واژه‌ی سکینه (آرامش) در قرآن

صدوق در معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: «آرامش همان ایمان است.» و از امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی سکینه‌ای که در صندوق موسی (علیه السلام) بود، سؤال شد و فرمود:«روح خداوند بود که
شنبه، 14 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی سکینه (آرامش) در قرآن
 واژه‌ی سکینه (آرامش) در قرآن

 

نویسنده: صالح عضیمه
مترجم: سید حسین حسینی



 
صدوق در معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: «آرامش همان ایمان است.» و از امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی سکینه‌ای که در صندوق موسی (علیه السلام) بود، سؤال شد و فرمود:«روح خداوند بود که سخن می‌گفت که هرگاه در چیزی دچار اختلاف می‌شدند، با آنها سخن می‌گفت و آنها را به بیان آنچه می‌خواستند، آگاه می‌ساخت.» باز از امام رضا (علیه السلام) روایت می‌کند که ایشان سکینه را چنین تعریف فرمود: «بادی است خوش که از بهشت خارج می‌شود و صورتی انسانی دارد و با پیامبران بوده است و همان است که بر ابراهیم (علیه السلام) هنگام ساختن کعبه نازل شده است و شروع کرد به گرفتن چیزهایی و اساس خانه بر آنها نهاده شد.» در مجمع الزوائد و الدر المنثور بنا به روایت ابن عساکر و بیهقی، سخنی به امام علی (علیه السلام) پیوند داده‌اند که فرمودند: «سکینه‌ای که در آن صندوق بود، بادی بود خوش و آرام از بهشت که چهره‌ای انسانی داشت.»
سکینه همان ایمان است؛ چون نفس، اضطراب و پریشانی‌اش را وامی‌نهد و از تیرگی و کدورت در امان است و از هلاکتها و خطرهایی که شیطان برای آن ایجاد می‌کند و از شرور مادی که آن را فرا گرفته، در امان است. همان روح خداوندی است که در دل هر یک از بندگانش که بخواهد می‌افکند و نوری است در راه ترسناک و ناپیدا، که هرگاه بنده قصد انحراف نماید، برای او روشن می‌شود و راه راست را به او می‌نمایاند و به آن سو می‌کشاند.
همچنین بادی است که از بهشت می‌آید و جان مؤمن آرام می‌گیرد و حواس باطنی او در بوی خوش معرفت و نسیم زهد و تقوا فرو می‌رود و همچون فرش سلیمان او را از تیرگی و ظلمت به روشنایی می‌برد که از آن خارج نمی‌شود. همه اینها برخی از اوصاف آرامشی است که ابن عربی در تعریف زیبا و دقیقش آورده است: «آرامشی که هنگام نزول غیب می‌یابی.»
به نظر علامه طباطبایی سکینه از سکون مخالف حرکت و جنبش است و برای آرامش قلب به کار می‌رود؛ یعنی آرامش انسان و پریشانی و درونی نداشتن در اراده کردن، چنان که حال انسان حکیم و صاحب اراده در کارهایش چنین است. خداوند سبحان آن را از خواص ایمان در مرتبه‌ی کمال قرار داده است و آن را از مواهب ارزشمند خود برشمرده است. به این بیان که انسان به غریزه‌ی فطری خود، کارهایش را از خردمندی انجام می‌دهد و آن تنظیم مقدمات عقلانی مشتمل بر منافع و مصالح کارها و تأثیر آن در سعادت زندگی و خیر و نیکی مطلوب در جامعه‌اش و آن گاه استنتاج چیزی است که شایسته‌ی انجام دادن و یا ترک آن است.
این عمل فکری وقتی بر اساس اسلوب فطری صورت بگیرد و انسان قصدی جز نفع حقیقی در سعادت خود نداشته باشد، بدون اضطراب و پریشانی به آرامش نفس و فکر می‌رسد. اما اگر آدمی به زندگی زمینی بچسبد و از هوای نفس پیروی کند و امور بر وی مشتبه گردد و خیال با زیباییها و آراستگیهایش در اندیشه و اراده‌اش راه یابد، گاهی موجب انحراف او از راههای درست و گاهی تردید و پریشانی در اراده و تصمیم و اقدام بر کارهای سخت و متزلزل می‌گردد.

مؤمن با ایمان به خداوند به جایی تکیه می‌کند که لرزان نیست و ستونی که ویران نمی‌گردد و کارهایش را بر معارف حقه‌ای بنا می‌کند که شک بردار نیست و در کارهایش تکلیف الهی را که تردیدپذیر نیست، مقدم می‌دارد. و چیزی از آن کار که برای از دست دادن آن بترسد یا غمگین گردد و یا در تشخیص خیر و شر آن دچار پریشانی گردد، برای او نیست. اما غیرمؤمن، ولی و سرپرستی ندارد که متولی امورش گردد و خیر و شرش به او باز گردد و او در ظلمت این افکاری که از هر سو از راه خیال و هوای نفس و احساسهای بدبینانه بر او حمله می‌آورند. افتاده است. سپس ایشان از آیات روشنگر برای اثبات درستی اندیشه‌‌هایش و تقویت آنچه که گفته است، نمونه‌‌هایی این چنین ذکر می‌کند: وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (1)؛ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ (2)؛ اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ (3)؛ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ (4)؛ و دیگر آیات فراوان. و بعد از ارائه‌ی آیات به نتیجه‌ای می‌رسد که صادق و درست است و آن این که: «هر ترس و غم و پریشانی و غرور در جانب کفر است و صفات مخالف آن در جانب ایمان.»

ایشان در ادامه‌ی سخنانش می‌گوید: «مؤمن نوری الهی دارد که به واسطه‌ی آن راهش را می‌بیند و خیر و شرش را درک می‌کند. به این دلیل که خداوند بر وی زندگی تازه‌ای، علاوه بر زندگی‌ای که کافر هم در آن با وی شریک است، بخشیده است و آن حیاتی است که تابع این نوری است که به واسطه‌ی آن روشنایی می‌جوید.» آن گاه آیه‌ی: لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (5)، را آورده و معنای بلندی از آن می‌گیرد و می‌گوید: «این حیات در حقیقت به روحی از اوست و لازمه‌اش ایمان و استقرار و آرامش در قلب است. و مؤمنانی که به روح الهی مؤیدند، آرامش ایمان در قلبشان و زندگی تازه در کالبدشان و نور روشنگر در پیش رویشان ادامه می‌یابد.»
همچنین می‌گوید: «این آیه، چنان که می‌بینید، تقریباً با آیه‌ی: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا (6)، مطابقت دارد. پس سکینه در این آیه، با روح آیه‌ی پیشین و افزایش ایمان در این آیه‌ و کتابت ایمان در آن آیه‌ منطبق است. این انطباق را در ذیل آیه‌ی: وَ ِللهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الأرضِ تأیید می‌کند. چون قرآن لشکریان را بر فرشتگان و روح اطلاق می‌کند و از حیث بافت به این آیه، آیات: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا (7)؛ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا (8)، نزدیک است.»
در سخنی دیگر به عنوان نتیجه‌ای قابل توجه می‌گوید: «سکینه روح الهی است و یا روح الهی را از امر خداوند ایجاب می‌کند و موجب آرامش و قرار نفس و اطمینان می‌شود. بدیهی است که این سخن موجب خارج شدن سخن از معنای ظاهری آن و کاربرد سکینه به معنای آرامش قلب و عدم پریشانی در روح الهی نمی‌گردد.» در جایی دیگر می‌گوید: «سکینه مرتبه‌ای از مراتب نفس در کمال است که مورجـب آرامش درون و اطمینان به امر خداوند می‌گردد.»
در الأمتاع والمؤانسه، ابوحیان شب چهاردهم را انتخاب می‌کند تا همدم او با سخن در باب سکینه أنس گیرد و ما آنچه که برایمان اهمیت دارد از آن نقل می‌کنیم و مسائل فرعی آن را- که به نوعی به موضوع وابستگی دارند ولی دخیل نیستند- رها می‌کنیم. از ابو سلیمان منطقی حکیم درباره‌ی سکینه پرسید و او پاسخ داد که: «سکینه ‌ها فراوانند. طبیعی، نفسانی، عقلانی و الهی.»
طبیعی، همان اعتدال مزاج به همزیستی و هماهنگی درونی است که برای شخص ایجاد می‌شود و گاهی وقار نامیده می‌شود و عقل در آن تأثیری آشکار دارد و زینتی مقبول است.
نفسانی، به نگرش بدیهی شبیه است و بستر بدیهی نگرش است و هدف نهایی هیأت متناسب که برای شخص ایجاد می‌شود و ویژگی ظاهری و شیفتگی دائمی و سر به زیر افکندن بدون خاموشی و غیبت بدون غفلت و شهامت بدون سبک سری است.
آرامش عقلانی، پذیرش نیکوی گفتگو و نسبتاً کامل به سخن، یعنی شخص پذیرنده غرق در نیروی مورد پذیرش است. با این وضع، برای شخص هدایتی حاصل می‌شود که بر متانت در طلب حق با آرامش اعضا و حرکتها مشتمل است.
آرامش الهی قابل بیان نیست؛ چون مثل رؤیا در هشیاری و اشاره در خواب است.
مجموعه‌ی آرامشی که درباره‌ی آن سخن گفته شد، نوع انسان به نسبت زیادت و نقصان، ابهام و روشن، کم و زیاد و ضعف و قوت، آن را میان خود تقسیم کرده‌اند. پس سکینه‌ای که در بالاترین مرتبه است، برای افراد مافوق بشر می‌باشد و نسبتی در آفرینش جر آفرینش حسی و معاشرت بشری و فهم، در نهایت اوج و جایگاه الهی ندارند. این سکینه از آن پیامبران است که بسته به اختلاف بهره‌ی آنهاست؛ چون مراتبی دارد که بین خواب و بیداری تقسیمی متفاوت، و بسته به بیان درست و شبیه به درستی و حق و نزدیک به حق و صحیح و تابع صحیح دارد و سپس بیان آنها از آن به ‌اشاره و وضوح و کنایه و غیرکنایه و تشبیه و استعاره می‌باشد. آرامشی که بعد از این می‌آید، بر برخی از پیامبران ظاهر می‌شود که آنها به تفسیر امور مبهم و توضیح امور مشکل می‌پردازند و امور پنهان را تشریح و ساده می‌نمایند و مراد و مقصود را ظاهر و اساس را محکم و اشتباه را رفع و بیزاری را دور و موجب انس می‌شوند. و بقیه‌ی آرامش بر پیروان آنها، با بهره‌‌هایی آسمانی و تقدیر عادلانه و تناسب عقلانی و بدون ظلم و انحراف و کژی تقسیم شده است. اگر تأثیر این آرامش را احساس کنیم، فاعل و اگر تأثر آن یک را احساس کنیم، مفعول است.
در آیه‌ی: أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ (9)، علامه راغب اصفهانی می‌گوید: «گفته شده است، فرشته‌ای است که در قلب زن و مرد مؤمن ساکن است و یا مراد، عقل می‌باشد.» و یا گفته شده است: سکینه است هرگاه که از میل به شهوات آرام گیرد و دلیل آن این آیه است: وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ (10). و گفته شده است سکینه و سکون یکی هستند و به معنای زوال ترس و وحشت است. چنان که در قرآن آمده است: أَنْ یأْتِیكُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَكِینَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ (11).
در بیان السعاده، سلطان محمد گنابادی احادیثی را آورده که سکینه در آنها چنین آمده است: «بادی است که از بهشت می‌آید و صورتی انسانی دارد و بویی خوش، همان است که بر ابراهیم (علیه السلام) نازل شده است و دور ارکان کعبه، وقتی ستونها را می‌گذاشت، می‌چرخید.» بعد از بیان این احادیث به بیان استنتاج می‌پردازد که نباید تأمل و تدبر را فروگذاشت. او می‌گوید: «ظهور این صورت، بشارتی است از خداوند به نبوت و ولایت، اگر برای انسان حاصل شود؛ چون آن بادی است که از بهشت می‌وزد و بشارت عنایت الهی می‌دهد، و این سبب اجابت دعا و نزول پیروزی و تأیید از جانب خداوند است. لذا سکینه در قرآن مقرون با نصر و تأیید به لشکریانی نادیدنی ذکر شده است. صوفیان نام این صورت را سکینه نهاده‌اند؛ چون سبب آرامش و اطمینان می‌گردد و رنج تکلیف رفع و به لذت تبدیل می‌شود و احسانی که همان عبادت است، حاصل می‌گردد؛ به گونه‌ای که عبادت کننده خداوند را می‌بیند؛ چون رؤیت آن مثل رؤیت خداوند است.»
در پاسخهای ابن عربی به پرسشهای حکیم ترمذی در کتاب ختم الاولیاء، آمده است: «آغاز سکینه همان تجلی خاص از تجلیات الطاف به قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که تحت قدرت او قرار می‌گیرد و سکون حاصل می‌شود.» پس از چندی می‌گوید: «سکینه موجب ثبوت- که نفس به آن آرام می‌گیرد- می‌شود و اگر حقیقت آن به حرکت آرام گیرد، تنها از سر مشاهده است که بر مؤمنان نازل می‌شود و آنها را به نازل کردن آن از رتبه‌ای که به آن مؤمن هستند، به مقام مشاهده‌ی آن انتقال می‌دهد که همان افزایش ایمان آنها به آشکاری است: لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ (12).

پی‌نوشت‌ها:

1- آل عمران (3)، آیه‌ی 68: و خدا سرور مؤمنان است.
2- محمد (47)، آیه‌ی 11: چرا که خدا سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند، ولی کافران را سرپرست [و یاری] نیست.
3- بقره (2)، آیه‌ی 257: خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می‌برد. و [لی] کسانی که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران =] طاغوتند، که آنان را از روشنایی به سوی تاریکیها به درمی برند.
4- اعراف (7)، آیه‌ی 27: ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند.
5- مجادله (58)، آیه‌ی 22: قومی را نیابی که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‌اند- هر چند که پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره‌ی آنان باشند- دوست بدارند در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است.
6- فتح (48)، آیه‌ی 4: اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست، و خدا همواره دانای سنجیده کار است.
7- همان، آیه‌ی 26: پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فروفرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعایت] آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته‌ی [اتصاف به] آن بودند.
8- توبه (9)، آیه‌ی 40: پس، خدا آرامش خود را بر او فروفرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمی‌دیدید، تأیید کرد.
9- فتح (48)، آیه‌ی 4: در دلهای مؤمنان آرامش را فروفرستاد.
10- رعد (13)، آیه ی28: و دلهایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد.
11- بقره (2)، آیه‌ی 248: که آن صندوق [عهد] که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، به سوی شما خواهد آمد.
12- فتح (48)، آیه‌ی 4: تا ایمانی بر ایمان خود بیفزاید.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط