برگردان: محسن حبیبی
با وجود اینکه نقد و فلسفه هنر اولین اقدام، «راسکین» است ولی این نقد و فلسفه هنری به یک فلسفه اجتماعی ختم میشوند که از آنها جداییناپذیر است. مفهوم «راسکینی» هنر، هم با یک آموزش زیبایی شناختی خاص - نشأت گرفته از شناخت دقیق شاهکارهای اروپایی نقاشی و معماری - مشخص میگردد، و هم - با تأثیری فراوان - به وسیله تفکر «پوژن». به نظر «راسکین»، هنر عبارت است از بروز یک حقیقت برتر، که در عین حال حقیقت یک جامعه را نیز بیان میکند: «هنر یک کشور فضیلتهای سیاسی و اجتماعی آن کشور را بیان میکند». جامعه یک کلیّت انداموارهای است که همه مظاهر آن با یکدیگر در ارتباط بوده و جدایی ناپذیرند. این مضامین که در ارتباط با نقاشی مورد استفاده قرار گرفتهاند - (هنری) که «راسکین» برایش اخلاقیّات پیش رافائلی را تأیید میکند - در معماری نیز کاربرد خواهند داشت. (هنری) که راسکین در جوانی خویش، آثار متعددی را به آنان اختصاص میدهد. (1)
نقد معماری معاصر به ناچار «راسکین» را به نقد جامعه ویکتوریایی، از هم گسیخته و ناموزون، (2) وا میدارد. نبود معماری و آمایش شهری، انعکاسی است از یک وضعیت عام. «راسکین» نتایج نظام صنعتی و زوال کار انسانی را بیرحمانه تحلیل میکند، نیروی کار انسانی که بر مفاهیم سود و تولید جهت داده شده است، از اینکه مکمل یک عملکرد حیاتی باشد باز مانده است.
این تفکر هجران بخصوص از طریق «ویلیام موریس» پایه شهرسازی فرهنگگرا را تشکیل خواهد داد. اما به همان اندازهای که نقد «راسکین» گزنده است و بر تجربهای زنده پایه دارد، به همان اندازه پیشنهادهای مثبت [آثار] او «به سوی این آخرین» (3) (1862) و «مونراپولوریس» (4) (1862) - به سود یک دولت پدر سالار و سلسله مراتبی، کم عمق و انتزاعی هستند.
ستایش تنوع
هر اندازه که با معماری نو آشناتر میشوم، [نمیتوانم] خیابانهایی را طرح اندازم که، از طریق سادگی و شایستگی سبکشان و از طریق وسعت و روشنی سیمای خود، با خیابانهای شهر «ادینبورگ» برابر باشند. با این حال، مطمئن هستم که زمانی که شما (5) از این خیابانها میگذرید، شادی و غروری که احساس میکنید در بخش اعظم خود، از طریق منظرهای که آنها را احاطه کرده است، یعنی سطح درخشان «فیرث آوفورث» (6) و یا خطوط طبیعی «کاستل راک» (7) به شما القا میگردد. دریای آندلس و سایههای صخرههای بازالتی را به کناری گذارید، ترس از آن دارم که «جرج استریت» به خودی خود برای شما جذابیّت چندانی را به ارمغان نیاورد.شهر، نمایشی بسیار جذّابتر از منظره
من به شهری فکر میکنم که در موقعیتی بسیار درخشانتر از موقعیت «ادینبورگ» شما قرار دارد. به جای سایه صخرهی تنهایی که قلعه شما بر آن قرار دارد، این شهر با مجموعهای از تپههای مملو از سرو و زیتون محاصره شده است، این شهر دارای سلسله کوههای آبی رنگ است که بس مرتفعتر از قلل سربلند «های لندز» (8) شما هستند با این همه، وقتی که از دیوارهای [شهر] خارج میشوید و وقتی که از خیابانهای حومههای این شهر میگذرید - از «ورون» (9) سخن میگویم چشم از دیدن منظرههای این چنین زیبا، باز نمیماند؛ چشم، مثل شهر شما، گریزگاههایی را که در بین خانهها باز میشوند، جست و جو نمیکند. چشم و دل در خیابانهای خود شهر نیز به اندازه کافی سیراب میشوند؛ این نمایش برایشان کافی است.شهر مجموعهای از واحدها نیست
این است حقیقت شهری که جای آن دارد که به خود ببالد و این است بزرگزادگی معمارانهای که شما میباید، در همهی آنچه در «ادینبورگ» میسازید یا باز خواهید ساخت، آرزو کنید بخصوص به یاد داشته باشید که بیش از یک اقدام عمومی از طریق یک ابتکار خصوصی است که شهر شما میباید آراسته گردد. اینکه شما دارای انبوهی از بناهای یادوارهای عمومی زیبایی باشید که در ارتباط و هماهنگی با مجموعه خانه نباشد، اهمیت چندانی ندارد، نه ذهن و نه چشم جذب یک مدرسه جدید، یک بیمارستان، یا هر ساختمان تازهی دیگری به جای تمامی یک شهر نخواهند شد.گمان مبرید که میتوانید از طریق به مسابقه گذاشتن، دارای معماری خوبی خواهید شد. تضمین شرافتمندانه برپا داشتن یک بنای یادوارهای بزرگ در طول هر چهل سال، که معماران با شعور، در شما بر میانگیزند، [یک معماری خوب] نیست. شما تنها از طریق همدردی و توجه فعالی که به کار خانگی خواهید داشت، کاری که هر روز و برای هر یک از شما انجام میشود، خواهید توانست احساس خود و هنر سازندگانتان را برای درک آنچه که واقعاً بزرگ است، ارتقا بخشید.
هیچ فناپذیری هیچ گاه زنده نشده و هرگز نخواهد توانست معماری کنونی ما را حیات بخشد. شما توجهی خاص برای «شنیدن» و تکرار همیشگی یک چیز را تحمل نمیکنید، چگونه خواهید توانست «دیدن» و تکرار همیشگی یک چیز را تحمل کنید؟
شما تمامی گونههای پنجرههایی که به طور عام در «ادینبورگ» ساخته میشود میشناسید. به هیچ وجه، شکل بدی نیست؛ برعکس، شکلی مستحکم و قوی است که هرگونه تزئینی با همراهی نوعی وقار را تحقیر میکند. اما با این همه میتوانم بگویم که شکلی جذاب است.
علیه تکرار
تصور میکنید که چه تعداد پنجرههایی از این گونه در شهر جدید «ادیبنورگ» وجود داشته باشد؟ من در تمامی شهر آنها را نشمردهام؛ ولی تنها همین امروز صبح، (در) «کوین استریت»؛ در یک جبهه این خیابان، من حدود ششصد و هفتاد و هشت پنجره از یک گونه برداشت کردم، بدون آنکه هیچ چیزی این یکسانی را در هم بشکند. تزئین شما این چنین یکنواخت است.بر له تنوع
«شما به من پاسخ میدهید، ولی ما دائماً طلوع و غروب خورشید [گلهای] بنفشه و سرخ را میبینیم، و هرگز از آن هیچ احساسی از خستگی نمیکنیم.» - چی! آیا شما هرگز یک طلوع و غروب خورشید مشابه با دیگری را دیدهاید؟ آیا خداوند هر صبح و شام شکل ابرهای آن را برای شما تغییر نمیدهد؟ و با این حال شما گمان دارید که میتوان 150000 پنجره مربع را یکی کنار دیگری گذاشت و در آنجا جذّابیتی چند یافت. شما معمارانتان را وا میدارید که همیشه چیزی مشابه را بسازند و هنوز امید دارید که این شیء شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد.همهی آثار هنری شایستهای که به اجرا در آمدهاند، همین که به انجام میرسند، جالب و گیرا هستند. هیچ قانون و هیچ حقی، اندوه و ملال را مجاز نمیدارد.
یک لحظه به این طرح (10) نگاه کنید. این پنجرهای از یک ساختمان خانگی انگلیسی است که ششصد سال پیش ساخته شده است به من نگویید که با نگاه کردن به آن هیچ احساس خوشی به شما دست نمیدهد، یا اگر همهی پنجرههای خیابانهای شما در شکلی کم و بیش مشابه با آن بودند و تزییناتی کاملاً متفاوت داشتند، شما آنها را با همان بیتفاوتی مینگریستید که امروزه مینگرید.
معماری هنری است که همهی مردم میباید آن را بیاموزند چون که همگان از آن بهره میبرند؛ هنری با چنین سادگی است که عدم هماهنگی آن با قوانین ابتدایی خودش به همان اندازه نابخشودنی است که از یاد بردن دستور زبان و درست نویسی.
بر له بیتفاوتی
شما میدانید که معماران چه قدر فریفته یکسانی و همسانی خویش هستند. حال آنکه، طبیعت یکسانی و همسانی را به همان اندازهای پست میشمارد که حماقتهای انسانها را. ملاحظه میکنید که جوانههای زبان گنجشک (11) به چهار ساقه سبز پر برگ ختم میشود، با دیدی از بالا، جوانهها شکلی صلیبی میسازند. شما گمان میکنید که چهار بازوی صلیب یکسانند. ولی وقتی با دقّت بیشتری نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که دو بازو و یا دو ساقه متقابل و همه جذّابیتش را مدیون این بیتفاوتی است.آگاهی دارید که چه تعداد از بهترین طراحان معماری تا چه اندازه به سیمای خیابانهای بعضی از شهرهای قاره [اروپا] ارج مینهند. حال آنکه، جاذبه اصلی همهی این خیابانها به این دلیل است که همهی خانهها دارای سقفهای بلند کنگره دار هستند. طول خیابانهای آنور (12) گاند (13) یا بروکسل (14) مجموعهای است زیبا و خیالانگیز از سطوح شکسته و منحنی که کاملاً متفاوت تزئین گشته و تا بینهایت در پی هم میآیند. در «پیکاردی، (15) در نرماندی (16) و در بسیاری از شهرهای آلمان، با وجود اینکه چوب بخصوص مورد استفاده قرار گرفته است، سقف به قرنیزی زیبا، کندهکاری شده و به کنگرههای خمیده ختم میشود که سایه خویش را بر نما میاندازد.
الگوی خیابانهای قرون وسطایی
به هر تقدیر، سیمای هر خیابانی به اهمیّت کنگرههای [بامها] بستگی دارد، [این اهمیّت] نه فقط در مورد نماهای اصلی، بلکه بر روی [نماهای] جنبی نیز [دیده میشود]، جایی که روزنهها و پنجرههای روی شیروانی با شکلی زیبا و جذاب به بیرون باز میشوند و با تاجی از پیکانهای کوچک و ریزهکاریهای بسیار تزئین شدهاند. هر بار که پلکان مدوّر یا پنجرهای پیش آمده و یا هر بینظمی دیگری در شکل پدیدار میشود، پیش آمدگیهای شیبدار سقف به صورت برجکها یا پیکانها با تاجی از تزئینات زیبا و متنوع خودنمایی میکنند، اگر چه با دیدی از بالا و از دور، تلاطم درهم و برهم سقفهای یک شهر فرانسوی گیرایی کمتری از خیابانهایش ندارد.نقشهی اصلاحات (من) حتی اگر تخیلی و شاعرانه باشد، از این دیدگاه چندان بد نخواهد بود. اما نه این است و نه آن. این طرح تخیلی نیست، چون که به شما توصیه میکند که سنتی را پیگیرید که در طول قرنها ادامه داشته است. شاعرانه نیست، زیرا که به توصیه کردن بسنده میکند، توصیهای به هر یک از شما برای زیستن در خانهای بسیار زیباتر از آنچه امروز زندگی میکنید، [توصیهای] برای جایگزینی یک شیوه تزیین ارزان به جای شیوه تزیین گرانقیمت.
شاید تصوّر میکنید که زیبایی، در معماری، بسیار گران تمام میشود. چنین نیست، این زشتی است که ویرانگر است. در معماری نو ما، تزیین، سرمایه بسیاری میطلبد، زیرا هم بد جای افتاده و هم بد اجرا شده است.
صاحبان حرفه
به گرد بناهای یادوارهای ادینبورگی خویش بگردید، و بنگرید به آنچه میتواند شما را ارضا کند. هیچ چیز جز شبکه شطرنجی، باز شطرنجی، همیشه شطرنجی، برهوتی از شطرنجیها. آنها به خانههای شما سیمای زندان میبخشند، در واقع زندان هم هستند. این شطرنجیها، زندانهای جسم نیستند، بلکه گورهای جان هستند، چه، مردانی که توانستهاند اثری چون مجسمهی «لیون» (17) بسازند، در این جا هستند [و از این شطرنجها در عذاباند]. آنها هنوز در پس چهرهی حقارتانگیز، صاحبان حِرف شما، در این جا هستند. سلاله از هم نگسیخته است. در واقع شما هستید که به آنان قوت میرسانید. هر گاه قلب آنان را از دردی جانکاه، [دردی] که به این دیوارها وابسته است، برهانید، آنان با روحی جدید به زندگی باز خواهند گشت.معماری از نقاشی بدان دلیل که هنری «چند وجهی» است متمایز میگردد. پیکرهای (18) که خانهی دوست شما را مزیّن میسازد، میتواند از پیکرهای که خانه شما را تزیین میکند، تأثیری بیشتر داشته باشد، دو خانه تنها حجمی بزرگتر را شکل میبخشند، حجمی بس بزرگتر را اگر خانه سومی بدانها افزون شود و بسیار بزرگتر هر گاه خیابانهای یک شهر پیکرههایشان را با هماهنگی باشکوهی، وحدت بخشند.
شهر و اجتماع
هماهنگی که خیابانهای یک شهر بروز میدهند، [شهری] که یک بنا بر فراز دیگری قد میافرازد، [شهری] که یک پیشآمدگی در سایه دیگری قرار میگیرد، جایی که برجها در طول خط رأسهای تپهها از پی هم میآیند، به درجهای از کمال دست یافته است که هیچ چیزی در امروز نمیتواند تصوّری از آن به ما بدهد.این یک قانون ملکوتی است، و طبیعی است که خشنودیهای شما چون فضیلتهایتان به وسیله همیاری ارزشمندتر گشته باشند. این چنین است که معماری شهری میتواند جذابیّت و تقدسی یابد که میتوان نبود آن را حتی در معابد نشان داد.
تصور میکنم که رفتارهای چادرنشینی ما، که امروزه و تقریباً برای حیات ما ضروری گشتهاند، بیش از هر خصیصه دیگری از زندگی جدید ما، دلیل پایهای نقایص معماری ما هستند، ما به خانههای خویش تنها چون مساکنی موقت مینگریم. (19)
استقرار
هنگامی که این مردم خانههایشان را بدان قصد میسازند که بیش از یک نسل دوام نداشته باشد، نمیتوانم خود را از این اندیشهها رها سازم که این تفألی نامیمون برای آنان نباشد. و هر گاه مردمان حقیقتاً چون انسانها میزیستند، خانههایشان معابد میشد. این کالبدهای اسفناک سخت شده از آهک و خاک رس که با عجله سر هم گشته و در دشت تخریب شده پیرامون پایتختهایمان بر پا گشتهاند - پیکرههایی هستند نزار، لرزان، بدون پی و ساخته شده از تخته و لاشه سنگ. آلونکهایی به نظم در آمده، جایی که در آن فقر حاکم است، بیهیچ رابطهی فیمابینی - بیاندازه یکنواخت و شبیه یکدیگر. من به آنها نه فقط با چندش و نگاهی تحقیرآمیز، نه فقط با درد از نگاه کردن به منظری پلید، بلکه با احساسی درد آور مینگرم [احساسی دردناک] از دیدن آنها که این چنین کاهلانه در سرزمین مادری خود فرو میروند، [احساس دردناک] از اینکه ریشههای عظمت ملی ما عمیقاً تخریب شده باشد، ترسی [از آن] که این [آلونکها] نشانگر زمان نباشد. زمانی که در آن مساکن بیشمار مردمی مبارز و پر تلاش از چادرهای اعراب یا کولیها از یکدیگر متمایز نخواهند گردید، با این تفاوت که این مساکن کمتر در معرض هوای باز و آسمان میباشند و [امکان] انتخاب مکان آنها بر روی این زمین ناخوشایندتر خواهد بود.ارزش ویژگی
چنانچه هر بار که امکان داشت انسانها، در شروع دوره زندگانی خویش، مسکنشان را بنا بر شرایطشان میساختند و هر گاه آنان این مساکن را آن چنان میساختند، که تا آن حدّی پایدار میماند که میتوان برای دیدن دوام یک اثر بشری بسیار محکم تصوّر کرد، در این حال ما یک معماری خانگی واقعی میداشتیم، معماریی که منبع دیگر معماری ما بود؛ این معماری همان توجهی را به ساختمانهای کوچک مبذول میداشت که به ساختمانهای بزرگ، و در این اعتبار بخشیدن، تردیدی به خود راه نمیداد. این هوشمندی سرچشمه «معماری بزرگ» روزگاران پیشین در ایتالیا و در فرانسه بوده است. در روزگار ما نیز، گیرایی زیباترین شهرهای آنها نه فقط از غنای منفرد کاخهایشان بلکه از تزیین رشکآور و لذت بخش خانههایشان نشأت میگیرد، حتی در کوچکترین خانهها از روزگاران غرور آفرینشان آثاری دیده میشود. در «ونیز» بسیاری از خانههای بسیار مزّین بر روی ترعهها باز شده و دارای ابعادی بسیار محدود هستند.به این دلیل، من خواستار آنم که خانههای معمولی ما به گونهای ساخته شوند که بسیار با دوام باشند و بسیار زیبا؛ من مایلم که این خانهها را متفاوت ببینم، تفاوتهایی مناسب شخصیّت و مشغولیات ساکنانشان، تفاوتهایی قادر به بیان این حال و هوا و توانا به نقل کردن آنها به بخشی از تاریخ.
گرایش
در بناهای عمومی، گرایش تاریخی میباید به گونهای بس روشنتر تعریف شود. این یکی از امتیازات معماری گوتیک است، که غنای سالهای بیپایان را بیان میدارد، بناهای بزرگ یادوارهای نباید تنها به تزئینی بسنده کند که در آن گرایش هوشمندانهای وجود نداشته باشد.تصوّر میکنم، که انگاره ساختن شهرهایی که نسلهای آینده در آن سکنی خواهند گرفت، هرگز در انگیزههای شناخته شده کوششهایمان، به حساب نیامده باشد. این کمترین وظایفی است که در این مقطع برای شما وجود دارد.
این ملاحظات برای آینده، هیچ افتی برای حال در بر ندارد. بیشترین شکوه یک بنا نه در سنگهای آن موجود است نه در تزیینات آن، تمامی شکوهش در عمر آن نهفته است، در این احساس عمیق بیان، در این پیری باوقار، در این جذبه مرموز؛ موضوعی که خود را از دیوارهایش برای ما جدا میکند و موجهای سریع انسانیّت، مدتهای مدید آن را در خود غوطهور ساختهاند.
حفاظت بناهای یادوارهای گذشته یک مسئله سهل سزاواری و احساسی نیست. ما حق نداریم که به آن دست درازی کنیم. آنها به ما تعلق ندارند. بخشی از آنها به آنانی تعلق دارد که برپایشان داشتند و بخشی به همهی نسلهای انسانی که بعد از ما خواهند آمد.
تنها تأثیری که میتواند جای جنگلها و مراتع را بگیرد، نیروی معماری کهن است. به سبب توجه به نظم میدان، به گذرهای درختکاری شده، به خیابانهای زیبا یا اسکلههای وسیع، از آن فاصله نگیرید. یک شهر به علّت این مورد نیست که به خود خواهد بالید. (20)
پینوشتها:
1. ر. ک. به: «شعر معماری» (The Poetry of Architecture)، این اثر نطفه بسیاری از انگارههایی را در خود دارد که بعدها توسعه بخشیده شدند. از نخستین صفحه، «راسکین» تأکید میکند: «کسی نمیتواند معمار باشد، مگر آنکه از الهیون باشد». کمی بعد اضافه میکند، «ذکر این امر مفید است و جالب که در خواهیم یافت که خصوصیات خاص معماریهای ملتها نه تنها از انطباق آنان با مکانها و اقلیمها، که از پیوستگیشان با آب و هوای ذهنی خاصی ناشی میشود، که در آن به خود توسعه بخشیدهاند». سپس «راسکین» [آثاری دیگر را] منتشر کرد، بخصوص: «هفت چراغ معماری» (Les sept lampes de l"architecture) در 1894، «سنگهای ونیز» (les pierres de Venise) (1851-1853) (1851)، «مباحثی در معماری و نقاشی، (Conferences sur l"architecture et la Peinture) ( 1853)، که اولین بحث تحت نام «ستایش گوتیک» (Eloge du gothique) شهرت یافته است.
2. برای «راسکین» 1860 نشانگر پایان دورهای است که به طور مشخص وقف هنر شده بود از این پس، اقتصاد سیاسی مکانی مهم در دل مشغولیهای او مییابد: ر. ک. به: «تاجگذاری زیتونهای وحشی»، (La Couronne d"oliviet sauvages)، 1866، که به سه پژوهش در «کار» «تجارت» و «جنگ» اختصاص یافته است.
3. Unto this Last
4. Munera Pulveris.
5. «راسکین» این بحث را در «ادینبورگ» و در سفری ایراد میکند که [به اتفاق میلیاس (Millias) نقاش] برای استراحت [به آنجا رفته بود] استراحتی پس از نگارش کتابی که بتازگی پایان رسانده بود، «سنگهای ونیز».
6. Firth of Fourth.
7. Castle Rock.
8. Highlands.
9. Vérons.
10. «راسکین»، در روشهای جدید پیشگام است، او صفحات مصوّری از عقایدش را ارائه میداد، و به دلیل نبود عکاسی از روی طبیعت طراحری میکرد.
11. در مقایسههایی با اثر طبیعت، که به صورت طراحی سریع مصوّر شدهاند، «راسکین» مبشر نظریهپردازان «سبک نو» است.
12. Anvers.
13. Gand.
14.Bruxelles.
15. Picardie.
16. Normandie.
17. این درباره صفهی ورودی اصلی کلیسای بزرگ «لیون» (Lyon) است، که قبلاً توسط «راسکین» تحلیل شده بود.
18. برای «راسکین» «تزیین عنصر اساسی معماری است». او میگوید، «این اصل همیشه چون یکی از تکاندهندهترین بدعتهای من بوده است» (ضمیمه «ستایش گوتیک» قبلاً یاد شده، ص 93 - 92). چه، اگر «اوّلین شرطی که بتوان برای یک بنا مقرر داشت، این باشد، که آن ساختمان بتواند کاملاً و همیشه مقصود خود را بیان دارد، هیچ یک از این عملیات، مداخله هنر بزرگ، یا بخش ملکوتی اثر را طلب نمیکند» (همانجا ص 95- 94).
19. Lecture on Architecture and Painting. Delivered at Edim burgh in November 1823, Londres, 1854, traduit par E. Cammaerts: Conferences sur l"architecture et la peinture, H. Laurens - Paris - 1915. Conference Eloge du gothique. (Pages 4-11, 18-19, 32-33, 62,67-68,78-81).
20. The Seven Lamps of Architecture, Londres, 1894, traduction francaise de George Elwall: Les sept lampes de l"architecture, 2. edit , Laurens / Paris, 1916, (Pages 246-251,261-262).
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم