سیره علمی علامه طباطبایی (ره) (3)
ابتکارات در فلسفه
ابتکارات فلسفی علامه بصورت تیتروار در زیر بیان شده است:
1. باز کردن مشت فلسفه مادی
مرحوم علامه برای اولین بار فلسفه اسلامی را به جنگ فلسفه مادی برد و قبل از او این کار صورت نگرفته بود چرا که نبودند افرادی که از هر دو فلسفه به طور کامل اطلاع داشته باشند و بدانند چگونه مشت فلسفه مادی را می توان باز کرد. لذا بحثهای آنان را دقیقاً مورد مطالعه قرار می داد تا بتواند اشراف به نظرات مادیون داشته باشد.
با کسانی که سالها مادی بوده بعد به دامن اسلام برگشته بودند تماس می گرفت و نظرات آنان را مرتب و منظم می نوشت و به دست شاگردانش می داد و بسیاری از مادی گرایان تحت تأثیر همین زحمات ایشان از ایده و روش مادی خود دست بر می داشتند.
2. خارج کردن فلسفه از حالت رکود و کهنگی
مرحوم علامه طباطبایی فلسفه را از حالت رکود و کهنگی درآورد. به تعبیر یکی از شاگردان ایشان، مرحوم علامه در تاریخ فلسفه اسلامی نقطه عطفی است.
او مسائل فلسفه را به صورت نو و با اصطلاحاتی که امروز در فلسفه مطرح است بیان کرد. مسئله شناخت ارزش ادراکات، و اینکه اعتبارات چه نقشی را در جامعه اسلامی ایفا می کند از جمله مختصات تفکر علامه بود که در فلسفه ایشان نیز دیده می شود.
3. بیان مباحث مورد نیاز عصر
یک سلسله مباحث مورد نیاز عصر را که در کتابهای فلسفی سنتی مطرح نشده بود و یا به صورت استطرادی مطرح بود، مورد بحث قرار دادند، مثلاً در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله ششم «اعتبارات» در فلسفه اسلامی بحثی کاملاً ابتکاری و نو است.
4. طرح شبهه و پاسخ به آن
مطرح کردن شبهاتی که در این عصر از ناحیه مکاتب فلسفی مختلف و بخصوص الحادی مطرح می شود و در کتابهای فلسفی سنتی نیست و پاسخ دادن به آنها.
این کار را هم علامه طباطبایی شروع کردند و سایر اساتید توجه به این امر نداشتند، البته نیاز شدید نسبت به این کار وجود داشت و علامه طباطبایی به کمک استاد مطهری این کار را شروع کردند و نتایج خوبی گرفتند.
5. آسان کردن کتب درسی
کتابهای درسی فلسفه را در حوزه، به کتابهای آسان و واضحی جهت تدریس، تبدیل کردند.
6. پیوند دادن دین و فلسفه
ایشان، میان دین و فلسفه الهی هرگز تنافی و تعارضی را باور نداشت، بلکه میان آندو پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار مشاهده می کرد و می فرمود:
« به راستی، این ستمی بس گران است که دین الهی از فلسفه الهی، جدا پنداشته شود... مگر نه این است که پیامبران الهی به فرمان خدا، مأموریت یافتند تا جوامع بشری را به سوی سعادت راستین رهبری کنند؟
و مگر سعادت حقیقی بشر، جز دستیابی انسان به حقیقت معارف و شناخت ها در پرتو بکار گیری ابزار شناخت و ادراک است که خداوند در اختیار او قرار داده است؟ آیا این ابزار شناخت و این دستگاه ادراک کننده، با اصل سرشت و طبیعت انسان آمیخته نیست و جزئی از وجود او را تشکیل نمی دهد؟
و آیا برای انسان چاره ای جز تحصیل این معارف از طریق استدلال و اقامه برهان وجود دارد؟ اگر به راستی راهی جز استدلال و برهان، برای رسیدن به فراسوی معرفت وجود ندارد، پس چگونه ممکن است که پیامبران الهی، مردم را بر خلاف سرشت و طبیعت و فطرتشان به شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل دعوت کنند! و از آنان بخواهند که جز به راه استدلال و اقامه برهان سیر کنند؟ »
علامه در تکمیل این فراز می فرماید:
« حقیقت این است که میان شیوه پیامبران در دعوت انسانها به سوی حق، و میان شیوه استدلال درست و منطقی، جدایی وجود ندارد... ساحت پیامبران علیهم السلام بسی پاک تر از آن است که به مردم پذیرش بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه را تحمیل کنند. »
مرحوم علامه طباطبایی در موارد متعددی از تفسیر گرانبهایش، به تبیین و توضیح این واقعیت پرداخته است و سخت معتقد است که استدلال منطقی و تفکر عمیق فلسفی به عنوان یک تفکر برهانی و مستقیم، نه تنها هیچ گونه منعی از ناحیه شرعیت ندارد، بلکه مورد دعوت الهی نیز هست.
به هر حال علامه طباطبایی(ره)، در اثبات و تفهیم این واقعیت ( پیوند دین و فلسفه) اصرار و تلاش به حقی داشت و فصلی را در تفسیر المیزان، تحت عنوان:
« روش تفکری که قرآن بدان هدایت می کند و فرا می خواند » گشوده است.
عصاره خدمات علامه طباطبایی
2. اشاعه تفکر فلسفی و تعقلی در میان بسیاری از فضلا و دانشمندان.
3. کوشش در تفهیم مسائل فلسفی و ملموس ساختن بسیاری از مسائل پیچیده آن.
4. کوشش در نشر آثار اهل بیت(ع) و دعوت اکید به مطالعه و بررسی آثار و احادیثی که از آنها به یادگار مانده است که نمونه آن چاپ کتاب « بحار الانوار» است که با پیگیری وی انجام گرفت.
5. جمع میان مفاهیم قرآنی با آنچه که در اختیار خاندان رسالت وارد شده است.
6. اشاعه فکر شیعی در خارج از جهان اسلام از طریق مکاتبه ها و مصاحبه ها.
7. حل بسیاری از اخبار مشکل و پیچیده از طریق تحشیه(حاشیه زدن) و تعلیق.
8. اشاعه طریق سیر و سلوک در میان افراد مستعد که صد در صد با اصول اسلامی مطابق می باشد.
9. تربیت و پرورش شخصیت های علمی و فکری که بسیاری از آنان جزو اساتید و صاحبان فکر و قلم می باشند.
10. تألیفات گرانبها اعم از مطبوع و غیر مطبوع.
آثار علمی علامه طباطبایی
1. تفسیر المیزان
2. سنن النبی (ص)
3. خلاصه ی تعالیم اسلام
4. مصاحبات با استاد کُربَن فرانسوی
5. قرآن در اسلام
6. شیعه در اسلام
7. بدایة الحکمه
8. نهایة الحکمه
( دو کتاب اخیر از متون فلسفی بسیار مهم و درسی حوزه های علمیه هستند. )
9. علی و فلسفه ی الهی
10. رساله در حکومت اسلامی
11. اصول فلسفه و روش رئالیسم
12. نظریه السیاسة و الحکم فی الاسلام
13. فرازهایی از اسلام و قرآن و قانون تنازع بقا
14. معنویّت تشیع
15. زن و تعدد زوجات در اسلام
16. تعلیقات بر حکمت متعالیه ملاصدرا
17. رساله ای در علم رجال
18. رسالة فی الولایة
19. رسالة فی علم النبی و الامام بالغیب
20. تعلیقات بر هفت جلد اول بحارالانوار
شاگردان علامه
شهید مطهری ایشان را در فلسفه یافت و دیگری در عرفان عملی و...
اما اکنون تنها شاگردی که می توان او را وارث علامه در بیشتر زوایای علمی و عملی ایشان دانست، آیت الله جوادی آملی می باشند که نظرات و دیدگاههای علمی استاد را بیش از دیگران تبیین و تفسیر می کنند.
نام گروهی از شاگردان و خوشه چینان از محضر علامه به شرح زیر است:
1. آیت الله خامنه ای
2. شهید استاد مرتضی مطهری(ره)
3. شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی(ره)
4. شهید سید محمد رضا سعیدی(ره)
5. شهید علی قدوسی نهاوندی(ره)
6. شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی(ره)
7. شیهد دکتر مفتح همدانی(ره)
8. شهید دکتر محمد جواد باهنر کرمانی(ره)
9. امام موسی صدر
10. استاد عزیز الله خوشوقت بادکوبه ای
11. آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
12. آیت الله حسن حسن زاده آملی
13. آیت الله جوادی آملی
14. استاد علی سعادت پرور تهرانی(ره)
15. سید عبدالله اصفیائی فاطمی نیا
16. استاد محمود امجد کرمانشاهی
17. محمد محمدی گیلانی
18. آیت الله ناصر مکارم شیرازی
19. آیت الله جعفر سبحانی
20. استاد محمد شجاعی زنجانی
21. آیت الله حسین نوری همدانی
22. آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی
23. آقای محمد بهجت فومنی ( فرزند آیت الله بهجت)
24. حجت الاسلام سید محمد حسین مرتضوی لنگرودی
25. علامه محمد حسین حسینی طهرانی(ره)
26. سید محمد باقر موسوی تبریزی
27. آیت الله سید هادی خسرو شاهی
28. آیت الله حسن ممدوحی
29. استاد اخلاق علی احمدی میانجی(ره)
30. ابراهیم امینی نجف آبادی
31. سید آقا مهدی سید روحانی قمی
32. عبدالحمید شربیانی تبریزی
اشعار علامه
« پدر غزلیات و اشعار جالبی داشت که، یک روز تمام آنها را جمع کرد و آتش زد هیچ کس نفهمید چرا؟ ( شاید برای پرهیز از شهرت طلبی بوده است )
فقط اشعار خودش نبود، بحثهای پرشور تجزیه و تحلیل اشعار حافظ هم بود که همه را یکجا آتش زد، از ایشان فعلاً ده دوازده شعر باقی مانده که، آنها را هم چون نوشته و به دست دوستان داده بود سالم مانده اند. »
در زیر، گزیده ای از آنچه از اشعار علامه باقی مانده است، آمده است:
1. آنچه خدا خواست، همان می شود
علامه طباطبایی می گویند:
« در ایام تحصیل که در نجف بودم، مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار بود که موجب فقد زمینه مالی و کمبود وسایل اولیه رفاه می شد. علاوه، گرمی هوا در نیمی از سال، برای ما مشکلات بیشتر فراهم می کرد.
به همین جهت روزی خدمت استادم، آیت الله قاضی، رسیدم و قصه دل به او گفتم: [ ایشان نصایحی فرمودند ] آن گاه که از خدمت استاد مراجعت کردم، گویی آن چنان سبک بارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم و مضمون پند ایشان را به صورت شعری درآوردم. »
دوش که غم پرده ما می درید / خار غم اندر دل ما می خلید
در بر استاد خرد پیشه ام / طرح نمودم غم و اندیشه ام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت / بخت جوان و خرد پیر داشت
گفت که « در زندگی آزاد باش! / هان! گذران است جهان، شاد باش!
رو به خودت نسبت هستی مده! / دل به چنین مستی و پستی مده!
زانچه نداری ز چه افسرده ای / وز غم و اندوه، دل آزرده ای؟!
گر ببرد ور بدهد دست دوست / ور ببرد ور بنهد ملک اوست
ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم / کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می شود / وآنچه دلت خواست نه آن می شود
2. قافله فنا
علامه در 14ـ15 سالگی، رفت وآمد زیادی به منزل آیت الله حاج سید احمد قاضی (برادر آیت الله سید علی قاضی) داشت و بیشتر روزها آن جا بود و مشغول خدمت.
هر هفته پس از نماز عصر روز شنبه، در منزل حاج سید احمد، مجلس مرثیه ای برای خاندان عصمت علیهم السلام برپا بود. علامه این مخمس را، که تضمین غزلی از حافظ است، در سال 1327-1328 شمسی سرودند و همراه نامه ای به برادر خود، آیت الله الهی، ارسال داشتند و در پایان سروده نوشتند:
« انتظار می رود این اشعار را در مجالس خودتان [مرثیه حاج سید احمد] خصوصاً مجلس هفته آینده بخوانید . زیاد از این، جسارت است. »
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم / با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان می شویم / شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش کنده بن و بنیادم / زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم / « فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم:
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق / کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق! / « طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم »
لوحه ی سینه من گر شکند سُم ستور / ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور/ « سایه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم»
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار / من خورم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار / « نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم»
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت / شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت / « کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟!»
3. ما هم بودیم!
ما هم اندر باغ گیتی آشیانی داشتیم / در چمن با ماه رویان داستانی داشتیم
از حریف بزم یار و ز رقیب کوی دوست/ دشمنانی داشتیم و دوستانی داشتیم
با خیالی بود یا خوابی پریشان آنچه ما / در صف دلدادگان نام و نشانی داشتیم.
4. دو هزار « لَن تَرانی»
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
« أرِنی» نگفته گفتی دو هزار « لَن تَرانی».
منبع: www.salehin.com