نقشهی اجتماعی كشور افغانستان
كشور افغانستان دربرگیرندهی اقوام متعدد و متنوعی است. اروین ریوال 55 قومیت را در افغانستان شناسایی كرده است. از مهمترین اقوام افغانستان میتوان اقوام پشتون، تاجیك، هزاره، ازبك، تركمان و ایماق را نام برد. با وجود آمارهای متعدد دربارهی جمعیت و درصد این اقوام، به علت جنگهای متعدد، نمیتوان به هیچ یك از این آمارها اعتماد كرد؛ زیرا با توجه به فقدان امنیت سیاسی در این كشور، آمارگیری دقیق و كامل امكان پذیر نیست. با وجود تفاوت در ارقام این آمارها، همهی آنها در خصوص اینكه پشتون بزرگترین گروه قومی و زبانی افغانستان است، اتفاق نظر دارند و این امر در جدول شمارهی 1 كاملاً روشن است. از میان اقوام افغانستان، قوم پشتون دارای ساختار و نظام قبیلهای است. (1) این در حالی است كه سایر اقوام، نظیر تاجیك، هزاره و ازبك بر اثر تحولات سیاسی و اجتماعی این كشور از آداب و رسوم قبیلهای فاصله گرفتهاند.پشتونها
پشتونها از سه مجموعهی بزرگ قبیلهای به نامهای دُرانی، غُلزایی (غلجایی) و كرلانی تشكیل شدهاند و هریك از این قبایل از صدها قبیلهی كوچك كه بر اساس نظام قبیلهای «دخیل» نامیده میشود، تشكیل می شود.مركز ثقل و قدرت قبایل دُرانی، غرب افغانستان، قبایل غُلزای جنوب و قبایل كرلانی شرق افغانستان است. در میان این سه قبیلهی بزرگ، قبیلهی دُرانی تنها قبیلهای است كه یك قرن و نیم بر افغانستان حكومت كرد و شهر قندهار از زمان تأسیس كشور افغانستان در سال 1747م. پایگاه این قبیله بود.
سِر پرسی كاكس عقیده دارد كه اصل پشتون آمیزهای از نژاد ایرانی- تركی (2) است. اما الیویه روا معتقد است كه منشاء و اصل قوم پشتون به طور دقیق مشخص نیست. (3) وی میگوید: «اطلاعات زیادی در خصوص پشتونهای قبل از قرن هجدهم وجود ندارد.» در ضمن، برخی از محققان عقیده دارند كه قبیلهی غلجایی ایرانی الاصل است.
نویسندگان پشتون در بسیاری از اوقات برای اثبات اصالت خود به روایات اسطورهای متوسل میشوند و برخی از آنها عقیده دارند كه پشتونها از اعقاب بنی اسرائیلاند. لذا نویسندهی كتاب تاریخ سلطانی در این زمینه مینویسد: «در بنی اسرائیلی بودنِ افاغنه شكّی نیست.» (4)
پشتونها میگویند اصل آنها به شخصی به نام «افغانه» كه در زمان حضرت داوود، (علیه السلام) زندگی میكرده است،برمی گردد. زمانی كه یهودی ها پراكنده شدند، فرزندان افغانه به كوههای «غور» رفتند و در آنجا مستقر شدند و زاد و ولد كردند. بعد از گسترش اسلام به مناطق آنها، رئیس وقت این طایفه كه «قیس» نام داشت به اسلام گروید و قوم او نیز همراه وی دین اسلام را پذیرفتند. این قوم در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی از كوههای سلیمان به خراسان مهاجرت كردند. البته حملات مغول آنها را ناچار به این مهاجرت بزرگ كرد. به این ترتیب، پشتونها زندگی قبیلهای خود را آغاز كردند.
آماری دقیق و قابل اعتماد در خصوص شمار كلی ساكنان افغانستان وجود ندارد، اما ارزیابیها حكایت از آن دارد كه پشتونها 40 تا 60 درصد جمعیت افغانستان را تشكیل میدهند و اغلب سنی و پیرو مذهب حنفی هستند.
در میان قوم پشتون جرگهی بزرگان قبایل اهمیت زیادی دارد. این شورا مجمع بزرگی از سران و ریش سفیدان قبایل است. آنها در موارد و مواقع بایسته تشكیل جلسه میدهند تا دربارهی مسائل مهم تصمیم گیری كنند.
مجموعهی تصمیمهای این شورا «پشتونوالی» نامیده می شود. «پشتونوالی» هم یك ایدئولوژی است و هم حقوق عرفی و هم قانون، كه اعضای قبیله متعهد به اجرای آن هستند و شورای بزرگان قبایل بر اجرای آن نظارت دارد.
اغلب قبایل افغانستان از شخصیت حقوقی و هویت سیاسی مستقل برخوردار نیستند، اما نظام قبیلهای به صورت چارچوب پیوندهای سیاسی عمل میكند. سازمانهای سیاسی، روابط قبیلهای و خویشاوندی را مهمترین پایهی اتحاد و همگرایی میان این قبایل در رویارویی و مقابله با دشمنان و بیگانگان یافتهاند.
از نظر مكانی بین قبایل پشتون تفاوت آشكاری وجود دارد؛ زیرا قبایل افریدی در بخش شرقی اراضی اصلی افغانستان سكونت دارند، ولی قبایل غلزای در سراسر افغانستان پراكندهاند.
سران قبایل متولی امر قضاوت و اجرای تصمیمات «پشتونوالی»، و تعیین «نرخ» هستند. اصطلاح «نرخ» نزد قبایل شامل وضع قوانین، اجرای آن و تعیین نحوهی مجازات مخالفان قانون نیز میشود.
تاجیكها
قوم تاجیك بعد از پشتون بزرگترین قوم افغان است. تاجیكها به زبان فارسی سخن میگویند و اغلب اعضای این قوم در چهار استان كابیسا، تخار، بدخشان و پروان سكونت دارند، ولی شماری از آنها نیز در استانهای بغلان، قندوز، بلخ، غزنی و كابل به سر میبرند. تاجیكها سنی حنفی و البته شماری از آنها نیز شیعه مذهب هستند. (5)آنچه بر اهمیت این قوم افزوده، این است كه ایماقها و تیموریها كه در شهرهای غور و هرات در اكثریتاند، از قوم تاجیك هستند و جملگی به زبان فارسی تكلم میكنند.
هزارهها
هزاره بعد از پشتون و تاجیك سومین قوم مهم افغانستان است. این قوم نقش اساسی در تحولات داخلی افغانستان ایفا كرده است. پیروان این قوم اغلب در استانهای مركزی، مانند بامیان، وردك، غزنی و ارزكان، سكونت دارند. اغلب آنها شیعهی دوازده امامی هستند، اما در میان آنها اقلیت شیعهی اسماعیلی و نیز سنی وجود دارد. لهجهی آنها فارسی موسوم به «هزاركی» است. آن دسته از این قوم كه در ارتفاعات استانهای مركزی افغانستان زندگی میكنند، «هزارجات» نامیده میشوند.شمار زیادی از هزارهها ساداتی هستند كه به رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده میشوند و نخبگان سیاسی و معنوی این قوم را تشكیل میدهند. روشنفكران و محققان این قوم ادعا میكنند كه منشأ و اصل این قوم به چنگیزخان مغول برمی گردد.
از نظر تاریخی، هزارهها همواره در درگیری و كشمكش با پشتونها بودهاند و تشكیل «حزب وحدت اسلامی» مهمترین تحول سیاسی این قوم در افغانستان است. قوم هزارهها در گذشته در جنگ مسلحانهای با حكومتهای كمونیستی كه ارتباطی تنگاتنگ با اتحاد جماهیر شوروی داشتند، درگیر شد.
ازبكها
ازبكها دارای اصل و منشأ تركی هستند و به زبان تركی خاص خود تكلم میكنند. آنها سنی حنفی مذهب هستند و از نظر تقسیمات عشیرهای و قبیلهای به دو گروه تقسیم میشوند: گروه اول ساكنان بومی افغانستان هستند كه از قرنها پیش در شمال این كشور سكونت داشتهاند. گروه دوم كسانی هستند كه بعد از گسترش امپراتوری تزاری و الحاق آسیای میانه به اتحاد جماهیر شوروی، به افغانستان مهاجرت كردند. اما این ازبكهای مهاجر با ازبكهای افغان ادغام نشدند و همچنان مجموعهای متمایز و مستقل تشكیل دادند.بعد از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، گروهی از ازبكها با دولت وابسته به شوروی همكاری كردند و در قالب «میلیشیای جوزجانی» عبدالرشید دوستم سازماندهی نظامی شدند. اما دیگر ازبكها طرف مجاهدان افغان را گرفتند و وارد حزب حركت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمدنبی محمدی پشتون شدند.
این چهار گروه بزرگ قومی- زبانی با وجود داشتن زبانهای مختلف، در گروههای نظامی یا سیاسی مخالف یكدیگر سازماندهی نشدهاند. علاوه بر این چهار مجموعهی قومی، اقوام دیگری در افغانستان سكونت دارند، اما آمارهای دقیقی در خصوص شمار آنها وجود ندارد. (6) همچنین صدای این اقوام ضعیف و نارساست؛ زیرا نمیتوانند تشكل و سازمانی تأسیس كنند كه خواستههای قومی و آرمانهای آنها را بیان كند. كما اینكه دیگر اقوام مذكور چنین وضعی داشته اند و حقیقت اینكه گفته میشود پشتونها بیش از 250 سال بر افغانستان حكومت كردهاند، این است كه اگرچه طی این مدت حاكم از پشتونها بوده، ولی قدرت اصلی دست پشتونها نبوده؛ زیرا در همین سالها هم كه حكام پشتون در رأس قدرت بودند، بسیاری از مسئولیتها به فارسی زبانها داده شده است.
جدول شمارهی 1
مهمترین اقوام افغانستان و درصد جمعیت آن براساس مهم ترین منابع معتبر
سازمان ملل متحد 1978م. |
محمد انعام واك |
آنتونی هایمن |
World Almanac |
لویس دوپری |
اقوام مهم افغانستان |
40% |
% 62/73 |
45% |
38% |
45% |
پشتون |
30% |
% 13/32 |
23% |
25% |
25% |
تاجیك |
10% |
% 6/10 |
8% |
6% |
7% |
ازبك |
% 8/3 |
9% |
10% |
- |
%6 |
هزاره |
% 4/2 |
% 2/68 |
- |
- |
6% |
ایماق |
% 4/2 |
% 2/68 |
- |
- |
1% |
تركمان |
% 1/7 |
- |
- |
- |
- |
بلوچ |
% 006 |
- |
- |
- |
- |
نورستان |
رقابت قدرتهای بزرگ برای سیطره بر افغانستان
افغانستان سرزمینی كوهستانی است و رشته كوهها و ناهمواریهای زیادی دارد. این سرزمین از تنوع آب و هوایی برخوردار است. موقعیت جغرافیایی استراتژیك و مهم افغانستان باعث شده است تا این كشور در طول تاریخ مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گیرد، به طوری كه میتوان گفت بسیاری از صاحبان قدرت كه خواهان سیطره بر شبه قارهی هند بودند، از افغانستان عبور كردهاند، هخامنشیان ایرانی، اسكندر مقدونی، مغولها، تیموریان و نادرشاه افشار جملگی از طریق گذرگاه خیبر در افغانستان وارد شبه قارهی هند شدهاند.بعد از كشته شدن نادرشاه افشار و تشكیل نظام پادشاهی خاندان ابدالی در سال 1747م. افغانستان از ایران جدا شد، اما ثبات سیاسی این منطقه به دنبال رقابت بین روس و انگلیس بر سر آن، خیلی زود متزلزل شد. این رقابت در قرن نوزدهم بین قدرتهای بزرگ تشدید شد و در نهایت به مداخلهی نظامی در افغانستان منجر گردید.
در سال 1839م.، لرد اوكلند، فرماندهی كل نیروهای انگلیس، به نیروهای انگلیسی دستور داد مناطق جنوب افغانستان را تصرف كنند. این نیروها با حمایت نیروهای هندی، شهرهای قندهار، غزنه و كابل را به تصرف خود درآوردند، اما ارتش انگلیس دو سال بعد از اشغال این مناطق، بر اثر شورشهای مردمی بر ضد اشغالگری بیگانگان، مجبور شد از این مناطق عقب نشینی كند.
از سوی دیگر، روسیه نیز به علت نگرانی از نفوذ بریتانیا در افغانستان، مناطقی از آسیای میانه را اشغال كرد. ادامهی تنش بین روسیه و انگلیس به اندیشیدن برای ایجاد منطقهی حائل بین دو طرف (7) منجر شد. این منطقه كه جداكنندهی مرزهای شمال و جنوب افغانستان بود، به عنوان منطقهی حائل بین دو امپراتوری بزرگ شرقی و غربی تعیین شد. اما با وجود توافق بین این دو امپراتوری درخصوص به حساب آوردن افغانستان به عنوان منطقهی حائل بین آسیای میانه و شبه قارهی هند، هر یك از این دو در كمین دیگری نشست تا فرصت مناسبی برای سیطره بر كابل بیابد. این دو قدرت بزرگ طی دو قرن برای سلطه بر شبه قارهی هند و تصرف ثروت افسانهای آن با هم كشمكش داشتند.
افغانستان در سال 1919 به استقلال رسید و به عضویت جامعه ملل درآمد و تا سال 1973 به عنوان كشوری بیطرف باقی ماند. بعد از جنگ جهانی اول، ابرقدرت شوروی، به جای امپراتوری تزاری روسیه قرار گرفت و بعد از جنگ جهانی دوم قدرت استعماری انگلستان متزلزل و ضعیف شد و به دنبال این امر، انگلستان با استقلال شبه قارهی هند موافقت كرد. با وجود این تغییر كه در عرصهی جهان به وجود آمد، باز هم كشمكش قدرتهای جهانی بر سر افغانستان پایان نیافت و تنها شكل آن تغییر یافت. سپس بلوكهای سرمایهداری و كمونیستی به رهبری ایالات متحدهی آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی به صورت پشت سر هم ظاهر و جایگزین امپراتوری انگلیس و امپراتوری تزاری گردید. در این مدت افغانستان به عرصهی رقابت و كشمكش قدرتهای بزرگ جدید تبدیل شد، تا اینكه به عنوان منطقهی حائل باقی بماند.
برای درك بهتر تحولات كشور افغانستان باید نگاهی به نحوهی استقلال شبه قارهی هند و بعد تجزیهی آن به دو كشور هند و پاكستان داشته باشیم.
مناطق تحت سیطرهی انگلیس عبارت بود از دو منطقهی پشتون نشین و بلوچ نشین كه بعدها دو ایالت سرحد و بلوچستان پاكستان را تشكیل دادند، به منشأ اختلاف دائمی بین افغانستان و پاكستان تبدیل شدند (8) و تا به حال هیچ حكومت افغانی به صورت رسمی به جدایی این مناطق از افغانستان اعتراف نكرده است. (9)
هنوز هم مسئلهی تقسیم مناطق پشتون نشین بین پاكستان و افغانستان از اختلافات اساسی بین دو كشور است و این اختلافها یكی از علتهایی بود كه افغانستان را وادار كرد به اتحاد جماهیر شوروی نزدیك شود، و به این ترتیب، روابط دو طرف به اندازهای توسعه یافت كه روسها به افغانها برای احداث پایگاه نظامی هوایی در نزدیكی مزار شریف در شمال، شیندند در غرب افغانستان و بگرام واقع در شمال كابل كمك كردند.
در زمان نخست وزیری داوود خان افغان، به ویژه در سال 1961، روابط پاكستان و افغانستان به دلیل اختلاف بر سر مسئلهی مناطق پشتون نشین قطع گردید. در همین زمان بود كه تمایل افغانستان به نزدیك شدن هرچه بیشتر به شوروی بیشتر شد. پس از مدتی داوودخان احزاب اسلامی و مخالفان خود را مجبور كرد كه به پاكستان بروند. وی در عین حال برای كاهش ارتباط خود با اتحاد جماهیر شوروی و نزدیك شدن به ایالات متحده آمریكا تلاش كرد و همچنین برای برقراری روابط مستحكم با ایران میكوشید.
این تلاشهای داوودخان، حزب دموكرات خلق افغان را وادار كرد كه با حمایت روسها بر ضد داوودخان دست به كودتای نظامی بزند. این كودتا در سال 1978 به رهبری ببرك كارمل صورت گرفت و طی آن داوود به دست كودتاگران كشته شد. از آنجا كه اغلب اعضای حزب دموكرات خلق از قوم پشتون بودند، قبایل پشتون بیشتر از سایر قبایل افغانی، آمادهی پذیرفتن حكومت حزب دموكرات خلق بودند.
در همان سال، اتحاد جماهیر شوروی توانست موافقت حكومت وقت افغانستان را جلب كند تا هر وقت این حكومت نیاز به كمك نظامی مستقیم داشته باشد، مسكو به صورت مستقیم به مداخلهی نظامی در افغانستان بپردازد. به این ترتیب، نیروهای شوروی در سال 1979 وارد افغانستان شدند.
دیدگاههای مختلفی در خصوص انگیزه حملهی نظامی شوروی به افغانستان در سال 1979 وجود دارد. اما نظریهی «توسعه در جنوب و دسترسی به آبهای گرم» منطقیتر به نظر میرسد.
با سقوط شاه ایران و به هم خوردن توازن سیاسی منطقه در جهت خلاف منافع آمریكا، كاخ كرملین این فرصت را غنیمت شمرد و اقدام به اشغال نظامی افغانستان كرد. شاید احساس نگرانی روسها از افزایش حمایتهای نظامی آمریكا از گروههای اسلام گرای مخالف مسكو و سرنگونی نظام شاه و روی كار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، مسكو را وادار به اشغال افغانستان كرد.
نیروهای اشغالگر روس یك دههی كامل، یعنی از 1979 تا سال 1989، در افغانستان ماندند. اما كرملین در نهایت تصمیم به خروج از این كشور گرفت. این در حالی بود كه رهبران اتحاد جماهیر شوروی این مسئله را درك كرده بودند كه عقب نشینی از افغانستان سرافكندگی و شكست نظامی برای روسیه محسوب خواهد شد و ممكن است در اوضاع داخلی شوروی بازتابهای منفی داشته باشد. در آن زمان میخائیل گورباچف به دنبال تشدید مشكلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی و شكایت و اعتراض فرماندهان نظامی در سال 1985م.، رهبری حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی را به عهده گرفت و بعد از احراز این سمت، برنامه ریزی برای پایان دادن به جنگ و خروج از افغانستان را آغاز كرد و به این ترتیب، جریان طرفدار عقب نشینی نیروهای روس از افغانستان از جریان مخالف عقب نشینی قویتر شد و گورباچف در نهایت توانست در سال 1985م.، این تصمیم را اجرا كند. شكست روسها در افغانستان و عقب نشینی آنها از این كشور به بروز شكاف در كاخ كرملین و فروپاشی نظام اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 منجر شد.
به هر حال با خروج نیروهای شوروی از افغانستان و تحولات سیاسی در كاخ كرملین، مجاهدان افغان توانستند نظام هوادار و وابسته به مسكو را سرنگون و در سال 1993م.، تشكیل حكومت دهند.
اما سقوط نظام هوادار مسكو و روی كارآمدن نظام مجاهدان افغان باعث پایان یافتن درد و رنجهای مردم افغان نشد، چرا كه درگیری و كشمكش در این مرحله نیز به شكلی جدید ادامه یافت. در این مرحله، آمریكا، انگلیس، پاكستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی در جبههای واحد و جدید بر ضد آرمانهای مردم افغان قرار گرفتند. اهداف مشترك این جبهه عبارت بود از:
1.جلوگیری از تشكیل یك دولت مستقل متشكّل از مجاهدان در سراسر افغانستان.
2.به قدرت رساندن پشتونهای معارض در كابل
3.هموار كردن مسیر انتقال انرژی نفت و گاز آسیای میانه از طریق افغانستان به آبهای گرم جنوب.
در برابر این جبهه، جبههی دیگری متشكل از روسیه، ایران و هند تشكیل شد. این جبهه نیروهای ائتلاف شمال افغانستان به رهبری احمدشاه مسعود را مورد حمایت قرار داد و هدف این جبهه جلوگیری از روی كارآمدن یك دولت غربگرا در افغانستان بود. كشمكش بین این دو جبهه تا ظهور جنبش طالبان ادامه پیدا كرد.
افغانستان از سقوط نظام پادشاهی تا روی كار آمدن نظام طالبان
بعد از فروپاشی نظام پادشاهی و قبل از تشكیل حكومت طالبان، افغانستان سه دورهی مهم به شرح ذیل پشت سر گذاشت:1.دورهی حكومت داوودخان یا دورهی تعصبات پشتونی
2.دورهی كمونیستها و تجاوز ارتش شوروی
3.دورهی حكومت مجاهدان
ما تلاش خواهیم كرد تحولات و رویدادهای دورهی سوم را به صورت مفصل شرح دهیم؛ زیرا این دوره و رویدادهای آن زمینه ساز ظهور جنبش طالبان شد. اما در عین حال دربارهی دو دورهی اول و دوم تنها به اشارهای گذرا اكتفا خواهیم كرد.
مشخصهی اصلی دورهی اول، تلاشهای داوودخان در راستای زدودن هویت و فرهنگ اقوام غیرپشتون و تحمیل فرهنگ و آداب و رسوم قوم پشتون به این اقوام، با هدف پشتون سازی افغانستان بود. وی طرح تبدیل افغانستان به دژی برای پشتون را پیریزی كرد. اما رؤیاهای داوودخان با سقوط وی به دست كمونیست های هم پیمان شوروی، نقش بر آب شد؛ زیرا روسها زمانی كه دیدند وی از آنها رو برگردانده و به طرف دیگران رفته است، كودتایی نظامی علیه وی طرح ریزی كردند.
با سقوط داوودخان، دورهی حكومت كمونیستی در این كشور آغاز شد. این دوره خیلی طولانی بود و وجه تمایز آن فقدان ثبات سیاسی ناشی از تحركات مردمی بر ضد حكومت كمونیستی به علت وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی و دوری از مردم بود. این مسئله كرملین را ناچار كرد كه چهرههای این حكومت را در كابل چند بار تغییر دهد. لذا این دوره شاهد روی كارآمدن پشت سر هم چهار شخصیت به نام های: تركی، امین، كارمل و نجیب الله بود.
در سال 1992، دولت مجاهدین قدرت را در افغانستان به دست گرفت. قبل از روی كارآمدن دولت مجاهدین، قدرت در انحصار پشتونها بود و طی این مدت، زمام قدرت و حكومت از دست آنها خارج نشد. اما دولت مجاهدین این انحصار را درهم شكست و هنگامی كه دولت نجیب الله، بر اثر ورود نیروهای احمدشاه مسعود به كابل، سقوط كرد، رهبران سیاسی احزاب مجاهدین در شهر پیشاور پاكستان بودند و كاملاً روشن بود كه هیچ یك از این رهبران به تنهایی قادر به حكومت بر افغانستان نیستند، بلكه باید بین آنها ائتلاف ایجاد میشد؛ لذا در توافقنامهای كه رهبران مقیم پیشاور در 24 آوریل سال 1992 به آن دست یافتند، چارچوب اولیهی تشكیل دولت موقت در افغانستان تعیین شد و این رهبران در این توافقنامه توافق كردند كه صبغةالله مجددی، كه پشتون بود، به مدت دو ماه رئیس دولت موقت باشد و سپس برهان الدین ربانی كه از قوم تاجیك بود، برای چهار ماه عهدهدار این سمت شود و پس از آن شورایی از بزرگان قبایل، یا آنچه «لویه جرگه» نامیده میشود، تشكیل و عهده دار امر تشكیل دولت موقت برای 18 ماه شود، تا زمینهی برگزاری انتخاب را فراهم كند.
اما ربانی مدت طولانیتری در سمت ریاست دولت موقت باقی ماند و شورای حل و فصل اختلافات (لویه جرگه)- به علت شرایطی كه بر اثر مخالفت برخی گروههای پشتون، مانند گروه حكمتیار، به وجود آمده بود- در جلسهای كه در كابل برگزار كرد، تصمیم گرفت مدت حكومت ربانی را برای دو سال تمدید كند.
حكومت مجاهدین دو دورهی مهم به شرح ذیل پشت سر گذاشت:
الف- استقرار حكومت در كابل
انتظار میرفت مجاهدین در تشكیل دولت ائتلافی ناكام بمانند؛ زیرا تركیب آنها، تركیبی منسجم و متحد نبود، بلكه تركیبی درهم آمیخته و نامتجانس بود، چرا كه در طول جهاد بر ضد اشغالگری اتحاد جماهیر شوروی گروههای جهادی متعددی تشكیل شد و این گروهها هریك منسوب به طیفی از طیفهای جامعهی افغان بود و از نظر گرایشهای قومی، زبانی و منطقهای با هم اختلاف داشتند. این گروهها قبل از رفتن به كابل، در ایران و پاكستان مستقر بودند، یعنی گروه های سنی مذهب در پاكستان بودند و گروههای شیعه در ایران.هنگامی كه دولت كمونیستی نجیب الله در آستانهی سقوط قرار گرفت، شیعیان بر مشاركت 25 درصدی خود در دولت مجاهدین تأكید كردند. گفتنی است كه هشت گروه شیعهی افغان بعد از یك دوره كشمكش و درگیری در حزبی واحد به نام «حزب وحدت» جمع شدند. در تاریخ افغانستان این نخستین بار بود كه شیعیان افغان توانستند مجموعهی واحدی تشكیل دهند كه همهی آنها را دربرگیرد و در چارچوب آن فعالیت كنند.
از آنجایی كه شیعیان نتوانستند به نوعی تفاهم با گروه های متعدد جهادی سنی كه نمایندهی اغلب جمعیت جامعهی افغان هستند، برسند، دولت مجاهدین چند وزارتخانه را به شیعیان داد، اما جناحی از حزب وحدت به رهبری شهید علی مزاری به این سهم راضی نشد و موضع مخالفت در برابر دولت وقت را در پیش گرفت و در منطقهای از پایتخت مستقر شد. گروههای جهادی هزاره كه رهبری مزاری را پذیرفته بودند، شیعیانی را كه در دولت مجاهدین شركت داشتند، نمایندهی قوم هزاره نمیدانستند.
علاوه بر این، ازبكها نیز هرگز مشروعیت این دولت را به طور كامل نپذیرفتند. برخی گروههای قومی كوچك، نظیر ایماق، به اعتبار قوم خود در این دولت شركت كردند.
زمانی كه دولت مجاهدین در كابل مستقر گردید، در مقایسه با دورهی تاریخی قبل، از حمایت اكثر مردم برخوردار شد. در حالی كه حكومتهایی كه پیش از ان یكی پس از دیگری در افغانستان روی كار آمدند، نظیر حكومتهای پادشاهی، قومی و كمونیستی، از حمایت و پشتیبانی اقلیت مردم افغان برخوردار بودند. علت آن این است كه این حكومت مجاهدین نتیجه و دستاورد جهاد و زحمات اغلب مردم افغان در جنگ و درگیری تاریخی با اشغالگری شوروی در افغانستان بود.
دولت مجاهدین در طول حكومت خود دو گام اساسی برای تثبیت مشروعیت نظام افغانستان اتخاذ كرد:
اول:
تشكیل شورای حل و فصل اختلافات با حضور بزرگان (لویه جرگه). این شورا بر اساس رأی مردم تشكیل شد.دوم:
تشكیل شورایی بزرگ برای شهر هرات. این شورا از نمایندگان طیفهای مختلف جامعهی افغان تشكیل شد. این نمایندگان نحوهی انتقال قدرت به نمایندگان سازمانها و استانها (ولایتها) را بررسی كردند.ب-سقوط دولت مجاهدین و خروج آنها از كابل
با وجود اینكه دولت مجاهدین از حمایت و پشتیبانی مردمی برخوردار بود، اما- به علت اختلافات قومی و سیاسی میان گروههای جهادی- نتوانست برنامهی سیاسی مشترك برای ادارهی كشور ارائه كند؛ زیرا هفت گروه سنی رأی و دیدگاه واحدی نداشتند و هشت گروه شیعه نیز با هم همعقیده نبودند و با وجود اینكه با كمك ایران در حزبی واحد كنار هم جمع شدند، اما از اختلافهایشان صرف نظر نكردند. به این ترتیب، برخی جناحهای حزب وحدت به رهبری اكبری با دولت مجاهدین همكاری كردند، اما برخی دیگر به رهبری علی مزاری از همكاری با این دولت امتناع ورزیدند.به همین علت، دولت مجاهدین كه نمیخواست آلت دست پاكستان باشد، با مشكلات بزرگی روبرو شد. حزب اسلامی به رهبری گلبدین حكمتیار كه خود را نمایندهی قوم پشتون میدانست، كابل، پایتخت افغانستان، را موشك باران كرد. همچنین دستگاههای امنیتی پاكستان، با همكاری آمریكا و عربستان سعودی، تمام توان و امكانات خود را برای به ورطهی سقوط كشاندن این دولت از داخل به كار گرفتند و با وجود اینكه صبغةالله مجددی نخستین رئیس جمهوری افغانستان بود، اما باقی ماندن ربانی در این منصب برای مدت طولانی بعد از مجددی در نظر پشتونها مری مردود بود.
حكمتیار كه قرار بود نخست وزیر شود، از قبول این سمت خودداری و فردی تاجیك به نام عبدالصبور فرید را برای این منصب پیشنهاد كرد. با این اقدام، دولت مجاهدین از وجود عناصر مهم پشتون خالی شد؛ زیرا حكمتیار دیگر پشتونها، از جمله عبدالرسول سیاف و مولوی محمد را كه با دولت مجاهدین همكاری كرده بودند، به رسمیت نمیشناخت و آنها را نمایندگان پشتون نمیدانست. حملات موشكی وی به كابل شدیدترین ضربهها را به دولت مجاهدین وارد كرد. عدهای میگویند حكمتیار با این اقدام میخواست تمام توافقنامههایی را كه با دولت مجاهدین منعقد كرده بود، از بین ببرد و آن را لگدمال و توافقنامهها و خواستههای جدید را به مجاهدین تحمیل كند.
با وجود اینكه حكمتیار دولت مجاهدین را به همكاری با كمونیستهایی چون دوستم متهم كرد، اما خود در ژانویه سال 1994 با مجددی و عبدالرشید دوستم ائتلافی تازه تشكیل داد و به دنبال آن حملات موشكی خود را به پایتخت شدیدتر و پایتخت را به خرابهای تبدیل كرد، اما این بمباران موشكی مداوم ساكنان پایتخت را وادار به تسلیم نكرد؛ زیرا آنها به فضای جنگ عادت كرده بودند.
وقتی پاكستان دید حملات موشكی اهمیت و تأثیر خود را از دست داده است، به فكر تشكیل قدرت جدیدی برای مقابله با مجاهدین افتاد و این قدرت جدید به «جنبش طالبان» معروف شد. با ظهور «جنبش طالبان»، حكمتیار جایگاه و اهمیت خود را از دست داد و بار دیگر به دولت مجاهدین ملحق و در ژانویهی سال 1994 نخست وزیر این دولت شد.
حكمتیار تلاش كرد كه خودش تنها راه حل برای افغانستان باشد. وی خواست مجاهدین و طالبان را به بن بست بكشاند، تا همه او را تنها راه حل بدانند. اما در این مسیر موفق نشد و دولت ربانی مجبور شد بر اثر فشارهای مداوم جنبش طالبان، از كابل خارج شود و به تخار برود.
پینوشتها:
1.قبیله گروهی از مردم را گویند كه پدر یا نیای مشترك دارند. قبایل بر اساس گرایش فرهنگی تشكیل نمیشوند و تشكلی با فرهنگ واحد محسوب نمیشوند و حد و مرز قبیله براساس شجره نامه یا در برخی موارد براساس محدودهی جغرافیایی میباشد. به این ترتیب، ممكن است یك نفر عضو قبایل متعدد و هریك از این قبایل جزئی از قبیلهای بزرگتر باشد. یكی از پسوندهای نامِ واحدهای قبیلهای بزرگتر «زای» است.
2.فرهنگ، میرمحمد صدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. پیشاور (پاكستان): انتشارات آریانا، 1367، ص27.
3.روا، الیویه. افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369.
4.درانی، سلطان محمد بن موسی. تاریخ سلطانی، بمبئی (هند): انتشارات محمدی، 1298ه.ق، ص11.
5.فرهنگ، سید محمد حسینی، جامعه شناسی و مردم شناسی شیعیان افغانستان، قم: انتشارات مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، ص46.
6.واك، محمد انعام. افغانستان قومی جورشت. ترجمهی محمد وحیدمنش، پیشاور (پاكستان): واك فوندیشن، 1377، ص11 18.
7.در سالهای 1891، 1895، و 1896م. توافقنامه هایی بین روسیه و بریتانیا امضا و در آن مرزهای شمالی افغانستان در آن زمان مشخص شد. در جنوب نیز مرزهای دیوراند (Durand) به عنوان مرز بین افغانستان و هند انگلیس، تعیین شد.
8.بعد از جنگ جهانی دوم، مذاكرات در خصوص استقلال هند و جدایی پاكستان از آن آغاز شد. در سال 1947م. كشور پاكستان شكل گرفت و مناطق قبیلهای پشتون ضمیمهی آن شد.
9.در سال 1893م. توافقنامهی معروف به «دیوراند» بین امیر عبدالرحمن خان، پادشاه وقت افغانستان، و دولت استعمارگر انگلیس در هند امضا شد.
10.
سرافراز، محمد، (1390)، جنبش طالبان از ظهور تا افول، تهران، انتشارات سروش