نویسنده: فرانسواز شوای
برگردان: محسن حبیبی
برگردان: محسن حبیبی
هربرت - جورج ولز Herbert- George Wells (1866-1946) شاگرد قدیمی «هوکسلی»، (1) سوسیالیست مکتب فابینی (2) و پدر [مباحث] علمی - تخیلی، همه این صفات خود را در کتاب «تخیلی نو» (3) بیان میدارد. «ولز» از این [تخیل نو] نوعی مجموعه عقیدتی - تقریباً طنزآمیز - از پیش سرمایهداری ترقیگرا ساخت. نظم، طبقهبندی، بهداشت، ستایش ماشینگرایی، بازدهی، این موضوعات و این انگیزههای راهنما، در اینجا خود را باز مییابند که تحت سلطهی مشخصاً اجباری یک طبقه از متخصصان به عمل درمیآیند. اصالت خاص «ولز» در آنست که برای اوّلین بار به الگوی خویش بُعدی سیّارهای بخشیده است.
سیّارهی به نظم درآمده
مهمانسراها - الگوها
خانهای که در آن زندگی میکنیم یکی از این مهمانسراها - پانسیونها با هزینهای ناچیز است، که در نبود شرکتهای خصوصی، از سوی دولت جهانی از گوشهای تا دیگر گوشه سیّاره تنظیم گشته و اداره میشوند. تعدادی از این نوع تأسیسات در «لوسرن» (4) وجود دارند. [خانهی] ما صدها اتاق کوچک را در بردارد که همهی آنها دارای ابزار و وسایل تمیز کننده خودکار هستند، این [اتاقها] به همانگونهی اتاقهایی که در مهمانسرای مشابه - ولی بسیار کوچکتر - هوس پانتول (5) داریم، تجهیز شدهاند. همان اتاقکهای رختکن و حمامها در اینجا یافت میشوند، و سادگی بیغل و غش اسباب و اثاث همان تناسبات ظریف را دارد. ولی این مهمانسرا چون مدرسه آکسفورد چهارضلعی است، حدود چهل پا [12متر] ارتفاع، پنج طبقه اتاق، بر روی آپارتمانهای طبقه همکف. پنجرهها هم به درون و هم به بیرون چارچوب باز میشوند؛ درها به راهروهایی باز میشوند که به طور مصنوعی روشن گشتهاند، راهروهایی با پلههایی در اینجا و آنجا. این راهروها با نوعی فرش اسفنجی پوشانیده شدهاند ولی بقیه مکانها بیپوششاند. طبقه همکف با [فضایی] شبیه به باشگاههای لندن اشغال شده است: آشپزخانهها، دفاتر، غذاخوریها، تالارهای قرائت، تالارهای اجتماع، تالارهای اختصاصی برای سیگار کشیدن، کتابخانهها و تالارهای آرایش. یک ایوان سرپوشیده، مجهز به نیمکتها، بر روی حیاط درونی باز میشوند، حیاطی که در میانه آن چمن گسترده شده است.این گونه بنای چهارگوش، عنصر غالب در «لوسرن» تخیلی است، [انسان] میتواند در طول رواقها و ایوانهای سرپوشیده از گوشهای به دیگر گوشهی شهر برود، بیآنکه از خیابانها گذر کند.
آمد و شد
دو یا سه گذر اصلی با ترامواهایشان و با مسیرهای دوچرخه روی خود و با راههای مخصوص برای حرکت سریع، به سوی مرکز شهری جهت میگیرند، جائی که ادارات دولتی در پیرامون دو یا سه تئاتر و فروشگاههای بزرگ گرد آمدهاند؛ شروع خطوط قطارهای سریعالسیر پاریس، انگلستان و اسکاتلند نیز در این مرکز قرار دارد. با دور شدن از این مرکز شهر است که به مجموعههای مسکونی و بخشهای روستایی میرسیم، [مجموعهها و بخشهایی] که خصوصیت مشترک در تمامی نقاط مسکونی جهان خواهند بود.زیبایی عملکردی
مدت زمانی به راه خویش ادامه میدهیم و تفاوتهای بین هنر مهندس روی زمین و مهندس [شهر] تخیل را در مییابیم، خطوط راهآهن، قطارهای جادهای، مجاری زیرزمینی و تونل «اورنرلوش» (6) چیزهای زیبایی هستند. ماشینسازی، راهها، زیستگاهها، خندقها، پلهای آهنی و همه ابداعات مهندسی لزوماً زشت نیستند. زشتی در عدم کمال است، در بسیاری موارد، یک شیء ساخت بشر متناسب با فقر تفکری که آن را ساخته، نازیباست. این شیء کم و بیش، زیبا و یا زشت است، با توجه به دریافتی که سازنده آن کم و بیش از نیازی دارد که این شیء بدان پاسخ میگوید.امّا در «[شهر] تخیل»، کسی که به استقرار یک خط آهن مبادرت میکند، فردی فرهیخته است؛ به همان گونه که یک نویسنده خوب یا یک هنرمند، تلاش خواهد کرد تا بسادگی تکامل دست یابد. گذرها، ریلها و [عناصر] تبعی این شکوه و این هماهنگی را خواهند یافت که طبیعت، این مهندس کبیر، به ساقهها و برگهای گیاهانش، به مفصلبندی و حرکت بدن حیواناتش داده است. چنین انسانی را چون یک غیر هنرمند ارزیابی کردن، کسی را هنرمند اعلام کردن که اشیاء را با انگشتانش میسازد، و بیشعور دانستن کسی که ماشین را به خدمت میگیرد، چیزی نیست جز یک مرحله گذرا از حماقت انسانی. راه تراموایی که ما میپیماییم اجرای بینقص یک نقشه، حاصل است.
AModern Utopia, Londres, 1905; traduction francaise de Henry D. Davray et B. Koziakiewicz: une Utopie moderne, Mercure de France, Paris, 1907. (Pages 232, 236,238,124,125).
پینوشتها:
1. Huxley.
2. Eéole Fabienne.
3. Une utopie moderne.
4. Luceme.
5. Hospenthol.
6. Urnerloch.
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم