكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزي ميسر نيست.
پاسخ اين است كه قرآن هيچكدام از اينها نيست، همچنانكه پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، بلكه عموم پيغمبران، تيپ جدايي هستند، نه فيلسوفند، نه عالم، نه اديب، نه مورخ، و نه هنرمند، و يا صنعتگر و در عين حال مزاياي همه آنها را با چيزهايي اضافه، دارند. قرآن نيز كه كتاب آسماني است نه فلسفه است و نه علم و نه تاريخ و نه ادبيات و اثر هنري. در عين حال مزاياي همه آنها را دارد. به علاوه يك سلسله مزاياي ديگر. قرآن كتاب راهنماي بشر است و در واقع كتاب«انسان» است اما انسان، آنسان كه خداي انسان او را آفريده و پيامبران آمدهاند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو كنند. و چون كتاب انسان است پس كتاب«خدا» هم هست، زيرا انسان همان موجوديست كه خلقتش از ما قبل اين جهان آغاز ميشود و به مابعد اين جهان منتهي ميگردد، يعني انسان از نظر قرآن نفخه روح الهي است و خواه ناخواه به سوي خداي خودش بازگشت ميكند. اينست كه شناسايي خدا و شناسايي انسان از يكديگر جدا نيست. انسان تا خود را نشناسد خداي خود را به درستي نميتواند بشناسد از طرف ديگر، تنها توأم با شناختن خدا است كه انسان به واقعيت حقيقي خود پي ميبرد.
انسان در مكتب پيامبران كه قرآن كاملترين بيان آن است با انساني كه بشر از راه علوم ميشناسد، بسي متفاوت است، يعني اين انسان بسي گستردهتر است. انساني كه بشر از راه علوم ميشناسد در ميان دو پرانتز(تولد، مرگ) قرار دارد و قبل و بعد اين پرانتزها را تاريكي گرفته است و از نظر علوم بشري مجهول است، ولي انسان قرآن اين پرانتزها را ندارد، از جهان ديگر آمده است و در مدرسه دنيا بايد خود را تكميل كند و آيندهاش در جهان ديگر به نوع فعاليت و تلاش و يا تنبلي و سستياي كه در مدرسه اين جهان انجام ميدهد بستگي دارد. تازه انسان ميان تولد و مرگ، آنچنانكه بشر ميشناسد بس سطحيتر است از آنچه پيامبران ميشناسانند.
به كجا مي رود؟
دركجا هست؟
چگونه بايد باشد؟
چه بايد بكند؟
انسان قرآن، آنگاه كه به اين پنج سؤال عملاً درست پاسخ گفت سعادت واقعياش در اين جهان كه هست و در جهاني كه بايد برود تأمين ميگردد.
اين انسان براي اينكه بداند از كجا آمده و از چه منبعي آغاز شده است بايد خداي خود را بشناسد، و براي اينكه خداي خود را بشناسد بايد در جهان و انسان به عنوان آيات آفاقي و انفسي مطالعه كند و در عمق وجود و هستي تعمق نمايد.
و براي اينكه بداند به كجا ميرود؟ بايد درباره آنچه قرآن آن را بازگشت به خدا مينامد يعني معاد و حشر اموات، هراسهاي قيامت، و نعمتهاي جاويدان و عذابهاي سخت و احياناً جاويدان آن و بالاخره مراحل و منازلي كه در پي دارد تأمل كند و از آنها آگاهي يابد و به آنها اعتقاد پيدا كند و ايمان آورد و خدا را همچنانكه اول و نقطه آغاز موجودات ميشناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نيز بشناسد. و براي اينكه بداند در كجا هست؟ بايد نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در ميان ساير موجودات درك كند و خود را در ميان موجودات بازيابد. و براي اينكه بداند چگونه باشد؟ بايد خلق و خوهاي انساني را بشناسد و خودش را براساس آن خلق و خوها بسازد. و براي آنكه بداند چه بايد بكند؟ بايد يك سلسله مقررات و احكام فردي و اجتماعي را گردن نهد. انسان قرآن علاوه بر همه اينها بايد به يك سلسله موجودات نامحسوس و غيرمريي و به تعبير خود قرآن «غيب» به عنوان مظاهر و مجاري اراده الهي در نظام هستي ايمان بياورد. و هم بايد بداند كه خداوند متعال در هيچ زماني بشر را كه به هدايت آسماني نياز داشته است مهمل نگذاشته و يك عده افراد نخبه كه پيامبران خدا و راهنمايان بشر بودهاند از طرف خداوند مبعوث شده و پيام الهي را رساندهاند.
انسان قرآن، به طبيعت به عنوان«آيت» و به تاريخ به عنوان«آزمايشگاه» واقعي كه درستي تعليمات پيامبران را ميرساند، نظر ميافكند.
آري انسان قرآن چنين است و مسائلي كه در قرآن براي انسان طرح شده اينها، به علاوه برخي مسائل ديگر است.
1. خدا، ذات، صفات و يگانگي او و آنچه بايد خدا را از آنها منزه بدانيم و آنچه بايد خدا را به آنها متصف بدانيم(صفات سلبيه و ثبوتيه؛)
2. معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت(برزخ)؛
3. ملائكه، واسطه فيض و نيروهاي آگاه به خود و به آفريننده خود و مجري اوامر الهي؛
4. پيامبران، يا انسانهايي كه وحي الهي را در ضمير خود دريافت كرده و به انسانهاي ديگر ابلاغ كردهاند؛
5. ترغيب و تحريص براي ايمان به خدا، معاد، ملائكه، پيامبران و كتب آسماني؛
6. خلقت آسمانها، زمين، كوهها، درياها، گياهان، حيوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب و غيره؛
7. دعوت به پرستش خداي يگانه و اخلاص در پرستش، كسي و يا چيزي را در عبادت شريك خدا قرار ندادن، منع شديد از پرستش غيرخدا اعم از انسان يا فرشته يا خورشيد يا ستاره يا بت؛
8. يادآوري نعمتهاي خدا در اين جهان؛
9. نعمتهاي جاويدان آن جهان براي صالحان و نيكوكاران، عذابهاي سخت و احياناً جاويدان آن جهان براي بدكاران؛
10. احتجاج و استدلال در مورد خدا، قيامت، پيامبران و پارهاي خبرهاي غيبي ضمن اين احتجاج؛
11. تاريخ و قصص به عنوان آزمايشگاهي انساني و لابراتواري كه صدق دعوت پيامبران را روشن ميكند، و عواقب نيكي مردم كه بر سنن انبياء رفتهاند و عاقبت بد تكذيبكنندگان آنها؛
12. تقوا، پارسايي و تزكيه نفس؛
13. توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسويلات نفساني و شيطاني؛
14. اخلاق خوب فردي، از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذكر خدا، محبت خدا، شكرخدا، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاي خدا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفكر، علم و آگاهي، نورانيت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت؛
15. اخلاق اجتماعي از قبيل: اتحاد، تواصي(توصيه متقابل)بر حق، تواصي بر صبر، تعاون بر بّر و تقوا، ترك بغضاء، امربهمعروف و نهيازمنكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا؛
16. احكام از قبيل: نماز، روزه، زكوه، خمس، حج، جهاد، نذر، يمين، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصيت، ارث، قصاص، حدود، دين، قضا، شهادت، حلف(قسم)، ثروت، مالكيت، حكومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غيره؛
17. حوادث و وقايع دوران بيست و سه ساله بعثت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)؛
18. خصايص و احوال رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، صفات حميده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت؛
19. توصيف كلي از سه گروه در همه اعصار: مؤمنين، كافرين، منافقين؛
20. اوصاف مؤمنين، كافرين و منافقين دوره بعثت؛
21. مخلوقات نامريي ديگر غير از فرشتگان، جن و شيطان؛
22. تسبيح و تحميد موجودات جهان و نوع آگاهي در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفرينندهشان؛
23. توصيف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف)؛
24. جهان و سنن جهان، ناپايداري زندگاني دنيا و عدم صلاحيت آن براي اينكه ايدهآل و كمال مطلوب انسان قرار بگيرد و اينكه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاويدان شايسته اين است كه مطلوب نهايي انسان قرارگيرد؛
25. معجزات و خوارق عادات انبياء؛
26. تأييد كتب آسماني پيشين، خصوصاً تورات و انجيل و تصحيح اغلاط و تحريفهاي اين دو كتاب؛
محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اين همه معاني در سطحي كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند بياورد. اين در صورتي است كه آنچه را قرآن آورده است هم همسطح با آوردههاي علماي بشر فرض كنيم، ولي عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افقهاي جديدي گشوده است.
منبع: كتاب وحي و نبوت
اعجاز لفظي قرآن به مقوله زيبايي و اعجاز معنوي آن به مقوله علمي مربوط ميشود. پس اعجاز قرآن يكي از جنبههاي زيبايي و هنري است و ديگر از جنبه فكري و علمي، هريك از اين دو جنبه- خصوصاً جنبه علمي- به نوبه خود داراي چند جهت است.**
الفاظ قرآن:
در دستورهاي ديني رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد. ائمه اطهار(علیه السلام) گاهي قرآن را در خانههاي خود با آهنگي چنان دلربا ميخواندند كه مردم كوچه را متوقف ميكرد. هيچ سخن نثري مانند قرآن آهنگپذير نيست، آن هم آهنگهاي مخصوصي كه متناسب با عوالم روحاني است، نه آهنگي مناسب مجالس لهو. پس از اختراع راديو، هيچ سخن روحاني نتوانست با قرآن از نظر زيبايي و تحمل آهنگهاي روحاني برابري كند. علاوه بر كشورهاي اسلامي، كشورهاي غير اسلامي نيز از نظر زيبايي و آهنگ، قرآن را در برنامههاي راديويي خويش گنجانيدند. عجيب اين است كه زيبايي قرآن، زمان و مكان را درنورديده و پشت سرگذاشته است. بسياري از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است، و با ذائقه عصر ديگر، جور در نميآيد و يا حداقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگي مخصوص برخوردار ميباشند، ولي زيبايي قرآن نه زمان مي شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.
همه مردمي كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند. هر چه زمان ميگذرد و به هر اندازه ملتهاي مختلف با قرآن آشنا ميشوند بيش از پيش مجذوب زيبايي قرآن ميشوند.
يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخي از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامي انواع معارضهها براي تضعيف مقام قرآن كردهاند؛ گاهي نسبت به تحريف دادهاند، و گاهي در برخي قصههاي قرآن خواستهاند تشكيك كنند و گاهي به شكلي ديگر عليه قرآن فعاليت كردهاند ولي هيچگاه به خود نديدهاند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزهطلبي قرآن پاسخ گويند و لااقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند.
همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادي پديد آمدهاند كه به اصطلاح«زنادقه» يا«ملاحده» خوانده شدهاند و برخي از آنها برجستگي فوقالعاده داشتهاند. اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه«دين» به طوركلي و قرآن خصوصاً سخناني گفتهاند و برخي از آنها خداوند سخن در زبان عربي شمرده ميشوند و احياناً به منازعه با قرآن برخاستهاند ولي تنها كاري كه كردهاند آن بوده كه كوچكي خود و عظمت قرآن را روشنتر كردهاند. تاريخ از ابن رواندي، ابوالعلاء مُعّري، يا ابوالطيب متنبي شاعر نامدار عرب داستانها در اين زمينه آوردهاست. اينها كساني بودهاند كه خواستهاند قرآن را«كاري بشري» جلوه دهند.
افراد زيادي به ادعاي پيغمبري برخاستند و سخناني آوردند به خيال خود شبيه قرآن و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خدا است. «طليحه»، «مسيلمه»،«سجاح»، از اين گروه هستند. اين گروه نيز به نوعي ديگر كوچكي خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.
عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جاري شده است با قرآن متفاوت است، از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زيادي به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقي مانده است و در اوج فصاحت است اما به هيچ وجه رنگ و بوي قرآن ندارد. اين خود ميرساند كه قرآن و سخنان فكري پيغمبر از دو منبع جداگانه است.
علي(علیه السلام) از حدود ده سالگي با قرآن آشنا شد، يعني سن علي(علیه السلام) در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد و علي مانند تشنهاي كه به آب زلال برسد آنها را فرا ميگرفت و تا آخر عمر پيغمبر در رأس كاتبان وحي قرار داشت. علي حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت ميكرد. شبها كه به عبادت ميايستاد با آيات قرآن خوش بود، با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مي بود علي با آن استعداد بينظير در سخنوري و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيري براي سخنش نميتوان يافت، ميبايست تحت تأثير سبك قرآن، از سبك قرآن پيروي كند و خود به خود خطابههايش به شكل آيات قرآن باشد، اما ميبينيم سبك قرآن با سبك علي كاملاً متفاوت است.
آنگاه كه علي در ضمن خطابههاي غرا و فصيح و بليغش آيهاي از قرآن ميآورد كاملاً متمايز است و ستارهاي را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.
قرآن موضوعاتي را كه معمولاً زمينه هنرنمايي بشر در سخن سرايي است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنوري خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب ميكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا ميسازند، از: فخر، مدح، هجو، مرثيه غزل، توصيف زيباييهاي طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است. موضوعاتي كه قرآن طرح كرده همه معنوي است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ و قصص است، و در عين حال در حد اعلاي زيبايي است.
هندسه كلمات در قرآن بينظير است، نه كسي توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند به زيباييهاي آن لطمه وارد سازد و نه كسي توانسته است مانند آن بسازد. قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيبا است كه نه كسي بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد. سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعني نه قبلاً كسي با اين سبك سخن گفته است و نه بعداً كسي- با همه دعوتها و مبارزهطلبيهاي قرآن- توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد. تحدي قرآن و مبارزهطلبي او هنوز هم همچنان مانند كوه پابرجاست و براي هميشه باقي خواهد بود. امروز هم همه مسلمانان با ايمان، مردم جهان را دعوت ميكنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندي براي قرآن پيدا شد، آنها از دعوي و ايمان خود صرفنظر ميكنند و اطمينان دارند كه چنين چيزي ميسر نيست.
معاني قرآن:
پاسخ اين است كه قرآن هيچكدام از اينها نيست، همچنانكه پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، بلكه عموم پيغمبران، تيپ جدايي هستند، نه فيلسوفند، نه عالم، نه اديب، نه مورخ، و نه هنرمند، و يا صنعتگر و در عين حال مزاياي همه آنها را با چيزهايي اضافه، دارند. قرآن نيز كه كتاب آسماني است نه فلسفه است و نه علم و نه تاريخ و نه ادبيات و اثر هنري. در عين حال مزاياي همه آنها را دارد. به علاوه يك سلسله مزاياي ديگر. قرآن كتاب راهنماي بشر است و در واقع كتاب«انسان» است اما انسان، آنسان كه خداي انسان او را آفريده و پيامبران آمدهاند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو كنند. و چون كتاب انسان است پس كتاب«خدا» هم هست، زيرا انسان همان موجوديست كه خلقتش از ما قبل اين جهان آغاز ميشود و به مابعد اين جهان منتهي ميگردد، يعني انسان از نظر قرآن نفخه روح الهي است و خواه ناخواه به سوي خداي خودش بازگشت ميكند. اينست كه شناسايي خدا و شناسايي انسان از يكديگر جدا نيست. انسان تا خود را نشناسد خداي خود را به درستي نميتواند بشناسد از طرف ديگر، تنها توأم با شناختن خدا است كه انسان به واقعيت حقيقي خود پي ميبرد.
انسان در مكتب پيامبران كه قرآن كاملترين بيان آن است با انساني كه بشر از راه علوم ميشناسد، بسي متفاوت است، يعني اين انسان بسي گستردهتر است. انساني كه بشر از راه علوم ميشناسد در ميان دو پرانتز(تولد، مرگ) قرار دارد و قبل و بعد اين پرانتزها را تاريكي گرفته است و از نظر علوم بشري مجهول است، ولي انسان قرآن اين پرانتزها را ندارد، از جهان ديگر آمده است و در مدرسه دنيا بايد خود را تكميل كند و آيندهاش در جهان ديگر به نوع فعاليت و تلاش و يا تنبلي و سستياي كه در مدرسه اين جهان انجام ميدهد بستگي دارد. تازه انسان ميان تولد و مرگ، آنچنانكه بشر ميشناسد بس سطحيتر است از آنچه پيامبران ميشناسانند.
انسان قرآن بايد بداند:
به كجا مي رود؟
دركجا هست؟
چگونه بايد باشد؟
چه بايد بكند؟
انسان قرآن، آنگاه كه به اين پنج سؤال عملاً درست پاسخ گفت سعادت واقعياش در اين جهان كه هست و در جهاني كه بايد برود تأمين ميگردد.
اين انسان براي اينكه بداند از كجا آمده و از چه منبعي آغاز شده است بايد خداي خود را بشناسد، و براي اينكه خداي خود را بشناسد بايد در جهان و انسان به عنوان آيات آفاقي و انفسي مطالعه كند و در عمق وجود و هستي تعمق نمايد.
و براي اينكه بداند به كجا ميرود؟ بايد درباره آنچه قرآن آن را بازگشت به خدا مينامد يعني معاد و حشر اموات، هراسهاي قيامت، و نعمتهاي جاويدان و عذابهاي سخت و احياناً جاويدان آن و بالاخره مراحل و منازلي كه در پي دارد تأمل كند و از آنها آگاهي يابد و به آنها اعتقاد پيدا كند و ايمان آورد و خدا را همچنانكه اول و نقطه آغاز موجودات ميشناسد، آخر و نقطه بازگشت موجودات نيز بشناسد. و براي اينكه بداند در كجا هست؟ بايد نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در ميان ساير موجودات درك كند و خود را در ميان موجودات بازيابد. و براي اينكه بداند چگونه باشد؟ بايد خلق و خوهاي انساني را بشناسد و خودش را براساس آن خلق و خوها بسازد. و براي آنكه بداند چه بايد بكند؟ بايد يك سلسله مقررات و احكام فردي و اجتماعي را گردن نهد. انسان قرآن علاوه بر همه اينها بايد به يك سلسله موجودات نامحسوس و غيرمريي و به تعبير خود قرآن «غيب» به عنوان مظاهر و مجاري اراده الهي در نظام هستي ايمان بياورد. و هم بايد بداند كه خداوند متعال در هيچ زماني بشر را كه به هدايت آسماني نياز داشته است مهمل نگذاشته و يك عده افراد نخبه كه پيامبران خدا و راهنمايان بشر بودهاند از طرف خداوند مبعوث شده و پيام الهي را رساندهاند.
انسان قرآن، به طبيعت به عنوان«آيت» و به تاريخ به عنوان«آزمايشگاه» واقعي كه درستي تعليمات پيامبران را ميرساند، نظر ميافكند.
آري انسان قرآن چنين است و مسائلي كه در قرآن براي انسان طرح شده اينها، به علاوه برخي مسائل ديگر است.
موضوعات قرآني:
1. خدا، ذات، صفات و يگانگي او و آنچه بايد خدا را از آنها منزه بدانيم و آنچه بايد خدا را به آنها متصف بدانيم(صفات سلبيه و ثبوتيه؛)
2. معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت(برزخ)؛
3. ملائكه، واسطه فيض و نيروهاي آگاه به خود و به آفريننده خود و مجري اوامر الهي؛
4. پيامبران، يا انسانهايي كه وحي الهي را در ضمير خود دريافت كرده و به انسانهاي ديگر ابلاغ كردهاند؛
5. ترغيب و تحريص براي ايمان به خدا، معاد، ملائكه، پيامبران و كتب آسماني؛
6. خلقت آسمانها، زمين، كوهها، درياها، گياهان، حيوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب و غيره؛
7. دعوت به پرستش خداي يگانه و اخلاص در پرستش، كسي و يا چيزي را در عبادت شريك خدا قرار ندادن، منع شديد از پرستش غيرخدا اعم از انسان يا فرشته يا خورشيد يا ستاره يا بت؛
8. يادآوري نعمتهاي خدا در اين جهان؛
9. نعمتهاي جاويدان آن جهان براي صالحان و نيكوكاران، عذابهاي سخت و احياناً جاويدان آن جهان براي بدكاران؛
10. احتجاج و استدلال در مورد خدا، قيامت، پيامبران و پارهاي خبرهاي غيبي ضمن اين احتجاج؛
11. تاريخ و قصص به عنوان آزمايشگاهي انساني و لابراتواري كه صدق دعوت پيامبران را روشن ميكند، و عواقب نيكي مردم كه بر سنن انبياء رفتهاند و عاقبت بد تكذيبكنندگان آنها؛
12. تقوا، پارسايي و تزكيه نفس؛
13. توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسويلات نفساني و شيطاني؛
14. اخلاق خوب فردي، از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت، ذكر خدا، محبت خدا، شكرخدا، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاي خدا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقل و تفكر، علم و آگاهي، نورانيت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت؛
15. اخلاق اجتماعي از قبيل: اتحاد، تواصي(توصيه متقابل)بر حق، تواصي بر صبر، تعاون بر بّر و تقوا، ترك بغضاء، امربهمعروف و نهيازمنكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا؛
16. احكام از قبيل: نماز، روزه، زكوه، خمس، حج، جهاد، نذر، يمين، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصيت، ارث، قصاص، حدود، دين، قضا، شهادت، حلف(قسم)، ثروت، مالكيت، حكومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و غيره؛
17. حوادث و وقايع دوران بيست و سه ساله بعثت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)؛
18. خصايص و احوال رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، صفات حميده آن حضرت، عتابها نسبت به آن حضرت؛
19. توصيف كلي از سه گروه در همه اعصار: مؤمنين، كافرين، منافقين؛
20. اوصاف مؤمنين، كافرين و منافقين دوره بعثت؛
21. مخلوقات نامريي ديگر غير از فرشتگان، جن و شيطان؛
22. تسبيح و تحميد موجودات جهان و نوع آگاهي در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفرينندهشان؛
23. توصيف خود قرآن(در حدود پنجاه وصف)؛
24. جهان و سنن جهان، ناپايداري زندگاني دنيا و عدم صلاحيت آن براي اينكه ايدهآل و كمال مطلوب انسان قرار بگيرد و اينكه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاويدان شايسته اين است كه مطلوب نهايي انسان قرارگيرد؛
25. معجزات و خوارق عادات انبياء؛
26. تأييد كتب آسماني پيشين، خصوصاً تورات و انجيل و تصحيح اغلاط و تحريفهاي اين دو كتاب؛
گستردگي معاني:
محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اين همه معاني در سطحي كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند بياورد. اين در صورتي است كه آنچه را قرآن آورده است هم همسطح با آوردههاي علماي بشر فرض كنيم، ولي عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افقهاي جديدي گشوده است.
منبع: كتاب وحي و نبوت